بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین، یه مقداری برگردین راجع به بیع، یا اجاره، یا هر معامله ای که حرام است، و آقایون تشکیک و تردید دارن که آیا باطلم هست یا نه، مقادیری عرض کردیم دیروز، مقادیری هم دنبالشو عرض کنیم، بعد هم بریم راجع به عمل صور مجسمه. ببینید، قرآن شریف می فرماید احل الله بیع، کدوم بیع؟ الا اون بیع هایی که حرام بوده است (؟). بیع دو جوره، یک بیعی که احل است، یک بیعی که حرم است. خب، بیعی که حرم است گفته این کارو نکیند، بیعی که احل است اینو گذرا دانسته، اِحلال اولش تشدید نیست، احلال باز کردنه. خداوند باز کرده است راه را از برای معاملاتی که از جمله بیع است، جلو نمیگیره. در مقابلش، و حرم ربا، جلوی ربا را به طور کلی مقدمتاً و ذی المقدمه، و همه گرفته. پس اَحَلَ باز کردن است و حَرَمَ بستن است. حالا، این احل نسبت به بیع هایی که حرام است که نیامده دیگه؟ ولی جلو بیع رو گرفته، جلو بیع گرفته یعنی چه؟ یعنی شما دارید بیع میکنید، خداوند یه کاری میکنه بیع نشه؟ اینطوری نیستش که.
اضطرار و اجباری در فعل یا ترک بیع نیست، بله. بلکه، خداوند میگد این کار را نکنید، نیست، تشریع است. تشریعاً، میگد شما این بیع را نکنید، این جنس را نفروشید که حرام است، این اجاره رو انجام ندهید که حرام است، و همچنین. خب، حالا وقتی که میگه انجام ندهید، پس راه را بسته دیگه. وقتی راه را بسته، پس چطور میشود که دو بعدی حساب کنیم ما این بیع رو؟ در یک بعد بگیم این بیع حرامه، در بعد دیگر بگیم که ثمن و مثمن انتقال پیدا میکنه. بابا جلو رو گرفته، آیا این ثمنی که نزد شماست و مثمنی که نزد طرفه، ثمن مال شما است یا نه؟ بله. مثمن مال طرف هست یا نه؟ بله. خب اگر این ثمن از مال شما به مال دیگر باید انتقال پیدا کنه، این یه احلالی میخواد؟ تحلیل میخواد یا نمیخواد؟ خب بله، ما تحلیل نکردیم دیگه. این بیع دارای دو بعد است، یک بعد بیع این است که فروختم، خریدم. بعد دوم این است که، این مال ثمن مال شما، و مثمن مال من. مگر هر دو بیع نیست؟ پس عمق بیع تبادل مالین میشه دیگه، ولی خود لفظ عمل که این ابتدای کارِ. این تبادل مالین که ثمن مال صاحب مثمن، و مثمن مال صاحب ثمن باشد، این رو حرم دیگه، مثل حرم ربا. جلو اینو گرفته، وقتی جلو اینو گرفت، شما میتونی بگی که بله، این ثمنی که من گرفتم در مقابل معاذالله خمر، یا در مقابل عنبی که یعمل خمراً، این ثمن منتقل به من شد. بابا خدا میگه حرم، چطور منتقل شد؟ اونجایی که میگد احل، خب تا گاو معامله باید بره. احل، خود بیع درست است، ثمن مال صاحب مثمن، مثمن مال صاحب ثمن، نباید برگرده، و الی آخر. اینجام که فرموده است حرم، یعنی جلو رو گرفته. منتهی این جلو رو گرفتن دارای سه بعد است، یک بعد تکمیلیش که نیست، خداوند تکمیلاً جلو بیع رو که نمیگیره، بعد تشریعیش که هست، میگه شرعاً این کارو نکن. سوم، بعد اثر تکمیلی بعد از تشریع، یعنی ثمن منتقل به صاحب مثمن، و مثمن به صاحب ثمن منتقل بشه، خب اینو جلو گرفته. معنی احل اثبات است و معنی حرم نفی است. پس چطور شما تشریع می فرمایید که در معاملاتی که حرام است، خب معامله حرام، اما این دلیل بر بطلان نیست، معنی بطلان همینه دیگه. این اضافه بر آنچه دیروز عرض کردیم، که لا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مطلب دومی که دیروز عرض نکردم اینه، که، این بیعی که ما داریم انجام میدیم، کاری به حرف اول ، دوم نداریم، این بیع که ما داریم انجام میدیم، خداوند راضیه یا نه؟ وقتی حرم راضیه؟ خب، وقتی راضی نیست، ثمن و مثمن چرا انتقال پیدا میکنه؟ راضی نیست، حالا کاری به حرم و احل و کاری به لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل نداریم، ولکن این بیعی که انجام میدی خدا میگه نکن، نکن یعنی نشود. خب نکن، نه اینکه شما انجام بده ولو آثارش بشود.
وقتی گفتش که این انگور را نفروش به کسی که این رو خمر انجام میده نفروش، یعنی من راضی نیستم. وقتی که من راضی نیستم این کارو بکنی، یعنی این کار موثر خواهد بود، ثمن منتقل به صاحب مثمن، مثمن منتقل به صاحب ثمن. پس این از نظر بعد سوم هم ممنوعه. ما بر مبنای این سه بعد استدلال میکنیم، اضافه بعد چهارم که در کل روایاتی که معاملات محرمات ذکر کرده است در وسائل، بازش کنید، وسائل شیعه با عرض میشود، جلد دوازدهم. ما میگیم اگر ممنوع بود آیا باطله یا نه؟ بحثمون اینجاست، بله. که شیخ انصاری و دیگران تشکیک کردن که نخیر، ممنوع بودن دلیل بر بطلان نیست. ما میگیم نخیر، دلیل بر بطلان است. بعد چهارم و زاویه چهارم دلیل، این است که اینهمه روایاتی که ما داریم، که میگد عرض میشود که ثمن، چی سحتٌ، بیع مغنیه، ثمن مغنیه سحتٌ، سحت، سحت. چیزی که سحت باشه حرامِ دیگه. پنجم این است که آیا قاعده این است که مال شما مال من باشد و مال شما، مال شما؟ مال شما، عرض میشود که مال من؟ نه قاعده این است که مال من، مال من. مال شما، مال شما. حالا که این بیع حرام شد، چرا مال من مال شما بشه، مال شما مال من؟ (؟) صاحب اصله. اینم پنج. یکی از این پنج دلیل کافیه. خب، این یه مطلب.
بحث دیگر این است که، اینکه ما داریم صحبت میکنیم معماملات محرمه، فلان معامله، فلان بیع، فلان بیع حرام است، این فقط مختص به بیع نیست. اجاره هم هست، جعاله هم هست، مساقاتم هست، مزارعم هست، عقد نکاحم هست. عقد نکاح یادم رفت بهتون بگم، این که آقایون در اصول می فرمایند که، نهی به معامله بخورد موجب فساد نیست و دلیل نداریم، سوال میکنیم مگر نکاح معامله نیست؟ نکاح معامله است دیگه. نکاح جزو عبادات که نیستش که، نکاح معامله است. آیا قرآن می فرماید که حرم علیکم امهاتکم اگر کسی مادرشو عقد کرد، حرامه، ولی زنش شد، میشه؟ کدوم آثار بر این باره؟ یعنی اگه مرد این مادر چون زنشه ارث زن میبره مثلا؟ خب، یا در آیه شریفه سوره ی مائده الیوم احل لکم الطیبات تا و المحصنات و من المومنات، محصنات من المومنات راه بازه، ازدواج کنید. محصنات نباشه راه بسته است. یعنی ازدواج کنید فقط حرامه اما زن نمیشه. این چجوره؟
خب، پس مطلب بعدی که عرض کردیم که قبلا اشاره بود ولی حالا، این است که کل معاملاتی که توش مال هست، تبادل هست، کل معاملاتی که درش تبادل هست، چه تبادل نفسین باشد، چه اتحاد نفسینه، چه تبادل مالین باشد، چه هر چه. کل معاملاتی که حرام است، درش تبادل سلعتین اصلا نیست. ثمنی که او گرفته است مال او نیست، مثمنی که من گرفتم، مال من نیست. و باید که به صاحبش برگرده. خب، مطلبی که دیروز اخیرا بحث کردیم، در بحث آخر این است که، عمل صور مجسمه، این حرام است، و معاملش نیز حرام. علیه السلام.
یه مقداری ما در تمثال میخوایم بحث کنیم، در لغت، میخوایم لغوی بشیم. چون کلید فهم قرآن، و کلید فهم روایات که عربیست، لغته. اگر ما در لغت گیج و گنگ باشیم که خب مثلا با چه، کلنگ نداریم زمین بِکَنیم؟ با ناخن بکنیم مثلا؟ با لب بکنیم. ما باید کلید داشته باشیم که این کلید فهم قرآن لغت است و ادبیات صحیح است و فصاحت قِمه است و بلاغت قِمه است، با تمام موازین باید ما آیات رو بررسی کنیم و دقت کنیم.
حالا ، ما یک مثال داریم، یک تمثال داریم. زيادة المباني تدل علی زیادة المعانی، این قاعده کلیست. و قاعده فصاحتم همینه. مثال، اگر عکس منو بگیرن، این مثال من است، مانند منه، چرا که فقط یک مانند داریم، مانند صورتی. مانند عرض میشود که حجمی نداره. همانندی حجمی ندارد، همانندی عقلی و روحی ندارد، نه همانندی برونی حجمی دارد، و نه همانندی درونی روحی دارد، بلکه همانندی سطحی دارید. عکس که دیگه، این اعماق عرض و طول و عمقی که من دارم ندارد، پس در این مثلث همانندی یک ضلع را دارد، که ضلع ضعیفه. این مثاله. اما تمثال اینطور نیست، تمثال ضلع دومم داره. اگر عکسی بتونه بگیرن مثاله. اما اگر مجسمه ای را درست کنن خب روح ندارد، گوشت ندارد، قبول. روح ندارد، گوشت ندارد، اما سنگیست یا فلزیست یا چوبیست که شبیه من، به حجم من و عرض و طول من، به شکل من درست کردن. این تمثال، یعنی بالاتر از مثاله، اضافه بر مثاله. یعنی اضافه ی بر ضلع اول که شکل ظاهری من است، ضلع دوم که، عرض میشود که ابعادی که من دارم، داره. اما سومی، چهارم نداره. سوم اینکه، گوشت و پوست و استخوان، چهارم، روح. این دو تا رو عرض میشود که نداره. پس تمثال غیر از مثال شد. صورت مثال است، صورت همانندی دارد، همانندی در بعد اول و ضلع اولِ تشابه دارد، تشابه در بعد اوله. حالا چطور میشه پاکش کرد؟ مجسمه رو نمیشه پاکش کرد.
اما تمثال اینطور نیست، تمثال مراحلی داره. تمثال حیوان فرض کنید، تمثال حیوان یک کبوتری انسان درست کنه، با گِل، با سنگ یا هر چی. با سنگ یا با گِل یه جسمی درست کرد که شبیه این کبوتریست که (؟) داره راه میره از نظر ظاهر اونطوره که مثاله. از نظر حجمیتی هم اونطور است که تمثاله، اما دو بعد نداره. دو بعد دیگر که گوشت و پوست و استخوانه، نداره، کار خدا. بعد دوم، که بعد چهارم میشه از ابعاد اربعه، و روح است که ندارد. هم روح رو باید خدا بده، هم جسم رو. خب مسیر بعد اول، دوم، که هست، آیه تخلق من الطین (؟) کار رو حرام کرد؟ مسیح، این کارو کرد دیگه. و استخلق، میگیم در باب معجزه است، میگیم در باب معجزه حرام حلال میشه. مگه در باب معجزه میشه زنا کرد؟ مگه میشه دزدی کرد؟ مگه میشه دروغ گفت؟ مگه در باب معجزه میشه شرک، مشرک بود. آخه معجزه که نمیاد حرام رو حلال کند که، اگر چنانچه عمل صور مجسمه حیوانیه، از محرمات اصلیه است در شریعت اسلام، در شریعت الهیه، پس چرا عیسی این کارو کرد؟ گفت چون حرامه این کارو نکنه، خدا همشو انجام بده. منتهی با اشاره عیسی. عیسی، عیسی اشاره کرد، خاک ها شکل کبوتر شد، بعد فوت کرد، به اراده الهی این جسمش و روح جسم رو کبوتر شد. مگر امکان دارد که در باب معجزه این القاء صور (؟) مال یهودیاست. اگر ما یه غایت صالحی داریم، وسیله هر چقدرم حرام باشه، باشه، اینطور نیست. غایت این است که گرسنگان را سیر کنیم. مثل شخصی دنبال امام صادق علیه السلام داشت می رفت، حضرت فرمود که دنبال من میومد سه جا دزدی کرد، بعد رفت به سه تا فقیر تو خاک روبه ها غذا داد، حضرت می فرماید رفتم جلو، در کافی هست، رفتم جلو، عرض، گفتم که، این کار چه بود کردی؟ تو از سه جا دزدیدی؟ گفت بله، گفت قرآن نخوندی که. به امام صادق گفت، قرآن نخوندی که، قرآن میگد، من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء سیئه فله… من سه تا حسنه انجام دادم، سه ده تا سی تا، سه تا سیئه، سه تا. سه از سی تا، بیست و هفت تا، بیست و هفت تا طلب کارم. حضرت فرمود کور خوندی، انما یتدبرون من المتقین.
الغایة (؟) وسیله ما نداریم، غایت درست، وسیله هم باید درست باشه. هم وسیله باید درست باشه، هم وسیله باید درست باشه هم غایت، مگر در دورات امر بین اهم و مهم. حالا، اگر مجسمه درست کردند این یکی از حرام های اصلیست، نه به حساب عبادت، به حساب عبادت حرام نیست، اگه به حساب تشبه به اللهِ، باز نیست. اون حساب های دیگرِ. اگر از جزو حرام های اصلیست، مثل اصل دزدی، مثل اصل زنا کردن، مثل اصل لواط، مثل اصل شرک بالله و چه، که هیچی حلالش نمیکنه. اگر جزو حرام های اصلیست، پس چرا جناب مسیح خدا (؟) که اذ تخلق لهم من الطین کهیئة الطير اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر، فتکون الطیراً باذنی فتنفخ فیها فتکون طیراً باذنی، دو تاش مال خدا، دو تاش مال عیسی، خب دو تای مال عیسی حرام بوده، دو تای مال خدا حلال بوده، خب چرا خداوند در یک کار حلال اعجازی، اجازه می دهد به مسیح که، عرض میشود هیئة الطیر درست کنه؟ هیئة الطیر این صورت مجسمه ی حیوان است که شما در روایت دیدید که حرامه. من اینجا یادداشت کردم از لسان العرب ابن منظور (؟) که مهمترین و مفصل ترین کتاب لغت عربیست، و ما تقلید نمیکنیم از لغویون. مواردی احتمالی که من نقل میکنم ما از موارد استدلال میکنیم. ایشون میگد که و التمثال اسمً لشئ المصنوع مشبهً لخلقٍ من خلق الله و جمعه تماثیل و اصله من مثلة شئ بشئ اذا قدرة علی قدره، این قدرة علی قدره خب کبوتر چهار قدر داره، قدر اول شکل اوست، اصل. قدر دوم جسم اوست در ابعاد، قدر سوم، جسم اوست در گوشت و پوست و استخوان، قدر چهارم، روح اوست. خب ما دو تقدیر بیشتر نمیتونیم بکنیم، اقل تقدیر چیه؟ اقل تقدیر عبارت است از اینکه صورت کبوتر رو بکشیم.(؟) تمثال این مبالغه ی در تمثیله، مبالغه در تشبیه. جور انسان بالا بیاد و تمام انسان ها با هم جمع شن، یه مورچه ای که بتونه این موادو جمع کنن جسم مورچه بتونن درست کنن نمیتونن، پس چرا خوبه؟ اون تمثالی که بالاترین تمثال است و بیشتر از اون نمیشود، اونو باید گفت تمثال، اونی که پایین تر است و ضلع اول است که شباهت یا با قلم میکشن یا عکس، به این میگن مثال. میگن که اذا قدرة علی قدره، اذا قدرة علي قدره در بالاترین مرحله که مبالغه در تمثال است، مثال درست کردن است، شد تمثال. اگه آجر است شما عرض میشود که شکل آجر بکشید، این تمثال نیست مثاله. و اما اگر آجر سنگی شما آجر چوبی درست کنی، شبیه…
انسان است، همچنین انسان چوبی درست کنی، که در دو بعد اول به او شباهت دارد، در صورت ظاهر و در ابعاد اسلامی. و یکون تمثیل شئ به شئ تشبیهً به و اسم ذلک مبدل تمثال والممثل قد یکون صوریاً او جسمیاً و هو تمثال، که عرض داشتیم، ثم المماثل بین الامرین مماثل الی آخر… بقیش لازم نیست. ببینید پس از نظر لغوی هم که ما برسیم تمثال غیر از مثال است، پس اونی که اینجا عرض کردیم، اون یه بعده این یه بعده. عرض کردیم که تمثال مصادیق دارد، اصدق مصادیق و نزدیک ترین مصادیق تمثال، مجسمه ی حیوانه، مجسمه ی انسان. این حرف بود زدین، حرف دوم، از نظر دوم داریم عرض میکنیم که اصولا تمثال از نظر لغوی عبارت است از اینکه، خیلی بالای بالا شبیه اون درست کردیم، شبیه چیز جسمانی به طور بالای بالا که منظور ماست، اینه که فقط چهره نباشد. بلکه ابعاد جسمانیمونم باشد. اما سوم که خاک تبدیل به جسم بشه ما نمی پرستیم، هر چه باشه. چهارم، که درش روح حیوانی یا انسانی هم بدمین، عرض میشود که ما این رو نمی پرستیم. و دیگر. ببینید، دیروز عرض کردم البته، باز اشاره میکنیم. اگر چنانچه مراد از تماثیل صور بود چرا نفرمود صور؟ صور دیگه. مراد از تماثیل مثال بود که فقط چهره است، چرا نفرمود چهره؟ اگر مراد از تماثیل فقط مال شجر بود، چرا تماثیل گفت؟ چهره تمثال نداره اصلا. اینو عرض کردیم.
گذشته از این، قرآن شریف راجع به جریان ابراهیم و حاجر می فرماید، ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون، کی میدونه … (؟) برداشته تمثال درست کرده، یا درخت تمثال درست(؟) تماثیل یک مجسمه ی انسانی بوده است، مجسمه ی ملکی بوده است، مجسمه حیوانی بوده، اینهارو، فلذا ما مجسمه ی غیر اینهارو اصلا نداریم در میان بت پرستان. اگه دارن خب همیشه هست، سنگم همیشه هست. اونی که مجسمه میپرسته این بدل اون کسی که مرد. یک انسان خیلی مقرب عندالله بود، یا به نظر ما مقرب عندالله بود، مجسمه او رو درست میکنیم، که به جای اینکه او رو بپرستیم اینو بپرستیم. یا مجسمه ی حیوان، کسانی که حیوان پرستن، گاو پرستن، خر پرستن، چه پرسان، چه پرستن. ما هذه التماثیل التی انتم، پس قرآنم تمثال رو در جایی استعمال کرده است که، مجسمه ی انسان یا حیوان، مجسمه موجودیست که دارای روحه.
مطلب دیگر، بببنید، این درست کردن تماثیل حیوانات، تماثیل دواة الارواح، چه انسان باشد، چه حیوان، این سه بعد دارد. یک بعد اصلی که نیست. که اصلا درست کردن این هیچم ضرر نداره، هیچم خطر نداره، عبادتم نمیشه، احترامم نمیشه، تمثیلم نیست، اینکه یعنی به عکس میشه. کمانکه آیه مربوط به سلیمان یعملون لهم ما یشاء من محاریب و تماثیل، معبود که، معبود، نداریم اگرم داریم در اقلیته. میگیم مجسمه ی درخت رو نداریم، نمیشه داشته باشیم، چرا، خود درخت هست دیگه. شامل اون میشه بسم الله. اما اعم افراد و اکثر افراد کدامه؟ تماثیل حیوان و انسانه دیگه. ولی ما یک دونه در، جاهایی که میکنن و نقش میکنن از برای پرستیدن بت ها، من دیدم. هم در عراق دیدم و هم در لبنان دیدم. هر جوری مجسمه، یا انسان بیشتر، و یا حیوان بیشتر. مجسمه ی میز مثلا، مجسمه ی درخت مثلا، مجسمه ی نمیدونم… اینا نمیشه
خب، ببینید، انتم لها عاکفون، این به حساب معبود. تماثیلی که به عنوان معبوده که الان بند دوم و سوم حرف ما اینه، میگیم سه ضلع دارد این حکم درست کردن صور مجسمه، سه ضلع داره، ضلع اول، خود این که انسان مجسمه ی حیوانی را، یا انسانی را درست کنه، ولو مجمسه ابو علی سینا (؟) هست دیگه، جمهوری اسلامی منع نکرده درستم هست، اینش درسته. مجسمه فردوسی هست اشکال نداره، کسی عبادت نمیکنه مجسمه. مجسمه ی یک آدمی که خیلی چنین بوده، چنان بوده، ما برای تذکر، نه برای عبادت، برای تذکر یادمون باشه مثلا، مثل عکسا دیگه. حالا، بله؟ احترامی که به حد عبودیت باشه نه، احترام بله، ولی برای ذکرا، عمده ذکراست، که این ابعادیست که بعدا عرض میکنیم. حالا این سه قسمت اول عرض کنیم، ببینید، این مجمسه ی حیوان یا انسان را درست کردن که مجسمه است، این یا خودش به حساب خودش، یا بدون هیچ ضرری، هیچ خطری، هیچ چیزی این حرامه. دلیل نداریم مگه دلیل عکس. دو، این است که مجسمه رو درست میکند که عبادت کند، خب ما که اینو نداریم که. بله، در زمان رسول صلوات الله علیه و ائمه علیه السلام، چون قریب العهد بودن به عبادت، بعضی وقتا یه سوالاتی میکردن که این بوی شرک میداد. یعنی نشت کرده بود از حالت قریب العهد شرکی، که این مسلمان های جدید الاسلام، هی منع میشد، منع میشد. بنابراین، خب مجسمه ای که معمولا عبادت میشده، مجسمه باید، مجسمه ی حیوان و انسان که معمولا در میان مشرکین، کلا عبادت میشده، خب این رو باید منع کنیم، منتهی وقتیه. چون الان، فلذا در روایت داریم میخونیم، اگر بر فرش، عرض میشود که منبت کاری حیوان شده امام میگد عیب نداره، روش راه میرید، نماز میخونید. ولی اگر به دیوار باشه نه، چرا؟ چه فرق کرد؟ چه فرق کرد؟ حسابش اینه، به دیوار باشد توجه انسان رو در نماز سلب میکنه، یا بعضی کسانی که اون حالت شرکی سابق رو دارن، توجه میکنن. اما زیر پا باشه زیر پائه دیگه، کسی خدارو زیر پا نمیذارد که. ببینید، در روایتم خواهیم خوند.
حالا، این دو بعدی که محدود دارن. بعد اول این است که مجمسه درست کنن لِیُعبَد، یا لِیَعبُد، خب حرام است. یه مرتبه نه، لِیُبَعد لِیَبعد نیست، میخواد تشبه به خدا کنه، عبادتم نمیخواد بکنه. میگه خدا کبوتر درست میکنه میپره، منم طیاره درست میکنم میپره. میخواد تشبه کنن دیگه، منتهی کبوتر با جان میپره، طیاره با بنزین میپره. من به عنوان اینکه میخوام کفش تو پای، پا تو کفش خدا بکنم، و تشبه خدا کنم، به عنوان تشبه خالقی (؟). این (؟) حرام است. ولی کسی این کارو نمیکنه. کسی این کارو نمیکنه، برا اینکه اونی که در اختصاص خداست، تحول دادن سریع خاک است به جسم، یا با تطهیر رحمی، و بعدا روح در اون ایجاد کردن، این کار خداست. و اگر کسی (؟) خاک تشبه به خدا بکند، اگر خاک تشبه کند، این تشبه. در ماست درست کردنم حرامه. یه کسی ماست درست کنه. خداوند اراده میکند که ماست درست میشه، بنده هم تصمیم میگیرم ماست درست کنم. ماست درست کردن حرام شد. بچه درست کردنم حرامه. میگه خداوند آدم درست کرد، بنده هم با عرض میشود که عیال میخوابم و نه ماه دیگه بچه درست میکنم، این تشبهه. این بچه درست کردنم حرام میشه. تشبه باشه اینطور میشه، ولی کسی این کارو نمیکنه، کسی این کارو نمیکنه.
حالا، ما که عروسک داریم برا بچه هامون میاریم، اون کسی که عروسک درست کرده، خواسته شبیه خدا بشه؟ نه. خواسته این عروسک معبود بشه؟ نه. بچه میخواد بازی کنه. یا مجمسه سعدی و فردوسی و ابو علی سینا و چه و این حرفارو اگر میذارن جایی، اگر برای عبادت است که نیست، برا احترام در حد عبادت است، که نیست، برا ذکراست، به یاد این بزرگوار باشیم، به یاد این شخص بزرگواری که واقعا در اسلام خدمت کرده است، نسبت به قرآن شریف چنین کرد، سنت چنان کرده، به یاد این آدم باشیم. چون در نوشته به یاد بودن خیلی مهم نیست، اما اگر مجسمه باشد به یاد او باشید(؟) الان عروسک ها و مجسمه هایی که درست میکنن، که دست بچه هاست، این برا اونم نیست اصلا. بنابراین ما به هر دری بزنیم و به هر راهی برویم، پیدا نمیکنیم در حرمت، بلکه همش دلیل است بر، عرض میشود که حلیت. مخصوصا عبادت، و تشبه. و تشبه در اینجا معنا ندارد، و و الا اگه تشبه باشه میگیم بنابراین خدا همه کارها رو، عرض میشود که، دخالت دارد در ایجادش، پس بنابراین مثال هایی که، این ماشین هایی که تخم مرغ خروس دار میذارن توش، بعد جوجه میشه، این حرامه. این مهم تر است از تشبه، دیگه مجسمه درست کردن راه نمیره. مجسمه ای که راه نمیره، حرکت نداره، گوشت و پوست و استخوان نداره، اگر کسی نظر تشبه داشته باشد، اون بیشتر تشبه است، یا خب، به حساب خِلقی باید، تخم مرغ زیر مرغ باشد، تا مدتی که جوجه در بیاد، به اراده الهی. نخیر، بنده ماشین جوجه کشی درست کنم، و تخم رو بذارم، حرارت بدم، جوجه در بیاد.
بله؟ اون کار مرغ میشه، کار مرغه، کار مرغه. بله این جوابشه، بله، بله، کار مرغ نیست. ما کاری میکنیم که، گرمایی که مرغ میده، مام اون گرمارو درست کنیم، ولی تشبهه این. یه مرتبه است یه کاریست، عبادت است و تشبه است بدون قصد، این همیشه حرامه. یه مرتبه نه، این معلوم است این من چه قصدی دارم، اگر قصد تشبه باشد و قصد عبادت باشد حرامه. ولکن، این مجسمه هایی که دواة الارواح هستن، در زمان های ما که اینطور نیست، و روایتم همینو داره میگه. حالا میخونیم روایت رو. خدا مجسمه نداره که، خدا که مجسمه نداره، نه، نه، نه. اگر آباء ما موحدین بودن، اگر مجسمه ای ساخته میشه یاد توحیدیته، بد نیستش که. مثل اینکه شما اگر کتابی رو نگاه کنی، عباراتی رو که شما رو به یاد خدا بیاره چطوره؟ اگر مجمسه فرض کنید که علامه بحرالعلوم، شما رو به یاد اون قطب تقوای عالی بیارد اشکال دارد این؟ اشکال ندارد که. و اما، اگر شما مجسمه ی فرعون را درست کنید، که این مجمسه انسان، ما رو یاد (؟) این حرامه البته. به این بعد عرض میشود که این حرامه. بله، درسته، اینها معبود بودن. درست، در میون ما اینطور نیست. هزار میلیون سالم در بین موحدین اینو بذاری هیچوقت عبادت… ما که نداریم، در بین ما که همچنین مطلبی نیست، آخه اونا، اصلا اونا ریشه ی کارشون غلط بود، چرا؟ اونا اصلا اصل شرکی باشن، گفتن ما اون صالحین را می پرستیدیم، ما نعبهدم الا لیقربونا الی الله زلفی، مردن، پس جاش این، ما که نه مردشه، نه زندشه. این احتمال ش در بین ما اصلا نخواهد بود، در وسائل الشیعه روایتی که هست، البته این روایات رو یه مقداری میشه دست به سر و صورتش مالید، نه مثل حالت ده گانه قبلی که همه رو رد کردیم.
در وسائل الشیعه صفحه دویست و نوزده، جلد دوازدهم، حدیث اول، عن ابی العباس عن ابی عبدالله علیه السلام فی عزوجل یعملون لهم ما یشاء من محاریب و تماثیل فقال والله ما هی تماثیل الرجال و النسا، میگیم والله دروغ میگه، امام صادق (؟) اومدی اینجا چرت بگی. یعنی چه. خب این والله معنیش چیه؟ والله قرآن فصیح نیست؟ بلیغ نیست؟ والله خدا در قرآن لغت بلد نبوده اصلا؟ آقا شما اصدق مصادیق تماثیل رو که مجسمه ی دواة الارواح است میگید والله این نیست؟ دو تا دروغ در اینجا گفتید، ببینید، دروغ اول، میگید والله ما هی تماثیل الرجال النساء، واقعا هست. دروغ دوم، لکن مع الشجر، شجر تمثال ندارد، که، شجر تمثال ندارد که. تمثال در معنی لغوی مجسمه است، شجر مجسمه ندارد که. دو تا دروغ گردن کلفت در این روایت گفته شده. گل بته که تمثال نیست که، منبت کاری، بله، تمثال نیست اونم. منبت کاری غیر تمثاله. برجسته، در لغت عرب تمثال معنیش اینه، حالا شما لغت دیگر میخواین بفرمایین چه عرض کنم، چی؟ دار الاشجار، صور اشجار، بله، یعملون ثمرً، پس چیه؟ خب صور منبت، صور منبت، صور منبت. تعبیر خودت، چرا تعبیر دیگری میارد که اکثر افرادش عرض میشود که مجسمه های دواة الارواح باشه؟ ببینید، مقتضای فصاحت و بلاغات عالی این است که لفظ با معنا قالب هم باشن، نه لفظ اوسع باشه، نه معنا اوسع. اینجا اگرم بگیره، ما میگیم اگر هم تماثیل عرض میشود که مجسمه درختارو بگیره، اولا، اکثر غیر درختاست. ثانیاً، چرا لفظ رو گفت که این لفظ اوسع از معناست؟ خب خود معنا رو با لفظ بیاریم، بلدیم لفظ دیگه. این اولیش.
دوم، عن بن ابی (؟) عن جمیل بن دراج عن زراره بیچاره زراره عن ابی جعفر علیه السلام قال لا بعث بتماثیل شجر، اینم شبیه اون حرف. شجر تماثیل نداره که لا بعث (؟) لا بعث که شما پرواز کنید به کره ی مریخ بدون هیچی، گفتن نداره این بحث. نمیکنن این کارو شما. مثل اینکه میگن که اگر یه غایطی ریخت رو آب اگر مزه یا بو یا رنگ غایط در آب اومد، اونوقت این نجس میشه. این چه (؟) بخورد آخه که بفهمد این مزش چیه؟ مجسمه، اولا مجسمه بهش نمیگن، بله، ولی مجمسه، تمثال بهش، در لغت عربی تمثال، تمثال به اون نمیگن. اگرم بشه، خیلی کمه. ببینید، ما در هر راهی بریم جلو هستیم، اگر هم شجر و مجر و این حرفا تمثال باشه، افراد کمتری، بله نادره، افراد اکثری، بله. و نمیشه افراد اکثری رو که عام نص در اونهاست یا مطلق نص در اونهاست، اونها رو خارج کرد. حالا (؟) حالا، صبر کنید ببینم، حالا، اگرم قبول کنید سابق چی میگه؟ بیکار نبود، اگر میخواست عبادت کنه خب خود شجر و مجرو عبادت میکرد، حدیث دیگه هم، حیوان میمیره آخه، میخوره میمیره از بین میره، یه حیوانی که از حیوان های دیگه، حیوان تره مثلا، اونو عبادت میکنه؟ شجر که هست همیشه، شجر ده هزار سال، هزار سال، بیشتر عمر میکنه. حالا، گذشته از این حرفا، ببینید، آقا فوقش عامه، فوقش عامه که اکثر افراد تماثیله. یا نه، فوقش عام است که افرادی دارد، از جمله، تماثیل دواة الارواح از جمله غیر، چرا عام گفت؟ پس چرا عام رو گفت؟ کسی که در کتاب بیان داره حرف میزنه، کتابی که تبیان است، چرا عام گفت.
سوم، عن ابی حمزه ابی بصیر قال قلت لابی عبدالله علیه السلام انا نبسط عندنا الوسائط فیه تماثیل و نسترشها. الوسائط، متکاها، متکا افتراشم میشه، رو متکا میشینن بعضی وقتا، نرم باشه، تکیه میدن، هر دوش جلوسه، چه جلوس اتکاهی، چه جلوس نشستن. و نسترشها فقال لا بعث بما یبسط منها و یسترش (؟) این اشکال نداره، چرا؟ چون عبادت که نیستش که، آدم روی معبود که نمیشینه که. انما یکره منها ما نصب علی الحائط و سریع به تختتون به دیوارتون نصب میکنید، این. حالا چه دواة الارواح، چه مجسمه باشد، مجسمه نباشد، تماثیلو اعم بگیرید، تماثیل مجسمه باشد، غیر مجسمه باشد، منبت باشد، غیر منبت، برجسته و غیر برجسته. این به دیوار و میوار و این حرفا باشد، چون حواس انسان رو در نماز به خودش جذب میکنه. (؟) سکه بود روش نشسته این مطلبی نیست. پس معلوم شد که حرمت عرض میشود که تماثیل، این اصالت نداره. حرمت به حساب این توجه به غیر حق است. مخصوصا در نماز که حتی انسانم جلو شما نباید باشه، بره کنار.
حدیث بعد، عرض میشود که، فی حدیث (؟) عن (؟) فی آباء علیه السلام (؟ قال نها رسول الله صل الله علیه والسلم عن التصاویر، تصاویر اعم از تماثیل شد. صورت ها، و قال من صور صورتاً (؟) یوم القیامه عن ینفخ فیها و لیس بنافع، فی زیاد داریم. اگر کسی صورت درست کنه، چه صورتی؟ صورت دواة الارواح دیگه، درخت که (؟) نیستش که. اگر صورت یک انسانی را چه بد باشد چه غیر بد باشد یا حیوانی را درست کند، این حرمتش به اندازه ای زیاد است که (؟) الله یوم القیامه عن ینفخ فیها و لیس بنافع، میگه تو که این کارو کردی، بقیشم درست کن. (؟) تشبه به خدا پیدا کنه، اگر میخواد به خدا تشبه پیدا کنه این، بدترش عبادت، پایین ترش تشبه، میگه، تو که خواستی پا تو کفش خدا بکنی و یه چیزی مثل خدا درست کنی، خب باقیشم درست کن. ولی آیا کسانی که عکس میکشن، عکس میگیرن، مجسمه درست میکنن، یه چنین حرفی هست؟ که خدا بگه ان تنفخ فیها و لیس بنافع؟ اگه اینه پس بچم درست نمیکنیم، چون بچه درست کردن، یه بچه ای رو، این آدم یه کاری انجام میده بچه ای درست میشه، (؟) پدر هر کس بچه ای درست کنه در بیارید چرا؟ برا اینکه یالله درست کن و روح درش بدم، نمیشه اصلا. و نها ان یحرق شئ من الحیوان بالنار، حیوان رو با آتش نسوزونید، و نها عن التخطم الی آخر.
حدیثی دیگر، عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعة یقول صلاة یعذبون الیوم القیامه من صور صورة من الحیوان یعده حتی ینفخ فیها علیه (؟) همون معنا رو میده. تشبه کنیم، به حساب اینکه اصل این اشکال، اگه اصل اشکال به انسان، فرض کنید خداوند جنگلها درست کرده، جنگلها رو کی کاشته؟ خدا. ما مرتب تر بکاریم از خدا بالاتر شیم، خب حرامه. پس ما باغچه اگه درست کردیم، کار حرام کردیم. هر کس باغچه درست کنه، درخت بکاره، کارش حرامه، چرا؟ برا اینکه این شبیه هست به کار خدا، بلکه بهتره. چون اون نامرتب در این جهت، این مرتبه. این حرف زدنی نیست اصلا. آقا کسی که عمل میکند برا تشبه، یا نظرش تشبه نیست، خودش تشبهه، اینه دیگه. اینکه بالاتر از صوره است که. اگر انسان صورت درخت رو بکشه مهم تره، یا درخت رو بکاره؟ یه تخم رو ور میداره میکاره درخت میشه، خیلی هم منظم و مرتب، و خدا در جنگلها این کارو نکرده؟ خب اگر این نظر تشبه داره، که بله حرامه. اگر نظر تشبه نداره خب که چی مثلا؟ و کسانی که این کارو میکنن، عکاس ها نظر تشبه دارند؟ یا اینکه، کسانی که عروسک درست میکنن؟
عرض میشود که حدیث دیگر باز همین. ابن عباس قال، قال رسول الله صلوات الله علیه من صورَ صورةً غُضب و کلف عن ینفخ فیها و لیس (؟) این احادیث در اینجاست. مقداری احادیث از طریق اهل تسننه، ما اگر زنده موندیم شنبه براتون خواهیم خوند. بعد منتقل میشیم به باب بعد از این. باب بعد از این چیه؟ کتاب رو باز کنید، بله، یه بحث خیلی مهمیه. ما در باب لحن ایشاالله صحبت خواهیم کرد. در باب لفظ که خیلی (؟) است، و آقایون غنا رو در نظر گرفتن، و حال اینکه، هم اخص از این ما داریم، و هم اعم از این داریم، ایشاالله یه بحث تفصیلی و عمیقی به طور مرکب و موضوعی در باب لفظ خواهیم داشت.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.