جلسه سیصد و شانزدهم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (خمس)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

أعوذُ بالله مِنَ الشیطانِ الرَّجیم

{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} غنائمی انسان در فقه مشاهده می‌کنه که قبل از اینکه انسان درست وارد در فروع فقه شود، به نظر میاد که از ضروریّاته. من چند تاش رو عرض می‌کنم، منتها بعضی‌هاش بهش فتوا دادند خیلی‌ها، بعضی‌هاش بهش فتوا دادن بعضی‌ها، بعضی‌ها رو همه بهش فتوا دادن. از جمله اینکه خیال شده‌است از ضروریات فقهیه است که همه هم بهش فتوا داده‌اند، عبارت است از سال در خمس. حالا البته بحث است که آیا سال شمسی باشد یا قمری که طبعاً همون قمریه چون سال اسلامی، سال قمری است.

اما، از برای مهلت پرداخت خمس که سال را برادران عزیز فقیه مقرّر فرموده‌اند، هیچ دلیل ندارد نه کتاباً و نه سنتاً. روایات استثناء مؤونه رو برای برادران ما خوندیم که سه بعدی بود و بحث دیگری داشتیم که آیا خمس متعلق به اصل غنیمت است یا متعلق به زائد از مؤونه سنه هست، که عرض کردیم متعلق به اصل غنیمت است از قرآن که معلوم و از روایات هم این مطلب رو ما استفاده کردیم که اگر هم استفاده نمی‌کردیم، اصل اصیل ما قرآنی بود و معتبر بود و در همین روایات حتی یک اشاره ندارد که مؤونه‌ای که استثنا می‌شود، مؤونه سال است، نخیر، هیچ نیست. و چرا مؤونه سال مقرر شده است؟ مؤونه سال و خرجی سال که استثنا می‌شود از غنیمت خمسی، این به حساب زراعت‌ها بوده که مردم نوعاً زارع بودند، چون زراعت سال به سال است که نتیجه می‌دهد. درآمدی که انسان از زراعت دارد، وقتی که کشت می‌کند معلوم می‌شود و سالی یک‌مرتبه از زراعت‌های نوعی انسان کشت می‌کند. البته بعضی از نباتات هست که سالی دو مرتبه و یا سه مرتبه هست ولکن زراعت نوعی و معمولی که گندم و جو و چه و چه و این‌ها باشد که معمولی بوده و هست، این‌ها سالیانه است و اینکه برادران عزیز فقیه میزان رو سال گرفتند فقط به این مبناست ولکن این مبنا ضابطه درست نمیکنه.

کسانی که درآمدشون سالیانه است خب سال، اونم همیشه نه ها، حالا بحث می‌کنیم رو این، کسانی که درآمدشون روزانه است خب روزانه، هفتگانه‌است، ماهانه است، فصلیه، سالیه، دو ساله است، پنج ساله است، شما میزان درآمد رو و زمان درآمد رو درنظر بگیرید و بر مبنای درآمد باید خمس رو عرض می‌شود که حساب کنید.

بنابراین سال اصلی اصلاً ندارد، مگر در بعضی موارد که چاره‌ای نیست. در اون مواردی که انسان نمی‌تواند بفهمد درآمدش چقدره، شاید گندم‌ها از بین رفت، چون نمی‌تواند بفهمد درآمدش چقدره، پس نمی‌تواند بفهمد که زائد بر خرجی سال دارد یا نه، بعضی وقتا ناقص داره، بعضی وقتا برابره، بعضی وقتا اگرم زائد داره، زائد اصلاً معلوم نیست که زائد چقدره. روی یکی از این سه بعد است و در این مثلث است که می‌شود امهال داد یکسال، بلکه بعضی وقتا  بیشتر از یکسال، بعضی وقتا بیشتر از یکسال باید امهال داده بشه برای اینکه درآمد در بیش از یکسال به دست میاد و معلوم میشه.

پس بنابراین مبنا معلوم شدن درآمد است در بعد اول و در بعد دوم، مبنا معلوم شدن مصرف است. و اینجا تقسیماتی هست. تقسیمات در نظر بگیریم. ببینید، خمس بین درآمد و مصرف عادی انسان است در دو بعدش. بعد اول مخارجی که از درآمد برای تحصیل غنیمته، اون هیچ.

بعد دوم، بعد دوم مخارج لازمه‌ی انسان است در زندگی خودش که این مستثنا میشه البته چه استثنایی؟ نه اون استثنایی که آقایون می‌فرمایند، بلکه خمس از اصل درآمد باید داده بشه، حساب اصل درآمده.

حالا، این تقسیم در نظر بگیرید آقایون، بین درآمد و خرج چند احتمال است. یک، درآمد معلوم، خرج هم معلوم، روزانه باشد، هفتگانه باشد، ماهانه باشد، فصلی باشد، سالیانه باشد، درآمد معلوم، خرج هم معلوم، این یک جور. یک جوری که در کلّ این ابعاد، کاری نداریم سالانه فقط، نه در کل این ابعاد، درآمد مجهول، خرج هم مجهول. سوم اینکه درآمد معلوم، خرج مجهول، چهارم به عکس، درآمد مجهول، خرج معلوم. از این یک حال که خارج نیست که، چهار حال خارج نیست. حالا بدهی رو حساب کنید، اینکه آقایون سال می‌گیرند و میگن حتما سال و بعضی وقتا از سال استثنا می‌کنند چنانکه در عُروه می‌خونیم، اگر کسی مال التجاره ای دارد و درآمد بالفعل دارد، از این درآمد بالفعل خمس بدهد، فقط اینجا رو گفتن بعضی‌ها اونم نه همه. ببینیم چجوریه قضیه. در اسکله این احتمالاتی که عرض می‌کنیم آقایون حساب بفرمایید.

بعد اول، ما دونه دونه حساب می‌کنیم بعد میریم جلو. بعد اول، آقا درآمد معلوم، خرج هم معلوم، نمونه بارزش یک پیرمردی است، پیرزنی است که دیگه تو خونه نمی‌تونن زندگی کنن، میبرش در این خانه‌های عمومی، عرض می‌شود که آبونمان میشه، ماهی اینقدر بده، تمام مخارجت با ما، خب لباسم معیّن، حالا اینجا رو فرض می‌کنیم، این آقا اگر از حقوق بازنشستگی و یا از هر حقوقی، ماهی فرض کنید که 10 هزار تومن داره، این ماهی 10 هزار تومن که داره این آبونمان ازش ماهی 8 هزار تومن می‌گیرند، پس درآمد معلوم ماهانه 10 هزار تومن و خرج معلوم ماهانه 8 هزار تومن، پس اینجا خمس ماهانه چی میشه؟ دو هزار تومن. هر ماه باید دو هزار تومن بده. چرا معطل شه؟ اینجا رو بحث کنیم کم کم میریم جلو. این آدمی که درآمدش معلوم است و خرجش هم معلوم است و معلوم است که خمسش خمس واقعی است چون چند جوره اینجا، بعدم ببینید، ملاحظه کنید، بعضی وقتا درآمد معلومه، خرج هم معلومه اصلاً کم میاره اینکه هیچ. 8 هزار تومن باید بده، 7 هزار تومن میگیره ماهی، اینکه کاری نداریم با این. گاه اوقات درآمد معلوم و خرجم معلوم، درآمد و خرج برابره خب اینم خمس نداره. گاه اوقات درآمد معلوم، خرج معلوم ولکن خمس نخواهد بود کمتر خواهد بود، درآمدش 10 هزار تومنه، خرجش 9 هزار تومنه، خب 2 هزار تومن نمیتونه بده، خب این هزار تومنو میده، اینم از این. گاهی اوقات نه درآمد معلوم خرجم معلوم درست خمس راست و حسینی میتونه بده، این 10 هزار تومن درآمد داره، 8 هزار تومن خرج داره، معین هر ماه 10 هزار تومنه درآمد و هر ماه 8 هزار تومن خرج، پس هرماه 2 هزار تومن اضافه داره. در این 4 احتمال که ما دادیم، کم بیارن، مساویه، اضافه میارن کمتر از خمس یا به اندازه خمس، ما در دوتای آخر داریم بحث می‌کنیم. در اینکه کم میاره باید بهش بدیم، اونجا هم که نه کم میارد نه زیاد، نه می‌گیرد نه می‌دهد، اینم بحث ندارد که، احتیاط هم نداره ولی در اونجایی که اضافه می‌اورد یا به اندازه خمس یا کمتر از خمس، حالا به اندازه خمس هم یا بیشتر، به بیشترش کاری نداریم ما، اندازه خمس أعم از بیشتر، مثلاً فرض کنید 12 هزار تومن درآمد داره، 8 هزار تومن خرج داره، اینجا بیشتر از اندازه خمس میمونه، 4 تومن میمونه، 2 تومن باید بده، اینو کاریش نداریم. ما بحثون کجاست؟ بحثمون اینجاست که به مقدار خمس راست و حسینی می‌تواند بدهد، این یک. دو، اضافه دارد کمتر از خمس می‌تواند بدهد، این دو. اما با سه و چهار کاری نداریم. با سوم که درآمد و خرجش مساوی ست کاری نداریم، با اونجام که درآمدش کمتر از خرج است که ما کاری نداریم، کاری داشته باشیم باید بهش بدیم، این کسری رو باید بهش بدیم. ما بحثمون کجاست؟ بحثمون در اون اول و دومه. زیاده دارد به اندازه کلّ خمس، زیاده دارد به اندازه ثلث، سبع، عشر هرچی، اینا معینّه.

خب ، در این دو موردی که درآمد معین است و خرج معین است و زیادی یا به اندازه خمس دارد یا بیشتر یا کمتر از خمس، چرا شما می‌گید یکسال اینجا مهلت داره؟ چرا؟ ما سوال می کنیم از کلّ فقها، این سوال رو بکنید شما از فقها، چرا یکسال مهلت دارد؟

ببینید، اگر شما مالی نزد من امانت دارید، معلوم است چقدر است این امانت و شما این امانت رو پهلو من گذاشتید باشه بِسم الله، اما نه امانت رو گذاشتید، میگید فلان موقع بده، اگر فلان موقع امانت رو ندید شما خیانت کردید یا نه؟ {إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا} مگه اینطور نیست؟ امانت. حالا، مگر در باب خمس که{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} مگر این خمس امانت نیست نزد ما؟{لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ} در دو بعد احتیاج معنوی و احتیاج مادی که این شش بخش سهیم اند در خمسِ مالِ من، اگر خمس باید بدم، اگر کمتر، کمتر، سهیم‌اند، حالا که سهیم اند پس من امانت دارم. آیا صحیح است که بنده 2 هزار تومن از مال شما نزد من هست و شمام اجازه ندادید بمانه، اجازه ندارید، فقیرید، مسکینید، ابن السبیل اید، یتیم اید، در مادی ست یا در بعد معنویست، تبلیغات دینی لازمه، مگر می‌شود گفت یک موقع تبلیغات دینی لازم نیست؟ تبلیغات دینی لازم است و خرج دارد مخصوصاً دنیا که بهم نزدیک می‌شود، خرجاش بیشتر است، تبلور زیادتر دارد، هیچ وقت نیست که احتیاج به خمس درکار نباشد، اینجا بین الهلالین مطلبی عرض کنم که تعجب کنید همتون که بعضی از فقهام فتوا میدن متاسفانه.

ما حدود سی حدیث داریم، بعداً براتون می‌خونیم از جامع الاحادیث شیعه استاد بزرگوار آقای بروجردی، سی حدیث داریم که در تمام این سی حدیث از قول أئمّه (ع) نقل شده است که أَبَحنَ الخُمسِ لِشیعَتِنا، ما خمس را مباح کردیم بر شیعمون، چرا؟ منطق اینه، میگه برای اینکه اگر این خمس رو ندم، این مال مصرف میشه در ازدواج و در خوردن چه، بنابراین اولادشون، اولاد حرام درمیان، زندگی، زندگی حرام میشه، ما برای عطف به شیعمون، برای ترحم به شیعه أبَحنا لِشیعَتِنا، مباح کردیم بر شیعمون تا اینکه مبتلای به ولد حرام و زندگی حرام و مال حرام نشه، سی تا حدیثه ولی هر سی تا دروغه. مگه میشه قبول کرد؟ مگر می‌شود سی حدیث و  سیصد حدیث و سه هزار حدیث و سیصد هزار حدیث، حکم قرآن رو نقض کند؟ قرآن که می‌فرماید{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} این حکم خداست، چطور می‌شود که أئمّه اینو عرض می‌شود که ببخشند، مال کی رو ببخشند؟ مال یتیم رو، یتیمی که داره داد میزنه نداره چرا ببخشم؟ حتی سهم خودشون رو حق ندارند ببخشند. ببینید{وَاعْلَموا} این بین الهلالین دارم عرض می‌کنم که دستتون باشه تا بعد صحبت کنیم{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى}این سه تا باید مصرف در چی بشه؟ مصرف در خوراک خدا؟ نه، رسول؟ نه، أئمه؟ نه، مصرف در شئون دینی. آیا أئمّه که میگن أبَحْنَ الخُمسَ لِشیعَتِنا، بعد اول را مرادشونه که مصرف در شئون دینی دین نباشه؟ احتیاج ندارد به امور دینی؟ همه مامانی میشن، خوب میشن؟ همه مسلمان میشن؟ همه تمام معارف رو دارند دیگه احتیاج به تبلیغ نیست؟ این دروغه. اگر أبَحْنَا لِشیعَتِنا در بعد اول خمس است که {لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى}ست یعنی أبَحْنَا که مردم بی دین بمانند، جاهل بمانند، أبَحْنَا تبلیغ نشه، چرا مال تبلیغه، این أبَحْنَا غلط……….

أبَحْنَای دوم{وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ}مسکین احتیاج دارد به شما، خمس مال بهتون تعلق گرفته، ما مالی که شما باید به مساکین بدید، بخشیدیم، خب این شما چکاره‌اید، مال خودتونم نمی‌تونید ببخشید، مال خودتونم نبود، این وَلِذی القُربی مال شما نبود، مال تبلیغ و دعوت است از برای تقویت استمرار رسالت بود، امام معصوم حق ندارد بگوید نه من نمی‌خوام، من نمی‌خوام امام باشم و من نمی‌خوام تبلیغ دین برای من بکنند، این غلط است. خدا نمی‌تونه این کار رو بکنه، مَعاذَالله تعبیره دیگه. خدا بگوید من اصلاً نمی‌خوام واحد باشم، هرکی هرچی می‌خواد بگه و من نمی‌خوام تبلیغ کنم برای توحید من، نمیشه همچین چیزی، اینا لازمه دعوت ربّانی است. بنابراین{لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى}یک چیز مستمرّه، در زمان حضور رسول و معصوم هست و در زمان غیاب هست تر است. ما در زمان غیاب معصومین بیشتر احتیاج به تبلیغ داریم تا در زمان حضور. در زمان حضور معصومین هستند، مرجع‌اند، ملجأ اند، مأوا هستند و اما در زمان غیبت دشمنان قوی‌ترند و دوستان ضعیف‌ترند. اگه دشمنان اگر صاحب خانه باشد بیشتر دزدها تمایل می‌کنند به دزدی یا نباشد؟ اگه نباشد ما صاحب خانمان نیست، صاحب خانه غایب است، چون صاحب خانه غایب است، بنابراین دشمنان بیشتر دندون تیز می‌کنند، بیشتر تبلیغ بر ضد دین می‌کنند و دوستان هم ضعیف‌تر، چون صاحب خانه تشریف ندارند. چطور می‌شود این سی حدیث این حرف رو بزنه؟ شما نگاه به سی تا نکنید خب سی هزار تا، سیصد میلیون، مگر در مقابل قرآن می‌تونه حرف بزنه؟ یا باید تأیید کنیم یا باید عرض می‌شود که رد کنیم، خیلی ساده است و ما متحریم چرا فقهای عزیز ما برای یک دونه حدیث اینقدر ملَّق می زنند، حاضر نیستند رد بشه، اما قرآن رد بشه. آقا حدیثه، خب بابا قرآن است. چطور شما نصّ قرآن رو قبول نمی‌کنید و اون یک حدیثی که نه پدر دارد، نه مادر دارد، نه خواهر دارد، نه، این چون این حدیث…………….. حتماً باید باشه. این بین الهلالینه که اصلاً قابل بخشش نیست خمس یا منِ فقیه، کسی بیاد بگوید که ما حساب کردیم اینقدر بدهکاریم، شما اینقدرشو ببخشید تا باقیش رو بدم، من برای اینکه اون مقدار رو از آقا بگیرم به طلبه‌ها بدم، شاگردهام زیادتر بشن، بگم باقیش رو بخشیدم، چی بخشیدی؟ مال کیو بخشیدی؟ مال کیو بخشیدی؟ مالی که معصوم نمی‌تواند ببخشد، پیغمبر نمی‌تواند ببخشد، خدا نمی‌شود ببخشد، تو چطور بخشیدی؟ البته مطالبی است که من باید بعداً موضوعاً صحبت کنیم. برمی‌گردیم به حرف اول.

خب، ببینید، در این فرض اول از فروض أربعه که خودش چهار فرض داشت، در فرض اول درآمد معلوم و خرج هم معلوم، این درآمد معلوم و خرج هم معلوم، 4 بعد داشت، دو بعدش این بود که خب من باید خمس بدم، بیشتر دارم یا همونقدر دارم یا کمتر از خمس. این 200 هزار تومنی که من باید از یک میلیون بدم، آقا یک میلیون درآمد دارم و 800 تومن خرج دارم و 200 هزار تومن همین امروز گیرم اومد، تجارت کردم یا کاری کردم، اینی که الان گیرم اومد، چرا 200 هزار تومن پهلو من بموند تا آخرسال؟ آقا باشه پهلو شما آخر سال حساب کنیم، خب چرا؟ این امانت است نزد من. وقتی که امانت است نزد من، دعوت الهی معوّق بماند، یتامی و مساکین و ابن السبیل معوّق بمانند، یک سال سماق بمکنند، صبر کنند تا بعد یکسال خب چرا؟ مگه امانت نزد شما نیست؟ به چه مجوزی امانت؟ همانطوری که امام معصوم هم حق ندارد خمس رو ببخشد، امام معصوم هم و هیچ کسی به طریق اولا حق نداره این خمس که امانت است نزد شما، این باشد باشد سر سال، این سرسال چیه اصلاً؟ این غلط است در این بعد، باید همون آن بدید. این در جاییست که چی؟ در جاییست که درآمد معلوم و عرض می‌شود که مصرف هم معلوم.

اما، به عکس، اگر نه درآمد معلوم نه مصرف، نه درآمد معلوم است نه مصرف، آدمیست که یک کسبی دارد که معین نیست چقدر گیرش بیاد، بعضی وقتا چیزیم باید روش بذاره، نه درآمدش معلوم است، نه خرجش معلوم است، اگر این سال رو میزان بگیره مثلاً که درآمد معلوم نیست، خرج معلوم نیست، پس منجّزاً برعهده من چیزی نیست، احتمال دارد من بدهکار شوم، احتمال دارد مساوی باشه، احتمال دارد زیادی بیارم، زیادی کمتر از خمس باشد، به اندازه خمس باشد، بیشتر از خمس، پس بر عهده من چیزی نیست. اگر من شک دارم که بدهکارم یا نه باید بدم؟ من شک دارم الان.

در بعد اول من یقین دارم که بدهکارم که درآمد معلوم و مصرف هم معلوم در اون دو قسمش، اما در بعد دوم درست نقطه مقابله که درآمد نامعلوم و مصرف هم نامعلوم، در اینجا که درآمد نامعلوم و مصرف هم نامعلوم، پس بدهکار بودن من به حساب امانت خمس نامعلوم پس چی بدم من؟ اگرم دادید خب دادید، اگه بود بعداً حساب می‌کنید، نبود باید پس می‌گیرید. ممکنه حساب رو بده، خب بعداً هم بدهکار شد یا متعلق به او نبود، پس بگیره. اینجا سال معنی داره، سال یا غیر سال، فرق میکنه، بعضی از سالیانه است درآمدشون، بعضی ها ماهیانه است، بعضی‌ها فصلانه است، بعضی‌ها روزانه است، بعضی‌ها موزانه است، این به سال ما نمی‌چسبیم، به سال در اونجایی می‌چسبیم که قاعده عادی معمولی در زراعات و این حرف ها سال است. حساب کند در سال این درآمدی که داشت و این خرجی که داشت اگه زائدی بود خب اونموقع بده، قبلاً چرا نه؟ قبلاً حرام نیست بده، چون{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ}باید ثابت باشد اضافه داره، چون ثابت نیست اضافه دارد باید صبر کند، حساب کند، اگر اضافه‌ای بود از اون اضافه بده، این هم مال دوم. اینجاست که مثلاً سال پیش میاد، اما در اون دو احتمال دیگر، درآمد معلوم، خرج نامعلوم، درآمد مجهول، خرج معلوم، اینا رو چکار کنیم؟ بعضی‌هاش به قبل می‌خوره، بعضیاش به بعد می‌خوره، درآمد معلوم، بنده درآمدم معلومه سالی یک میلیون، نمی‌دونم خرجم چقدره، نمی‌دونم چرا چون معین نیست دیگه، مهمان میاد، نمیاد، نوه میاد، بچه میاد، مریض میشه آدم، این غیر از اون آدمی ست که توی آبونمان مان خانه خوابیده و ماهی 8 هزار تومن بدن و ماهی 10 هزار تومن درآمد داره، نه، این درآمد معلوم ولکن خرج نامعلوم.

حالا اینو حساب می‌کنیم، اونی که درآمدش معلوم است که سالی یک میلیونه خرج نمیدونه بیش از یک میلیونه، کمتره، مساویه، عرض می‌شود که چیزی نمی‌دونه. خب اگر اصلاً نداند که اضافه میارد، پس اصلاً نداند که خمس به او تعلق می‌گیرد، خب چرا حالا بده؟ حالا که بدهکار نیست. به حساب فرض دوم که عرض کردیم، صبر کنه آخر سر، آخر سر اضافه داشت میده، نداشت که هیچی.

و اما اگه یک آدمیست بله که درآمد معلوم، خرج نامعلوم ولی میداند بالاخره اضاف میاره، ببینید درآمد معلومه، یک میلیون درآمد داره، خرجش هفتصد تومنه، ششصد تومنه، هشتصد تومنه، نهصد تومنه، قطعاً یک میلیون نیست کمتره، اینجا چی؟ اینجا ممکن است گفته بشه خب ما معلوم نیست که چقدر باید بده، باید بده اما چون معلوم نیست چقدر باید بده صبر کنه آخر سال، این یک حرفه ولی حرف دوم قوی‌تره. حرف دوم این است که آقا بنده مردّدم که صد تومن به شما بدهکارم یا دویست تومن یا پونصد تومن، خب قدر متیقّن چیه؟ صدتومن، خب بده صد تومن رو. صدتومن رو بده تا بعد حساب کنی. بعداً حساب کنید اگر 200 تومن بود باقیش رو بدید، 300 تومن باقیش رو، غیر از اینه؟ اینجام همینطوره. اینجام که درآمد معلوم و خرج نامعلوم اما معلوم است که بالاخره من اضافه‌ای خواهم داشت، این اضافه، یک مرتبه اضافه ایست که قدر متیقّنی دارد، یک مرتبه نداره، اونکه نداره بحثی نداریم، اگر این اضافه‌ایست بابا این 200 تومن اضافه است، درسته؟ این 200 تومن اضافه که حدّ اعلاشه، حد اعلاش 200 هزار تومنه، حدّ ادناش 50 هزار تومنه، خب، بنابراین من از 50 هزار تومن باید خمس را بدهم، چرا؟ برای اینکه قدر متیقّن مسلّمی که باید بدم، اینه، از این کم نمیشه. زیادی چی؟ زیاده رو سر سال. اینطور نیست که همه رو بذارید سر سال. این در صورتی است که درآمد معیّن و خرج غیر معیّن. به عکس، اگر درآمد نامعین، خرج معین، اونم همینطوره، درآمد نامعین و عرض می شود که درآمد نامعین و خرج معین، در اینجام، اگر درآمد نامعیّن و خرج معیّن این مطلب رو به انسان می‌رساند که بابا من زیادی نمی‌آورم، خب هیچی، قبول، کم میارم خب بگیر، اما زیادی میارم، زیادی میاره خب قدر متیقّن، اینم مثل فرض قبلی. پس اونجایی که معین است من چقدر اضافه دارم، چرا معطل کنم؟ اونجایی که اصلاً معین نیست من دارم، خب نباید بدم، اونجایی که معین نیست چقدر اضافه دارم ولکن معین است قدر متیّقن داره، قدر متیّقن دارد که اضافهُ المال اینو باید بدم. این اضافهُ المال بین صد تومن و دویست تومن و فلان، اون حداقّل رو باید بدم. بنابراین علی موند و حوضش، یعنی اونجایی که من یکسال باید معطل شم، این مال زارعینه اونم کدوم زارعین؟ اون زارعینی که قدر متیّقن دارند و حدّ معلوم ندارند، اونی که نه حدّ معین دارند و نه قدر معلوم ندارند، البته برای اینکه معلوم بشود به اون ها خمس تعلق می‌گیره نه معلوم بشه چقدر. یک مرتبه چقدر معینه، حالا میدم. یک مرتبه چقدر معین نیست ولکن قدر متیّقنه است حالا میدم، یک مرتبه نه چقدر معینه نه قدر متیقّن، احتمال داره اصلاً بدهکار بشم، احتمال داره طلبکار بشم، بنابراین طبق میزان معینی که ما از قرآن استفاده می‌کنیم عرض می‌شود که{إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا} اینکه مهلت بدیم به صاحبان خمس که معلومم هست خمس باید بدن، معلومه کمتر حالا یا کمتر یا به اندازه خمس، معلوم است چیزی که باید بدن. معلوم است چیزی باید بدن اینکه مهلت نمی‌دیم، این چیز بماند نخیر، اگه چیزی معینه از اول بدید، امانته. اگر چیزی معین نیست، قدر متیقن بدید، فقط سوم می‌مونه. سوم اینکه معلوم نیست چیزی هست یا نه، اصلاً معلوم نیست چیزی به من تعلق می‌گیره یا تعلق نمی‌گیره، نه اینکه اون احتمالات دور و بعید رو.

بنده یک میلیون درآمد دارم، 800 تومن خرج دارم، خب ممکن است عملی پیش بیاد، یک آتش‌سوزی بشه فلان، ممکن است به درد نمیخوره، اونی که بیّن است در زندگی انسان، در زندگی انسان بیّنه، خب بعضی وقتا سفر میکنه مشهد میره، بعضی وقتا سفر میکنه مثلاً کجا میره، این، این بعضی‌ها یک حسابی دارد که برای خاطر این بعضی‌ها ما معطل بشیم.

بنابراین ما برمی‌گردیم به عرض اولمون، اولاً آیه{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} میگه امانت است و باید بدید، ثانیاً روایات ما کلاً یک اشاره راجع به سال نداره، اصلاً سال معنی ندارد. فقط سال برای کسانی است که به حساب سال می‌تواند معلوم بشود که این‌ها چقدر باید بدن یا اصلاً باید بدن یا نه. پس اگر بدانند که چقدر باید بدن اول، اگر ندانند چقدر باید بدن و می دانند حتماً باید بدن قدر متیقن، اگر هیچکدوم رو ندانند، نه اصل چقدر و نه اصل عرض می‌شود که قدر متیّقن، در اونجاست که مهلت میدن تا سال، پس تمام ما مهلمیم تا آخر سال، چرا؟ برای اینکه مام نوعاً یا کسری داریم یا مساوی اگه زیادی بیاریم مثلاً صنّار اضافه میاریم. این یک بحثی ست که لازم بود حضور برادران عرض کنم. آینده هم

(صحبت حضار)

عرض کردم، اگر هم درآمد و هم خرج مجهول باشه، باز چند جوره، با اینکه نمی‌دونم چقدر درآمد دارم و نمی‌دونم چقدر خرج دارم ولی معمولاً اضافه میارم، اینجا اضافه یا قدر خمسه یا کمتره اینجا باید همون قدر متیقن رو بدم، در مجهولین ها، من در مجهولین چه عرض کردم؟ اول اینطور عرض کردم که مجهولین نمیدونم چقدر درآمد دارم، نمیدونم چقدر خرج دارم، پس نمی‌دونم متاهل هستم یا نه؟ این یک مطلبه. یک مرتبه نه، اون اشاره ای که شما می‌فرمایید، من نمیدونم درآمد چقدره، نمیدونم خرج چقدره ولی میدانم بالاخره اضاف میارم، اینم داخل در اون فرض دیگره که می‌دانم بالاخره، اونجایی که می‌دانم بالاخره اضافه می‌آورم، قدر متیّقن از اون می‌دانم را شما باید بدید، بعد سر سال عرض می‌شود که حساب کنید.

خب، فروع دیگری در عُروه هست که برای آقایون می‌خونیم خوبه برای تحلیل مطلب، البته اینم حضور برادران عرض کنم که برای اینکه ما بیشتر قوت پیدا کنیم در فروع فقهیّه، سوالات فقهی که از من می‌کنند از شهرستان‌ها یا اینجا یا کتباً یا حضوراً، اینا رو مطرح کنیم حضور برادران خوبه، هم از افکار برادران استفاده می‌کنیم، هم تبلوره، فلذا وقتی که بحث تموم شد، یکی از سوالات که شده من عرض می‌کنم، اونوقت فردا بعد از بحث با هم صحبت می‌کنیم. تو این چند دقیقه که تا ظهر وقت داریم آقایون که فرصت دارند با هم صحبت می‌کنیم.

حالا تتّمه‌ی مسائلی که در عُروه مرحوم سید طباطبایی مطرح فرمودند، مسئله 55، إذَا عَمَّرَ بُستاناً وَ غرَسَ فیهِ أشجاراً وَ نَخیلاً لِلانتِفاعِ بِثَمَرِهَا وَ تَمْرِهَا، پس تجارت نیست، نه زراعت است که زراعت برای فروشه، نه زارعت است برای تجارت که عملش این نیست، بلکه خانه‌ی شخصی خودش حیاطش یک خورده بزرگتره چندتا درخت کاشته مثلاً یا بستانی إذَا عَمَّرَ بُستاناً وَ غرَسَ فیهِ أشجاراً وَ نَخیلاً لِلانتِفاعِ بِثَمَرِهَا، می‌خواد بخوره، خودش بخوره و به بچه‌هاش بده، وَ تَمرِهَا لَمْ یَجِبِ الخُمْسْ فی نُمُّوِ تِلْکَ الاشجَارِ و النَّخیلْ، میگیم چرا سید بزرگوار، چرا؟ مگه این جزو غنائم نیست؟ این همش برگشت به همون ضابطه کلّی می‌کنیم.

این آدمی که در خانه‌ی خودش عرض می‌شود که انتفاع میکنه، چه در خانه خودش چه در مزرعه، در خانه‌ی خودش درختی و عرض می‌شود خرمایی فلانی کاشته و اضافه بر مؤونه سال هست، اینکه اضافه بر مؤونه سال است، خب این غنیمت است، باید که از این غنیمت خمس رو بده و اونوقت باید که تمام غنائم رو جمع کنه، یعنی این میوه‌های خانه، تجارت، دلالی، ارث، مرگ، هدیه، هبه و و و همه رو جمع کنه. همه رو جمع میکنه، آقا از همین که جمع کردی دو میلیون تومنه، شما فرض کنید، یک میلیون خرج داری، یک میلیون دیگه رو باید که چقدر بدید؟ 400 تومن ازش بدید، این 400 تومن خمس دو میلیونه، ایشون میاد می‌فرماید که نخیر این 400 تومن، اون مقداری که میوه‌های زیادی خونست نه، میگیم خب چرا؟ مگه جزو مَا غَنِمْتُم· نیست؟ فلذا بعضی از برادران فقیه اینجا حاشیه زدند، من حاشیه ها رو مفصل نمی‌خوام عرض کنم. یک حاشیه، دو حاشیه، سه حاشیه، چهار حاشیه. حالا البته بعضی ها تقصیر قائل‌اند، بعضی‌ها اینور رفتند، بعضی‌ها اونور رفتند، ولی حرف کلّی همین است که باید خمس بدید. إذَا عَمَّرَ بُستاناً وَ غرَسَ فیهِ أشجاراً وَ نَخیلاً لِلانتِفاعِ بِثَمَرِهَا وَ تَمْرِهَا لَمْ یَجِبِ الخُمْسْ فی نُمُّوِ تِلْکَ الاشجَارِ و النَّخیلْ وَ أمَّا إنْ کَانَ مِنْ قَصْدِهِ إکتِسابْ، این اکتساب غرضِ اکتساب…. این بسته به چیز اکتساب…..

وَ أمَّا إنْ کَانَ مِنْ قَصْدِهِمْ إکتِسابْ، ولو تو خونش کاشته می‌خواد کسب کنه، انجیر ها رو بفروشه مثلاً، وَ أمَّا إنْ کَانَ مِنْ قَصْدِهِمْ إکتِسابْ بِأصلِ البُستانْ فَالظّاهِرْ وُجوبُ الخُمسْ فی زِیَادَهِ قیمَتِهِ وَ فی نُمُّوِ أشجارِهِ وَ نَخیله، چرا اینا رو میگه؟ میگه در زیادی سوقی نیست بلکه در زیاد متصل یا منفصله که قبلاً هم تفسیر قائل شده بودند. البته اینجا چندتا حاشیه داره مثلاً بعضی‌هاش رو ملاحظه کنیم بد نیست. از جمله 5، مرحوم آقای شاهرودی،………… شاهرودی رضوان الله علیه، می‌فرماید قَدْ مَرَّ أنَّ الاحتیاطْ فیِ النَّماءاتْ الغِیرِ مقصوده، الف و لام غلطه اینجا چون الف و لام سر غیر نمیاد، الغیرُ الصحیح و غیرُ الصحیح و صیحح غیرُ الصحیح، بله.

قَدْ مَرَّ أنَّ الاحتیاطْ فی النَّماءاتْ غیرُ المقصودَه مِمَّا لاَ یَنْبَغی تَرکُه، ما به ایشون عرض می‌کنیم لاَ یَنْبَغی که این فرمایش رو می‌کنید. نماءات غیر مقصوده مگه مَا غَنِمْتُمْ نیست؟ خب مَا غَنِمْتُمْه، غیر مقصوده باشه، آیا از ارث مَنْ لاَ یَحتسب، این غیر مقصوده تره؟ وَ أمَّا المَقصودَه فَوُجوبُهُ هُوَ الأقوا، خب در این جهت رفیقیم ولی در اون جهتم اختلاف داریم.

خب، مرحوم آقای حکیم می‌فرماید که إذَا کَانَ مُتَّصلاً کَما ……….. . اگر متصل باشد این حرف میاد، منفصل باشد نه، ما میگیم چه متصل باشد چه منفصل باشد چون سه بعدیه، یا از نماء متصله یا از نماء منفصله یا زیادی سوقی، در هر سه بعد، ما در هر مثلث یک خط بکشیم دورش بگیم تمامش این مَا غَنِمْتُمْ است و باید که بدیم.

(صحبت حضار)

آقای خوئی حفظهُ الله می‌فرماید که بَل یَجِبُ فی غِیرِ مَایُعدُّ مِنْهَا مِنَ المَؤؤنْ ببخشید، بَلْ یَجِبُ فی غَیرِ مَایُعدُّ مِنهاَ مِنَ المَؤؤنْ، در اونی که از مؤونه نیست باید بده، اونی که از مؤونه هست اصلاً، توضیحه واضحه ظاهراً، چون مؤونه مستثناست کلاً دیگه، اینجا رو آقای خوئی برای چی فرمودند. حالا، این یک مسئله،

(صحبت حضار)

مسئله 56، إذَا کَانَ لَهُ أنواعْ مِنَ الاکْتِسابْ و الاستفاده، همونی که قبلاً اشاره کردم، إذَا کَانَ لَهُ أنواعْ مِنَ الاکْتِسابْ و الاستفاده کَمَنْ یَکونُ لَهُ رأسُ مالِ یَتَّجِرُ بهِ وَخَانَ یُؤجِرُه وَ أرضٍ یَزرَعُهَا وَ عَمَلِ يَدٍ مِثلُ الكِتَابَة أوِ الخِياطَةِ أوِ النَّجارَةِ أوِ نَحْوِ ذَلِكْ يُلاَحَظُ فِي آخَرِ السَّنَةْ مَااسْتَفَادَهُ مِنَ المَجْمُوعْ مِنْ حَيْثُ المَجْموعْ، ما به آخر سنش عرض داریم که حرف‌هایی که عرض کردیم چرا آخر سنه؟ مَااسْتَفَادَهُ مِنَ المَجْمُوعْ مِنْ حَيْثُ المَجْموعْ فَيَجِبُ عَلَيْهِ خُمْسُ مَا حَصَلَ مِنْهَا بَعدَ خُروجِ مَؤونَتهْ. به اون معنایی که ما عرض می‌کنیم.

در اینجا 9، یک حاشیه‌ای داره، مال آقای گلپایگانی حفظ الله، می‌فرمایند که إذَا لَمْ یَکُنْ فی شَیءٍ مِنْهَا خُسْرانْ وَ أمَّا مَعَهُ فَیَعدی بِهَ الخُمس، بیّنه که، اگه خسران باشد که در خسران که خمس نیست، منتها باید جمع کنید. ببینید، مثلاً ما از چند جور کسب داریم، در این کسب استفاده کردم این مقدار، در اون یک مقدار، یک مقدار ضرر کردم، خب ضرر جبران میشه دیگه، اینم تقریباً توضیح واضحه.

عرض می‌شود که بله، مسئله 57، يُشْتَرَطُ في وُجُوبِ خُمْسِ الرِّبْحْ أوِ الفَائِدةَ اسْتِقْرارُهُ، این خوبه، مثلاً فرض کنید که من یک چیزی رو از جنابعالی خریدم اینقدر فایده داره، ولکن معامله، معامله خیاری است، در معامله‌ی خیاری که مستقر نمیاد طرف اصرار می‌کند، شاید شما اعمال خیار کردید، معامله برگشت، حالا بدم من این خمس رو؟ نه. البته این معامله خیاری فرق دارد با موارد دیگری، مثلاً اگر مثلاً معامله خیاری نیست، ولکن شما برگشتید خواستید جنسی را که به من فروختید، پس بگیرید، مگر مستحب نیست در اینجا من أقَاله کنم؟ مَنْ أقَالَ مومناً أقاله الله. اگر مستحب است اقاله کنم در در این دو حرفه، اگر شما خیار، اختیار فسخ نداشتید، ولکن من روی ادب شرعی به عنوان استحباب گفتم باشه، این ولو اینقدر استفاده داره باشه، مال خودتون باشه، حالا در اینجا با اینکه معامله لازمه و این ربح رو من بردم در حقیقت، باید خمس ربح رو بدم یا نه؟ این یک بحثیه، آقایون روش فکر کنید. خمس این ربح رو باید بدم، مثلاً بله به یک حساب و نه به حساب دیگر. بله به این حساب که من ربح بردم خب بخشیدم، بیخود لزومی نداشت ببخشی. ولی بحث دیگر مگر من أقَالَ عرض می‌شود که مؤمناً أقَالهُ الله، مگر از مستحبات نیست؟ خب منکه این کار مستحب رو کردم و به یک مومنی خدمت کردم، {مَا علَیَ المُسْلِمینْ مِنْ سبیلْ} چی میگه؟ بله؟ من کار بدی نکردم، حالا کار بدی، کار خوبی کردم باید خمسشم بدم؟ بابا من دادم به او، اصل و فرع رو. ببینید، این مَا غَنِمْتُمْ

(صحبت حضار)

-نه زائد نه.

ببینید، بنده یک عبایی خریدم 500 تومن، درسته؟ اختیار فسخ هم نیست در اینجا، بعد طرف خواستش که پس بگیره. منم به حساب استحباب پس دادم، ولی این عبایی که خریدم 500 تومن، الان می‌ارزه به 700 تومن که 200 تومن اضافه است، این 200 تومن اضافه 40 تومنش خمسه، آیا اگر من اقال، خب اگه اختیار فسخ بود بله، ولی اگر إقاله ایشون رو قبول کردم و این 200 تومن که گیر من اومد برگشت به جیب ایشون، من باید اونی که به جیب ایشون برگشت خمسش رو بدم یا نه؟ یک حرف است که خمسش رو باید بدید، چرا؟ برای اینکه خود جنابعالی موجب شدی که این مال از دست رفت، ولی حرف بهتر این است که نخیر{مَا علَیَ المُسْلِمینْ مِنْ سبیلْ} منکه راه بدی نرفتم که، من چون مستحب است در شرع اقاله کنم، اقاله کردم، پس سبیلی بر من نیست، من نباید چیزی بدم، حرف درست هم همین دومیه، حالا برگردیم.

(صحبت حضار)

-حاج آقا اینجا مقدم داشتن مستحب بر واجب نمیشه؟

-نه، مقدم داشتن مستحب بر واجب نیست نخیر. چرا؟ برای اینکه واجب درصورتیست که من داشته باشم، الانکه ندارم که.

و اما

-إقاله مستحبِّه دیگه.

-صبر کنید.

اگر من هدیه‌ای شایسته من است که بدم، مستحبم هست، اگه هدیه رو بدم خمسی نخواهد داشت، ولی اگه ندم چی؟ خمس داره. حالا هدیه رو بدم باز خمس داره؟ نداره دیگه. اینم مثل هدیه است دیگه. این یک هدیه ایست که به مسلم دادید مخصوصاً آیه مبارکه{مَا علَیَ المُسْلِمینْ مِنْ سبیلْ} ببینید یکی از

-حاج آقا تازه…………….. این هدیه ای که مخمس نشده یک قسمتش مال خودت نیست که، مال خود انسان که نیست، یک قسمتی………

– درصورتی که پهلو خود من بمانه، مثل خیار فسخ ها، اگه پهلو خودم بمانه بِسم الله، اگه مصرف کنم بِسمِ الله، ولیکن اگه  نه اصلاً اصل معامله برگشت، البته بحثی است که بعداً میاد، اینو من اشارتاً اینجا عرض کردم.

خب ببینید، يُشْتَرَطُ في وُجُوبِ خُمْسِ الرِّبْحْ أوِ الفَائِدةَ اسْتِقْرارُهُ، این بحث اولی که خیار فسخ نداشته باشیم. در اینجا حاشیه 10 دارد مال آقای شاهرودی، وَ لَعَّلَ المُرادْ خُصوصٌ النِّماءاتُ المتَّصِلَه دونَ النِّماءاتِ مُنفَصِلَه. چه فرق، استقرار نماءات متصل باشد یا منفصله؟ بله، مگر نماءات منفصله‌ای که انسان این گوسفند زایید، بعد از زاییدن طرف اومد خیار فسخ رو اعمال کرد. خب اگه برگشت، بچه هم بر می‌گرده دیگه، حاشیه لزومی نیست بخونید.

حالا، یکی از برادران بسیار بزرگوارمون که از مقرّرین درس آقای شاهرودی بود، فرمود که……… ایشون از نظر قداست بسیار بسیار مهم بودند حتی قبل از اینکه مرجع بشن، رساله بنویسن، محترم‌تر بودن از بعد. گفتم چجور رساله نوشتن؟ گفتن یک جور که ایشون فرمودند عُروه رو بخون بابا، من می‌خوندم، بعد می‌گفتن خب حالا فلان أحوط رو أقوا کن، فلان أقوا رو أحسن کن، فلان چیز ، بدون مراجعه، این ابتدای رساله نویسی بود. اینطور نیست که هرکس رساله بنویسه اول تا آخر دقت کند تو کتاب و سنت، فلذا تبلور پیدا میکنه، توجه کردین؟ أحوط رو أقوا کن، أقوا رو أحوط کن. با اینکه خب از مراجع بسیار قوی بودن ایشون.

يُشْتَرَطُ في وُجُوبِ خُمْسِ الرِّبْحْ أوِ الفَائِدةَ اسْتِقْرارُهُ، حالا بعضی ها که، ایشون که فقیه بود، بعضی‌ها که نه این صفحه اول رو بکن اسم منو بذار.

عرض می‌شود که يُشْتَرَطُ في وُجُوبِ خُمْسِ الرِّبْحْ أوِ الفَائِدةَ اسْتِقْرارُهُ فَلَوِ اشْتَرَى شَيْئاً فِيهِ رِبْحٌ و َكَانَ لِلْبَائِعْ اَلْخِيارْ لاَ يَجِبْ خُمْسُهْ، برای اینکه هنوز معلوم نیست، مثل اون فروضی که عرض کردم. من نمیدونم تا آخر اضافه دارم یا نه. لاَ يَجِبْ خُمْسُهْ إلاّ بَعْدَ لُزومِ البِيْعْ وَ مُضِيِّ زَمَنِ خِيارِ البَائِعْ. این مُضّی باید قبلاً ذکر بشه برای اینکه لزوم بیع بعد از مُضِيِّ زَمَنِ خِيارِ البَائِعْ یا بعد از امکان خیاره.

مسئله 58، لَوِ اشْتَری مَا فیهِ رِبحٌ بِبَیعِ اَلْخیارْ فَصَارَ الْبِيعْ لاَزِماً فَاسْتَقَالَه، همون مثلی که عرض کردم، فَاسْتَقَالَهُ البَايِعْ فَاقَالَهُ لَمْ يَسْقُطِ الخُمسْ، خب اگه می‌خوای يَسْقُطُ الخُمسْ چونکه لَمْ يَسْقُطِ الخُمسْ چرا؟ برای اینکه این بهش تعلق گرفت و لزوم پیدا کرد و اینو برگردوند لَمْ يَسْقُط، ما عرض می‌کنیم یَسقُطِ الخُمسْ به دو دلیل، یکی اینکه بالفعل که ندارد، داره یا نه؟ شما که سال دارید میگید. بالفعل که

(صحبت حضار)

-نه ایشون سال میگه، نه حالا سال مطرح نمی‌کنیم.

ببینید، این مالی که من باید خمس بدم، به طریق حلال از دست من رفت، به طریق حلال رفت، اگر این مال به طریق حلال از دست من رفت، هبه بود مثلاً

-آخه این از دست رفتن نیست از دست دادنه،……..

-از دست دادم به طریق حلال، ببینید، مثلاً نفقه زوجه رو دادم.

-آخه این حلال بودنش آخه چه چیز مورد اشکاله؟

-مگه إقاله حلال نیست؟

-چرا حاج آقا، در مورد خمسی که گردن من نیومده باشه، وقتی گردن من مستقر شد

– میفهمم، همونجا رو داریم عرض می‌کنیم، ببینید، این درآمد که من دارم و باید نفقه مستحب عیال رو بدهم، به خود این خمس تعلق می‌گیره؟ به خود این؟ می‌گیره؟ نمیگیره.

-یعنی خمس مجموع باید داد دیگه.

-نه، خود اینو عرض می‌کنم. ما خود اینو داریم عرض می‌کنیم. این مبلغی که الان از این عبا دست من دارید، این عبایی که الان 200 تومن فایده داره، اگر خود این عبا را کلاً بخشیدم به پسرم، حالا او خمس بده مطلبی نداره، منکه نباید خمس بدم. چرا؟ برای اینکه من در مؤونه مصرف کردم و یکی از مؤونات مسلم هبه است، هدیه است، جهیزیه دادنه و یکی از مؤونات مسلم چیه؟ إقاله است.

(صحبت حضار)

-ثابت نشده آخر،

(صحبت حضار)

-مؤونه مستثنا که نیست.

-مستثنا از اصل نیست، از فرع که

-بالاخره باید خمسشو بده منتها از عین مال نباید بده.

-نشد، ببینید، دو حسابه، ببینید، بنده اگر اینو، خمس اینو، ببینید، خمس اینو این هزار تومن که 200 تومنه حساب کنم، خب باید 200 تومن اضافه بدم، اما اگر خمس این حساب نشه، از بقیه من خمس بدم از این نمیدم. چرا؟ برای اینکه جزء مؤونه است. یعنی به همون حسابی که عرض کردیم.

-بحث سر این نیست که از اصل مال بدیم یا از مال دیگر میدیم. ما میگیم که آیا این خمس داره یا نداره؟

-توجه کنید، آیا این مَنْ أقَالَ مُؤمِناً أقَالَهُ الله و بر مبنای{مَا علَیَ المُسْلِمینْ مِنْ سبیلْ} من چه کاری کردم؟ کار بدی کردم؟ این عبایی که من خریدم و گرون‌تره، بعداً به صاحبش برگردونم.

-همین إقاله در این صورتش استحبابه باید حساب بشه.

-چرا؟ إقاله و {مَا علَیَ المُسْلِمینْ مِنْ سبیلْ} هر دو مُحکّم است در اینجا به‌طور اطلاق و خیلی بیّنه.

(صحبت حضار)

خب این یک مسئله است از مسائلی که روش فکر کنید آقایون که

(صحبت حضار)

خب، پس آقایون توجه بفرمایید، این الان مورد بحثه، اینو روش فکر کنید، یکی از مسائلی که روش فکر می‌کنیم اینه،

دیگر از مسائل که، مسائل منفصله است اینو آقایون روش فکر کنید که از فردا بعد از بحث هرکس فرصت داشت می‌شینیم با هم صحبت می‌کنیم. از ما سوال کردند که اگر یک زنی که حامله است، این وضع حملش از دو حال خارج نیست، اگر به‌طور عادی بگذارد وضع حمل بشه خودش میمیره، بچه زنده می‌مانه، خودش قطعاً میمیره و بچه زنده میمونه، مثلاً به یک جور خاصی عرض می‌شود که این حمل بشه یا اینکه شکم رو چی کنن یا فلان بالاخره این میمیره، این یک جور،

-کورتاژ کنن.

یا کورتاژ یا جور دیگه. با کورتاژ آشنایید شما؟

جور دیگر این است که نخیر برای حفظ حیات این زن، بچه رو می‌کشند. پس أمر دائره بین أمرین، یا موت این زن یا موت این ولد، کدام مقدمه یا تقدمی در کار نیست؟

-زن مقدمه دیگه.

-نخیر، زود جواب ندید،

-مگر این پیرزن مردنی باشه.

حالا برای اینکه توضیح بیشتر بشه، ببینید، اگر یک کسی میخواد منو بکشه، بله یعنی موت به من توجه کرده، اگر موت به من توجه کرده، من برای اینکه من کشته نشم، ذیل رو همچنین بگیرم بزنم تو سر ذیل همچنین که ذیل بمیره، درسته؟ میشه؟ اینجام همینطوره. اینجام من به وضع عادی، این زن، این زن به وضع عادی موت متوجه به او شده است خب برای وضع حملش، آیا می‌تواند دفاع از موتش بکنه؟ این جنین رو بکشه و خودش زنده بمونه.

-بنده هم همینو عرض کردم. اون بچه میکشنش ولی این زن به‌طور طبیعی میمیره پس ………..

-نشد، به‌عکسه.

(صحبت حضار)

ببینید، این هر کدومش یک وضعی داره، یک وضعی هست که

(صحبت حضار)

-همین حساب داره دیگه.

(صحبت حضار)

-اگر بچه پسر باشد، دو برابر مادر ارزش داره.

-مادر دوباره پسر میزاد.

-نشد،

(صحبت حضار)

-اگر امر قتل دائر بین شخصین شد، یک دختر، یک پسر، حتماً یکی باید از بین بره، کدوم مقدمه؟

-دختر

-مادر

-دختر

-اینجا مادر میشه، ولی اینم با دلیل، هر کدومش یک مراجعاتی داره، ولی فکر کنید این به این آسونی هم نیست.

(صحبت حضار)

-حالا اگه دختر بود چی؟

(صحبت حضار)

-نه به این آسونی نیست. هم من فکر کنم هم شما فکر کنید.

(صحبت حضار)

 إلا إذا كان من شانه ان يقيله 6 كما في غالب موارد بيع شرط الخيار إذا رد مثل الثمن.