پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و نود و هفتم درس خارج فقه

عقود (تجارت‌های حرام)

بسم الله الرحمن الرحیم

و صل الله علی محمد و آله الطاهرین، ترتیب بحث ما تفسرة الفقهاست، که در اصل متن تفسره علامه ی بزرگوار حلی رضوان الله علیه است، اون عبارت را روز اول خوندیم حالام میخوانیم و بحث رو ادامه میدیم. عرض میشود که، علامه میفرماید که، و بیع العنب لِیُعمل خمرا یا لِیَعملَ خمراً، لیَعمل المشتری خمراً. خب این لیَعملَ خمرا دو بعد داره، بعد سوم نیست. بعد اول یشترط، میفروشه، شرط میکنه که خمر کنه، این لیَعمل (؟). دو، شرط نمیکنه ولی قصد این است از فروش این عنب که خمر کنه، اینم لیَعمل.

سه، سوم (؟) اگر نه شرط میکنه و نه قصد میکند، قصدش پوله ولی میدونه اون طرف این عنب رو خمر میکنه، قطعا میدونه ها، الان مشغول پختنه از اینم میخره میپزه و خمر میکنه، این لیَعملَ خمرا نیست. معلومه دیگه نه لیَعملَ در بعد شرط است، که شرط نکرده. و نه لیَعملَ در بعد قصد است، که قصدم نکرده. و لکن میداند خمر میکنه، این را علامه حرام میداند. کمانکه بسیاری از آدما این رو حرام نمیدانند، اونی که حرام میداند کدامه؟ این است که اگر شرط کند در مبایعه که یعمل خمرا. برای اینکه عرض کردم این شرط خب مبطل عقده، و اگر چنانچه شرط نکرده اما قصد این است که یعمل خمرا، قصد این است که لیعمل خمرا، اینو خمرش انجام بده، خمرش کنه، این قصد هم مبطل است و حرامه. که آیه تعاون رو حمل بر قصد میکنند، و لا تعاون علی الاثم و العدوان، میگه اگه قصد کردی، اگر تعاون شد، اعانه شد، قصد نکردی، اینو داخل نمیدانم.

خب پس بنابراین رای علامه بزرگوار، مانند رای اکثریت فقهای شیعه است، اکثریت مطلقه که در مسئله ی فروش آب انگور به کسی که میدانیم قطعا خمر میکنه، و خمرم میکنه، (؟) و میدانیم که خمر میکنه. و میدانیم که خمر میکنه. اما نه شرط کردیم در بیع که خمر کنه، و نه قصد داریم که خمر کنه. این رو آقایون میفرمایند حلاله.

عبارت رو توجه کنید، و بیع العنب لیعمل خمرا این متنه، بعدش والخشب لیعمل صنماً اینم میگد که حرامه، پس لیعمل چی شد؟ باز همون شرط شد و قصد کرد، اگر نه شرط و قصد، دیگه اشکال نداره. و یکره بیعها علی من یعمل ذلک من غیر شرطٍ یه مقدارم تناقضم میگه ایشون، چون لیعمل خمرا فقط شرط نبود که، اگه قصدم داره لیعمل خمرا یعنی چه؟ اگر شرط کند، که قصد دارد، اگر شرط نکند و قصد کند، باز لیعملَ است، نه شرط کند، نه قصد کند، اما میداند خمر میکنه، لیعمل نیست. ما (؟) لیعمل. اینجا یه تناقضی داره عبارت ایشون، چرا؟ در باب عنب چی فرمود؟ فرمود و بیع العنب لیعمل خمرا، شرط نیست، قصد نیست، لیعمل نیست. اگر که او خمر میکند، نکرد، (؟) لیعملَ نیست. پس فقط اون دو تا رو حرام میکنه ایشون. اگر شرط کند که خمر کنه، یا شرط نیست، قصد کند که خمر کنه، و اون آقا خمر کنه، حرامه. اما اگه این طرف خمر میکنه بدون شرط و قصد، ایشون میگه حلاله. ولی در صلیب چی میگه، در صنم، والخشب لیعمل صنماً، اول چی میفهمیم؟ یعنی این آدم یا شرط کنه یا قصد کنه. بعدش چی؟ و یکره بیعها علی من یعمل ذلک، یکره به حساب خودشون دیگه (؟) و یکره بیعها علی من یعمل ذلک من غیر شرط ما عرض میکنیم آقا انگار (؟) تناقضه، چرا؟ برا اینکه عبارت اول والخشب لیعمل صنماً شرط را گرفت و قصد به این شرط را هم گرفت. و کسی که شرط نمیکنه و قصد داره، قصد دارد که این از این چوب صنم درست کنه، میگین لیعمل صنماً نیست؟ پس چرا بعد میفرماید و یکره بیعها علی من یعمل ذلک من غیر شرط (؟) من غیر قصد و بعد شرط. پس این در عبارت تناقضه باید که اصلاح بشه. ما عرض میکنیم و الیحرم کما تقدم حرفی که ما داریم اینه، آقایون چرا اصرار دارند راجع به بعد سوم؟ بعد اول شرطش، بعد دوم قصدش میگن که اعانت علی الاثمه یا تعاونه کلا. ولی بعد سوم رو اصرار دارد شیخ انصاری در مکاسب، صاحب جواهر در جواهر، و که، و که، و که، و که. و کتاب هایی که نوشتن، تا اونجایی که من دیدم، اصرار دارند برای خاطر ده روایتی که ما میخونیم براتون، اصرار دارند که، اینکه روایات گفته است جائز است، جائز است، جائز است، ده روایت حتی بعضی از روایات ما داریم، این در اونجایی است که لیعمل خمرا نیست، نه شرط است، نه قصد است. اگر شرط نباشد و قصد نباشد، فقط طرف این عنب رو خمر میکند بدون شرط و قصد، میگن جائز است که داریم ده تا روایت.

اما اگر بفروشد به شرط اینکه این حرام انجام بده، یا به قصد اینکه حرام انجام بده، میگن بله این حرام است به دلیل آیات حرمت تعاون علی الاثم. ما عرض میکنیم که، میدونم ولیکن بایع قصدش، میدونم بله، ولی بایع قصدش چیه؟ این سومی شد، نه، آخه در خود معامله، ببینید، بله، ببینید، خود بیع میخوام، خود بیع درسته، میخوام خود بیع درست شه، اگر کسی از یه چیزی که میفروشد قصد حرام دارد، این بیعه درسته اصلا، صحبت سر اینه. اما اگر نه شرط حرامه، نه قصد حرامه، این چیز حلاله داره میفروشه، اون طرف حرام انجام میده، اینجا محک بحثه، آقایون میگن حلاله، ما عرض میکنیم حرامه. دلیل این تقابل بینه که قانون توش فکر کنید. ببینید، ما تقریبا هفت آیه داریم، هفت آیه که تحریم میکند بیع العنب ممن یعملخ خمرا، یا خشب ممن یعمله صلیباً یا هر چی، هفت آیه است که برا اینها درکات سطحی جهنمی درست میکنه، پس درکات السبعة الجهنمية المحرمه لبيع ما يعمل منه (؟) محرمه. فرقی نمیکنه، خمر باشد، صلیب باشد، هر چه میخواد باشد. این درکات داره (؟)

آقایون باید این هفت تارو یه جایی بذارند که، دلالت نکنه، و الا چطور میشود شما برای ده تا حدیث، این ده تا حدیث رو در مغزتون گرفتین، که لا بعث، لا بعث، انا نبیع عنب نا ممن نعلم انه یعمله خمرا انما باعه فی الابدان الذی کان یحب، این ده تا حدیث رو مغزتون قرار دادین، این مغز از این سه بعد یک بعد رو گرفت. این سه بعد که هر سه اعانت بر اثم است، معاونت بر اسم است، اثم است، ذنب است، شفاعة سیئه است، و… و… و، تمام این حرف هاست. شما این حدیث، احادیث (؟) هم آمده بعد اول رو گفتیم باشه، اشترطَ یا نباشه، اما بعد سوم رو که از ابعاد بسیار بسیار بینه است، بعد اول رو که مسلمونا نمیان که شرط کنن خمر کنه، مسلمون شرط کنه؟ خیلی کمه. بعد دوم که مسلمان قصد کند که طرف خمر کنه، اینم کمه، منتهی اولی کمتر. بعد سوم زیاده، بعد سوم همین مسلمان است که شرط نمیکند، قصد نمیکند، ولی میخواد بفروشه، حالا خمرش کنن، سرکش کنن، مرکش کنن، هر چی. این بعد سوم زیاده، شما بعد سوم زیاد را از محور روایات کنار میزنید، و از محور آیات کنار میزنید. روایات که میگد جایز است، میگید که بعد اول، دوم (؟) آیاتی که میگد حرام است، شما میگید بعد سوم مراد است که خیلی زیاده، مگر میشود که در یک عامی اون افرادی که اکثریت دارند و مورد اطلاع بیشتر هستن (؟) است. اگر گفتیم که جاء رجل ما میگیم جاء رجل، رجلی که ریش ندارد، قدرت رجولیت ندارد، چه ندارد، فقط عورت داره این مرجحه، غلطه اصلا. برا اینکه عام شامل افرادیست، افراد بعضیا اصغرن، بعضیا دورن، بعضیا وسطن، اون افرادی که درجه اول افرادن که نص است عام در اونها. عام در اون افراد مسلمه مسلمه ی درجه اول، که نص است، در افراد درجه دوم ظاهر است،  در افراد سوم مثلا فرض کنید ظهورش کمتره.

شما چطور میدونید از یک عامی یه افراد مسلمه ی، معروفه ی، مبتلا به های خیلی معلوم دارد، اینارو بذارید کنار، و افراد خیلی کمی که کم مورد ابتلاست مخصوصا در بین مسلمان ها بیارید. شما مواکسه کردید، شما در این ده روایت که میگد که ما میفروشیم حلال است، چه است، چه است، از این سه بعد حرمت، فقط بعد اول و دومو گرفتین که کمه، فقط  کمو گرفتی. اونی که زیاد است که می فروشند و میدانند، در اونجا که خمر میشه ها، در اونجا که خمر میشه و میدانند خمر میشه، سه بعده. یا شرط میکنند، یا قصد میکنند، یا نه شرط است، نه قصد است، ولی میدانه. شما این بعد آخری رو میگید روایت اینو میگه، که این حلال است. با این حال اونی که بیشتر مورد توجهه اینه. و در آیات که ما هفت جور آیه در قرآن شریف داریم، که تحریم میکند از باب معاونت، اعانت، ذنب، عرض میشود که، و اثم، و عرض میشود که شفاعة سيئه و چه، و چه، که حالا امروز بعضیشو عرض نکردیم عرض میکنیم، میگیم که نه، مراد از اونها اونجاییست که شرط کنن، بعضی (؟) مراد اونجاییست که فرض کنن، بعضی (؟) آقا چرا، میگه در اونجایی که من یه انگوری رو میفروشم و شرط نمیکنم و قصد نمیکنم، و یقین دارم که خمر میکنه، در اینجا اعانت نیست، معاونت نیست، ذنب نیست، حالا اونا نگفتن، حالا در معاونت فرض میکنیم. ذنب نیست، اثم نیست، شفاعة سیئه نیست، و نیست، و نیست. چرا اینکارا رو میکنید شما فقهای بزرگوار اسلام؟ شما أصالة حديثي؟ چون حدیث در ذهن شما امت بر خلاف موازین دلالی، لغوی، و بر خلاف موازین اصولی خودتون، میاید اون بلارو سر آیات در میارید، روایت اینطوری حرف میزنه، حالا اون آیه رو توجه کنید، ببینید، ما دو نوع داریم، ما هفت نص در قرآن شریف داریم که تحریم میکند، معاملاتی را نسبت به اشیائی که شخص معامل و فروشنده، میداند که به مصرف حرام میرسد، میداند که حرام از این درست میشه. کل اینها رو، چه در باب بیع صاحب مجسمه، چه در باب بیع خشب، لیعمل صنماً، چه در باب غرس شجر که انگورشو میفروشن برای خمر، هر چی، حالا (؟) ما هفت نص داریم، اثم، یعنی اثمه، الاثم ما یبطع عن الواجب، این هم خودش اثمه، هم مقدمه اثمه.

ظن، ما یستفضح عقبا، عاقبتش خوبه این؟ این آدمی که انگورو از شما میخره و خمر میکنه، عاقبت خوبی داره این آقا؟ شره یا خیره؟ شره. چیزی که عاقبتش شره، این ذنبه، قرآن شریف ذنب رو حرام دانسته دیگه. این خود این دنبه، اصلا نه اینکه شراب درست کردن فقط ذنبه، نخیر، خود اینکه شما انگور را میفروشید به کسی که قطعا این شراب میکند، خود این فروختن ذنبه، چون یستفضح عقبا، عاقبت این فضیحت دارد. این از باب ذنب.

میدونم اون کارو داره میکنه،علم دارم، علم دارم، بحثم علمه، من میدونم اون کارو داره میکنه، الان خُمره گذاشته مرتب داره درست میکنه. ما در علم داریم بحث میکنیم، علم دارم که این آدم داره خمر میکنه و میکنه قطعا. و میبینم که میکنه. این رو داریم بحث میکنیم. اعانت نیست؟ حالا شیخ انصاری داره یه مقداری چیز میکنه، (؟) میکنه.  میگه اگر این اعانت است و به عنوان اعانت حرامه، پس کل معاملات حرامه. چرا؟ برا اینکه انسان هر چی میفروشه بالاخره به حرام میرسه بعضی وقتا. میگیم بابا اگه یقین داره بله، یقین نداره نه، اونی که یقین داره بله، شما از چی میترسونید ما رو؟ اونجایی که من میدانم این چاقویی که برای قرمه سبزی درست کردنه، شخص میبره و گوش مردم رو میبره یا شکم پاره میکنه، خب فروشش حرام است دیگه. خب، ببینید، ذنب، اثم، اعانت، و اعانه علیه القوم الآخرون که عرض کردم. ثواب واجب، برا اینکه اگر ثواب مستحب باشه که، حرام نباید باشه، اثم حرامه، در کل قرآن اثم حرامه. چهل و هشت آیه است که اثم… ببینید، ذنب، اثم، نمیخوام بگم هفت تا درست کردم ها، این هفت تا هستن، بله؟ بله، بله. حالا اینو بخواید بعد صحبت میکنیم.

عرض میشود که اثم است و ذنب است و، ولو دو بعدیه، ولی یه بعدش که حرمته، یه بعدش عرض میشود که علیته. بعد حرمت داریم بحث میکنیم. اثم است و ذنب است و اعانت بر اثم است و معاونت بر اثم است و معونة الظالم است، کسی که خمر درست میکنه معونه ی او نیست؟ کسی که داره شراب درست میکنه، بنده یه پیاله بهش بدم کمکش کردم. اما انگور بفروشم به کسی که داره شراب درست میکنه، کمک نکردم؟ معونه نیست؟ بله؟ نه، ما عبارات رو میخوایم چیز کنیم، اعانه، تعاون، معونه. معونة الظالم است و، و دیگر که عرض نکردیم، با اونچه عرض کردیم، باب نهی از منکر. مگر ما  در باب نهی از منکر چه میگیم؟ میگیم مرحله اولی، نهی لفظی، بله؟ مرحله دوم اعتنا نکردنه، مرحله سوم، عملیست. یعنی اگر این میخواد که کسی رو خفه کنه، بگیرم خفه نکنه. اول میگم، بعدا اعتنا بهش نمیکنم شاید سلب کنه، بعدا سفت محکم میگیرمش که خفه نکنه اونو. آیا واجب است نهی از منکر در صورت امکان در بعد سوم یا نه؟ نهی از منکر در بعد اخیر در صورت امکان واجب است یا نه؟ بله. چرا شما دارید به عکس میکنید؟ شما دارید به امام باقر علیه السلام نسبت میدید که ما این تمرهامون رو و انگورهامون رو میفروختیم و میفروشیم به کسانی که میدانیم خمر میکنند. آیا این نهی از منکره؟ اینکه هل دادنه به اون طرف، آخه این سه حالت است، یه مرتبه است در باب منکر، انسان، نه میگه آره نه میگه نه. این حرامه.

یه مرتبه در باب منکر میگه نه، خب این واجبه. یه مرتبه در باب منکر، هول میده به طرف منکر، که این حرام دوبله است که. شما چرا حرام دوبله رو میگید که اعانت بر اسم نیست، معاونت بر اثم نیست، چون قصد ندارد. آیا شراب درست کردن حرام است یا نه؟ بله. شما که مسلمان هستید، که شراب درست کن هم نیستید، اگرم هستید، که اونجا تعامر و تناهیست مطلب دیگریه. شما که مسلمان هستید، نماز شبم میخونید، و مقدس هستید، و چه هستید، شما اگر کسی خمر درست میکنه باید نهیش کنی یا نه؟ بله. شما دارید ضدشو انجام میدید، شما دارید انگور به این شخص میفروشید که این انگورو قطعا خمر میکنه. شما واجب است اگه این انگور رو خودتون نفروشید، دیگران نگذارید بفروشن، واجب است اگر انگور دست این شخص آمد نگذارید خمر کنه، برید جلو او رو بگیرید. شما به جای اینکه جلوی او رو بگیرید این واجب را انجام ندادید، بلکه جلوشو باز کردید، بهش کمک کردید. این نه فقط اعانت بر اثمه، اعانة علي الإثم و اثمٌ و ذنبٌ و شفاعةٌ سيئةٌ و معونةٌ، معونة الظالم و همچنین عرض میشود که دفع، دفع المنکر، الدفع المنکر. باید شما جلوی منکر رو بگیرید، آقایون چه جوابی از آیات نهی از منکر میدن؟

در باب نهی از منکر چه خودشون قبول دارن که مرحله سوم نهی از منکر این است که باید عملا جلوی فاعل منکر را گرفت، که منکر را انجام ندهد، اونجا چی میگن آقایون؟ اینجام باز اعانته؟ اين اعانه نسيت كه، اگر در اعانت و در معاونت، شیخ مرتضی انصاری یا آقای بروجردی یا صاحب جواهر مسائلی که گفتن، که خودشونم باید قبول نکنند، اگر روایت نباشه، بابا داری چی میگن؟ آیا این از مسلمات، مسلمات، ضروریه کل فقه اسلام نیست که نهی از منکر، با شرائطش واجب است؟ شما نه تنها نهی از منکر نمی کنید، هل میدید طرف منکر. ما پس هفت نص و هفت لفظ داریم در قرآن شریف که براتون شمردیم. اینها اصلا کاری به قصد و متن و این حرف ها ندارد. که این مورد شما که بیع الخشب ممن یعمله صنماً، یا عرض میشود که صلیباً، یا بیع العنب ممن یعمله خمرا و انت تعلم و تعرف، و مسلم این هست، این است که از محرماته.

حالا چیزی که مانع آقایون شده است، روایتی که الان براتون میخونیم. در وسایل الشیعه، البته در تفسرة الفقها یه اشتباهی در حاشیه هست آقایون درست کنید، اینکی که پهلوتون هست. در صفحه سیصد و شصت و پنج، من نوشتم و کما تعارض الروایات محرمه، بنویسید محلله، به جای محرمه، محلله. محلله لبیع العنب ممن یعمله خمرا صفحه ی سیصد و شصت و پنج.

حالا، روایاتی که در وسائل الشیعه، وسائل الشیعه جلد دوازدهم، کتاب التجارة، صفحه صد و شصت و هفت، و اجیرٌ، ببینید، این چقدر قرآن ما مظلومه، و چقدر اسلام مظلومه که شیخ محمد حسن حر عاملی صاحب جواهر، ده تا روایت با اضافاتی، نقل میکند، که همه بگن بله، این اشکال ندارد شما عنب را بفروشی به کسی که خمر میکند. اونوقت آقایون حمل میکنن بر اینکه اگه شرط کنه. بر دو دلیل، حمل میکنن بر اینکه قصد داشته باشه. اون فرد اکثری را که آیات صریحا شامل اونها هست، به طور مسلم ، به طور قطعی، اینهارو تحلیل میکنن.

مثل مثلا فرض کنید که شیخ طوسی رضوان الله علیه، که در باب زکات، خب شیش هفت تا روایت داریم که زکات منحصر به نه چیزه.‌ صد روایت داریم که باب التجارة رو میگه، صد روایت تقریبا. که ابواب تجارات، هر جور تجارتی، زراعتی، چه. هر مالی به دست آوردیم زکات داره. شیخ طوسی می فرمایند که، بله، چون روایت داریم، شیش تا، نه تاست، پس این رو حمل بر استحباب کنیم. آقا کی به شما اجازه داد که صد روایت حمل بر، خب اونو حمل بر چیز دیگه بکنید. چرا صد روایت رو حمل بر استحباب میکنید؟ اصل دلیل نیست، اصل این است که علما فرموده اند، شهرت چه است و چه، از این حرفا.

حالا این روایتو ملاحضه کنید، اول، روایت محمد بن ابی نصر فارابی، قال سالت، حدیث یک، سالت ابی الحسن الرباع علیه السلام عن بیع العصیر فیسیر خمرا قبل ان یقبض ثمن، ببینید این یه مساله خاص بود که آب انگور رو این میفروشه، در حالی که این اب انگور حلاله، نه خمر شده نه چیزی، ولکن پیش از اینکه پول رو بگیره این خمر میشه، پس حالا که (؟) در مقابل این مسئله است. لو باع ثمرة يا تمرة ممن یعمل عنه یجعله خراما لم یکن بذلک بعث و اما اذا کان عصیرا فلا یباع (؟) چرا نقد؟ نسیه نه؟ برا اینکه اگر نسیه باشه این پول رو وقتی میگیرد که اینها رو خمر کرده. کاری بله این نداریم فعلا، اصل مطلب این است که در حالی این بفروشد، که این خمر نشده، و پول موقعی دستش بیاد که این غیر خمر میفروشه. و لکن یعلم… این حدیث نیست(؟)

حدیث دوم، ان ابی بصیر قال سالت ابا عبدالله علیه السلام ان ثمن العسیر قبل ان یغلا لمن یبطاعه لیطبخه او یجعله خمرا دو تاست، قبل ان یغلا که طاهرو حلال و… در این حال داره میفروشه، قبل لمن یبطاعه به کسی میفروشد که لیطبخه، بپزد، او یجعله خمرا، دو بعد داره. یکی بپزد خمر نکنه، میگن که عصیر عنبی قبل از ذهاب ثلثین ادذ غلا و (؟) قبل ازذهاب ثلثین آقایون میگن خمر نیست، اما حرام است، بعضی میگن نجسم هست. پس دو بعد داره.

پس در هر صورت عصیر نجس سه بعد خواهد داشت. بعد اول، قبل ان یغلا، اصلا غلیه پیدا نکرده، و حلال است و پاک است. قبل از این داره میفروشه، ولی ببین به کی میفروشه؟ لمن یباطعه لیطبخه او یجعله خمرا، یطبخه چه بود؟ یجعله خمرا بیّن، اما اگه لیطبخه که خمر نیست اما می پذتش، یعنی غلبه رو پیدا میکنه. و ذهاب ثلثین نشده، این مراد واضحه، والا خب که محرم نیست که. قال اذا بعثه قبل ان یکون خمرا و هو حلال فلا بعث. دست شما که این خمر نشده که، الانم که دست شماست خمر که نشده هیچ، مطبوخم که نشده که، بلکه این قبل است، قبل ان یغلاست. میگن که این فلا بعث، هیچ اشکالی نداره. مگر فلا بعث استقرار نیست آقایون؟ اصلا اشکال ندارد در کل ابعادش سه بعد داره. دو بعد قلیل که آقایون بهش چسبیدن، و یک بعد کثیر که قرآن میگه. دو بعد قلیل که میگه یشترط، کجا بده یشترط؟ یا اینکه (؟) کجاعه؟ نخیر. ببینید ان ثمن العصیر قبل ان یغلا لمن یبطاعه لیبطخه خمرا، طباخ کیه آقایون؟ کسی که میخره، آیا دارد که شما قصد دارید؟ شما شرط میذارید؟ این حرفارو دارید شما قید میذارید؟ فلا بعث.

و رواه شیخ باسناده علی حسین بن سعید (؟) سوم، ان یزید بن خلیفه قال، کره ابو عبدالله علیه السلام بیع العصیر به تاخیر، به تاخیر، عصیر رو با تاخیر بفروشید درسته (؟) ولکن پولو بعد میگیری، این آب انگورم نزد شما شراب میشه، مثل حرف بالایی. اینکه همون مطلب شد؟ اما اگر آب انگورو پولشو گرفتم نزد من شراب نشه، اما طرف شراب درست میکنه، میگن حلاله.

و رواه شیخ باسناده ان الحسن بن محمد بن سماعه ان صفان بن یحیی ان یزید ابن خلیفه مثله، که این مثله هارو تعدد این روایت رو میگه. چهار، فبهذا الاسناد ان ابن مسکان ان محمد حلبی قال سالت ابا عبدالله علیه السلام ان بیع العصیر العنب ممن یجعله حراماً. توش قید است که شرط و قصد و…. بابا یجعله، حالا محور بحث یجعله است، اون حرام میکنه، حالا یا قصد کنم، نکنم، شرط کنم، نکنم. این یجعله یعنی چی؟ نظر کیست؟ من میدانم که یجعله، این یجعله دو بعد داره، یکی اینکه من میدانم که یجعله، و الا چرا، اگه ندانم یجعله که یجعله نزد کیه؟ اگر من ندانم که او خمر درست میکنه، یجعله نزد کیه؟ پس میدانم. دو، این علما، عملا، که واقعا این رو حرام تبدیل میکنه. این مسئله خواهد آمد که اگر من میدانم که او خمر میکنه، شرط نکردم، قصدم نمیکنه، اما بعدا پشیمون شد خمر نکرد، مسئله‌ دیگری خواهد شد. ولی حدیث اینو نمیگه، ممن یجعله حراما خبر داره میگه، کسی که این را حرام انجام میدهد، پس انجام دادن از نظر فعل مسجل، و از نظر علمم، من باید بدانم، اگر ندانم یجعله نمیشه که. فقال لا بعث، هیچ اشکال نداره، اصلا یه اشاره هم نکردن که اگه قصده، اگه شرطه، نخیر هیچ اشکال نداره. طبیعه حلالً، لیجعله حراما، لیجعله نه که قصد منه، حالا یکی میگه قصدم شامله، ولیکن طبیعه حلالً، لیجعله حراماً، لیجعله یکی از معارف خاصش، ممن یجعله. خب مثل لیکون لهم عدوا و حزنا در اینجا غایت برای فرعون که نبود که، غایت برا واقع بود. در اینجام لیجعل حراماً فابعده الله و اذهق روایت میگه که خدا او رو دور کند، او رو نابود کند، اما کسی که این حلالو فروخته نابود نکند؟ قرآن میگه هر دو رو خدا نابود کند.

حدیثی دیگر، عمر بن اذینَ، قال کسبت الی ابی عبدالله علیه السلام اسئله ان رجل له کرب ایبیع العنب و التمر لل ممن یعمل انه یجعله خمرا او سکرات،  سکر با خمر فرق داره،  سکر اعم از خمرِ، (؟) سکر ممکنه عرق درست کنه، عرق رو بهش خمر نمیگن، شراب میگن، عرق رو  عرق میگن، شراب رو شراب میگن. حالا، یا خمر میکنه که همون شراب رسمیه، یا سکراً، مسکر است‌، مسکر از همون است که خمر. فقال انما باعه حلالً فی الابدان الذی یحل شربه او اکله فلا بعث ببیع، جواب رو ملاحضه کنید. فقال معصوم در روایت، انما باعه حلالً، وقتی که فروخت حلال بود یا نه؟ بله. بالفعل حلال بود بعدا حرام شد، انما باعه حلالً فی الابدان الذی یحل شرب، اونوقت که فروخت که شربش جایز بود که، حالا شراب چرا جایز نیست؟ او اکل فلا بعث ببیع، درست مخالف صریح آیات، کمانکه بحث کردیم.

حدیثی دیگر، ابی چهمص قال سالت، سألَ رجل ابا عبدالله علیه ان العصیر فقال، ابا عبدالله فرمودن، فقال لی کربٌ و انا اعصره کل ثمن و اجعله فی (؟) و ابیعه قبل ان یغلا قال لا بعث به و ان غلا فلا یحل بیع. ان غلا فلا یحل بیع، اگر غلیان پیدا کرد به حساب اون اعتقاد که ان غلا و شّد و لم یسکر که آقایون میگن که حرامه که ما قبول نداریم. (؟) عرض بکنم، فقال راوی، لی چرم و انا اعصره کل ثمن و اجعله فی (؟) در این خمره، و ابیعه قبل ان یغلا این سوال از امام صادق علیه السلام میکنن، قال لا بعث به، اشکال ندارد. عجب، انگورو میگیره، آبشو میگیره، مقدمات فراهم میکنه، آبشو میگیره، تو خمره میذاره، بعد به کسی که شراب میکنه میفروشه، اشکال نداره، این همه مقدمات.

اگر صرفا انگور را بفروشد به کسی که شراب میکنه، تمام اون عرض میشود که نصوص سبعه قرآن برش صدق میکنه. ببینید مقدماتم فراهم میکرده، فقط مونده بپذه، بله؟ اونجا فرمود که فان غلا فلا یحل بیع وقتی که نزد شماست، اگر نزد شما غلیان پیدا کرد بیع حلال نیست، اما اگر غلیان نداره، الان آب انگوره، در دلمه هم باشه آب انگوره.

این آب انگور، ثم قال (؟) هوذا نحن نبیع تمراً ممن نعلم انه یصیر خمرا چقد اهانت به مقام مقدس معصومه. آقا حداقل مستحبه یا نه؟ آقا حداقل مرجوحه یا نه؟ اگر کسی آب انگور رو خمر میکند، حداقل مرجوحه یا نه؟ که میگد نه ما همیشه اینطور میکنیم، هوذا نحن نبیع تمرنا خب این چه امام صادقیست برا ما درست کردن اینها؟ ما به اینا احترام کنیم یا… من نعلم انه، پس ما از اونا تبعیت کنیم، ما اینکارو نمیکنیم.

هفتم، ان ابی المعذا قال سال یعقوب الاحمر ابا عبدالله علیه السلام روایت (؟) بعضی وقتا چند روایت چند راوی، این یه چی میگه (؟) سال یعقوب الاحمر ابا عبدالله علیه السلام و انا حاضر فقال انه کان لی اخ و هلک و ترک فی حجری یتیماً و لی اخ یلی ویعة لنا و هو يبيع العصير ممن يصنعه خمرا و یواجر العرض بالطعام الي (؟) فقال اما بیع العصیر ممن یصنعه خمرا فلا بعث، یتیمه. خب یتیمه برا اینکه امام رحم کنه بگه باشه حالا مثل اون دفعه که انگور مسجد داشتن میفروختن به مثلا یهودی که عرق میکنه، شراب میکنه، این یتیم پیش آورد که بله اون یارو همون کارو میکنه برادرم، اینم اینطوره حالا چیکار کنیم؟ اما بیع العصیر ممن یصنعه خمراً فلا بعث خود نصیب الیتیم. آیا احسان علی الیتیم؟ احسان یتیم.

هشتم، رفاعة الموسي قال سئل ابو عبدالله علیه السلام و ان حاضر ان بیع العصیر ممن یَخْمِرُه یا یُخَمِره قال حلالٌ السنا نبیع تمرنا ممن یجعله شرابً خبیثا با روایت خبیثه ایستاد؟ السنا نبیع تمرنا ممن یجعله شراب خبیثا. مغز آدم جوش میاد از این انحرافاتی که در روایات ما هست.

حدیث نهم، ان الخلبی ان ابی عبدالله علیه السلام، به سند کاری نداریم ما، سند و مند کاری نداریم، سند به درد نمیخوره، متون غلطه، انه سئل ان بیع العصیر ممن  یصنعه خمرا فقال بعه ممن یطبخه او یصنهه خلاً احب الیه  و لا اراب اول بعثً، (؟) اگر به کسی که سرکه میکنه بفروشی بهتره، ولیکن به کسی که خمر میکنه بعثی من قائل نیستم، پس شد مرجوح، به قول آقایون مکروه. ابن عمل مکروه رو ائمه همیشه انجام میدادن؟ حالا مکروه، آیا عمل مکروه رو (؟) ملتزم باشد مکروه انجام بدی حرامِ اصلا. التزام به ترک سنت عرض میشود که مرجوح، این چطور میشه؟

دهم، اگه التزام باشه، التزام دارد فقط مکروه رو انجام بده و مستحب نه. نه مام نه، شما این کارو میکنید، یعنی اینکه یک سنت دائمی، اونجایی که فقط اینو بفروشی، نه، اگر چنانچه این مکروه است، بعد یه مرتبه بفروشی، که معلوم میشد که مرجوحه. اما نه معمولا تو خیابون به کسی که میخوره میفروشه، به کسی هم که خمر میکنه میفروشه. مساویه، فرقی نداره.

دهم، یزید بن خلیفه باید یزید نقل کنه روایت رو. ولی این یزید غیر اون یزیده. ان ابی عبدالله علیه السلام قال سئل رجل و انا حاضر قال ان لی الکرب قال طبیعه عنبً قال فانه یشطریه ممن یجعله خمرا، من که عنب میفروشم روایت میگه که به کسی میفروشه که خمرش کنه. قال فبعه اذً عصیراً نذار خمر بشه بفروش، خمر گناه داره، وقتی آب انگوره بفروشین خمرش میکنه، بکنه. قال فانه یشطریه منه عصیراً فیجعله خمراً فی قریتي بابا تو محله ی من، تو ده من، این داره آهو فهم میکند این شخص مختلب رو، این امام معصوم که نیست، داره آهو فهمش میکنه. بابا از من میخرد کسی این آب انگور رو، فیجعله خمراً فی قِریتی، قَریتی. در اون عرض میشود که قریه من، قال بئته حلالً و یجعله حرامً فاعده الله به شما چه؟ شما حلال…

ثم سکت حنیئة ثم قال لا تذرن ثمنه عليه حتي يصير خمرا حرف بالاییه، میگه نسیه نفروش که اگر نسیه فروختی، وقتی میخوای این، عرض میشود که، اینو بهش بدی خمرِ، و ثمنشم ثمن نسیه، نه، نقد. نقد مادامی که خمر نشده بفروش، اگه خمر شده نمیشه.  فتکون تأخر ثمن الخمر ایشون میگن (؟) تمام این روایتی که نقل کردیم همش تباعً منصورِ و ما اگر که اعتقاد، بله؟ این جلد دوازده، خب، این مسئله ما، این مسئله کلیت داره، یعنی فقط در باب بیع العنب ممن یعمله خمرا نیست، بیع عرض میشود که خشب ممن یعمل صلیبً، بیع (؟) ممن یضرب به، بیع السلاح لمن یعارض المسلمین، تمام این موارد رو به طور کلی، تمام بیوع رو میگیره. و اما این گیری که شیخ انصاری به دیگران دارن، که هی بالا و پایین میرن، که بله اگر این اعانت بر اثم باشه، و انسان چیزی رو بفروشه باهاش فعل حرام انجام بدن، حرام باشه، باید کاسبی رو بذاره کنار، نخیر. کاسبی حلال که قطعا صرف حلال میکنه، کاسبی که نمیدونی صرف حلال میکنه یا نه. کاسبی که مشکوکه، اینا همه حلاله. اونجا که یقین دارید باید نهی کنید شما، اونجایی که یقین دارید که طرف از این جنسی که از شما میخره کار حرام میکنه، نباید بفروشید. یکی از موارد نهی از منکر این است که شما اگرم کسی بهش فروخته، بگیری ازش. جلوشو بگیرید، یا نذارید کسی بفروشه. اما در اینجا میگه ما خودمون بفروشیم و مام امام معصومیم، ما این کارو میکنیم، چه سلمان بخره از ما، چه عرض میشود که فلان کس که بر میداره خمر میکند بخره از ما. این حرفیست که قابل قبول اصلا نیست. ما باید اینکه این خلاف ضرورت فقه اسلامه، یعمله، اینه، همینه، حالا بحث میکنیم، بله، مطلب دیگریست.

مطلب دیگر این است که ما موارد علم رو عرض کردیم، یعنی میداند که طرف خمر میکند و میکند، حالا میگیم که نمیداند، نمیداند که چی؟ بله، این فروع دیگر این، بله، اون فهمیدم، اون فرعی که مورد بحث بود گذشت، اما فروع دیگر، که حالا این فروع دیگر رو عرض میکنیم. ما عرض کردیم مواردی رو یقین داریم، ظن داریم، شک داریم. حتی در مواردی یقین. اگر من یقین دارم که همینو خمر میکنه و بعد نکرد، بله؟ یقین دارم که همینو خمر میکنه، اما بعد نکرد، این تجری است دیگه، تجری. حالا تجری حکمش چیه بحث دیگریست. ولکن این مطلب هست، که اگر من میدانم که این خمر میکنه و بعدا خمر نکرد، آیا اثم هست و یبطع هست یا نه؟ این جای صحبته که این حرام باشه؟ جای صحبته؟ برا اینکه مسئله اول محرزه، مسئله اول که خلاف ضرورت فقهی این روایات هست، آقایون (؟) مسلمه.

حالا اگر ما ظن داریم، ظن داریم که شصت درصد این خمر میکنه، چهل درصد خمر نمیکنه، پس در اینجا وقتی ما یقین نداریم، اگر به این نفع روشن میشه حجت اینکه لا تبت ما لیس حلیه، این عدم فروش حساب نداره، مگه از باب احتیاط، یه احتیاط کنن برا اینکه مبادا خمر باشه، چه، چه، چه. اگر حرجی ایجاد نشه، من اینو به اون نفروشم، و اما، اگر به قول ایشون این عنب از من میخره، خمر درست میکنه، اما نمیدونم اینو خمر میکنه یا نه؟. این خمر درست میکنه، اما آیا این رو هم جزو خمرها میاره، خمر درست میکنه؟ یا نخیر، این رو میخورن، یا آب انگور (؟) میگیرن بقیه رو خمر میکنن؟ بالاخره شما به کی کمک کردی؟ به کسی که ظالم است. به کسی که ظالم است کمک کردی حتی اگر کسی چاشنی عرق میخواد، چاشنی عرق که گوشت راسته است، اگر گوشت راسته رو بفروشی بهش به عنوان چاشنی عرق میخوره، و میدونی، فروختن این گوشت حرامه. من در (؟) که بودم اونجا عرق زیاد میخوردن اوائل قضیه، که ما تابستونا میرفتیم اونجا برای (؟) به یکی از (؟) گفتم که شما از باب نهی از منکر شما قصاب ها، شما میوه فروش ها، شما خیار فروش ها، شما… شما میدونید که اینها خمارند و خمر میخورند و برای خاطر خمر خوردن اینارو میخرن میخورن به اونا نفروشید، و حال اینکه کسانی که خمار بودن، گرون ترم میخریدن. و قصاب به حساب اینکه پول بیشتری بگیره، به اونها میفروخت. گفتم فروش شما به اینها، این مساعده ی بر ظلم است، کمک کردن به ظالم است. گفتن خب از ما کسی نمیخره، گفتم خب یعنی کسی گوشت نمیخواد؟ خب گوشت رو به قیمت عادی شما بفروشید.

بنابراین اگر ما بخوایم که بر طبق وظیفه ی نهی از منکر عمل کنیم، حالا اون بقیش مطلب دیگریست، طبق وظیفه ی نهی از منکر ما بخوایم عمل کنیم، باید که در فروشمون، در خریدمون، در گفتنمون، نگفتنمون، در فعلمون، ترکش، در سکوتمون، در نوشتن، در ننوشتن، در تمام اینها مراقبه داشته باشیم. مراقب باشیم که این کاری که من الان دارم میکنم و الان حلال است به حرام نکشاند، اگر ظن متاخر به علم، یا علم، طرف را به حرام میکشاند، یا طرف خودشو به حرام عرض میشود که میپیوندد و می رساند، بنابراین عمل من مطابق این نصوص هفت گانه ی قرآن شریف هست، و (؟) هم این اخیر که باب نهی از منکر، من باید نهی از منکر کنم، و در اون هول دادم طرف منکر، یا بدل اون، نه طرف منکر هول دادم و نه از منکر جلوگیری کردم، من باید حتی المقدور جلوگیری از منکر بکنم. بحث دیگری که داریم راجع به معاونت علی الاثم است، در معاونت علی الاثم بحث ما، مثل اینکه جنبه سیاسی هم پیدا کنه باشه، ولی کاری به سیاست روز ما نداریم، به طور کلی بحث میکنیم. معاونت علی الاثم همون تفسیری که ما داریم، بحث دیگرم که دنبال مکاسب محرمه.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.

همش مرجوحاته، اونجایی که یقین داریم حلال مصرف میشه خیلی خوبه، اونجایی که یه ظنی، شکی که، ظن متاخر به علم باشه خب اونجا، یا الله، برای حرمت دلیل قوی نداریم، مگر اینکه ظن متاخر به علم باشه. یعنی جوری باشد که کمک به کسی میکنیم که راهش درست نیست، این مطلب دیگریست. به این حساب که سوال کردن ملائکه که…