بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
امتیازاتی از برای فقه قرآنی به صورت دقیق هست که از برای سایر موارد فقهی نیست. امتیاز اول عدالت بیّنه و واضحه قرآنیّه است، با صدور قطعی قرآن که……………………. وَلاَ حِبَلَ عَنْه. اما در روایات أحیاناً دلالت ضعیف و مشتبه است، أحیاناً سند قوی نیست، أحیاناً در هر دو گیر است، أحیاناً هم سند قوی است و هم دلالت قوی است، اما احتمال تقیّه است، یا خود تقیّه است، یا أحیاناً هیچکدام اینها نیست، ولکن چون برخلاف دلالت بیّنه قرآن است، قابل قبول نیست، چون وضع روایات اینگونه نیست که بتواند قرآن را نسخ کند و برخلاف قرآن صحبت کنید. تعداد آیات قرآن بسیار کم است و تعداد روایات وارده تقیّتاً یا اصلاً و غیر وارده که روایات مجهوله باشد بسیار زیاد هست. و اضافه بر این انظار و فتاوا و أقوال فقهای اسلام شیعتاً و سنتاً چه بر مبنای روایات و چه بر مبنای اجماعات و شهرات و استعسانات و سایر اصول شیعی و سنی بسیار زیاده. و حال آنکه الْعِلْمْ نُقطَهٌ کَثرَهٌ الجاهلونْ. این یک امتیاز قرآن شریف است.
امتیاز دوم این است که در قرآن شریف حدّاقلِ أقَّل در باب فقه که ما داریم بحث میکنیم، کلّ ضوابط و قواعد فقهیّه ذکر شده و اگر از برای هر عالم و یا متعلّمی، ضابطه و قاعدهی اون علم صددرصد در دست باشد، دیگه در فروع گیر نمیکند. اما اگر ضابطه قطعیّه ای در دست نباشد، در فروع نگران است و متحیّر است و مبتلای به تناقض آرا هست و یا ندانمها که أحوط و أقواها و أشبَحُ فیهِ ترددها و احتیاط ها و از این قبیل هاست.
و یک امتیاز دیگر قرآن شریف این است که و قبل از همه امتیازات است، این است که انسان را به طریق قوی و طریق مستقیم وا میدارد. اما در روایات و أقوال و فتاوا انسان گیج و گم میشه.
این مقدمه رو عرض کردم و یک سیری در کلّ فقه داریم به این مناسبت برای چی؟ ما در باب خمس که داریم بحث میکنیم، چند روزیست فروعی از عُروهُ الوثقی برای برادران خواندیم. نه برای اینکه ما نیازمندیم به این فروع، نه. خواستیم این مطلب معلوم بشه که این فروع خیلی خیلی ساده و پیش پا افتاده است، اثبات اونهایی که درست است و سلب اونهایی که نادرست است و هیچگاه نیازمند به فیه تردد یا أحوطُ و أولا و أقوا و أشبحُ و این حرفا نیستیم. چون محور اصلی ما ضوابط قرآنیّه است و خیلی از ضوابط قرآنیّه با ضوابط و قواعدی که فقها بر غیر محور قرآن تخصیص کردهاند، خیلی با اون ها فرق دارد، بنابراین محورهای بحث های ما در اصل و بحثهای ما در فرع هم با اونها خیلی فرق دارد.
من نمونه رو در باب خمس اشاره میکنم بعد از اول باب اجتهاد تقلید تا دیات یک سیری میکنیم مختصراً.
در باب خمس ما عرض کردیم که از آیه {وَاعْلَمو أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء وَ أنَّ للهِ خُمُسَه} میفهمیم خمس بر اصل فائده است نه بر باقی مانده. این خمس بر اصل فائده است. این یک قاعده. خمس که بر اصل فائده است استثنا دارد نه از اصل خمس، از پرداختن. از اصل خمس غنیمت اصلاً استثنا ندارد، از پرداختن، چی{یَسألونَکَ مَاذا یُنفِقونْ قُلِ العَفو} پس در اینجا اینهمه فروع رو ما بحث کنیم آیا فلان چیز جزو مؤونه هست، نیست، جزء کسب است، نیست، جزء چه است، نیست، هی سلب کنیم، هی ایجاب کنیم، مردد شویم، اینور برویم، اینو لازم ما نداریم. ما محور دستمونه.
محور این است که{وَاعْلَمو أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء وَ أنَّ للهِ خُمُسَه} کلاً، {یَسألونَکَ مَاذا یُنفِقونْ قُلِ العَفو} کلاً، این دو مطلب دستمونه، خب راحتیم ما دیگه. اصلاً ما از اول تا آخر مسئلهٌ واحده، خمس به کلّ غنائم تعلق میگیره، به اصل کلّ غنائم تعلّق میگیره و از پرداخت این مقدار خمس، چیزی که میتواند و باید مَعَ العفّو باشد،{قُلِ العَفو} اونی که زائد بر زندگی شماست، اونی که داخل در زندگی شماست که هیچی.
(صحبت حضار)
حالا، ببینید، مختصر است این دو میزان فقهی که دو آیه قرآن است در نظر بگیرید، در تمام مسائل خمس ما راحتیم، یک آیه خمس ما داریم و آیه دیگه آیه بقره، ما دیگه راحتیم. دیگه محتاج به این تفصیلات نیستیم. آیا فلان چیز از مؤونه هست که ما چسبیدیم به روایت مؤونه یا نیست؟ کسی میگه هست، کسی میگه نیست، کسی میگه احتیاط کنید، کسی میگه اینجور کنید، اونجور کنید، این حرف ها رو لازم نداریم ما.
خمس تعلق میگیرد به اصل غنیمت، شما اینو از مؤونه بگیرید، نگیرید، هرچه میخواد باشد، خمس متعلق است به اصل مؤونه، پس تمام این فروع رفت کنار. حالا در بحوث مختلف فقهی در ابواب یک اشاره مختصری ما خواهیم کرد، ملاحظه خواهید فرمود.
در بعضی از جاهاست که فروع بسیار زیادی بر یک مبنای غلطی ذکر شده، ما اول میبینیم مبنا غلط است، پس این میره کنار دیگه، این فروع به درد نمیخوره. اگر ما روی این فروع بحث کردیم چند روز برای اینکه بر مبنای اینکه خمس از مازاد بر مؤونه تعلق میگیره، خب مؤونه چیه؟ مؤونه هست، مؤونه نیست، مؤونه سنه هست، مؤونه منه است، مؤونه چیست، اینا، ولکن وقتی که خمس تعلق گرفت به اصل غنیمت، دیگه این حرف ها نمیاد اصلاً. اصل غنیمت مال ماهه، مال ساله، میاد مصرف شما، سال است، ماه است، روح است، روز است، بیشتر است، کمتر است، شما زندگیتون به طور عادی شرعی که بگذرد، خمس از کلّ درآمده نه از مازاد.
حالا این خمس که از کلّ درآمده یا بیشتر از خمسه، بیشتر نداریم، یا خود خمسه، خود خمس رو میدیم، کمتره، کمتر میدیم، هیچی نیست هیچی نمیدیم. در اینجا محور اصلی ما این است که{مَاذا یُنْفِقونْ قُلِ العَفوْ} حالا عَفو از چی؟ این عفو رو ما میفهمیم. ما زندگی که داریم زندگی شرعی این است که اسراف نباشد، تبذیر نباشد، صرف در حرام نباشد، گشادبازی بیخود نباشد، این نباشدها رو ما میفهمیم. آیات اسراف، آیات تبذیر، خب آیات اسراف و آیات تبذیر میگوید که اگر شما بهطور مسرفانه از غنائم مصرف کردید، اون مقدار اسراف حساب نیست باید بدید. اگر تبذیر کردید، اون مقداری که تبذیر کردید، اون مستثنا نیست، جزو{قُلِ العفو} نیست. یعنی{یَسألونَکَ مَاذا یُنفِقونْ قُلِ العَفو} زیادی از آنچه مصرف کردید، زیادی از کدوم مصرف؟ زیادی از مصرفی که کردی، زیاده از مصرفی که نه اسراف است، نه تبذیر است، نه مصرف در حرام است، بله؟
(صحبت حضار)
-اعم از مؤونه است.
(صحبت حضار)
خمس به کل تعلق میگیره اما به کلّ دو جور تعلق میگیره، یک مرتبه به کل تعلق میگیره ولو کم بیارم یا مساوی میشه، اینو نمیگیم ما،
(صحبت حضار)
-{قلِ العفو}{یَسألونَکَ} اونی که باید انفاق کنیم از زائده، ولکن از زائد بدیم. یک مرتبه انفاق کنیم از زائد یعنی خمس زائد رو؟ اینو ما نمیگیم. یک مرتبه از زائد انفاق کنیم، خمس کل رو، ما اینو میگیم. ما از آیه خمس اینو استفاده کردیم که از کلّ درآمد ما خمس رو باید بدیم. منتها از کلّ درآمد مراحل مختلفهای دارد که عرض کردیم.
حالا ببینید، در اینجا در صورتی که انسان درآمدی داره، این درآمد از حلال باشد یک، اگه درآمد از حرام باشد خمس نداره دیگه، اصلاً همشو باید برگردونی به صاحابش، این بعد اول، درآمد از حلال.
دو، این درآمد از حلال، مصرف حلال، اسراف نباشد، تبذیر نباشد، خرج در حرام نباشد، چون خرج در حرام به یک بعد خیال میشه که اسراف و تبذیره، پول داده عرق خریده خورده، پول داده قمار کرده، پول داده معاذالله گوشت خوک خریده، خب اینها رو به عرف بشری مثلاً نه اسراف است نه تبذیر، ……….. زده و گوشت خوک مناسبو خریده ولی در بعد شرعی این تبذیر است حتی اسراف هم نیست. پس چه اسراف زائد، تبذیر زائد، چه تبذیر اسرافه معنوی شرعی و لذا در آیه مبارکهی نساء که{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} یکی از سفاهت ها اینکه مصرف در حرام بکنیم مال رو، اگر کسی مصرف در حرام بکنه مال رو ولو عرق چونه بزنه و ارزون بخره ولی مصرف در حرامه این چیه؟ این سفاهت است.
(صحبت حضار)
-میرسیم حالا، حالا میرسیم. حالا در اصل غنیمت ما داریم صحبت میکنیم.
خب پس بنابراین این پلهها رو باید طی کنیم ما، این پلههایی که قرآن مقرر کرده است باید طی کنیم.
باید این مال بهطور سفاهت خرج نشه، نه سفاهت عرفی، نه سفاهت شرعی، تبذیر نباشد، اسراف نباشد، مصرف در حرام نباشد، اینها رو باید در نظر بگیریم. این بعد اول.
بعد دوم، اگر هیچ این کارا رو من نکردم، اسراف نیست، تبذیر نیست، مصرف در حرام نیست ولی گشایش در زندگی است، آیا من حق دارم که از درآمدهایی که دارم گشایش در زندگی بدم یا نه؟ اینو هم حق دارید، هم ندارید. حق دارید در جایی که میشه اما در جایی که گرسنههایی دور و بر شما ریختند، شما خمس دادی، زکات دادی، چه دادی، چه دادی، واجبات……. شرعیّه رو و مالیات ها رو دادی، مالیات مستقیم و غیر مستقیم، ولی معَ ذلک فقرا اونقدر زیادند در اینجا یا اونجا یا جای دیگر، در اینجا شما حق نداری مستحبات زندگی رو مراعات کنید.
اگر من حج واجبم را رفتم با شرایطش، دیگه حق ندارم حج مستحب برم در حالی که انفاقات لازمهای در غیر مالیاتهای مستقیم هست، این أقدم است دیگه، اینکه دارد از گرسنگی هلاک میشه، زنش، بچش در مرض، در فقر، در بدبختی، در بیخانمانی، من برم عمره؟ من برم زیارت امام حسین؟ زیارت عرض میشود که امام رضا؟ اینا دیگه بعد سومه. اگر ما تمام ابعاد رو در اسلامی بودن و شرعی بودن مصرف اموالمون در نظر گرفتیم، اینها مستثناست، خود……….. از مازاد بدید. از مازاد بدید چی؟ از مازاد خمس از کلّ رو باید بدید. پس ما در این بحث خیلی راحتیم که این فروع رو که آیا از کسب است؟ آیا صدق کسب میکند؟ صدق، ما صدق کسب نمیخوایم اصلاً. این باید صدق غنیمت بکند، ما اصل ضابطه را از که قرآن گرفتیم صدق غنیمت کرد، این دیگه در حقیقت کافی خواهد بود.
حالا، بنده فرشهایی خریدم، چند تا اتاق لازمه، فرشهایی خریدم، ظرفهایی خریدم، زر و زیوری برای زن و اینها خریدم لازمه، خب اگه یک موقعی اومد که لازم نبود چی؟ اگر بچهها همه زن گرفتند، شوهر کردند، من این 5 تا اتاق رو نمیخوام دیگه، من 2 تا اتاق برام کافیه، 3 تا خمس داره دیگه، باید خمس بدم. اگر زر زیادی برای زن گرفتم 90 سالش بود، 90 ساله دیگه گوشواره و النگو و ملنگو و این چیزا رو نمیخواد دیگه خمس داره دیگه. این{یَسألونَکَ مَاذا یُنفِقونْ قُلِ العَفو} اونی که شما بهش احتیاج دارید، نه احتیاج خیالی، بابا زن 90 ساله هرچی بهش آویزون کنی فایده نداره، هرچی میخواد به این آویزون کنی. اگه زن 15 ساله هیچی هم بهش آویزون نکنید
(صحبت حضار)
-کشکی آخه
آخه پیرزن 90 ساله، اونی پیرزنی که پریشب دیدیم 160 سالشه تو تلویزیون دیدید، این پیرزن 160 ساله اگه ظرف طلا بکنند فایدش چیه؟ آدم عقش میگیره. فایده نداره اصلاً.
پس ببینید، اینجور نیست که اگر استثنائاتی درکاره، ببینید، اینکه جزء مؤونه منه، کتاب من، اما اگه من ………. کور شدم، کسی هم نیست برام بخونه، بعدم کتاب من کتابخونه میخواد چکار کنه، تو که کوری و کسی نداری کتاب بخونه، خب کتابخونه دیگه چی؟ خمس داره دیگه یا فرشی که من مهماندار بودم، رفت و آمد داشتم، مرجع تقلید بودم، چنین، الان صد ساله شد مثل آقا محمد بهبهانی، آقا محمد بهبهانی آخر تقلید کرد، مقلد شد. این مقلد نیست. یک کسی بیاد استفتاح کنه که چی مثلاً؟ اون اتاقا باید کمتر بشه، اون فرشا باید کمتر بشه، این تشکیلات کمتر بشه، آشپز باید بره سراغش، نمیدونم الاغ هایی که چند تا بود یکی بشه، یکی هم بره کنار اگه نتونه الاغ سوار شه مثلاً. پس در اون جهت به وجه کلیست و در این جهتم به وجه کلّیست. پس اینطور نیست که ما اینهمه فروع بخوانیم. تمام این فروع میریزه کنار، ملاحظه کنید در همینجا وقتی که خمس متعلق به مازاد است بر محور اصل غنیمت، دیگه این فروع یعنی چیه؟ اما اگه متعلق به مازاد باشه، نه بر محور اصل غنیمت، بر محور خود مازاد، اگر 2 هزار تومن موند، از 2 هزار تومن، از بقیه نه، خب با این تشکیلات ما این فروع رو میخوایم چیکار اصلاً؟ حالا در باب کسانی که مستحقاند مثلاً، بعد خواهیم رسید، آیا این کسی که مستحق خمس است میشود اصلاً خمس امام ببخشه؟ بحث کردیم نمیشه ببخشه. مال مردم رو ببخشه؟ یا آیا این خمس را نصفش که سهم امام است، لازم است بدیم به مجتهدی که ازش تقلید میکنیم؟ خب هیچ دلیل نداره. چرا اینقدر شما بالا و پایین میارید هی بحث میکنید؟ اصلاً لازم است به مجتهد بدیم؟ خب دلیل نداره، لازم است به مرجع تقلید بدیم؟ خب دلیل نداره. تازه بعضیها در اون نصف دیگر که میگوید سهم ساداته بحث دارند مثل آقای خمینی، میگوید اون سهم سادات هم، باید، أحوط این است که دست مجتهد باشه، میگم اولاً سهم سادات نیست، اگرم سهم سادات بود به سید فقیر باید داد دیگه، ما که قبول نداریم سهم سادات باشه. سهم سادات و غیر سادات همه مخلوطه، هرکس به اندازه احتیاج زندگی دارد به او داد، پس خیلی از فروع در اینجا میره. مثلاً در باب صوم که من الان دارم وسیلَهُ النجاهِ سیّد اصفهانی رو مثل عُروهُ الوثقی حاشیه میزنم، رسید به باب اینکه از چیزهایی است که مبطل صوم است این است که عمداً انسان در حال جنابت در طلوع فجر وارد شه، پنج، شش صفحه فروع، همه رو گذاشتیم کنار، یک جمله، عمداً انسان با حالت جنابت عمداً وارد در طلوع فجر شود، مبطل صوم نیست. اینو بحث میکنم. آیا فلان جا مبطل است یا نه؟ اگر مبطل است فقط قضاست یا کفاره است؟ یا هم قضا هم کفاره؟ أحوط است، فلان، تمام رفت کنار. پس ببینید محور وقتی قرآنی شد مطلب خیلی صاف میشه.
حالا ما یک برنامه متسلسل و خیلی مختصری از اول فقه تا آخر فقه بابُ الاجتهادِ والتقلید. شما ملاحظه کنید آقایون مفصل نویس فقه و آقایون مختصر نویس فقه در رساله ها، چقدر در باب اجتهاد و تقلید بالا رفتند……..، آیا تقلید التزام به قول غیر است؟ یا عمل به قول غیر است؟ یا هم التزام و هم عمل است به قول غیر؟
مسائل، آیا اگر مرجع شما مرد میتوانید باقی بر تقلید او باشید کلاً؟ یا در مسائلی که عمل کردید باقی باشید در بقیه نه؟ یا این هم نه؟ این یک مطلب، آیا، به ضروری نیست.
آیا مجتهدی که مرده است و شما فعلاً میخواید تقلید کنید، اگر اون مجتهد أعلم و أتقی باشد، تقلید ابتدایی از او میتوانید بکنید یا نه؟ اجماع میکنند که نه و دروغه این اجماع، برخلاف نصّ قرآنه و اینو بحث میکنم.
مسائل اجتهاد و تقلید که اینقدر تفصیلش میدن در فقه های مفصل هیچ محور نداره، یک دونه دلیل نداره، یک دونه دلیل از کتاب و سنت از برای اینکه تقلید أعلم لازم است ندارد. برای تمام فروعی که در باب اجتهاد و تقلید است یک دونه دلیل ندارند. اما وقتی که ما وارد در بحث اجتهاد و تقلید از نظر قرآن بشیم، به یک آیه استدلال بکنیم کافیه. آیه سوره زمر{فَبَشِّرْ عِبَادِ ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ} تا آخر اگر از بنده سوال بفرمایید در تفسرهُ الفقها چرا 30 صفحه بحث کردیم و در رساله چرا 25 صفحه؟ میگم ما باید 2 صفحه بحث کنیم. چرا زیاد بحث کنیم؟ مقدار زیادی برای نفی حرفهاییست که زدن. حرف هایی که، ببینید، اگر چنانچه حرفها رو نزده بودند و بر محورهای غیر قرآنی اینقدر طول و تفصیل و أحوط و أقوا و بله و نه و این حرفها نگفته بودند، خب ما خیلی 2 صفحه مینوشتیم، یک صفحه مینوشتیم. اما مقدار زیادی از فروع برای نفی حرفهاییست که مستند قرآنی ندارد.
من یادم میاد یک موقعی که تهران منبر هم میرفتم یادمه یک کسی که حالا زنده است یا نیست، چه عرض کنم، از مدرسین طراز عالی کفایی بود و مکاسب، اومده بود اونجا منبر میرفت، یکجا گفتن شما اینجا سخنرانی کنید، رفتم نشستم دیدم نشسته منبر داره حرف میزنه، گوش کردم دیدم از اول تا آخر دروغ گفت چطور؟ راجب به حیا صحبت میکرد، این من عرض کنم لازمه توجه کنید. کما اینکه دیشب ما مبتلا شدیم، یک جا مجبور شدیم….. یک کسی منبر رفت همش دروغ گفت و استغفار دارم میکنم تا آخر عمر نخواهم رفت اصلاً. این شروع کرد چی؟ این آقای مدرس، آخه کفایی چه ربطی دارد به معارف اسلامی؟ شروع کرد. حیا خیلی لازم است بسم الله، حضرت زهرا خیلی ناراحت است که اگر روز قیامت بشه لباس نداشته باشه حیا میکنه از خدا، خدا میبینه، مثل اینکه خدا از زیر لباس نمیبینه. بعد مثال زد، گفت در بیابانی بود که یک عربی داشت میرفت و بعد دید تنش میخاره، لباساش درآورد، شپاش رو پاک کنه، لخت لخت بود، از دور پیغمبر رو دید، تا پیغمبر رو دید فوری لباساش رو پوشید، حالا در حضور جمع در منبر داره حرف میزنه، منبر عرفانی معرفتی، فوری لباساشو پوشید، پیغمبر متوجه شد، تا نزدیک شد، پیغمبر فرمود چرا لباسات رو پوشیدی؟ گفت از تو حیا کردم پوشیدم. خب از خدا حیا نکردی؟ اینقدر این آدم الاغه نمیفهمه که خدا از زیرم میبینه.
یک نفر از این بدبختا در یک جایی ما رو دعوت کرده بودند ناهار، رفت تو حوضخونه که حوض خونه اون پشت بود، برگشت گفت آقای صادقی من با لباس رفتم تو حوض، گفتم چرا؟ گفت از خدا حیا کردم. گفتم تو از خدا حیا نکردی نفهمیدی خدا اینقدر بیشعور نیست، خدا از اون زیرم میبینه دیگه.
خب، بعداً بنده رفتم منبر، بنده که رفتم منبر گفتم آقاجون هیچ حرف ندارم مگر ابطال چرتهایی ایشون، از منم دعوت نکنید، منم جواب بکنید، ریششم بلندتر از ما و سیّد و عمامه سیاه و فلان و این حرف ها. گفتم من هیچ جواب ندارم مگر از رد حرف های این، بابا این خدا رو جاهل و نادان و بیشعور معرفی کرد. این خدا از اون زیر نمیبینه عورت رو. خدا خودش عورت رو خلق کرده، آیا غافل از عورته؟ خدا که پس و پیش مرد و زن رو خلق کرده اینا رو نمیبینه؟ غافله؟ خب اینطوریه دیگه.
حالا در فقه بدبخت ما، در فلسفه ما، در عرفان ما، در اصول ما، در خرفان ما، در عقائد ما، در کلام ما، در ملام ما، در همه چیز انحرافات موجوده.
پریروز من میرفتم جایی که کاری داشتم، یک نفر علما رسید، این کیسش باز کرد، چند تا کتاب، گفت آقا این کتاب رو بدم خدمت شما، من چی بگم؟ فقه نوشته بود آقا، چی بگم؟ گفتم باشه، بردم خونه یک صفحه نگاه کردم دیدم غلطه استفراغ دست میده به آدم. چیه این حرفها آخه. این حرفهایی که بر خلاف نصوص قرآن شریف است و هیچ محوری ندارد مگه قالَ فلان، قَالَ فلان،……….. قالَ فلان، خب این سرطان کلامه از ……. بدتره………… میره اونجا. من این …………میره تو این مخها، مخ ها که خراب است، خرابتر میکند.
مثلاً شما ملاحظه کنید همین باب اجتهاد و تقلید که باب اوله، صحبت عصبانیت نیست ها، ولی خب خیلی ها میگن که مخالف نمیدونم شهرت، میگیم خب شما مخالف خدا حرف میزنید، این بدتر است. مخالف خدا حرف زدن بدتر است یا مخالف آقا و سیّد و شیخ و سیخ و میخ و اینها که بر خلاف قرآن یا قصوراً یا تقصیراً حرف میزنند، کدوم بدتره؟
حالا، ملاحظه بفرمایید، در همین باب اجتهاد و تقلید، فقط این یک آیه رو بحث کنیم، خیلی مبانی……. واجب است تقلید کردن از مجتهد أعلمِ أتقی بر محور قرآن و سنت بر حاشیه قرآن، مرده باشد، زنده باشد، نر باشد، ماده باشد، حُر باشد، عبد باشد، سیاه باشد، سفید باشد، ولدُ الزنا باشد، ولد حلال باشد، ولو از همه بهتره، اگه کسی ولد الزناست، عادل شد و مرجع تقلید شد و أعلم شد و أتقی شد باید بهش بیشتر به او احترام کرد، مگه اینطور نیست؟ آن کسی که از مغز اروپا اومده و عادل و مجتهد و عاقله به این بیشتر باید احترام کرد یا کسی که از مغز مکه اومده؟ کسی براش صحبت بیشتری دارد ترک کند منکرات رو و انجام بدهد واجبات رو، اونوقت آقایون در باب نماز جمعه میگن که امام جماعت باید طاهرُ المولد باشد. ولدُ الزنا باشد این نمیشه. خب چرا نمیشه؟ به چه حساب نمیشه؟ عادل نیست؟ یا عادل هست یک کاری بابا ننش کردند خب تقصیر این چیه؟ گناه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند کلّه مسگری، غلط کردند زدند. در بلخ آهنگری گناه کرده تو کلّه اون آهنگر بزنید چرا به مسگر شما میزنید.
در باب اجتهاد و تقلید قیودی که میکنند. باید مکلف باشد، چرا؟ علامه حلّی مگر در 8 سالگی مجتهد مطلق نشد؟ چه در 12 سالگی، البته اینها اختصاراتی است که از تفاصیلی که در فقه بحث کردیم و خواهیم کرده، از باب اصول موضوعه است.
ولدُ الزّنا نباشد، نه امام جماعت نه مرجع تقلید، یعنی چی؟ یعنی بگردیم نسبش رو پیدا کنیم که اگه ولدُ الزّنا بود بگیم نه و معلوم بشه ولدُ الزّناست؟ مفتضحش کنیم؟ اینو میخواید بگید؟ اگه کسی معلوم شد که این در پدر چندمش، جدّچندمش زنا کرد و این منتهی به زناست، آیا کسی منتهی به زناست این بدتره یا کسی که قبلاً مشرک بوده؟ مشرک، خرپرست، سگ پرست، همه چی پرست بوده بعد مسلمان شده و عادل شده؟ پشت سر این چندشتون نمیشه نماز بخونید؟ که خودش مقصر بوده بعد توبه کرده. اما کسی که ولد الزّنا بوده که مقصر نبوده که. اینکه مکلف نبوده است که. آدمی که مکلف نبوده است و یک خاکی به سرش کردند که این بیشتر قابل ترحم است. یا میگید که فرض کنید زن نباشه،خب چرا زن نباشه؟ اگر حضرت صدیقه طاهره (س) الان تشریف داشتند و هیچ امامی، پیغمبر نبودند ما بریم از آقای بروجردی تقلید کنیم. آقای بروجردی
(صحبت حضار)
-میفهمم، آخه پس عصمت، ببینید عصمت بعده أعلای از أعلم و أتقاست. پس أعلم و أتقی مناته، نه زن، نه مرد بودن، نه حر بودن، نه سفید بودن، سفید و مفید و حرّ و عرض میشود که کوچک و بزرگ و زن و مرد و این حرف هاست یعنی چه؟ اونی که محور اصلیست {فَبَشِّرْ عِبَادِ ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ} أحسن أقوال، أقوالیست که بر محور کتاب الله اصلاً و سنت رسول الله فرعاً باشد و اینا مراتب داره آقایون، اونی که أقربه، أقرب است علماً، أقرب است تقویً، علماً أقرب است کشفاً، تقویً أقرب است تعهداً و تعهد مهمتر است از کشف، ملاحظه بفرمایید تفصیلش رو که اگر یک نفر عالم تقی بود و دیگری هم عالم تقی ولیکن این أعلم بود اون أتقی ما از أتقی تقلید میکنیم نه از أعلم، هر دو عالمن ها، هر دو مجتهد اند، هر دو تقیّ اند، چرا؟ برای اینکه بین علم و تقوا، علم تعهد آور نیست، شیطان هم علم داره. تقوا تعهد بهش میده، هرچه تقوا بالاتر باشد، تعهد بیشتره، در علم اینها مشترکاند که مجتهد اند، پس اونی که تقواش بیشتر است، چون تعهدش بیشتر است، پس قولش أقرب الی قولِ الحقه، حالا مرده باشد، زنده باشد، کوچیک باشد، بزرگ باشد، پس در باب اجتهاد و تقلید میره کنار همه این حرف ها.
یا در باب طهارت و نجاست کم میکینم، زیاد میکنیم، آقایون طهارت از نجاست فرمودند از خباثت نفرمودند. یکی از خباثتهای فقه اینه، بابا قرآن راجب به نجاست چیزی نفرمود، راجع به خباثت فرمود{وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ} شما چرا خبائث رو تحریم نمیکنید؟ در باب وضو، در باب تیمم، در باب ازدواج، در باب، در هر بابی، خبائث رو تحریم نمیکنید؟ فقط چسبیدید به …………. نجاسات رو، این یک. اضافه، کم، آقایون میگن در مصون بودن آب کرّیَت کردند، خلاف کتاب و سنته. وقتی که از کتاب ثابت کردید و بر محور کتاب، سنت که بابا آب غیر متغیّر به نجاسه بودن شرط است بلکه بالاتر، زوال غیر نجاست شرط است در طهارت، میگیم این فروع چیه؟ اگر که یک آبی عرض میشود که آب غیر کُر بود و متنجس بود، اگر آب کُر ریختند روش، آقای حاج عبدالکریم حائری میفرماید باید با چوب بزنی هم، بعضیها میگن هم نزنی، میگیم نه هم بزنید نه نزنید، نگاش کنید فقط، این آبه یا نه؟ پس تمام فروع رفت کنار. تمام فروعی که در باب تنجس است و در باب بالا بودن آب است و پایین بودن آب است و متوسط بودن است، متنجس بالا باشد، در خود آب باشد، پایین باشد، چه باشد، چه باشد، تمام این فروع میره کنار، بر محور قرآنی که ما پیدا کردیم مطلب میره کنار به طور کلّی.
یا در باب نجاسات، در باب نجاسات که آقایون ده تا یا یازده تا یا دوازده تا بعضیها سیزده تا، میگه سنی ها نجسه، بعضی ها اینطور میگن سنی ها نجس اند، خب تو خودت نجسی، چی سنی ها نجسه، پیغمبر منافق رو پاک میدونست تو میگی سنی نجسه. خب در باب نجاسات ما چند تا نجاست مختصر داریم، سگ، خوک، ما با سگ و خوک کاری نداریم، سگ، خوک، بعد چی؟ بول، بعد چی؟ منی، اونم نه هر منی، منی که از شهوته میاد، اگر شک دارید منی از شهوت آمده یا یقین دارید از شهوته نیامده، این منی هم پاک است، هم جنابت آور نیست. پس استبرا رفت کنار، ابواب استبراء کلاً رفت کنار، استبراء عَنِ البول و استبراء منی. آقایون چی میفرمایند؟ البته از نظر رأی داریم بحث میکنیم ها، میخوایم بگیم که اگر ما محور قرآنی در اصل داشته باشیم، خیلی مسائل برای ما راحت تر است و خیلی آسونتر است و خیلی کمتر است. اگر کسی استبراء از بول نکرد، رطوبت مشتبهی خارج شد، آقایون میفرمایند محکوم به بول است اگه استبراء نکرده و باید وضو بگیرد، ما میگیم هم پاک است و هم وضو نباید بگیره. چرا؟ برای که{وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ} روایات، روایات هم متناقضه، روایات در این باب متناقض است، عرض بر کتاب، کتاب میگه{لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ} شما یقین داری این رطوبتی که بدون استبراء اومد، این بوله؟ شک داری، حالا که شک داری، بله؟
(صحبت حضار)
-صبر کنید ولی اینی که اومده همون بوله یا آبه یا وضعی چه میدونیم، اگه بدونیم بوله، اگر در مجرا فقط بول باشه………..نمیخواد میدونیم رطوبت بوله.
(صحبت حضار)
-میفهمم ولی این رطوبتهای دیگر که در مجرا هم هست و در مهبل هم هست، اینا هست، اگه نباشد که شک نمیکنیم اصلاً یقین داریم. نباشد یقین داریم، ولی در صورتی که ما شک داریم، شک داریم بول است یا نه، اگه شک دارید بول است یا نه حکم بول میکنید؟ در خارج اینطوره؟
اگه یک رطوبتی جایی بود شک دارید ابتدائاً بول است یا نه، میگید بوله؟ نه، ………….هم جاش نیست، چرا؟ برای اینکه ……….. جائیست که این در مجرا همش بوله و حالا که اومده بیرون چون غیر بول نیست……….. یقینه در اینجا این ……………نیست اصلاً…………. میکنه که اومده بوله.
خب، یا همچنین در باب نجاست فرض کنید که کفار، مشرکین، از آیات سوره مائده استفاده میکنیم که اهل کتاب کلاً پاکاند و آیه{إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ} در سوره توبه است ظاهراً ها؟ آیه، بله
-سوره توبه
سوره توبه، آیه{إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ} از ده مورد ما استفاده میکنیم که نجاست از نظر جسمی نیست بلکه نجاست عقیدی است، پس کلّ انسانها پاک اند.
یا در باب خمر، در قرآن شریف دلیل بر نجاست خمر نیست بلکه بر طهارتش و در روایات 20 روایت صریح صحیح داریم بر طهارت خمر و چند تا روایت داریم ظهور میخواد داشته باشد بر نجاست خمر. اگه روایتی هستین، روایت میگه طاهرین، اگر قرآنی هستین، از قرآن نجاست خمر استفاده نمیشه، این هم راجحه عرض میشود به خمر، کُلُّ مُسکرٍ از نظر جسمی این طاهر است منتها از نظر…………. اردبیلی فرمود که خمر پاکه، بهش عرض کردند آقا شما فرمودین خمر پاکه خب مردم میخورند، فرمود خب مال یتیمم پاکه، پس من بگم نجسه نخورن، بابا من از دلیل فهمیدم این پاکه، بیام بگم نجسه، از خودم بگم؟ اینکه نیستش که.
در نجف که من یک مقداری مبتلا به تقیّه میخواستم باشم که نبودم البته، گفتم مثلاً خمر، ما مقلد موعظ اردبیلی هستیم مثلاً، مقلد هم نبودم، موعظ اردبیلی میگوید خمر پاکه، ما هم میگیم پاکه. اما خب دلیل داریم بر اینکه طاهر است. پس در باب طهارت است.
یا در باب تنجیس، در باب تنجیس متنجس چقدر فروع ما داریم در کتب مفصله فقهیه و کتب مختصره، از بیخ متنجش منجس نیست، نیست اصلاً. چرا؟ در کل قرآن معلوم، در کل سنت هم شیعتاً و سنتاً ما یک دلیل، حتی یک دلیل، یک روایت ضعیفه که دلالت قویّه داشته باشد بر اینکه متنجس منجس است، ما نداریم. بله بر خلافش داریم.
من نظرم هست در نجف اشرف که با آقای خمینی خب زیاد ما بحث داشتیم، به ایشون عرض کردم شما چرا فتوا میدید که متنجس در بعد دوم، در بعد اول منجس است، در بعد دوم و سوم نه، بعد اولش چرا؟ ایشون گفتند فردا، فردا وسائل شیعه رو آوردند، یک روایتی رو هی زحمت کشیدند و هی فکر کردند و دقت کردند و گفتم میخواید روایت به دلالتونید بر اینکه متنجس منجسه؟ اگه صدتام داشته باشید کافی نیست.
در مسئلهای که هامُّ البلواست و عامُّ البلواست، مسئلهای که شب و روز مردم بهش محتاج اند، مسئله ای که شب و روز همه مسلمان ها از اول تا آخر بهش محتاج اند، این فقط یک دونه شما زحمت کشیدی پیدا کردی اونم دلالت نداره، خب این قطع میکنیم در اینکه متنجس منجس نیست. پس کلِّ مسائلی که مسئلهٌ مسئلهٌ مسئلهٌ در باب متنجس منجس هست یا نیست به طور کلی عرض میشود که از بین میره.
یا در باب وضو، در باب تیمم، در باب تیمم مثلاً آقایون اگه سوال کنید که یک آبی هست که این آب، آبِ مضاف نیست، ولی خبیثه، آبی ست بو گنده، چرکه کثافته فلان، ولی دست بزنیم نجس نمیشیم، آقا اگر ما غیر از این آب، آبی نداشتیم وضو بگیریم یا نه؟ میفرمایند بله وضو بگیرید. ما عرض میکنیم حرامه وضو بگیرید{وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ} مگه این خبیث نیست؟ این خبیث رو به سر و رو بزنید؟ حالا بعضی ها در مقدسین اونور افتادن، سابقاً که خزینهها بود، خزانهی حمام، هرچی هست بره تو خزینه، بول و منی و کثافت و، بعضیها میگفتند اصلاً بول میکنیم توی خزینه چون آبش گرمه، کثافت و فلان و اصلاً رنگش یکجوری، اونوقت اینا مستحب میکنن، یک مقداری کف آب برمیدارن میچشن، میخورن، یعنی کثافت مردمو میخورند. بابا اسلام که گفته است که شما مستحب است از این آب بردارین مقداری مثلاً بچشید، لازمه که اینقدر آب تمیز باشه قابل خوردن باشه، نه آب بول و غایط و کثافت و منی این حرفها رو بردارین مثلاً. خبائث رو اسلام حرام کرده و خبائث حرمتش بیشتر از نجاسته. شما این مادون کُری که یک مثقال کمتر از کره سر سوزن بهش خون زدند، میگید نجسه، باهاش وضو نگیرید، اما با یک دریاچه آب که قبلاً کمتر از کر بوده، عرض میشود که حالا هرچی بوده، این یک دریاچه آب، یک سطل آب، این آبش فرض کنین از اول حالت تنجس داشته و حالا حالت تنجس باقی مانده چرا؟ برای اینکه کمتر از کر بوده، بعد یواش یواش کمتر از کر اضافه کردن، ولی این آب، یک دریاچه آب است که قبلاً متنجس بوده الانم متنجسه، میگید وضو نگیرید. اما، با یک آبی که خیلی کم است و مختصر است و کمتر از کر است و عرض میشود که، این آب خبیثه، میگید با این آب وضو بگیرید. با اون دریاچه آب که نه بوش، نه طعمش، نه رنگش، نه منگش، هیچیش طوری نیست فقط یک سر سوزن وقتی که کر نبوده بهش خورده، میگید با این وضو نگیرید، شما فاقد طهارت واهی هستید. ولی با این آبی که خبیث است شما این فتوای خبیث را میدهید، برخلاف نصّ قرآن، قرآن میگوید{وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ}بابا قرآن که میگه، شما آیه رو ندیدی؟ یا دیدید لاسبیل رد کردید؟ چرا آیات قرآنلا سبیل باید درره؟ روایات است که باید لاسبیل و ریش و پس و پیش باید درره. روایاتی که بر خلاف ظاهر قرآن است یا نصّ قرآن است باید برد توی رودخونه قم، بره کنار. شما چرا برعکس کردی قضیه رو؟ این در باب، ما خیلی میخوایم با ادب صحبت کنیم، همونطوری که خدا با ادب صحبت میکنه،{قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ} با ادبم صحبت کردیم.
در باب عرض میشود که
(صحبت حضار)
-خب اینم فتوای جهنمی است، این فتوایی که بر خلاف قرآن است فتوای بهشتی که نیستش که، فتوای جهنمی است.
یا در باب صلاه مثلاً، در باب مثلاً صلاه جمعه، در باب صلاه جمعه من وسیله که در حاشیه میزنم ایشون صلاهُ الاستخاره، صلاهُ الغفیلَه، صلاهُ المفیلَه، صلاهُ الزیاره، صلاه جعفر، فرعُ فرعُ فرعُ اصلاً از صلاه جمعه بحث نیست. بابا احتمال که بدید که، شما که نمیگید حرامه، شما نماز جمعه رو نمیگید واجبه اما از مستحبات أکید است، چرا این مستحب أکیدی که قرآن دلالت بر وجوبش داره، 200 روایت میگوید واجبه، با صرف نظر از فتوا اصلاً بحث نمیکنید هیچ، میرید سراغ صلاه غُفیله، صلاه غتیله، صلاه متیله، صلاه جعفر، صلاه معفر، صلاه، این چیه جریان اصلاً چرا اینطور میکنید شما؟ خب در باب صلاه اینطور.
در باب صوم همچنین، در باب جهاد همچنین، در باب حج همچنین، در باب امر به معروف، در باب حج خب این گفتیم یک سیر اجمالی ما داریم میکنیم.
در نجف اشرف که من بحث میکردم در نجف اشرف، آیات الاحکام البته، در ظرف دو سال آیات الاحکام رو ما بحث کردیم که حالا ما آیات الاحکام متبلوره الان.
ما داریم تغییراتی که آقای شاهرودی، حج آقای شاهرودی که 5 جلده یکی از فضلا که الان تشریف دارن، اینجا نوشتن، خب نگاه میکردم، بعد در این آیه حج{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ} دیدم ایشون نوشته است که، در تغییرات خب تغییرات نقد میکند از طرف دیگه، میخواد خودش چیزی داشته باشه در حاشیه میاره، نوشته است که بله{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا} رجالاً جمع راجله، حالا به آیه رسیده، آیه رو، به آیه که نمیرسن، حالا به آیه رسیده، عرض میشود که این دلیل بر این است که پیاده هم واجب است. پیاده واجب است که شما حج برید اگر بتوانید. اما چون فقها به این آیه عمل نکردند، ما نمیتونیم عمل کنیم. حرف رو مشاهده کنید. چون فقها به نص این آیه که خودشم باور داره که نصّه ها،{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا} پیاده، پیاده ها رو جلوتر از سواره هم انداخته،{أَذِّنْ} هم امر به امره، شمام در باب اصول میگید امر به امر وجوبه دیگه.{أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ}وَ أکثَرُ الناس مَعَ رسول الله کَانَ مُشاط، در روایت ما داریم. خب شما میگید، من به این آقای مقرر بهش گفتم که اینو از خودت نوشتی یا از آقا نوشتی؟ که من بعید میدونم از آقا، گفت من خودم چیزی ندارم، من نوشتم چیزی گفتم نگاه کن، من نگاه کردم گفت بله دیگه اینطوری شده حالا، یعنی چه مثلاً ؟
یا فرض کنید در باب عرض میشود آیات الاحکام …….. همینطور. آیات الاحکام نوشته اون آقای کاظمی در 3 جلد، و در باب {یَا أیُّهَاالذّینَ آمَنوا إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ}{كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ} بحث کردیم، آیات الاحکام باید بحث از آیات بکنیم. کُتِبَ وجوب است، حَقًّاعَلی المُتّقین وجوبه، از من شنیدید بعضیاشو ولی خب به طور تسلسل یک اشاره ای بکنیم. وجوبه، بعد میگه روایت، روایت هم وجوبه، بعد میگه اولاً چون خلاف فتوای معظم است ما به آیه نمیتونیم عمل کنیم. آخه ببینید، اینکه سحر و جادو که نیست، این اینه دیگه، اینه فقه ما اینه. وقتی که به اینجا رسیدم، من کتابو هم گذاشتم به بچه ها گفتم که سطل خاکدون کجاست؟ این جاش سطل خاکروبه است، جاش تو کتابا نیست. آقا آیات الاحکام نوشتی دیوانه، تو چرا روایات هم اگه روایتی باشه، روایتم داره، تو میگی چون برخلافه، یا تو صاحب نظری یا نه، اگر صاحب نظر نیستی غلط کردی کتاب نوشتی، آیات الاحکام، اگر صاحب نظر هستی غلط کردی تقلید کردی. تقلید از کسانی که بر خلاف کتاب و سنت فتوا دادند. کُتِبَ وجوب است، میگید که چون بر خلاف فتوای معظم است وجوب نیست، حقّاً علی المتقین وجوب است میگید چون بر خلاف فتوای معظم است عرض میشود که وجوب نیست.
یا نویسندگان دوره تفسیر سابقاً و لاهقاً، لاهقاً کاری نداریم. سابقاً، شیخ طوسی، شیخ طوسی دوره تفسیر نوشته 10 جلد کتاب داره بر خلاف نصّ قرآن داره اجماع میکنه.
اگر چند نفر یک نفر را کشتند، میشود این چند نفر را کشت و زائد خون بها رو به ورثه داد، بر خلاف نصّ 3 آیه قرآن و چرا؟ به دو جهت، یک جهت اینکه فقهای ما، علمای ما، اگرم تفسیر نوشتن راجع به آیات فقه بحث نکردند، آیات فقه مثل اینکه، چی چه حسابیه، دکان بسته میشه؟ آیا دکان بسته میشود که شما میگید تقلید أعلم أتقی مرده جایز نیست خب دکان بسته میشه. یا دکان بسته میشه اگر رو آیات فقه شما فکر کنید، اگر رو آیات فقه فکر کنید که 50 سال فقه خوندن نمیخواد، ما بعداً اعلام خواهیم کرد که در هزار ساعت دوره کامل علوم اسلامی رو بر محور قرآن ما بحث خواهیم کرد. یک چند روز بگذره، مقداری بگذره که تفسیر به آخر برسه جلد سی ام، هزار ساعت، 600 ساعت، مربوط است به تفسیر و 300 ساعت مربوط است به دوره فقه و 100 ساعت اصول، اصول در تعطیلی ها و فقه و تفسیر رو در فاصله 4 سال، اگر طلبهی ادبیاتش جوری باشد بتونه بفهمه و استدلال کند، در 4 سال، فوقش 5 سال اگر استعداد داشته باشد، این به راه میفتد در علوم اسلامی، صاحب نظر خواهد شد. 50 سال، 70 سال، 80 سال، تو این حوزه شما کار میکنید، اونوقت به این آیه نرسیدید؟
مطالبی که هست نمیخوام همه رو عرض کنم چون وقتمون تمام شده و من بیشتر از این نمیخوام عرض میشود که فریاد کنم، اما ما هرچه فریاد کنیم، همه وجود ما فریاد بشه باز هم حق داریم و چرا؟ اینطور نیست که چون سید چنین گفته، شیخ غلط کرده، شیخ چنین گفته، سید غلط کرده، سید و شیخ مطلق میگیم، نه ، بابا، خدا چنین گفته، چرا شما اینجوری حرف میزنی؟
محور را شما چند نفر بیشتر نیستید، ما انتظارم نداریم حتی بیش از یک نفر و دو نفر باشه، شما چند نفر که تشریف دارید با تمام ….. و موانعی که در محضر دروس قرآن شرکت می کنید و با هم فکر میکنیم، شما باید که عامل پخش باشید، شما بلندگوی قرآن باشید هرجا که هستید. آفریقایی در آفریقا، استرالیایی در استرالیا، عرب در محیط عربی، عجم در محیط عجمی، پاکستانی و خوزستانی و هرجا، هرجا. هر نفری اگر شما بر محور قرآن فکرتون عمیق و دقیق بشود، میتونید جوّ رو به طور کلی عوض کنید. همونطوری که یک نفری گوینده شما جوّ نجف را و جوّ قم را و جوّ جاهای دیگر رو عرض میشود توانست تا مقداری و ما انتظار نداریم مادامی که زنده هستیم مثلاً مطلبی بشه. ما نه مقلد میخوایم، نه دست بوسی میخوایم، نه سهم امام میخوایم، نه مهر امام میخوایم، نه سهم سادات میخوایم، هیچی ولی مادامی که ما زنده هستیم و میتونیم حرف بزنیم و فکر کنیم، میگیم فریاد، فریاد، الله، الله فی القُرآن وَ لاَ یَستَبقُکُم بالعَمَلِ بِهِ غیرُکمْ.
امیر المؤمنین در اون وقت فریاد میکرد، چرا؟ برای اینکه مردم محور رو عوض کرده بودند و استعمار دو تا کار کرده بود، موفق شده بود. استعمار از زمان پیغمبر بزرگوار تا حالا، اسمش هر کی بود، روسی، انگلیسی، میسی، مسلم، سفید، قرمز، سیاه، زرد، هرچی میخواد باشه. استعمار یعنی اون طیفی که، اون موجی که برخلاف دعوت قرآنی است، دو تا هدف داشته و انجام شد متاسفانه، با پولهایی که، با عمرهایی که، با وقتهایی که، با فکرهایی که، با دقتهایی که، با…….. مالیدنهایی که هست و سالیان درازی که مصرف میشه و حال و مال مسلمین مصرف میشه، استعمار دو کار خواسته و انجام داده، یک ناموس اصلی اسلام که قرآن است در بین ما نباشد، تو حوزه ها نباشد، تو مسلمون ها، از حوزه ها باید به مسلمون ها داد. اصلاً بدشون میاد بعضی ها، فحش میدن، غیبت میکنند، افترا میزنند، شاخ و شونه میکشند، چاقو میکشند، کما اینکه در مسجد امام رضا این کار رو کردند، 12 تا لات جیگرکی چاقو کشیدند، این یکی.
دوم، دوم بلندگوهای اسلام باید جاهل ترین مردم باشند، هستند، این واعظ ها، این منبری ها، اونایی که اون پا میشینن و عالم هستند به خیال خودشون، اون ها به معارف اسلامی وارد نیستند.
حالا، هم اصل اسلام نیست که قرآن است در حوزه های ما نیست، در میان ملت اسلام نیست، و هم بلندگوی اسلام که منبرها و سخنرانیهاست، این منبرها و سخنرانی ها در اختصاص بیسوادها، باسواداش چه مرگین که بی سوادهاش باشن، که پای منبر نشستن انسان تب میکنه، لرز میکنه. من یکجا نشستم پا منبر دیشب متاسفانه، حضرت زهرا (س) ایشون دارای مقام سرمدیت عصمت اند، أحمق آخه سرمد میفهمی یعنی چه، سرمد یعنی الله، یعنی لاَ الاولِ و………… الآخر.