بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
بحث در خیارات هست . عرض میشود که اولین خیاری که مورد بحث است خیار مجلس و این ابعادی از بحث دارد که شیخ بزرگوار انصاری رضوان الله تعالی علیه بسیار مفصل بحث فرموده اند .
عمدتاً بلکه کلاً استناد به روایت و اقوال و شهرت ها و اجماعات فرمودند آیه ای که مرکز است از برای خیارات و خیلی از مطالب در باب معاملات که تجارتاً عن تراض ، مطرح نیست اگر بعضی جاها مطرح هست مطرحی گذراییست آیه هم اینطور داره .
احیاناً دلالت هم خوب ندارد یا اجماع داره اونی که محور المحاور است که قرآن شریف است در اینجا نمودی ندارد. شما متنی که ما اینجا یادداشت کرده ایم ملاحظه بفرمایید بعد بحث میکنیم چون این یک متن دیگه چون شرح هایی هست اگر خواستیم اینجا بیاریم که خب خیلی زیادتر میشد .
در صفحه 378 الاول خیار المجلس ، خیارات که هفت تا شمردن آقایون بعضیا چهارده تا شمردن ، هفت تا ایشون میفرماید محور ما عرض میکنیم یکی فقط محور و اون هم خیار شرط همه ی اینها داخل اون .
عبارت ایشون{ الاول خیار المجلس ، فمن باع شیاً فبس لهو و للمشتری الخیار }
علیکم السلام
از اینجا بر میاد ظاهراً و از بعد نسًّ که خیار مجلس را ایشون منحصر میکند به بیع ، در بقیه معاملات لازمه نیست . بلکه ایشون بعد و التی فمن اجماع ثابت است و حتمیت دارد که خیار مجلس فقط در باب بیع است و در غیر باب بیع نیست و بعد کلامی را از شیخ طوسی و دیگران نقل میکنند که خیار در بعضی از عقود جائزه گفتن نیست بعد میگن عقود جائزه که اصلا مورد خیار نیست سلب ایجابش .آخر سر میفرمایند که ما هر چه دقت میکنیم در اقوال علما و در روایات نظر میکنیم ا، خیار مجلس فقط مربوط است به بیع پس مسلم است حرف آخر .
پس مسلم است بدون تردید که خیار مجلس بر حسب اقوال و اجماعات و روایات در اختصاص باب بیع است این حرف ایشون . ولی خب ما این قبول نکردیم برای اینکه شهرت و اجماع که چه عرض کنم روایت که ایشون نقل میفرمایند همه قبول دارند {البیعان بالخیار ما لم یفترقا و إذا افترقا وجب البیع} این یکی .
{البیعان بالخیار ما لم یفترقا و إذا رضیا فقد وجب البیع }دو.
{البیعان بالخیار ما لم یصفقا و إذا صفقا فقد} تعبیر مختلف که چند مطلب در میاریم که یکی اینکه این خیار مجلس برای اینست که رضای کامل حاصل شه . وقتی که رضای کامل حاصل شد دیگه خیاری ، خیار مجلسی در کار نیست .
میگیم اگر به این میخوای استدلال کنی خب بسم الله .تازه اینجام بسم الله را عرض میشود که باید توضیح بدیم ، اگر به البیعان بالخیار بخوایم تمسک کنید که خیار مجلس را از این روایت کل متواتره ی بین الفریقین بخوایم استفاده کنیم این اثبات میکند که خیار در خیار مجلس برای بیعان هست .
خب اونوقت برای معاملات لازمه دیگر خیار هست یا نیست دلیل میخوایم شما میگید دلیل ندارید .اجماع و شهرت هم هست بر اینکه خیار مجلس در اختصاص بیع . ما جواب میدیم که آیه تجارتاً عن تراض . اصلا اصل خیار از تجارتاً عن تراض ، تجارتاً عن تراض بیعاً عن تراض نیست . تجارت تمام عقود لازمه را میگیرد و جائز را .
عقود در وکالتی جائزه اگر شما نخواید وکیل من بشید من توکیل کنم درسته ؟ من نخوام توکیل کنم شما میخواید وکیل بشید درسته؟ نخیر .
تجارتاً عن تراض عقود لازم، عقود جائز ، ایقاعات را کلاً این شرط میکند که اگر طرفینی در کار است باید تراضی باشد ، تراضی هم صد در صد باید باشد صد رد صد بودن تراضی همانطوری که دیروز عرض کردم این است که فرصت دادم که در مجلس بیع مادامی که شما در مجلس بیع نشسته اید اینجا خیار هست . خب چرا ؟ برای اینکه ، برای اینکه بیکار نیستم بشینم در دکان فلانی و چیزی را خریدم همینطور بشینم نه .
وقتی خریدم اگر در این خرید تردید ندارم خب بلند میشم میرم ، اگر تردید دارم مینشینم مگر اینکه نشستن من براش صحبت باشد مجلس بیع نباشد . ممکن است این مجلس شما در مغازه فلان فرش فروش یک ساعت طول بکشه اما ده دقیقه اش مجلس بیع بقیه اش دیگه مجلس بیع نیست ، ما مجلس بیع داریم بحث میکنیم . مجلس بیع بودن شما با اون شخص فروشنده یا خریدار که برای معامله است این برای معامله را حفظ کنید اگر برای معامله هر قدر ماندید اختیار دارید چرا؟ برای اینکه اگر چنانچه شما صددرصد راضی بودید خب چرا برای رسید؟ دیگه برای نداره دیگه برای نداره. شما که سر سفره میشینید برای غذا خوردن غذا را خوردید سیر شدید حالا سفره باشه تا خود غروب شما بشینید معنی ندارد که .
