پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و چهارم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (خمس)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

در به دست آوردن مطالب مورد اختلاف، اگر انسان راه نزدیک‌تر و صحیح‌تر و شوسه‌تر را طی کند، آیا بهتر نیست؟ که هم راه نزدیک‌تر است و هم مقصد بهتر فهمیده میشه و هم استدلال بارزتر و روشن تر و هم مقبول تر است. ما الان در مسئله‌ای هستیم که بین دو طائفه شیعه و سنّی اختلاف بوده است و هست و خواهد بود ظاهراً علی طول الخَط. و اون بحث خمس است. برادران سنی ما از اول تا کنون و بعداً هم ظاهراً، این‌ها خمس را مخصوص می‌دانند به جنگ‌ها و غنائم دارُ الحرب. اما برادران شیعه کُلاً إلاّ کمی، إلاّ کمی که همون حرف سنّی ها را می‌زدند و میزنند، همه شون قائل هستند به اینکه خمس در اختصاص غنائم جنگی نیست. استدلال برادران سنّی ما به قرآن است و استدلال برادران شیعه ما به روایات است. آیا بهتر این نیست که ما مسلمان‌ها با هم برادری کنیم بر محور قرآن؟ آیا صحیح است که اگر من شیعی با یک نفر عالم سنّی بخوایم بحث کنیم، او بگوید قَالَ عُمَر، من بگویم قَالَ صادق، به هیچ جا نرسه؟ یا راه این است که آنچه را هر دو قبول داریم، به او استدلال کنیم. چنانکه دو سال در مکه مکّرمه این موفقیّت برای این ناچیز بود. دو سال موندن در مکه مکرمه، این کار آسانی نبود و تفاصیلش رو برادران می‌دانند، فقط اشاره کردم. در مسائلی که بین شیعه و سنّی اختلاف هست، اونجا ما قَالَ الصادق و قَالَ البَاقِر و قَالَ شیخ طوسی، نمی‌گفتیم. بلکه اونجا استدلال به آیات قرآنیّه می‌کردیم، یا قبول می‌کردند و یا حداقّل ساکت می‌شدند.

حالا، آنچه را که دیروز و پریروز، عرض کردیم و دیگر زمینه‌ای ظاهراً ندارد، راجع به این نظر برادران سنّی که خمس پنج درصد از درآمدهاست، این در انحصار غنائم دارُالحرب است، آقایون استدلال به آیات می‌کنند. اون مقداری که ما خوندیم، اون مقدار رو این ها نگفتند و اون مقدار که ما استدلال کردیم، این مقدار استدلال نکردند. اما استدلالات اون‌ها را و آنچه را می‌توان گفت و می‌شود گفت و می‌شود بگویند، عرض کردیم و تمام آیات پنجگانه قرآن شریف را که لفظ غنیمت با صیغ مختلف دارد، حضور برادران عرض کردیم که غنیمت گرچه از نظر لغوی تمام فوائد را شامل است، اما از نظر اصطلاح قرآنی، در اختصاص غنائم دارُ الحرب است، زیرا در سوره انفال دو مرتبه، در سوره نساء یک مرتبه و در سوره فتح هم دو مرتبه لفظ غنیمت ذکر شده است و در زمینه آیات جنگه.

اما جواب، ما مراجعه می‌کنیم به همین سوره مبارکه انفال، سوره مبارکه انفال، این سوره ‌ای است که تقریباً می‌شود گفت که تماماً از جنگ بحث میکنه. یعنی بیشتر از شصت هفتاد درصد آیاتش مسلمان ها را در جوّ جنگی می‌برد و هیچ سوره‌ای در قرآن شریف به اندازه تا چه رسه بیشتر، از سوره مبارکه انفال، آیاتی که درباره تاکتیک‌های جنگ و درباره حالات جنگ و اعدادات و استعدادات جنگ و آثار جنگ و غنائم جنگ باشد، ما در هیچ سوره‌ای مانند سوره اعراف اصلا نمی بینیم، ببخشید، انفال نمی‌بینیم. قبل از سوره انفال که اصلاً. اصلاً قبل از سوره انفال، بحث‌های جنگی نیست، اگر هست، اشاره است. علت هم روشنه. چون اولین جنگی که از برای مسلمان ها اتفاق افتاد در مدینه منوّره که قبلاً نبود البته، اولین جنگ، جنگ بدر کبری است. آخرین جنگ هم، جنگ فتح مکه مکرمه است. خب بینهما البته جنگ‌هایی است. این اولین جنگ و اون آخرین جنگ هردو معجزه تاریخ اسلامی هستند در جنگ.

اما جنگ بدر کبری مهم تر است از فتح مکه. در فتح مکه، مسلمان ها قدرت‌های خود را یافته بودند و به بالاترین مرتبه قدرت رسیده بود دولت اسلام و امت اسلام، گرچه بازهم معجزه بود فتح مکه. اما در جنگ بدر، این بسیار بسیار معجزه و خارق العاده بود که  سیصد و سیزده نفر مسلمان، بر بیش از هزار نفر مشرکین، غلبه کنند. با اینکه این سیصد و سیزده نفر مسلمان دارای دو اسب و هفتاد شتر بودند. سیصد و سیزده نفر، این شترها رو مبادله می‌کردند. عرض می‌شود که البته شمشیر هم تبعا داشتند با مشت که نمیشه جنگ کرد. اما وسیله سیر جنگی که بسیار مهم بود در اون زمان‌هایی که وسایل اتوماتیکی سیری نبود، البته یا شتر بود یا اسب. دو تا اسب و هفتاد تا شتر. این نهایت قدرت مالی و تاکتیکی جنگی عرض می‌شود که مسلمون ها بود.

