پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و نهم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (خمس)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

بعضی مطالب هست، ظاهراً ساده است و تکراری هم هست، اما از غیر ساده‌ها و غیر تکراری‌ها این اهمیّتش بیشتره. مثل کلمه لاَ إلَهَ إلاّ الله، مثل سوره حمد در نماز و سوره های دیگر در نماز، اذکار رکوع، اذکار سجود، ظاهراً تکرار است و ساده است، اما از نظر عمق بسیار اهمیت داره. ما یک مسلّماتی داریم عندَ الکُل و اگر هم بعضی‌ها ندانند، خب مراجعه کنند به دلیل اصلی، قبول می‌کنند. و یک مشکوکاتی داریم. ما مشکوکات رو عرض بر مسلّمات باید بکنیم این شکّی نیست. بحث ما راجع به سادات بود. ما که با سادات دعوا نداریم، خودمون سیّدیم. منتها ما از طریق مادر خودمون و مادر پدرمون سیّدیم، دوبله. با سادات دعوا نداریم و با شیخ‌ها هم رفاقتی نداریم. بلکه می‌خوایم بر محور قرآن، بفهمیم وظیفه چیه بالاخره؟

 آیا در طول تاریخ اسلام که سادات از طریق پدر، یا از طریق مادر هم، این‌ها هم از نظر عنوان بالاتر اند و هم از نظر بهره مالی بالاتر اند، این دو بالاتری رو خدا بهشون داده؟ یا خیالات ما؟ این رو میخوایم حساب کنیم دیگه. ابتدائاً محور قضیه را توجه بفرمایید، آیه مبارکه خمس که متاسفانه روش درست بحث نمیشه و یک روز ممکنه اشاره بشه و بعد برن سراغ روایات و اقوال، ما هرچی از آیه خمس گدایی کنیم، جا داره. و حرف مطلب ما راجع به آیه خمسه. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى﴾ [الأنفال: 41] سیّدها کجا میخوان بیان؟ تو ذی القُربی میخوان بیان؟ یا تو ﴿وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41] میخوان بیان؟ بابا دو قدم است اینجا. قدم سوم این است که نه تو اولی اند، نه تو دومی اند. حالا قدم اولی، آیا می‌توانند سادات داخل ذی القُربی باشند؟ نه. چون ذی القُربی، أقرب اشخاص الی الرسول اند در اون دو بعدی که عرض کردیم. امام زمان صلوات الله علیه، با هزار و چهارصد سال فاصله تقریباً با رسول الله، از ذی القُربی است. اما شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی و سلمان و ابوذر و مقداد، سیدهاشون هم ذی القُربی نیستند. فاصله زمان و فاصله مکان و فاصله نژاد و فاصله قومیت، طائفیّت، اقلیمیت، نسب، حسب، همکاری، همرنگی، هم لغتی، همه شهری، این‌ها فصل نمیده بین کسانی که با رسول الله ارتباط اعلا دارند. رسول الله سیزده تا ذی القُربی دارد. دیگه با این سیزده تا دیگران ذی القُربی نمی‌تونن باشن، سیّد باشند، شیخ باشند، هرچه باشند، هرکجا باشند، اینها ذی القُربی نمی‌تونن باشند. نمونه اش روایتی است که اینها رو توجه کنید، خیلی هم مهمه. عُلماء أمتی أفضل مِن أنبیاء بنی اسرائیل رو معنی کنید. روایته، روایت متضافر از رسول الله صلوات الله علیه است که علَماء أمّتی، یک روایت أفضل مِن عُلماء بنی اسرائیل، یک روایت کأنبیاء بنی اسرائیل. این کی رو میخواد بگه؟ آیا همه علمای امت أفضل من أنبیاء بنی اسرائیل اند؟ یا مثل أنبیاء بنی اسرائیل اند؟ خب این غلط است. چون أنبیاء بنی اسرائیل، بهشون وحی میشد. معصوم بودند، در عصمت بشری، در عصمت الهی وحی میشد، از نظر علمی معصوم بودند، از نظر عملی معصوم بودند. ولکن هزار میلیون شیخ طوسی و شیخ انصاری و سید مرتضی و علامه حلی رو، رو هم بذارید، این‌ها موسی نمیشن، خضر نمیشن، دانیال نمیشن، اشعیا نمیشن، ارمیا نمیشن. پس چطورکأنبیاء بنی اسرائیل؟ یا بالاتر، أفضل من أنبیاء بنی اسرائیل؟ این رو معنا باید کرد، معناش اینه، پیغمبر بزرگوار که {04:43} علماء امتی یعنی چه؟ همه امت اسلام را از زمان خودش الی یوم القیامه، در هر زمان، در هر زمین، در نظر گرفته که علمای بین این‌ها. آیا علمای بین این‌ها، اگر این سیزده نفر که طبقه اول علمای بعد از رسول الله هستند، اونوقت داخل این‌ها شیخ طوسی هم میاد؟ بنا نیست. وقتی که امیر المؤمنین صلوات الله علیه و حسنین و فاطمه و أئمه علیهم السلامف این‌ها علمای امت اسلام هستند، این‌ها هستند که تالی تلو رسول الله و استمرار رسول الله در کلّ ابعاد اند، إلاّ الوحی، خب دیگه بقیه به حساب علما نمیان، بقیه متعلّم اند. بقیه در مقابل این‌ها علما نیستند. آیا حوض خانه ما در برابر دریای خزر، این دریاست؟ این آبه؟ این آب نیست اصلاً. کما اینکه وحی نسبت به سایر انبیاء، در مقابل وحی خاتمُ النبییّن وحی نیست. نسبت به خودش حساب کنید وحیه. خداوند وحی کرده است به قلب موسی، به قلب عیسی، ولکن وقتی این پنج پیغمبر را خداوند در سوره شوری جمع می‌کند، عرض می شود که بقیه رو وصیّت میگه شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا أَوْحَيْنَا دو مطلب ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى﴾ [الشورى: 13] الی آخر. درسته، هرکدام به حساب خود وحی اند. ولی در مقابل خاتم الانبیاء وحی نیستند، وصیّت اند. تمام رسل، رسول اند. اما در مقابل رسول ما، امّت اند. کما اینکه در سوره آل عمران می‌فهمیم ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ﴾ [آل عمران: 81] اینها امّت اند نسبت به خاتمُ النبیّین. نسبت رو باید حساب کرد. آقا نسبت به آقا، فاضل. ولی نسبت به علامه حلّی، نخیر. نسبت به علامه حلّی، مثل فرض کنید دهاتی هاست، مثل اشخاصی که درس نخوندن مثلاً.