خب عمق مطلب و اصل محور حکم و موضوع عبارت است از آیه تجارتاً عن تراض ، ما به آیه تجارتاً عن تراض اولاً و آیاتی که تجارت را از بیع اعم میگیرد ثانیاً و به آیه ی مادری که اوفوا بالعقود ثالثاً استدلال میکنیم برای اینکه اگر که بیع صحیحی بود در صورتی صد در صد خیار نیست که تراضی کامل باشه . اما اگر تراضی کامل نباشد حکم خیار در کار هست برای مراعات جهتین اصل بیع صحیح چون اصل را قبول دارد اما تزلزل دارد چون صد رد صد در اینجا رضایت حاصل نیست و روایاتی هم که در باب البیعان بالخیار هست لفظ به رضا نمودار است در قسمتی از این روایات .حتی در این روایت دارد که امام معصوم میفرماید که من از مجلس معامله بلند شدم که بدانند بیع را قبول دارم .
ببنید امام در مقابل این سوالی که شده یا مثلاً میشه که چرا امام بلند شده از این مجلس ، خب مینشست.
گفت بلند شدم و از مجلس که معلوم باشد که من این معامله را قبول دارم . پس اصلاً بودن در مجلس بیع و توقف کردن برای اینست که معلوم نیست که معامله را قبول دارد یا ندارد.
چون معلوم نیست به این اختیار دادم . خب این مرحله ایست که دیروز صحبت کردیم حالا دنباله مطلب .
بله . حالا این ها را بحث نکردیم بحث میکنیم .که آیا خیار مجلس برای هر دوست یا برای یکیه قابل اسقاط ،نیست ، برای دیگری هست ، نیست تمام این فروع شیخ انصاری مرقوم فرموده اند ما اشاره خواهیم کرد صحبت میکنیم .
الاول خیار مجلس ،{ فمن باع شیاً فبس لهو و للمشتری الخیار مالم یتفرقا او یشترتا سقوط هو قبل العقد او بعده }که همین بحث داره آقایون .
قبل العقد هر دو اشتراط سقوط خیار مجلس کنند یا بعد العقد عرض کنیم یا معه چرا شما میگید قبل از عقد ؟ قبل العقد مع العقد بعد العقد . مع العقد یعنی که {بیعتک علی شرط سقوط خیار میگه اشتریت علی هذا الشرط } نه قبل نه بعد این مع العقد .
ایشون فرمودند قبل العقد او بعده عرض شود{ و لا یثبت فی غیر البیع} که این را ما قبول نداریم . ما عرض میکنیم {بل یسقط فی کافۀ المعاملات قضیۀ الواجب التراضی عن کامل }. تراضی کامل لازم دیگه ، اگر تراضی ناقص باشد و اصفاق نشده باشد که این قابل قبول نیست . عرض میشود که {هیس انا الافتراق عن مجلس المبایعه هو دلیل کامل الرضا } به چه شرط ؟ به شرطی که اجباری و اکراهی و رو عصبانیت نباشد عادی باشه .این که چیزی را خرید و پولشو عرض میشود که داد و جنس را گرفت داره میره این رفتنش عادی باشه اگر رفتن عادیست این یعنی اینکه معامله تمام اصفق البیع ، {هیس علی الافتراق المجلس المبایعه هو دلیل کامل من الرضا فهکذا یکون دور سایر المعاملات }چه لازم باشند چه جایز باشند چه فرق میکند چون تجارتند .
{و هی کلها تجارتٌ تشملها تجارتاً عن تراضٍ منکم و قد جاء معطوف علی البیع رجال لا تلحی هم تجارتٌ و لا بیعٌ عن ذکر الله بقول هو صلی الله علیه و سلم : البیعان بالخیار ما لم یفترقا و اذا افترقا وجب البیع }
در پاورقی اسناد شما نقل کرده ایم که چند سند دارد ملاحظه میکنید .
این{ و قول هو البیعان بالخیار ما لم یفترقا و اذا افترقا وجب البیع لا یعنی الا ما تعنیه آیۀ التجارتاً عن تراض} منتها مصداق بیان کرده مهم ترین تجارات بیع را گفته چون که اثباتش نفی غیر میکنه اگر هم میکرد قبول نمیکردیم .
اولاً اثبات یک چیز نفی غیر نمیکنه ثانیاً اگر اثبات خیار مجلس در بیع بر حسب ظاهری یا نسّ حدیثی اگر هم متواتر بود میخواست نفی کند خیار مجلس را در غیر بیع مقابلش آیه هست تجارۀً عن تراضٍ منکم . اصل تراضیست که در این اجاره که در این عرض میشود که مضاربه حاصل نشده پس خیار مجلس در سایر معاملات هست . {لا یعنی الا ما تأنی آیت التجارۀً عن تراض دون فرقٍ بین بیعٍ و سواه ما هو تجارۀٌ فالقسط من خیار مجلس هو الاثفاق علی البیع و کما یروا }
روایت را بخونیم شیخ انصاری در اینجا زیربط فرمودند ، فرموده روایت را رد میکنیم یا توجیح میکنیم . ما نه رد میکنیم نه توجیح میکنیم چه طور ؟ روایت اینه :{ هو الموثق الحاکی لقول علی علیع السلام : اذا اثفق الرجل علی البیع فقد وجب } خب روایت اذا اثفق الرجل بیع یعنی چه ؟ یعنی تمام کرد معامله را یا رضایت کامل .
وقتی که رضا کامل شد لزوم حاصل میشه شیخ انصاری میفرماید که یا باید این را رد کنیم برای اینکه وقتی بیع کرد خب بیع ، معامله لازم . معامله که لزوم ، بیع کرد اصفاق کرد ، اثفاق کرد لزوم پیدا کرد لزوم پیدا کرد خیار مجلس یعنی چه ؟ روایت روی این حساب مخالفت میکند با خیار مجلس .
ایشون میگد پس ما رد میکنیم یا توجیح میکنیم .
ما عرض میکنیم نه رد است نه توجیح ، بلکه اثفاق البیع همین اصلاً اثفاق البیع یعنی تمام کرد معامله را یک مرتبه معامله را انجام داد معامله را شروع کرد و معامله را انجام داد ولی تمام نشده است هنوز در فکر است آیا قبول کنم قبول نکنم و لذا در مجلس بیع مونده است . پس اثفق الرجل کما اینکه در روایت دیگری هم این مطلب هست {اثفق الرجل علی البیع فقد وجب} نفرمود فقط اذا باع ببینید .
ما سه مرحله داریم در باب بیع ببینید.
علیکم السلام
یکی اذاء باع الرجل فقد وجب نفرموده ، اثفاق بعد از بیع آقا فروخته است و اونم خریده است ولی اثفاق نیست . اصل بیع شده ولی بیع دو بعد دارد ، یک بعدش رضایت صد در صد است یک بعدش رضایت غیر صد در صد است مگر هر دو بیع نیست ؟ وقتی من این جنس را به شما فروختم و هنوز در مجلس بیع هستم و رضایت من صد در صد نیست اثفاق کردم؟ نه . بیعت بلا اثفاقٍ .
این روایت میگه اذا اثفق روایت دوم میگه یعنی بیع که شد بعد البیع هم اثفاق علی بیع کرد این اثفاق علی البیع یعنی کمال رضا ، کمال رضا هم علامت میخواد این فقط وجب حالا چه طور ؟ این را بعد تفسیراً عرض میکنیم ولی حالا اشارۀً .
یک مرتبه این بلند شدن این از مجلس مبایع دلیل بر رضا نیست بچه اش افتاده تو حوض میخواد در بیاره میره اونجا برمیگرده آقا شما خیار مجلس ندارید . آقا من بلند شدم برای ضرورت .بلند شدن دلیل بر رضایت کامل نیست بعضی وقتام نشستم ، من نشستم نشستم نشستم دلیل بر عدم رضا نیست چرا ؟
برای اینکه بنده با شما معامله فرش را کردم بعدم باهم یک مباحثه ای داریم مباحثه میکنیم بعدم حرف داریم . آیا من تا وقتی که نشستم خیار دارم ؟ نه، باری اینکه من اگر معامله را تمام کردم و معلوم شد برای طرفین رضای کامل حاصل شد افتراق هم حاص نیست افتراق بدنین لازم نیست اینجا ولی افتراق عن مجلس بیع هست ، افتراق از وضع بیع هست یعنی بیع اثفاق شده صد رد صد بادلیل با نوشتن با گفتن با هرچه . آیا در دنباله اش که من مجلس را ادامه میدم برای کار دیگر باز در اینجا هست ؟ ببینید خیار مجلس سه بعدیست در حقیقت . گاهی اوقات در مجلس بیع نشستم همینطور نشستم نشستم نشستم ولکن همون اوایل من رضایت صد در صد دارم یا با گفتن یا نوشتن . پس در اینجا افتراق دلیل بر لزوم نخواهد بود ، قبلاً لازم شد این یکجور.
یک مرتبه نه من بلند شدم رفتم ولی بلند شدن رفتن من دلیل نیست بر رضای کامل، من را بیرون کشیدن یا ضرورت پیدا کرد اکراه پیدا کرد اضطرار پیدا کرد اوقاتم تلخ شد در اینجا دلیل بر رضای کامل نیست . پس اینجا اذا افترقا وجب البیع نیست. بعضی وقتا هر دو هست یعنی بلند شدن من دلیل است بر کمال رضا که کمال رضا موازات و مساوات پیدا کرد با افترقا پس اونغث بالوجه هست بین این دو . مجلس بیع و رضا بینهما عمومٌ و خصوص بالوجه ، گاه در مجلس بیع مانده ام و مانده ام و مانده ام رضا قبلاً حاصل شده گاه از مجلس بیع بلند میشم میرم رضا حاصل نشده . گاه که این مورد افتراق تباین بینهماست . گاه مجلس بیع را من ترک میکنم هم رضا حاصل شده است و هم به اختیار مجلس بیع تمام شده . این که میفرمایند{ البیعان بالخیار ما لم یفترقا و اذا افترقا وجب البیع }چه میخوان بگن ؟ با این که سه بعد داره . این که اگر از مجلس بیع بدون ادله علامات گفتن ها نوشتن ها اوضاعی که دلالت بر خلافت کنه ، خود بلند شدن طرفین از مجلس بیع و رفتن هر کس سراغ کار خودش دلیل بر رضای کامل هست یا نه ؟ تبیین دیگه.