ببینید، در سوره مبارکه انفال، بیشتر از جنگ بدر سخن به میان آمده و نسبت به جنگ های دیگر هم صحبت شده است، اشاره شده است، تصحیح شده است، اما اون جنگی که بسیار بسیار اهمیت داشته در چند بعد از ابعاد، عبارت بود از جنگ بدر. اولا، مسلمان ها حدود دو سال است که از مکه فرار کرده‌اند به مدینه آمده‌اند. شخص اول که الان قائد قوات مسلح است، رسول الله صلوات الله علیه، خودش فرار کرد، در غار تشریف برد و بعد از سه روز از غار به مدینه منوره آمد که ابتدای هجرت بود. و بعداً مسلمون ها کم کم عرض می‌شود که هجرت کردند و به مدینه منوّره آمدند، نه همشون. اون‌هایی که می‌توانستند از مالشون، از وضعشون بگذرند و ایمان بیشتری داشتند، مگر بعضی‌هاشون که جهت دیگری داشتند که خلفاء بودند، حالا بحث دیگری است. خب، بنابراین مسلمان ها در حالت فرار بودند. فرار کردند از جوّ شرک، جوّ قدرت، جوّ ظلم و جوّ انحراف و کفر محض، جوری که این جوّ اجازه نمی‌داد که مسلمون‌ها اونجا بمانند، بدون دفاع، بدون جنگ، بدون چه، فقط خود مسمان بودن، خود نماز خوندن، خود درست بودن، خود قرآن را قبول کردن، نه اینها قبول نداشتند. پیغمبر بزرگوار فرار کردند و مسلمان ها هم همچنین به دنبال حضرت. در مدینه هم درست است شروع به تشکیل دولت اسلامی. ولی هنوز چیزی نیست. تعداد مسلمان ها کم، مال کم، قدرت جنگی کم، ترس زیاد. چرا ترس زیاد؟ برای اینکه همین مسلمان ها که در مکه بودند، نتوانستند حتی بمانند زنده، فرار کردند. بنابراین، خوف و رعب و عظمت و هیبتی که از کفار مکه در قلوب مسلمان‌ها هست، تبعا زیاده.

 و در باب جنگ، اگر یک دسته از دسته‌ی دیگر مرعوب بشود، بترسند، چشم زهره گرفته بشه از اینها، این‌ها قدرت هم داشته باشند، زمین می‌خورن، تا چه رسه قدرت نداشته باشند. در جنگ، برادرانی که بودند و تشریف داشتند، می‌دونن که اگر انسان روحیه اش قوی باشد، ولو عدد افراد مبارزین کم باشند و سلاحشون کم باشه، روحیّه که قوی باشد، این‌ها غالب میشن. کسی که تا حدّ کشتن حاضر است که بماند، خب این غالب میشه تبعا. تا چه رسد کسانی که روحیه ندارند، جان ندارند، قدرت ندارند، سلاح ندارند، افراد ندارند، سابقه فرار دارند، این چی میشه؟ صفر میشه. یعنی عدد سیصد و سیزده نفر مسلمانان در جنگ بدر، این‌ها از چند نظر صفر اند. عدد صفر است. روحیه از نظر ظاهر صفر عرض می‌کنم، از نظر اعتماد به خدا و ایمان بالله که معلومه. روحیه از نظر تاکتیک جنگی، این صفر است. قدرت سلاح بسیار کم، افراد بسیار کم و تازه این‌ها فرار کردند از مکه و جنگی هم هنوز نکردند که، جنگ نکردند که، مثل ایران عزیز ما که مدت های مدیدی بود جنگ نکرده بود. با اون جنگ کرده ها، با اون کسانی که چقدر سلاح‌ها و چقدر کمک عرض می‌شود که داشتند. حالا، این‌ها جنگ نکرده بودند، افراد کم بود، اسلحه کم بود، خوف از دشمن در دلشون زیاد بود، مالی هم چندان نداشتند، ابتدای کاره، تازه میاد پا بگیره وضع مسلمون ها. این چنین مسلمون‌ها، با آن چنین کفار که فرار دادند مسلمان ها را، عددشون زیاده، پیغام دادند، هجوم کردند، آمده‌اند میخوان با مسلمان ها جنگ کنند. چه خواهد بود؟ تبعا طرف مسلمون ها، طرف صفر است از نظر ظاهر و طرف کفار، طرف بسیار عدد بالا و عدد بسیار مهمی خواهد بود. در چه، یک چنین وضعیتی، اگر خداوند ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ [الأنفال: 41] چیه؟ شما این آیاتی که مورد بحث ماست، ملاحظه بفرمایید.  در آیه خمس، در آیه خمس فرمود که وَمَا أَنْزَلْنَا، نزلنل خوندم. ﴿إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ [الأنفال: 41]. خداوند چیزی را که در يَوْمَ الْفُرْقَان، در یوم بدر نازل کرد، چی بود؟ چند چیز نازل کرد. یکی ﴿بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ﴾ [الأنفال: 9] هزار فرشته به صورت مسلح که به چشم کفار آمد که اینها  سیصد و سیزده تا نیستن، اینها هزار و سیصد و سیزده تا هستند. مسلّح اند، چه سلاح‌هایی، چه اسب‌هایی، چه تشکیلاتی، این یک. دوم، ﴿أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ [الفتح: 4] خداوند در این دل های وحشت زده و پر از ترس و خوف و چشم و دل ترسیده، سکینه در دل ها وارد کرد. قلب‌ها مطمئن شد، مثل کسانی که جنگ‌ها کردند، غلبه‌ها کردند، قدرت عَدد، قدرت عُدد، قدرت سلاح، دارند و دارند و دارند، اینجور. خب اگر اینجور هم بود، تازه عددشون معلوم است کمه. پس ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ﴾ [الأنفال: 41] که بعد إذْها رو، ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا﴾ [الأنفال: 42]، ﴿إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ﴾ [الأنفال: 43]، ﴿وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ﴾ [الأنفال: 44] الی آخر. تمام این إذْها، مال اینه که خداوند آنچنان کمک کرد، از نظر ظاهر عدد، البته ملائکه جنگ نکردند، از نظر ظاهر عدد، از نظر اطمئنان قلب، از نظر اینکه خداوند کمک کرد که این خاکی که رسول الله گرفت و ریخت گفت شَاهَت الوُجُوه، اصلاً چشم ها که کانه کور شد، اصلا ندیدند دیگه. که من یک قسمتی از جریان بدر رو براتون می‌خونم از خود تفسیر، بعد مراجعه بفرمایید. ببینید، وضع چجور بود.

