بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
مطالبی است که برای خود گوینده هم جدید است. چون قرآن شریف کالمسک کُلَّما کرّرتَهُ {00:30} ما گدایی تفقّهی و تعلّمی در محضر مقدّس کتاب خدا میکنیم. آنچه را قبلاً فهمیدیم، بعدها بر مبنای آن و اون راه، به فضل الهی بهتر میفهمیم. من نگاه نمیکنم که برادران عددشون کمه مقامشون عالی است. چون با تمام موانعی که در راه وصول ألی مُراداتِ الله جلوی ما گذاشته اند، خب برادران تشریف میارید. تقاضایی که از برادران دارم این است که با هم فکر کنیم درست. فکرمون رو دست دیگران ندیم. چون دیگران فرمودند، خب فرمودند. خب ما هم باید فکر کنیم و اگر مطالبی از دیگران خواستیم بپذیریم با فکر بپذیریم. قبول داشته باشیم حقّ است و بر محور حق است، تا بپذیریم. اما چون بیشتر فرمودند، ما قبول کنیم ما مقلّد بیشتر شدیم و مقلد بیشتر هم مبنای صحیحی نداره. ممکن است بعضی مباحثی که ما بحث میکنیم، جار و جنجال و عربده و داد و اتهام و افتراء و چه، زیاد داشته باشه. اما مطلبی نیست و هست. مطلبی هست در بعد ظاهر که بر خلاف همه افکار فکر کردن و بر خلاف همه گفتهها گفتن، گر چه بر مبنای قرآن است از نظر ظاهری خب مشکله. اما خب باشد. رسول الله صلوات الله علیه، قبل از اینکه قرآن برشون نازل شود، محمد امین بودند و محترم بودند و حتی حجرُالاسود که از جاش کنده شده بود، به دعوت فریقین، پیغمبر بزرگوار حجرالاسود رو به جاش گذاشتند قبل از نزول وحی. ولی از وقتی که قرآن بر پیغمبر بزرگوار نازل شد، فحش بود، لعن بود، طعن بود، کتک بود، محاصره در شعب ابی طالب بود، هجرت بود، چه بود، چه بود، چه بود، چه بود.
یا مکن با پیلبانان دوستی یا بنا کن خانهای در خورد پیل
یا نگوییم آری، یا اگر گفتیم تا آخرین مرحله باید بایستیم. ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾ [فصلت: 30] اگر ما رَبُّنَا اللَّهُ رو درست گفته ایم، خب الله که به ما وحی نمیکند که. وحی کرده است بهترین وحی را بر رسول الله و اون وحی بر حسب عقیده اصلیّه اسلامی ما باقی است که قرآنه. این وحی است و مطالب دیگر مخلوط است. یا از وحی است. وحی رحمان است یا از وحی شیطان است یا از چه. الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا، جواب سلامها رو برادران بدید من صحبت میکنم. ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ﴾ [فصلت: 30-31]. اینقدر خداوند فهم میده، روشنایی میده، معرفت میده، علم میده، راههای مسدود رو باز میکنه، درهای بسته رو باز میکنه که انسان گیره. در خواب هم میفهمه، سرغذا هم میفهمه.
خب ببینید، ما در بحث خمس داریم صحبت میکنیم. تبعاً این حرف انگیزه. ولکن حرف انگیزه، برای کی ها؟ اشخاصی که میخوان حرف بزنند، یا دارای درجه اجتهاد هستند یا تقلید. اگر کسی مقلّد است که نمیتونه در مقابل یک مجتهدی بگه تو چرا چنین گفتی؟ پس به مجتهد دیگر هم بگد که تو چرا برخلاف مرجع تقلید من فتوا دادی اینکه غلط است که. و اگر چنانچه مجتهد است و اجتهاد این طرف رو غلط میداند بیاد باهاش صحبت کنه. اینکه کتک کاری و دعوا و فحش و افتراء و هو و جنجال و بوق و کَرنا و این حرفها رو نداره. بنابراین جوّ هو و جنجال علیه مطالبی که روی دلیل بحث میشه، روی شهوت نیست، روی ادعا نیست، روی دلیل است. دلیلی که همه مسلمانها قبول دارند. حالا کاری نداریم بعضی از کسانی که میگن مسلمان هستیم، میگن نمیشه فهمید، خودشون نمیفهمن. ولی ما که میفهمیم که جرات نداریم بگیم نمیفهمیم چون ناسیم ما ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138].
این مقدمه رو عرض کردم چون مطالبی رو از آیه ما داریم میفهمیم که قبلاً دیگران نفهمیده بودند و قبلاً ما هم درست نفهمیده بودیم. مقادیری اومده بودیم جلو، ولیکن مقادیری بعد هم باز باید بیایم جلو و هم در حاشیه تفسیر من یادداشت میکنم هم در مستدراکات تبصرة الفقها. ملاحظه کنید. البته ما نمیخوایم خودمون رو تبرئه کنیم. ما معصوم نیستیم، کتاب الله معصومه. اونطوری که خداوند مقرّر و مقدّر فرموده است، از اون راه وارد میشیم. اگر اشتباهاتی داریم خیلی کم است. چون مرجع و محور ما معصوم است و از راه صحیح وارد میشیم و اگر بعضی وقت ها خطا میکنیم، بعد تبلور پیدا میشه، مال عدم عصمت ماست. اما کسانی که در هر دو بعد عصمت ندارند چی؟ کسانی که به اقوال غیر معصومه، روایات غیر معصومه، نظرات غیر معصومه، افکار غیر معصومه، خودشون هم معصوم نیستند، این غیر معصوم از غیر معصوم است، خب خطاشون زیادتره. حالا بعضیها حال دارند مثل علاّمه، اول مطلبی میگه، بعد جور دیگه، بعد جور دیگه. بعضی ها حال ندارند همون حرفی که اول زدند مثل ملاّنصرالدّین. گفتن چند سالته؟ گفت چهل سالمه. چهل سال گذشت گفتند چند سالته؟ گفت چهل سالمه. گفتند بابا هشتاد سالته. گفت حرف مرد یکیه. بعضیها حرف مرد یکیه، حال ندارند روی فتوا فکر کنند. بعضیها هستند نخیر. ما چهارمین مرتبه است که روی این مسائل داریم دقت میکنیم. از نجف الی بیروت، الی مکة مکرمّه، الی کجا، الی کجا، الی کجا. ادعایی نیست إلاّ ﴿وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾ [الضحى: 11] بر محور آیات مقدسات قرآن که از نظر فقهی داریم بحث میکنیم، این چهارمین مرتبه است. منتها چهارمین تبلور است و اگر احیاناً خطایی داشته باشیم، درصدش خیلی کمتر و کمرنگتر از علاّمه ها و شیخ طوسی هاست. به حساب اینکه محور کار ما قرآن است در اصل و محور کار سایر برادران فقیه عرض میشود که یا قرآن نیست یا اگر هست خیلی کمرنگه.
مطلبی که میخواستم عرض کنم این بود. ببینید، البته نمونههای قبل عرض شده حالا تبلوراتی ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى﴾ [الأنفال: 41] در ذِی القُربَی مطالبی رو عرض کردیم. حالا احتمال دیگه هم ما میدیم که مساعد اونه البته، تبلوره این، مساعد اونه. وَلِذِي الْقُرْبَى، لِذِي الْقُرْبَى مفرد است که معلوم. الف لامش الف و لام عهده. دیروز عرض کردیم، الف لام عهده. چون عهد قبلی که رسول است ذکر شده. امروز سوال میکنیم و جواب میدیم و تکمله حرف دیروزه و تبلور حرف دیروزه. سوال اینه که اگر گفته شد جَائنی رَجُلٌ وَ قَالَ رجُلْ، این الف و لام، الف و لام عهد ذکری است. چون رجل قبلاً ذکر شده. اینجا چطور؟ اینجا که اینطور نیست. اینجا، وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى. ذِی القُربَی که قبلاً ذکر نشده که. پس این الف و لام الف و لام عهد ذکری است؟ خب دو جواب داره. یک جواب اینکه در آیات دیگر که ما دستور داریم انفاق کنیم ﴿بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى﴾ [النساء: 36] این ذِی القُربَی الف و لام چیه؟ الف و لام اشاره به عهد ذکره قبله؟ قبلاً که شما ذکر شدید. نه، ذی القُربی، یعنی ذی القربای الَیکُمْ. عهد به این معنا. نه اینکه خود قُربی باید قبلاً ذکر شه. کسانی که الف و لام این قُربی را به اونها میشود ارتباط بدهد. ذِی قُربَای شما. این جواب اول. که در اینجا وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْ قُرْبَى، الف لام عهد ذکره کسی است که ارتباط با این قُربی دارد. ارتباط با این قُربی، رسول دارد. در چی؟ در اینکه أقربُ الاشخاص الی الرسول اند. این ذِی القُربَ الرَسولی. این ذِی القُربَ الرَسولی میشه در حقیقت.
ولکن احتمالی که امروز عرض میکنم. خب احتمال دوم این است که خیلی مشرفتر و عالیتر و مکمّل قبلی است. ببینید، این الرَّسولْ، به حساب رسالت ختمیّه خود آیا أقرب نزدیکهای به خداوند، نیست؟ کسانی که با خدا نزدیکاند، از نظر علمی و معرفتی و عبادتی و طاعتی و چه و چه. آیا أقرب أشخاص در کلّ ملائکه و جنّ و أنس و تمام موجودات در مثلث زمان و در کلّ مکان، نیست؟ خب هست دیگه، شکّی ندارد که. پس وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ که معلوم، محور اول، اصلی. وَلِلرَّسُولِ، این رسول. این رسول که آخرین رسول است که حامل رسالت اخیرِ ربّانیه است که أقرب مقرّبین الی الله است، مگه اینطور نیست؟ بعد چی؟ وَلِذِي الْقُرْبَى. قُربی قبلاً ذکر شده. احتمال دوم. چرا؟ برای اینکه آیا أقرب أشخاص الی الله، رسول نیست؟ أقرب أشخاص الی الله، رسول است. پس خودش قُربی است اصلاً. معنی حرفیه. اصلاً تمام وجود رسول، أقربیّت الی الله است. به جز أقربیّت الی الله، در رسول نیست. در ظاهرش، در باطنش، در عقلش، در فکرش، در علمش، عملش، اخلاقش، عقیدهاش، وحیاش، بیشتر از اون نمیشه حساب کرد. اگه بخواید از اون بیشتر بالا برید خب، مطلب دیگهای میشه. نمیخوایم بگیم خدا میشه.
(صحبت حضار )
حالا من تکمیل نکردم عرضم رو. اگه تکمیل کنم میپسندی شما ملاحظه کنید. خود این رسول در بعد رسالت ختمیّه، أقرب الی الله هست از کل؟ یا نه؟ پس، الصلة القُربی ذکر شد قبلاً. مطلب دومه ها. رسول، یک اسمش رسول است. یک اسمش نبّی است. یک اسمش اولُ العابدین است. همه اینها حکایت از یک معنا میکند دیگه. عِباراتُنا شَتّی وَ حُسْنُکَ واحِد. تمام الفاظی که أفضلیّت، أعلَمیّت، أتقائیّت، أذهَدیّت، أرسَلیّت، بالاترین فضیلتها را در عالم امکان ثابت میکند، این در اختصاص رسول الله صلوات الله علیهِ. حالا وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه، الله معلوم. وَلِلرَّسُولِ، این الرّسول که رسول الله است و حامل وحی الله است و حامل کلّ کمالاتی است در بالاترین مقامات و در قلّه مقامات که در یک ممکنی تصور میشود، برای رسول وجود داره. پس الرَّسول هُوَ القُربی الصلة القُربی.
ببینید، برای {12:52} مطلب. یا ایها الناس، در بعد عام مثال میزنیم. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ﴾ [فاطر: 15] ما فقیر الی الله ایم. یعنی چیزی هستیم که این چیز فقر الی الله داره؟ نخیر، یعنی ذاتمون فقر الی اللهِ. اگر نازی کند از دم، فرو ریزند قالب ها، دروغه .اصلاً قالبهایی نخواهد موند. اگر خداوند اراده رحمت خلاّقه خود را از ما بگیرد، مایی نیستیم. نه ما مردیم. مگر فقط روح ما از خداست؟ خب جسم ما از خداست. ماده ما، معنای ما، هیئت ما، کیفیت ما، همه چیز از خداست. این أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ، این معنی حرفی است. یعنی از خود هیچ نداریم، هرچه هست از حضرت حق سبحانه و تعالی است. این مثال خواستم بزنم. حالا رسول، رسول در مقام رسالت عظمی، چیزی جز الصلة القُربی نیست. نه چیزی است که صله قُربی دارد تمام وجود رسول الله در بعد رسالت، این اصلة القُربی الی الله است که در مقام ﴿قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ [النجم: 9]ما این مطلب را میفهمیم. ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى، فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ [النجم: 8-9] این أو أدنی، صلة قُربی رو خوب میفهمونه. قبل از أو أدنی هم باز میفهمونه.کَانَ قَابَ قوسَینْ، الصلة القُربی است. یعنی لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ. بالاتر است. أو أدنی، از خودش هم فراموش شد. ولی در بعد رسالت و در میان مردم، نمیشه از خودش فراموش بشه، رسالته. ولی در معراج، از خود هم،
از اون دیدن که غفلت حاصلش بود دلش در چشم و چشمش در دلش بود
وقتی فقه اکبر با فقه اصغر جمع میشه، مطلب اینطور خواهد بود. ملاحظه کنید. پس ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ﴾ [الأنفال: 41] یعنی وَلِصلة القُربی. أقرب اتصالات علمی و معرفتی و عبودی و در کلّ جهات، در رسول اللهِ، پس وَلِذِي الْقُرْبَى. ذیِ القُربی با القُربی فرق کرد. رسول با علی فرق نمیکند؟ رسول درجه اول است. علی درجه دوّمه. رسول، رسول است. رسول، رسول است و القُربی، به قول المطلق است و در حاشیه رسالت، بهترین کسانی که هرچه رسول داشته است به استثنای وحی و به استثنای رسالت کلیّه، این سیزده نفرند، ولا سیما دوازده نفر ولیّ عرض میشود که مطلق شرعی رب العالَمین که أئمّه معصومین علیه السلام اند. پس ذی القُربی، یعنی صاحبان صله قُربی. اینها صله قُربی را در خود دارند. محمد را منهای وحی در خود دارند. عصمت او را منهای وحی در خود دارند. علم او را، فضیلت او را، اخلاق او را، عقیده او را، عمل او را، همه چیز او را منهای وحی، در خود دارند. پس یه درجه پایین تر اند. بعد لِذِي الْقُرْبَى. القُربی ذکر شد. اصلاً قُربی مذکوره. قربی مذکور است به غیر از لفظ خودش. این بعد دومی است که ما فکر کردیم. پس وَلِذِي الْقُرْبَى، یعنی برای کسی که صاحبُ الصلة القُربی هستند. بعد اول و زاویه اولا در هندسه صله قُربی، رسول الله است و بعد ثانی در هندسه صله قُربی، علی رسول است و فاطمه رسول است و حسن رسول است و حسین رسول است و این سیزده نفر هستند که اینها عرض می شود ذی ِالصلة القُربی هستند به رسول الله صلوات الله علیه . اونوقت مطلبی که هر دو بعد محتمل است و هر دو صحیح است. هر دو صحیح است. منتها یک مقداری قویتر فکر کنیم و عمیقتر و دقیقتر و عنیقتر فکر کنیم اینطور میشه که اگه خودش میخواد ذکرشه، خودش هم ذکر شده. اولا خودش لازم نیست ذکرشه، ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى﴾ [النساء: 36] الف و لام به کجا برمیگرده؟ الف لام مربوط است به شما. شمایی که داری اطعام میکنی. شما که داری اطعام میکنی، در بعد اطعام به أقرب أشخاص. خب در اینجا بالاتر است که. در اینجا، اولاً اونی که عهد است، عبارت از رسوله. رسول، در بعد رسولیّت خودش صلة القُربی است. در بعد رسالیّت. یک رسولیّت است، یک رسالیّت. رسالت رسول الله را منهای وحی، این چند نفر معصوم حمل میکنند. بنابراین وَذی القُربی، ذی الصلة القُربی.
حالا مراجعه کنیم به آیاتی که لفظ قُربی درشه. بعضی وقتا جمع است و بعضی وقتا مفرده، بعد به مطلب دیگر که اون جنجال انگیز است زیاد، خواهیم رسید. ملاحظه کنید. ما در قرآن شریف عرض میشود که شونزده مرتبه قُربی داریم که أفعلُ التفضیل أقرب است. ببینید ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى﴾ [النساء: 36] ذِي الْقُرْبَى کی؟ شما که معاطی هستید دیگه، معلومه دیگه. شما که معطی هستید، ﴿بِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى﴾ [النساء: 36] خب والدین مگه ذِي الْقُرْبَى نیستند؟ چرا. والدین که أقرب أشخاص اند، ولی یک نمونه رو ذکر فرمود بعد بقیه کسانی که صاحب الصلة القربی، نسبیّاً هستند یا سببیاً هستند. اینجا به روح کاری نداره ها. اینجا بحث روح نیست. شما که میخواید احسان کنید وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا، واجب است احسان به والدین بکنید. وَ ذِی القُربی، ذِي الْقُرْبَى بعد دومه. یعنی بعد از والدین که أقرب أشخاص به انسان هستند، کسانی که صاحبُ الصلة القُربی. نسباً، فرزندان. سبباً، زن. منتها زن، سه جوره. یک زن عقدی دارید که زن شماست، یک زن عقدی را طلاق دادید در عِدّه رجعیه است و یک زن صیغه، منقطع دارید. قُربی کدومه؟ اون زن عقد دائمی که هنوز زن شماست. پس اگه این سه بعد در شما باشد، در اینجا کدوم مورد وجوب احسان است؟ زن عقد دائم که در خانه شما هست. دیگه نوبت نمیرسد به زنی که شما عقد منقطع کردید. اون قُربی نیست. این از نظر سببی عرض میکنم. یک، أقربیّت از نظر نسبی است که والدین ذکر شد، فرزندان هم بعداً به طور مطلق.
(صحبت حضار)
برای اینکه ذَوی القُربی اونجایی است که تعداد داشته باشند. ولکن اگه گفت ذِي الْقُرْبَى هم اونی که تعداد داره و هم اونی که تعداد نداره رو میگیره. مثلاً یک آدمی است که یک دونه فرزند داره فقط. این ذِي الْقُرْبَى است دیگه. چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. ذِي الْقُرْبَى میگه، جنس همه رو میگیره. ولی ذَوی القُربی، حتماً باید جمع باشه که بعداً هم خواهید دید. ملاحظه کنید. ما در بعد ذِی الصلة القُربی، یا صله نَسَبیّه است یا صله سَببیّه است. صله نَسبیّه والدین ذکر شده و فرزندان هم که تحت اون. یا صله سببیّه است. ارتباط سَببیّه، ارتباط ازدواجی. ارتباط ازدواجی، دارای سه بعده. مادامی که زن عقد دائمی که در قباله شماست، هست، نوبت به زن عقد منقطع نمیرسه و نوبت به زنی که طلاقش دادید و در عدّه رجعیع است نمیرسه. و اگر شما دو زن دارید، هر دو دائم است. یکی رو طلاق ندادید، یکی رو طلاق دادید. اونی که طلاق دادید در عده رجعیه است. اینجا ذِی الصلة القُربی، از نظر سببی کیه؟ زنی است که الان دارید. و لذا در باب ارث ما این بحث رو میکنیم. در باب ارث که عرض میشود که ﴿مِنْكُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ [الأنفال: 75] أُولُو الْأَرْحَامِ کی اند؟ آخه بعضیها خیال میکنند اینها یعنی خیلی ها. خیال میکنند أُولُو الْأَرْحَامِ زن رو نمیگیره. بابا زن خودش صاحب رحمه. از رحم زن، پسر میاد بیرون ،دختر میاد بیرون، نوه، ولی خودش نیست؟ آخه مثلاً مثل زیارت جامعه در زیارت جامعه الْسَلامُ عَلیکم یا أهلِ بیتِ النُبّوَه، خود پیغمبر نیست؟ اونکه رئیس است. رأس الزاویه است در سازمان نبوّت. چطور اون نیست؟ در اینجا عرض میشود که أرحام، اُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ، چطور أُولُو الْأَرْحَام، بچهتون رو میگیره، دخترت رو میگیره، خود زن رو نمیگیره؟ خود زن صاحب رحمه. اصلاً آدم از رحمه. کسانی که از رحم بیرون آمدند.
خب، پس این صله سَببی را میگیرد و صله سببی را. صله نصبی فرزندانی هستند که از یه رحم اومدن بیرون. خب سبب هم خود این زن که صاحب رحمه. این زن که صاحب رحم است که میتواند اولاد برای شما درست کنه، حالا درست کرده یا نه، شده یا نشده. این استعداد رو داره. این از أُولُو الْأَرْحَامِ نیست. حالا در باب ارث ما اینطور میگیم میگیم اگر شما زن عقدی داشتید که طلاق ندادید و زن عقد منقطع دارید، به زن دوم ارث نمیرسه اصلاً. چرا؟ اُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى. اینی که زن عقد دائم است، این اولویت داره یا نداره؟ و اما اگر شما فقط زن عقد منقطع دارید، صیغه، خب ارث بهش میرسه. مگه أزوَاجِکُمْ پاش شله که اینجا رو نگیره؟ این رو هم در تبصرة الفقهاء ما داریم و در عرض میشود که رساله هم مثل اینکه در این خود متنش یا در استدراکش این مطلب هست.
حالا در اینجا، در اینجا که میفرماید ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى﴾ [النساء: 36] بعدش یتامی است. خب ببینید، این نمونه زیاد داره، بعدش ﴿وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى﴾ [البقرة: 177] ذَوِي الْقُرْبَى کیه؟ کسی که معطی ماله. کسی که معطی ماله، این بحث بحث مال خصوصی شماست، بحث مال عمومی نیست. ما یک بحث مال عمومی داریم، یک بحث مال خصوصی. در اونجایی که انفاق باید بکنید، مال خصوصی را انفاق کنید. خب عرض میشود که ذَوِي الْقُرْبَى هست، ذَوِي الْقُرْبَى شما هست، أقرب أشخاص به شما هست ،از نظر نسب و سبب و عرض میشود که یَتامی هست، مساکین هست. یا ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ﴾ [النساء: 8] اینجا أُولُو الْقُرْبَى کی اند؟ أُولُو الْقُرْبَى طبقه دوماند. چون أُولُو الْقُرْبَى طبقه اول که دسته اول ارثاند که ارث برند. اونایی که ارث بر نیستند، طبقه دوماند، اما طبقه اولاند در ارث نبرها. ببینید، یک طبقه اول مطلق داریم که این معلوم است دیگه إِذَا حَضَرَ. وارث چه حاضر بشه، چه حاضر نشه، باید ارث ببره. اما وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ، یعنی کسانی که وارثاند خب جای خودش معلومه که اینها طبقه اولاند. إِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ، به اونا واجب است بدید یه چیزی حالا که اومدن. کی اند؟ اینها طبقه دومی هستند که اگه طبقه اول نبود، ارث میبردند. پس اینها اولوالقُربیِ بعد از وارثین اند. اولی القُربیِ نسبی هستند. حالا چه اولی القُربی سببی باشند، چه اولی القُربی نسبی باشند. مثلاً اولی القُربی سببی که زن دائم شماست، خب این ارث برده. حالا هم یک زن منقطع اومده، خب بهش بدید. یا زنی که دائم است و شما طلاق دادید در عِدّه {24:08} خب بدید، این اولو القُربی طبقه دوم هست از نظر سبب یا مثلاً نوه شما از نظر نسب.
﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى﴾ [النساء: 36] و همینطور در ﴿وَالْجَارِ الْجُنُبِ﴾ [النساء: 36]. فقط در کلّ آیات، اونجایی که قُربی، قُربایِ رسالتی است و قُربای رسولی است، سه چهار آیه بیشتر نیست. ببینید، یکی آیه خودمون ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ﴾ [الأنفال: 41] چون اینجا بحث عام است. خمس از منافعی است که برای مصلحت عامّه مسلمینه و در اینجا رسول قبلاً ذکرشده. فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى. ذی صلة القُربَ الرسالیّهَ أو ذی صلة القرب الرَّسولیَّه، … دو احتمالی که عرض کردیم. عرض میشود که و دیگرش در سوره اسراء آیه بیست و شش ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ [الإسراء: 26] خب، کی مأمور است؟ پیغمبر بزرگوار. و ذَا الْقُرْبَى هم در اینجا مفرده. و روایت داریم که اینجا مراد، فاطمه صدیقه سلام الله علیها بود که اون فدک رو ایشون دادن به، حالا کاری نداریم.
(صحبت حضار)
صاحب القُربی، منتها صاحبُ الصلة القربی. صاحبُ الصلة القربی، چه مذکر باشه چه مونث، چه فرقی میکنه؟ {25:25}چون این قُربی خودش مونثه و موصوفش، محذوف هست در اینجا. ذَی الصلة القُربی. عرض میشود که و همچنین آیه سی و هشت سوره روم ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ [الروم: 38] درست؟
حالا قُربی الی الرَّسول که أقرب أشخاصاند الی الله بعد از رسول، یا أقرب أشخاص الی الرَّسول اند، در هر دو احتمال اینها دوازده سیزده نفر بیشتر نیستند. این سیزده نفر مخصوصاً اون دوازده نفری که اینها رهبری اسلامی دارند و ولایت شرعی اسلامی دارند و ریاست کلّ قوای اسلامی دارند، باید این مال دستشون برسه. صرف خودشون بکنن؟ نه. صرف خودشون لزوم داشت، به مصرف عادی خودشون. این صرف مقام است، این باید در تقویت بنیه اسلام و عرض میشود که نیروی معنویت و روحانیت و جهات دیگر اسلام باید مصرف بشه. حالا یک مطلب، آیا رسول الله صلوات الله علیه، اجری مطالبه کرد و میشد مطالبه کرد؟ خب نه. شکّی ندارد که. پیغمبر بزرگوار اجر مادّی رسالت نخواست و نمیتوانست بخواد. تمام انبیاء اینطور بودند. یک مطلبی که این کلّیت دارد نسبت به کلّ انبیاء، ﴿لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾ [هود: 51] لَا أَسْأَلُكُمْ. در سوره شُعراء،همینطور انبیا رو ردیف کرده خدا عرض میشود که لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا، هر پیغمبری ذکر کرده، لَا أَسْأَلُكُمْ لَا أَسْأَلُكُمْ لَا أَسْأَلُكُمْ. سوال اجر نیست. چه اجری؟ اجر یا معنوی است یا مادی است. اجر مادی که لَا أَسْأَلُكُمْ اجر مادی نمیخوام. اجر معنوی که خدا باید بده. اگر هم اجر مادی است، باز خدا باید بده. اجر معنوی و مادی، خدا. اما این رسالت، تجارت نیست، کاسبی نیست، اجاره نیست، چه نیست، چه نیست که این اجر مادی بخواد. پس به طور کلّی، اجر مادی در باب رسالت، منتفی است.
{صحبت حضار}
ولی امر صلوات الله علیه در دعای ندبه، چون دعای ندبه مال ایشونه. دعای ندبه از خود ولی امر صلوات الله علیهِ که اگر ما دقت کنیم، واقعاً غرق گریه باید بشیم که حضرت چقدر مظلوماند که اینطور صحبت کردند. ایشون میفرماید که، سه آیه رو حضرت بعضی رو مفسر بعض قرار میدن. ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ [الشورى: 23] آدم خیال میکند که خب موّدت فی القُربی، اجره. این بالاترین اجره. آیا اگر شما یک پولی بدهید که به پسرتون محبت، عرض میشود که یک پولی بدهید که مربوط به شخص پسرتون باشد، این مهم تر است؟ یا نه، به کسانی پولی بدهید که با پسرتون محبت داشته باشند؟ محبت مهمتره. چون محبت زاینده روده. محبت چیزی است که تمام الطاف و عنایات و رحمات رو عرض میشود که میاره. حالا در اینجا، قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا، آیا اجر عرض می شود محبت بالاتر است؟ یا اجر مادی؟ اجر محبت. و لذا ولی امر آیه دوم می آورد، قُلْ ماَ سَئَلْتُکُمْ و قُلتَ ﴿قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ [سبأ: 47] اینکه مودت فی القُربی خواستم، به نفع شماست. به نفع قُربی نیستش که. آیا به نفع قُربی است که قُربی را بشناسید، تا پیغمبر را بشناسید، تا اسلام را درست بشناسید، به نفع شماست؟ یا به نفع قُربی است؟ قُلْ ماَ سَئَلْتُکُمْ فی الاجر فَهُوَ لَکُمْ. بعد بالاتر، ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا﴾ [الفرقان: 57] پس سَبیل الله محوره. اینکه لَکُمْ، چرا لَکُمْ؟ برای اینکه اگر شما در خانه علی را بزنید و با اون حضرت و علویها مراوده داشته باشید که اینها باب علم اند، أنَا مَدینة العِلْم وَ علیُّ بَابُها، أناَ مدینة الحِکمة و علیُّ بابُها، أنَا مدینة و همچنین و همچنین. شما اگه میخواید در شهر علم رسول الله وارد شید، باید این باب رو بزنید. اگه این باب رو نزنید که شما محرومید از شهر علم. اگر میخواید که وارد شهر علم بشوید و معارف کتاب و سنت را اونجور که شاید و باید، ببینید، باید از این راه وارد بشید. اگر از این راه وارد شدید به نفع کیه؟ به نفع علی است؟ همه عالم علی رو انکار کنند، ضرر نکرده. همه عالم بیان دورش، باز نفع نکرده. این نفع و ضرر، مربوط به خود شماست. اگر رفتید به نفع شماست و اگر نرفتید به ضرر شماست.
بنابراین بر حسب این آیاتی که ولّی امر صلوات الله علیه، در دعای ندبه آوردند که القُرآن یفسّرُ بعضه بعضا، این در حقیقت اجر نیست، مثل یک آدمی که به پسرش بگه جنابعالی من یک میلیون بهتون پول میدم، اگر چنانچه با فلان تاجر محبت داشته باشی، رفت و آمد داشته باشی. این اجر شما. این اجر نیستش که، این به نفع خود این فرزنده. اگر این فرزند این میلیون رو فعلا گرفت و به وسیله این یک میلیون که صورتاً اجره، با فلان شخصی که تاجر است مراوده داشت، بهتر میتونه تجارت کنه و ضرر نمیکنه، بهتر منفعت میکنه. بعد به نفع اینه، این اجر نیست. همچنین اگر پیغمبر بزرگوار مزدی بگیرد که خودش، جیب خودش، عترت خودش، فرزندان خودش، بخورند، بیاشامند، بخوابند، چنین، این اجره اون هم اجر مادی. اما اگه نه تو جیب پیغمبر هیچی نمیره، نه تو جیب مادیش و نه تو جیب معنویش چیزی نمیره، اگر کسانی به پیغمبر ایمان بیارند، آیا پیغمبر گندهتر میشه؟ پیغمبر بهشتی تر میشه؟ نه. اگر از راه و باب مدینه علم وارد شن که امیرالمؤمنین و أئمّه علیهم السلام هستند که اینها روات معصوم از رسول الله اند. همانطوری که اگر انسان موحد است و از طریق رسول وارد نشه گمراه است. اگر انسان هم مسلم است، از طریق أئمّه به شهر علم رسول وارد نشود، این عرض میشود که گمراه است. راه این است. از این راه شما باید وارد شید. و لذا در اون آیه مبارکه سوره فرقانه عرض میشود که ﴿يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا﴾ [الفرقان: 28] این مربوط به همین جریانه. لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ ﴿يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا، لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ﴾ [الفرقان: 28-29] خلیل که شما میخواید بگیرید، خلیلی که شما را برسوند به مدینه علم. خلیلی که واسط است از برای وصول به مدینه علم، امیرالمؤمنین است و حسن است و حسین است و اینها هستند که اینها روات معصوم اند. روات غیر معصوم که خب اشتباه میکنند، اما روات معصوم که اشتباه نمیکنند. همونجور که رسول الله، راوی معصوم عن الله است و خطا نمیکنند، أئمّه معصومین که روات معصوم از رسول اند، اینها هم خطا نمیکنند. در جادهای قدم بردارید که انضلال و انحراف نداشته باشد.
حالا این مطلب رو آقایون میدونید اینکه من تکرار میکنم برای مطلبی است که باید بحث کنیم. آیا روی این مبانی که پیغمبر سوال اجر ندارد و اجر نمیخواد و نباید بخواد، هیچ معنا دارد که پیغمبر یک صندوقی باز کند خاصّ برای فرزندان معصومش؟ بدتر، صندوقی خاصّ باز کند برای سیّدها؟ یا از طریق پدر یا مادر یا پدر و مادر هر دو؟ خب چرا؟ این مقدمهای است که میخوام عرض کنم ها. خب چرا؟ آیا بین صندوق سید و غیر سید فرق گذاشتن برای چیست؟ بیت المال. آیا یک بیت المال دارد اسلام که تقسیم که میکند تقسیم به مقدار حاجات میکند؟ یا اسلام دو بیت المال دارد، دو صندوق دارد؟ یک صندوق مال سادات، فرزندان پیغمبر، از طریق پدر یا پدر و مادر یا مادر که اعمه و یک صندوق مال کسانی که بی پدر و مادر، نه از طریق پدر، نه مادر، نه هیچکدوم. خب این سه بعد داره دیگه. ما این سوال رو میکنیم، آقایون سوال رو مطرح بفرمایید. از فقهای عزیز سوال کنید، از مدرسین سوال کنید، حالا که چیزی ما نداریم چندان، این دو تا فقیه مرجع تقلیده. از اون ها سوال کنید. از اونهایی که در قم شما هستند، در ایران شما هستند، سوال کنید. در ایران نیستند، جاهای دیگه سوال بفرمایید که این که دو تا صندوق شما میگید خدا قرار داده در اسلام، یک صندوق مال سادات، یک صندوق مال غیر سادات. سه احتمال در اینجا هست. یک احتمال اینکه صندوق سادات پولش بیشتره و صندوق غیر سادات کمتره. خب چرا بیشتره؟ خب بیشتر هم هست. اگر خمس ده درصد مال سادات باشد که این صندوقشون بیشتره. و اگر زکات مال غیر سادات باشد که این صندوقش کمتره. خب غیر سادات که افرادشون بیشتر است و صندوقشون کمتر و سادات که افرادشون کمتر است و صندوق بیشتر. چی شد این؟ پس پیغمبر اجر خواست. این اجر مگه نیست؟ پیغمبر از مال خودش حق ندارد این کار رو بکند. چطور میشود از مال مسلمون ها ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ … وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41] یعنی یتامای سادات، مساکین سادات، ابنُ السبیل سادات، اینها که در اقلیّت فقرای مسلمین هستند، اکثریّت مال رو بگیرند. اما غیر سادات که در اکثریت فقرای مسلمین هستند، اقلیّت مال رو بگیرند. این اجر نیست؟ آخه اجر هم دو جوره. یک اجری است که آدمکیه، بابا من رسالت کردمف زحمت کشیدم، چنین کردم، چنان کردم، حالا اینقدر بدید. یک اجر آدمکی هم نیست، برای دو مثقال سید، اون هم که شما میگید از طریق پدر، اینهمه مال؟ چشم به هم بگذارد، اینهمه اجر، اون هم از مال مردم؟ و از برای کسانی که سید نیستنف هیچی. گرسنگی بمیرند، سقط بشن، بدبخت بشن، نابود بشن، چنین بشن. پس اگه اجر هم بود، این اجر اینطور نیست. این اجر آدمکی نیستش که. این بعد اول، صندوق. بعد دوم که نه مثل همه. مثل هم که نیست البته، حالا فرض کنید مثل همه. رو فرض داریم عرض میکنیم. فرض کنید این صندوقی که مال سادات است، همون شش درصده، ده درصده نیست. صندوقی که مال غیر سادات استف باز شش درصده. اصلا مساویه. باز هم اشکال داره. بابا این شش درصد مال نود درصد مسلمان غیر سادات، اون شش درصد مال ده درصد مسلمانه، این هم نشد.
سوم، سوم اینکه نخیر، هم درصدش برابره، هم فقرا برابر اند. خب بر فرض محال داریم بحث میکنیم ها. فرض کنید فقرای سادات، تعدادشون به اندازه فقرای غیر ساداته و درصد هر دو هم برابره و این دو صندوقه. باز چرا دو تا صندوق؟ جواب، آخه اینی که صندوق فقرای ساداته، چون این پاکه. اونی که مال غیر ساداته، أدناسِ ما فی أیدیِ الناسه. این اجر نیست؟ اضافه بر اشکالات دیگر. بابا مصدر زکات و خمس هر دو یک ماله. چطور این نجس است، اون پاک است، این دَنَس است، اون طاهر است؟ چی شد؟ بابا از یک حوض دارید آب میکشید. از یک حوض ده لیتر آب، این تمیز است. یک لیتر آبش لجن است. بابا همه اش یک آبه، همه اش یک حوضه، همه اش یک چشمه است. اضافه بر اشکالات دیگر، میگیم فرض کن حالا، این دَنس است و اون پاک است. خب یا رسول الله، این اجر نیست که پاک ها رو بدید بچههای خودت؟ مال مردم، مساوی هم هست ها. تعداد سادات و غیر سادات مساوی، مال مساوی، همه مساوی. اگر اون دنس است و این دنس نیست، چطور دنس را به مسلمانهای دیگه میدید؟ سلمانها، ابیذرها، شیخ انصاریها، شیخ طوسیها، شیخ مفیدها، و و و و و. ولکن این پاک رو بدید، مگه این اجر نیست؟
چهارم، نخیر عرض میشود که در هر چند جهت برابر. در هر چهار بعد برابر. هم مقدار نصاب برابر، شش درصد فرض کنید، تعداد فقرا برابر، هم در پاکی برابر، در همه چی برابر. خب چرا دوتاست؟ نفهمیدیم چرا دوتاست؟ بابا، این جیب من، با این جیب من، هر دو یک مقدار پول دارند. این جیب پولش مال اون ها، این جیب مال اون ها. این چه حماقتی است که من دو تا جیب درست کردم؟ بابا از این جیب مال همه، از اون جیب مال همه. مگر دین تفرقه آور است؟ مگر پیغمبر بزرگوار تفرقه آورد؟ تفرقه قومی، تفرقه طائفی، تفرقه اولاد من، نخیر. بلکه قرآن شریف می فرماید که، روایت می فرماید، کُلُّکُمْ من آدمْ وَ آدمُ مِنْ تُرابْ الی آخر، بر مبنای آیه که إ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ [الحجرات: 13] اگه باب اکرمیّت است، أتقی اکرم است. از باب مال اکرمیّت معنا ندارد. به عنوان اکرمیّت مال بیشتر به او بدهیم؟ نخیر، این حرفها نیست. اکرمیّت مال شکمه؟ شکم این چقدر لازم داره؟ اینقدر. شکم اون چقدر؟ این نماز شب میخونه، پس بیشتر بدیم بخوره، بمیره بترکه مثلاً. اون نماز صبحش هم قضا شده، حالا، نخیر بهش ندیم عرض میشود از گرسنگی بمیره، مطلب این نیست. البته اینها رئوس مطالبه من دارم عرض میکنم.
خب حالا پس یک صندوق برای سادات و یک صندوق برای غیر سادات، اول غلط. دوم غلط. سوم غلط. چهارم غلط. غلطٌ علیَ غلَطٍ علی غلطٍ علی غلط. چطور این غلط ها رو نسبت به اسلام میدید شما؟ پیغمبری که سوال اجر نمیکند، پیغمبری که تفرقه نمیخواد ایجاد کند، پیغمبری که نمیخواد بگه چون این از اولاد من است، پس بهتر است از کسی. اولاد من مطرح نیست. بله، کسانی که قُربی هستند و بالاترین ارتباط را با رسول الله دارند از نظر معنوی، بله اینها منحصر اند به سیزده تا، بِسم الله. بقیه چی؟ بقیه اونی که ارتباط معنویش بیشتر است، نزد خداوند مأجورتر است و مقامش بالاتر است، البته یک مطلبی میمونه که بعدا باید عرض کنم که خب این ممکن است برای بعضی ها، برای خیلی ها گیر باشه. که اگه دو تا سید، دو تا آدم داریم. هر دو مومن، هر دو عالم، هر دو باتقوا، هر دو چنین، هر دو چنین، هردو خوشگل، همه چی. ولکن یکی منتسب به رسول الله است و یکی نیست. کدوم محترم تر اند؟ این مطلبی است که بعداً باید عرض کنیم. ولی محترم تر، غیر از این است که به کدوم بیشتر باید مال بدیم. بیشتر مال دادن، این عبارت است از اجر و عبارت است تفضیل در مقام اجر. این مطلب دیگری است.
خب، این مقدمه برای این جهت که بعداً این سه دسته، دسته اول که الله و لِلرَّسولْ وَ لذی القربی تا اینجا سادات نبودند، بعد سادات هستند یا نه؟ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، آقا الیتامی که عهد ذکر که نیست. کجا ذکر شده یتامی؟ مگه پیغمبر یتیم بود؟ وَ المَساکین، مگه مسکین بود؟ صلة الیَتامی، باز معنا نداره. صلة المَساکین، معنا نداره. صِلَة ابنُ السبیل؟ پس عهد ذکر نیست.
{صحبت حضار}
ارتباط مادی بحث نیستش که. ارتباط نسبی و سببی که بحث نیستش که. اون ارتباطی که هست، ارتباط رسالتی است. قربی هم ارتباط رسالتی داشتند. بحث سر ارتباط رسالتی است. در اینجا وَالیَتامی الف و لام استغراق است. المَساکینْ استغراق است، ابنُ السبیل هم عرض می شود که الف و لام استغراقه، هر سه یعنی رسول الله. در قرآن شریف ملاحظه کنید، این سه شخص ذکر شده اند. عرض میشود که راجع به یتامی، چهارده مرتبه، یتامی. پنج مرتبه، یتیم. عرض میشود که سه مرتبه، یک مرتبه یَتیمیْن. توجه کردین؟ جمعاً میشه چقدر؟ بیست و سه مرتبه. ی ت ی میم، یتیم جمعش مثنای مفرد، بیست و سه مرتبه ذکر شده. در این بیست و سه مرتبه که یا با ابنُ السبیل اند یا با مَساکین اند یا با فقراء یا با جَارِ الجُنُب یا با صاحب بالجنب، یک جا کوچکترین اشاره ندارد که یتیمی که سید باشه، یا یتیمی که غیر سید باشه. کما اینکه در آیه زکات، ببینید، در آیات صد و بیست گانه زکات، چه به لفظ زکات، چه صدقه، چه ایتاء، یک اشاره داشت که زکات از چه؟ نه. اشاره داشت زکات به که؟ نه. در موارد ثمانیه زکات هم، لِلْفُقراء و َ المَساکین و چه داشت که؟ نه. یکجا در صد و بیست آیه زکات یکجا اشاره داشت که این زکات به غیر سید داده بشه؟ نه. آقا صد و بیست جا قرآن شریف ذکر کرده است زکات رو، نگفته از چه و نگفته به که، شما میاید میگید که زکات به سید نمیرسه؟ از کجا؟ یا در قرآن شریف لفظ یتیم بیست و سه مرتبه ذکر شده و لفظ مسکین، مسکین بیست و چهار مرتبه ذکر شده. یا مسکنت، یا مسکینا، یا مسکینن، یا مساکین، بیست و چهار مرتبه، یک مرتبه اشاره نشده است که مسکین سید باشد، غیر سید باشد. این حرف ها نیست که. سید بودن، غیر سید بودن، منتسب به رسول بودن، نبودن، سبباً، نسباً، هیچ اصلاً اشاره نداره. شما دارید قید میکنید؟ ابنُ السبیل هم هشت مرتبه.
پس در کلّ قرآن شریف، یَتامی و مساکین و ابنُ السبیل، مختلف ذکر شده اند. در مواردی ایتاء شخصی، در مواردی ایتاء عامّ، به طور کلّی ذکر شدند و اگر در آیه فیء هم عرض می شود که ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ … فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الحشر: 7] بعد هم میگد که ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا﴾ [البقرة: 273] که پریروز عرض کردیم. این یتامی و مساکین و ابن السبیل، عرض می شود مصارفش کدومه؟ ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ … يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ﴾ [البقرة: 273] چه چه چه، این کلّ فقرا رو شامله. شما که میخواید تخصیص بدید با نظر یا حدیث یا با چه که باید این یتامی و مساکین و ابنِ السبیل، سادات باشند. میگیم آقا در اون زمان که این آیه نازل شد، جنگ بدر شده بود. در جنگ بدر عده ای از مسلمانان کم کشته شده بودند. قبلاً هم عده ای از مسلمان ها فوت کرده بودند. پس یتیم مسلمان ها داشتند. نداشتند؟ اما پیغمبر یتیم نداشت. خود شخص پیغمبر یتیم نداشت. یک فرزند داشت زهرا و زمانی که پیغمبر اکرم بود زهرا سلام الله علیها که یتیم نبود، معلوم است. خب این وَالیِتامی و المَساکین و ابنُ السبیل، نه یتامایی بود، نه یتیمی. نه مساکینی بود، نه مسکینی. نه ابن السبیل متعددی بود، نه واحد.
الان که شما از جنگ بدر و یا سایر استفاده ها و غنائم، میخواید خمس بدید این سه تای دیگر الان موجود نیست بعداً که موجود شد. آقا، حالا که موجود نیست، بعدا که موجود شد، چطور الیتامی که با استغراق است، فقط ده درصد از فقرا رو شامله؟ مگه میشه؟ اگه گفتیم که تمامی، این ال این تمامی. تمامی اهل قم چنین اند، یعنی یک صدمشون؟ این حرف رو آدم عاقل نمیزنه. آخه تمامی با یک صدم، بابا از پنجاه درصد برو بالا، شما بگو نود درصد، هفتاد درصد، چه درصد، باز هم تمامی درست نیست. ولی این تمامی اهل قم علمای أعلام اند، بابا دو سه تا بیشتر نیستند. خب نشد که.
الیَتامی، اولا نیستند. ثانیاًف وقتی که هم باشند، یتامی و مساکین و ابن السبیل سادات اون هم از طریق پدر و از طریق مادر رو هم اضاف کنید، ده پونزده درصد از کل فقرای اسلامه. ده پونزده درصد از یتامی اسلام، مساکین اسلام، ابن السبیل اسلام، این ده پونزده درصد، الیَتامی است استغراق که ادات کلّ است؟ و المَساکین که ادات کلّ است؟ و ابن السبیل که عنوان جنس دارد؟ تتمّه مطلب ان شاء الله برای فردا.
اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی.
والسلام علیکم و رحمة الله.