حالا، در قضیه علما أمّتی، علمای امت نسبت به همدیگر، عالم، أعلم، چه چه. ولی تمام علمای اسلام در برابر امیر المؤمنین، اینها جاهل اند. جزء علما نمیان که. وقتی گفتن مراجع شیعه، خب دو سه تا به نظر میان، طبق معمول. هرکس مجتهد است، جزو مراجعه؟ هرکس چهار تا مقلد داشت، جزو مراجعه؟ نه. اینجا هم علما امّتی اینطوره. حالا، ذوی القُربی، یعنی أقرب اشخاص، چه در معنای اول، چه در معنای دوم، به رسول الله. دیگه زمان و مکان و این حرف ها نیست. پس سیّدها میان اینجا؟ کجا میان؟ شاه عبدالعظیم هم نمیاد، امام زاده داوود هم نمیاد، سید رضی هم نمیاد، سید مرتضی هم نمیاد، حضرت زینب هم تشریف نمیارن، چون أقرب از زینب سلام الله علیهاف فاطمه است. با اینکه زینب سلام الله علیها، اون مقام عالی را دارد. عالمةٌ غیرِ معلّمه. برای اینکه حساب داره، درجات داره. درجه اولی، درجه ثانیه، درجه ثالثه، درجات دیگر. درجه اولی، رسول الله صلوات الله علیهِ. درجه ثانیه، معصومینی هستند که حامل عصمت رسول الله صلوات الله علیه هستند، پس ذوی القُربی این‌هان. سیدها بیان چکار کنن؟ پس اینجا جاشون نیست.

دوم، اگر واقعا ذوی القُربی میخواست ذریّه رو بگیره، میگفت و ذریّه، و ذریّة. لفظ ذریة میگفت دیگه. یا أقاربه، تازه اگر هم أقارب رو می‌گفت، همون أقارب اون وقت رو می‌گرفت، ذریّه می‌گفت، ذریّه اون وقت رو می‌گرفت. ولی ذوی القُربی. خب در بعد دوم، در بعد دوم که وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، با پنج شش دلیل، این یتامی و مساکین و ابن السبیل، سادات نیستند. امروز بحث نمی‌کنیم، دیروز یک مقداری بحث کردیم، بقیه اش شنبه. ولیکن امروز مطالبی دیگه داریم. میخوایم حساب روشن کنیم.  به طور کلی که آیا مناط فضیلت و أفضلیّت در منطق اسلام چیست؟ قرآن معیّن کرده. مناط برتری روحانی و مناط برتری جسمانی یا برتری در هردوانه در اسلام چیست؟ ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] من کارگر پنج ساعت کار کردم، پنج ساعت مزد می‌گیرم. شما ده ساعت، ده ساعت، او هیچ، هیچ، او یک ساعت، یک ساعت. مگه اینطور نیست؟ در بعد عملی عرض میکنم، در بعد جسمانی، وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى، بنده در اسلام کمتر کار کردم، شما در اسلام بیشتر کار کردید خب، وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى، شما محترم ترید عند الله تا من. عند أهل الله هم شما محترم تر باید باشید؟ نه. بنابراین ما روحی داریم و جسمی داریم. یک سعی روحانی و معنوی داریم و یک سعی جسمانی داریم. وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى به طور عامّ، هرچی پول بدی آش میخوری. هرقدر از نظر معنوی بالاتر باشی، نزد خداوند کریم‌تر و بزرگوار تری. ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ [الحجرات: 13] نزد ما هم همچنین اگه عباد الله هستیم. و از نظر مادی هم هرقدر ارزش کار شما، ارزش سعی و عمل شما از نظر مادی بیشتر است، بیشتر باید به شما عرض می‌شود که ارزش بدهند. این یک قاعده کلّی و ضابطه عمومی است نسبت به اعمال روحی و اعمال جسمی انسان.

حالا، اگر سیّد باشد، هشت ساعت کار کنه، دویست تومن. شیخ باشه، صد تومن. سیاه باشه، پنجاه تومن. سفید باشه، چهل تومن. نفهمیدیم، یعنی چه؟ این حرف ها نیستش که ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا  إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ [الحجرات: 13]، ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً  وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ﴾ [النحل: 97] ایمان محور است در بعد معرفیّات و معنویات و سعی ظاهری محور است در بعد ظاهریّات. بلال سیاه بود، سین هم نداشت، شین هم نداشت، اسهد میگفت، به پیغمبر عرض کردند آقا ایشون أشهد رو میگه اسهد، فرمود سین این، بهتر ار شین بقیه است. سیاه ظاهری مطلبی نیست. دل باید سفید باشد، قلب باید سفید باشد، عقل باید سفید باشد، معرفت باید روشن و درخشان باشد، کاری به جسم نداریم. هنوز این آمریکای خاک بر سر گیرن، با سیاها چکار دارن میکنن؟ چیکار دارن میکنن؟

خب ببینید، میزانی را که اسلام مقرّر کرده است در بعد معنویات و در بعد مادیّات، محور، محور سعی است. پول بیشتر بده، کار بیشتر کرده. احترام بیشتر کن، مقام معنویت بیشتره. قاطی هم نمیشه ها. چون فلان کس ده ساعت کار کرده است و صد تومن می‌گیرد، بنابراین من ده تا تعظیم بهش می‌کنم. کاری به هم نداره اصلاً. تعظیم، تعظیم مال مقام روحانی و معنوی است، احترام. و پول زیادتر دادن مال مقام عمل جسمانی است، با هم قاطی نمیشه و ما اینجا در مربعی هستیم، یا امتیاز معنوی دارد، یا امتیاز مادی دارد، یا هر دو را دارد، یا هیچکدام را ندارد. همه اش سرجای خودشه. اگر یک شخصی امتیاز مادی دارد، صحبت این نیست که نزد خدا کریم‌تره. نخیر، پول بیشتر بهش میدیم. چون کار بیشتر کرده. اگر کسی امتیاز معنوی بیشتر دارد، خب نزد خداوند محترم‌تر، نزد ما هم پول بیشتر بهش بدیم؟ اگر شما یک آیت الله الکبری رو دعوت کردید با یک آیت الله الصغری رو دعوت کردید و این صغری شکمش هم گنده‌تره، حالا جلوی این کبری، دو تا مرغ بذارین، جلوی این صغری، یک مرغ بذارین، این غلطه اصلاً. کبری و صغری کاری به شکم نداره اصلاً. کبری و صغرایِ معرفتی و معنوی کاری به شکم اصلاً ندارد. شکم‌ها حسابش جداست و ارواح هم حسابش جداست. نمیخوام مطلب خلط بشه، حساب داره، مطلبی که میخوام عرض کنم، هی این ور و اون ور میرم برای اینکه لب مطلب رو عرض کنم، یک انفجار ایجاد میکنه. حالا ببینید، کما اینکه پیغمبر انفجار ایجاد کرد با قرآن، ما هم ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ [الأحزاب: 21]

حالا، آیا معقول است که به کسی ما زیادتر مزد بدهیم که کمتر کار کرده است، چون قدّش بلندتر است؟ سید است؟ پسر پیغمبر است؟ اینها نیست. این از نظر مادی بود. از نظر معنوی شما نماز می‌خونید، ایشون هم نماز میخونه، مساوی هم نماز می‌خونید، برابر نماز می‌خونید، علمتون برابر، تقواتون برابر، همه چی برابر، شما سیّد اید، بیشتر احترام کنند، این سید نیست کمتر؟ این سوال جای سواله ها، از نظر مادیّ بیّنه.

{صحبت حضار}

حالا ببینید، أعمالی که انسان می‌کند، از نظر معنوی داریم بحث می‌کنیم. از نظر معنوی اگر معنای من ممتازتر است، عِندالله أکرم ام. اگر معنای من پایین‌تر است، عند الله پایین‌ترم. مگه اینطور نیست؟ خب، آیا اکرم بودن من به حساب سعی من است یا اتوماتیکیه؟ چون من قدّم بلندتر است، چون خوشگل‌ترم، چون مالم بیشتره، اینها نیستش که. نه، سعی. اگر من کمالی تحصیل کردم، از نظر معرفتی عرض می‌کنم، اگر کمال بیشتری تحصیل کردم از نظر سعی، اونوقت است که من أکرم عندالله ام و اکرم عند الله ام. اما اگر من کمالی تحصیل نکردم، من پسر مرجع تقلید فلانی هستم، خب من چی ام؟ خب من پسرم، خودش نیستم که. حتما به من احترام بیشتر باید بشه؟ خب چرا؟ برای چی؟ بله، اگه با تقوا هستم به حساب تقوای من. اما چون من داماد مرجع تقلیدم، پسر مرجع تقلیدم، نمیدونم، نوکر مرجع تقلیدم، نمیدونم، چی هستم، من محترم ترم. خب چرا؟ به چه حساب؟ خود مرجع تقلید به حسابی که علم بالاتر و تقوای بالاتر دارد، محترم تر. اون هم کاری به جهت جسم ندارد، کاری به جهت روح دارد، محترم تر، حساب جداست.

خب، ما این حساب رو بکنیم، در قرآن شریف آیا از برای سیادت و غیر سیادت از اموری که اختیاری نیست، مقام مقرر شده؟ اختیاری نیست ها، شما سیّد اید من نیستم، شما خودت، خودت رو سید کردی؟ من خودم، خودم رو؟ اینطور که نیستش که. اموری که اختیاری نیست، انسان متولد شده است، بدون اختیار پدر، بدون اختیار مادر و بدون اختیار خودش به طریق اولی، این آدم حالا که از اولاد رسول الله، اولا بلافصل حالا، از فرزندان بلافصل رسول الله است. پسر نوح، پسر نوح بود، کسی که از فرزندان بلافصل رسول الله است، جهنمش خنک تره؟ این جهنم نمیره اصلاً؟ یا اگه کارش بهتر باشد، بهشتش بهتر است؟ اینها رو باید سوال کنیم دیگه. در محور قرآنی که بر محور فطری و بر محور عقلی است، مطلب اینطور نیست. ولی حرف‌هایی داریم که باید بحث کنیم که آقایون اشاره فرمودند. خب، ببینید، قرآن شریف در بعد معنویت ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ [الحجرات: 13] و در بعد مادیّت به وجهٍ عام ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39]. ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ [النحل: 97] عرض می‌شود که در بعد معنویت، مرهون عمل است. اما اشخاصی که فرزندان رسول الله هستند، بی واسطه یا با واسطه، محترم ترند. یک، پول بیشتر میگیرن، دو. خب چرا؟ اگر سهمی از بعد علمی و معرفتی رسالت دارند، بحث می‌کنیم. اما، صرف اینکه بنده منتسبم با چند واسطه یا بی واسطه به رسول الله، بنده محترم ترم. خب چرا؟ به بنده پول بیشتر بدهند، خب چرا؟ اگه پول بیشتر بدهند که مزد شد که. پیغمبر ﴿لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾ [الشورى: 23] است. نه خودش اجر میخواد و نه برای اولادش. خودش که اصل محور است، اجر نمیخواد. برای اولاد، این اولاد من صندوقشون جدا، پول های پاک تر و مامانی تر، أوساخ نیست و پول‌های بیشتر و اینها مال اون ها، مال مردم هم مال اون ها، ولکن دیگران، شیخ ها و بدبخت ها برن از گرسنگی سقط شن بمیرن. شش درصد مال ده درصد از فقرا، ولکن ده درصد مال نود درصد. عرض می‌شود که شش درصد مال نود درصد از فقرا، ولکن ده درصد که نصف خمسه، مال نود عرض می‌شود که ده درصد از فقرا، نمیشه. اونی که بیشتر است مال کمتر و اونی که کمتر است مال بیشتر، اگه در حساب اشتباه، اشتباه تعبیر که بارها عرض کردم. این به هیچ وجهی از وجوه به حساب نمیاد و ما روایت خواهیم خوند در تفسیر هم مراجعه کنید. روایاتی که در طول تاریخ عمصت از رسول الله و أئمّه علیهم السلام داریم، دستشون باز بوده یا نبوده، اینها تقسیم بالسویّه می‌کردند. اصلاً اشاره‌ای نداره که دو صندوق بیت المال داشته، یکی زکات مال شیخ ها، یکی عرض می‌شود خمس مال سیدها. نخیر، تقسیم بالسَویّه می‌کردند. عقیل رو چه به سرش آورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؟ وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ، حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً؛ فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا؛ فَقُلْتُ … يَا عَقِيلُ، أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ. [نهج البلاغه، خطبه 224] بابا خمس که بیشتره، خب خمس بهش میدادی. چرا نداد؟ چرا برابر؟ هرجا رو ما مطالعه می‌کنیم اینطوریه. اصل رو  و فرع رو مطالعه می‌کنیم، اینطوریه. پس از نظر مالی بیشتر به سید دادن چرا؟ این چه حساب دارد؟ از نظر معنوی حالا.

ببینید، از نظر معنوی به سید فقط به حساب سید بودن احترام کنیم؟ نه، حساب تقواست إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ منتها اینجا بحث مقداری واضح‌تر میشه. ببینید، یک مرتبه هستش که تقوایی که من انجام دادم، همه اش به اختیار من، تمام به اختیار من، ما نداریم همچنین چیزی. برای اینکه امور بین اموری است که در اختیاره انسانه یا در اختیار انسان نیست. پس در کلّ اعمالی که انسان به اختیارشه، تقوایی که انجام میده، این مراحل مختلفه. نمازی را من میخوانم در مسجد الحرام و عین همون نماز در پاریس. هر دو نماز از نظر کمیّت یکسان اند دیگه؟ بله. از نظر کیفیت هم یکسان اند؟ بله. از نظر موقعیت چی؟ نه. نماز در پاریس، مهم تره. چون پاریس، همه میگن نه. مسجد الحرام، میگن همه آره. مطلب اینه دیگه. ببینید، ظروف فرق میکنه. زمینه هایی که در عمل واجب و یا در عمل حرام انجام میشه، این زمینه ها حسابه، فقط من حساب نیستم. فقط تعداد رکعات و نیت من مطرح نیست، بلکه جریان های برونی هم در اینجا مطرح است. در کجاست که شما دارید امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید؟ کتک هم می‌خورید، اما اونجا که نازتون هم می‌کنند، فرق کرد؟ فرق میکنه. در جایی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنیم، نازتون هم می‌کنند، چلو کباب جلوتون میذارن. واجب رو انجام دادید. ولی اونجا که کتک هم میخورید چی؟ اونجا ثوابش بیشتره دیگه. اگر ظرف، ظرفِ أفضلُ الاعمال أحْمَزُها معنیش همینه دیگه. أفضلُ الاعمال أحْمَزُها، أفضلُ الاعمال اون نیست که در دو بعد ماده و کیفیت شخصی، راقی باشد. نخیر، بعد سوم. در یک اجتماعی، انسان بیان حق کنه که تو سرش هم میزنن. اما در یک اجتماعی که آقا بالا، آقا بالا، خب، بله هر دو واجب، ولکن کدوم أفضل است؟ خب دومی. مثلاً فرض کنید، این دو سالی که در مکه مکرمه خداوند توفیق داد من بودم، واقعا مصیبت بود از یک نظر و واقعا رحمت بود از نظر دیگر. رحمت از این نظر که خب بیت الله است و بلد الله است و ﴿أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 96] خب معلوم. مصیبت از این نظر که کسی که در مکه می‌رود، مسئولیتش خیلی بالاست. در شهر خاص خدا و در مسجد الحرام، مسئولیت بسیار بالاست. هرقدر مکان و موقعیت و ظرف و زمینه بالاتر و ارتباطش زیادتر باشد با خداوند، گناه، گناه تر است و ثواب، ثواب‌تر است. ثواب، ثواب تر است و گناه، گناه‌تر است. و نمونش رو راجع به زنان پیغمبر ما داریم دیگه در سوره احزاب ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ [الأحزاب: 32] چرا؟ مثل زن های دیگه نیستید. خب چرا؟ خب زن پیغمبره، اون زن پیغمبر نیست. مگه این که زن پیغمبر شد، این عملش … ؟ نه. این زن پیغمبر، عرض می شود که ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ  إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾ [الأحزاب: 32]، ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ﴾ [الأحزاب: 30] چرا؟ بابا اگر یک دروغ بگوید این زن پیغمبر، چون زن پیغمبر است و در خانه پیغمبر است، یک دروغش، دوبله است. یکی خودش دروغ گفته، دیگر اینکه جوّ دروغین نشون داده است. جوّ خانه پیغمبر را جوّ دروغین نشون داده است. اهانت به ساحت مقدس رسول الله است. بعد ﴿وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا﴾ [الأحزاب: 31] ﴿فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا﴾ [الأحزاب: 29]اعظم عرض ‌می کردم چرا؟ بابا این زن پیغمبر نماز صبحش رو خونده، دیگری هم که زن مش حسنقلیه نمازش رو خونده. هر دو نیت یکجور، هیئت یکجور، رکعات یکجور، تمام خصوصیاتی که در اقامه صلاه شرطه، یکجوره. ولکن این دو رکعت نماز زن پیغمبر دوبله است. یک بعدش مربوط به خودشه، بعد دیگر، جو خانه پیغمبر را مناسب با خودش کرده و خود را مناسب با اون جوّ کرده، فرق داره دیگه.

پس این مربوط به اینکه سید و غیر سید، مثلاً سید، سید که معلوم است از اولاد رسول الله است، اگر کار خوب بکند دوبله است، کار بد بکند هم دوبله است. ولی مخصوص سیّد نیست ها فقط. ببینیدف سیّد بودن اختیاری نیست، ولی من برم مکه بمونم اختیاریه. برم پاریس اختیاریه. زمینه ها و ظرف هایی رو که از برای بالا بردن عمل خوب، بیشتر و پایین بردن عمل بد، بیشتر به اختیار منه، اینکه سیدتر میشه که. اگر من سید هستم به حساب سیادت که این سیادت اتوماتیکی هست و سعی من نیست، اگر من کار خوب بکنم دو برابر اجره، قبول. که به حساب پیغمبر هم میاد. اگه کار بد بکنم دو برابر تو سر من میزنند. چون من ارتباط جسمی با رسول الله دارم. با ارتباط جسمی با رسول الله، اگر خوب تا کنم خوب، اگر بد تا کنم بد. ارتباط روحی چطور؟ اگر شیخ مفید معاذالله عرق بخوره، این فرق نمی‌کند؟ با اینکه فرض کنید که یک سیّد عالمِ مسجدِ سر محل، عرق بخوره؟ شیخ مفید، بدتره. چرا؟چون ارتباط شیخ مفید از نظر معنوی خیلی بیشتر است با رسول الله، تا ارتباط یه آدم از نظر جسمی. آیا ارتباط جسمی مسئولیت بیشتر می آورد یا ارتباط معنوی؟ بفرمایید. ارتباط جسمی مسئولیت میارد بیشتر؟ یا ارتباط معنوی؟ ارتباط معنوی.

{صحبت حضار}

کسانی که ارتباط جسمی با پیغمبر دارند، مسئولیت دارند. ولی اگر کسانی ارتباط معنوی دارند چطور؟ سلمان، سلمانی که مِنّا أهلَ البیت، اگر این سلمان یک دروغ بگد، اگر زن پیغمبر یک دروغ بگد، دو تا حساب میشه، سلمان ده تا حساب میشه. چون ارتباط معنوی دارد سلمان با پیغمبر بیشتر و زن پیغمبر ارتباط جسمی دارد. قرآن داره به ما درس میده. چرا يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ؟ چرا؟ چون ارتباط جسمی دارد. ارتباط زوجیّت با رسول الله دارد. کسانی که ارتباط زوجیّت با محمد دارند نه با رسول. به حساب اینکه این محمد رسول است و این رسول محمد است، چون این گناه این‌ها برخورد به رسول هم می‌کند، ضِعْفَیْن و ثواب این‌ها برخورد با رسول می‌کند، ضِعْفَیْن. خب بالاتره این، کسانی که ارتباط روحی دارند. اگر یک نفر آدمی مرجع تقلید علی الاطلاق است و تقلید از او می‌کنند و مقام علمش، مقام چی ‌اش بالاست، اگر این یک گناه کند، این گناهش مانند گناه مقلدهاست؟ مانند گناه مش حسنعلی ها و حاج علینقی هاست؟ نه خب. این به حساب ارتباطی که با رسول الله دارد، اگر خدا نکرده این یک گناه کند، مردم چه خواهند گفت؟ میگن مرجع که اینطوره، پس پیغمبر هم همینطوره. همونطور که معاذالله در یک جایی از جاهایی که میشناسید، به نام اسلام قیام شد اما کار، کار شیطان شد. کار شیطان به نام اسلام می‌زند زمین اسلام رو، نابود می‌کند اسلام رو، اصلاً فکر مسلمان بودن رو از مردم دور می‌کند. کما اینکه مسجد ضرار هم همینطوره. اگر میخانه رو برداشتند و ضرار کردند، گناهش کمتره تا مسجد رو بردارن ضرار کنند. به وسیله مسجد، ضد مسجد کار کنند، این گناهش بیشتره. بنابراین معاصی و طاعات یک بعدی نیست. بعد اول، بعد دوم، بعد سوم.

بعد اول، ماده عمل، ثواب یا گناه. بعد دوم، هیئتش، نیّتش چجور باشه. بعد سوم، اون جوّی که شما انجام میدی. بعد چهارم، وضعی که شما داری. اون وضع و موقعیتی که شما دارید، هرقدر این وضع و موقعیت بیشتر بلندگوی اسلام باشد، عمل صالح شما بلندگوی بیشتر اسلام است و عمل طالح شما بیشتر بلندگوی بر ضد است. حالا شما حساب کنید، سید، بله. اگه فرض کنیند دو نفرند، دو نفر علمشون برابر، تقواشون برابر، ظروفشون برابر، زمینه‌ها برابر، همه. تمام چیزهایی که عرض می‌شود ربط به عمل دارد، برابر. اما یکی سیده یکی غیر سید. قبول داریم خب این سید عمل صالحش نزد خدا بیشتر، عمل طالحش پست تر. شک ندارد. چرا؟ چون زمینه اینه. حالا پایین رو داریم حساب می‌کنیم. این کسی که سیده و می‌دانند سیده و می‌دانند از فرزندان رسول الله صلوات الله علیهِ، اگر این آدم ثواب بکند، خب این ارتباط رو بالا برده بالاخره. ارتباط رو بالا برده و وجه داده مقداری، نه به رسول الله، این ارتباط. ولی کسی گناه کند این بدتر کرده و لذا ﴿يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ﴾ [الأحزاب: 30] در یک بعد و وَمَنْ ﴿وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا﴾ [الأحزاب: 31]  عرض می شود که اینجا خداوند اجرش رو زیادتر میده.

خب این حساب، ولکن این در اختصاص سید است؟ نخیر. هرکسی که ارتباطش بیشتر به رسول الله باشد. حالا این ارتباط اگر جسمانی باشد که مادونه و اگر روحانی باشد بالاست. کسی که ارتباطش به رسول الله بیشتر باشد که از نظر روحانی است، این ثوابش چند برابر و گناهش هم چند برابر و پایین ترین و پایین ترین و پایین ترین مراتب ارتباطات با رسول الله، ارتباط نسبیه. ارتباط نسبی و ارتباط سببی. سببی که زن پیغمبر باشد و نسبی که پسر پیغمبر باشد، دختر پیغمبر باشد، با واسطه یا بی واسطه.

پس ما سه بعد داریم. یک بعد، خود عمل. دو، بعد ارتباط جسمی با رسول الله. سه، بعد ارتباط معنوی با رسول الله. بعد ارتباط معنوی با رسول الله، عمل خوب را با خوب‌تر می‌کند، عمل بد را بدتر. بعد ارتباط جسمی با رسول الله عمل خوب را بیشتر می‌کند، کمتر البته از معنوی و عمل بد را بدتر میکنه. اگر هیچکدام از این ارتباطات نباشه، عمل است با ظروف خودش و با عرض می‌شود که زمینه های خودش و اینجا چقدر جعل کردند علیه رسول الله مطالبی رو. مثلاً می‌گویند سوال شد از پیغمبر که ما با سادات و ذریّه شما چه کنیم؟ اونوقت نسبت میدن به اون حضرت که الصّالِحونَ لِلّه وَ الطالِحونَ لی. یعنی چی؟ پیغمبر با طالحون چیکار داره؟ الصّالِحونَ لله، حساب خودش رو با خدا جدا کرد؟ خوب‌ها مال خدا، بدها مال من؟ نفهمیدم. پیغمبر با بد کاری نداره اصلاً. پیغمبر با هر بدی مخالف است. چه بد فرزندش که بدتر و چه بد غیر فرزندش که خب بدیش کمتره. چون بد فرزندش او را بدتر می‌کند و جوّ رسالت رو منکوب تر و تاریک تر می‌کنند. این الصالحون و الطالحون یعنی چه؟ پس پسر نوح که غرق شد و پدرش دراومد و یا فرض کنید که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ  كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ﴾ [التحريم: 10] زن نوح و زن لوط کافر بودند، منحرف جنسی نبودند ها. چون اون حرامه. کافر بودند. آیا این‌ها را با کالسکه به جهنم می‌برند؟ نخیر وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ، برید با بقیه. ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ﴾ [التحريم: 11] امرأه فرعون، قبل از مریمه. چرا؟ مگه مهم‌تر بود؟ نه، میخواد ما رو آهو فهم کنه. ﴿امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ [التحريم: 11]، وَمَرْيَمَ، بعد اومده ﴿وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا﴾ [التحريم: 12] الی آخر. این مثال برای ما آهوها زده. حساب نکن که مادر کی ام، پدر کی ام، پسر کی ام، دختر کی ام، اون کی برای شما اثر داره؟ نخیر. اگر اون شخص نوح باشد و لوط باشد، شما زن نوح و لوط باشید، وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ و اگر اون شخص مؤمن {31:47} و اگر شخص مومن عرض می‌شود که این فرض کنید که زن باشد، زن فرعون باشد، این جنّت میره و حتی در تعبیر مقامش بالاتر میشه از عرض می‌شود که مریم بنت عمران که دارای مقام عصمت بود، پسرش عیسی بود و خودش مریم بود، چه بود. مناط اینه.

بنابراین، مناط در اعمالی که از جهت روحانی داریم بحث می‌کنیم، مناط از اعمال در جهت روحانی این است که این در بعد اول، بعد دوم، بعد سوم، در جوّ، در وضع، در ارتباط، تمامش عرض می‌شود که حسابه. بنابراین این چه مطلبی است که شما میگید که فقط صرفاً این آقا اگر سید بود، به حساب سیادت بالاتره. نه، اگر سید بود و سیادت معنوی هم داشت، این آدم که سید بود از نظر نسب و سیادت معنوی هم داشت، با اون شیخی که به اندازه این علم دارد، به اندازه این عمل دارد، از نظر جوّ، از نظر … یکسانه، این سید نزد خدا برتر است. چرا؟ مثل آدمی که در پاریس نماز بخونه. مثل آدمی که با کتک خوردن امر به معروف و نهی از منکر میکنه. آدمی که بدون کتک امر و نهی می‌کند، انجام وظیفه کرده. آدمی هم که حاضره کتک بخوره، دهن کجی بشنوه، لگد بخورد و امر و نهی می‌کند، هر دو، ولیکن این مهم تره. چرا؟ برای اینکه این زمینه اش، زمینه سخت تره. کسی که ارتباط با رسول الله دارد، ارتباط جسمی، این باید حفظ کند ارتباط جسمی رو و بالاترین، ارتباط روحی و ارتباط عرض می‌شود که معنوی است. این در بعد معنوی.

حالا سوال، اگر کسی با خدا ارتباطش بیشتره، در هر جهتی از جهات، باید بهش پول بیشتر داد؟ چه ربطی به هم داره؟ آیات و روایات این مطلب رو کاملاً واضح میکنه. شکم یک حقّی دارد و روح حقّ دیگر. آیا اگر کسی عَمَله کاری‌تری است که پول بیشتری می‌گیرد، پس از نظر معنوی احترام بیشتر داره؟ خب نه. بعکس، اگر کسی از نظر معنوی عالم تر و زاهدتر است، پس پول بیشتر بهش بدیم؟ نه. این پول حق است از برای شکم ها، کاری به روح و عقل و این حرف‌ها نداره، مادامی که مسلمان حق داره بگیره. و اونی هم که مربوط به عقل است و قلب است و ایمان است و معرفت است، این جزاش یوم الآخره با خداست، یوم الدنیا احترام بیشتره. بله ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ [الحجرات: 13] این وضعی است که ما از نظر عرض می‌شود که اسلامی داریم. حالا، بیایم ما معتقد بشیم به نظر فتوا و عرض می‌شود که از نظر تقلید و از نظر وضع خودمون به طور مستمر که بله سیّد ها اصولاً چون سیّد هستند، محترم‌ترند. نخیر، بالاتر از سید ها هم ما داریم. کسانی که ارتباط روحی دارند، ارتباط معنوی با رسول الله به حساب أسید بودن. چون ارتباط روحی أسیده دیگه. به حساب أسید بودن، اگر کارشون خوب است، مضاعف است ثوابشون و اگر کارشون بد است، عرض می‌شود که ثوابشون کمتره. وَ لاسیَما کسی که خود عالم شده است با سعی خود و خود زاهد شده است با سعی خود و خود در مکه رفته است، این‌ها به اختیار، جوّ درست کرده برای خودش، پس اون ثوابش زیادتره، کار بالاتر میکنه. اما کسی که سید بوده بدون اختیار خودش، این فضیلتی دارد اگر کار خوب بکنه اما نه مثل اون. برای اینکه اون دوبله اختیار است، این یوبله اختیاره. این آدم یک کار خوب میکنه و سید بودنش به اختیارش نیست، مراعات کرده. ولی اون آدم، عالم بودن، عارف بودن، چه بودن، چه بودن، چه بودن و در مکه بودن و در جای مقدس بودن، در مکان مقدس بودن، اینها رو به اختیار خودش درست کرده است. بنابراین اختیار روی اختیار است که این مسئولیّت سنگین رو اگر انجام بدهد، البته این مقامش عرض می‌شود که بالاتره. تازه، اگر هم سادات یا غیر سادات، مقام بالاتری از نظر معنوی داشته باشند، این موجب است که ما این یک چارک غذا میخوره، ما یک چارک بهش گوشت خالص بدیم؟ به اون هم یک چارک نون گندیده بدیم مثلاً؟ چرا؟ چون این اولاد پیغمبره. آقا مزد میخوای بهش بدی؟ ﴿لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾ [هود: 51] اگر مزد معنویت میخوای بدی، مزد معنویت شکمی نیستش که. مزد معنویت، معنویت است در دنیا که احترام بیشتره و آخرت عرض می‌شود خداوند مزد معنوی و مادی عرض می‌شود که بیشتر میده.

حالا، ببینید، از نظر فقاهتی حساب کنیم، از نظر معرفتی که خب خیلی‌ ما خالی هستیم. از نظر فقاهتی، اگر آیه نصّ بود در مطلبی، نصّ، و ما هزارها روایت داشتیم بر خلاف نصّ، قبول می‌کنیم؟ قبول نمی کنیم. هی بگیم سند صحیح است. یک کسی پهلو ما نشسته بود یکجا، روضه بودیم، گفت آقا سندش صحیحه؟ گفتم از قرآن صحیح تره دیگه. گفت آقا ما نمیفهیم. گفتم تو نفهمی، چیکار به دیگران داره. تو نسناسی ما ناسیم. قرآن نمیفهمی. سند صحیحه. چون سند صحیح است، و راویش فلان بن فلان عن فلان عن فلان، {36:42}قوی است، این باید بزند تو سر قرآن؟ خب اینکه نیست. و اگر که روایت متخالف بود مثل اینجا، آیا وَ الیَتامَی وَالمَساکینْ وَ ابنُ السبیل، سادات اند؟ یا عمومیت داره؟ روایت متناقضه. روایات به عدد که متناقض است، میخونیم. در تفسیر هم مراجعه کنید. یک دسته می‌گوید که کلّ مسلمین. می‌گوید که اما ذَوی القُربی ما هستیم، بِسم الله. سهم ما هم هست، البته سهم شخص هم نیست، سهم شخصیته. بله، وَ امَّا الیَتامَی وَالمَساکینْ وَ ابنُ السبیل فَکُلُّ المُسلمینْ، روایات زیادی در این مطلب داریم. اگه روایتی باشه. در مقابل سه تا روایت شل و کور و کچل داریم. تناقض هم داره و اگر هم درست باشه، دلالت ندارد. حالا دلالت داره، دلالت داره، عددش همون مقدار، سندش همون مقدار، دلالت همون مقدار، تناقضه. بین این دو روایت که تناقضه، ما چیکار کنیم؟ عرض بر کتاب می‌کنیم. بابا صریح کتاب با استغراق، استغراقی که کلیّت صددرصد است، وَالیَتامی وَ المَساکین وَ ابنِ السَبیل. بنابراین، در این میون حقی برای سادات از نظر مالی، صنّار نخواهد بود. از نظر کتاب و از نظر سنت، از برای سادات حقی نخواهد بود. ما روایت دسته اول رو براتون میخونیم، بعد اون پنج مرحله ای که ما داریم که قبلاً هم عرض کردیم، ذکر می‌کنیم. ملاحظه کنید، در صفحه بیست و دو شش از تفسیر که جزء دوازدهمه. هست اینجا، آقایون بردارید. در متن نوشتم، وَ یُؤیِّدُهُ أحادیث و تُؤیِّدُهُ أحادیثِنا در پاورقی حالا اگه حدیثی هم باشه حدیث این وری. وَ فی تُحَفِ العُقولْ صفحه 341 عَنِ الصَادقَ علیه السلام فی الغَنائِمْ وَ امّا قُولُهُ لِلّه فَکَما یَقولُ الانسان هُوَ لِلّه و لک. لله رو میخواد بگه ملک ذاتی و ملک عرضی نیست، در این راه باید مصرف بشه. وَ لاَ یُقَسّم لِلّهِ مِنْهُ شَیء، خدا سهم داشته باشه مثلا صرف خودش بشه. فَخَمّسَ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الغَنیمهْ الّتی قَبَضْ بِخَمْسَهِ اسهم فَقَبَضَ مِنْهُمْ سَهمَ الله لِنَفْسِه یُحیی بهِ ذِکْرَه وَ یورَثْ بَعْدَه وَ سهماً لِقَرابَتِه، صفحه دویست و بیست و شش، وَ سهماً لِقَرابَتِه، قرابت رو باید معنی کنیم، أقربین، قُربی، نه تمام خویشان. نزدیک ترین افراد به مرحله رسالت که أئمّه باشند. مِنْ بنی عَبدُ المُطلبْ، مِنْ بنی عَبدُ المُطلبْ رو کلاً قبول نداریم، مِنْ بنی عَبدُ المُطلبْ اون سیزده تاست، اون سیزده تا از بنی عَبدُ المُطلبْ اند، قربی هستند. بقیه رو قبول نداریم.

{صحبت حضار}

وَ أنفَذَ سَهماً، ببینید بعدش، وَ أنفَذَ سَهماً لِأیتَامِ المُسلِمین، سادات در کار نیست، وَ سَهماً لِمَساکینِهِمْ وَ سَهماً لِإبنُ السبیلْ. اگه حدیثی هستند، بابا این هم حدیث. و حال اینکه وقتی قرآن نصّ در مطلبی بود که حدیث چکاره است اصلاً؟ یک آقای مرجع تقلید گفت، دیگه نوکرش هم نگه یا بگه.  

دوم، فی روضَة الکافی، عَن أبی جَعفرٍ عَنْ أبی حَمزه عَنِ الباقر علیه السلام أنَّ اللهَ جَعَلَ لَنا أهلَ البیت سَهاماً ثلاثَه لَنا أهلَ البیت سهاماً ثلاثَه.

{صحبت حضار}

ببیند أنَّ اللهَ جَعَلَ لَنا أهلَ البیت سَهاماً ثلاثَه، این رو معنی کرده با چند نقطه، دونَ السَهامِ الیَتامی وَ المَساکینْ وَ ابن السَبیلْ فَأنَّها لِغَیرِهِمْ، تازه، حالا لِغَیرِهِمْ دو معنا داره، یا لِغَیرِهِمْ یعنی به سادات اصلاً نمیرسه راحت که یتامی و مساکین و ابنِ السبیل است، اصلا به سادات اصلا نمیرسه، یا نه لِغَیرِهِمْ، غیر به معنی عامّ، یعنی عامّه. چون خاص غیر عامّه، عامّ هم غیر از خاصّه. ما اینجور معنا می کنیم. توجه فرمودین آقایون نکته رو؟

و فی الفقیه، 158 و فی التهذیب، 4034

{صحبت حضار}

فی آیت الفیء عَنِ الباقر علیه السلام فَهذا بِمَنزِلَتِ المغنم کَانَ ابی علیه السلام یَقولْ ذلکْ وَ لیسَ لَنا فیهِ غَیْرُ سَهمینْ، سَهمَ الرسولْ وَ سَهمِ القُربی ثُمَّ نحن شرکائنا الناس فی ما بقی، بقیه لَنا نیست. بقیه یتامی و مساکین و ابنُ السبیل، شرکا هستیم. ما، البته أئمه نه. أئمه گدا نیستن که. اگر از اولاد ما کسانی بودند، شریک با دیگران هستند، اختصاص به سادات ندارد. وَ فی التَهذیب جلد چهارم صفحه 128 و استبصار دو صفحه 156 عنْ رَبْعي بن عبد الله بنِ جارود فی الصحیح عَن الصادق عليه‌السلام قال كَان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم إذا عطاه المغْنمْ أخذ صَفوهُ، صَفوَهً هم درسته، وكَان ذلك لَه، صَفوَهً، ثُمَّ يُقَسِّمُ مِا بَقي خمسَة أخماس، چون شش بخشه دیگه، وَ يأخُذْ خُمسَهُ، خُمسَهً نیست، ثُمَّ يُقَسِّم أربعة أخماس بَينَ الناسْ، تازه أربعه أخماس، ثلاثه بود قبلاً، ثُمَّ يُقَسِّم أربعة أخماس بَينَ الناس الَّذينَ قاتلوا،  دیگه سید باشه، جنگ کردن نه، الَّذينَ قاتلوا عَليَه ثُمَّ قَسَم الخُمس الَّذي أخَذه خمسة أخماس يأخُذَ خمس الله عز وجل لنفسه، ثم يقسم الاربعة الاخماس بينَ ذوي القربى واليتامى والمساكين وابناء السبيل. دیگه یتامی و مساکین و أبناء السبیل، این و ایناء السبیل رو در مقابل ذوی القُربی آورده و ربطی به اون ها نداره. يُعطي كُلّ واحد مِنْهُمْ حقا، وَکَذَلك الامام يأخذ كمَا أخذَ رسول.

وَ فی مُسْنَد زیدِ بنِ علّی بن الحُسینْ، صفحه 356، بیروت، باب خمس و الانفال، سَئَلْتُ زیدَ بن علّی بن الحُسین عن الخُمس، قَال هُوَ لَنا مَحتَجنا فَإذَ الستغنینا فَلا حَقَّ لَنا فی ألَم تَرَ أنَّ الله قَرَنَنا، نا کی اند؟ أئمه نیستن که، زید {43:43} اینکه امام نیستش که، از ذریّه است، یعنی ما سادات رو؟ قَرَرَنا مَعَ الیَتامی و المَساکین وَ ابن السبیلْ {43:51} یا غیر ما به معنی اول، یا معنی دوم. معنی دوم درست تره که یتامی و مساکین و ابن السبیل، اعم اند از سادات و غیر سادات. فَأذاَ بلَغَ الیتیم واسْتَغنیَ مسکین وَ أبا ابنُ السبیل یا اینکه غَنی ابنُ السبیل فَلاَ حقَّ لنا، این حاشیه ها رو درست اصلاح نکردند. فَکذلکَ محن اذاستغینی فَلا حَقَّ لَنا و فی ملحقات، الی آخر. بعد دو، سه روایت داریم که اون ها رو باید معنا کنیم، اگر هم نتونستیم معنا کنیم، خب قبول نمی‌کنیم به علل شتّی که مقادیری رو عرض کردم و سرجمع مطلب رو روز شنبه اگر زنده موندیم حضور برادران ان شاء الله عرض می‌کنیم.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم.