بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اشکال دومی را که برادران سنّی کردهاند بر اینکه خمس مربوط به کلّ غنائم است و در اختصاص غنائم دارُالحرب نیست، اینه که ما در صفحه 222 تفسیر اینطور نقل کردیم، عَدَمُ أخْذِ الخُمْس فی أیّامِ الخَلافَه وَ سوفَ الاسلامیَّه مِنْ قِبَلِ الخُلَفاء وَ السَلاَطینْ دَلیلُ اختصاصِهِ بغَنائِم دار الحرب فَلَوْ عَمَّت لَکَانوا أخرَصَ عَلیهِ مِمَّنْ سِواهُ. خلفای اسلام که تمامشون مثل هم بودند در اینکه غاصب بودند، آیا اینها از مال حلال پرهیز میکنند؟ اینها که اینقدر حرام خوردند و حرام مصرف کردند و اموال حرام به دست آوردند و بیجا مصرف کردند، چطور خمس نگرفتند؟ و حال که خمس به نصّ قرآن است و از نظر لغت، تمام غنائم و فوائد رو شامله. چطور میشود که این رو رها کردند؟ و حال اینکه مالیّات خمس بیست درصد است و خیلی بیشتر است از مالیّات زکات. این سوال بود. جواب مختصری که در تفسیر هست اینه، وَلکِنَّ عَدَمَ أخْذِهِمُ الخُمْس هُوَ طَعامٍ عَمَلی أنْ حَقٍّ الخُمْس الخَاصْ بِأهْلِبَیتِ الرِسَالَه علیهم السلام وَ قَدْ نَجِدُ أوَامِرِ رَسولْ صلی الله علیه و آله و سلم وَ الأئمَّه علیهم السلام، سلام اینجا افتاده، بِالخُمْس بِصورَتٍ طلیقهَ دون اختِصَاصٍ بغنائم دارِ الحَربْ وَ إنَّ هَذهِ شیطنه مَدروسَه و ضد الائمَّهَ علیهم السلام أنْ یُحْرَموا من خُمْسِهِمْ شیطنه مُزدَوجَ فی السوفتین الرّوحِیَّهَ و الزَمَنیّهَ. البته اینجا یک تکمله بیانی لازم است که باید حضور برادران عرض کنیم.
اولاً و ثانیاً و همچنین. اولاً، اگر ما مطلبی را از قرآن شریف فهمیدیم و درست هم طبق دلیل، دلالت نصّ یا ظاهر فهمیدیم، دیگه غلط است انتظار داشته باشیم که علما گفته باشند یا نه، خلفا عمل کرده باشند یا نه، در روایات آمده است یا نه، در تاریخ این مطلب ثابت است یا نه. این انتظارات برای کسی است که از قرآن مطلب را نفهمه. اگر مطلبی را از قرآن، انسان نفهمید و یا مرّدد بود، اونوقت است، نوبه اینکه در احادیث هست، علما گفتهاند، نگفتهاند، چه، دیگه سراغ خلفاء رفتن یعنی چه؟ خلفا کدوم کارشون درست بود که خمس گرفتن و نگرفتنشون، مستند باشد از برای ما؟ مخصوصاً در وقتی که ما از آیه خمس این مطلب را به خوبی دریافت کردیم با آنچه را که حضور برادران عرض شد که اصلاً هیچ اشارهای در غنیمت بقول مطلق و در آیه خمس بقول مطلق بر این نیست که خمس در انحصار غنائم دارُ الحرب است. نخیر، خمس عامّ است و تمام غنائم و تمام فوائد و ثمرات رو، منافع رو شامل است. پس دیگه چه انتظاری داریم که ایّام خلفا چنین بوده، نبوده، روایت داریم، نداریم، علمای سنّی که بیشتر از شیعه هستند، فتوا دادهاند، ندادهاند. حتی اگر تمام علمای شیعه و سنی مثلاً، در مسئله ای اطباق کنند بر یک چیزی که قرآن خلاف اون رو می گوید، ما وظیفمون اجتهاداً و همچنین تقلیداً، این است که ما تبعیّت از کتاب الله بکنیم. این مرحله اولی.
مرحله ثانیه، بله قبول، خلفا از یک جهت و مجتهدین سنّی که أئمّه مذاهب أربعه باشند، از جهت دیگر. چه خلفای ثلاثه {05:01} و أئمّه أربعه {05:04} و چه خلفای بعدی و بعدی و بعدی تا انقضای خلافت و علمای سنّی بعدی و بعدی و بعدی تا روز ما، همه اینها نظرشون این است، چه از نظر سیاست خلافتی و چه از نظر سیاست فتوایی که خمس متعلق به کلّ اموال نیست، بلکه متعلق است به غنائم دار الحَرب. خب بعد اول رو عرض کردیم. بعد دوم، ببینید، این خمس نگرفتن، معنیش این نیست که قرآن دلالت نداره، نخیر، قرآن دلالت دارد و اگر درست به قرآن استدلال کنیم و فکر کنیم، آیه مبارکه خمس، دلالت بر خمس داره. اما گرفتن خمس به مصلحت خلافت اسلامی و به مصلحت سلطه روحی و سیاسی اسلام از نظر سنّی ها نیست. چرا؟ برای اینکه اگر به آیه خمس درست مراجعه شود، سه بخش در آیه خمس راجع به خمس استفاده میشه که با هر سه بخش اینها مخالفاند. خلافت اسلامیّه که اصلاً محورش غلط بود، ضد اسلام بود، مبنای اسلامی نداشت، نه در نقطه اولش، نه در نقطههای دیگرش، نه در نفی و اثباتش، وضع اسلامی نداشت، فقط یک سیاست شیطانی بود که به عنوان خلافت رسول الله صلوات الله علیه، اسلام و اسلامیّات و افکار و اخلاق و اعمال اسلامی رو، میخواست به نام اسلام از بین ببره. گاه اوقات است که اسلام رو با کفر میخوان از بین ببرند، اشخاص آگاه متوجه اند و زیر بار نمیرن. و گاه اوقات اسلام بر ضد اسلام، قرآن، بر ضدّ قرآن، پیغمبر، بر ضدّ پیغمبر. یعنی استدلال میکنند به قرآن، بر ضدّ قرآن. استدلال کنند با کلام پیغمبر یا منصوب به پبغمبر، بر ضدّ پیغمبر. با مسجد، بر ضد مسجد. این خطرناک است و این خطر را خلفای اسلام بر اسلام داشتهاند. چه اسمشون رو خلفا بگذاریم، پادشاهان بگذاریم، رؤسای جمهور بذاریم، هرچه بذاریم، در هر بلدی از بلاد اسلامی که در زمان معصومین، معصومین زمامدار رسمی نبودند و در زمان غیاب عصمت طاهره که باز {07:41} از فقها، رهبر نبودند، کسانی که مقام خلافت را در زمان خلافت، مقام سلطنت را در زمان سلطنت، مقام ریاست جمهور را در زمان ریاست جمهور، این در بعد سیاسی، و همچنین در باب مرجعیّت، به جای مرجعیّت معنوی و علمی علمای ربّانی به حق، ابوبکرها و عمرها و ابوحنیفه ها و مالک ها و ها ها، این ها اومدند و مسند رسول الله صلوات الله علیه، رو هم در مرجعیّت روحانی و هم در مرجعیّت سیاسی گرفتند. منظور چه بود؟ اینها منظورشون اسلام نبود. حتی در میان آن، ما هم منظور اسلام زیاد نیست. اما در اون بعد که توجه کنید، منظور خلفای اسلام، سلاطین اسلام، رؤسای جمهور اسلام، علمایی که بر محور صحیح اسلام، اینها مرجعیّت نداشتند و رهبری نداشتند، منظور اسلام نبوده. منظور این بوده است که به نام اسلام، اسلام را از بین ببرند، یا آگاهانه و یا روی ناآگاهی. خب، اسلام نیازمند به اساسهای گوناگونی است، مخصوصاً در تشکیل دولت اسلام. یک، این عقائد اصلیّه و فرعیّه ای که در اسلام بر محور کتاب و سنت القاء شدهاست، استمرار این عقائد نیازمند به ماله، اضافه بر حال. حال تنها کافی نیست. دعوت تنها، استدلال تنها، منطق تنها، این کافی نیست. بلکه مال لازم است. کسانی که میروند و تحصیل علوم اسلامی میکنند و دعوت الی الاسلام میکنند، این ابزار مالی را لازم دارد. نیازمندیهای مالی است که باید مصرف بشه تا دعوت اسلامی بشه. خلفا با این مخالف اند. خلفا با اصل اسلام مخالفاند. خلفا با اسلام کاری ندارند. خلفا وقتی خلیفه شدند، معاویه شد، یزید شد، کی شد، کی شد، عرقخواریها، رقاصیها، زناکاریها، مال مردمخوریها و و و و، علناً بر ضد اسلام عزیز عمل کردند. خب اینها علاقه دارند که اسلام، تبلیغ بشه؟ علاقه دارند کسانی کتاب و سنّت را درست یاد بگیرند و برن دعوت کنند و تبلیغ کنند؟ هرگز علاقه ندارند. اینها لباس خلافت را و لباس رهبری سیاسی و غیر سیاسی اسلام رو پوشیدند، برای اینکه به ابزار اسلام، اسلام را از بین ببرند. اسلام را در مغز مسلمان ها نابود کنند.
{صحبت حضار}
زکات کمه. حالا عرض میکنیم. اولا زکات کمه نسبت به خمس. ثانیاً زکات این مواردی که خمس دارد، نداره. فی سَبیل الله هر جور میتوند معلوم کند، معنی میکنم ولی، للهِ. ﴿وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41] یک مرتبه ما این دو تا رو با هم جور کردیم، ولیکن ملاحظه کنید موارد خمس با موارد زکات وضع دیگری داره اصلاً. حالا عرض می کنیم.
ببینید، پس خلفا در صورتی مالی را میگیرند به نام اسلام که به نفع هدف و غرض خودشون باشه. اما اگر گرفتن مالی و یا دادن مالی اونها رو از خلافت سلب کند چه؟ اگر خلیفه اول فدک زهرا سلام الله علیها را میگیرد، چون بودن فدک دست زهرا به ضرر اونهاست. اگر مالی را میگیرد و یا نمیگیرد، می بخشد و یا نمیبخشد، تمام این نفی و اثباتها، برای نفع خلافت باطله خودشونه و برای ضرر اسلام است. دو بعدی کار میکنند. اگرلاَ إلَهَ إلاّ الله، دو بعدی در مصلحت اسلام کار میکند، لَا إلَه، نفی اش به نفع اسلام. إلاّ الله، اثباتش به اثبات اسلام، اونها دمرو کار میکنند. اونا همه اش إلاّ الله میگن. کُلُّ إلَهٍ موجود إلاّ الله، در کل معارف. {صحبت حضار}
خمس در غنائم جنگی مگه چقدره؟ مگه همش جنگه؟ ببینید، اولاً، اگر خمس را در غنائم جنگی هم نگیرند، خلاف نصّ قرآنه خب. خلیفه، میخواد خلیفه مسلمین باشد، میخواد خلیفه پیغمبر باشد، خلاف نصّ قرآن. اولاً، خمس نسبت به این بخشی که مربوط است به غنائم دارالحرب، اون نصّه. راجع به بقیش اختلافه. راجع به غنائم دار الحرب که اختلاف نیست. توجه کنید چه عرض میکنم. راجع به غنائم دار الحرب، بخش متّفق علیه بین مسلمین است و اگر هم نبود، نصّ قرآنه. این نمیشه کاریش کرد. این رو نمیشه کاریش کرد، اولاً. ثانیاً، خمس غنائم دار الحرب چیز کمیه، این چیز کم دیگه مطلبی نداره، اما خمس نسبت به کلّ اموال علی طولِ الخَط، هر مالی از اموال، به هر وضع حلالی که به دست بیاد، باید بیست درصدم، بیست درصد باید داده بشه. حالا، خلفا اگر صحّه بذارند و مهر تصدیق بزنند بر اینکه خمس از کلّ اموال هست، برشون واویلا خواهد شد. واویلاهای در زمان خودشون و واویلاهای بعد. حالا این سه بعد رو اول عرض بکنیم، بعد واویلاهاش رو. ما سه بعد از آیه خمس استفاده میکنیم. بعد اول﴿لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ﴾ [الأنفال: 41] خب مال الله است، خب مال رسول است. اگر خلیفه این مال الله را بگیرد و مال رسول را بگیرد، این علناً در لهو و لعب و چه، این کار آسونی نیست. باید در راه الهیّات، در راه دعوت الی الله و در راه دعوت الی الرسول. اینها دعوت الی الله رو قبول ندارند، دعوت الی الرسول رو قبول ندارند. البته اون، این مقداری که در فرض کنید که غنائم دارالحربه باشه، چیزی نیست. اگر سالی یک مرتبه کسی بیاد ما رو دعوت کنه، با این دعوا نداریم، اما هر روز، مطلب اینه آخه، هر روز. خمسی که مربوط است به کلّ اموال، با اون دعوا دارند، با اون یک مقدارش که اون هم نصّ قرآنه، با اون نمیشه دعوا کنن که. اما اونی که از کلّ فوائد است، با اون اختلاف دارند. بعد اول لِلَّهِ و َلِلرَّسُولِ. این یک.
دوم، ذوی القربی. هرچی اینها زور بزنند، ذَوِالقُربی رو بگیرند ذوِی القُرباکُمْ، اقارب دهنده خمس. بالاخره یک موقعی این مطلب روشن خواهد بود که ذَوی ِالقُربی کین یا در همون موقع هم همینطور بود. در همون موقع هم استدلال میشد که ذَوِی القُربی یعنی اقرب أشخاص الی الرسول ،چون رسول قبلاً ذکر شده. مگر در آیه زکات﴿وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [التوبة: 60] مگر از سَبیلُ الله نمیفهمیم ابنُ السَبیلْ، ابنُ سَبیل الله است؟ خب این بَیّنه که. در اینجا﴿لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى﴾ [الأنفال: 41] لِذِی القُرْبَی را اگر اونوقت هم دعوا کنند، بالاخره یک موقعهایی معلوم خواهد شد، بَیّن خواهد شد، به دلیل اینکه قبلاً رسول ذکر شده، این ذَوی القُربی، ذَوی القُربی رسولاند. اینها برای رسول موقعیّت قائل نبودند، دلشون نمیخواست که رسول موقعیّت پیدا کنه، تا چه رسد دعوت بشه از برای اثبات رسالت رسول. و بند دوم، مرحله سوم. مرحله اول، الله. مرحله دوم، رسول. مرحله سوم، ذَوی القُربی. نمیخوان ذَوی القُربی تقویت پیدا کنند. اصلاً با هر سه مرحله مخالف اند. {15:40} اینه اصل مطلب، همینه اصلاً. اصل خلافتهای اسلامی بگویند و نگویند و تصحیح کنند و نکنند، این است که میخوان اصلاً اسلام از صفحه وجود برداشته بشه. این مرحله دوم، سوم.
﴿وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41] یتامی و المساکین وَابْنِ السَّبِيلِ. یتیم ها جون می گیرند با بیست درصد، مساکین که فقرا هم ضمنشه جون میگیرند، ابنُ السبیل که سبیل الله است جون میگیرند، اصلاً خلفا نمیخوان اینها جون بگیرند. خلفا میخوان فقیرها فقیرتر باشند، مسکین ها مسکین تر باشند، یتیمها خاک تو سر تر باشند، ابن السَبیل اصلاً در این سبیل قدم برندارن. ابنُ السبیل نه به اون معنا که معروف است که در سفر مثلاً نه، کسی که ابنُ السبیل الله است، کسی که تجارت ندارد، زراعت ندارد، چه ندارد، فقط در راه خدا دارد زندگی میکند، تحصیل معارف اسلامی، گرفتن برای رسوندن، اینها نمیخوان اینها رو و خمس این مال رو معیّن کرده. درسته صورت مطلب شش بخشه، اما واقع مطلب سه بخشه یا چهار بخشه. بخش اول، لِلّه خُمُسَه. دوم، ولرَسولْ. سوم، وَلِذی القُربی. این سه تا سیاسی است. یعنی برای محافظت دعوت الی الله و دعوت الی الرسالت الاسلامیّه و استمرار رسالت اسلامی. اسلام میخواد که همونطوری که رسالت اسلامی نقطه اولای دعوت است، با مرگ رسول این رسالت منقطع نشه. بلکه استمرار پیدا کند این رسالت در زمان أئمّه معصوم علیهم السلام، بعد در زمان غیاب امام زمان صلوات الله علیه هم، اون تالی تلوشون، نه هرکس عمامّه اش گندهتره، ریش بزرگتره، پولش بیشتره، دادش زیادتره، نه، اونایی که از نظر علم و تقوا نزدیک ترند به مقام عصمت، از نظر معرفت کتاب و سنت نزدیکترند به مقام عصمت، اینها باید زمامدار بشن. همونطوری که زمامدار قانونی اسلام قرآن است و معصوم است، زمامداری که این قرآن رو باید پیاده کند و در میان مردم به کار بزند و به عمل برساند، این هم باید معصوم باشد. یا معصوم رسولی، یا معصوم رسالی، یا معصوم در درجه سوم که صاناً لِنَفسِه مُخالفً عَلیَ هَواهْ مُطیعاً لِأمْرِ مولاه، أعلم باشد، أتقی باشد، أزهد باشد، أبَعد عنِ الدنیا باشد، أعقل باشد، أعرف باشد، چه باشد، چه باشد، تمام أفضلیّت ها باید درش جمع باشد، در زمان غیاب. خب خلفا با این مخالف اند. خلفا اولاً جدا کردند رهبری سیاسی رو از رهبری دینی. گفتند رهبری سیاسی، مال اول و دوم و سوم و چهارم رو هم قاطیش کردند و رهبری دینی مال چهار فقیه که تا آخر هم همین چهار فقیه. همینطور هرکس ولو عالمتر از ابوحنیفه و مالک و کی بشه، نخیر، باید از اینها تقلید کنند. اینها کشتند اسلام رو هم در بعد سیاست و هم در بعد روحانیّت. پس اینها اسلام متبلور نمیخوان، اسلام متحرک نمیخوان، اسلامی که خرج داره نمیخوان و خرج در سه بعد دارد. یک بعد، معارف اولیه الله و رسول. بعد دوم، استمرار رسالت در عترت. بعد سوم، گرسنهها رو سیر کردن. وَالیَتامی، ولو گرسنه نباشه. یتیم که پدر رو از دست داده و کمبود داره، این کمبود رو با عطیّه مالی برطرف کردن. وَالمَساکینْ، مسکینی که بِحقٍ مسکین است، خب خلفا نمیخوان، سُلطاط جور و حکّام و رهبران جور، نمیخواد فقیر از فقر بیاد بیرون بره .خب داد میزنه. یک آدمی که گرسنه است، نفس نداره، خب داد چی بزنه. این باید به فقر بماند، کما اینکه تودهای ها همین فکر رو داشتند و دارند ولکن منفجر شدند. به آدمهای تودهای که میرسی، صنّار حاضر نیست به فقیر بده. میگیم چرا؟ میگن اینقدر نباید بدیم، نباید بدیم تا منفجر بشن با هم، باهم. اما دونه دونه بخوان داد بزنن، دو تا دو تا بخوان داد بزنن، نخیر. و این خلفا بدتر تر از کمونیست ها بودن در این جهت. باز کمونیست ها میگن ما نمیدیم به فقرا، یهو داد نزنن، اونا میگن نه اصلاً نمیدیم. اصلاً نمیدیم که اینها در فقر و مسکنت و بدبختی و ذلت و بیچارگی و نابودی بمانند و اکثر مردم هم همینطورند. اکثر مردم فقیرند، اکثر مردم نادارند، اکثر مردم دستشون به دهنشون نمیرسه که اینها یک موقع فریاد نکنند در مقابل سلطههای جور و در مقابل این سلطانها و پادشاه ها و رؤسای جمهور و که و این حرفها.
پس مصلحت خلافت اسلامی، این نبود که آیه خمس را توسعه بدهند در کلّ منافع و لذا گفتند که بله لغت غنیمت، این کلّ فوائد رو میگیره. اما از نظر شرعی نه. شرع جعل کردند. چون اگر بگن از نظر شرعی هم مانند لغت، خب پدر خلافتها میسوزه که این خمسها رو بگیرند یا نگیرن؟ اگر نگیرند خب رهبر باید بگیره. اگر بگیرند، خب بگیرند چیکار کنند؟ اگر بگیرند بر خلاف و ضد این مصلحتهایی که آیه گفته است مصرف کنند که هیچی، پدرشون دراومده است. اگر مصرف کنند برای تقویت جانب الوهیّت، جانب رسالت، جانب استمرار رسالت، از اون طرف فقرا، مساکین، ابنُ السبیل، پدر صاحب بچه خلفا دراومده است. بنابراین سیاست اونها مقتضی بود که نگیرند. به عکس، همین سیاست مقتضی بود برای کشتن خلافت حقّه. برای اینکه رسالت رسول الله صلوات الله علیه، استمرار همگانی پیدا نکند در علی و حسن و حسین و و و و و، فدک رو گرفتند. چرا فدک رو گرفتند؟ اونجا خمس نمیگیره، برای تقویت کار خودش. اینجا فدک رو میگیره، برای تقویت کار خودش. اون نگرفتن برای تقویته، این گرفتن هم برای تقویته.
البته راجع به فدک ما بحثهایی را خواهیم داشت و امروز مربوط به امشب که شب وفات صدیقه طاهره سلام الله علیهاست و خدا خواسته است بحث به اینجا برسه. ما خودمون نمیاریم. خدا خواسته است در بحث عربی اونچه که ملاحظه فرمودید و در بحث فارسی، این مربوط به ماها نیست، خدا خواسته است که این التهام و این اندقام در بحثهای قرآنی راجع به صدیقه طاهره سلام الله علیهادر این موقع و راجع به بقیه معصومین علیهم السلام، در مواقع دیگر، بشه.
خب، اینها نمیخواستن، چون نمیخواستن که جون بگیرد اسلام. نه از نظر معنوی، نه از نظر سیاسی، نه از نظر ظاهری، اون صنّاری که از زکات درمیومد، خرج لهو و لعب خودشون می کردند. زکات چیزی نیستش آخه. زکات فقط نصابهای معین، دو و نیم درصد، پنج درصد، ده درصد، خب چی میشه مثلاً؟ اما نصاب دوم که وَاعْلَمُوا میخواد و روی وَاعْلَمُوا صحبت کردیم، این نصابهای دوم که هشدار میدهد ﴿إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ﴾ [الأنفال: 41] خب اینها جدیّت بر این داشتند که خب روشون نمیشد، زورشون نمیرسید که رسول رو از بین ببرند. ولی رسول رو در زمان حیات خودش چه کردند باهاش؟ روز دوشنبه که ابن عباس میگوید اینقدر گریه کرد، گریه کرد که نزدیک بود خون از چشمش بیاد. گفت روز دوشنبه روز عزای بزرگ است که رسول الله {23:04} خواست و قلمی خواست و دواتی که بنویسد چیزی را که اگر به اون شما عمل کنید، هرگز گمراه نشوید. فَقَامَ الثانی قَالْ دَعُوهُ هَذَا کِتابُ الله حَسْبُنَا. حَسْبُنَای اون غیر از حَسْبُنَای واقعی است. حَسْبُنَای اون حصبه گرفته. جَلاَلَه خلیفهِ عُمر إذَا کتابُ الله حَسْبُنا کتابَ لا یقول ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ [النجم: 3-4] وَ هذاَ وحیٌ یوحی إذَا کتابُ الله حَسْبُنا الله تَعالیَ یَقولْ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 59] وَ هذاَ رسولْ. رسول در زمان عادی قویتر سخن میگوید یا وقتی داره میره؟ انسان در حال وصیّت قویتر صحبت میکنه. در حالی که میخواد وصیّت کند، جمع میکنه مطالب زیاد مهم رو که جبران کند بعد از مماتش رو. مادامی که انسان زنده است، میگه امروز نگفتم فردا میگم، فردا نگفتم پس فردا میگم، امروز مقداری، فردا مقداری. ولی وقتی میخواد از دنیا برود، اون هم رسول، رسولی که مرکز ثقل امت اسلام است در طول خط زمان و مکان. وقتی میخواد وصیّت کنه، میگه من میخوام چیزی بنویسم، البته فرموده در کتاب هست، در سنّت هست، ولی میخواد، یعنی، در کتاب، در سنت، در گفتن، در نوشتن، در تمام موارد میخواد این استمرار رسالت در امیر المؤمنین و فرزندان معصومش این عرض میشود که تثبیت بشه که این کتاب، معصوم، دعات و رهبران و عملکنندگان و حکم کنندگان به این کتاب هم باید معصوم و بعداً تالی تلو معصوم باشند. أوْ حَسْبُنَا کِتابُ الله، حَسبِه او حَصبِه بود و إلاّ اگه برادران، کسانی به شما گفتند که آقا این حرفهایی که شما که همه اش از قرآن میگید که حَسْبُنَا کتاب اللهِ. میگیم آقا اولاً، حَسْبُنا الحدیث مهم تره؟ یا حَسْبُنَا کتاب الله؟ عمر که از شما بهتره که. عمر باز غلطه، گفت حَسْبُنَا کتاب الله. شما که میگید حَسْبُنَا الحدیث به کتاب کاری ندارید چی؟ این اولاً. ثانیاً، خدا میگد که ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ﴾ [العنكبوت: 51] این حَسْبُناست دیگه. حَسْبنا، منتها حَسْبنا چی؟ کتاب الله حَسْبنا. ولی این کتاب که حَسْبنا میگوید که ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ [النجم: 3-4]، برید سراغ پیغمبر. سوال، ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ﴾ [الحشر: 7] همچنین. ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 59] پس سنّت قطعیّه را ما به دلیل امر خداوند در قرآن عمل میکنیم. و لذا این روایات مشکوکه رو ما عمل نمیکنیم که یقین نداریم و بهش اطمینان نداریم، ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [الإسراء: 36]. حرف زیاد است در این باب به طور اشارات عرض میکنیم. فدک زهرا را گرفتن، مال گرفتن نیست، احتیاج به مال داشت ابوبکر؟ ابوبکر خلیفه اول مسلمین، نه خلیفه رسول، این احتیاج به مال داشت، برای مال، خب چرا از دیگران نگرفت؟ چرا اموال دیگران را نگرفت؟ مگه پولدار نبود اصلاً؟ پولدارای دیگر هم بودند اینقدر سر و صدا ایجاد نمیکرد. چرا فدک زهرا را گرفت؟ اون فدکی که در زمان رسول الله به دست علی و زهرا بود، بلاغَتْ کَانَتْ فی أیْدینَا فَدَکْ فَشَحَت عَلیهَا نُفُوسَ قومٍ وَ سَخَتْ أنْهَا نُفوسِ قُومٍ الآخرینْ وَ مَا اصنع بفدَکٍ وَ غیرِ فدَکْ. فدک میخوام چیکار؟ فدک به حساب مال نیست، بلکه مالی است که میتواند که، همونطوری که مال خدیجه کمک کرد در بعد دوم برای نشر رسالت، مال فاطمه هم، عیال امیرالمؤمنین باید کمک کند به نشر استمرار رسالت. اگر کسی دعوتش، دعوت حقّه است، منطقش، برهانش، علمش، عملش، اخلاقش، زهدش، همه به جا، اما صنّار نداره، خب نمیرن دنبالش مگه کم، کم میرن دنبالش. پس فردا ما به یکی هزار تومن بدیم، پنج هزار نفر میان پای درس، مسلمان میشه اونوقت. نمیخوام بگم کار بدی است پول دادن، نه، این پول دادن در صورتی که کسی داشته باشد، حداقل ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ [التوبة: 60] یعنی کسانی که عذر میارن ما چنین میشیم، چنان میشیم، فلان میشیم، فلان میشیم، پول. این پول مرحله بعدیه. مؤلّفَه قُلوبُهُمْ، قلبشون به اسلام نزدیک شده، برای اینکه بیشتر یک هول مختصری لازم دارند، یک کمکی هم به او، از زکاتی، از خمسی، از چهای، از چهای، از اینها، عرض می شود که بشه.
فاطمه سلام الله علیها به مال زیاد علاقه داشت که اومد در مسجد پیغمبر اون خطبه رو خوند؟ دختر نازنین پیغمبر در مقابل ابوبکر، پدر ابوبکر رو درآورد. با اصحاب اونچنان احتجاج کرد که در بحث عربی خوندیم. عرض میشود که صحبتهاش رو کرد و استدلالاتی به قرآن کرد و اول فقیهه ای در اسلام که استدلال به کتاب الله کرد، زهرا سلام الله علیهاست. ایشون سیلی خورد، کتک خورد، در به پهلوش خورد، برای فدک نبود همش که؟ یکیش صورت فدک داشت. ولی وقتی آمدند در خانه که علی رو بِکشند، ببرند مسجد نماز بخواند با ابوبکر، علی نمیرفت، خب نباید بره. چون رفتنش امضا بود. فاطمه سلام الله علیها پشت در آمد. عُمَر فهمید که فاطمه پشت دره، گفت هیزم بیارید، گفتند که وَ لاَ البَابْ فَاطمَه قَال وَ عِندْ باشه، باشه فاطمه باشه، مطلب مهمّه. فاطمه کشتن براش ساده است، چرا؟ برای اینکه خلافت مقصوده کُشتنشه، برای اینکه این خلافت بماسّه، این خلافت صاف باشه، نکند امیرالمؤمنین که بر حسب فرمایشات رسول الله خلیفه است و فرد دوم است و چه است و چه است و چه است و فاطمه هم چنین و چنان است، نکند اینها مقام خلافت رو بگیرند و مردم دنبال اینها برند. مال رو از اون ور اونطرف. اونوقت راجع به امیرالمؤمنین وَ کانَ {29:01} وَفاتِها أنَّ قنفذ مولاَ فلان نکزها بِنَعلِ السِیّفْ وَ فأسقَطَ مُحسنً فمَرضَ مِنْ ذلکَ مرضا شدیدا حتّی مات. عُمر، در رو آتش زد بر حسب روایت خودشون، برادران سنّی. در رو آتش زد و لگد زد به در خورد به پهلوی فاطمه نازنین سلام الله علیها. به این اکتفا نکرد، به قنفذ گفت همینطور ایستادی؟ با غلاف شمشیر آنچنان زد به پهلوی مادرمون فاطمه که محسن سقط شد و زهرا سلام الله علیها افتاد. همون افتادن بود که افتاد و از دنیا رفت. برای چی؟ برای اینکه استمرار رسالت که خلافت معصومین علیهم السلام باشه، یک وقت این بالا نیاد، یک وقت این {29:44} نگیره، یک وقتی حساب روش باز نشه. راجع به فاطمه سلام الله علیها روایاتی است که از رسول الله چقدر زیاده، من براتون مقادیریش رو عرض میشود که عرض میکنم که فقط یک تعبیر نیست. بله، خب یک جمله است که راجع به امیرالمؤمنین هست، راجع به فاطمه هست، راجع به امام حسین هم هست. همه همینطورن. اما این سه تا یک حساب دیگه داره. ببینید عَلّیُ مِنّی وَ أنا مِنْ عَلی، داریم. فاطمَهُ بَضْعَتُ مِنّی وَ أنَا مِنْهَا، خب داریم، میخونیم براتون زیاد. حُسینٌ منّی وَ أنا مِنْ حُسین. این دو تا مِنْ رو معنی کنیم بعد روایت رو توجه کنید. علّیٌ مِنّی، فاطمَهُ مِنّی، حُسینٌ منّی. فاطِمَهُ بَضْعَتُ مِنّی، من خانه بعضی از علما که رفتم روضه که دیگه هیچ جا هم نخواهم رفت روضه، دیدم نوشته قشنگ فاطمه پاره تن من است. به اون آقا که رساله نوشته، گفتم آقا بَضْعَتُ منی، فاطمه بود، پاره تنه؟ تن چیه؟ پاره تن، تن مطلبی نیستش که. نفرمود بَضْعَتُ مِنْ جِسمی. خب همه بچهها پاره تن پدرشونن. این شکّی ندارد که. فاطِمَهَ بَضْعَتُ مِنّی، پارهای از من محمدِ بن عبدالله است؟ نه، منِ رسول است. قطعه ای از نور رسالت است، این پارهای از نور رسالت است. علم رسالت، تقوای رسالت، معرفت رسالت، عصمت رسالت، زهد رسالت، همه. این پارهای از اونه و إلاّ دخترای دیگه هم داشت پیغمبر، پسرای دیگه هم داشت که وفات کردند، دختران دیگر هم داشت که وفات کردند. فاطمه سلام الله علیها که در سن هجده سالگی ظاهراً یا بیست و چند سالگی، شهیده شدند بر حسب اختلاف روایات که همه چیزشون مخفیه، دفنشون مخفیه، مکان دفنشون مخفیه، شب دفنش کردند، همش مخفی، همش مخفی، همش مخفی، چون خیلی ظلم به اون حضرت شده بود.
حالا این بَضْعَتُ مِنّی چیه؟ فاطِمَهُ مِنّی یا بَضْعَتُ مِنّی؟ یعنی پاره ای از مقام مقدس رسالت است. رسول نیست، عصمت است، طهارت است، زهد است، تقواست، علم است، اینهاست. این بَضْعَتُ مِنّی، یا فاطِمَهُ مِنّی. عَلّیُ مِنّی، همین معنا، علی رو کی علی کرد؟ پیغمبر. ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى﴾ [هود: 17] شَاهِدٌ مِنْهُ، علی رو پیغمبر علی کرد، در مدرسه پیغمبر، علی، علی شد. شاگرد اول، علی شد، عَلّیُ مِنّی. حُسینُ، حسین هم مِنّی. حسن رو نگفت، حساب داره عرض میکنیم. علی در مقام استمرار رسالت. حسین در مقام استمرار جهاد، صورت جهاد. امام حسن، جهاد بود ولی صورت جهاد. علی در مقام استمرار رسالت بِکُلّیتها، در تمام ابعاد. استمرار رسالت محمدی صلوات الله علیه، به این است که علی بعد از و حسن بعد از او و حسین بعد از او و بعد و بعد و بعد. این پس استمراره. خب اما فاطمه، ولادت معصومین از اوست. نه تنها ولادت جسمانی، ولادت معرفتی، ولادت معنوی، فاطمه سلام الله علیها گذشته از اونکه بَضْعَتُ مِنّی و فَاطِمَه مِنّی، اضافه بر این، این انوار مقدسّه یازده امام که از بین علی و فاطمه متولد شدند، به وسیله این مادر نازنین است و اون پدر نازنین است و این ظرف است.
خب عَلّیُ مِنِّی، فاَطِمَهُ مِنّی وَ حُسینُ مِنّی وَ انا من یعنی چی؟ تناقضه؟ یعنی پیغمبر هم پیغمبر نبود اگه علی نبود؟ اگه فاطمه نبود؟ اگه حسین نبود؟ نه، دو بعده. پیغمبر دو بعد داره. یک بعد نُقطُة الانطَلاق، بعد دوم نُقطُةُ استمرار. لِلرِسالَهِ المُحَمّدیه نُقْطَتاَ {33:45}، نُقطُهُ إنْطَلاق مَادامَ حَیًّ وَ نُقطُهُ الاستمرار. نُقَطُهُ إنْطَلاق علیٌّ مِنّی أسمعَ، حُسینُ مِنّی، فاطمهُ بَضْعَتُ مِنّی، نُقَطُهُ الاستمرار، استمرار با کیه؟ استمرارُ الرِسالَهِ مُحمدِی برمتها وَ بِکَامِلها فی علیٍّ و حَسَنٍ وَ کذا و کذا و کذا. استمرارُ العصمتِ المُحَمدیه ولادتا، فاطمه، فرزندانش، حسنش، حسین. استمرارُ الرِسالَهِ المُحمدِیه جَهاداً فی طولِ زمان وَ عرضَ المکان، حُسین. عرض میشود حسین، در تمام ابعاد زندگی و در تمام ابعاد حیاتمون، باید حسین وار زندگی کنیم. این عَلَم أحمر و این پرچم سرخ، هیچوقت به زمین نمیفته. ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾ [الأنفال: 39] الی آخر که بحث هاش شده. پس حُسین مِنّی، أناَ مِنْ حُسینْ. اولش یک جهت، نقطه اولی. دوم و الاَ، میگه حُسینُ مِنّی وَ أناَ مِنْ حُسینْ. اگه حسین بود من نبودم؟ نه، اگر حسین نبود، پیغمبر بود، استمرار نبود. استمرار جهاد. عَلیُّ مِنّی وَ أناَ مِنْ عَلیّ، علی از منه ولی اگه علی نبود، پیغمبر نبود؟ نخیر پیغمبر بود، استمرار نبود. دنباله. عرض میشود فاطمهُ بَضْعَت مِنّی وَ أنا مِنهَا، بَضْعَتُ مِنّی معلوم، أنا مِنهَا چی؟ یعنی علیِ محمد، حسنِ محمد، حسینِ محمد. علی خب اگه زنی نبود غیر از فاطمه که زن نمیگرفت. حسنِ محمد، حسینِ محمد، أئمّه ای که همه محمدی هستند، اوّلناَ مُحمّد، آخِرُنا محمّد، کُلُّنَا محمد، اینها همه. فاطمهُ، عرض میشود که مِنّی و أنَا مِنْ فاطمه. أنَا مِنْ فاطمه، أنَا هست در بعد ثانی. أنَا در بعد ثانی، محمد در استمرارش، به وجود معصومین. محمد در استمرار است به وجود عصمت. علیٌّ مِنّی وَ أنَا مِنْ عَلی. محمد در استمرارش در بعد جهاد. حُسینُ مِنّی و أناَ مِنْ حُسینْ.
حالا، ملاحظه بفرمایید در روایاتی که برادران ما نقل کردند. {صحبت حضار}
عرض میشود که این روایات که ما نقل نمیکنیم از برادران شیعه، بلکه از برادران سنّی نقل میکنیم. أخْرِجَتْ بِألفاظ تَالیَه، چی؟ فاطمهُ بَضْعَتُ مِنّی وَ أنَا منها، که زهرا س وقتی از مکه آمدند، به عیادت آمدند اونجور، اجازه گرفتند و آمدند و حضرت رو گردوند و جواب سلام نداد و جواب سلام ندادن هم به همین حساب بود که جواب سلام مسلمان لازمه، اما که جواب سلام مسلمان ندادن ألزَمْ وَ أوجَب باشه، برای که تف تو چهره کسی که ادعا خلافت داره و میخواد خلافت رو لگدمال کنه، أخْرِجَتْ بِألفاظِ تَالیَه، عبارت، فاطمهُ بَضْعَت مِنّی فَمَنْ أغْضَبَها أغْضَبنی، جمله جمله همه اش اسناد داره. یُوذینی مَا آذاها وَ یُغْذِبُنی مَا أغْضَبَها، یَغْبِضُنی مَا یغبضها، وَیُبسِطُنی مَا یُبسِطُهُا. یُوذینی مَا آذاها {37:29} یُوذینی مَا آذاها. همه اش برادران سنّی میگن. یَأسِفُنی مَا یَأسِفُنا، فاطمَه شکلَت مِنّی، یُبسِطُنی مَا یُبسِطُهُا وَ یُغبِضُنی ما یُغبِضُها فاطمَهُ مُضغَت مِنّی. تمام بَضعَتُ، مُضغَت، تمام از روح رسالت رسول الله و روح عصمته، قضیه جسم نیست. یُغبِضُنی ما غَضَبِهَا وَ بَسَطَنی ما بَسَطُها، یَصُرّنی ما یَصُّرُنا الی آخر.
پس ببینید، تمام این دعواها در سلب و ایجاب، از نظر مالی و از نظر غیر مالی، این بود که این خلفا نمیخواهند اسلام {38:15} پیدا کند، نمیخوان اسلام دارای حرکت باشد، از نظر سیاست صالحه و از نظر روحانیّت و مرجعیّت معنوی و روحی صالح، نمیخوان. چون نمیخوان و لذا جلوها رو میگیرن. حالا سنّیها فقط اینطورن؟ اگه شیعه ها هم اینطور باشن، همینطوره. در اون جمعیتی که نکره ها جلو هستند و معرفه ها عقباند، جاهل ها جلو هستند و عالم ها عقبند، زاهد ها عقبند، عادل ها عقبند، با فکرها عقبند، عاقلها عقبند. یک شعر خوبی میگوید در سیوطی، وَ لاَیَجوزُ الابتداء بالنَکرهَ. ما همه ابتداهامون نکره بوده است، حالا میخوایم معرفت بشه کمکم، اگه بذارن. وَ لاَیَجوزُ الابتداءُ، نمیشود نکره را مبتدا قرار داد، هم در ادب است، هم در آداب. در ادب رَجُلُ قائم خب به من چه؟ کدوم رجل؟ نکره است خب نمیشناسیمش. باز خدا بابای این نکره رو بیامرزه. اما اون نکرههایی که با جهالت و با استبداد و با خودخواهی و با خود راهی و خودبینی و نادانی و نفهمی و با علم مخالف بودن، با عقل مخالف بودن، با فکر مخالف بودن، با حرکت مخالف بودن، با انسانیّت مخالف بودند، جنگ کردند، فحش دادند، تهمت زدند، غیب کردند، افتراه زدن، این زندگی نیست. این پدر جدّ سنّیها، بدتر از سنّیهاست. ای کاش عُمر بود و حکومت میکرد در بین ما. مای حالا رو عرض نمیکنم، مای نوعی. ای کاش عُمر بود که لااقل قَالَ الله رو قبول داشت. نمیگفت ظنّی دلاله است، نمیگفت نمیشه فهمید، اون مقداریش رو الّذی جَعَلَ القُرآنِ العَظیمْ خب یک مقدارش رو میشه فهمید. اونی که به صرفش نیست، مطلب دیگری است. کاش عُمر بود و حکومت میکرد در ما، می گفت حدیثها رو از بین ببرید. یک مدتی گفت حدیثها رو از بین ببرید. البته نظر او غلط بود. ولی خب ما هم حالا عُمر میشیم، حدیثها رو ازبین میبریم. یعنی چه؟ یعنی حدیثهایی که بر خلاف کتاب الله است، چیکار داریم ما اصلاً.
اینقدر فوت کردند توی حدیثها، توی قَالَ فلان، قَالَ فلان، قَالَ فلان، که اگر شما آیه بخونید، من نظرم هست بحرین یک سالی … من رو دعوت کرده بودند، منبر میرفتم، در محرم عرض میشود که عربی صحبت میکردم در منابع فارسی، بحرینی اونجا هستن، دو نفر دارد الان هستند که در بحرین بودند. خب اونجا یکی از اون وعاظ خیلی مشهور که کاری نداریم، آمده بود، باهاش صحبت کردم، گفتم نَهَج میخونی تو، قرآن نمیخونی، گفت بله نهج البلاغه بهتر از قرآنه. اینقدر ما دیوانه و احمقیم. آقا واعظ میشیم، خطبیب شهیر میشیم، چه میشیم، هر زهرماری میشیم، آخه نهج البلاغه فصیح تر است، غنی تر است، علی قشنگ تر از خدا صحبت کرده است؟ خب دیوانه تو خدا رو نشناختی و کلام خدا رو نشناختی. اینقدر این قرآن ما مظلوم و زیر پا قرار گرفته. وَ کَانَ سَببَا فاتِحْ جَدَّتی فَاطمَه أنَّ قنفذ مولاَ فلان نکزها بِنَعلِ السِیّفْ.
در جلسه ای بود، أصحاب با هم بودند، صحبت شد که آیا چه وضعی برای مرد نگران کنندهتر است؟ به امیرالمؤمنین عرض کردند، حضرت فرمود باشه حالا، بگید شماها بگید. هرکس یک چیزی گفت. یکی از أصحاب گفتش که مردی که دارا بوده، حالا دست خالی، خونه اش بیان. دیگری چیزی گفت، دیگری چیزی گفت، نوبت به امیر المؤمنین صلوات الله علیه رسید که چه موقع است که برمرد خیلی سخت میگذره؟ کی؟ فرمود موقعی که مرد قویّه، بسیار هم قویّه، خیلی نیرومنده، اما در حضورش، عیالش را کتک بزنند، سیلی بزنند، اما بلند نشه، قیام نکنه، چون خدا راضی نیست. اگر امیرالمؤمنین قیام میکرد با شمشیر که عمر کی بود، هرچی عمر بود از بین میبرد، اما اسلام از بین میرفت. قومیَ جدیدُ العهد بالاسلام، این مردم جدیدُ العهد به اسلام اند، اصل اسلام رو هنوز باور نکردند، اگر ما بریم سر خلافت دعوا کنیم، شمشیر بکشیم، حضرت میفرماید که خب مردم از اسلام فرار میکنند. من که برای خودم نمیخوام که امیرالمؤمنین باشم و خلیفه رسول.
بدترین حالات بر مرد شجاع و بر مرد غیرتمند، مردی که همه مردانگی ها درش جمعه، مردی که در جنگ ها بعد از رسول الله، اولین فردی بود که شمشیرش همه را میترساند و فرار میداد، این مرد در خانه باشه، بیان در خانه را آتش بزنند، لگد بزنند، پهلوی فاطمه را بشکنند، محسن اش رو سقط کنند، اکتفا به این نکنند. احتیاط کرد عمر، نکند ک باز زهرا زنده بمونه، أنَّ قنفذ مولاَ فلان نکزها بِنَعلِ السِیّفْ فَأسقَطَ مُحسنا مَرضَ مِن ذلکْ مَرضً شدیدً حتّی مات. این زهرا شهیده است. زهرا شهیده در راه چیست؟ نه در راه فدک است، اونکه تموم شد. در راه اینکه میخواد ثابت کند علی رو نمیذارم ببرید، من حاضرم کشته بشم، علی رو نبرید، من کشته بشوم که ثابت نشود خلافت خِلأی شما، الخِلافَتُ الخِلأ وَاجِبُنا النفنی انفسنا و {43:35}أنفسنا دونْ عَدم تثبیتِ هذه الخِلافَتُ الخلائه. خلافت بی حیایی است. این خلافت برای ازبین بردن اسلامه و لذا زهرا حاضر است کشته بشود از برای اینکه این خلافت نا به سامان ثمر نگیرد و {43:41}نگیرد و دوام پیدا نکند.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.