 عرض می‌شود که شما صفحه صدو پنجاه و پنج تفسیر رو باز بفرمایید، در آیه مبارکه هفدهم، ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ  وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾ [الأنفال: 17] پیغمبر تو ننداختی، عجب، پیغمبر کاری نکرده؟ رمی چیه؟ رمی تیر که فقط نیست. خب اینجا رَمْیِ پیغمبر، چند رَمْی است. یکی رَمْیِ یک مشت خاک گرفتن و ریختن به طرف عدو، شاهت الوجوه. همون شَاهَت الوُجوهْی که وقتی پیغمبر اکرم از غار عرض می‌شود که، خواستن از منزل بیان طرف غار، یک مقداری خاک ریختند و اون ها ندیدند پیغمبر بزرگوار رو، در اینجا مهم تر بود، شَاهت الوُجُوه. وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ، ما اینجا اینطور نوشتیم که در صفحه صد و پنجاه و پنج، بَعْدَ هَذِه الخَوَارِدْ لِآداتِ الحَربْ وَ تَاکْتِیکاتِهَا فی هَذِهِ الهَزیمَتِ العَظیمَهِ لِلمُشرِکینَ الکَثْرَه لِلْمُؤمِنینَ القِلَّه لَمْ یَکُنْ عَامِلُهُا وَ عَامِلَ هَزیمَتِهِمْ لَلْرَسولْ وَ لَلْمُؤمِنینْ. ظاهر مطلب اینه. فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ فی اَلحَقّ لطَاقَاتِکُم البَشَریّهَ العَادیَّ وَ لَکِنَّ الله قَتَلَهُم بِما نَصَرَکُمْ فی حَلَقاتٍ ظَاهِرَهٍ وَ باطِنَه وَ مَا رَمَیْت رَمْیَتِ الحَربِ وَ ما أشْبَه إذْ رَمَیْتْ وَ لَکِنَّ اللهَ رَمَی حَیْثُ هَلَاکَ وَ نَصَرَکَ و {15:17} لک طرَیَقَ النصر هَذِهِ شائک الْخَطِرَ الملطویه لیحَقَّ الحَقَّ بکَلِمَاتِه وَ یُبْطِلَ البَاطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ المُجْرِمونْ وَیقطع دابِرَ الکَافرینْ وَ لِیُبلِیَ المؤمِنینْ بَذَلِکَ القَتْلِ الرَّبانی وَ لِیُبْلِیَ بَلاءَ الحَسَناتْ حتّی یَلْمَسوا نَصرالله تَحقیقً لِوَعدِ الله وَستِغَاثَتِکُمْ إنَّ اللهَ سَمیعُ عَلیمْ ذَلِکْ وَمَعَ أنَّا لاَ نجد قتلات وَ رَمَیاتِ لِلْرَسولْ. پیغمبر نه کشت، نه تیر انداخت. تیر ننداخت، فقط دو رَمْیِ، یک رَمْیِ به عنوان قائد قُوّات مسلّحه است، راهنمایی که حضرت کردند و یک رَمیْ است که یک مقداری خاک ریختند. تیری ننداخت پیغمبر. ذَلِکْ وَمَعَ أنَّا لاَ نجد قتلات وَ رَمَیاتِ لِلْرَسولْ صلی الله علیه و آله و سلم فی هَذِهِ المَعْرِکَه نَجِدُ الرَمْیَ وَ کَأنَّهَا هِیَ الوَحیدهَ. که رمْیِ پیغمبر است این کار رو کرده. خَاصَّهَ لِلْرَسولْ فی هَذِه التَسلیحَهِ الیَتیمَه فَمَا هِیَ هَذهِ الرَمیَتُ البَارِزَه بَیْنَ کُلِّ رَمْیَ. خب تیر انداختند، هر کس تیر داشت، انداخت. ولکن این رَمْیِ پیغمبر در اینجا حساب نیست. إنَّهُ لَیْسَ وَاجِبُ الحام عَلَی قَائِدِ القُوّاتِ المُسَّلَحَ أنْ یَتَوَّل الَقتْلَهَ وَ رَمْیَتَه لنَفْسِه فَأنَّهَا مُهِمَّتَهُ قِیادَتهُ الحَکیمَه وَ خطته العَاقِلَه فی کُلِّ رَمْیَتِ وَ قَتْلَه وَ إذاً تصح نسبت کل المَحَاسیبَ الحَربیّهَ إلَی القَائِدِ نَفْسِه. رهبر وقتی رهبری کرد، در اثر رهبری، و رهبری‌شدگان فائق شدند، حساب اصلی مال رهبر است. رَغم عَدَمَ خوضِهِ لاصلِ المَعْرِکِ لِنَفْسِه أنْ بعدم حضوره فیها فَضلاً أنِ الرَسول صلی الله علیه آله و سلم، {17:10} بنَفسِهِ هَذِهِ الحربْ مُخَطتا لها بِنَفسِه منذ خُروجِهِ مِنَ المَدینَه حتّی الانفصال الکَامل و هنا أختصاصِ رمیته المنویه برسولْ وَ تعمیم قَتلَهِ المُؤمِنین مَعَه وَتَعمیمِ القتله للمؤمنین مَعَه، این المومنین نیست، للمومنین معه، دَلیلُ أختصاص رَمیَتَ القیادیه به. این پرت کردن رهبری با او بود. پرت کردن سربازی مطلبی نیست. رَمیِ پرت کردن رهبری با او بود. رَمیَ لِلْقُوّاتِ الایمَانیَّ ألیَ صفوفِ المُشرکین بمَا رَمی. ففی نُقطَهِ انطلاق نَجِدُ الرَسولْ هُوَ البادِئ والمحرز إذْ أخرَجَکَ ربُّکَ بَیتکَ بالحَق ثُمَّ قَبلَ المُوَاجِهَ إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّه فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عندَ الاستغاثهِ غوث لغیثا هوالمستفیث اولا اللهم انجز لی ما وعدتنی اللّهُمَ إنْ تَهلِک هَذِه الأصَابَه لاَ تُعبدُ فی الارض فَمَا ذاَ لیهتک به مادا یده حتی سَقَطَ رضائه من منکبه فنزل إذ تَستَغیثون وَ مِنْ قَبلِه هُوَ الذی أرَاهُم، الی آخر.

خب ببینید، مراجعه به آیات بفرمایید. این آیاتی که راجع به بدر است، خیلی زیاده. شاید بیش از بیست و چند آیه است. آیات دیگری هم در دو بخشه، یک بخش اشاره به حرب احد دارد و یک بخش هم اشاره به تاکتیک‌های جنگی به صورت عمومی داره. چون ابتدای رسالت، در بعد حرب است. وقتی که پیغمبر بزرگوار وارد مدینه منورّه شدند، عدّه ای ملحق شدند و عده ای هم در مدینه ایمان آوردند، ابتدای دولت اسلام بود. اما ابتدای دولت اسلام که قوی است، جوری که اضافه بر اینکه می‌تواند خودنگهدار باشد، می تواند دیگران رو هم عرض می شود که منهزم کند و در جنگ مغلوب کند با اینکه اون‌ها غلبشون، قدرتشون بسیار زیادتره. ابتدای کاره، بنابراین در سوره مباره انفال، اولش ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ [الأنفال: 1] مال درکاره. یا اینکه در این آیه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنفال: 41] باز، مال درکاره. خب چرا اونجا مال انفال درکاره؟ یعنی تمام دریاها، تمام کوه‌ها، جنگل‌ها، نهرها، بیابان‌ها، اموال عامّه، باید به دست رهبر بزرگ باشه، تا مصرف کند در مصلحت اسلامی. چون دولت تشکیل داده. این دولت تشکیل داده، هم ایجاباً مال لازم دارد، هم سلباً مال لازم دارد. سلباً مال لازم دارد، در ابعاد جنگی که مصرف مالی زیاده. ایجاباً مال لازم دارد، برای تبلیغ در یک بعد و از برای سیر کردن شکم فقرا در یک بعد و ابعاد دیگر که در خود آیه خمس و در آیه عرض می‌شود که بخش‌های هشتگانه زکات هست. این بعد اوله.

بعداً می‌رسد به آیه چهل و یکم. در آیه چهل و یکم ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنفال: 41] بیست درصد. بیست درصد کی؟ اول درصدی درکار نبود، در مکه. زکات، هرچی بود، مالی نبود، چیزی نبود. بعداً درصدی که آمد، این درصد مال فقراست اصلاً. این رو قبلاً عرض نکردم. اصلاً زکاتی که دو و نیم درصد است در طلا و نقره، حالا طلا و نقره بله طلا و نقره، ولی خب آدم خیلی پولدار رو نمیخواد بگه. دو و نیم درصد در طلا و نقره است، پنج درصد یا ده درصد در مزروعاته و در حیوانات، چهل و یکی شد یکی، صد و بیست تا شد دوتا، چه شد، چی، این مال کسانیه که چیزی چندان ندارند، ابتدای کاره. ولیکن بعداً مالیات سوم آمد. مالیات سوم خیلی سنگین است. بیست درصد، از چی؟ بیست درصد از کلّ اموال، یک. دوم، بیست درصد از مالی که زکاتش رو دادیم یا ندادیم نه، اگر در حدّ نصاب است، باز بیست درصد هست اضافه بر زکات. اگر بین این نصاب و نصاب بعدی است، باز بیست درصد هست. بیست درصد به طور کلّی، قبل از نصاب، البته قبل از نصاب، قبل از نصاب، بعد از نصاب، با نصاب در این عرض می‌شود که مثلث مال، وجود دارد. البته مَؤونه سَنه مطلب دیگری است که بعداً باید عرض کنیم. ولی اصل مطلب، در باب زکات و در باب خمس، فعلاً مؤونه مصرفی درکار نیست، مؤونه سال. بلکه مؤونه به دست آوردن مال در کاره. مثلاً شما به دست آورده‌اید فلان مقدار نصاب گندم را، بعد از استثناء شما باید که زکات بدی. دیگه مؤونه سنه حساب نیست اینجا.

خب، حالا، این خمسی که بسیار بسیار مالیات بزرگی است، مالیاتی است که وحشت آور است، سابقه نداره. با فقری که مسلمان‌ها دیده اند، با فقری که الان عرض می‌شود که دست به گریبان با اون تقریباً هستند، این بیست درصد برای چی میاد؟ برای اینکه دولت اسلام خرج دارد. دولت اسلام که تشکیل می‌شود، نمی‌شود همینقدر عرض می‌شود که بدون هیچ وسیله‌ای این دولت اسلام درست شه و سلباً و ایجاباً در دعوت و در تبلبغات و در جنگ و در چه و نه نمیشه. این خرج داره. آیا خرجش همون صنّاری است که قبل از مدینه در مکه مثلاً هر کس دستش میرسید، خب نه، عدد کم بود و مطلبی هم نبود. یا همون درصد مختصری است که در باب زکات مقرر شد، تا آخر هم هست، حالا هم هست؟ این هم کافی نیست. بلکه إعْلَموا ببینید، فلذا در اینجا ملاحظه کنید بعد از إعْلَموا اول، فرمود ﴿وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاكُمْ﴾ [الأنفال: 40] باید آمادگی داشته باشی. پریروز عرض کردم مطالبی رو، امروز دنبال می‌کنیم.  وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا. اولاً ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾ [الأنفال: 39]  از حالا به بعد باید بدانید، خود را باید آماده کنید ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ﴾ [الأنفال: 60] که قوّت جانی، قوّت علمی، قوّت فکری، قوّت عقلی، قوّت، تمام قوایی که در برابر کافر باید خودتون رو نشون بدید و ضعف نداشته باشید و قدرت داشته باشید و کوچک در مقابل اون ها نباشید، تمام این قوّه ها باید عرض می‌شود که به مقداری که می‌توانید انجام بشه. اینها خرج داره. همه که پول ندارن که. همه که قدرت ندارن پول تهیه کنن که. همه که نمی‌توانند عرض می‌شود که با رفتن تبلیغ و دعوت الی الله زندگی خود را از نظر مادی بگذرونند. مخارجی دارد اسلام در چند بعد که یک بعد تبلیغات اسلامی است. کسانی که تبلیغ می‌کنند خب اینها پول لازم دارند. خرج لازم دارند اولا، ثانیاً، تبلیغ میخوان برن، وسایل تبلیغی هر روز، مناسب خودش. سابقاً وسایل نبود و امروز هست. امروز تلویزیون میخواد، رادیو می‌خواد، فرستنده‌های مختلف می‌خواد، چه میخواد، چه میخواد، چه میخواد. همونطور که شیطان تبلیغات می‌کند به این وسایل همگانی، خب ما باید کفاه داشته باشیم. همونطور که تلویزیون رقاص ها رو نشون میدن، قمارها رو نشون میدن، ساز و آواز ها رو نشون میدن، مردم رو منحرف می‌کنند، اخلاقشون رو، معرفتشون رو، عقیدشون رو، عملشون رو، ما در تبلیغات خودمون باید مقابل داشته باشیم. همونطوری که اون‌ها نشون میدن شیطان رو لخت، ما باید نشون بدیم معارف الهیّه رو به صورت بیّنه، به صورت واضحه، اینها خرج لازم داره. پس در یک بعدی تبلیغات برای تقویت توحید، تقویت رسالت و استمرار رسالت که در ولایت است، این لازمه. این یک بعدش.

بعد دوم، فقرایی داره اسلام. خب اگر فقرا به فقر به خود بمانند که این زندگی ناهنجار خواهد شد. بله، دولت‌های ظالم، میگن فقیر باید فقیر بمانه. چون اگر فقیر سیر بشه، جون میگیره، به پای خودش می‌ایسته و میخواد حقّش رو بگیره. ما فقیر نگه میداریم مردم رو، دستشون به دهنشون نرسه، تا فرصت فکر کردن نداشته باشند. ببینید مطلب اینه ها، سیاست اینه. ما مردم را فقیر نگه میداریم، اونهایی که فقیرند و ندارند. یا فقیر می‌کنیم اصلاً، جدیّت می‌کنیم سلباً و ایجاباً که فقر باشه، فقر از بین نره. چرا؟ برای اینکه مردم دنبال نان بدوند، دنبال یک لقمه نان بدوه، دنبال یک اتاق بدوه، دیگه وقت نداشته باشد فکر کند که من چیکار کنم که فلان شیطان رو از سیاست بندازم، فلان قدرت رو از قدرت بندازم و عرض می‌شود چه کنم، نه. خب پس این بعد گفتیم.

بعد سوم جنگ جسمیه. با کسانی که ما باید جنگ جسمی و جنگ داغ بکنیم و جنگ خونین بکنیم، اینها هم خرج لازم داره. پس در سه بعد، اسلام خرج داره. حالا ابعاد دیگر رو کار نداریم. ابعاد دیگر که منافع عامّه، مساجد عامّه، عرض می‌شود که مدارس عامّه و چه و چه و چه که قدرت ندارند مردم درست کنند. پس مخارجی دارد تشکیلات دولت اسلام. این مخارج با چی درست میشه؟ با انفال درست میشه فقط؟ یا اینکه با صنّار زکات داریم؟ نخیر، واعْلَموا این رو هم بدانید از حالا به بعد. از حالا به بعد ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ﴾ [الأنفال: 41] اعْلَمُوا لازم داره اینجا. همونطوری که ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ [محمد: 19] میخواد که از باب إیّاکَ أعْنی وَسْمَعی یا جارَهْ یا وَعْلَمْ در عقاید است، ملاحظه کنید شما قرآن رو. در کلّ مواردی که إعْلَمْ و إعْلَموا ذکر شده، در عقاید است. در امور مهم عقیدتی است، در احکام نیست. اینجا در حکم اومده. چرا؟ در حکم اومده به چند جهت. یکی، تشکیل دولت اسلام و استمرار درست دولت اسلام نیازمند به مال است. اون مال‌ها که چیزی نبود که. وَاعْلَمُوا، آقا حواستون جمع باشه بدونید، أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ هرچه بهره بردید، از گذشته، از حالا، غنیمت مجانیِ مجانی، خرج کردید، زحمت داره، زحمت نداره، در جنگ است، در منگ است، در هرچه هست، ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41] بیست درصد. بیست درصد کم نیست. بیست درصد از کلّ درآمدها که این مالیات طبقه سوم است. تازه بعد هم داریم. چون یکسره نیست حاجات دولت اسلام که. بعضی وقتها یک مرتبه جنگی پیش میاد که چند میلیارد باید خرج بشه. در ایران خرج شد. صد و نود میلیارد تومن خرج شد مثلاً. یا در جاهای دیگه مثلاً. جاهای دیگه اسلامی. اینجا چیه؟ ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾ [البقرة: 219]  بیشتر. بیشتر از حاجات زندگی و بیشتر از ضروریّات زندگی رو باید داد. رئیس دولت اسلام و رهبر وقتی گفت اینقدر بدید و می‌توانید بدید، باید بدید. نگید خمس نیست، زکات نیست، دادم خمس، دادم زکات، دادم صدقه، دادم مدقه، نخیر، باید حَدَقه رو هم داد. در جایی که ناموس اسلام در خطر است و جان اسلام در خطر است و کشور اسلام و امت اسلام در خطرند، باید آنچه را که بیش از ضرورت است و زائد از ضرورت است، باید که عرض می‌شود که داد.

حالا، وَاعْلَمُوا، وَاعْلَمُوا جاش کجاست؟ این مطلبی است که جان مطلب است در جواب اون سوالات و اشکالات پیش رو. جاش کجاست؟ اگر ببینید، یک تکلیف بسیار سنگینی رو به شخصی میخوان متوجه کنند، در جای عادی میشه گفت؟ یک شخصی به شما ارادت داره، به شما ارادت داره، محبت داره، علاقه داره، ایمان داره، چه. ولی یکمرتبه یک چی، یک بار سنگینی به دوشش، این ساده نیست که این بار سنگین رو حمل کنه. باید بگید که آقا این رو بده، یادت نیست که من چنین کردم؟ آقا یادت هست من یک میلیارد دادم؟ حالا یک میلیون بده. اما اگه بهش یک میلیارد ندادی، چیزی هم بهش ندادی. اگر شما چیزی به او ندادی که قلبش روشن بشه و اطمینان خاطر پیدا کنه، خب این قبول نمیکنه. شما هر، صد دفعه هم بگید وَاعْلَمُوا، به درد نمیخوره. بله، در باب زکات که اینقدر آیات زکات داریم، چون چیزی نیست زکات که. زکات درصد خیلی مختصریه. اون وقت بین بین هم چیزی نبوده که. بین نصاب ها که هیچی نبوده. در نصاب هم که درصد مختصری بوده. اون هم که معمولاً فقیر میده مال فقرا بوده، نه فقرای به اون معنای اول، کسانی که دستشون چندان به دهنشون نمیرسه، یک خورده میرسه. اما بیست درصد خیلی بالا زد بیت المال اسلام رو. وزارت مالیه اسلام رو به قدری قوی کرده است در بعد سوم که اگر کسانی، اگر کسانی که باید خمس بدن، همه خمس ها رو بدن، به مصرف صحیح برسد که اسلام این فقر و فلاکت و بدبختی و زبونی عرض می‌شود که نخواهد رسید. حالا زمینه اش کجاست؟ زمینه اش همینجاست.

ببینید، اگر خداوند در غیر جنگ این مطلب رو میگفت، قبول نمیشد. درست عنایت بفرمایید آقایون. این اختلاق و جعل نیست، از خود آیات درمیاد این ها، جاش اینجاست. من به حساب اینکه جاش اینجاست یک جمله‌ای رو عرض کنم.

وقتی که حتّی علامه بزرگوار طباطبایی رضوان الله علیه، در فلان جا اشتباه فرموده است، دیگران اشتباه نمیکنند؟ ایشون که یک عمری در تفسیر بوده. در آیه تطهیر ایشون چی می فرماید؟ ایشون می‌فرمایند که، این به مناسبت دارم عرض می‌کنم ها، می‌فرمایند که آیات جابه‌جا نشده، هیچی، اگر میخوایم بگیم که جابه‌جا شده، فقط یکی پیدا می‌کنیم، اون هم آیه تطهیره. چطور؟ می‌گوید که ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى  وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ  إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ [الأحزاب: 33] خب این إِنَّمَا با اون قبلی ها، چه ارتباطی داره؟ پس اینجا جاش عوض شده. ما با کمال احترام به ایشون عرض می‌کنیم که نخیر، جاش عوض نشده، جاش همین جاست. اولا و ثانیاً. اولاً، آخه کی قدرت داره جا عوض کنه؟ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [الحجر: 9] 9 تأکیده، عثمان زورش میرسه؟ پدر جدّ عثمان هم نمیتونه. ثانیاً، خب اگر این فرمایش رو نمیفرمودید بهتر نبود استاد بزرگوار؟ می‌شود حرف دیگه زد که نهایت ارتباطه. شما در هیچ جای قرآن نمیتونید این جمله رو بذارید إلاّ اینجا. چرا؟ برای اینکه پبغمبر دو بیت داره. یک بیت ظاهری دارد، یک بیت معنوی دارد. میخواد دو بیت رو بهم ربط بده و اینجا ربط داده. اول در بیت جسمانی پیغمبر شروع میکنه، ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ﴾ [الأحزاب: 32] بیت جسمانی، ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ﴾ [الأحزاب: 32]، بعد وَقَرْنَ آیه تطهیر که نصفش آیه تطهیره ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى  وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ  إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ﴾ [الأحزاب: 33] کُمْ، شما نه. غیر شما، دلیلش خود کُمه. در قابل بیست و سه ضمیر جمع مؤنث، اینجا دو ضمیر جمع مذکّر آمده. پس حساب جداست در یک بعد، حساب با همه در یک بعد. هم حساب با هم است در یک بعد، هر دو أهل البیتی. هم زنان پیغمبر اهل بیت اند، منتها اهل بیت محمداند. هم فاطمه زهرا سلام الله علیها و أئمّه، اهل بیت اند، منتها اهل بیت رسول‌اند. اونها اهل بیت محمد اند، جانب محمدّیت و بشریّت و جسمانیّت. این‌ها اهل بیت رسول اند، در باب رسالت.

در زیارت جامعه میخوندیم، اَلْسَلامُ عَلیَکم یا أهْلِ بَیْتِ النُبّوَه، نه نبیّ. أهْلِ بَیْتِ النُبّوَه، غیر اهل بیت نبیّ و غیراهل بیت محمده. اهل بیت محمد، اهل بیت محمد است در محمدیّتش، در بشریّتش. عایشه است، اُمِّ سَلمه است، که هست، که هست، اینها. ولکن أهل بیت رسول، کسانی هستند که در بیت رسالت تربیت یافته‌اند. ولکن أهل البیت الرساله کیه؟ خود پیغمبر جزوشه. پیغمبر خودش رأسُ الزاویه است در اینجا. و لذا در زیارت جامعه پیغمبر رو هم شما زیارت میکنید، نه اینکه أئمّه رو زیارت کنید، نخیر. الْسَلامُ عَلَیْکَ أهْلَ البیتِ الرِسَالَه، اهل بیت رسالت. بیت رسالت، یعنی جوّ رسالت. جوّ رسالت ابعادی دارد. بعد اول و مرکز بعد رسالت، عبارت است از رسول الله. مگه نقطه اولی او نبود؟ نقطه ثانیه علی و أئمّه علیهم السلام.

بنابراین ما به استاد بزرگوار و دیگران عرض می‌کنیم، ما اگر دقت کنیم می‌فهمیم که این آیه تطهیر هیچ جا در قرآن نداریم الا همینجا. کی تونسته است آیه رو از جای دیگه برداره بیاره اینجا؟ نخیر. در بیست و سه ضمیر، خطاب به زنان پیغمبر. خداوند میخواد بیت پیغمبر از دو جهت طاهر باشه. منتها یک جهت رو خودش کرده، با لیاقت خود پیغمبر که طهارت عصمت اند. یک جهت میگد ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ [الأحزاب: 32] مثل دیگران نیستید. اگر خوب باشید، دوتا، چند برابر حساب میشه، بد باشید چند برابر حساب میشه. چرا؟ برای اینکه خوب بودن زن پیغمبر، خوبی جوّ بیت پیغمبر رو ثابت می‌کند. بد بودن مَعَاذَ الله و لذا از زنان پیغمبر کسی انحراف جنسی نداشت. اگر انحراف عقیدتی داشت، انحراف جنسی نداشت. اینجا خوب و بد بودن در اعمال رو داره بحث میکنه، نه در عقیده. مشرک نبودند، کافر نبودند، مسلمان بودند، حالا اسلام مراتبی داره. ولی انحراف جنسی هم در کار نبوده. اگر انحراف جنسی بود که پیغمبر بر خلاف نصّ آیه سوره نور عمل کرده که ﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النور: 3] که پیغمبر، پیغمبر مؤمنین هست. حرف‌ها رو نمیخوام قاطی بیارم. بنابراین در آیه تطهیر، آیه تطهیر، نباید جدای از آیه قبل باشه، البته جدا هم نیست ها، در یک آیه. در یک آیه، آیه سی و عرض می‌شود که سوم سوره مبارکه احزاب ظاهراً یا سی و ششمه؟ سی و سومه ظاهراً. در آیه سی و سوم، وَقَرْنَ فِي، دنباله همونه ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى  وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ﴾ [الأحزاب: 33] در خود آیه حرف عوض شد. ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ﴾ [الأحزاب: 33] مگر عایشه کُمْ است؟ مگر حفصه کُمْ است؟ خود عایشه وقتی که از رسول الله صلوات الله علیه، سوال کرد، در مکه که بودیم از ما سوال کردند، در درسی که داشتیم. یکی از شیخ‌ها سوال کرد که شما وضع آیه تطهیر رو چه می‌دانید؟ خود عایشه در جمع بین صحاح ستّه ایشون دارد، که روایت رو از ایشون نقل می‌کنیم، عرض می‌شود که مَا أجْمَعَ عَلیهِ الأمَّه و این روایت هم اجماعی بین امت اسلام، از شیعه و سنّی، عایشه سوال کرد یا رَسول الله وَ أنَا مِنْ أهلِ بَیْتِک؟ قالْ لاَ تَنَحِییّ، تَنَحِییّ، تَنَحِییّ أنْتَ عَلیَ مَکانِکِ أنّمَا أرَادَ الله طالب هذه الآیه انا وَ علیَّ وَ فاطِمَه وَ الحَسَنَ و حُسینْ. خود عایشه دارد نقل می‌کند. او از اهل بیت نیست. اهل بیت رسالت نیست. اهل بیت رسول هم نیست، اهل بیت محمد است. کما اینکه زن نوح، اهل بیت نوح بود، اهل بیت رسول نبود که. اهل بیت معرفتی و معنوی نبود، اهل بیت جسمانی بود، جسم با جسم التقا داشت، روح با روح التقای چندانی نداشت، فقط مسلمان بود.

حالا برگردیم اینجا، ملاحظه کنید، اگر خداوند برای اولین بار بعد از گرسنگی‌ها، کتک خوردن‌ها، کشته‌شدن‌ها، اذیت شدن‌ها، در رفتن‌ها و جنگ نکردن‌ها و پول نداشتن‌ها، میخواد بیست درصد از کل درآمد ها رو به عهده مسلمان‌ها بذاره. خیلی این بار میبره. کجا باید بگه؟ قبل از جنگ باید بگه؟ نه. در خود جنگ؟ خود جنگ دارن که جنگ میکنند. بعد از جنگ، اینجا بعد از جنگه. بعد از جنگ بدر که مهم‌ترین جنگ است در طول تاریخ اسلام. این سابقه نداشته {36:30} حتی جنگ فتح، عرض می‌شود فتح مکه هم اینطور نبود که. در فتح مکه عرض می شود که تشکیلاتی داشتند، قدرتی داشتند، ولو به اندازه مشرکین نبودند. ولکن در جنگ بدر، عَدد کم، عُدد کم، با اون وضعیّتی که عرض کردم، این بزرگ‌ترین رحمت ملموسه ربانیّه بود بر مسلمان‌هایی که در حال ضعف و در حال … و دربه‌دری و فقر بودند، این رو به رخ میکشه. فلذا، می‌فرماید که ببینید، ارتباط رو ملاحظه کنید، بعکس شد. درست کما اینکه در آیه عرض می‌شود که ﴿أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ﴾ [البقرة: 237] بعکس شد مطلب. یعنی ظاهری که خیال میشد، بعکس شد، نصّ شد بر خلاف اون ظاهر متخیّل، اینجا هم همینطوره.  در اینجا اصلاً جا ندارد معرفی کردن وجوب خمس، مگر اینجا، اون هم وَاعْلَموا باید بیاد. وَاعْلَموا بعد از چی؟ بعد از ﴿وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاكُمْ  نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾ [الأنفال: 40] خدا کمک است. شما جدیّت کنید، فعالیّت کنید، کاری کنید، دین کُلُّهُ لِلّه بشه در طول خط، ولی در طول خط، خرج دارد. خرج چی؟ خرج هم این ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ﴾ [الأنفال: 41] میخواد اینجا. در هیچ این آیه زکات، إِنْ كُنْتُمْ ما داریم؟ نمیخواد. ولی اینجا، ﴿إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ [الأنفال: 41] آیه نازل نبود اونجا. در یَومَ الفُرقانْ، چند نازل مِنَ الله بود. نازل در خوابی که پیغمبر دید، نازل در الف ملائکه، نازل در اینکه خداوند تایید کرد که با رَمْیِ پیغمبر، همه کور شدند کَأنَّهُ، نازل اینکه این افراد کم بر افراد زیاد غالب شدند، نازل بر اینکه هفتاد کشته داشتند کفار، مسلمون ها ده چهارده تا کشته بیشتر کشته نداشتند. هفتاد کشته داشتند اون‌ها، چقدر بدبختی دیدن اون‌ها، فرار کردند بجوری که اصلاً گرد و خاکشون رو نمیشد ببینی. ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ  وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [الأنفال: 41] اینجا یه قدرته. اینجا قدرت نمایی کرده است خداوند. قدرت نمایی کرده است که شما هیچ چیزها، رو بر اون همه چیزها غلبه داده است. پس بدید یا الله، ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41]، ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى﴾ [الأنفال: 42] در، برحسب تاکتیک جنگی، کسانی که بالا هستند، غالب اند بر پایینی ها، اینجا پایینی‌ها بر بالایی‌ها غالب شدند. ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ  وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ﴾ [الأنفال: 42] حتی شما عرضه نداشتید. اگر هم تَواعُد می‌کردید، اختلاف در میعاد می‌کردید که مفصلّش رو در سوره انفال که آقایون اجزاء رو عرض کردم، خواستید ببرید منزل مانعی ندارد، اونهایی که ندارند، ببرند مطالعه کنند که آمادگی بیشتری، ما باید داشته باشیم. ﴿وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ [الأنفال: 42] ﴿إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ﴾ [الأنفال: 43] این هم یکی. اونی که نازل کرد، یکی هم ارائه در مَنامِک. ﴿إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا  وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ  إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ، وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا﴾ [الأنفال: 43-44] بابا این مسلمان‌های سیصد و سیزده نفر رو به نظر اون‌ها زیاد نشون داد، اون‌ها رو به نظر این‌ها کم. پس این رعب قلبی هم از بین رفت. چون تو چشم عرض می‌شود که، با چشم اگر انسان طرف رو ضعیف ببینه، خب میره باهاش کشتی میگیره. ولو طرف خیلی هم چاق و قویّ و دلیر و عرض می‌شود که رستم باشه. اما وقتی که با چشم او را ضعیف دید، ملخ دید، میره با او کشتی میگیره و این روحیّه وقتی قوی شد، میزنه زمین. ﴿وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ﴾ [الأنفال: 44] همش نازل یَوْمَ الفُرقانه. ﴿قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا  وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ [الأنفال: 44] بعد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ﴾ [الأنفال: 45] امور کلی.

پس ببینید، در این آیه که آیه محوری است، این غنیمت که مورد خمس است، در جای خود آمد. پس چه اختصاصی به دارُ الحرب داره؟ هیچ اختصاصی با دارُ الحرب نمیتونه داشته باشه. مطلب دوم، آیات دیگر هم همین است، فقط یک آیه داشتیم که اشارتاً عرض کردم که ﴿فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ﴾ [النساء: 94] یعنی چه؟ خدا مغانم زیاد داره، یعنی نزد خدا جنگ است و مسلمون و کافر جنگ می‌کنند، خدا غنیمت ها رو میگیره، نگه میداره، میده به مسلمون ها؟ نه. اون هم دلیل لغوی است در استعمال قرآنی که غنیمت در انحصار غنائم جنگی نیست. و اینکه غنائم جنگی رو غنائم میگن برای این جهته، چون در جنگ انسان جنگ میکنه که مال بگیره؟ یا جنگ میکنه که غلبه کنه؟ بله؟ هدف که مال که نیست. چون هدف مال نیست، اگر جنگ کرد و غلبه کرد و مال به دست آورد، پس مال مجانی به دست اومده، برای این مال کاری نکرده. نه کاشته، بله کشته، نکشته برای مال گرفتن، نه کاشته است، نه بزرگ کرده، نه تجارت کرده، نه نجارت کرده، نه زراعت کرده، نکرده. پس غنیمت از این باب است. این یک.

دوم اینکه لفظ غنیمت را در امور جنگی احیاناً ذکر میشه برای اینکه هیچ، وقتی که انسان غالب میشه‌ ها، وقتی انسان غالب میشود، برای به دست آوردن این اموال هیچ کاری انجام نداده. چون شخص مسلمان وقتی جنگ میکنه، برای غنیمت اگه جنگ کنه، این که غلطه که. برای اینکه امر خداست جنگ میکنه. ولو کشته شه، ولو مالش بره، ولو خودش بره. پس این مالی که به دست آمد، این غنیمته. یعنی مفته، مجانی بدون اینکه چیزی بده، در مقابل در کار اومده.

مطلب دوم که روش فکر کنید که دیروز اشاره کردیم، خب اگر غنیمت در انحصار عرض می‌شود که دارُالحرب نیست، که اگر {42:12} البته، اگر نیست، پس چرا خلفای اسلام، چه خلفای رسمیش، اول و دوم و سوم، و چه خلفای غیر رسمی بعد از چهارم، که چهارم خلیفه اصلی رسول الله، امیرالمؤمنین بود، چرا اینها خمس نگرفتند؟ اینجا هم اولا، هم ثانیاً، هم ثالثاً عرض خواهیم کرد و این بحث مال فرداست که مربوط به فاطمیّه و استشهاد جدّه بزرگوار ما فاطمه زهرا سلام الله علیهاست است که از نظر مالی باز بحثیه آقا چه نقشی داشت نگرفتن خمس؟ و چه نقشی دارد مقرّر کردن خمس، که اشاره ای امروزعرض کردیم که مقرر کردن خمس، نقش تبلیغات مهم اسلامی، اون هم بر محور رسول و بر محور اهل بیت رسول دارد، بعد در محور فقرا و عرض می‌شود که محتاجان دارد.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد