جلسه سیصد و پانزدهم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (خمس)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

أعوذُ بالله مِنَ الشیطانِ الرَّجیم

{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه} ما اگر با ضوابط اصلیّه آشنا شویم، فروع برای ما دردسر و زحمت زیادی ندارد. اما اگر قواعد اصلیّه‌ای را در ابعاد فقهی این‌ها داریم بحث می‌کنیم، ما درست تحکیم نکرده باشیم و برامون روشن نباشد ما در فروع گرفتار میشیم. گرفتار روایات متناقضه، محتاج به سند، محتاج به اقوال، کدام شهرتش بیشتر است، کدام اجماع دارد، کدام ندارد، تا اونجایی میریم که عربم بلد نبود نی بندازه. اما اگر ضوابط را به طور صحیح بر محور کتاب الله ما استفاده کنیم که در فروع گیج و گم نمی‌شویم.

ما چند ضابطه در باب خمس داریم که از خود قرآن در اصل، این چند ضابطه رو که فعلاً سه ضابطه در نظرم هست، استفاده می‌کنیم. ضابطه اول{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ} الی آخر. این مَا غَنِمْتُمْ که کلِّ فوائد رو شامل است که بحث کردیم. حالا، این کلّ فوائد مال کیست؟ مال این شش بخش است. پس مال ما نیست. اگر من درآمدی داشتم، این درآمد به عنوان ضابطی و به عنوان قاعده اصلیّه خمسش مال من نیست{فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ} الی آخر، این یک ضابطه.

ضابطه دوم برای تعدیل دادن خمس که من اگر بخوام در موقعی که استفاده به دست آوردم، همون موقع خمس بدهم، ممکن است بعداً گرفتار بشوم و بعداً احتیاج پیدا کنم، ضابطه دوم، ضابطه سَنه است. سر سال حساب کنید، این ضابطه دوم که اگر ما سر سال حساب نکنیم و در موقعی که این استفاده به دست ما آمد و فکر کنیم حالا اینقدر خرج داریم، پس خمس بدیم، ممکن است روزهای بعد انسان خرج های دیگر داشته باشد و خب این آدمی که خمس داده خودش محتاج گرفتن خمس باشد، محتاج به، فقیر بشه در حقیقت. بنابراین ضابطه دوم برای مراعات این جهت که خمس دهنده خودش خمس خوار نباشد، سال معیّن شده.

ضابطه سوم، این سال به عنوان ضابطیست نه به عنوان کلّی صددرصد که اگر شما یک روز، چند روز بعد از امسال یک خرج‌هایی دارید که درآمدش را ندارید، اگر چنانچه تا روز قبل که روز آخر سال قبل است حساب کنید و خمستون رو بپردازید، برای فردا و پس فردا که مخارجی دارید و الان می‌دونید دارید، می دانید که فردا که سال بعد است فلان مبلغ ضرورت دارد، بدهید یا برای کسالت یا برای هرچه، خب اگر چنانچه این ضابطه سال استثنا پذیر نباشد، این معنیش این است که آدمی که وضع زندگی خودش مرتب نیست، خمس بده بعداً خمس بگیره. اینجا ضابطه سوم میاد، ضابطه{ وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ}زائد از زندگی، آیا زندگی من فقط همین امسال است؟ دیگه سال بعد زندگی من نیست؟ حالا مثال‌های خیلی بیّنی براتون عرض می‌کنم.

منکه باید زندگی کنم، آیا امسال و تا امروز است؟ که فردا که من می‌دانم فلان مقدار مبلغ باید بدهم و درآمد ندارم و هیچیشو درآمد ندارم، من امروز بیام خودم رو با دادن خمس امسال فقیر کنم و فردا برم قرض کنم، این مناسب است با این ضابطه سوم که خمس دهنده باید جوری باشد که خودش محتاج گرفتن خمس نباشد، صحبت امسال و عرض می‌شود که سال بعد روز اول یا روز دوم یا روز چندم عرض می‌شود که نیست. پس این سه ضابطه است. اگر این سه ضابطه را ما در نظر بگیریم، فروع برای ما بسیار روشن میشه.

مثلاً، اگر من، ما در ضابطه اول ترمز کنیم، خب ضابطه اول چیه؟{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ}خب، من الان امروز که روز اول امساله، به حساب سالی که گرفتم، امروز صدهزار تومن من درآمد کردم و این درآمد منه، اینکه درآمد منه، من حساب عادی مصرف خودم رو بکنم و بعد مقدار فرض کنید که بیست هزار تومن، سی هزار تومن، بیشتر هرچه، البته اونی که خمسه بیست هزار تومنه، مقدار بیست هزار تومنی که خمس است، این مال من نخواهد بود. حالا که مال من نخواهد بود، پس چرا به ما یکسال اجازه دادند؟ منکه الان صدهزار تومن درآمد کردم، آیا این مَا غَنِمْتُمْ هست یا نه؟ اینکه مَا غَنِمْتُمْ هست، این الخُمس بَعدَ المَؤونه هم که ما معنی کردیم که، این خمس تعلق می‌گیره به اصل فائده، نه به اونچه باقی مونده از فائده.

حالا، این بیست هزار تومنی که در این صدهزار تومن ما مخلوط است، شریک دارد. اگر بنده و جنابعالی در صدهزار تومن شریک بودیم، بیست هزار تومن مال من بود و هشتاد تومن مال شما بود و معیّن نبود، آیا من حق دارم همینطور مصرف کنم؟ نخیر، باید بیست هزار تومن شما رو کنار بذارم یا از شما اجازه بگیرم، آقا اجازه میدید که از بیست تومن شما خرج کنم؟ اما اگر نه کنار بذارم و نه شما اجازه دادین من چطور می‌تونم در این مال مشترک تصرف کنم؟

حالا، منی که صدهزار تومن غنیمت به دستم آمده، بیست هزار تومنش مال من نیست، حالا که مال من نیست، چرا من تا یکسال مهلت دارم که اینو ندم، بدتر از این مصرف کنم، تا یکسال من مال الله و رسول و ذی القُربی و الیَتامی و المَساکین و ابن السبیل که یتیم دارد می‌میرد از یُتم، مسکین همچنین، ابنُ السبیل همچنین، دعوات اسلامی همچنین، این مصارف روزمره است. من مصارف روزمره مال جهات گوناگون رو که بیست درصده، من مصرف کنم. یا اگرم مصرف نکنم کنار بذارم. کنار بذارم یکسال معطل شم، بعد از یکسال بدم به صاحبش، به چه حسابی؟ اگر ما تاکید کنیم بر این ضابطه اولی و مبنای اول که ظاهر و یا نصّ این عبارت همینه {فَأَنَّ لِلَّهِ} یعنی مال این شش مورده، وقتی مال این شش مورده نه می‌توانم معطل کنم و نه می‌توانم مصرف کنم.

اما ضابطه دوم میاد میگه نه، ضابطه دوم، ضابطه اصلاحیّه است، ضابطه اولا ضابطه‌ی اولیه است، ضابطه دوم ضابطه اصلاحیّه است، ضابطه سوم همچنین. ضابطه دوم، میاد میگه شما اگر الان از این صدهزار تومن، بیست هزار تومن بدید، شاید در طول سال شما بیشتر از این خرجتون شد، اضافه بر اینکه خمس نباید بدید، خمسم باید بگیرید، پس برای مراعات اینکه خمس دهنده، خمس گیرنده نشود، خمس دهنده محتاج نگردد، چون سه بعد داریم، یک بعد اینکه نخیر تا آخر سال که میگذره من دارم بیست تومن رو بدم. یک بعد اونکه ندارم و باید بگیرم. یک بعد اینکه بینابینه، من از بیست تومن، ده تومن جزو مخارج من صرف شده و ده تومن دیگر رو باید بدم.

پس برای اینکه من، من خمس دهنده جوری نباشد که خمس گیرنده شوم، یا من خمس دهنده جوری نباشد که عرض می‌شود این مقداری که الان من میدم، این مقدار نباید بدم برای اینکه{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ} می‌گوید اونی که زائد بر خرجه، این زائد بر مصارف ضروری زندگی نیست. پس این مهلت دادند. که مهلت چیه؟ مهلت به همین حسابه. به عبارت دیگر، درست است که من بیست هزار تومن باید بدم، ولی بیست هزار تومن باید قاعده اولاست، اما باید دوم چی؟ این باید در صورتی باید و متمکن است که واقعاً سر سال من حساب که میکنم ببینم بیست هزار تومن از صدهزار تومن که به دست آوردم هست، مونده است. خب اونوقت من میدم.

اما بر خلاف این ضابطه اگر کسی هست که عرض می‌شود درآمدش روزمره است، هفته مره است، ماه مره است، فصلیه و معینه ، معین است که بنده ماهی ده هزار تومن، ده هزار و خورده حالا خورده ای کم خرجمه و ماهی بیست هزار تومن میگیرم، خب من عرض می‌شود ماهی چهارهزار تومن باید خمس بدم، همون موقع من میدم دیگه. من چجوری یکسال معطل شم؟ من معذور نیستم. معذور کیه؟ معذور کسی است که وضع زندگیش یک وضع مرتبی نیست که درآمد اینقدر، خرج اینقدر، اما اگر درامد معلوم نیست خیلی و خرج هم معلوم نیست خیلی و در سه بعد در اینجا هست، برای مراعات اون دو بعد دیگر، بر من ایجاب نمی‌کنند که شما همون اول که درآمدتون اینقدر بود، همون اول بدهید. پس این مهلت است، این مهلت حسابش هم همینه. مهلت برای اینکه مبادا من خمس دهنده خمس که با این دست بدم با اون دست بگیرم یا مبادا منِ خمس دهنده، نه خمس دهنده باشم بر مبنای حساب سال و نه خمس گیرنده باشم. این عرض می‌شود ضابطه دوم به این حسابه. ضابطه سوم برای چیه؟

ضابطه سوم به این حسابه که بنده امسال مشغولم، 12 ماه مشغول شدم و در 12 ماه فرض کنید یک میلیون تومن گیر آوردم و 200 تومن باید بدم، اما اگر امسال تمام شد، امسال تمام شد و سال دیگر این شغل رو من ندارم، کارمند بودم نیستم، سفیر بودم نیستم، مثلاً عرض می‌شود که مثال خیلی بیّنش، فلان شخصی که سفیر جمهوری اسلامی ایران است در آلمان که خب یکی از دامادهای ما همینطور بود، ماهی 5 هزار مارک می‌گرفت، سفیر بود دیگه، مارک در اونجا به حساب خودشون، ولی وقتی اومده ایران 20 هزار تومن می‌گرفت. خب اینکه 5 هزار تومن مارک می گرفت در اون سالی که سفیر بود، درآمدش اینقدر بود دیگه، 12 تا 5 هزار مارک می‌شود 60 هزار مارک. 60 هزار مارک خمسش 12 هزار مارکه، ولکن اینکه حالا فردا می‌خواد بیاد ایران، فردا که میخواد بیاد ایران، نه خانه دارد، نه زندگی دارد، ماهی 20 تومن دارد، 20 تومن کرایه خونم نمیشه. خب این حالا سال رو حساب کند و این 12 هزار مارک بده؟ این ضابطه سوم میاد.

ضابطه سوم چیه؟ ضابطه اول درست گفت {أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ} 20 درصد مال فقراست. ضابطه دوم حساب ساله، ضابطه سوم بابا من حساب دارم می‌کنم امسال من سفیر بودم اینقدر درآمد دارم ولی سال بعد مطمئنّاً سفیر نیستم به جای 5 هزار مارک که 5 هزار تا 80 تومنه، 200 هزار تومن، من 20 هزار تومن می‌گیرم. به جای 200 هزار تومن که من 20 هزار تومن می‌گیرم، پس سال‌های بعد کسری دارم اصلاً، باید قرض کنم حتی برای کرایه خونم. خب در اینجا اگر ضابطه سوم نباشد وضع که خراب میشه. یعنی من خمس دهنده باید خمس گیرنده باشم. من که الان معاون وزارت خارجه هستم 20 هزار تومن می‌گیرم، من خمس دهنده سفیر الان باید خمس گیرنده باشم. باید که در حوزه هم برای من حقوق و شهریه قرار بدن، اینکه نمیشه که. بنابراین هر سه ضابطه رو باید در نظر گرفت. یا کسان دیگر، امسال بنده وضع زراعتم، وضع تجارتم جوری بود که خب اینقدر درآمد دارم و روزهای آخر سال که حالا بناست خمس بدم، دیدم که نخیر، نه دیگه زراعت دست من خواهد بود، نه دیگه تجارت، وضعم ناجور شده است، سفته‌ها برگشته است و چک هام برگشته است و تقصیرم ندارم. حالا، این صنّاری که دست منه و من باید اینقدر خمس بدم، خب از فردا ندارم، از فردا باید قرض کنم، آیا {يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ} این ضابطه سوم درست نمیکنه؟ آقا شما زائد بر ضرورت زندگی، آیا زائد بر ضرورت زندگی امسال؟ مگه فردا من زندگی ندارم؟ کی گفته است که شما زائد بر ضرورت امروز را یا فردا را یا این هفته رو یا این ماه را یا سال رو؟ نه، زائد بر ضرورت زندگی عادیتون رو بدید. خب من زائد ندارم، بلکه من احتیاج دارم که قرض کنم، احتیاج دارم اینور اونور بگردم برای ضرورت نان و پنیر و زندگی خودم من به دست بیارم. بنابراین در سه بعد ما میبینیم اجحاف است در باب خمس، در بعد ضابطه اول و ضابطه دوم، ضابطه سوم. خب این سه ضابطه رو ما در نظر بگیریم، به وضع عادی خیلی از مسائل زیر و رو میشه{خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ}، {إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ،لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ،خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ} خیلی بالاها میاد پایین، خیلی پایینا میاد بالا و مسائلی که براتون عنوان کردم روز چهارشنبه از جمله این بود که بنده که امسال، روز آخر سال میخوام خمس بدم و درآمد من روزانه و هفته‌گانه و ماهانه و این‌ حرف‌ها نیست، جوری است که به عنوان احتیاط باید آخرسال خمس بدم. خب من فردا یک صد هزار تومن باید برای عمل جراحی فلان چیز، فردا بدهکارم باید بدم، امروز نمیخوان، فردا، من فردا بدهکارم. خب من فردا رو لا سبیل بذارم، بگم نخیر امروز تا ساعت فلان 360 روز سال من تمام شد، پس این پول رو بنده میدم به عنوان خمس و مال من نیست اصلاً، فردا باید برم قرض کنم. خب اگر از فتاوا سوال بفرمایید و از فقه سنتی سوال بفرمایید، می‌فرمایند باید بدید، بعدم باید بگیرید. خب این چه کسالتیه؟ من از ، با یک دست بدم با یک دست بگیرم خب ندم از اول. مگر اونکه شما می‌گیرید خمس نیست؟ مگر اینکه می دهید خمس نیست؟ چرا من بدم و بعد دوباره بگیرم؟ چرا من بدهم و بعد خجالت گرفتن و خجالت فقیر بودن رو به خودم بخرم؟ قرآن می فرماید {وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا}قرآن اینطوری با ما حرف میزنه، میگه نه خیلی گشاد بازی کن، نه خیلی دستاتو همچین سفت بگیر و هیچی نده، بین بین، خب این بین بین است؟ بنده که فردا اینقدر خرج دارم و امروز روز آخر ساله خمس من است و فردا اینقدر خرج دارم، اگر من فردا، عرض می‌شود فردا رو حساب نکنم و اونچه الان به دست من هست، 200 هزار تومنه بدهم، خب فردا 300 هزار تومن باید قرض کنم. پس این بَسَطتُهَا کَّل البَسطْ.

من برای زندگی خودم مراعات چیزی را نکردم و حساب سال کردم. پس نه روز مناته، نه ماه مناته، نه هفته مناته، نه فصل مناته، نه سال مناته، زندگی مناته. محور این است که زندگی شما جوری باشد که به‌طور عادی و به‌طور ضروری بگذرد و مازاد رو خمس بدیم، منتها خمس از اصل غنیمت همونطوری که ما حساب کردیم قبلاً. بنابراین خیلی از فروع حل میشه. مثلاً فرض کنید، بنده یک خانه‌ای دارم، این خانه برای من کافی نیست، حالا مثالی میزنیم که خیلی بَیّن باشه. یک خانه ای دارم، خانه‌ی یک اتاقی مثل بعضی علمای نجف که اینطور بودند، خانه است یک اتاقی درسم میدادند، پرده می‌زدند تو نصفش درس میدادند، تو نصفش خودش زندگی می‌کرد. یک خانه‌ای دارم، این خانه یک اتاقیه، خانه خیلی کمیه، وضع من وضعی است که با یک اتاق واقعاً زندگی نمی‌تونم بکنم، خب می‌فروشم این خانه رو. حالا اومدن بخرن میفروشمش. حالا که میخوام بفروشم بعدم باید صنّار گیر بیارم بذارم روش و یک خانه ای بخرم. حال آنکه طول کشید یکسال. بنده 500 هزار تومن خانه رو فروختم در وقتی که خانه‌ها یک میلیون، دو میلیون، سه میلیونه و الان همه میلیونرن، الان همه برادرانی که اینجا هستند نوعاً میلیونرن، میلیون به اون معنا. حالا من 500 هزار تومن فروختم، آقا سال گذشت باید 100 هزار تومن بدی یا بدی دست گردون، هردوش حقّه است. آخه دست گردون یعنی چه اصلاً؟ یعنی سر خدا کلاه بذاریم ما؟ بده بگیر، بده بگیر، بده بگیر، این بازی ها یعنی چه مثلاً؟ یا 100 هزار تومن خمس باید بدم، بابا من{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ} من که زائد بر زندگی ندارم، من کم دارم، من یک مقدارم باید تهیه کنم رو این بذارم، میگه نخیر شما مَا غَنِمْتُمْ هستید، کجا مَا غَنِمْتُمْه هستم؟ آیا من خانه رو فروختم روی اضطرار که خانه‌ی مناسب تری به حساب ضرورت زندگی می‌خوام تهیه کنم، آیا من مَا غَنِمْتُمْم؟ منکه الان در حال ضرر و در حال کسری هستم، من مَا غَنِمْتُمْ نیستم و بعضی وقتا واقعاً دمرو حساب میشه، حالا میخونیم از رو عُروه، بعضی موارد بابا فایده هست جایی که کسبه، فائده هست آقا اما چون کسب نیست خمس ندارد، بابا قرآن که نفرموده مَا کَسَبْتُم، فرمود مَا غَنِمْتُمْ، غَنِمْتُمْ أعم از کسبه، شما چسبیدید به بیضتینِ عرض می‌شود که کَسَبْتُم، کَسَبْتُم ما نداریم اصلاً. بله از مواردی که خمس دارد، کسبه ولکن ضابطه کلّی و قاعده کلّی عبارت است از غنیمت. غنیمت کلّ درآمدهای متصل و منفصله و مترقّب و غیر مترقّب و تمام درآمد های حلال رو عرض می‌شود که شامله.

بنابراین کسی که خانه‌ای می‌فروشه و می‌خواد تبدیل کند خانه‌اش را به خانه‌ی دیگر به حساب ضرورت یا رجحان زندگی که قابل قبول هست شرعاً، این سال درش مطرح نیست، دو سال هم بماند، سه هم بمانه. یا کسی که صنّار صنّار جمع میکنه خانه بخره، بابا من بخوام مستأجر باشم، اصلاً درآمد من برای اجاره خونم کافی نیست، مجبورم یک زمینی، یک چیزی، یک صنّاری منّاری جمع کنم، یک شی، صنّار، دو عباسی، از نون پنیر زن و بچم بزنم، آقا سال گذشته شما 100 هزار تومن داری، باید 20 هزار تومن بدی، آقا من از شکم خودمو و زن و بچم زدم، میخوام این صدهزارتومنه چند تا بشه، روهم بشه، بعد ببینیم یک آلونه‌ای، یک طویله‌ای، یک عرض می‌شود که جایی رو من تهیه کنم. خب این باید خمس بده؟ اما کسی که ارث بهش رسیده صد میلیون تومن خمس نداره، چون ارثه. حالا مَا لاَ یَحْتَسَبْ رو کار نداریم، کسی که مَهر بهش دادن اینقدر میلیون تومن، نخیر این خمس نداره.

کسی که فرض کنید زمینی خریده، برای تجارتم نیست، این مواردی است که در مسائل هست ما ذکر میکنیم براتون، زمینی خریده برای تجارت نیست، این زمینی خرید نه برای تجارت، بعداً این زمین ده برابر شد، حالا میفروشه، خمس نداره. اگر نفروشه بهتر که خمس نداره، آقا مگه مَا غَنِمْتُمْ نیست؟ اینکه زمینی خریده برای تجارت نیست بِسم الله، مگر قرآن فرمود مَا غَنِمْتُمْ یعنی اگر تجارت باشه؟ چطور شما در ارث غیرِ مُحتَسَب که تجارت نیست، کسبم کسبی نیست که دارد، در اینجا چون روایت دارد میگید در ارث غیر مُحتسب باید که خمس بدیم. میگیم خب ارث چه محتسب باشد، چه غیر محتسب باشد، چه درآمد بدانی باشد، چه درآمد ندانی باشد، در تمام موارد عرض می‌شود که خمس هست. حالا مواردی دارد عُروه که

-کسی که 50 سالشه، 100 تومن 150-200 تومن داره خب این میگه 5 -6 سال بعد من دیگه از کار میفتم نمیتونم کار کنم، نگه داره؟

-اون نشد، اون نشد. نخیر.

ببینید، یک حساب ضرورت عادی رو انسان میکنه، یک حسابی که آقا بنده ممکن است که ده سال بیکار بمونم، بیست سال فلان، از حالا نگه دارم، این حساب نیست.

(صحبت حضار)

-نخیر حساب نیست. این حساب نیست. اگه مطمئنه بله. اگر مطمئنّه.

-معمولاً بازنشست میشن دیگه

-برای کار دیگم هست. به حساب بحث من از اداره کارنشست شدم یعنی بازنشست شدم ولی کار دیگه هست یا نیست؟

-یعنی جسمی بازنشسته شد؟

-اگر جسمی بازنشست شد، مقداری باید داشته باشد که زندگیش بگذره و خمس بخور نباشه، این از فروع همون ضابطه است دیگه. ولکن اینجور نیست که ما بیایم به طور کلّی حرف بزنیم، بگیم این آقا حساب میکنه که من برای آینده خودم باید آینده‌نگری کنم و برای خودم باید که مقادیری رو نگه دارم، تو بانک بذارم فلان کنم، نه، این در موارد استثنایی است که صدق کند که این زائد بر زندگی ضروری معلوم یا مظنود یا مورد اطمینانه. نه اینکه احتیاجات مشکوک که، شاید من چنین شدم، یک میلیون تومن فلان شد، این شایدها به درد نمیخوره. اون بایدهای زندگی رو انسان باید در نظر بگیره در حدّ یقین یا در حدّ اطمینان متاخل به علم البته اون‌ها جزو، یعنی صدق ضرورت زندگی به‌طور معمولی بکنه.

عرض می‌شود که ما یک فروعی رو از عروهُ الوثقی البته، من چند روزی که غایب بودم در تهران بودم، وسائلم همرام بود، شاید ربع وسیلَهُ النجاه رو من حاشیه زدم. وسیله النجاه مرحوم ابوالحسن اصفهانی که از عُروه بهتر است از چند جهت. من عُروه رو مقداری نوشته بودم ولیکن وسیله هم کلّ ابواب فقهی رو داره، عرض می‌شود که و هم زوائد نداره و هم طویل عریض نیست و ظاهراً بهتره. من یادمه مرحوم آقای بروجردی هم وسیلهُ النجاه رو حاشیه می‌زدند ولیکن فوت کردند دیگه وفا نکرد که چی.

خب عروه هم خیلی خوبه، حاشیه زیاد داره ولکن ما وسیله رو شاید در عرض دو سه هفته از نظر حاشیه تمام کنیم شاید این حدود هزار صفحه وسیله شاید حدود صد صفحه حاشیه داره. این صد صفحه حاشیه معلوم است که وضعش چیه، یعنی ریشه فقهیش ریشه برهانی است.

حالا اونی که ما از عروه خوندیم مقداری استمرار میدیم و بعدم خیال میکنم که از وسیله النجاه برای آقایون بیاریم و فروع دیگر رو در غیر باب بخونیم انشالله.

مسئله 53 ام صفحه 441، عُروهُ الوثقی، عرض می‌شود که إذَا کَانَ عِنْدَهُ مِنَ الاعْیَانْ الّتَی لَمْ یَتَعَلَّقْ بَهَ الخُمْسْ أوْ تَعَلَّقَ بِهَا. این مِنَ الاعْیَانْ الّتَی لَمْ یَتَعَلَّقْ بَهَ الخُمْسْ چیه؟ نداریم اصلاً. برای اینکه أعیان چیه، این أعیانی که، آخه بعضی وقتا فی کُلِّ مَا یَقولُون اشکاله، طبق مبنا، این مِنَ الاعْیَانْ الّتَی لَمْ یَتَعَلَّقْ چیه؟ یعنی خمسش داده، پس لَمْ یَتَعَلَّقْ نیست. خمس نداده، وقتی که خمس نداده چرا لَمْ یَتَعَلَّقْ باشه؟ آیا چه مالیست که لَمْ یَتَعَلَّقْ؟ مَهر است که میگیم یَتَعَلَّقْ، ارث است یَتَعَلَّقْ، هرچه هست یَتَعَلَّقْ، حالا لَمْ یَتَعَلَّقْ بِسمِ الله، طبق فرمایش ایشون، إذَا کَانَ عِنْدَهُ مِنَ الاعْیَانْ الّتَی لَمْ یَتَعَلَّقْ بَهَ الخُمْسْ أوْ تَعَلَّقَ بِهَا لاَکِنَّهُ عداه.  بسم الله، در هر دو صورت، چه متعلق خمسه که داده خمسش رو، چه متعلق به خمس نیست و داده. عرض می‌شود که متعلق به خمس نیست و لازم نیست بده. لاَکِنَّهُ عداه وَ نمَتْ وَ زَادتْ زیادَهً مُتَّصلَه أو مُنفَصِلَه وَجِبَ الخمسُ فی ذَلِکَ النّمَاء، این قبول. همیشه معلوم است و بَیّن. البته حاشیم داره در اینجا. حاشیه طباطبایی آقای حکیم رحمت الله علیه می‌فرماید که إذَا کَانَ مُنفَصِلاً أو بِحُکْمِ المُنفَصِلْ کَسوفِ و الشَعرِ عَلی الشَّجَر وَ الثَّمَرِ علَی الشَّجَر أمَّا غِیرِهُ وَلاَ خُمسَ فیه. میگیم چرا؟ مسئله رو تکرار کنیم، إذَا کَانَ عِنْدَهُ مِنَ الاعْیَانْ الّتَی لَمْ یَتَعَلَّقْ بَهَ الخُمْسْ أوْ تَعَلَّقَ بِهَا لاَکِنَّهُ عداه، در هر دو صورت. فَنمَتْ، این نماء و زیادی دو جوره، یک نماء و زیادی منفصله، بچه زاییده گوسفنده، گاوه، هرچه، یا یک نماء و زیاده متصلّه، گوسفنده بزرگ شده مثلاً. خب نماء و زیادی متصل یا منفصل واقعی نه سوقی، سوقی رو بعداً میگیم.

در این دو صورت، مرحوم سیّد در عُروه می‌فرماید که وَجَبَ الخُمْسُ فی ذَلِکَ النّمَاء، حرف خوبیه چرا؟ غَنِمْتُمْ هست. مرحوم آقای حکیم می‌گوید که اگر زیاده متصلّه باشد خمس ندارد و زیادی منفصل باشد خمس دارد. میگیم چرا شما فرق بین متصل و منفصل گذاشتی؟ این گوسفندی ست که بزرگ شد، درختی ست که بزرگ شد، چیزیست که زیاده متصل است، خودش بزرگ شد و به حساب بزرگ شدن واقعی، قیمت واقعی این زیاد شد، مگر این جزو غنیمت نیست؟ شما چرا استثنا می‌کنید؟

خب بعد می‌گوید که وَ أمَّا لَورتَفَعَتْ قیمَتِ السُوقیَّه. پس سه جور ارتفاع داریم، یک جور، ارتفاع قیمت واقعی متصل که همشون می‌گویند که خمس نداره. یک جور قیمت واقعی نماء منفصل که بعضی‌ها میگن خمس دارد مثل ایشون، بعضی‌ها میگن نه مثل آقای حکیم. یک جور نخیر، این زیادی عرض می‌شود که نماء واقعی نیست، یعنی رشد واقعی نکرده، نه متصل نه منفصل، بلکه رشد سوقی کرده. یک زمینی خریده متری هزار تومن، مقداری گذشته شده متری 5 هزار تومن، حالا این 4 هزار تومن اضافه این خمس دارد یا نه؟ صاحب عُروه می‌فرماید وَ أمَّا لَورتَفَعَتْ قیمَتِ السُوقیَّه مِنْ غَیرِ زِیادَهٍ عینیَّه لَمْ یَجِبْ خمسُ تِلکَ الزِّیادَه لِعَدَمِ صِدقِ تَکَسُّبْ. این حرف خیلی عجیبه.

اگر چنانچه بازار تموم اینطوره، مثلاً فرض کنید که من صد هزار تومن داشتم ده سال پیش، الان چقدره؟ ده میلیون، ده برابر شده دیگه. ببخشید یک میلیونه. صدهزار تومن که ده برابره یک میلیونه. قیمت سوقی رفته بالا. درسته این تومن، یک تومن، دو تومن نشده درواقع، نه نماء متصل دارد اینجا نه نماء منفصل بلکه نماء سوقی دارد، یعنی در بازار یک تومن ده سال پیش الان ده تومنه بِسمِ الله. اما این 9 تومن اضافه چیه؟ آیا 9 تومن اضافه رو رِزق من نکردم؟ ولو کسب نکردم من. البته کسانی که کسب می‌کنند مطلبش معلومه، زمینی خریده که کسب کنه. اما من خریدم نه برای کسب کردن، کار منم زمین خریدن و فروختن نیست ولی الان این قیمت زمین بالا رفته یا قیمت خانه بالا رفته، آیا در اینجا این نماء که نماء متصل نیست نماء منفصل نیست بلکه زیادهِ قیمت سوقی است، این آیا به جیب من آمده یا نیامده؟ جزو غَنِمْتُمْ هست یا نه؟ حالا که جزو غَنِمْتُم هست شما چطور بضرس قاطع می‌فرمایید که وَ أمَّا لَورتَفَعَتْ قیمَتِ السُوقیَّه مِنْ غَیرِ زِیادَهٍ عینیَّه لَمْ یَجِبْ خمسُ تِلکَ الزِّیادَه لِعَدَمِ صِدقِ تَکَسُّبْ. تَکَسُّبْ معنا ندارد.

(صحبت حضار)

دومی عجیب تره، وَلاَ صِدقَ حُصولِ الفَائِدَه، خب فائده اعم از تَکَسُّبْه، فائده اینجا نیست؟ فائده فقط گوسفند گنده شدنه؟ یا پشمش کندنه؟ خب اینکه مهم تره که. اینکه قیمت سوقی بالا رفت، ولو من اراده نداشتم ولو تصمیم نداشتم، ولو هرچه، مثل ارث غیر مُحتسب دیگه. خب چطور صدق فائده نمی‌کند؟

اگر ایشون می‌گفتند که بِصَحیحهِ الفُلان و مَحیحهِ الفُلان تازه قبول نمی‌کردیم، اما وقتی که روایتم نیست، شما چرا به آیه توجه ندارید؟ آیه غَنِمْتُمْ میگه. این غَنِمْتُمْ أعم است از تَکَسُّب أعم است از فائده. می‌گوید فلانی فائده برد، بگید این ظهور دارد در اینکه متوجه بود و کسب کرد و استفاده کرد، ولی کسی که نه کسب کرده، نه فائده برده، بلکه تو جیبش آمده بدون اطلاع، بدون اطلاع تو جیب من پول حلالی آمده جزو مَا غَنِمْتُمْ هست یا نه؟ پس ضابطه اول رو در نظر بگیرید، ضابطه اول{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ} این غَنِمْتُمْ هست. ایشون می‌گوید نَعَمْ لَوْ بَاءهَا لَمْ یَبعُدْ وُجوبُ خمسِ تِلکَ الزیِّادَه مِنَ الثَمَن، اگه بفروشه، اگه نفروخته نه. اگر بفروشه یک میلیون رو ده میلیون، به نه میلیون خمس تعلق میگیره، اما اگر نفروشد خمس تعلق نمیگیره. میگیم آقا از دو حال خارج نیست. یا این آدم محتاج است بفروشد که مصرف کند در زندگیش، یک مرتبه محتاج نیست بفروشد، اونی که محتاج نیست بفروشد، یک مرتبه اینی که دارد جزو مَؤونه زندگیشه، جزو ضرورت زندگی است یا نه؟ اگر جزو ضرورت زندگیست چه بفروشد چه نفروشد خب خمس ندارد، ضرورت زندگیست. و اگر جزو ضرورت زندگی نیست چه بفروشد چه نفروشد زیادی دارد، مگه غیر از اینه؟ اگر بنده ده میلیون گیرآوردم و یک خانه ده میلیونی خریدم و حال اینکه خانه یک میلیونی برای من کافیه، خب می‌شود گفت اینجا خمس نداره نه میلیون؟ این 9 میلیون زیادیه. این اضافه بر ضرورت زندگی است. بنابراین این فرمایش ایشون که اول فرمود لَمْ یَجِبْ خمسُ تِلکَ الزِّیادَه لِعَدَمِ صِدقِ تَکَسُّبْ وَلوْ صِدقَ حُصولِ الفَائِدِه نَعَمْ لَوْ بَاءهَا لَمْ یَبعُدْ وُجوبُ خمسِ، تازه لَم یَبعُد، اگه بفروشه، خب بفروشه و نفروشه در هر صورت {قُلِ العَفو} این زائد بر زندگیست، وقتی که زائد بر زندگیست بر مبنای ضابطه سوم که { قُلِ العَفو} باید خمسشو بده.

هَذَا إذَا لَمْ تَکُنْ تِلکَ العینْ مِنْ مَالِ التِّجارَه. میگه اگه مال التجاره باشه اینجا نه، اگه خرید و فروش می‌کند به عنوان تجارت که چه بفروشد، چه نفروشد، زیادی سوقی باشد، زیادی عرض می‌شود که متصل باشد منفصل باشد، باید بده.

اما، اگر از مال التجاره نباشد این حرف‌ها هست هَذَا إذَا لَمْ تَکُنْ تِلکَ العینْ مِنْ مَالِ التِّجارَه وَ رَأسُ مَالِهَا. یعنی وَ رأسُ المَال تجاره، کَمَا إذَا کَانَ المقصود مِنْ شِراعِها أوْ إبقَائها فی مُلکِه الانتفاء بِنِماءهَا أو نِتاجِها أو اُجرَتِها أو نحوُ ذَلِکْ مِن مَنافِعِها. در اینطور موارد که تجارت نمیخواسته بکنه، خواسته خونش بزرگتر باشه، استفاده بیشتر بکنه، از نتاجش، از اجارش، از چه، در اینجا زیاده سوقیّه خمس نداره. عرض کردیم که خمس دارد اینجا، در هر صورت خمس دارد. أمَّا وَ أمَّا إذَا کَانَ المقصود التجارُبِهَا فَالظاهِر وُجوبُ الخمسِ ارتِفاعِ قیمَتِها بعدَ تماَمِ السَنه إذَا أمکَنَ بِیعُهَا و أخذِ قیمَتِها، تازه اینجام قید میزنه.

اما اگر مقصود تجارت باشه که عنوان تَکَسُّب که آقایون مقیّد هستن بهش، اگر عنوان تَکَسُّب داشت، وَ أمَّا إذَا کَانَ المقصود التجارُبِهَا فَالظاهِر، اونم نه أقوا، فَالظاهِر وُجوبُ الخمسِ، وُجوبُ الخمسِ ارتِفاعِ قیمَتِها، ارتفاع سوقی، بعدَ تماَمِ السَنه. اینجا باید عرض می کنیم که چرا بعدَ تماَمِ السَنه؟ با همون تفصیلاتی که عرض کردیم که تمام سنه یک ضابطه ایست که کلّیت نداره.

حالا، فَالظاهِر وُجوبُ الخمسِ ارتِفاعِ قیمَتِها بعدَ تماَمِ السَنه إذَا أمکَنَ بِیعُهَا و أخذِ قیمَتِها، اگر ممکن بود بفروشید پولش رو بگیرید خمس داره، اگر ممکن نبود خمس نداره. خب چرا نداره؟ آقا این زمینی که بین من و شما مشترکه، اگر تونستم بفروشم حقُّ الشریکی شما رو بدم، اگه نتونستم بفروشم نخیر مال خودم باشه. چطور شد؟

(صحبت حضار)

-خب پول بده.

-نداشته باشه؟

-نداشته باشه مطلب دیگریه.

(صحبت حضار)

ببینید، اگه نتونه بفروشه تا آخر عمر، فرض کنید تا ساعت آخر عمر نتونه بفروشه و پولم نداشت بده، بدهکار هست یا نه؟ از دین خارج میشه. بالاخره دینه. بهش بگه نخیر اصلاً واجب نیست، نه اینکه دادنش واجب نیست اصل خمس ندارد. ما بحثمون سر همینه.

مسئله 54، إذَا الشْتَری عیناً تَکَسُّبِ بِهَا ( که قید تَکَسُّب میکنه که گفتیم قید نداره تَکَسُّب اصلاً) إذَا الشْتَری عیناً تَکَسُّبِ بِهَا فَزادتْ قیمَتُهَ السوقیَّه وَ لَمْ یَبِعهَا غَفلتاً أوْ غَلَباً لِزّیَادَه ثُمَّ رَجَعَتْ قیمَتُهَا إلی رأسِ مَالُهَا أو أقَّل قَبلَ تمامِ السَّنَه لَم یَضْمِنْ خُمسَ تِلکَ الزّیادَه لِعَدَمِ تَحَقّقِهَا فی الخارجْ. اینم حرف عجیبیست.

عیناً مثل شرکته همش، ببینید، شما قضیّه عرض می‌شود که بیست درصد رو که از مَا غَنِمتُمه، قضیه شرکت بیارید، فرقی نمیکنه. اگر من با شما در یک زمینی شریک بودم و شما خواستید سهمتون رو بفروشید اما من حاضر نشدم، بنابراین شما مجبور شدید نفروشید، اگر بعداً این زمین 10 هزار تومنی شد 5 هزار تومن، من باید جبران کنم ضرر شما رو یا نه؟ خب چرا در خمس میگید نه؟ در خمس ایشون می‌فرماید که إذَا الشْتَری عیناً تَکَسُّبِ بِهَا (خیل خب) فَزادتْ قیمَتُهَ السوقیَّه وَ لَمْ یَبِعهَا غَفلتاً (ولو غَفلتاً، اگه من غَفلتاً زدم کوزه شما رو در خواب توی حجره شکستم، پولش رو نباید بدم؟ مگر، امانت که نیست، غَفلتاً)

-قیاس نمیشه کرد.

-قیاس نمی‌کنم، مثال دارم میزنم. میگم شما به چه دلیل دارید میگید.

ببینید،

-اینجا دلیل دارد.

-دلیل ندارد اصلاً. اصلاً دلیل نداره. آخه یک مرتبه احتیاج ندارد.

اگر چنانچه، ببینید این {أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه} چی گفت؟ گفت شریکید، یعنی صاحبان خمس شریک اند در این مال، خب اونا که شریکند در این مال با سائر شرکت ها چه؟ چطور در سایر شرکت ها شما میگید که چنین و چنان ولی در اینجا هی بالا و پایین میرید شما؟ چه فرق میکنه؟ قیاسم ما نمی‌کنیم در اینجا.

إذَا الشْتَری عیناً لِتَکَسُّبِ، لِتَکَسُّبِ بِها فَزادتْ قیمَتُهَ السوقیَّه. این زیاده مَا غَنِمتم هست یا نه؟ یک میلیون زیاد شد، یک میلیون زیاد 200 هزار تومنش خمسه، این 200 هزار تومنو باید بدم یعنی مالکش دیگری است.

-مبلغ باید به دستش بیاد که بده

ببینید الان زَادتْ، درسته؟ الانکه قیمت زائد شد ، پس در دست او ملکی هست که یک میلیون قیمتشه، اگر غفلتاً، قصوراً یا تقصیراً نفروخت بعد پایین اومد، این ضرر به کی خورده؟ هم به این هم به صاحب خمس. ضرر خودش رو خودش تحمل کنه، ضرر صاحب خمسم باید بده، شرکته دیگه چه فرق میکنه. این ندادن دلیل میخواد دیگه.

-حاج آقا بعضی وقتا میشه که یک زمین میخره به یک میلیون تومن میخواد بذاره برای 20 سال دیگه، این تا 10 سال دیگه 20 میلیون قیمتشه باز بعد 20 سال برمیگرده به همون یک میلیون،

-همون قیمت همون وقت رو باید بده. قیمت همون وقت که میفروشه باید بده. حالا حساب ، ولو کان

ببینید، دوجوره ها، یک مرتبه است که،

یک مرتبه ارتفاع داره به این معنا که یک تومنه مثلاً ده سال قبل الان ده تومنه، یک مرتبه نه یک تومن ده سال قبلم الان یک تومنه ولی جنس گرونه، پس دو جوره قیمت سوقیّه، یک جور که نیست. در هر صورت شما ببینید میزان همون میزانه شرکته، به حساب شرکت اگر این دست من امانت، اصلاً چون ما عَلیَ المُحسنین مِن سَبیل.

اگه من امین هستم، اگه ضرر شد بدون تقصیرم……….، ولکن اگه من امین نیستم، بنده که با شما هم حجره هستم، دستم خورد کوزه شما شکست، باید فردا پولش بدم یا نه؟ باید بدم دیگه.

-…….. درصورتی که مال فقیر دست این آقاست دیگه، ولی در زمینه، این تقصیری نداره که نفروخته، میخواد قیمتش بره بالاتر بعد بفروشه.

-صبر کنید. مال فقیر دست منه مگه من، مگه امانت دست منه؟ امانته؟ خب باید بدم. چرا ندادم؟

برمی‌گردیم به ضابطه اولا، آقا این زمینه من الان این زمین رو خریدم یک ماه پیش به 10 هزار تومن، الان شد 100 هزار تومن، الان 20 هزار تومن به فقرا بدهکارم، الان چرا نمیدی؟ خب بده. چرا تأخیر کنم؟

-اون موقع که پول دستش بیاد باید بده دیگه.

-ببینید، الان این، نه این ملک، ملک مهم تر از پوله. الان این ملک 100 هزار تومن ارزش داره، یعنی 20 هزار تومن فقرا با من شرکت دارند، ندارند؟ این 20 هزار تومن که شرکت دارند با من، من چرا تاخیر کنم؟ مخصوصاً در زمینی که من تأخیر کنم که شاید گرون تر بشه. این خودش تقصیره.  من تأخیر کنم که شاید گرون‌تر بعد ارزون تر شد، بعد اصلاً از قیمت افتاد به کلّی، دولت برد. من مدیونم باید بدم دیگه در اینجا.

(صحبت حضار)

-زمین دستش اومده دیگه.

(صحبت حضار)

-بله زمین رو بخش کن، آقا این زمین، این خمسش مال شما،

(صحبت حضار) -گردنبندی که به خانم میبخشه، گردنبند رو نصف کنه خمسش رو بده؟

-پولشو بده.

-پول نداره بده

-خب مدیونه، خب مدیونه.

حالا در این مدیون، اگر در این مدیون جوری شد که مال از بین رفت به طور کلی و امانت هم نبود، یک مرتبه امانتی است که خب سر جای خودش، بِسم الله، یک مرتبه امانت نیست، این فقرا داد میزنند میخوایم تو بگی ندارم، خب بعد بده.

(صحبت حضار)

-مگه سوقی واقعی نیست؟

(صحبت حضار)

-واقعی چیه؟ واقعی چیه؟

-اگر خود زمین خمس داره، خب از اول خمس داشت چرا موقعی که الان قیمت سوقیش بالا رفته خمس داشته باشه؟

-ببینید، عرض می‌کنم.

شما کمک بفرمایید، من زمین رو الان خریدم به 100 هزار تومن درسته؟ خمسم ندادم، خمسش چقدره؟ 20 هزار تومن، زمین شد یک میلیون، خمس چقدر شد 200 هزار تومن درسته؟ این نماء روی ملک کی اومد؟ روی ملک صاحب خمس، پس اگر کم شد از کی کم میشه؟

-اگر پول نداشته باشه از خود زمین بده

-اینجام خود عین زمین مگه متعلق خمس نیست؟

-چرا

-خب، وقتی که عین زمین متعلق خمسه از هزار متر، دویست متر متعلق خمسه.

(صحبت حضار)

-این بعد دومه، پس این بعد دوم شد. بِسم الله.

من با پول مخمس رفتم یک خانه‌ای خریدم. درسته؟ با پول مخمس که خانه‌ای خریدم، مادامی که قیمتش همونه که هیچ، اما اگر قیمت زیاد شد، قیمت این خانه زیاد شد، این مَا غَنِمْتُمْ هست یا نه؟ خب،

(صحبت حضار)

-نفروشه هم مَا غَنِمْتُمه دیگه، منکه نفروشم قیمت این خانه اینقدر هست در بازار ما.

-مسئله اعتباریه.

-واقعیت داره.

-هروقت که فروخت باید بایستی خمس بده. هر قیمتی که فروخت.

-نه، ببینید، هروقت که فروخت بدهکار خمسه یا از حالا بدهکار خمسه؟ حالا بدهکار هست یا نه.

الان من بدهکارم فرض کن معذوره نمیتونه بده ولی بدهکاره، الان که بدهکار خمسه، این حق عرض می‌شود که خمس چی از بین می‌بره؟

-شما گفتین اگه پول نداشته باشه از خود زمین خمس بده، درسته؟ از خود زمین خمس بده، آیا این زمین نماء واقعی پیدا کرد غیر از قیمت؟

-نماء سوقی نماءست دیگه. نماء سوقی نماءست.

-اگه از خود زمین بخواد بده، خود زمین میخواد بده، زمین همون زمینه، بعد اثری ازش به وجود نمیاد، نماءی درش نموند چرا اون موقع خمس نداشت الان خمس داره؟

-آها، صبر کنید، این زمین آیا مشترک بین من و ارباب خمس بود یا نه؟ بله؟ -بله

-قیمتشم کم بود، بعد قیمت زیاد شد، قیمت که زیاد شد اشتراک باقی است یا نه؟

-نه اون موقع که خریده بود، اون موقع باهاش مشترک نبود.

-می‌فهمم، ببینید، اون موقع خمسش رو من دادم، ببینید یا خمس رو من دادم یا ندادم. اگر دادم بحثیه، ندادم بحثیه درسته؟ ما در اینکه دادم بحث می‌کنیم.

ما این 100 هزار تومن رو گیر آوردم، 20 هزار تومن خمس دادم، با 800 هزار تومن زمین خریدم، با 80 هزار تومن زمین خریدم امروز، چند روز بعد، چند ماه بعد این زمین قیمتش رفت بالا، واقعاً هم رفت بالا، درسته؟ این زمین که قیمتش رفت بالا، آیا این زمین که قیمتش رفت بالا نسبت به این قیمت که مَا غَنِمْتُمه خمس هست یا نه؟ بله دیگه و این قیمت عرض می‌شود که روی همین عینه دیگه. ببینید این عینی که متری 10 هزار تومن بود الان متری 50 هزار تومنه. این عین متری 50 هزار تومن درسته؟ که 40 هزار تومن قیمت سوقی است این متعلق حق چیه؟ متعلق حق شراکای خمسه دیگه.

پس اگر من، حالا مورد تقصیره دیگه، اگر من تقصیراً نفروختم خواستم زیاد شه و قیمت کم شد، پس من ضرر زدم به صاحب خمس دیگه. متعلق به عینه، چرا؟ برای اینکه این قیمت سوقی عین رفت بالا، قیمت سوقی اعتباری که نیست، قیمت سوقی خود عین رفت بالا.

-این در صورتی که شرکت در………………می‌فرماید وقتی که من زمینو خریدم شراکت نداره، درسته؟

-بعد که نماء، عرض می‌شود که قیمت سوقیه بالا رفت، شرکت شد.

(صحبت حضار)

نشد ببینید، ببینید وقتی که این زمین قیمتش بالا رفت، بنابراین در قیمت زیاد من شریک دارم، در قیمت زیاد 20 درصد شریک دارم. در قیمت خود زیاد نه در مال

(صحبت حضار)

ببینید اگر خمس تعلق بگیره به قیمت اون قبوله، ولی، تازه اونجام حرف داریم ما، فرض کنید خمس تعلق گرفت به قیمت، شما قیمت رو از بین بردی باید بدی.

حالا ما میگیم خمس تعلق گرفته به چی؟ تعلق گرفت به خود زمین چرا؟ برای اینکه خود زمین قیمتش زیاد شد.

-………………………… پول نداره خمس بده، زمین داره، این زمین چه فرقی کرد؟خود زمین، خود زمین چه فرقی کرد که خمس داره؟

-خود زمین قیمتش زیاد شد، خود زمین متری 10 هزار تومن شد 50 هزار تومن این 40 هزار تومن من غَنِمْتُمْ شد، 40 هزار تومن رو زمین. بنابراین متعلق خمس خود زمین شد، قبلاً نبود. قبلاً خمس دادم ها ولکن الان زمین متعلق خمس شد از وقتی که قیمت سوقی رفت بالا.

(صحبت حضار)

-خود زمین، خود زمین.

(صحبت حضار)

-یک واقعیتیه

-میدونم نسبت به اون اعتبار حساب میشه

من اینو چه بفروشم چه نفروشم، 500 تومن می‌ارزه، اینو من چه بفروشم چه نفروشم این 500 تومن ارزش داره، اصلاً اصل اینه، تومن که فرعه. اینو من چه بفروشم، اگه بفروشم قیمت پیدا میکنه؟ نه، من چه بفروشم چه نفروشم این قیمت داره، درسته؟ و در خود این عین من شریک دارم.

ببینید، این قیمت سوقی، اگه فرض کنید نماء، نماء متصل و منفصل، اگر نماء متصل و منفصل داشت، آیا اینجا متعلق به خود این نماء نمیشه؟ خود نماء. نماء گوسفنده، نماء پشمه یا فلان، درسته؟ اینجام، متعلق میشه به خود قیمت چون قیمت الان به طور منفصل وجود نداره تعلق به ذات عین می‌گیره، به خود عینی که قیمت 10 هزار تومن شده 100 هزار تومن، یعنی نسبت به 90 هزار تومن که مَا غَنِمْتُم است، اینجا خمس تعلق می‌گیره نسبت به خود عین، حتی اگر به قیمتم باشه، این قیمت رو کی آورد پایین؟ تقصیر من بود اومد پایین یا نه؟ مثل باب غصبه ها، در باب غصب اگر من یک لباسی رو از کسی غصب کردم، این لباس 100 تومن می‌ارزه، بعد در غصب بود و بود و بود 1000 تومن قیمت پیدا شد، 1000 تومن قیمت سوقی پیدا کرد، حالا که 1000 تومن قیمت سوقی پیدا کرد، بعداً قیمت سوقی برگشت 100 تومن شد، خب آیا این اگر دست خود صاحبش بود، می‌تونست 1000 تومن بفروشه یا نه؟ یعنی مالک 1000 تومن بود. کی موجب شد که این 900 تومن دیگر به دست نیاره؟ من. پس غاصب 900 تومن ازش گرفته میشه یعنی اضافه بر اون لباس، 900 تومن اضافه گرفته میشه ازش چرا؟ برای اینکه کی ضرر زد به این صاحب مال؟ من. من مَعاذ الله که این مال رو نگه داشتم و به صاحبش ندادم، من به اون ضرر زدم دیگه، خب این موارد چه فرقی داره؟

-اگه نقیصه در خود اون محصول پیش بیاد

-نقیصه در محصول نیست.

(صحبت حضار)

اگه من یخ رو از کسی قرض کردم

-ارزش پول رفته بالا،…….

-صبر کنید، اگر یخ رو از کسی قرض کردم تابستان، گذاشتم تو سلّاجه و زمستان بهش پس بدم، این چی داره؟ اینجا هیچی نباید بدم؟ یخ بدم، یخ ارزشی نداره، پس قیمت سقوط کرد به طور کلی. اونجا ارزشه دیگه.

-………………..معمولا به خاطر ارزش خود پوله، یعنی مثلاً زمینی که من الان 1000 تومن خریدم، اون ارزش این زمین 1000 تومنه، منتها 5 سال دیگه که 10 هزار تومن شد، 10 هزار تومن خود 10 هزار تومن ارزش 1000 تومن ده سال قبل رو داره.

-اگه اینطور نبود چی؟ ببینید،

(صحبت حضار)

ببینید، امروز بنده زمینی خریدم 5 هزار تومن، فردا 50 هزار تومن شد، این دیگه پول بالا نرفت، ببینید. امروز من 10 هزار تومن خریدم، فردا شد، کما اینکه همینطور هست، این خونه رو میخره و قولنامه میکنه، رو قولنامه اینقدر میگیره، حالا قیمت زمین هرچی میخواد باشه. اینکه قیمت رفت بالا نه به حساب اینکه مثلاً پول ترقی کرد، پولم ترقی نکرده، زمین ترقی کرده، خب در این صورت چی؟ در اون صورت بیّن شما حساب بفرمایید چطور میشه؟

علی ایّ حال اینطور نیست که ساده انسان بگذره و از مال خمس انسان بخواد صرف نظر کنه، بله، پس این، بله

(صحبت حضار)

-خب گرفتنش دارین که إذَا الشْتَری عیناً تَکَسُّبِ بِهَا فَزادتْ قیمَتُهَ السوقیَّه وَ لَمْ یَبِعهَا غَفلتاً أوْ غَلَباً لِزّیَادَه ثُمَّ رَجَعَتْ قیمَتُهَا إلی رأسِ مَالُهَا أو أقَّل قَبلَ تمامِ السَّنَه لَم یَضْمِنْ خُمسَ تِلکَ الزّیادَه لِعَدَمِ تَحَقّقِهَا فی الخارجْ. میگیم تحقق پیدا نکرد، پول تحقق پیدا کرد، منفعت، منفعت شما از بین بردید دیگه. نَعَمْ لَو لَمْ یَبِعهَا عَمْداً بَعدَ تمامِ السَّنه واستقرار وجوبِ الخمس ضَمِنَه. چی شد؟ اگر عمداً نفروخت، خب حُکمُ الامثال فیمَا یجوج و ………..واحد.

اگر عمداً نفروخت نَعَمْ لَو لَمْ یَبِعهَا عَمْداً بَعدَ تمامِ السَّنه واستقرار وجوبِ الخمس ضَمِنه.

خب اگر که این شریک نداره، که عمد باشد سهو باشد شریک نداره، اگر شریک دارد، عمد باشد سهو باشد، شریک عرض می‌شود که داره،

(صحبت حضار)

-خب، اینجا عمداً نمیگن ببینید، عمداً به این معنا که

-اگه بخواد به خاطر سود بیشتر مثلاً

-بله، سود بیشتر و  دیگه حواسش توجه به این جهت ندارد که حالا شریکم دارد یا این مال نداره. حالا فرض کنید شریک چیزی نبرده، چیزی نبرد عمداً به این معنا که یعنی در حال اضرار مثلاً به شرکای خمسه. کسی که در حال اضرار یا اینکه عدم توجه به شرکای خمسه میگه از روی این خمس باید بده. میگه پس چه فرق کرد با اول؟ هر دوش یکی شد که

(صحبت حضار)