جلسه چهارصد و یکم درس خارج فقه

عقود (تجارت‌های حرام)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین، قرآن شریف هم راه رو نزدیک تر میکند برای رسیدن به مقاصد ربانیه، و هم راه رو کمتر است، و هم به یک معنا، آسون تر است، به جای اینکه انسان از اینجا تا تهران از توی کوه و دره و این دریاچه نمک و اینور و اون ورو، گاهی خفه بشه، گاهی نفسش بند بیاد، گاهی بخوره زمین، گاهی فلان، آخر سر برسه، نرسه، خیلی زحمتم داره، اما چه اثری؟ آدم سوار هلیکوپتر میشه ده دقیقه. قرآن ما رو سوار هلیکوپتر کرده. به جای اینکه شیخ بزرگوار انصاری رضوان الله تعالی علیه روی غنا انقدر بالا و پایین دارن که خیلی هم استعداد مطرح کردن، واقعا ها. فرمایش آقای حجت که میفرمود ن اگر کسی رساله بخونه نمیگن مجتهده، اجتهده، اجتهد به اون معنای خودشون البته، به طور سنتی خیلی بالا پایین رفته. یکی از کارهایی که مرحوم آقای بروجردی میکردن و خیلی هم البته عالی بود در اون بعد که خودشون داشتن، این بود که مطلب رو مثلا ایرادشو درست میکردن، محکم میکردن، محکم، پس فردا خراب میشد، پس فردا باز خراب میشد، پس… هی میساختن خراب میکردن، میساختن خراب میکردن. یه موقع یکی از بزرگایی که الان تشریف دارن و خودشون از مجتهدین عالی مقام هستن، عرض کردن آقا، شما تکرار می فرمایید زیاد، و ما که بچه نیستیم، مجتهدین پای منبر شما هستن، آقای گلپایگانی هستن، آقای خمینی هستن، آقای چی هستن، آقای چی هستن، و بزرگانی بودن اونوقت، تراز اول فضلای حوضه بودن در اون وقت، فرمود چنانکه الف ب که نمیگویم، الف ب رو که نمیگم، نقلم که نمیکنم، ما باید هی بسازیم خراب کنیم، بسازیم، خراب کنیم، بسازیم  خراب کنیم، تا در این بین استعدادها تولد پیدا کنه. وقتی من ساختم و قشنگ ساختم، اگر کسی همینجوری اینجا وایساد، معلوم میشه این قدرتی نداره. اما اگر ساختم و خراب کردم و ساختم  و، در این بین یکی از این خراب شده ها رو ساخت، یکی از این ساخته ها رو خراب کرد با دلیل و حجت، این معلوم میشود که قدرت و استعداد رو داره.

حالا، استعدادات زیاد، فکر زیاد، دقت زیاد، نوشتن زیاد، بحث زیاد، کتب زیاد، اما خب نتیجه آخرش فتعمل، یا احوت، یا اشوت، یا سو تردد، یا چه. اما به قرآن شریف که ما مراجعه کنیم دیگه این بدبختیا رو نداره، در نور واردش شدیم، با نظر نور مینگریم، تفکر در نور میکنیم، قرآن که ظنیت ندارد، اصل در اونجا معنا ندارد، چی گفت به درد نمیخوره، به قول یه آقایی  ازش سوال کردن که آقا این در درس خارجه، سوال کرد یکی از دوستان که، شما در این الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه چی می فرمایید، خداوند احسن رو ملاک قرار داده، نه زنده بودن، نه نمیدونم چه بودن، جواب نداد. گفت از منبر که اومد پایین ایشون، هی سوال کرد جواب نداد، هی سوال کرد جواب نداد، گفتم شاید نمیشنوه، آخر سر گفت آقا به این آیه استدلال نکردن فقها، مام استدلال نمیکنیم. اینه مطلب. که چون به این آیه استدلال نکردن فقها ما سفهام استدلال نمیکنیم. و الا آدم فقیه که باشه استدلال میکنه، کردن یا نکردن؟ ما به شیخ بزرگوار انصاری عرض میکنیم شما راجع به غنا هی لغوی نقل کردید، معانی لغوی، این لغوی اونطور گفت، اون اونطور گفت، این اینطور گفت، اون آقا اینطور گفت، این آقا اینطور گفت، فیض کاشانی اینطور گفت، که… خب فرمودین اینهارو و یه سه چهار روزیم طلبه باید روش عرض میشود درس بخونه و فکر بکنه و بحث و این حرفا. ولکن محور قضیه غناست، محور قضیه لهو است، لهو است، قول الزور است، لغو است، باطل است، اینهاست. محور که محور کل محاور است، عبارت است از لهو، ما آیات لهو رو که مورد بحث قرار بدیم، اونوقت میتوانیم ابعاد لهو را اضافه بر معانی لهو، ابعاد لهو را بفهمیم. اگر این غنا لهو است، حرام، لهو نیست، حلال. اگر این موسیقی لهو است، حرام، لهو نیست، حلال. اگر مرددین، باز مردد است بین حلیت و حرمت و اصل عرض میشود که حلیته.

اصولا لغت لهو چیزی که انسان رو باز میدارد و به خود مشغول میکند. اگر کلامی، حالی، فکری، مطالعه ای، درسی، نوشتنی، مالی، اولادی، حالی، خوابی، بیداری، هر چی، هر نفی و اثباتی که انسان را به خود مشغول کند، و از آنچه واجب است باز دارد، چه این قصد باشه، و چه این قصد نباشه، چه جاهل باشد مقصراً، چه عالم باشه، جاهل و قاصر بحث نمیکنیم ها. اگر خداوند چیزی را بر انسان واجب فرموده است، ولی انسان به کار دیگری که واحب نیست بدتر حرام است، یا فرض کن مستحب است، یا مرجوح است، یا مباح است، یا حتی واجب است، ولی وجوبش کمتره. به یک واجب کوچیک، کوچکی دل خوش کرده است، بقیه تکلیفش روشنه، به یک واجب کوچکی که الان وقتش نیست دل خوش کرده است، و در نتیجه واجب بزرگ از بین بره، این لهوه. هر چه انسان را به خود مشغول کند و از آنچه خدا میخواهد بالفعل باز دارد، چه انسان قصد کند چه نکند، چه بداند، چه نداند. مگر ندانستنی که جاهل قاصره مطلب دیگره. اما اگر نمی داند و باید بداند، که جاهل مقصره. نمی داند و باید بداند، جاهل مقصره، اگر یه واجبی را نادانسته که باید بداند و مقصر است در ندانستن، این واحب کوچیک رو انجام داد و این کار واجب کوچک، اون رو به خودش سرگرم کرد، الهیه، ذکر اللهه، آیات قرآنه، نمازه، ولی این واجب کوچک، انسلن را از واجب بزرگ بازداشت و به خود واداشت، این حرامه. ما سه جور لهو داریم. یک چیز، (؟) الشیطان والاعمال شیطانی عن الله، کار شیطانی و کار حرام، انسان را به خود سرگرم یکند، و انسان از کار الهی، حتی مستحب، واجبش… این باطله، لهو است. این راجع به شیطانه. یه مرتبه یه کاریست که نه شیطانیست نه رحمانی. یه کار مباحی، نه وجوب دارد، نه استحباب دارد، نه مرجوعیت دارد، نه حرمت دارد، این کار نه شیطانیست نه رحمانی، بله، رحمان اجازه داده، ولی هول نداده. میشه گفت این (؟) رحمانی نیست.

اگر یک کار مباحی انسان را به خود سرگرم کند، ولی از کار واجب دور شود، یا کار واجب ترک شود، این هم شد لهو. چرا؟ انسان را به خود مشغول کرد، از آنچه واجب است باز داشت. بالاتر، بالاتر است که واجب الهی انسان را از اوجب باز دارد. نماز ظهر در روز جمعه  وقت ظهر، نماز جمعه هم هست، درستم هست نماز جمعش با این شرایط، نماز جمعه درستم هست، شمام عذری نداری، اگر شما اول ظهر نماز جمعه را بخوانی، این لهو است، لهوه. چرا؟ برا اینکه نماز ظهر شما رو باز داشت از اونکه واجبه، نماز ظهر واجب نیست. نماز جمعه واجب تره. نماز ظهر حالا واجب نیست، بنا بر اینکه، علیک السلام، بنا بر اینکه تساو الحق، نماز جمعه واجب تعینیست، و در روز جمعه، جمعه، (؟) یا سرگرم نشه، عمل کردن به او، احیاناً ذکرالله عن یُلهی عن ذکر الله، داره هو حق میگه، هو حق، هو حق، درویشه، نماز نمیخونه. همین هو حق که ذکر الله است لهو است، مثل رقص است، مثل موسیقیست، مثل خوانندگیست، مثل این کارهای دیگر. (؟) مسجد ضد مسجد، قرآن ضد قرآن، حدیث ضد حدیث، نماز ضد نماز، حسینیه ضد حسینیه، مثل، و این خطرش زیادتر است. قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمٰالاً اَلَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً. این اینطور (؟) حد دلالت به این حد. خب، پس بنابراین، لهوه. دلیلش که لهوه. چرا؟ لهو چیه؟ ما یعرض عن الواجب، آنچه انسان را باز دارد از واجب. به خود مشغول کند و نشود واجب انجام بده. الان واجب شما چیه؟ با شرائطش، نماز جمعه. در وقت نماز، اونچه از آیه شما شما سوال میکنید. در وقت نماز جمعه هیچ کار دیگر، درس خوندن، قرآن خوندن، تفسیر گفتن، هر کاری شما بکنی، نماز خوندن، حرامه، لهوه. لهو، اصل لغت لهو، انسان را به خود سرگرم، کاری، چیزی، گفتاری، حالی، فکری، یه چیزی دیگه، مالی، هر چیزی، هر نفی و اثباتی که انسان را به خود سرگرم کند، که باز داشته شده است از واجب بالفعل، که اینم اگر واجبه اون اوجبه. این عبارت است از لهو.

و لذا در آیه لهو الحدیث آقایون تفسیر به آیات بفرمایید، در صفحه ی دویست و دوازده که در این آیه ای که آیه ی مادر است در باب لهو الحدیث، ما اینجور بحث کردیم. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ. اول حدیث چیه؟ هنا، الحدیث هنا هو کل ما حدث من قول او فعل او مزیج منهما فقد یکون ذکر لله او لهوً عن الله ان ارانه بین ذلک خلوا ای ذکر او لهو، این سه تفسیر که کرده اینهاست. اینی که لهو الحدیث، چه قول، چه فعل، چه چیز، یا الهیست، یا شیطانیست، یا عوان بینهما، در هر سه صورت لهوه. اگر از واجب انسان رو منع کنه. بله، چی؟ و لهو الحدیث ان مذل عن سبیل الله ذکر و ان یتخذ هذوا ذلک هو (؟) اینجا سوالاتی است، یکی از سوالات این است که. علیک سلام. اگر خداوند فرمود، این و اون و اون و اون حرام است، اینکه میفرماییم یعنی مجموع حرام است، دونه دونش چی؟ نه دلیلی بر حرمت ما نداریم. پس چطور بگیم دیگه؟ مثلا در باب امر به معروف و نهی از منکر آیا شرط نیست که عامل به معروف خودش فاعل معروف باشد؟ یا جاهلا تارک معروف نباشد؟ شرط. ولکن اگر کسی امر کند کسی را به معروف، که خودش تارک معروف است، اون طرفم میداند، و این امرش به معروف طرف رو بدتر میکند، اثرات (؟) داره در قرآن أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ، در اینجا امر به معروف حرام نیست، امر به معروف که حرام نیست که. امر به معروف برای کسی که خودش تارک معروف است و این امر اثر امری ندارد بلکه بالعکس است، این امر به معروف با (؟) خودش که همراه نیست. با (؟) حالا کسی اینطور بگه، مثلا در باب ریش تراشی همینطوره دیگه. روایاتی که در باب ریش و سیبیل تراشی داریم، دو بعدیه همش. میگد که شما تشبه به یهود نکنید. یهودیا فتلوا شباربهم و افعوا (؟) ریشارو گذاشتن دراز، از مام خیلی بلندتر ریشاش، بله. فتلوا، بعضی به عکس، آخونداشون ریشارو خیلی بلند میکنن، سیبیلم میذارن. ولی اون یهودی های منحرف، سیبیلارو بلند میکردن، ریشارو میزدن از ته. سیبیل بلند (؟) ریشارو از ته میزدن. گفت لا تشبه به. اینجا یه مطلبم ضمنا میتونیم عرض کنیم که آیا ما دلیل داریم بر حرمت ریش تراشی یا نه؟ همینطور، خب این جمع فرمودن حرامه، و این جمع به حساب چه؟ به حساب تشبه. اما کسی که هر دو رو بزنه چی؟ هر دو رو بذاره چی؟ یا سیبیلو بزنه اینجور بذاره چی؟ خب چهار بعد داره دیگه، این یک بعدش رو حرام کرد به حساب تشبه. اگه اولا تشبه نیست، ثانیا اگر تشبه باشد، تشبه به یهود این است که سیبیل رو بگذارد ریشو بزنه، اما اگر ریشو بذارد سیبیل رو بزنه. هر دو رو بزنه، هر دو رو بذاره. (؟) ما هیچ دلیلی بر حرمت ریش تراشی نداریم، داریم استحباب مسلمه شکی نداریم. ببینید، (؟) اینها آقایون وقتی دلیل ندارن میرن سراغ قرآن مظلوم. قرآن (؟) حالا در اینجام کسی اینطور بگه، بگه لهو الحدیث خودش حرام نیست که، چون چهار بعد داره در آیه ببینید، و من الناس من یشتری، اولا اشتراء، کسی که لهو الحدیث رو نمیخره، توی مجلسی میره مجانی شیرینیم میخوره، شامم میخوره گوشم میده، چششم میبینه، رقص و گوششم عرض میشود که لهو الحدیثه، اینو که نهی نکرده، میگه یشتری، این یک. دوم لیضل عن سبیل الله بغیر علم، نه من مقصودم اضلال نیست، من خودم گوش میدم و مقصودم اضلال دیگریه. اضلال، اضلال دیگریست ها. خب این دو. سه، و یتخذها هزوا سبیل خدا رو میخواد مسخره بگیره، نخیر من مسلمانم مسخره هم نمیخوام بگیرم. خسته شدم میخوام رقص و نمیدونم کیانی و میانی (؟) کسی اینطور بیاد بگه. بگه این چهار بعدی که در اینجا هست، فقط اثبات میکند حرمت این مرکب را. اما اگر افراد داشته باشد نه‌ این جواب داره. یک جوابش این است که، اصولا خود لهو الحدیث از محرمات است بر حسب نصوص بسیاری از قرآن شریف، هر چه لهو است. مال الحا کند، اولاد الحا کند، تکاثر الحا کند، الهکم التکاثر، هر چه انسان رو الحا کند، الحا به ما هو الحا محرم است، چون بعضی از محرمات دلیل حرمتش من القضای لتی قیاساتها مع هاست، مثل حرم ربا، لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل.

این حرمت ربا به حساب اینکه اکل باطل است حرامه. حالا، اگر آیه آمد در سوره ی نساء که یا ایها الذین آمنو لا تاکلوا ربا اضعاف المضاعفه کسی نمیتونه استدلال کنه، بگد اضعاف مضاعفش حرامه، خودش نه. این نه خودش هست، حرمتش به حساب اصل اکل بالباطل دیگه بیشتر حرامه. دیگه حرمت بالاتره. در این آیه هم حرمت چهار بعدی لهو الحدیث داره ذکر میکنه. و الا در بعد اول لهو الحدیث که (؟) لهو الحدیث به قول مطلق آنچه انسان را باز دارد از واجب، چه واجب زندگی، چه واجب عبادتی، چه واجب… آنچه انسان را از واجب باز دارد یا حتی شل کند نسبت به انجام واجب، این حرامه. پس بنابراین این خود لهو الحدیث خودش من قضای لتی قیاسا و مع هاست. لهوه.

حدیث، حدیث کسی خیال میکند که لهو الحدیث یعنی گفتاری که لهوه. اولا از نظر ادبی فکر کنیم. لهو الحدیث دو بعد داره. یک اضافه ی صفت به موصوف، الحدیث الهو. دو، لهو الحدیث اضافه ی صفت به موصوف نیست، بلکه اضافه بعض به کله. یعنی لهو حدیث ها، همش لهو، ما حدیث صادق داریم، حدیث درست داریم، حدیث خوب داریم، حدیث (؟) داریم. لهو حدیث ها، ما میگیم در هر دو صورت ما بحث داریم. لهو حدیث ها، یا حدیثی که موصوف است به لهو، این چیه؟ حدیث فقط کلام نیستش که، قرآن حدیثه، خدا حدیثه، حدیث حدیثه، دیدن شما حدیثه، ندیدتون حدیثه، خوردن حدیثه نخوردن… همش حدیثه. حدیثی که حاصل شده. یا قبلا حاصل نشده حالا حاصل شده، یا قبلا هم بوده برای شما حاصل میشه. خدا همیشه بوده. فبای حدیث بعد الله و آیات یومه. آیات خدا حدیثه، نبوده خدا نازل کرده. خود خدام حدیثه (؟) خدا همیشه بوده. این یک معناست، مضاف است و یه اضافه، صفت به موصوف عرض نمیکنیم. یا اضافه صفت به موصوفه، یا اضافه بعض به کله. قبل. حالا، پس لهو الحدیث رو نمیتونه شیخ بزرگوار انصاری فقط بگه غنا. بله روایت داره غنا بسم الله. ولی نخیر هیچی از مصادیق لهو الحدیث که الحدیث الهوه و مراد اقلیش حدیث الفظی باشد، حدیث لفظی که لهو است، غناست. و روایات که نمیاد که تفسیر مفهومی بکنه. اگرم بخواد تفسیر مفهومی بکند، مفهوم لهو الحدیث غنا نیست. بلکه حدیث بر حسب آیات متعدده ای که در قرآن شریفه، الله حدیثه ،قرآن حدیثه، رویا حدیثه، عرض میشود که نعلم من تاویل احادیث، احادیث دیگه، رویا. رویا حدیث. اونچه که میبیند انسان حدیثه، در خواب ندیده ولی میدونه. اونچه را میشنود حدیثه، آنچه را میخورد حدیثه. عرض میشود که همه ی فعالیت های انسان در نفی و ایجاب حدیثه. چیزهایی که در خارج هست نسبت به انسان حدیثه. اگر ازلیت دارد، الوهیت ازلیه است، برا کسانی که قائل به ازلیت نیستن، قائل به عبودیت نیستن، قائل به… حدیثه. یعنی باید فکر کنن معنیشو که نخیر اینطوره.

عرض میشود که، بله، برای کسی که از اول بوده، حالا هست، تا آخرم هست، این حدیث نیست. تمام وقایع عالم بر خدا حدیثه؟ نخیر. از اول میدونسته، آخرم میدونه. تازه نیست. اونی که تازه است، حدیثه. یا تازه است در اصلش، یا تازه است در اینکه من باید تفکر کنم تا اونو بیابم، تفکر کنم تا توحید رو بیایم، تفکر کنم تا از قرآن چیزی بفهمم، تفکر… و آقایونی که اربعون حدیث نوشتن، ما یه سوال داریم از آقایون، شما همش اربعون حدیث، اربعون حدیث، همون حدیثی که کلاه نمدیا رو نوشتین، بابا قرآن که عهد صفوی نیست که. ان افضل الحدیث و احسن العبر کتاب الله یا فبای حدیث  بعد الله و آیاته یومنون خود قرآن احدث الحدیثه، قوی ترین حدیثه، بالاترین حدیثه، قبل از قرآن خود خداوند حدیثه، در توحید بحث کنید، در آیات قرآن بحث کنید، شما چرا اربعین آیه تاکنون ننوشتین؟ فقط اربعین حدیث نوشتین. اربعین آیه که مهم تر است که. شما اصل مطلب را که حدیث اصل است، کتاب الله است و، ترک کردین و رفتین سراغ احادیثی طبق این چیزی که شما خودتون میدونید، منم فهمیدم. که من حفظ علی امتی اربعین حدیث جعل الله یوم القیامه فقیهً عالماً، کی؟ اینکه فقط همین احادیث و روضه رو نقل کنه؟ خب اگر کسی کتاب الله عالم بشد که این اعلم است از کسی که سنت عالم باشه، خب جمع کنید بین دو، چرا فقط اون؟ ببخشید مثل بت پرستا میگه فقط با لات میپرسته، خدارو کاری نداره ها، ففط لات پرسته. این مشرک نیست ها، اما فقط بت پرسته، فقط لات پرسته. مام فقط حدیث، اونم حدیث عوامی کلاه نمدی. بابا کتاب الله که افضل الحدیث است و افضل الدلاله.

حالا، حفظ علی، حفظ علی ابعادی داره. یکی، اینکه خودش برای خودش، دیگر برای دیگران. تعلیم، تربیت، یاد دادن، اونو ما نمیخواستیم بحث کنیم. همون، بله. حالا، در اینجا و من الناس، خداوند میخواست اون کسانی که چهار بعدی جهنمین اینجا مطرح کنه. من الناس من یشتری، پول میده جهنم میخره، این مهم است. آدم مجانیم جهنم بره غلطه. پول میده جهنم میخره، این پولی که قیام للناس و قوام للناس است برای مسائل علیین دنیای انسان است، این پول میدهد مغنیه میاره، پول میده ساز و تنبور میاره، پول میده میره در جلسه قمار، جلسه لاتار، جلسه ی عرض میشود که شطرنج شرکت میکنه. خب بعد اول لهو. دو، یشتری. سه، لیضل عن سبیل الله بغیر آقا میخره، پول میده برا مطرب، پول میده برا مغنی، عده ای رو هم دعوت میکنه، برا اینکه عده ای رو به شهوت نزدیک کند، عده ای رو به رقص و خواتتدگی و شهوت و زنا و، دل ها رو بمیراند، این سوم. و یتخذها هزوا، به مسخره بگیرد حق را، و سبیل الله را. اگر کسی قرآن بخواند به لحن خاص رقص، به لحنی که دیروز عرض کردم. به لحنی که اختصاص به رقص دارد، فقط برا رقصه، با لحن رقص قرآن بخواند که، کسانی که نشستن رقصشون بیاد با خواندن قرآن. این یتخذها هزونه دیگه.

اما اگه قرآن عبدالباسط بیاد مثل اون بخونن، و دل انسان حال بیاد و به قلب انسان بکشد این خیلی خوبه. که رسول الله صل الله میفرمود که، تغن بالقرآن فانه لم یتغن بالقرآن فلیس منا، اون تغنی بله، اون تغنی حلال و راجح است، اما این تغنی که ظلمات بعضها فوق بعض میشه. پس ببینید، آیه چهار بعده و من الناس من یشتری لهو الحدیث دو تا. لیضل عن سبیل الله، سه تا. بغیر علم جزو، که بغیر علم تجاهره در حقیقت. نه اینکه جاهل قاصره، تجاهره. یا عالم است خودِ به جهل میزنه. و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین. چرا مهین؟ علیم چرا نیست؟ عظیم چرا نیست؟ آها، چون این اهانت کردن به سبیل مقدس. سبیل الله رو پول داده، برا گمراه کردن مردم از سبیل الله، برا اهانت کردن و یتخذها هزوا، چون اهانت کرده است حق را، و اهانت کرده است اهل حق را، و معرفت حق را، این است که، جزاء (؟) اولئک لهم عذاب مهین.

حالا، در اینجا ما اینطور یادداشت کردیم، الهو حرام فی کل حقوله و الوانه، همینطور حقول مزرعه ها. در تمام مزارع لهو، هر کاری که، هر کلامی یا هر چیزی که باز دارد انسان، به خود جذب کند و باز دارد از واجب. یا به خودشم جذب نکنه، بالاخره باز دارد، باز دارد از واجب. فانه (؟) ما یشغل الانسان اما یهم مهین و (؟) آنچه برای انسان مهم، مهم است، آنچه که مقصود است برای انسان که به باد میده. کما الهوة فیه ما یشغل الرها مما (؟) فیه این آسیاب که میگرده، آسیاب سنگی که هست، این وقتی که توش چیز بریزن، گندم بریزن، این مشغول میشود این آسیاب به گندم خورد کردن، کاری دیگه نداره، هیچ چیز دیگه بنا نیست خورد کنه. این گندم خورد میکنه، در خودش مسئوله. اذن فلهو درکات پس از درجات ما یهم الانسان (؟) لهو بالا، لهو پایین، لهو کوچیک، لهو بزرگ. کمانکه ما یعن الانسانم مهمه. اگر ما یعن الانسان صلاة جمعه است، نماز ظهر لهوه. اگر ما یعن الانسان نجات این دختر زیباست داره غرق میشه، و این آدم داره ذکر میگه، هی هو هو میگه، نخیر (؟) نجات دادنه ولو دست به هر جاش بزنه. پس فقط نجاتش بدی. و اسفل هل لهو عن الله و عن ذکر الله و عن یوم الله اسفلها عن لهو عن لا اصل، توحید فراموش. عن ذکر الله و عن یوم الله، روز جمعه یوم الله است، یوم الله رو انسان فراموش کنه بره بگرده مثلا، نماز جمعه صحیح، نماز جمعه هایی که هست. و اما یتوجه علی العفو او یحرم علیه وجاه الله، یعنی تجاه الله فلهو اسباب عده. این لهو دو جور ثواب داره به طور مختصر. یک اسبابیست که معد برا لهوه، شطرنج برای لهو است، ورق برای لهو است، ساز برای لهو است، خوانندگی برای… یه خواندن داریم، یه خوانندگی، فرق میکنه ها. یه آوازه خوانی داریم که ترانه و مرانه و چی این حرفا بخونن، این آوازه خوانیست. یک خواندن داریم، فرق میکنه. آوازه خوانی یعنی دل انسان رو میراندن، دل انسان رو از یاد خدا بردن، و به یاد شیطان و شیطنت انداختن، این عرض میشود که خوانندنه، آواز خوانیه.

یه چیزهاییست که یا وسیله ی ساز، یا رقص، یا خواندن، سه تا چیز. یا صدا، یا سیما که رقصه، یا ساز، وسیله ی نواختن، وسیله ی خواندن، و وسیله ی عرض میشود طرب که رقصه، این سه تا. این سه تا اگر لهو الحدیث باشد قطعا حرامه علی درکاتها و مراحلها. حالا، بعضی ها معد بر این، این حرامه. داشتنش حرامه، چرا داری؟ چون برا اینه اصلا، کمانکه در باب تجارات، تجارت اشیاء محرمه خوندیم. میفروشی، آقا کسی که سنتورو میفروشد، ویالون رو میفروشد، چیو میفروشد، برا چی میفروشه؟ برا این میخواد بکنخ چوبشو بذاره زیر آبگوشت، مثلا؟ اینطوری نیستش که. سنتور داره میفروشه، ویالون میفروشه. کسی که آلات قمار میفروشد، ورق میفروشد، شاه وزیر میفروشه، نمیدونم عرض میشود که شطرنج میفروشه، نرد و اربعة عشر میفروشه، برا چی میفروشه؟ خب این کارش قمار است کار لهوه. این معدِ. (؟) آیا مال معد برا الحاءِ؟ اولاد، نه. دنیا، نه. آیا دنیا اصالتاً وسیله بر این مطلبه؟ مال اینطوره؟ نه. پس دو جوره، اگر معد است که حرمة علی حرمه است، اگر معد نیست که حرمه است. فلذا قرآن شریف هر دو رو داره، ملاحظه بفرمایید، و لهو اسباب عده من معدة وغير معده فالاولی، اسبابی که معده است، کالتکاثر، الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر. من به تعمل های کفایه حاشیه بیشتر(؟) ده مرتبه من درس دادم، و (؟) بیست و پنج مرتبه من لمعه رو درس دادم، همش تو لمعه فرو رفته، وقت نداره به کتاب الله برسه. این دو بعدی حرامه، این تکاثره. اون کثرتی که به حق نمیرساند اولا، ثانیا، خود کثرت، الهکم التکاثر، من چنین، اون میگه من چنین، من چنین، من چنین، من چنین، من چنین، تفاخر به چیزی که حق نیست، حتی به حقم اگر باشد مطلبیه. خود این تکاثر. الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر این معنی صحیحش این است که، به فرمایش امیرالمومنین صلوات الله علیه (؟) در نهج البلاغه که معنی صحیح اینه. که این گفت ما انقد چیز داریم، گفت مام داریم، گفت ما چنین، مام داریم. ما شاعر داریم، ما داریم. و تموم شد، زنده ها تموم شد، زنده ها درو بستن، رفتن قبرستون، ما جدمون اون نیست، شما این جدو ندارین. ما ننمون اونه، شما ندارین. ما عمومون… حتی، تکاثر انقدر شما را به خود مشغول کرد از حقائق که حتی زرتم المقابر کلا صوف تعلمون.

این تکاثر اگر ملهی باشد، اگر من انقدر دارم تو انقدر داری، من انقدر دارم تو انقدر داری، من انقدر دارم تو انقد، انسان رو از خود خالی کند واز اونچه واجب است بر انسان تهی کند، و دور کند انسان را از واجبات. یا اوجب است، اگر این واجبه. اگر شما هی قرآن خوندی، قرآن خوندی، آقا من یه روزه در ده ساعت یه دور قرآن میخونم، اون میگه منم در هشت ساعت، هیچکدومم نماز نمیخونن. این تکاثر است، تکاثره دیگه. برا اینکه طرفینی که تفاعل، این تفاعل دیگه، تفاعل دیگه. تفاعل زید و عمر. این میگه من انقد میخونم اون میگه من انقد، من صوتم بیشتره. ولکن این تکاثر بر چیه؟ تکاثر در حق، ولی تکاثر در حقی که انسان رو از اوجب باز میدارد، اون چون سرعت دارن دیگه. اون میگه من هشت ساعت، این میگه شیش ساعته، من چن ساعته، هی هی، ور، ور، ور، بالاخره نماز رفت چی رفت، چی رفت، چی رفت، الهکم التکاثر. فقط تکاثر در محرمات که نیستش که، ما بیشتر نمیدونم قمار داریم، ما بیشتر رقص داریم، ما بیشتر صدا داریم، ما بیشتر… نه، بیشترها اگر در حق باشد، در این تکاثر در حق اگر انسان را از اونی که واجب است برش، یا اونی که احق است نسبت به این حق، ولو اینکه حق باشد، این باز تکاثره.

حتی زرتم المقابر که معانی باتنی مقابر در مراحل مختلف تکاثر این فرق‌ میکنه، الهکم التکاثر، عمل، عمل مگه بده؟ عمل، بله؟ بله؟ این که خوبه تکاثر نیست که. اگر همین که (؟) نعمتم موجب ترک واجب بشه، بله. ولی عرض میشود که و اما بنعمه ربک و حدث من بعضی وقتا که با دقت حرف میزنم و (؟) خودم (؟) نعمت حق رو دارم عرض میکنم. افتخار نه، میگه من قادر نیستم، خدا این نعمت… بله بعضی وقتا افتخار درسته. اگر امیرالمومنین بر عمر افتخار کنه بده؟ باید بکنه، اگه نکند غلطه اصلا. امیرالمومنین بگد که، مثلا امیرالمومنین بگه کاش من سلمان بودم، میشه؟ (؟) غلطه اصلا، دروغه. من کاش یک پاسدار بودم، خب دروغه البته. پاسدارو باد کردن خود رو خالی کردنه. یکی تکاثر است. دوم، عمل. ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ  فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ عمل فرق میکنه، آرزو فرق میکنه. یه آرزویی که آرزوی اهل حقه، آرزوی انبیاء اینه که دعوت جلو بره، آرزوی مومن در ایمان جلو بره، بره، بره، این آرزو. این آرزو به حق می رساند. ولی یه آرزوهاییست که انسان را از حق دور میکند. آقا برو حج، بذار سنم بالا بره، حالا برو، بذار یه خورده بالا بره. این، این آرزو باطله. آرزوی باطل که اصلا انسان به امید زنده است، اینطور نیست. انسان اصلا به امید زنده است، به امید خیر زنده است. حالا یا اشتباه کنه یا نکنه، خب، اگر چنانچه این امیدهای انسان، انسان را دور کند از حق و به باطل نزدیک کند، یا دور کند از آنچه احق است، و حتی به حق نزدیک کند، این، شد، عرض میشود که ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ پس بنابراین اگر، جنابعالی که روی کتاب الله کار میکنی، از خدا بخوای، خدایا صد سال به من عمر بده، و هی دقت میکنی، تقویت میکنی، (؟) این صد سال عمر بشه، این عمل خیره. این عمل است، این خیر است. اما کسی نه من مالم چنین بشه، چنین چنین بشه، ولی هدف حق نیست، و کلاه سر خودش میذاره که من اگر چنین شدم، چنان شدم. پس ما دو عمل داریم، این رو در آیه عمل آقایون ملاحظه بفرمایید خیلی مفصل ما در این آیه بحث کردیم در دو بعد عمل.

و منهم لهو الحدیث کاکل، کاکل، هر حادثه ای چه قول باشد، فعل باشد، هر چه میخواد باشد، این مگر هر حادثه ای در عالم معد از برای الحائه؟ نه. پس این سه بعد اول. بعد، بعدهای دیگر، و من غیر المعده الاموال والاولاد و منه لهو الحدیث کاکل هر حدیثی که به وجه عام الحا کند این معد است از برای الحا، من در تعبیر اشتباه کردم، این مرحله اولی. مرحله ثانی بین المعده کالاموال و الاولاد لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر، اموال و اولاد معد است از برای الحا نیستن. و تجاره و البیع رجال الله تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله، مشغول تجارته، مشغول بیعه، ولی این بیع و تجارت که زندگی ساز است از برای وضع دنیوی انسان، از یاد خدا و از امور الهی او رو اعراض نمیده. دنیا سرگرم، تجارت و کسب و اینا سرگرم نمیکند که وقت نماز که اومد بره کنار اصلا قضام شد که بره کنار مثلا. نماز خون هست، حالا میگه خب، حالا که مشغول این کار هستیم نمازو مثلا بعد میخونیم.

والمعده من الهو محرمة علی ایتها و غیر المعد کالحیات دنیا  بمسائلها و المحرم الا عن تلهی و انما الاصل و الالها بالفعل اما یعنا للانسان کالانسان و ما یعنیه کامومن بالله واجبات انسانی داریم، واجبات ایمانی داریم، اگر بیاید کارهایی ولو واجب باشه، از امور اوجب انسانی منع کند، حرامه، حرامه دیگه. ما الان مهمونی دعوت کردن، و دعوت کردنم اجابتش مستحبه، رفتم نشستم، نشستم، نشستم، صبح ساعت هشت تا غروب نشستم، و امروز نرفتم کاسبی، زن و بچه گرسنه شدن. خب مهمونی رفتن که عیب نداره، ولکن این، این عمل مستحب انسان رو الحا کرد از به دست آوردن قوت زن و بچه. پس للانسان کالانسان و ما یعنیه کامومن بالله به درجاتی که میبرد. والمفروض فی لهو الحدیث ان یرفض بکل اصالیبه و الوانه کامفتاح الاول و (؟) المحرمات کلها، که دیروز بحث کردیم. اینجا روایت دارد در پاورقی یزید بن ولید یا بنی امیه ایاکم والغنا، اینو از رسول الله نقل میکنه طبعا، چون مطلب مطلبیست که موافق کتاب و سنته. ایاکم الغنا فانه ینقس الحیا، حیاء و یزید فی الشهوه و یحکم المروه و انه لینوب عن الخمر و یفعل ما یفعل مسکر و ان کنتم لا (؟) و جنبوهم النسا فان الغنا داعیة الزنا این هم خوانی که میکنم اون کسانی که پسرایی که با دخترا با هم میخونن، صدای نازک رعنای دختر که بلند میشه با این پسر، این هیچ کار نمیکنه؟ آجره حرکت نمیکنه؟ ستونم حرکت میکنه، ستونای تو خیابونم حرکت میکنن. چه عادت کردنه. مثل جهنمیایی که عادت میکنن به جهنم موندن. بعضی از عرفا میگن که جهنمیا تو جهنم عادت میکنن دیگه نمیسوزونه. یعنی چه؟ حالا ما در این بحث میخوایم وارد شیم حالا فعلا. این غنای حرام چیه.

و فرض الواجبات کلها حیث الملاحی و جوارح و جوانح و حتی الی (؟) چیزی که چشم را، گوش را، فکر را، به خود وا دارد، به خود سرگرم کند، قلب را همچنین، دل را هم میگیرد، اگر دل گرفته شد در سمت غیر الله، یا دل گرفته شد در سمت واجب الهی ولی اوجب رو ترک کرد، پس این الحاست. چشم واجباتی دارد، گوش واجباتی دارد، زبان واجباتی دارد، قلب واجباتی دارد، همه اینا واجباتی دارن. اگر چنانچه این چشم و گوش و زبان و که مرحله ی اخیر قلب است، به چیزی مشغول شد ولو واجب، که از اوجب… من دیروز تند نرفتم عرض کردم، بعضی برادرا حساب نکنن تند رفتم (؟) طباطبائی رضوان الله تعالی علیه در تفسیر سوره مائده میگن من نمیدونم چطور حوزه اسلامی، حالا من از ایشون نقل میکنم، خودم دارم ولی از ایشون نقل میکنم که با ایشون که نمیتونم دعوا کنم، فوت کرده، با اون میتونم دعوا کنم، شکم پاره کنم، چاقو بزنم، کارد بزنم، یا چه کنم، وقتی آدم مرد خیلی بزرگ میشه ها، به قول آقا که آیا برا علامه طباطبایی اونوقتم این تشکیلات بود؟ میگه که من نمیدونم طلبه از اول چشم باز میکنه و امثال این میخونه، میخونه، میخونه، تا قلم فتوا میبینه هیچ احتیاجی به قرآن نیست. این چه درس اسلامیست؟ این چه درس اسلامیست که اسلام اصلی که قرآن است درش نمودار نیست؟ این لهوه دیگه. این علومی که ما میخوانیم و هی حاشیه میزنیم و هی متن میزنیم، هی میخوانیم، هی میگوییم، هی مینویسیم، حاشیه فوق حاشیه، میگن هشتاد تا حاشیه بر کفایه زدن، حالا راست، آقا این حرفاش راست. ولی حرفای راستیست که از راست تر جلوگیری میکند، این کفایه و این مکاسب، و این لمعه، و این ممعه، که انسان رو در حوزه به خودش جوری مشغول میکند که اگر صد سال عمر کند باید این هشتادو چن سالشه (؟) کی به کتاب الله میرسد؟ این لهو الحدیث دیگه. این اصلا مورد آیه هم همینه، نزول آیه همینه که آیات قرآن نازل شد به پیغمبر بزرگوار، مردم تا صدای طبل و شیپور تجارت را می شنیدند، یه دفعه تجارت، این خجالته. بابا این که بدتر است. تجارت، اینا به جای اینکه بنشینند آیات قرآن رو از زبان مبارک پیغمبر بشنون، میرفتن در بازار و تجارت میکردن، بابا تجارت که مستحب است که. اما لهوه، چرا؟ برا اینکه طبل و شیپوری که مردم رو از پای منبر قرآن و پای آیات قرآن میبرد به طرف این عمل مستحب، خود این عمل مستحب حرام است، این لهو الحدیث میاره. روایاتم بسیار زیاد در این زمینه وارد شده، اگه وارد نمیشد معلومه دیگه. برا اینکه سبیل الله کدومه، اصل سبل الله قرآن است دیگه. بعدم پیغمبره. پیغمبر که (؟) که نیستن. آیا سبیل ترین سبل ربانیه در میان ما که حبل ممدود بیننا و بین ربنا چیه؟ قرآنه. هر چه ما را از قرآن دور کند، مثل رقص است، مثل موسیقیست، مثل خوانندگیست، مثل نوازندگیست، مثل چه است، منتهی رقاص یه خورده میرقصه بعد خسته میشه، بعد کار دیگم میکنه. اما رقاصی ماها که اینطوری، ما همش میرقصیم. همش میرقصد در تعمل های کفایه در تعمل های (؟) همش مشغول است شب و روز هی سینخ (؟) زمین و فلان و این حرفا. نتیجه این است که این کارهایی که ما میکنیم به حساب حوزه های مبارکه ی علمیه، و انقدم سهم ما میگیریم، و انقدم چه میکنیم و چه میکنیم و چه میکنیم. ما رو دور میکنه. بقال نزدیک تر است به کتاب خدا از ما. دو نفر طلبه اومد، دو نفر اومده بود یکیشون طلبه بود یکیشون غیر طلبه. من صحبت میکردم طلبه یه مقداری وارد شده بود صحبت کرده بودیم. گفت آقا با این صحبت کن من نمیفهمم، گفتم چطور؟ گفت مغز من حوزه ایه، مغز حوزه ای کدورت دارد، کج است، آشغال دارد. این آشغالا نمیذارد بفهمم چی میگین. کتاب الله رو کسی که زبان عربی بداند و حوزه ندیده باشد، بهتر میفهمد، تا حوزه دیده ها. حوزه دیده ها ظنی الدلاله کرده اند، غول بی شاخ و دم دارد (؟) قرآن. حوزه دیده ها اگر کسی برود یه جایی و پرچم قرآن بلند کنه، زندانش میکنند، کتکش میزنن، فحشش میدن، بوده ها. پریروز گفتم، فحشش میدن، کسانی که دنبالش میرن نماز میخونن، پیرمردا رو با پا آویزون میکنن شلاق میزنن، چرا؟ فکر جدید آورده این آقا، چیه، از منطق قرآن صحبت میکنی؟ خاک بر سر این حوزه های ما، خاک بر سر این اجتماع ما، پهن سگ بر سر این حوزه های ما، این چیه؟ لهو الحدیثه این. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.