بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
ما وقتی که این دو محور قرآنی را در باب خمس در نظر داشته باشیم در مراجعه به روایات و اقوال و نظرات زحمتی برای ما نیست، خیلی ساده است. و اما اگر محور قرآنی نداشته باشیم طبعاً به زحمت میفتیم، اونجا اجماع هست، اونجا شهرت هست، اونجا صحیحه هست، اونجا موثقه هست، اونجا چنین هست، اونجا چنان هست. اما وقتی محور قرآنی داشته باشیم، مثلا در باب خمس که ما داریم بحث میکنیم، آیه خمس یک محور و آیه بقره {وَ یَسْألونَکَ مَاذا یُنْفِقُونْ قُلِ الْعَفوْ}، محور دوم.
تمام مسائلی که بیش از پنجاه مسئله است در باب خمس، برادران فقیه مطرح فرموده اند و در روایات کتب روایی موجود است، تمامش بر محور این دو آیه مبارکه وقتی نظر بشه خیلی ما آزاد خواهیم بود.
مسئله ای که تکمیل نشد و باید تکمیل کنیم این، که البته اینم خودش یک مسئله است که نمیدونم طرفدار داره یا نه؟ حالا لزومی نداره بگردیم ببینیم طرفدار داره یا نه. طرفدار اصلی کتاب الله است و سنت رسول الله (ص) است که این خمس بعد از المؤونه در روایاتی که امروز میخونیم باز، چون سه بخشه یک بخش روایات الخمسُ البَعدَ الْمَؤونَهْ است به قول مطلق که مراد از مؤونه، مؤونه به دست آوردن غنیمت است، اینکه در باب زکات هم همینطوره.
یک قسمت از روایات تسریع میکند که خمس بعد از مؤونه خرج سال که مؤونه دوم شد، هم مؤونه اول، هم مؤونه دوم. ما بخش دوم میخوایم بحث کنیم. در بخش دوم که صریح است در این مطلب که خمس، الخمسُ البَعدَ المَؤونه یعنی مخارجی که برای خود و عیال کردید. خب اینجا هم دو احتمال است.
یک احتمال است که الخُمسی که متعلق به کلِّ الغنیمه است، کما اینکه قرآن گفت دیگه! {وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} الخُمسْ همینه دیگه، یعنی خمس کلّ درآمد کی حساب میشه؟ بَعدَ المَؤونه. خب ما دو جور حساب داریم. یک مرتبه است خمس کلّ درآمد بدون توجه به مؤونه حساب میشه که واویلاست، حتی کسی که عرض میشود که درآمدی که دارد کمتر از خرجشه باید خمس بده، چون در نظر اگر نگیریم ما خرج سال رو، این طور میشه. یک مرتبه نه الخمسُ البعد المؤونه، شما که میخواهید خمس بدهید خمس کلّ غنیمت را بدهید، این خمس کلّ غنیمت، نه خمس ما بقی، خمس کلّ غنیمت بعد از آن است که مؤونه سال را در نظر گرفتید، اگر صد هزار تومن است و مؤونه سال هشتاد هزار تومن است در نظر گرفتید، حالا خمس بده چقدر؟ بیست هزار تومان. چون بیست هزار تومان خمس کلّه.
اما اگر شما صد هزار تومان به دست آوردید و خرج سال را در نظر نگرفتید که خرج سال احیاناً صد تومنه یا صد و بیست تومنه، در اینجام بیست تومن بدم، خب این مشکله نمیشه، پس اینکه الخمس بعد المؤونه در بعد دوم، این بعدیت دو احتمال دارد، یک احتمال اینکه مطابق قرآن است و یک احتمال مخالف قرآن است.
احتمالی که موافق است با قرآن یعنی الخمس، خمسی که متعلق است به کلّ غنیمت، درست است که این خمس از کلّ غنیمت باید داده بشه ولی با در نظر گرفتن خرج سال که خرج سال محرزه به چه دلیل؟ به دلیل آیه دیگر، درست است آیه خمس به مؤونه دوم کاری ندارد که. بله، آیه خمس به مؤونه اول کار دارد. برای اینکه {مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} آنچه را که شما به دست آوردید اگر پولی مصرف کردید برای به دست آوردن این مال، اینکه این جزء غنیمت که نیست، اما به غنیمت دوم آیه کاری ندارد که.
آیه میگوید از کلّ غنیمت خمس بدید ولی آیه{یَسْألونَکَ مَاذا یُنْفِقُونْ قُلِ الْعَفوْ}میگوید الخُمس بعْدَ الْمَؤونه. چرا؟ برای اینکه اونیکه که زائد است از زندگیتون در این صورت متعلق خمسید، اگر شما زائد بر زندگی ندارید تا چه بدتر ناقص دارید در اینجا العفوی در کار نیست تا اینکه {أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} رو بگیره. پس این دو آیه با هم دست به دست هم میدهند و مطلب را در این بین درست میکنند.
پس این طور نیست که اگر فقهای عزیز ما که اینطور فتوا میدهند که خمس از مابقی بعد المؤونه است و استناد میکنند بر این روایات، این روایات دلالت ندارد. در دو بعد به این روایات نمیتوانند استدلال کنند.
بعد اول این روایات دارای دو احتمال است. یک احتمال اونی است که آقایون میفرمایند الخمس بعدَ المَؤونه، یعنی مؤونه که گذشت، مؤونه دوم که گذشت، خمسِ تتّمه را بدید. اینیکه اونا میگن. اما اونیکه ما عرض میکنیم که احتمال خیلی حسابی است الخمس، یعنی همون خمسی که آیه خمس میفرماید که از کل غنیمت باید گرفته بشه با در نظر گرفتن مؤونه از کلّ غنیمه نه با در نظر گرفتنِ عرض میشود که معونه از کلّ غنیمه.
خب دو احتماله، حالا که دو احتمال است، چرا آقایون به احتمال اول میچسبند اولا؟ ثانیاً حتی اگر روایات نصّ بود، فرض کنید روایات متعدده صحیحه ثابتهای که مثلاً ثابت الصدوری، روایتی است که بهش میشه اعتماد کرد، که یقین آوره فرض کنید، لُوْ القرآن، لُوْ القران، اگر روایاتی است که یقین آور است برای اینکه خمس از تتّمه باقی مانده بعد المؤونه است باز قبول نمی کردیم. میگفتیم این تخصیص اکثر است نسبت به آیه خمس، که یک پنجم میشه یک بیست و پنجم، یک سی ام، یک صدم، یک چنان میشه، اینو قبول نمی کردیم.
حالا به تتمّه روایات ما مراجعه کنیم، تا بعد بقیه مسائل خمس رو ملاحظه کنیم.
همون عرض میشود که، کتاب جامع الاحادیث شیعه استاد بزرگوار آقای بروجردی رضوان الله علیه، روایاتی را برایتان خوندیم و روایاتی را نخوندیم. عرض میشود که صفحه 55 عرض میشود که 4 بله، حدیث 1642، سَئَلَ أبَا الْحَسَنِ الثالث عَلیهِ السَّلامْ عَنْ رَجُلِ أصَابَ مَنْ ضَیعَتِهِ مِنَ الْحِنْطَهَ مِئَهَ کُّرٍ فَأخَذَ مِنْهُ العُشْرْ عَشْرَهَ أکْرارْ، عَشْرَهَ أکْرارْ (صد کُر، صد مقدار به دست آورد و خمسش، أخَذَ مِنْهُ العُشْرْ عَشْرَهَ أکْرارْ، این عُشرش که مال زکاته) وَ ذَهَبَ مِنْهُ بِسَبَبِ عَمّارهَ الضِیعَه ثَلاثونْ کُرَّا ( ده تاش که زکاته، سی تاش هم برای ساختمان ضیعه و آباد کردن) وَ بَقِیَ فی یَدِهِ سُتونْ کُرّاً مَا الَّذی یَجِبُ لَکَ مِنْ ذَلِکْ وَ هَلْ یَجِبُ لِأصْحابِهِ مِنْ ذَلِکَ عَلَیْهِ شَئْ فَوَقَّع علیه السلام لی مِنْهُ الخُمسْ مِمَّا یَفْضِلُ مِنْ مؤنَتِه.
از صد تای اول نه، از هشتاد تا نه، از شصت تا، برای اینکه ده تا که این زکات داده خیلی خب، باید بگه زکات داده. از ده تایی که زکات داده باید خمس بده؟ نه، و سی تام خرج کرده برای عمارت، یعنی جزو آیه مبارکه {یَسْألُونَکَ مَاذا یُنْفِقونْ قُلِ العَفْو} این زیادی نبوده، این از مؤونه و از مصرف بوده. موند عرض می شود که شصت تا. از شصت تا خمس بده. از شصت تا طبعاً عرض می شود که یک پنجم شصت تا که دوازده تا خواهد بود.
فَوَقَّع علیه السلام لی مِنْهُ الخُمسْ مِمَّا یَفْضِلُ مِنْ مؤنَتِه. خب شما چه جوری میخواهید استدلال کنی؟ این خمسی که داده میشود مِمَّا یَفْضِلُ مِنْ مؤنَتِه، یعنی از شصت تا ما خمس بدیم؟ یا نه، خمس را از کلّ بدیم؟ حالا زکات مطلب دیگریه، زکات خارج شد. خمس را کلّ که کلّ نود تاست، از نود تا خمس بدیم یا از شصت تا خمس بدیم؟ خب، دو احتمال است در اینجا دیگه، این یک.
دیگر عرض میشود که حدیث 1643عرض میشود که عَلّی بْنِ مَهْزیار قَالْ کَتَبْتُ عِلَیْهِ، کَتَبْتُ الی ابراهیمِ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ الهَمِدانی (هَمْدانی نیست چون ……) أقْرَأنَی عَلّیٌ کِتابْ أبَیکْ فیمَا أوجَبَهُ عَلَی أصْحَابِ الضِیاعْ أنَّهُ أوجَبَ عَلَیْهِمْ نِصْفَ السُّدْسْ بَعدَ المَؤنهَ (نِصْفَ السُّدْسْ بَعدَ المَؤنهَ، نِصْفَ السُّدْسْ چون عرض میشود که سُدش شیش قسمته دیگه، این شیش قسمت نصفش، سه قسمت، سه قسمت اول که مال امام باشه) وَ أنَّهُ لَیْسَ عَلی مَنْ لَمْ یَقُمْ ضِیْعَتِهِ بِمَؤنَتِهِ نِصْفُ السُّدسْ وَلَا غَیرِ ذَلکْ (کسی که آبادیش کافی برای مَؤونش نیست، هیچی نیست، نه نصف السدسه، نه اصلاً هیچه هیچی نیست، پس مَؤونه حسابه) فَاخْتَلَفَ مَنْ قِبَلَنَا فَی ذَلِکْ فَقَالُوا یَجِبْ عَلَی الْضِّیاعْ الخُمْسْ بَعْدَ المَؤنَهْ مَؤنَهِ الضِّیْعَهْ وَ خَراجِهَا لَا مَؤنَهَ الرَّجُلْ وَ عَیَالِهْ ( این اختلاف از اولم بوده، مَؤنَهَ الرَّجُلْ وَ عَیَالِهْ حساب نکنید بلکه مَؤنَهِ الضِّیْعَهْ) فَکَتَبَ وَ قَرَأهُ عَلیُّ بْنِ مَهْزیار عَلَیْهِ الخُمْسْ بَعْدَ مَؤنَتِهِ وَ مَؤنَهِ عَیَالِهِ وَ بَعدَ خَراجِ السُلْطان.
این بَعدْ چیه؟ باز دو معنا داره. الخُمسْ خمس از کلّ، ولی بعد از اینها، یک مرتبه نه الخُمس، خمس از بقیه، خمس از بقیه خیلی زور میبرد. اینه.
دیگر، حدیث 1644، إبراهیمِ بْنِ مُحمَّدِ الهَمْدانَی (هَمِدانی ببخشید) قَالْ کَتَبْتُ إلَی أبِی الحَسَنْ أقْرَأنَی عَلیِّ بْنِ مَهْزیارْ کِتابَ أبیکْ فَیمَا أوْجَبَهُ عَلَی أصْحَابِ الضِیّاعْ نِصْفَ السُدسْ (این همونه، تکرار نمیکنیم)
بعدش، حدیث 1645، مُحَّمدِ بْنِ مَسعود العَیَّاشَی فی تَفْسیره عَنْ إبراهیمِ بْنِ مُحَّمَد، قالْ کَتَبْتُ إلَی أبَی الحَسَنِ الثَالثْ أسْألُه عَمَّا یَجِبْ فِی الضِیَّاعْ فَکَتَبَ الخُمْسْ بَعْدَ المَؤنَهَ قَالْ فَنَاظَرْتُ أصْحَابَنَا فَقَالْ المَؤنَهَ بَعدَ مَا یَأخُذُ السُلطانْ وَ بَعدَ مَؤنَهِ الرَّجُلْ فَکَتَبْتُ إلَیْهِ (بحث بود در این مطلب) کَتَبْتُ إلَیْهِ أنَّکَ قُلْتْ الخُمْس بَعدَ المَؤنَهَ وَ أنَّ أصْحَابَنَا اِخْتَلَفوا فِی المَؤنَهَ ( آیا مَؤونه به دست آوردنه ماله یا حتی مؤونه عیال و خرج سالم هست؟) فَکَتَبَ اَلْخُمْسُ بَعْدَ مَا یَأخُذُ السُلْطَانْ وَ بَعدَ مَؤنَهَ الرَّجُلْ وَ عَیالِه.
معنی سر راسته، الخُمس یعنی خمس کلّ. بعد از این حسابه. اما اگر اینو حساب نکنیم که هیچی. و عرض کردیم سه جوره دیگه.
میزان کلی، البته روایت دیگریم هستش که محتاج به خوندن نیست فقط این مطلب مطرح شده است در روایات ما، این جور نیست که مفقود الامر باشه که آیا مؤونه اول که خارج است، تبعاً خارجم هست، آیا مؤونه دوم خارج است چه خروجی؟ خروجی که آقایان میفرمایند یا خروجی است که از کتاب الله ما استفاده میکنیم از این دو آیه؟ خب از این مطلب میگذریم.
بنابراین تا اینجا در چند بعد به نفع فقرای مسلمینه. بعد اول این است که خمس در اون سه قسمت اخیر مخصوص سادات نیست، مال کلّه. یک مقداری آب زیر پوستشون بیاد و مخصوص سادات نباشد. بعد دوم این است که این خمس خیلی هم هست و خیلی هم فرق میکنه که اگر شما یک میلیون درآوردید هشتصد هزار تومن خرج کردید، دویست هزار تومن تو کلّش خمسه چرا؟
برای اینکه این خمسه کلّه و عرض میشود که و اما به نظر آقایون از دویست هزار تومن، چهل هزار تومان، دویست هزار تومن کجا؟ چهل هزار تومن کجا؟ صد و شصت هزار تومان به عرض میشود که به نفع فقراست. در بعد اول که {للهْ وَ لِرَّسولْ وَلِذی القُربَی} که دعوت اسلامی است و در بعد دوم هم {وَالیَتامیَ وَالمَساکینْ وَ بْنِ السَبیلْ} خب
-درمورد روایت دیروزکه چهار صد هزار درهم به دست آوردیم عرض کردم که ممکنه موونه داشته باشه که اما فقط دلیل میخواهد، مؤونه داشته چون مالی بوده و چون مالی بوده چون درآمد داره دیگه.
-خب، این دو جوره، روایت دیروز که از اون مبلغ چهار صد هزار داد، چهار صد هزار خمس تمام مبلغ بود درسته؟ این خمس تمام مبلغ دو جوره.
یک مرتبه است که مخارجی هم داشته حساب نشده بله، که اینو نه ما میگیم نه اونا. یک مرتبه نخیر مخارجی داشته ولی اون مخارجی کرده، از درآمد دیگر از درآمد ولایت، از درآمد ولایت مخارجی کرده و در اینجا خب اینیکه مونده از این خمس داره میده. خب این حرفیه که ما داریم عرض میکنیم، برای اینکه این از کلّ درآمده، هرچی درآمد داشته، فرض کنید این مقدار پوله که ازخمس درآورده، یک مقدار پول هم از ولایت در آورده، جمعاً رو مجموع میکنیم. اینیکه مجموع میکنیم، اونیکه از ولایت و حقوق فرمانده در آورده خرج کرده اونیکه از خمس در آورده خب خرج نمیخواسته بکنه، رو این احتمال.
این خرج نمیخواسته بکنه، بنابراین الان خمس میده از چی میده؟ از مجموع میده
-………….. این مؤونه جدا داره برای خودش.
– داره بله. چون داره، این خمس از مجموع میده، شما به هر طرف بچسبونیدش مطلب عرض میشود که
(صحبت حضار)
البته اگر مؤونه از این چهار صد هزار بود بله این غلط بود اصلاً. اگر مؤونه از این چهار صد هزار بود یعنی از این مبلغ بود که چهار صد هزار تومان خمس کلّه، نباید چهار صد هزار باشه. پس روی هم رفته اونیکه بر محور قرآن بر حسب این دو آیه، آیه انفال و آیه خمس و آیه بقره استفاده میکنیم این است که خمس بعد المَؤونه به این معناست و آقایون هیچ حجتی جز همین الخمس بعدَ المَؤونه عرض می شود که ندارند، رو اون معنایی که میکنند.
خب مطلب دیگه، حالا البته عُروَهُ الوُثقَی مسائل بسیار زیادی داره، ما اُمَّهاتِ مطلب رو باید عرض کنیم بعد از فردا عُروَه رو برای آقایون اون مقادیری که مورد بحث است و مورد نظر است بایستی بخونیم.
مستثنای از حسابِ خمس عبارت است از چی؟ از زیادی بر زندگی. {یَسْألوُنَکَ مَاذا یُنْفِقونْ قُلِ العَفْو} خب زیادی از کدوم زندگی؟ ما یک زندگی داریم که درش اسرافه، نه این فایده نداره، اسراف نباید بکنیم. زندگی داریم درش تبذیره نخیر حق نداریم. زندگیش درش نه اسراف هست و نه تبذیر، زیاده از وضع لازم خودش خرج میکنه، یعنی اسراف هم نیست، تبذیر هم نیست. چون تبذیر کلاً دور ریختنه، اسراف یعنی زیادی از حاجت.
من یک نصف مرغ میخورم، یک مرغ درست کنم، خب این اسرافه دیگه زیادتر خوردن هم خوردنش عرض میشود که حرامه اسراف در خوردنه هم زیاد مصرف کردنه.
یک مرتبه بعد سومه، بعد سوم یک آدمی که طلبه است و زندگی طلبه یک زندگی عادی است چه لزومی داره این آدم مثل عمده التُجَّار خرج کنه؟ عمده التُجَّار به حساب درآمد خرج میکنه، این آدمی که بنده هم به مقدار عمده التُجَّار خرج میکنم، ماشین و باغ و تشکیلات و فرش و مرشُ و چه و این حرفا. چهار تا زن هم بگیرم و چندتام صیغه بگیرم و تمام اینها عرض شود که بابا هست و این کار رو بکنم. نخیر مطلب این طور نیست اونیکه{یَسْألوُنَکَ مَاذا یُنْفِقونْ قُلِ العَفْو} یعنی زیادی از حاجت معمولی آدمکیه اسلامی، اما بنده اونقد گشاد بازی کنم و همسایه من گرسنه سرشو بذاره زمین. مطلب این طور نیست، این نیستش که بنده خمس و دادم، زکات و دادم، چه، رو دادم چه رو دادم و حالا کافی هم برای فقرا نبود و بنده بیام بیش از اون مقداری که شایستگی دارد در این جوّی که من، در این جوّ گرسنه ای که من درش زندگی میکنم، من بیام مصرف کنم.
پس بنابراین مؤونه انسان نه مؤونه خیالی است. این آقا وضعش چنین است که باید دو تا ماشین سواری داشته باشه، کما اینکه، راجب سادات این حرفو زدن، سیّد حتی اگر چنانچه اسب داشته باشه، خانه داشته باشه، مدرک داشته باشه، کلفت داشته باشه، نوکر داشته باشه، فلان، تمام اینها جزو مؤونه سیادته. نفهمیدیم یعنی چی؟ شیخ چون شیخ است، نه باید گرسنگی سقط بشه بمیره، اما سیّد، چون سیّد است تمام اینها و این ها، و این ها، و حتّی آقایون احیاناً فتوا میدهند که این خرج سالش فقط نه، بیشتر از خرج سالش بهش بدید.
خب علامه حلّی در باب زکات فطره فرمود، در باب زکات فطره در تبصره فرمود ما در تفسرهُ الفقها جواب دادیم که بیش از مقدار حاجت سال هم میتواند بگیرد. خب چرا؟ اینکه غنی میشه که، این باید از فقر بره بیرون. از فقر بره بیرون و زیادی نداشته باشه وکم هم نداشته باشه.
حالا در اینجا، بحثی که ما داریم عرض میشود که مرحله اولاش اینه، آیا این مؤونه سنه ای که بعضی افراط کردند، بعضی تفریط کردند، چه جوری ما باید مهارش کنیم که خمس از اصل درآمد، باید از مؤونه سال؟ اینجا دو بحثه.
یک، اولاً چرا مؤونه سال؟ آخه بعضی ها هستند که درآمدشون، درآمد سالیانه است، مثل کسی که زارع است، کسی حیوان داره، کسی که میوه داره، چه داره درآمدش سالیانه است اون بسیار خب مؤونه سنه، اما کسانی که مؤونشون سالیانه نیست، یعنی خرجشون، درآمدشون، درآمدشون سالیانه نیست، درآمد روزانه است، عمله است. درآمد ماهیانه است، طلبه است، کارمند است، چه هست، چه هست. درآمد فصلی است، فلان فصل، فلان فصل، فلان فصل. شما چرا میگین سر سال فقط؟
آیا این سر سال فقط را ما میتوانیم از قرآن دربیاریم و می شود که آیه تجویز کند سر سال فقط رو؟ که بنده که درآمد دارم هر روز و هر ماه و هر هفته درآمد دارم این درآمد همینطور باشه و باشه وباشه، سر سال اون روز آخر بیام حساب کنم و به فقرا مثلاً بدم و حال اینکه مستحق این خمس در ضمن سال هم احتیاج دارد، سر سال که فقط نیست، مگر شما خودتون سر سال احتیاج دارید؟ شما هر روز احتیاج دارید و هر ماه و هر هفته. مستحقین خمس که مالک این خمس هستند، احتیاج شون همیشه هست، سر سال نیست، به چه حساب ما جایز است که پس تأخیر کنیم؟
ببینید از آیه ما چی درمیاریم؟ از آیه{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى}لِ، مال اونه، تأخیر یعنی چه؟ آقا مال اونه.
آقا جون این الان مال شماست، چرا من دو ماه دیگه به شما بدم؟ از حالا باید بدم به شما. من باید معذور باشم در اینکه دو ماه دیگه به شما میدم. وقتی این حالا مال شماست، در سه بعد اول که {لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى} که باید مصرف بشه در دعوت الی الله، سر سال مصرف بشه؟ یعنی بین سال کسانی که دعوت الی الله میکنند، وسائل دعوت الله که نیازمند به مال است، نیازمند وسائله بره کنار، سر سال. نخیر{لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى}اینا و همچنین {والیَتامَی والمَساکینْ وَبْنِ السَبیلْ}مگه معنیش این نیست که لِلْیَتَامَی وَ لِلْمَسَاکینْ وَ لِ ابنُ السَبیلْ، بابا در این مالی که، این مال شما گیرین ده هزار تومن، این ده هزار تومن، هشت هزار تومن خرجتونه، دو هزار تومن خمسشه خب، این دو هزار تومن مال کیه؟ سه دسته اول معلوم، سه دسته دوم معلوم {والیَتامَی والمَساکینْ وَبْنِ السَبیلْ}آقا این یتیم، این مسکین، این ابن السبیل در این دوهزار تومن شما شریکه، اصلا شریک در عین اینه. اگر تبدیل به قیمت بشه باید به رضایت او باشه. وقتی شریک است در عین این شما به چه مناسبت دوازده ماه تاخیر میکنید؟ برای چی اصلاً تاخیر میکنید؟ کدوم دلیل میتواند در مقابل این بایستد؟
بابا عبایی که ملک شماست، پهلو من امانته، امانت است پهلو من، این ملک شماست، من به چه مناسبت امانت را تاخیر کنم؟ یک ساعت هم نمیتونم تاخیر کنم. دوازده ماه، یک سال من این امانت رو تاخیر کنم به چه حسابی؟ این البته یک سواله.
(صحبت حضار)
همین و میخوام عرض کنم. جواب این است که خب، درآمدها چند جوره. یک درآمدهای مرتب هر روز و هر هفته و هر ماه هست و خرج های معین، بالا و پاینش خیلی کمرنگه. یک آدمیکه درآمدش معین ماهی ده هزار تومن خرجشم معین ماهی هفت، هشت هزار تومن، معلومه حالا صنّار بالا، صنّار پایین مطلبی نیستش که. خب این آدم چرا تاخیر کنه؟
اما کسی که درآمدش خیلی معلوم نیست که این زراعتش چه قدر میده، خرجشم خیلی معلوم نیست چه قدر خرج میکنه، این آدمی که نه درآمدش معلومه چقدره، نه خرجش معلومه چقدره، چی چی رو بده؟ آخه من باید معلوم بشه چقدر بدهکارم تا بدم. اگر من معلوم هست که چقدر بدهکارم به این شش بخش، خب باید بدم، یا حداقل بدم بسم الله.
اما اگر معلوم نباشد چقدر درآمد منه، آیا خمس بهش تعلق میگیره یا نه؟ یا چقدر میگیره؟ و معلوم نباشد که چقدر خرج منه، دو تا مجهولیت درکار است، در اینجا قاعدش چیه؟ آیا قاعدش این است که الان که بنده صد هزار تومان درآمد دارم، با اینکه معلوم نیست بعداً چه خواهد شد، آیا زیاد میارم؟ کم میارم؟ چقدر زیاد میارم، چقدر کم میارم؟ مساویه؟ این ها رو نمیدونم. من که حالا نمیدونم بیام از این صد هزار تومان بیست هزار تومان بدم خب آخر سال حساب میکنم من بیست هزار تومان رو بیخود دادم، من باید یک چیزی هم دستی بگیرم، پس چرا بدم اصلاً؟
ببینید در زمینه ای که محرز است مبلغ معین که مال فقرا و مساکین و ابنُ السبیل است که مثالی که اول عرض کردم، که هر ماه اینقدر است و خرج من اینقدر است و درآمد من این قدره، تأخیر نمی توانم بکنم که. کسانی که حقوق هر ماهه دارند و خرجشان هم معین است و بالا و پایینش یک مقدار مختصریه فرض کنید، خب این ها هر ماه باید بدهند. حقوقی که میگیره، آقا این ده هزار تومن دو هزار تومن این مال خمس است باید به اهلش بده.
اما کسی که معلوم نیست درآمدش چقدره و خرجش چقدره و فصلیه یا سالی است، این امهال دادن تاخیر، چرا امهال دادن تاخیر؟ امهاله این فقط. تجویز کردن چرا امهاله؟ برای اینکه آیا آدم حرام است حالا بده؟ نه حرام نیست برای اینکه اگر حالا بده، بعد ممکنه سرش کلاه بره، بعد ممکن است طلبکار هم بشه، بعد ممکنه بدهکار نباشد، این فقط امحاله.
امهال برای اینکه حق از نظر مقدار معین نیست، مصرفش معین نیست و به دست آوردنش معین نیست، بنابراین این طور نیست که بگیم در باب خمس مهلت یک ساله است به طور کلّی. کسان زیادی هستند، مخصوصا کسانی که در شهر هستند، کارمند هستند، طلبه، طلبه که کم میاره، حالا یک طلبه ای زیاد آورد، کسانی که کارمند هستند و ماهانه میگیرند، اینها هر ماه همون وقتی که درآمد کرد، خمسشو بده. اگر هم خیلی معین نیست، باید به اقلّ بده. مثلاً بنده نمیدونم در سال ده هزار تومن بهم تعلق میگیره خمس، یا پنجاه هزار تومن تعلق میگیره یا چقدر یا چقدر، حداقل چقدر؟ ده هزار تومن باید بدم. اونی که حداقل است{فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى} حداقل باید بدم. امهال برای چی؟ امهال مال کلّه.
اگر من بخوام کلّ مَا غَنِمْتُمْ رو خمسشو بدم و این معلوم نیست که وضعش چه جور است خب کلّ رو من امهال دارم، بعداً حساب میکنم. وقتی که حساب کردم، اونوقت درسته.
اما، اگر که سه بخش دیگه، در این دو بخش دیگر من نمیتونم تغییر کنم، یک بخشی است معین است درآمد، معین است عرض میشود که خرج، خب حالا میگم، یک بخش است نه قدر متیقّن دارم.
اگر من قدر متیقن دارم، خب این قدر متیقن که مال مردم است من باید بپردازم، نمیشه نپردازم. خب این یک بخشه. بخش دوم این است که این مؤونهای که مستثناست، به اون معنایی که عرض کردیم. این مؤونه ای که مستثناست مؤونه شرعی است دیگه، مؤونه ای که شرع به ما اجازه میده، شرع اجازه اسراف نمیده، اجازه تبذیر نمیده، اجازه گشاد بازی نمیده، بله، اگر کسی که نه اسراف میکند و نه تبذیر میکند، نه گشاد بازی میکند، تن بازی میکند، این آدمی که میتونه نون آبگوشت به زن و بچه اش بده، نون خالی میده و زیاد میاره، این چی میشه؟ مطلبی است خودش. البته آقایون میفرمایند که از نونم که زیادیه باید بده. ما عرض میکنیم، نخیر نونی که زیادیه اونیکه مال زن و بچشه باید به زن و بچهاش بده. این مدیون زن و بچه است، این نفقه که به زن و بچه باید که فرض کنید که باید سالی ده هزار تومان بده، سالی پنج هزار تومان داده، این پیج هزار تومن دیگه، خمس یعنی چه؟ این عرض می شود که زیادی از اونچه.
ببینید یک مرتبه زیادی از آنچه خرج میکند، داره میده این دروغه، برای اینکه ممکنه کمتر خرج کنه، ممکنه زیادتر خرج کنه، اسراف کند، تبذیر کند، اینکه محک نیستش که. اینکه قرآن میگوید{یَسْألُونَکَ مَاذا یُنْفِقونْ قُلِ العَفْو} یعنی زیادی از مصرف، زیادی از مصرفی که میکنید یا زیادی از مصرفی که جایگزین میکنید؟ اگر زیادی از مصرفی که میکنید که هیچی. اینکه….. یُضاف میشه و عرض میشود هیچ حساب معینی نداره، نه. زیادی از مصرفی که شما حق دارید بکنید، واجب است و یا راجح است بکنید.
من که واجبم که، واجب است به عرض میشود که خانواده خودم نفقه ده هزار تومن بدم اما ده هزار تومن نمیدم، پنج هزار تومن میدم، نون خالی بهشون میدم، این پنج هزار تومن دیگر رو اگر از آقایون بزرگوار سؤال کنید، میگن اونم خمس بهش تعلق گرفته. میگیم نخیر این مال این واجب النفقه است، باید به واجب النفقه بدید، اگر ندید شما مدیون واجب النفقهاید. شما دو تا مدیونیّت دارید. یک مدیونیّت به واجب النفقه دارید که اگه ندید باید بدید. مدیونیّت دوم خمس از کلّ مال است، بعد از اون مؤونه واجبه که این را باید به اون مراتب چندگانه باید بدید.
حالا در اینجا ما در مؤونه سنه، اونیکه حلاله شرعیه داریم بحث میکنیم ها، اونیکه اسراف است و تبذیر است و این حرفا که نه. اونیکه حلال است و شرعاً ما مؤونه رو عرض میشود که راجح است یا واجب است و جایز است مصرف کنیم در این دارم بحث میکنیم.
اینجا هم افراط داریم و هم تفریط داریم هم اوالَ بَیْنَهُما، من با مثال مطلب رو عرض میکنم ببینید، فرض کنید یک نفر آدم، این با زحمت، پدرش درآمده، جمع کرده، صّنار، صنّار، بالا، پایین، یک آلونه خریده که از اجاره نشینی خلاص بشه، ولی آلونه داره خراب میشه تیر آهنش داره میاد پایین مثال جایی میزنم که خیلی بیّن باشه. این رو میفروشه، آقا این رو میفروشه، میفروشه نه حاجت به این خونه نداره، نه حاجت به مالش نداره، حاجت به خونه که سرش خراب نشه داره. یکی از برادران در تهران میگفتش که این طاق من، طاق خونه من داره میاد پایین چکار کنم؟ گفتم برو تو حیاط. گفت سرما میخورم. مثلاً اینجوری اگه باشه، اگر این طور باشه این خونه آلونه را میفروشه، حالا فرض کنید که خمس هم بهش تعلق گرفته بوده، داده، حالا میفروشه. میفروشه تا بخواد یک آلونه دیگر تهیه کند، یک صنّار دیگه هم روش بیاد، حالا یک سال گذشت. حالا که یک سال گذشت این پونصد هزار تومان که فروخته این بدبخت، حالا یک خونه بیشتر باید بخره و قرض کنه قوله کنه، ایشون باید خمس بده؟ خب آقایون میفرمایند باید خمس بده.
اگر یک روز از سال گذشت، اگر سال گذشت باید خمس بده، میگیم آقایون شما به آیه اول توجه کردید مثلاً، اما آیه دوم چی؟{یَسْألُونَکَ مَاذا یُنْفِقونْ قُلِ العَفْو} مگر این زاید بر مؤونه منه؟ اینکه اصل مؤونه منه. من میتونم به جای نون و پنیر، نون خالی بخورم. به جای نون تازه، نون مونده و کپک زده بخورم، اما به جای خونه، تو خیابون نمیتونم بخوابم. اجاره هم نمیتونم بکنم، منه بدبختی که تموم بلاها سر من آمده از نظر اقتصادی، حالا من این خونه رو فروختم، فرض کنید نون پنیر من یا نون خالی من هست، یا با حمّالی یا با عملگی یا با هر چی….. اما این خونه رو اگر بنده بفروشم بالاخره باید از صاحبش اجازه بگیرم که تو این خونه باشم یا جایی رو اجاره کنم یا کاری، حالا این پول خونه اگه سال برش گذشت، حالا که سال برش گذشت، این باید که من خمسش بدم؟ به چه حساب خمس بدم؟ مگر این مؤونه نیست؟ مگر این زیادی مگه غنیمته؟ آقایون این چیه؟ این قبلاً که خانه من بود، مؤونه بود یا نبود؟ بله. حالا که فروختم غنیمت شد؟ آقا بیشتر من محتاجم. من قبلاً به خونه پونصد هزار تومانی محتاج بودم حالا دیگه نمیشه تو این خونه زندگی کنم به هیچ وجهی از وجوه در این خانه قابل زندگی برای من هرگز نیست. حالا این به چه حساب شما دارین میارید که باید این پونصد هزار تومن رو صد هزار تومن بدین یا بیان دست گردون کنید. دست گردون هم یک مسخره ای است واقعاً ها، یعنی چی دست گردون؟ بگیر بده، بگیر بده بگیر بده بگیر بده، حلال شد، حرام حلال شد. دست گردون یعنی چی اصلاً ؟
حالا کاری به این جهت نداریم، فی کُلِّ مَا یَقولونَ اشکال. البته بحث داریم میکنیم ها.
حالا در اینجا این پونصد هزار تومنی که دستشه و حالا یک جایی گذاشته که عرض میشود که بعد از صنّار روش بیاد و یک خونه ای بخره، حالا مجبور است که همین الان حتما یک خونه ای بخره، ولو به ضرر و هر جور برای اینکه خمس تعلق نگیره؟ یا نه این پول بمانه و عرض میشود که تا اینکه بقیهاش تهیه شه و خانه بخره. حالا این صد هزار این خونه رو خمس بده خب بدتر، من با پونصد هزار تومان نمی تونستم خونه آلونه داشته باشم، حالا با چهار صد هزار تومان؟ من درآمد دیگری هم ندارم خب در اینجا به چه دلیل آقایون استدلال میفرمایید بر اینکه این خمس باید بده؟ برای اینکه این {وَاعْلَموا أنَّمَا غَنِمْتُم} بشه. کجا غَنِمْتُم؟ منکه غَنِمْتُمْ نیست، من که پایین تر رفتم. منکه پونصد هزار تومان گیرم نیومده، من پونصد هزارتومان که مؤونه ام بوده، حالا یک میلیون تومن احتیاج منه، من پونصد هزار تومن دیگه احتیاج دارم و الان شما میگید از این پونصد هزار تومان، صد هزار تومن عرض میشود که خمس بده.
بعضی هستند که میخواهند از خمس فرار کنند، هدیه میکنند. مثلا یک مالی است به دست آورده، این مالی که به دست آورده میگه خانم این مال، مال شما، برای اینکه اگر این یک سال بمونه، خمس تعلق میگیره. کلاه شرعی اصلاً هر چی کلاه است سر خدا میخوایم بزاریم ما، عجیبه ها، هر چی کلاه، در باب ربا در باب مبا، در باب فلان، خانم این مال، مال شما، این ده میلیون تومن همش با هم ده میلیون گیر آورده.
-واقعاً اگه ببخشه.
واقعاً هم ببخشه، دروغه، نه اگه واقعا هم ببخشه غلطه، حتی بعضی ها میگن که ما حالا ببخشیم، دیروز یکی از طلبه ها سوال کرد، ما حالا ببخشیم سال که گذشت، پس میگیریم. این کلاه رو کلاه هست که دیگه. شرع ما که کلاه نداره اصلاً.
ما اینجا سوال میکنیم، آیا از شئون واجبه یا شئون راجحه شما در باب زندگی زناشویی این است که آقای تاجر ده میلیون تومن در آوردی به زنت بدی؟ نه انسان به زن میخواد بده، انگشتری میده، النگویی میده، چیزی که معمولیه، اما ده میلیون تومن این آقا درآورده، مثال میزنیم با اینکه خیلی روشنه، این ده میلیون تومنو ببخشد به خانم، خب خانم چکار کنه؟ تو خرج داری، خانوم که خرج نداره، خانم خرجخور توست پس این فرار از خمسه. بله؟
(صحبت حضار)
-از خانم حق نداره بگیره، اگه خانم هم بگیره، خمس دوبله میشه. واقعا هم اگر هبه باشه. ببینید، اگر این، حرف خوبی است اینجا خمس دوبله میشه. یعنی اگر این ده هزار تومن رو واقعاً به خانم ببخشه، اولاً واقعاً غلط کرده ولی باید خمسش رو بده. ثانیاً خانم که ده هزار تومن رو گرفت، این خانم این ده هزار تومن رو باید خمسش رو بده، چون هبه هم خمس دارد. هبه خمس دارد، هدیه خمس دارد.
روایات هم که ما خوندیم براتون بعضی هاشون لفظ هدیه هم دارد و آقایون استثنا میکنند بعضی چیزارو دلیل ندارد تمام درآمد ها خمس دارد. بدانید، ندانید، زحمت دارد، ندارد، کم زحمت دارد، زیاد زحمت دارد تمام اینها خمس دارد و این خمس بعد از مؤونه و با آیه مبارکه عرض میشود که{یَسْألُونَکَ مَاذا یُنْفِقونْ قُلِ العَفْو}تمام اینها رو ما در نظر بگیریم به عنوان محور، به عنوان محک، دیگه این مسائل برای ما خیلی ساده و خیلی حل خواهد شد. حالا اون روایت سندش چه جوره، اون روایت رو کی براش فتوا داده اون و کی قبول داره؟ کی نداره؟ اونیکه همه باید قبول داشته باشند ولو شما بهش توجه ندارید، ما رو اون داریم تمسک میکنیم.
بنابراین اینجا عرض میشود که غنیمتی نیست تا انسان خمس اون رو مثلاً بده. پس چند مطلب اینجا حل هست. یک الخمسِ البعدَ المَؤونه. مؤونه به حساب میاد ولی نه در بعدی که آقایون میفرمایند، بلکه خمس کلّ است. کم میاره، زیاد بیاره یا مساوی این یک. دوم خمس به کلّ اموال تعلق میگیره. سوم، این خمسی که به کلّ اموال تعلق میگیره، مؤونه ای که مستثنا است، مؤونه شرعیّه است یا جائزه یا واجبه یا راجحه به حدّ خودش و نه حد خیالی. آنوقت چی مناته؟ منات طول عمر است؟ منات نصف عمر است؟ منات سال است؟ منات ساله چون معمولاً خرج سال داشتن انسان را غنی میکند یا خرج سال و سر سال یا سر فصل یا هر روز یا هر ماه یا هر هفته داشتن.
اگر انسان بیش از خرج سال دارد از کلّ درآمد اون مقدار که میماند بده، معیار خمسه، بعضی وقتا ثلثه بعضی وقتا سبعه، بعضی وقتا یک دهمه، بعضی وقتا یک صدمه، بعضی وقتا عرض میشود که هیچی نخواهد بود.
خب، حالا این خمسی که آقایون بر محور روایات تعلق میدهند به چند چیز، به هفت چیز، به قوس و به کنز و به انواع تجارات و به زراعات و به چه. میگیم این ها رو چرا شما ذکر میکنید؟ برای اینکه {وَاعْلَموا أنَّمَا غَنِمْتُم مِنْ شَیء} کلِّ غنائمه، چرا میشمارید اصلاً؟ بخواید بشمرید که هفت تا نیستش که اصلاً، ما صدها جور منفعت داریم، این صدها جور منفعت هیچ لزومی ندارد شمارش اینها.
بنابراین نسبت به کلّ اموالی که از طریق حلال به دست انسان میاد و زائد بر خرج حلال سال است این خمس عرض میشود که داده میشه.
حالا مطالبی که در عُروهُ الوثقی این برادر بزرگوارمون آقای طباطبایی ذکر فرمودند و هشت نفر از مراجع نیم قرن اخیر اینجا حاشیه زدند، ما مقداری رو این بحث میکنیم تا ببینیم چه میشه.
عرض میشود که صفحه 440 ام، عروهُ الوثقی، مسئله 49 ام چون همه مسائل لزومی نداره مسائلی که مورد بحثه.
عرض میشود که السَّابِعْ (هفت تا ذکر کردن) السَّابِعْ مَا یَفضِلُ عَنْ مَؤونَهِ سَنَتِه وَ مَؤونَتِه عَیالِه مِن أرباحِ تِجاراتْ وَ مِنْ سَائِرِ تَکَسُّبَاتْ مِنَ السَنائات و الزراعات وَ الاجارات حتّی الخِیاطَ وَ الکِتابَ وَ النِّجارَه وَ الصّید وَ حیادتِ المُباحات وَ اُجرَتِ العبادات( شما برای یک سال شونزده هزار تومن گرفتید و یک ماهه میخورید و شش هزار تومان اضافه میارید، باید خمسش را بدهید. حرف خوبیه) وَ اُجرَتِ العِباداتْ (به شرطی که فشار بر زندگی نیاد البته) وَ اُجرَتِ العِباداتِ الاسْتیجاریّه مِنَ الحَجِّ وَ الصُوّمِ وَ الصَّلاهِ وَ الزِّیاراتِ وَ تَعلیمِ الاطفاله و غَیرِ ذلکْ مِنَ الاعمالِ الّتی لَهَا اُجرَه. (حرف خوبیه) وَ لِلْأحوطِ ثُبوتُهُ فی مُطلَقِ الفَائِدَه وَ إنْ لَمْ تَحصَلْ بِإلکتساب الْهبهِ وَ الهَدیّهِ وَ الجَائِزَهِ وَ المالِ ال……..بِهِ وَ نحوُها.
ما میگیم أحوط این است که سید بزرگوار این أحوط را ترک بفرمایند. خب چرا أحوط؟ البته أحوط در اینجا أحوت وجوبی است و أحوط وجوبی در کجاست؟ در جایی است که طرف تردد دارد، یعنی ادّله متعارضه ای هست در کار، چون ادّله متعارضه هست، نه میتوند دلیل نفی را مقدم بدارد و نه دلیل اثبات را، خب این میگوید أحوط چنین است. آنجایی که أحوط خلاف احتیاط نباشه. ولی در این اینجا ما عرض می کنیم که ما خب دلیل اثبات داریم. دلیل اثبات {مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَئ}مگر اینهایی که شما شمردید سید بزرگوار، اینها جزو{مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَئ}نیست؟ بلکه أغنَمِ {مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَئ}است، برای اینکه براش کار نکردید. چون میگوید وَ لِلْأحوط ثُبوتُهُ فی مُطلَقِ الفَائِدَه، بله مُطلَقِ الفَائِدَه، قرآن میگه مُطلَقِ الفَائِدَه، قرآن میگه {مَا غَنِمتُمْ} مَا غَنِمتُمْ مُطلَقِ الفَائِدَه است. وَ إنْ لَمْ یَحصَلْ بِإلکتساب بلکه أفضله این الْهبهِ وَ الهَدیّهِ
(صحبت حضار)
-کجا گفتم مستثنا؟ نگفتم مستثنا، نگفتم نه اینجا نگفتم دیگران گفتند. ایشون نفرمودند نخیر.
ایشون تا اینجا همه رو گفتند، ولکن اینهایی که دارن میگن أحوط نفرموده بودند. وَ لِلْأحوط ثُبوتُهُ فی مُطلَقِ الفَائِدَه، اونجا مطلقِ الفَائده نگفتن، اسم بردن زراعت و تجارت و نجارت و فلان، ولکن اونهایی که یَحصَلْ بِإلکتساب بود، چون دو بخش کردند. قسمتی که یَحصَلْ بِإلکتساب فرمودند، قسمتی که لَمْ تَحصَل بِالأکتِساب رو ایشون میگن أحوط. میگیم چرا؟ بلکه بالاتر است. اونی که به اکتساب نبوده و بدون زحمت بوده و مخصوصاً بدون علم بوده، مثل ارث مَنْ لاَ یَحتَسِبْ، در اونجا که مصداق اجلا و مصداق اعلای {غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء} هست. بنابراین، اینجا جای أحوط نیست. وَ لِلْأحوت ثُبوتُهُ فی مُطلَقِ الفَائِدَه وَ إنْ لَمْ تَحصَلْ بِإلکتساب الْهبهِ وَ الهَدیّهِ وَ الجَائِزَهِ وَ المالِ ال……..بِهِ وَ نحوُها. بعدش میگوید بَلْ لَا یَخلُقُ أنْ قُوَّتِه.
ما میگیم این حرف، چرا زدید شما؟ اصلاً أقوا اینه، یعنی أقوای از اولی ها، دادن خمس منافعی که براش زحمت نکشیدید أقوا است از منافعی که براش زحمت کشیدید، پس این جای این حرف نیست. بعد شروع کرد، نَعَمْ لاَ خُمْسَ فی المیراثْ إلاّ فی الّذی مَلِکَه مِنْ حَیثُ لاَ یُحتَسِبْ یا لاَ یُحتَسَبْ.
البته در یک روایت داره که براتون خوندم ظاهراً که میراثِ مَنْ لاَ یَحتَسِبْ هم باید خمسش داده بشه. ایشون از اون روایت استفاده کردند که اون خب مفهوم داره، اگر میراثی که احتساب درش نمیکردی که خمس داره، پس میراثی که احتساب می کردی خمس ندارد، میگیم اگه این نصّ هم بود، منسوخ هم بود، ما قبول نمیکردیم برای اینکه مصداق أجلای منفعتی است که به انسان رسیده، نه عرض میشود که میدانسته فرض کنید، میراث مَنْ یَحتَسِبْ. میدانسته است اما زحمت براش نکشیده، شما اونیکه نمیدانسته است، زحمت براش کشیده که میراث مَن لاَ یَحتَسِبه طبق روایت میگید که این خمس داره. اما اون میراثی که میدانسته و بهش مجانی رسیده میگید خمس نداره، باید به مفهوم استدلال کنید، حتی اگر نصّ هم بود ما قبول نمیکردیم چون فرد متوسط از غنائمه. سه فرده، فردی که به زحمت دراومده، فردی که بیزحمت و با علم این که ، فردی که بیزحمت و بلا علم. شما اول و آخر رو میگیرید، وسط رو میگید که عرض میشود که نه.
(صحبت حضار)
مثلاً من پدری دارم، مادری دارم میدونم خب وقتی که مردند، ارث میرسه اما یک نفر در آلمان مرده و اصلاً من نمیدونستم مرده، نمی دونستم چنین قوم و خویشی دارم و بعد خبر دادن که چنین کسی مرده و ارث به شما میرسه. این لاَ یَحْتَسِبْه یعنی من گمان نمیکردم.
عرض میشود که نَعَمْ لاَ خُمْسَ فی المیراثْ إلاّ فی الّذی مَلِکَهُ مِنْ حَیثُ لاَ یَحتَسِبْ فَلاَ یُدرَکُ الاحتیاطُ فی. تازه اینجا احتیاط میکنه، احتیاط واجبه. نخیر، اینجا القوّیُ قولاً واحداً که در میراث هر چه میخواد باشد هست. کَمَا إذَا (مثال میزنه، میراث مَنْ لَا یَحْتَسِبْ) کَمَا إذَا کَانَ لَهُ رَحِمٌ بَعیدٌ فی بَلَدِ الاخرْ لَمْ یَکُنْ عالماً بِهِ فَماتْ وَ کَانَ هُوَ الوارثُ لَهْ وَ کَذا لاَ یُتْرَکْ فی حاصِلِ وَقفِ الخَاصْ اینجام جای احتیاط نیست، حاصِلِ وَقفِ الخَاصْ، کسی که خانه ای را برشخص من وقف کرده و درآمدی داره و این درآمدش بیشتر از خرج ساله، چرا خمس ندهد؟ شما چرا میگین لاَ یُتْرَکْ؟ اینجا باید که گفت که القَوّیُ، البته حواشی داره، ما نخواستیم حواشی را ذکر کنیم.
بعد وَ کذاَ فی النّذور، در اینجام چرا لاَ یُتْرَکْ؟ کسی نذر کرده است که اگر فلان حاجتم برآورده شد، ده هزار تومن به آقای حاج شیخ مندلی بدم حاج شیخ مندلی گرفت و زیاد آورد، خب اینکه آخه عرض میشود نذرم اطلاع نداشته بعد بهش گفتن، خب اینکه مصداق أجلا و أعلای غنیمت است.
وَالأحْوَطُ إستِحباباً ثُبوتُهُ فی عِوَضِ الخُلعْ. خب چرا؟ عِوَضِ خُلعْ عرض میشود که زنی که خُلعاً این عرض میشود که طلاق میگیره و پول مهرش رو میدهد به شوهر، شوهر این پول دستش اومد، این پول که به دستش آمده این جزو فواید هست یا نه؟ بله. چرا میگه أحوط أستحباباً؟ إستحباب چرا؟ بلکه القوّی وُجوباً قولاً واحدا. بعد که والمَهرْ إستحبابه؟ چرا أستحبابه؟ آخر این مهر که خیلی مجانیه که، زن چکار کرده که این مهر گیرش کرده است؟ آن هم مهرهای خیلی…
-خیلی زحمت کشیده
-مقابل هم زحمت کشیده، خب مرد هم زحمت کشیده، پدر مرد در میاد زن نه، مرد کمرش داغون میشه زن نه.
و لذا زن هر روز و شب حاضره مرد حاضر نیست. حالا این برای احترام و اکرام زن است، برای احترام و اکرام زن است که اینو.
حالا، اولاً این مهر عِوَضْ نیست که، مگر مهر عِوَضِه؟ حتی اگه مهر ذکر نشه مطلبی نیست. بله در باب در عقد منقطع اینطوره، ولی در باب عقد دائم اگر مهر ذکر نشه اصلاً و بعداً هم زن بگه من مهر نمیخوام مطلبی نیست یا میخواد اما قرار کنه. خب وَ مُطلَقِ المیراثْ حَتّی المُحْتَسَبِ مِنهْ، میگه در مُطلق میراث هم عرض میشود که أحوط أستحبابیه، اینجا تناقضه چرا؟ برای اینکه در میراث مَنْ لاَ یَحْتَسِبْ فرمود احتیاط واجبه در اینجا میگوید در مطلق میراث احتیاط مستحبه، آقا احتیاط مستحب که یک لنگش که قبلا گفتیم که واجبه. یک لنگش این مستحبه، چرا شما اینطور میگید؟ میگید وَالأحوَط إستحباباً ثُبوتُهُ فی عِوَضِ الخُلعْ وَ المَهر وَ مُطلَقِ میراث حتّی المُحتَسَبِ مِنه. نفهمیدیم آقا المُحْتَسَبْ منه که خب شما گفتید این ارث نداره ولی غیر مُحتَسِب که مستحب چرا میگید؟ شما أحوط مطلق گفتید در غیر مستحب عرض میشود در غیر مُحتَسب. پس در اینجا تناقض در أحوط است که ایشون دارند و نَحنُ ذَلکْ.
خب، بعد مسئله 50 ام، إذَا عَلِمَ أنَّ مُوَرِّثَهُ لَمْ یُودّه خُمسِ مَا تَرَکَه. حالا اون میراثی که به نظر ایشون أحوط مطلق است که خمسشو بدیم یا استحباب داره. حالا احوط مطلق و به نظر ما کلاً ، إذَا عَلِمَ أنَّ مُوَرِّثَهُ لَمْ یُودّه خُمسِ مَا تَرَکَه وَجَبَ إخراجُه. ما اینجا عرض داریم، ما عرض داریم که دو تا خمس در اینجا داره. چرا؟ برای اینکه یک خمس است که مورّث نداده خب این مال به دست وارث که رسید، خمس نداده رو باید بده دیگه این یک.
خمس دوم این غنیمتیه که بر این این حاصل شده پس یک خمس هم این باید بده. باید دو تا خمس بده.
(صحبت حضار)
– نخیر دوتا خمس.
(صحبت حضار)
-نشد، ببینید، اینو دیروز هم فرمودید، صبر کنید، صبر، کنید.
این مال التجاره ای که شما خمس دادید، به من فروختید و من منفعت بردم خمس دارم یانه؟
(صحبت حضار)
– فرق میکنه،
-اینم همینه دیگه،
ببینید میراثی که مال کسی دیگه بوده، مال من نبوده. مال اون بوده وظیفش بوده خمس بده، درسته؟ حالا مال من شد، حالا که مال من شد مال کس دیگر بود خمس داد، حالا که مال من هست چی؟ برای اینکه اگه بخواهیم بگیم خمس نیست پس در کلّ اموال خمس نیست.
اون کسی که در این مال خمس داد، به هرجا بره تا اون بعد صدم هم خمس نداره. در اینجا آیا من مَا غَنِمتُمْ هستم یا نه؟ منکه این ده میلیون به من رسیده ولو خمس دادن ها، خمس ……. ها، این وظیفش و انجام داده ولی این ده میلیون که به من رسیده من غنیمت بردم یا نه؟ خب این غنیمت رو خمس دادم من. چرا من معذورم؟ برای اینکه خمس داده وقتی در ملک او بوده داده پس در اینجا باید دو خمس داده بشه.
اینکه ایشون میفرماید إذَا عَلِمَ أنَّ مُوَرِّثَهُ لَمْ یُودّه خُمسِ مَا تَرَکَه وَجَبَ إخراجُه یک خمس نخیر، دو خمس. البته دومیش و ایشون احوط مطلق میگن، اگر ارث مَنْ یَحتَسِبْ باشه.
(صحبت حضار)
آها ببینید این مالی که به دست من آمده، این مال خمسش مال مردمه. دست من آمده درسته. ولی مال من میشه؟ باید بدم دیگه مال مردمه خب. بله اگر من یک ملکی رو خریدم از کسی این ملکی که خریدم مقداری مال شماست مقداری مال