بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
راجع به مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم اسلامیّه، در قرآن به طور وضوح و بیان کامل آیاتی هست که حالا آقایون آشنا هستید. راجع به مالیّاتهای مستقیمه، چهار بخشه و مالیّاتهای غیر مستقیمه از جمله ﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾ [البقرة: 219] یا ﴿لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ﴾ [الإسراء: 29] الی آخر. ما راجع به مالیاتهای مستقیم بحث میکنیم. مالیات مستقیم، مالیاتی است که حدّش معلوم، و این مالیات مستقیم که حدّش معلوم است، زکات است، خمس است، انفال است، فیء است. انفال و فیء، اموال عامّه هست. یا عامّه از برای کلّ مسلمین، یا عامّه از برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. در سوره مبارکه انفال، اموال عامّهای که در اختصاص رهبر معصوم اسلام است که رسول الله صلوات الله و سلامه علیهِ. منتها، مورد زکات چنانکه بحث کردیم، کلّ اموال است و حسابها معیّن. و مورد خمس هم که داریم بحث میکنیم و محور بحث ماست که شش مرحلهای ست. به یک معنام دو مرحلهای است. مورد انفال هم دو مرحله ای است و مورد فیء، شش مرحلهای خمسه. این خیلی عجیبه ها. درست آیهای که موارد شش گانه خمس را بیان کرده است در باب خمس، در آیه فیء هم، همین شش مورده و هیچ فرق با هم ندارند. ملاحظه کنید. مثلاً در انفال، فقط آیه اول سوره انفال ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ﴾ [الأنفال: 1]تمام شد. لِلّه در شئون الوهیّت باید مطرح بشود و الرَسولْ در شئون رسالت که تمام منافع مهمّه اسلامیّه مسلمین که در بعد رسالت است، مشهوده.
همانطوری که لِلّه به عنوان ملک ذاتی و یا ملک عرضی نیست، خداوند همه چیز ملک ذاتیشه و عرضی نیست و ملک عرضی هم … معنا ندارد. همونطور هم بالرَسولْ برای رسالته، برای محمد بن عبدالله نیست. برای شخص بشر نیست. بلکه شخصی که دارای مقام رهبریه رسالتی است. در بعد رسالت مطرح میشود. رسالت را تقویت کردن، نه زن و بچه خود را سیر کردن، نه خانه خود را ساختن، نه خود را به عنوان یک بشر درست کردن. نخیر، در هدف تقویت رسالت الهیّه است. و انفال عبارت است از اموال عامّه. اموال عامّه که دریاها و کوهها و جنگلها و رودخانهها و زمینهایی که مالک خاص ندارد، اینها عرض میشود که اموال عامّهاند. این اموال عامّه، مال شخص خاص نیست. بلکه لِلّهِ و الرَسولْ. این مال باب انفال.
اما راجع به فیء سوره حشر، فیء موارد ششگانه اش عین موارد ششگانه خمسه. ملاحظه کنید، آیه ششم سوره مبارکه حشر، آیه ششم و هفتم، ششم، ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ﴾ [الحشر: 6] خب، ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] اگر پیغمبر بزرگوار خیبر را فتح کرد، مکه را فتح کرد بدون جنگ، مسلمونها جنگ نکردند که، تا اینکه مشموله غنیمت بشه، مال خودش رونه و خمسش هم مال کی و کی. نخیر، کاری نکردن اینها. فرمانده کلّ قوا که رسول الله صلوات الله و سلامه علیه است، این فیء در اختصاص اوست، در دو بعد. بعد الوهیّت، که ایشون باید این عمل رو انجام بده و بعد رسالت. ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ﴾ [الحشر: 6] کی موجب شد که شما جنگ نکرده، خیبر را بگیرید؟ مکه را بگیرید؟ شما که جنگ نکردید؟ آیا کی اینکار رو کرد؟ خدا. برای کی؟ برای فرمانده کل قوا این کار رو کرد. تقویت رسالت است و در ضمن هم تقویت مسلمینه، بِسم الله. ولکن، رأس الزاویه در این جریان و محور اصیل در این عنایت خاصّه ربانیّه، رسول است. تازه رسول هم برای رسالت باید مصرف کند، نه برای شخص خودش. وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ، خدا مسلط کرده است رسول رو در اینجا که بدون جنگ این اموال گیر اومده ﴿وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [الحشر: 6] پس برای کی خواهد بود؟ ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى﴾ [الحشر: 7] عین تعبیره ها. در آیه خمس هم همینه. ﴿فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الحشر: 7] ما خیلی معنی استفاده میتونیم بکنیم از این آیه، راجع به آیه خمس. مطالبی هست که بعداً باید صحبت کنیم ولی حالا اشاره میکنیم.
مثلاً در آیه خمس، از جمله مطالبی که گفته شده است و کلّ فقهای شیعه تقریباً بهش فتوا دادند، این است که سه بخش دوم خمس، مربوط است به یَتامی و مَساکینْ و ابن السَّبِيلِ سادات. خب در آیه عرض میشود که فیء هم که همین است. ملاحظه کنید. در آیه فیء که میفرمود، بعد چی فرمود؟ فرمود ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ [الحشر: 7] و … تفصیلش رو به همون سوره حشر مراجعه کنید، اشاره ما داریم میکنم. بعد، لِلْفُقَرَاءِ. لِلْفُقَرَاءِ به کجا میخوره آقایون؟ آخه لِلْفُقَرَاءِ به جایی باید بچسبه یا نه؟ خب لِلْفُقَرَاءِ به چی میخوره؟ به لِلّه میخوره؟ خدا فقیره؟ به لِرَسول میخوره؟ رسول خودش میخوره؟ به لِذِي الْقُرْبَى میخوره؟ که بحث میکنیم، ذِي الْقُرْبَى این ها، أقرب اشخاص اند به رسول، رسالتاً، نه نسباً. این بحثی است که باید بعد بکنیم حالا.
محور مطلب، وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ. آیا یَتامی و مساکنین و وَابْنِ السَّبِيلِ از سادات؟ آیه میگه نه، لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِين. خب آقا، کسانی که با رسول الله مهاجرت کردند، فقراء سادات درشون یک دونه بود، یک دونه. فقراء سادات، یتامای سادات، عرض میشود که لِلْفُقَراء وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، فقراء سادات، مساکین سادات، ابنُ السبیل سادات، یک دونه توشون بود. فقط یک فاطمه سلام الله علیها بود. للفقراء بود؟ ابنُ السبیل بود؟ مساکین بود؟ {صحبت حضار}آیا هاشم مهمتر است که فرزندان بزرگوارشن یا پیغمبر مهم تره؟ کسی که جدّشه مرجع تقلیده و جدّ بالاترش سفور در خونه فلانیه، حالا انتساب به اون سوفور مهمتره یا انتساب به این شخص مرجع تقلید؟ این رو باید بحث کنیم حالا، کمکم میرسیم {صحبت حضار} پیغمبر عظمت داره و إلاّ بزرگ است برای اینکه منتسب بوده به هاشم؟ هاشم چکاره بوده مثلاً؟ هاشم اندازه شاه عبدالعظیم هم نبوده. هاشم به اندازه شاه عبدالعظیم هم نبوده. خب چطور شد که انتساب پیغمبر هم به هاشم، سیّدش کرده؟ خب اینها رو قبول نداریم، حالا بحث میکنیم ما. ملاحظه کنید، ببینید،لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ کی اند؟ آیا یتامی و مساکین و ابن السبیلِ اولاد پیغمبر اند که بعد بحث خواهیم کرد که اولاد پیغمبر محوره در اینجا بحثه؟ نه، یک دونه است فقط. بلکه لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ کی؟ ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ، وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾ [الحشر: 8-9] تمام این انصار رو، اینها رو داره شامل میشه. انصاری که الان يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ، خودش رون چیزی ندارن، تا چه رسد مهمان هم آمده براشون. تمام این ها اولاد پیغمبر بودند. اما هاشمی بودند همه اشون، تازه هاشمی هم بگیریم. ﴿وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [الحشر: 9] خب این بحثی بود که بعداً باید بکنیم.
حالا، سوالاتی که در آیه خمس بنده عرض کردم، آقایون فکر کنیم با همدیگه. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41] یکی از سؤالات این بود که آیا یک خمس است که مربوط به این شش طایفه است؟ یا نه، شش خمس است؟ شش خمس که میشه تمام مال، با یک خمس. یا نخیر چهار خمس است. سه احتماله دیگه، حالا، دیگران احتمال دادند یا نه رو کاری نداریم. اینجا من یه حاشیه عرض کنم. ببینید، در آیه خمس که فقط یک دونه است در قرآن تحقیق نشده. آقا فقهاً تحقیق نشده. تا چه رسد در آیات زکات که صد و بیست آیه است یا خود زکات سی و دو آیه است. در آیه خمس، بابا یک دونه آیه است. به این یک دونه آیه چرا رسیدگی نشده؟ حالا مباحثی که ما داریم مطرح میکنیم و بحث میکنیم ملاحظه کنید، یکی از مباحث اینکه، آیا از نظر ادبی چه میفهمیم اینجا؟ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ جدا شد، تموم شد. نفرمود فَأَنَّ خُمُسَهُ لِلَّهِ و نفرمود فَأَنَّ لِلَّهِ وَ لِرَسولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ خُمُسَه، این هم نفرمود. تعبیر اینه، فَأَنَّ لِلَّه.ِ اولاً حصره، تقدّم جار و مجرور مگه حصر نمیاره؟ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، یعنی در انحصار الله. خمس در انحصار الله شد. دیگه یتامی و مَساکینُ و ابن السبیل مگه الله اند؟ مگر رسول و ذی القُربی، الله اند؟ اگر خمس در انحصار الله شد. کسی اینطوری بیاد بگه، یکی از احتمالات سه گانه اینه، فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، این یک خمس. این یک خمس در انحصار خداست. وَلِرَسولْ خمس دوم، لِذی القُربی خمس سوم، یَتامَی چهارم، مَساکینْ پنجم، ابنُ السبیلْ ششم.
{صحبت حضار}
اینکه منحصر کرده است خمس را لِلَّهِ و خدا هم خودش رو قاطی بندههاش نمیکنه هیچوقت. ببینید، کسانی هستند که چه عرض کنم، خیال میکنند خدا خودش رو قاطی بنده هاش میکنه که خودش رو کوچیک کنه مثلاً؟ چی میخواید بگید شما؟ انسان مسلمان خودش رو قاطی دیگران کند که ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ [الفاتحة: 5]کوچیک کنه خودش رو. استقلال و انیّت و انانیّت برای خودش درست نکنه، ولی خدا هم خودش رو قاطی بنده هاش میکنه؟ چنانکه بعضی مفسرین بزرگ که من اسمشون رو دلم نمیخواد ببرم، خیلی بهشون ارادت دارم. علامّه طباطبایی رحمه الله علیه، بعضی جاها میفرماید که این نَحْنُ که خداوند میفرماید یعنی من و بندههام. چی شد؟ آخه خدا خودش رو قاطی بندههاش نمیکنه که، همیشه جداست. ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [النور: 54] أَطِيعُوا دو تا اومده. چون طاعتُ الله اصله و طاعت الرسول رسالتا، رسالتا. بله، در بعضی آیه ها هم دارد ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ﴾ [آل عمروان: 32] أَطِيعُوا نداره. چرا؟ برای اینکه رسول محو در مقابل اللهِ. رسول رسالتاً است، الله اصالتاً است. ولکن أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُول، خدا همیشه خود را جدای از بندگان در تعبیر، در مطالب، در ذات معلوم، در صفات معلوم، در افعال معلوم، در همه چیز.
حالا در اینجا، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41]. حصره، احتمالات رو داریم بحث میکنیم. این لِلَّهِ خُمُسَهُ حصره. وَلِرَّسولْ، این وَلِرَّسولْ خُمُسَه میگه، مگه عطف نیست؟ مقتضی عطف این است که این خُمُسَه تکرار بشه یا نه؟ خب بله دیگه. فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِرَّسولْ خُمُسَه وَ لذِی القُربی خُمُسه وَ لِلْیَتامی وَ الْیَتامی ولو لِ نداره ولی عطفه دیگه. وَ لِلْیَتامی خُمُسَه، ولو کَان اینجا لِ تکرار نشده، ولکن معلوم است که سه دسته دوم، در حاشیه اول اند. چون در حاشیه اول اند، اولش لِ، لِ، لِ ولکن این سه دسته دوم، دیگه یک دونه لِ داره. لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى. بعد چی؟ لِ نداره، و َالْيَتَامَى، عطف، لِ داره. وَالْمَسَاكِينِ، عطف، لِ میاره و عرض میشود که وَابْنِ السَّبِيلِ، عطف، لِ میاره. پس شش تا خمس شد. کسی اینطور بگه، ولی جوابش معلومه. برای اینکه خمس اگه شش تا شد، میشه همه مال رو، با یک چیزی هم بدهکارید شما. یعنی بنده اگه ده هزار تومن گیر آوردم، باید دوازده هزار تومن بدم. برای اینکه خب شش تا خمس، میشه شش تا دو هزار تومن، میشه دوازده هزار تومن. این رو نمیشه گفت. خب سوال، بله از نظر واقعی نمیشه گفت، از نظر تعبیری چطور؟ خب جواب داره. چرا؟ برای اینکه فرمود که فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه ُیک اشاره ای بهشون کردم، فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِرَّسولْ همون خُمُسَهُ یا خُمُسَه دیگه؟ همونه. اگر غیر اون بود که میفرمود که فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِرَّسولْ آخر وَ لِذی القُربی آخر وَ لِ و لِ. نه همونه، یک خمس بیشتر در اینجا نیست. این جواب دومی رو هم داد ها. پس دومی اگه کسی اینطور بیاد بگه، بگوید که وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، یک. وَلِرَّسولْ، دو. وَ لِذی القُربی، سه. این سه خمس. یک خمس دیگر وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ. چون لِ ندارند، با هم اند. این هم یک خمس، چهار خمس. پس از ده هزار تومن درآوردید، هشت هزار تومن باید بدید. هشت هزار تومن چهار تا خمسه، یک خمس برای شما میمونه. این چند تا جواب داره. یک جوابش که الان عرض کردم که از نظر ادبی درست است که لِلّه حصره، ولی لِلّه حصره با مطعوفها. لِلّه وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى که این خمس، حصر در این شش طائفه است. این مال این. ثانیاً، اگر بخواد این مطلب رو بگه که یک خمس است که مربوط به همه است، چه باید بگه؟ خب غیر از این عبارت نداریم. بلکه اگر بخواد بگوید که برای هر یکیش، یک خمس است، چه شش خمس باشد به احتمال اول، چه چهار خمس باشد به احتمال دوم، باید دیگه فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِرَّسولْ، چی؟ خُمُسَهُ الآخر. نه همون خمسه. چون همون خمسه که همون شد دیگه. مثل این که بگیم این خانه مال زید است فقط و مال عمرو است و بکر است و خالد است. یعنی این خانه و خانههای دیگه، اینها همه یک خانه است. همین یک خانه است که در رأس الزاویه مال زید است، خب مال عمرو است، مال بکر است، مال کی هست، با لام بیارید، بی لام بیارید، همه عطف است. همه شرکت دارند در استفاده از این خانه، منتها خب مراتب فرق میکند و مقادیر هم برحسب عرض می شود که موارد حاجت فرق میکنه. حالا در اینجا هم از نظر ادبی، وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ، چکار کنیم؟ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، قبول. همه اش؟ نه. وَ لِرَّسولْ، دنباله داره وَ لِذی القُربی وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ. این در سه احتمالی که عرض کردیم، این احتمال {17:33}، فقط یک خمس است.
سوال دیگر که قبلاً عرض کردم. خب این لِلَّهِ، برای ذی القُربی و یتامی و مساکین، خب معلوم، خب ملکشون میشه، ملک عرضی میشه، ذاتی نمیشه. لِرَّسولْ وَ لِذی القُربی، ملک عنوان است. آخه ما دو جور ملک داریم، ملک عرضی. یک ملک عرضی، ملک عنوان است، آقا که مرجع تقلید است، پولها رو میدی به عنوان مرجع تقلید، خودش بخوره؟ بچهها؟ نه مرجع تقلیده. اگر شما مرجع نبودی، بهت میدادن؟ نمیدادن که. این یک ملک عنوانه. یک مرتبه ملک شخصه، آقا که هشت ساعت کار کرده، هشتصد تومن میگیره. خب این ملک شخص است چون شخص اینکار رو کرده، صحبت عنوان عرض میشود که نیست. حالا، در اینجا، مرحله اول و دوم و سوم داریم. مرحله اول، لِلَّهِ که میخوایم بحث میکنیم که آیا عرضی است؟ ذاتی است؟ یا هچکدام؟ مرحله دوم، لِرَّسولْ وَ لِذی القُربی. رسول به حساب رسالت، نه محمدیّاً. ذی القُربی به حساب أقربیّت الی الرساله است، نه أقربیّت الی محمد. این رو بحث خواهیم کرد. خود رسول که رأس الزاویه است در این رسالت اخیره و کسانی که أقرب أشخاصاند، نه نسباً. حالا نسباً شده، ولیکن نسباً منحصر شده، ولکن خود مطلب رو عرض میکنیم. کسانی که أقرب أشخاص اند، الی الرسول در حمل رسالت، در تلّقی رسالت، در ادای رسالت، در عصمت رسالت، در علم رسالت. خب سیزده نفر بیشتر نیستن که، منتها نسبی هم هستند، باشند. اما اگر این نسب نبود، این انحصار نداشت به اینکه حتماً از طریق حتماً نسب. نخیر، مگر نسب رسالت دارد؟ رسالت مال روح است. مال روح رسول الله صلوات الله علیه، است. مال اینکه فرزند تحویل داد، زن گرفت یا زنش فاطمه سلام الله علیها، شوهر کرد، اینها رسالت نیستش که. شوهر کردن، زن گرفتن، زاییدن، زائوندن، اینها رسالت نیست. رسالت دعوت الی الله است. اون کسانی که ذی القُربی هستند، که قربُی هم افضل تفضیله، یعنی أقربِ أشخاص الی الرسول رسالتاً نه مُحمدّیتاً، نه محمدبن عبدالله ئیتاً، نه. که این البته بحثی است که بعداً باید بکنیم.
حالا، اینجا سه بعد داره. بعد اول راجع به اللهِ که باید بحث کنیم. بعد دوم رسول و ذی القُربی است که مال عنوانه، ملک عنوان است. ملک عرضی عنوان است. اولی که اللهِ، نه ملک ذاتی رو میخواد بگه، نه ملک عرضی. ملک ذاتی که همیشه هست، ملک عرضی هم که غلطه. دومی، ملک عنوانه. سومی، ملک شخصه. وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ. یَتیم، لِیُطمه، به رسالت نیست، مساکین، مسکنت، رسالت نیست. این بحث روحی نیست، بحث شکمیه. و عرض میشود که وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، وَابْنِ السَّبِيلِ هم بحث شکمیه. عرض میشود که محور اولش. خب، حالا، راجع به اولی سوال کنیم. این که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41] این لِلَّهِ میخواد جعل کند مِلکیّت بخشی را از خمس، ملکیّت ذاتّیه، خدا که مالک ذاتی کلّ اشیاء است، ملک ذاتی معنا ندارد. میخواد ملکیّت عرضیه درست کنه؟ یعنی کسی که ملکیّت ذاتیّه نداشته، ملکیّت عرضیه هم نداشته، حالا میخوایم ملکیّت بهش بدیم. شما که ذاتاً صاحب این عبا نیستید، عرضیاً هم نیستید، من که میخوام تملیک به شما بکنم، ذاتی که نیست، میخوام عرضا تملیک کنم؟ آیا خداوند در مرحله ثالثه اومد در اینجا؟ یک مرتبه هست ملکیّت ذاتی دارم، بله. ملکیّت عرضی دارم. سوم، ملکیّت عرضی هم ندارم. آیا در بعد سوم میخواد خدا بیاد راجع به اون بخش از خمس که وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، ذاتی که نیست، چون ذاتی همه است. عرضی که نیست، اگه هست، چرا نمیگه حالا بده. سوم، ملکی را که عرضا هم مال خداوند نبوده است، حالا میگه مال خدا باشد. غلط است. نه بعد اول، نه بعد دوم، نه بعد سوم. بعد اول که ملک ذاتی است که غلط، خداوند مالک ذاتی است نسبت به کلّ اشیاء، همونطور که الوهیّت از خداوند منعزل نمیشود، ملک ذاتی اشیاء هم از خداوند منعزل نمیشه. اینکه به ما تملیک کرده است و تخویل کرده است، ملک ذاتی نکرده است. ملک عرضی کرده است. ملک عرضی هم نه اینکه برای خودش ملک بوده به ما داده، نخیر، مالک ذاتی است علی طول الخط، از ملکیّت ذاتی خداوند ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ [آل عمران: 189] هیچ وقت این مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، مُلک ذاتی از خداوند منعزل نمیشه. خب، پس این فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ نه ذاتی است، نه عرضی بخش اول است، نه عرضی بخش دوم، پس چه کنیم؟ جواب، جواب این است که لِلَّهِ خُمُسَهُ، نه اینکه ذاتاً به خدا و نه اینکه عرضا به خدا. نه، در سبیل تقویت الوهیّت مصرف کردن. نمیکردید؟ خب بکنید. ببینید، این نه ملک ذاتیه، نه ملک عرضیه مرحله اولاست، نه ملک عرضی مرحله دوم است. نخیر، نه خدا جیبش میذاره، جیب نداره، نه ذاتیه نه عرضی اول است. بلکه میگد این مالی که به دست آوردید، أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ. بخشی را از این باید مصرف کنید تکلیفاً. اینکه تکوین نیست. تکوین ملک ذاتی، تکوین ملک عرضی در بعد اول، در بعد دوم، نخیر، تکوین نیست اصلاً، تشریعه در اینجا. مطلب تشریعه. یعنی قبل از اینکه این آیه نازل بشه، شما لازم نمیدونستید که بخشی از خمس غنائم رو مصرف در راه تقویت الوهیّت و توحید حق بکنید. اما نه، فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ. در بعد الوهیّت باید مصرف کنید. البته مقداری از این مطلب نشأت گرفته از استاد بزرگوار أقدم ما مرحوم آقای محمد علی شاه آبادی است که استاد امام هم بودند، منتها ما کوچکتر بودیم سنّاً، خیلی ایشون بزرگتر بودند و آقای خمینی میگفتند که ایشون أعْلَم مَنْ فیء الارض است علی الاطلاق. حالا تا چه اندازه ای درسته چه عرض کنم. أعْلَم مَنْ فیء الارض علی الاطلاق. در تهران هم زندگی میکردند. ما در حدود چهارده پونزده ساله بودیم، در جلسه معارف ایشون شرکت میکردیم و خب یکی از پایهگذاری های بسیار مهم معارف قرآنی ما این شد، ولو کان ایشون صددرصد اونجور نبودند. یک حرفی که ایشون میزد همین بود. که از خود آیه مطلب رو در میاریم. نظرم هست در آیه امانت، یک سال ایشون بحث کردند. یک سال، در مسجد جامع ایشون هفته ای سه شب منبر میرفتند و عرض میشود که و روی آیه امانت، ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ [الأحزاب: 72] در آیه فطرت، حدود یکسال بیشتر بحث میکردند، روی آیات کار میکردند و فکر میکردند. البته معنیش این نیست که همه حرفها همونه. نه، این تبلور ابتدایی مطلب و نقطه انطلاق است. حالا، برای اینکه ذکر خیر ایشون کرده باشیم، عرض کردم. فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ. این، باید بخشی از درآمدهای مسلمون ها صرف بشود در جوّ شرک، در جوّ الحاد، در جوّ کم عقید ای، در جوّ کج عقیدهای، مصرف بشود در راه تکمیل عقیده توحیدی. حالا طرف گرسنه باید باشه؟ نه. حتماً باید گدای زمینگیر باشد که ما پول بهش بدیم برود رادیو، تلویزیون، نوشته، تألیف، دعوت، تبلیغ در راه خدا؟ نه، این حرفها نیست. بعد میاد مساکین و ابنُ السبیل و عرض میشود این شکسته، مکستهها که از نظر مالی نقصان دارند، بعد میاد، الان صحبت مال نیست. فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، این اول. ثُمَّ، خب به دست کی بدیم لِلَّهِ رو؟ خب باید کسی باشد که دستش، دست امین باشد. همونطوری که دست خداوند دست قدرتش، دست امین صد درصد است، دست امینی که ما با او تماس داشته باشیم و بتوانیم با او معاشرت داشته باشیم، با او رفت و آمد و داد و ستد داشته باشیم. وَلرَّسولْ. وَلرَّسولْ جداست. نفرمود فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ والرَّسول. نخیر، وَلرَّسولْ .بخشی هم باید برای رسول. اما برای رسول دو بحث دارد، یک بحث به دست کی؟ بحث دوم برای کی؟ برای کی رو داریم بحث میکنیم الان. برای رسول. ولی برای رسول رسالتاً. برای رسول، نه خانه داشتن، نه خوردن، نه نخوردن، نه پوشیدن، نه این حرفها نیست، برای تقویت مقام رسالت. چون بعد از مقام الوهیّت و توحید، اونی که باید ثابت بشه و روشن شه، مقام رسالت است. خب وَلرَّسولْ. پس مال شخص رسول نیست. مال عرضی رسالت است. نه مال ذاتی رسول است و نه مال عرضی رسول است که ملک او باشه، به عنوان مُحمّدیت، بلکه مال عرضی رسول است، در بعد رسالت. باید مصرف بشود در تقویت جانب رسالت.
مسیحیها و یهودیها و زرتشتیها و کسانی که ها ها هایی که به رسالت رسول الله ایمان ندارند، باید این مال، این مصرف بشه. چون بدون مال که نمیشه کاری کرد. باید مال باشد که انسان بتواند ماشینی، تلویزیونی، رادیویی، کتابی، نوشتهای، تبلیغی، جلسهای، مال خدیجه است به پیغمبر کمک کرد، از اون طرف مال فدک فاطمه است که بنا بود کمک کنه که عرض میشود نگذاشتند و روز آخر بحث کردیم. پس وَلِرَّسول. بعد، کافیه؟ نخیر. رسول هم که از دنیا خواهد رفت. خب البته این بعد اول این است که در راه رسول. ولی به دست کی؟ خب معلوم است. أفضل افراد و شایستهترین افرادی که به دست اونها باید مصرف بشه، خود رسوله. چون در راه تقویت رسالت اسلامیّه مصرف میشه. مادامی که پیغمبر زنده است، پیغمبر در راه تقویت رسالت شما مصرف میشه، ولی به دست دیگری. به دست عمر، ابوبکر، حتّی علی؟ نخیر. به دست خود رسول. مالی که باید مصرف بشود در راه تقویت رسالت، تبعاً به دست خود رسول باید باشه. حتی مالی که مال رسول نیست، اون هم به دست رسول ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ﴾ [التوبة: 103] رئیس دولت اسلام باید برای تنظیم امور مسلمین و در نظر گرفتن مصالح اسلامی باید این مال رو دستش بگیره. کما اینکه حال رسالت دست اوست، علم رسالت و عصمت رسالت دست اوست، مالی هم که باید مصرف بشه در راه تقویت رسالت در بعد الوهیّت و در بعد رسالت، این هم دست اوست.
بعد سوال، خب حالا رسول از دنیا رفتند، دیگه کافی است؟ فقط در بعد اثبات الوهیّت و توحید و در بعد رسالت؟ نخیر، وَلِذی القُربی. و ذی القُربی دو بخشه. بخش دومش رو نشنیدید تاکنون. بخش اول رو عرض میکنم حالا. ذی القُربی، اولاً ذَوِی القُربی نیست، ذِی القُربی است. درست رو آیات فکر کنید آقایون. آیات رو الان میخونم براتون. در قرآن ﴿ذِي الْقُرْبَى﴾ [النحل: 90] داریم. ﴿ذَوِي الْقُرْبَى﴾ [البقرة: 177] داریم. ﴿وَالْأَقْرَبُونَ﴾ [النساء: 33] داریم، لفظ قاف و راء و ب، به معنی قربه دیگه. آیا در اینجا ذِی القُربی که فرمود، این چیه؟ خب از نظر ادبی، از نظر لغوی، قُربی فُعلاست. فُعلا أفَعَلُ التفضیل أفعَله. أقرَبْ، قُربی. زیدٌ اقرب، هندٌ قُربی. اینطور میشه دیگه. زیدٌ اقرب، چون مذکرّه الی أبیه. هندٌ قُربی. ذید در میان پسران، هند درمیان دختران. در اینجا قُربی است. وَ ذِالقُربی، ذی هم حساب داره. ذَوِالقُربی نیست. ذی القُربی است. من این سوال رو مطرح میکنم، آقایون فکر کنید روش. ببینید روی دونه دونه کلمات آیات حسابه. ذَوِی القُربی نیست، عرض میشود الأقْرَبین نیست، الأقرب نیست، ذی قُربی نیست، ذِی القُربی. حساب داره. ما نمیخوایم از جیبمون مطلبی دربیاریم روی آیه بذاریم. میخوایم، داریم گدایی میکنیم در محضر مقدّس کلام خدا که از کلام خدا بفهمیم مطلب چیست؟ آیا این خمسی که درمیاد باید که کجا مصرف بشه؟ به کی باید داده بشه؟ ذوی القربی کی اند؟ ذِی القُربی. البته در آیه عرض میشود فیء هم نظرم هست که ذِی القُربی بود. ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الحشر: 7] حالا، ذِي الْقُرْبَى. این ذِي الْقُرْبَى، یا ذِي الْقُرْبَى دهندگان خمس است، احتمال، بله دیگه. برای اینکه خمس رو کی داره میده؟ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ، صحبت با کی داره میشه؟ با کسی که غنیمت گرفته است و صاحب مال است، باید خمس بده. تو که خمس میدی لِلّه، بده. وَلِرَّسولْ، بده. وَ ذِي الْقُرْبَى، یعنی أقرب أشخاص به تو. أقرَب أشخاص به منها و ما ها که صحبت رسالت نیست، کیه؟ پسر انسان، دختر انسان، زن انسان، پدر انسان، مادر انسان. کما اینکه در آیاتی هم دارد که انفاق به أقرَبینْ، انفاق به ذَوِالقُربی، کما اینکه انفاق به یَتامی وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ هست، هست. آیات داریم.
{صحبت حضار}
این یک بعدشه ولکنذِي الْقُرْبَى در جای جمع هم ما داریم. مثلاً همینجا. اینجا که ذِي الْقُرْبَى أئمّه مِنْ آل رسول اند، مگه أئمّه یکی اند؟ حساب داره ها. این خیلی حساب داره. دقت بفرمایید. در راهید برادران، ولی بازم فکر میکنیم. منم فکر میکنم.
{صحبت حضار}
کسانی هم که اولاد من اند همه در مسیر اولاد من اند. البته در راهید شما، فرمایشتون خوبه. ولی بازم فکر میکنیم با همدیگه.
{صحبت حضار}
حالا ما داریم طرح میکنیم احتمالات رو. ببینید، وَلِذِي الْقُرْبَى. وَلِذِي الْقُرْبَى، أقرب أشخاص است نسباً و یا سبباً برای دهنده؟ که سبباً زنش و یا شوهرش. زن است، شوهرش. مرد است، زنش. أقرب سبباً. یا أقرب نسباً، پدر و مادر و فرزندان. چه دختر باشه چه پسر، اینه مطلب؟ یا نخیر، ذِي الْقُرْبَى در اینجا، ذی القُربای رسول است. ذی القُربای رسول هم أقرب باید باشه؟ أقرب أشخاص الی الرَسولْ. آیا أقرب أشخاص إلیَ الرَسولْ، أقرَب از دو بعد رسالتی و نسبی هر دو است؟ هم از نظر روحی، عصمت رسول الله و علم و دانش رسول الله و هم از نظر جسمی از فرزندان رسول الله باید باشد؟ علی خارج بشه مثلاً؟ اینه مطلب؟ یا نخیر، بعد سوم است. ذی القُربی اصلاً به بدن کاری ندارد. کسانی که أقرب أشخاص اند به رسول الله، أقرب از نظر رسالتی است که مطلب هم همینه. أقرب از لحاظ اینکه فرزند اوست، برادر اوست، خواهر اوست، پدر اوست، مادر اوست، این حرفها اصلاً نیست. این استمرار رسالت رو میخواد برسونه. همونطوری که رسالت بخشی دارد و سهمی دارد از خمس، وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ، این رسول استمرار دارد. خدا استمرار ندارد. خدای دیگهای درکار نیست. ولی رسول استمرار دارد. کسانی که اینها حامل عصمت رسول الله و حامل مقام زهد رسول الله و علم رسول الله و دعوت رسول الله هستند، فقط وحی بهشون نمیشه، اینها نسخه های دوم رسول الله اند. دوازده نفرشون مقام ولایت و رهبری دارند و یک نفرشون فاطمه سلام الله علیها، که زن هستند، مقام رهبری به اون معنا و ولایت به اون معنا عرض میشود ندارد، و إلاّ ولایت معنوی و عرض میشود که اینها، علمی هست.
حالا، این و ذی القُربی میخواد بگد کسانی که وجود اونها در دعوت رسالتی البته، وجود اونها در دعوت رسالتی و نه در ولالتی و نه در نسبی و نه در سببی، وجود اون ها در و زندگی اون ها در دعوت رسالتی، استمرار رسالت رسول الله صلوات الله علیهِ. این رو میخواد بگه؟ کما اینکه از آیات ما این مطلب رو میفهمیم و بعدا به آیات مراجعه خواهیم کرد. این یک مطلب. دوم، سوال، خب أئمّه ما علیهم السلام ذی القُربی هستند و در هر زمان یک امام بوده آقایون یا دو امام؟ یکی. پس ذی القُربی است. یکی از جوابهایی که عرض میکنیم. چرا فرمود ذی القُربی؟ با اینکه سیزده نفر رسول الله نمونه دارند. این این سیزده نمونه که از فاطمه صدیّقه سلام الله علیها، شروع میشه و دوازده امام، اینها ذَوِی القُربی هستند. یعنی این سیزده نفر، أقرب أشخاصاند إلی رسالت رسول الله، در طول زمان و عرض مکان. پس چرا ذی القُربی فرمود؟ این چند جواب داره که بعداً باید عرض کنیم. یکیش اینه که مگه در هر زمانی بیشتر از یک نفر هست؟ در زمان علی حسن نیست.
{صحبت حضار}
اون مقام رهبری نیست. چون اون مقام رهبری نیست. رهبر است که این مال را باید بگیرد و مصرف کند در راه دعوت اسلامی. در زمان علی و حسن و حسین اون مرحله رو ندارند. در زمان حسن، حسین ندارد. در زمان حسین، زین العابدین ندارد. پس هر، در هر زمانی یک فرد است که این عرض میشود که ذی القُربی خواهد بود.
{صحبت حضار}
وإلاّ وقتی که امیرالمؤمنین تشریف داشتند، حسنین طفل بودند، حسنین مقام عصمت علی رو داشتند؟ مقام فرماندهی و رهبری داشتند؟ اینکه نیستش که. این یک مطالب عقیدتی است که بعد باید بهش اشاره بشه.
{صحبت حضار}
ببینید، بحث دوم در ذی القُربی، البته این معرکه آراست، این بحث هاست. البته آقایون هیچ دلیلی ندارند. اگه بخوان دلیل داشته باشن، روی این آیه میشه نتیجه پیدا کرد. آقایون مراجع تقلید اصلاً دلیلی، اونها ندارند البته، از کتاب و سنّت که باید که سهم امام به مرجع تقلید برسه. الان این برادرانی که تشریف آورند، استحضار فرمودند و جواب هم اونطور داده شده که نخیر، باید به مرجع، ولی دلیل ندارند. شما سوال کنید از مراجع. آیا یک اشاره دلیل حتّی هست که حتماً باید سهم امام به مرجع تقلید داده بشه؟ ما همچین مطلبی نداریم. اما در بعد دوم بحث این آیه، ذی القُربی، دارای دو مرحله است. کما اینکه رسالت دارای دو مرحله است. مگر رسالت دارای دو مرحله نبود؟ مرحله اولی که رأس الزاویه رسالت است، خود رسول الله صلوات الله علیهِ. مرحله ثانی چی؟ أقرب أشخاص از نظر رسالت به رسول الله که أئمّه علیهم السلام هستند.
آیا این ذی القُربی هم دو بخش است؟ یک بخش أقرب أشخاص الی رسول الله که میشود به اونها این مال رو داد که مصرف کنند در استمرار رسالت، این یه بعد که تا زمان امام یازدهم و برهه ای از زمان ولیّ أمر صلوات الله علیه بود. اما الان که هزار و چند صد سال است که ما دسترسی به ولّی امر نداریم، خب ایشون ذی القُربی هستند، ولی ذی القُربیی که مال به ایشون داده بشود که همونطوری که مصرف در راه استمرار رسالت میشه، به شخص اون ذی القُربی هم داده بشه که اون ذی القُربی اون مال رو برداره و مصرف کند در راه مصلحت رسالت. این مطلبی است که الان باید صحبت کنیم و قبلاً صحبت نکردیم ما. ببینیم چی میشه.
آیا اینجور است که همونطوری که رسول الله که لِرَّسولْ، این مال از برای تقویت مقام رسالت است، به دست رسول باید برسه تبعاً و از برای ذی القُربی که أئمّه اند، برای تقویت استمرار رسالت است که به دست أئمّه باید برسد. اگر أئمّه عرض میشود وفات کردند که کردند و امام دوازدهم که تشریف دارند، اما دسترسی به اون حضرت نیست، آیا ما مثل مرحوم کلباسی بزرگ باشیم که این اموال رو جمع کنیم، هر وقت اومدن بهشون بدیم که این اسکناسها بپوسه؟ این اموال از بین بره؟ اینطوری بشه؟ توی دریا بندازیم مثلاً؟ یا نخیر، اسلام که تعطیل بردار نیست، این اموال از برای تقویت اسلامه. وَلاَسِیَما وقتی که امام معصوم تشریف ندارند، بیشتر مسلیمین احتیاج به تبلیغ دارند یا وقتی هستند؟ وقتی که امام زمان تشریف بیاورند بیشتر احتیاج به تبلیغ و دعوت هست یا وقتی که تشریف ندارند؟ وقتی که نیستند که بیشتر احتیاجه. برای که ماده اصلی عصمت در بعد دوم که عترت است، خب تشریف دارد اون موقع. بعد اول قرآن، بعد دوم عرض میشود که مقام عصمت مرحله ثانیه. پس در زمان تغیّب معصومین علیهم السلام، دشمنان اسلام بیشتر فرصت طلبی میکنند، مگه اینطور نیست؟ وقتی که صاحب خانه باشد، دزد هرچقدر هم دزد باشد، کمتر دزدی میاد میکنه. چون صاحب خانه قویه. اما اگر صاحب خانه نباشد، دزدها بیشتر دزدی میکنند و خودها، افراد، ضعفشون بیشتره قدرتشون کمتره، پس باید چیکار کرد؟ باید قدرت بیشتری نشون داد. برای اینکه دزدهای زیادتر رو بیشتر انسان دور کند و بیشتر بتواند ایمان رو عرض میشود که حفظ کند. پس مسئولیّت ما در زمان غیاب معصومین و غیاب امام دوازدهم خیلی خیلی بیشتر است. فقیرتریم و خیلی مسئولیّت ما زیادتره. پس خرجمون زیادتره. این مالی که لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىف در بعد الله و در بعد رسول که الله به دست خودش نمیگیره و رسول هم تشریف ندارند، ذی القُربی هم که أئمّه معصومیناند الان تشریف ندارند به دستشون برسه، بگیم که تمام این اموال سهم امام رو بره کنار، پس اسلام بره کنار. اسلام لازم داره اینها رو، اسلام الان بیشتر لازم دارد اینها رو. البته در مقام اثبات این مطلب ما نیستیم. داریم بحث میکنیم.
بعد دوم ذی القُربی این باشه که، ما در زمان غیاب امام عصر صلوات الله علیه، هستیم، این مال باید مصرف بشود در این سه راه: توحید و نبوّت و مقام استمرار رسالت و نبوّت که خلافت معصوم است. بعد دوم چیه؟ بعد دوم، ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ [الزمر: 17-18] کسانی که شایستگی مرجعیّت دارند، کسانی هستند که أحسنُ الاقوال و اقرب الاقوالْ إلی قول الله رو میگن. أعلم و أتقی. أعلم و أتقای بر محور قرآن اولاً و بر محور سنّت ثانیاً، اینها دنباله ذی القُربی نیستند؟ همونطور که ذی القُربی بعد دوم رسول بودند، برای حفاظ تبلیغی و دعوتی مقام الوهیّت و رسالت، همونطور هم در زمان غیاب معصومین. موت معصومین و غیاب امام دوزادهم، افرادی که اینها در درجه اول علم و تقوا هستند و بر محور کتاب و سنّت هستند، خب به دست اینها باید برسه. اگه متعدداند، متعدد، اگر واحد است، واحد. اگر هیچکی نیست، هیچی، خودتون بدید. اگر شما پیدا نکردید فقیهی که بر محور کتاب و سنت أعلم أتقی باشد، خب خودتون بدید. اما اگر فقیهی پیدا کردید که بر محور کتاب و سنّت أعلم و أتقی باشد، او رئیس دولت اسلام است از نظر معنویت و روحانیّت. باید اون مال رو بگیرد و مصرف کند در راه تقویت این مراحل ثلاثه که مرحله اولی الله و مرحله دوم رسالت و مرحله سوم، استمرار رسالت. منتها استمرار رسالت دو بعد داره. استمرار رسالت در بعد اول این است که علی بعد حسن بعد حسین بعد امام زمان و استمرار رسالت در بعد دوم این است که بعد از معصومین وَلاَیَجِدُ لابتداء بالنَکَرَه. باید أعلم ها و أتقاهای بر محور قرآن، اینها داعی الی الله باشند. نکرهها جلو نیفتند، باید معرفه ها جلو بیفتند. کسانی که به تالی تلو مقام، در واقع قضاوت مگه اینطور نیست؟ هَذَا مَجلِسُ لاَ {42:20} إلاّ نَبِیُّ أو وَصّی نَبیٍّ أو {42:23} چی میخواد بگه؟ قضاوت نباید باشه؟ منتها وصایت، دو وصایته. یک وصایت خاصّه است که معصومین، أئمّه که این ها وصیّ نبی اند به طور خاص. یک وصایت عامّه است یعنی أقرب أشخاص، أقرب و نزدیکترین افراد به أئمّه، از نظر علم، از نظر تقوا، از نظر زهد، از نظر آنچه را که در اونها شرایط مرجعیّت عامّه در مقام عصمت رو ایجاد میکرد.
پس اگر ما بخوایم، بخوایم نیست، اگر مثلاً بتوانیم که دلیل پیدا کنیم برای اینکه سهم مبارک امام باید به دست عرض میشود که عالمی برسه، صحبت از مرجع نیست، مرجع تو، تو. مرجع من، من. مرجع او، او. خیر، صحبت این است که اگر پیدا کردید کس یا کسانی که اینها استمرار مقام ولایت و مقام عترت معصومین علیهم السلام هستند، أزهد اند، أقوی هستند، أتقی هستند، چه هستند، چه هستند، به دست اونها سهم برسد که مصرف بکنند در راه در راه هایی که خداوند مقرر کرده. نه اینکه به دست بنده برسد که من خونه بخرم برای بچههام. یا ارث بذارم برای زن و بچم مثلاً یا چنین کنم، چنان کنم یا اینکه در آمریکا و در اروپا، ما شکم رو سیر کنیم به نفع اسلام شد. نخیر، لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى، الی آخر.
بحثهای بعدی انشالله دنباله این خواهد آمد و روی این سوالات آقایون فکر کنید، ببینیم چه خواهد شد.
اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
{صحبت حضار}