قاعده بلند شدن این متعاملین از مجلس بیع داد میزنه ظهوردارد نس است این عمل در اینکه هر دو راضی اند منتها دوتا علت داره . دوتا علت با دلیل ، اگر در مجلس بیع ادامه داد ولکن الا ای در وسط کارانجام شد نوشت و گفت و چه و چه که معلوم شد مجلس بیع تمام شد بعدم میشینن باهم صحبت میکنند این یک الا.
الا دوم این است که از مجلس بیع بلندش کردن بردن به ضرورت یا اضطرار پیدا کرد فلان اینم الا دوم .
پس ضابطه اصلی هست آیا ضابطه اصلی نفرمایند ؟ پس چه بفرماید ؟ اگر بخوان بگن کمال رضا لازم است به چه تعبیری زیبا تر از این تعبیر که اذا افترقا وجب البیع و افتراق دو یعنی به رضای خودشون و به اختیار خودشون بدون گیری در رضایت این ها از هم جدا شدند و افتراق از مجلس بیع شد و لذا خیل حرفهایی که آقایون میگن هست میگیم نیست ، خیل حرفهایی میگن نیست میگیم هست ، خیلی حرف که تردید دارند ما از خود آیه در محور و در روایاتی که در حاشیه والا ذول آیه است ما این مطلب را عرض شود که استفاده میکنیم .
(مثلاً یک کسی میره فروشگاه یک چیزی میخره پول را بهش میده ، بعد میخواد یک جنس دیگه بخره اون جنس دوم فارق میشه ؟.. هرچند …)
دوتا شد ، بله فارق میشه بله فارق. بله بله . باشه ،باشه.
خب این البته من خصوصیات را به طور ضابطه ای عرض کردم مفصلاً بحث خواهیم کرد انشالله .
نه مفصل شیخ انصاری رضوان الله علیه که 4 سال طول میکشه نخیر 4 روزه ام طول نمیکشه .
حالا عرض میشود که این لا یعنی الا ما تعنی آیه تجارۀ و {لیس المطلق تفرق عمارۀ ظاهرۀً لذلک الاثفاق } هر تفرقی دلیل بر اینکه رضای کامل بگیرد نخیر نیست . این را تا خیار حیوان میخوانیم بعد بحث میکنیم .
{ولا یعن الافتراق هنا الا ما هو عن مجلس التجارۀ فان تفرقا دون الثابته الرضا بقیه هذا الخیار حتی یرضیا } جدا شده اند این جدایی نه نس است نه ظاهر است دلیل نیست بر اینکه رضا حاصل . بنابراین این خیار هست تا ثابت شود ولو دو روز سه روز طول میکشه هی فکر کنه تا ثابت شود که رضای کامل حاصل شده عرض میشود که این اختیار هست .
{ وان بقیا لا لعجل المعامله } که این را عرض میکنم .{ وان بقیا لا لعجل المعامله سقط اذ رضیا }برای معامله ننشسته ، معلوم هست که هر دو راضی اند . اینجا خیار مجلس ثاقب نیست چرا ؟ میشه اذ رضیا{ اللهم الا به دلیلٍآخر ینافی ظاهر البقاء و تفرق } بقاء ضابطۀً دلیل بر عدم رضاست ، تفرق ضابطۀً دلیل بر حصول رضاست .الا عن یدل الدلیل که این بقا دلیل بر عدم رضا نیست .اون تفرق دلیل بر رضا نیست که متبایعین حاصل میشه .
{هیس الاصل هنا کامل الرضا غیر الظاهر الا به تفرقٍ اعن ها ما اشبه } اگر تفرق عن معامله هست تفرق عادی .
{ثم لا یعنی من مجلس المعامله تقابل الاطراف معان شخصیۀ } باهم بنشینیم اینجا .نخیر تلفنی داریم معامله میکنیم ، تلویزیونی معامله میکنیم ، تلگراف حضوری معامله میکنیم ، مکاتبه ای معامله میکنیم . آقا جان بنده یک کاغذی نوشتم به شما که این جنس را به شما فروختم و میدانم شما قبول دارید ، اما جواب شما نیامده . مادامی که جواب شما نیامده هر دو طرف در خیار هستند .چرا ؟ چون مجلس مبایه با مکاتبه است اینطور که مجلس مبایعه نشستن دو طرف بشه نخیر. مجلس مبایعه یعنی این دو نفر با هم بیع را تمام شده حساب کنند با رضای صد در صد. فرض این است که این نامه رسید و جواب هم آمد اگر محتاج به جوابی نباشه مطلبی نیستش دیگه اگر نامه رسید و جواب هم آمد بعد از آمدن جواب مجلس مبایعه در اینجا تمام میشه .
{ثم لا یعنی من مجلس معامله تقابل اطراف معامله شخصیاً بل هو اصل التقابل } یعنی تقابل معاملی حضوریاً او تلفنیاً اوبرقیاً تلگراف او اذایاً صوتیاً او سوریاً صور دیگه هم درسته . اما هو یعنی {ام ما هو من تقابلاتٍ متجددتٍ علی ذو التقدمت العلم } اسلام مال سابق که نیستش که حتما باهم بشینن. تلفن نبوده خب نباشه ولی اوفوا بالعقود اینجا شامل این هست و صحت .
{ثم قد یذلک الخیار اشترات سقوطه ی مطلقا قبل العقد مع العقد بعد العقد} که دوتاشو علامه فرمودند ما این را اضافه میکنیم .
علیکم السلام
{اذا لم یکن غرراً او اضطراراً }این را قید نفرموده اند ما بحث خواهیم کرد .اگر کما اینکه این در محضر های رسمی این عادی ، با سقوط کافه خیارات.
خیار مجلس ، خیار شرط خیار وصف خیار غبن خیار عیب خیار تبعض غلط اصلا . مگر شما علم غیب دارید که کلاه سرتون نرفته ؟که دارید خیار غبن را اسقاط میکنید مگر علم غیب دارید که این عیب ندارد ؟مگر علم غیب دارید که این وصف همان وصف است ؟شما که علم غیب ندارید پس این معامله اصلا درست نیست این معامله غرریست .
اگر کسی اسقاط کافه خیارات را من دون العلم مطلق یک مرتبه وارد کاملاً دیدهامتحان کرده بازار دیده چنین فلان از گرگ های بارون دیده است قشنگ بلد در باب تجارت خوب مطلبیست که کم پیدا میشه.
اما شما که دارید میرید فرش میخرید وارد نیستید در جنس فرش حالا فرش را خریدید با اسقاط کافه خیارات خود اسقاط کافه اختیارات ساقط خود این اسقاط برای اینکه اسقاط کافه خیارات اون را حقوقی که خداوند برای من مقرر کرده است برای مصلحت من که اگر عیب باشه برگردونم اگر غبن باشه برگردونم تخلف وصف باشه برگردونم چه باشه برگردونم بعد دیگه نمتونم برگردونم .من کلاه سر خودم گذاشتم خدا خواسته است که من کلاه سرم نره من به عرض میشود که اسقاط کافه خیارات کلاه سر خودم بزارم این خلاف شرع است و این عمل درست نیست و این معامله صحیح نیست .معاملاتی که با اسقاط کافه خیارات هست نوعاً باطل است مگر در اون چون غرر دیگه . غرر و جهالت وچه.
مگر در اون مواردی که ملاحظه تمام جهات شده حالا یا قبل از عقد باشه مع العقد باشه بعد العقد باشه .البته قبل از عقد را ایراد کردم جوابش را خواهیم داد.
عرض میشود که {ثم قد یسقط ذلک الخیار بشترات بسقوط اذا لم یکن غرراً او اغتراراً بل کان ان رضا صالح و عاقل دون ما فوق جوزا } همینطور گتره ای و هر چی شد پیش آمد و درس بده و بیاد درس بده تمام شد رفت وچون که درس دادن اثفاق خود درس دادن در معامله مبنای که این اثفاق یعنی چی ؟ یعنی کامل الرضا .
این درس دادن به معنای کامل رضا مادامی که هنوز شما نمدونید چیه شاید کلاه سرتون رفته شاید کلاه سر طرف گذاشتین این درس دادن غلط ، این درسش دادن دلیل بر کامل رضا رضایت کامل و اسقاط کافه خیارات نیست.
حالا ، بله ؟ همون شرط ، همون شرطی که منفعت داره شرط میکنند دیگه اگر شرطی که هیچ منفعت نداشت شرط غلط اصلا .
( نه اصلاً شرط بکنند که خیار مجلس نداریم حتی اگر غرر هم نباشه منفعت عقلایی نداره اگر غرر داشته باشه که معامله باطل )
خب .خب ، فرض کنید غرر نیست ولکن من فکر میکنم در این مجلس بیع که فکر کردم فکر کردم بعد دیدم این معامله مصلحت من نیست اول خیال کردم مصلحت فهمیدم مصلحت من نیست حالا اگر من اسقاط خیار را بررسی کرده باشم چی شد ؟ کلاه سرم رفته خب نمیخوام معامله کنم .
پس صحبت یک خیار فقط نیست . این خیارات گوناگونی که آقایون یکسره با اسقاط کافه خیارات ، تمام خیارات اسقاط میکنند در مجلس ها در عرض میشود محضر ها خود این اسقاط سقط غلط . غرر و مرر و چه و چه این حرف ها حتی اگر غرر نباشه . نه غرر است نه تخلف وصف است نه تبعض صفقه است نه چنین نه چنان این هم .
ولی من یک آدمی هستم که اول فکرم خرید این کتاب مکاسب خوبه بعد دیدم نخیر کتاب الله هست مکاسب احتیاج ندارم از همسایه میگیرم نگاش میکنم خب حالا باز هشت تومن بدم بخرم؟ ما پنجاه سال پیش هشت تومن مکاسب خریدیم منتها هشت تومن به اندازه هشت هزار یا هشتصد تومن چه قدرا . خب اون وقت وعض دیگری داشت و لازمم بود برای اینکه ما این را ببینیم و بتوانیم عرض کنیم خدمت برادران که نویسنده کتاب معصوم نیست .
حالا ایشون در باب خیارات که عرض کردم 400 صفحه بحث فرموده اند ، از جمله مطالبی که ما نسبت به ایشون عرض داریم اینه .
باید بحث کنیم اینو ، ما به دونه دونه خیارات نرسیدیم ما خیار مجلس . ما خیار مجلس داریم بحث میکنیم . شرط اسقاط را میفرمایید ؟ شرط اسقاط خیار در صورتیه که کلاه گذاشتن و کلاه رفتن سر انسان نباشد مطلبی نیستش که .
(آخه منفعتی نداره.)
چی منفعتی نداره ؟ طرف راحت شه ، نه برای اینکه طرف راحت شه تزلزل نباشهه مال را بگیره و بره تصرف کنه در این صورت خب ما این اسقاط میکنیم خیار برای اینکه راحت بشه اون اینجوری منفعتی برای طرف که داره فرض کن برای من نداره . مگر خیار فقط منفعت من فقط ؟ چون طرفین خیار دارند ، اگرمن اسقاط کردم خیار را اون هم اسقاط کرد طرفیت راحت میشیم .
ممکن است که بنده خیار را فرض کنید که دارم اما طرف خیار را نداره، طرف اگر بخواد برگردونه ضرر میکنه یا بالعکس .اما اگر هر دو طرف اسقاط کافه ، اسقاط خیار مجلس را کردند با حساب در این صورت هر دو ثابت در این معامله باقی هستند و میرن در عرض میشود که این جنس ها تصرف میکنند .
حالا فروعی هست که فروع اصلیست ما باید که عرض کنیم . ایشون عرض میشود که در باب خیارات که از بس زیاد ما گم کردیم بله.
(بحث پرتقالات )
بحث بادمجانات هم میشه . عرض شود که ایشون میگد اقسام خیار .
{الاول فی الخیار مجلس فالمراد بالمجلس مطلق مکان المتبایعین حین البیع } میگیم چرا ؟این حین البیع را از کجا آوردین شما ؟ بله ما مطلق مکان المتبایعین را قبول نداریم مکان شرط نی وسایل امروزی مکانش یکی لندن یکی اینجاست .پس مکان ، مکانت مکانت معامله این دوتا باهم دارن معامله میکنند با فاصله بی فاصله ، با فاصله مکانی بی فاصله ، با فاصله زمانی بی فاصله ، حضوری غیر حضوری خب این را ما ایراد به ایشون نمتونیم بکنیم زیاد چون زمان ایشون این حرف ها نبوده ولکن دومیش حین البیع عبارت را توجه کنید {فالمراد بالمجلس مطلق مکان المتبایعین حین البیع }آقا ما تو این سرداب این فرش را به شما فروختیم . ولکن جریان معامله ما باقیست شما میگی کاردارم خب میگی باهم میریم . چرا ؟ چرا باهم میریم ؟ من که بیرون کار ندارم ولکن چون تتمه ای هست که باید فکر کنم این معامله را رضای صد در صد حاصل بشه یا نشه با هم میریم بیرون ، میریم تو خیابون طیاره سوار میشم میریم لندن تا لندن من اختیار فسخ دارم شما هم دارید .مجلس که عوض شد که چرا ؟ برای اینکه این بود ما باهم بود درجریان معامله است . این بود دارای دو بعد است ، بعد اول که ایجاد کردیم معامله را بعد دوم ، ایجاد معاملست که رضایی هست . رضایتی در کار هست که معامله ایجاد شد .
بعد دوم باید کمال رضایت از طرفین حاصل شه ، کمال رضایت طرفین در صورتی حاصل میشه که هم دیگر را ول کنند ، ول کنند به طور عادی . اما همدیگر را ول نکردند من شما را رها نکردم شما من را رها نکردی یکیمون رها کرد دیگری نه دیگری میخواد میگیم نه آقا کارداری خب با هم میریم بیرون پس اینکه ایشون قید میفرماید که { فالمراد بالمجلس مطلق مکان المتبایعین حین البیع }حین البیع میخواد چیکار این را خط بزنید .
حین البیع نیستش که .آقا حین البیع نیستش که حین البیع که نیست . بیع که ، بیعت اشترت تمام شد این حین البیع ، این حین البیع .بالاترش حین البیع میگد که مکان حین البیع . آقا این
(مادامی که ما از هم دیگر جدا نشدیم حین البیع حساب میشه)
مکان حین البیع ببینید ، وقتی که ما بیع . چون بیع دو بعد داره دیگه یک بعد اصلش یک بعد تا رضا حاصل شه.بیع کدوم ؟ اولیست . وقتی که من این فرش را به شما فروختم یک ساعت پیش به شما فروختم در اینجا فروختم بعد همون آن بلند شدیم باهم رفتیم بیرون چون رضا کامل نشده . آیا خیار مجلس ما داریم وقتی که
(رضای کامل نشده پس بیع نشده ، یعنی این حین البیع ..)
نه نه این توسعه پیدا نمیکنه که چطور توسعه میکنه چه کارش کنیم ؟
(مادامی که این تراضی کامل حاصل نشده این بیع کامل نشده )
این که حین البیع نیستش که نفع این از کمال بیع که کمتر بود که حین البیع پس کمال اضافه دارید شما که درست بشه .کمال را در اینجا بیارید تا درست شه .
{و انما اقدر بفرده الغالب} این را چه معنا میکنید آقایون؟ اینکه اقدر ، انما اقدره بفرده الغالب ، فرد غالب خیار مجلس، مجلس مبایعه است . مجلس مبایعه یعنی چه ؟ یعنی نشسته باشه معامله میکنیم . در حال راه رفتن در حال ایستادن در حال چه در حال چه در حال چه نه . این را میخواید بگید شما؟ که به مجلس تعبیر کرده میگیم این محتاج فرد غالب نیست . ایستاده و نشسته و راه رفته همه مجلس بیع ، چون مجلس ولی جلوس نیستش که . اقیموا الصلاۀ یعنی چه ؟ شما فقط در نماز باید بایستید ؟ نه به پا دارید نماز را . لفظ مجلس مبایعه این نیستش که اونجایی که نشسته اند معامله میکنند . نوعاً نشسته معامله نمیکنند نوعامیره در دکون وایمیسته یک جنسی را میخره . پس اینکه شما میفرمایید فرد غالب نخیر فرد غالب نی ، فرد کلیه .
مجلس البیع ، مجلس معامله اون جایی اون زمانی اون وضعیست که در اون وضع معامله هست و استمرار دارد اصل معامله ایجاد معامله است . استمرارش مادامی که رضایت کامله حاصل نشده .
{ واضافۀ الخیار علیه لختصاصه ی و رتفاعه ی بنقداعه ی الی آخر } مطالبی را باید دراینجا بحث کنیم که به ترتیب عرض میکنم .
بحث اول : که این را دیروز عرض کردم امروز هم عرض کردم که خیار مجلس در اختصاص بیع نیست بلکه مربوط به کافه معاملات این اولاً .
ثانیاً آیا خیار حق هست یا حکم ؟ مگر حق داریم یا حکم دیگه . این حرفم شیخ انصاری خودشون نفرموده اند که .خب تنبه فرمودند حرفیست که از اول میدونند اشخاص حق است حکم حق ، آیا حکم را میشه لا سبیل گذاشت ؟ نه.
مثلاً پدر دارای ولایت است بر فرزندان کوچک که اگر مردند چنین زنده ماندن چنان ولایت داره . میشه این ولایت را بفروشه ؟ ولایت را اسقاط کنه ؟ این ولایت برای مصلحت والی و مولا علیه است و این استمرار دارد تا وقتی که ولایت لازم نیست .
آیا حق طلاق را میتواند مرد از خود صلب کند به زن بدهد که فقط این زن حق طلاق دارد نه من ؟ نه این فقط حق نیست این حق و حکم با هم است اما سه بعدیه .گاه فقط حکم است که هیچ قابل اسقاط نیست .
گاه ممزوج حق حکم اگر حق را اسقاط کردید حکم چیه؟ اسقاط نمیشه .گاه فقط حق .آیا این خیارات حکم است فقط؟ حق است فقط ؟ یا مخلوط از حق و حکم . معلوم حق .
خب برای چی خداوند مقرر کرد که من در مجلس مبایعه حق دارم برگردونم این کلاه سرم نره اینطور دیگه . این حکم نیست اگر حکم بود که به هیچ وجه قابل اسقاط نبود بابا این حق است فقط این حق مالیست . حق ولایتی نیست حق زوجیت نیست حق ابوت نیست حق چی نیست . واجب شرعی به عنوان خود شرع نیست اینا نیست ، بلکه این خیار را خداوند مقرر کرده است که من مادامی که رضای کامل بر مبنای عقل تجارتی و بر مبنای ایمان تجارتی حاصل نکرده ام بتونم بر گردونم که بعد تو سر خودم نزنم ای کاش نمیخردم مثلاً این حق . این حق قابل اسقاط هست اما قابل اسقاط است چه جور ؟ ایشون دو فصل فرمودند ما یک فصل را اضافه کردیم فرمودند قبل العقد یا بعد العقد ما عرض میکنیم و مع العقد .
ولکن در این سه بعد که خیار مجلس قابل اسقاط هست ، بله قابل اسقاط هست ولکن این شرط ندارد ؟ همینطور گتره بنده این فرش کرمانی را از شما خریدم واردم نیستم فعلا خریدم حالا تو این مجلس نشسته ایم و دارم فکر میکنم شاید نخوام برگردونم شاید بخوام باشه و شاید چونه بزنم شاید بالا شاید پایین .
خب این حق را من چشم بسته بیام خودم علیه خودم اسقاط کنم و طرف هم اسقاط کنه هم طرف حق برگرداندن پول را اسقاط کند و هم من که گرفتم فرش را حق برگرداندن فرش را .
تو این خیار کمال طرفیت دیگه . هم بایع خیار مجلس دارد هم مشتری خیار مجلس دارد هر دو اسقاط کنند احدهما اسقاط کند بله حق است میشود اسقاط کرد اما اگر اون مصلحتی که خداوند در نظر گرفته است محفوظ بماند که کلاه سرم نرود و کلاه نگذارم. اما اگر چشم بسته من خیار مجلس را از خودم اسقاط کردم او هم اسقاط کرد خریدار فرش اسقاط کرد فروشنده هم اسقاط کرد شاید سر خریدار کلاه رفته و شاید سر فروشنده کلاه رفته نمیدونیم .پس چرا بیع در اینجا لازم باشد و حق قابل اسقاط باشد ؟ پس اسقاط حق شرطی دارد که آقایون ذکر نفرموده اند .
اصلا یک نفر از فقهای شیعه و سنی ذکر نکرده اند برید بگردید .
این حق ، این خیار که حق است و حکم نیست حکم خالص نیست که قابل اسقاط نباشد حق مخلوطم نیست که به حساب حکم قابل اسقاط نباشد حق خالص . این حق خالص را قبل العقد یا بعد العقد و ما عرض میکنیم و مع العقد میشود اسقاط کرد ولی به شرط غبطه .
غبطه ربانی . خداوند این خیار را مقرر فرموده است برای اینکه کامل الرضا باشد روی عقل تجارت روی ایمان تجارت نه کلاه بگذارد نه کلاه سرش برود این مهلت را داده اگر من این مهلت را بندازم دور خب این احیاناً ضرر کردم . چون احیاناً ضرر کرده ام و چون من علم ندارم اطلاع ندارم بعد چه خواهد شد . حالا فرض میکنیم آقا جنسی که بنده خریده ام این جنس را ده هزار تومن خریده ام فرض کن نه هزار تومن هم میارزید آیا صد در صد راضی خواهم بود ؟ نه. من این جنس را برای یک جایی خریدم که اونجا را دارم معامله میکنم بعد معامله اینجا بهم خورد و این جنس را دیگه لازم ندارم اگر در مجلس بیع من متوجه شدم که دیگه این جنس لازم ندارم اخبار کردم که اون خانه ای که میخواید بخرید از بین رفت خب من دیگه نمیخوام . ولو هزار تومنم ارزون خریدم خب نمیخوام اصلا ، آقا نمیخوام خب در اینجا من چه طور حق را اسقاط کنم ؟ با اینکه به ضرر منم نیست ولی من تاجر که نیستم که برم بازار و مثلا بفروشم . پس این اثبات حق چه قبل العقد چه بعد العقد چه مع العقد که مع و بعدش معقول قبلش یک مقدار حرف داره .
اسقاط خیار در اینجا مشهود است به غبطه ملاحظه اینکه ضرری بر من و بر طرف مقابل نخورد وصد در صد این مطلبی را بدانم و احمالی در کار نباشد این مطلب اول .
مطلب دوم ، آقایون که میفرمایند اسقاط خیار قبل العقد . سوال : مگه قبل العقد خیاری هست ؟ قبل العقد که خیاری نیست .قبل از اینکه من چیزی را به شما بفروشم شما اختیار داری ؟ اختیار چی داری ؟ اختیار داری معامله نشده را بهم بزنی ؟ من اختیار دارم معامله نشده را بهم بزنم ؟ این را آقایون گیر کرده اند .
خب چه کار باید کرد در اینجا ؟ حالا بعد گفتش که بله خب عرفیه که معامله ای که هنو نشده ما اون معامله ای که هنو نشده از حالا اسقاط اختیار فسخ میکنم . غلط اصلاً . چیزی نشده است که اسقاط کنیم . بله اگر اسقاط قبل العقد به این معنا باشه که تصحیح نفرمودند آقایون .
اسقاط خیار مجلس قبل العقد با اون خصوصیات و شرایط .
من میگم که این معامله را الان میخوام بکنم حالا اسقاط میکنم اختیاری که از زمان عقد برای من حاص میشود.
مگر نمیشه؟ خب میشه ما در باب عبادت هم داریم دیگه . در باب عبادت داریم که مثلثی از ریا مبطل عبادت . اگر کسی قبلا بگه میخوام نماز شب بخونم ریا است ، بعد نماز شب خوند بر همون مبنا چه طور ؟ ریا است باطل .
اگر در حین نماز شب خوندن ریا کرد باطل . اگر نماز شب خوند و با قصد قربت نماز شب خوند ولی بعدا گفت ا من چه قدر تشنه میشم نماز شب خوندم ریا کرد ؟ این ریا نماز شب قبلی را از بین میبره .
بعد سوم را آقایون قبول ندارند ، برای اینکه صحبت علت و معلول که نیستش که . خداوند قبول ندارد عملی را که ریایی باشد . چه قبلا ًریاییش کردید چه حالا چه بعداً چه فرقی میکند دیگه .
چه کوزه را وقتی خریدی شکستی چه قبلاً شکستی چه بعداً شکستی ، در اینجا هم همینطور. در اینجا قبل از اینکه معامله ای انجام بشود من با شرایطش اسقاط کنم خیاری که بعداً حاصل خواهد شد خب چه اشکال داره ؟ از حالا میگیم اسقاط انشاء ، خب انشاء باشه .مگر در انشاء تاخیر نمیشه ؟ حالا این بحث ها را خواهم کرد درباب عقود و ایقاعات . بعضی از مسلمات را آقایون مسلم گرفته اند ما قبول نداریم مسلم خلافش . آقا جون این بیعی که چند دقیقه دیگر انجام خواهد شد مگر بعداً خیار نخواهد آورد ؟ بله .
من از حالا میگم اون بعدی را نمیخوام . آقا این زمینی را که من بعداً بناست بخرم را این زمین را که بناست بخرم یک ماه از خرید تا بعد در اختیار دارید برید توش گردش کنید از حالا بگم گردش کنید ، ولی مال من نشده ولی گردش کردن از کی حلال میشه؟ از اون وقت. ولی من کی این قرار داد را کردم ؟ قبل از معامله .
این گیرو گوری ندارد ، گیر و گور جاهای دیگرست که باید بحث کنیم این یک بحث .
بحث دیگر این را آقایون فکر کنید آیا این خیار که حق است حق کیست ؟ معلوم حق متعاملین ولکن . سوال : آیا متعاملین میتوانند هر دو باهم خیار را به شخص ثالث بدهند ؟ یا بایع به شخص ثالث بدهد مشتری نه یا مشتری به شخص ثالث بدهد بایع نه ؟ ثم این بحث یک بحث که میشود حق خیار را انسان منتقل کند به دیگری. آقا بنده و شما معامله کردیم ما آگاه نیستیم یک نفر آدمی که خیلی وارد غائب یا حاضر بگه آقاجون این خیار ، خیار فسخ مال شما ، خیار شرط یا خیار چه یا خیار مجلس . در مجلس نشسته آقای فلان وارد در فرش فروشی . میگم اختیار فسخ مال شما تا مادامی که مجلس مبایعه است مال شما .میشد منتقل کند خریدار یا فروشنده یا هر دو این خیار را به غیر چون حق است ؟ حق قابل انتقال دیگه .حکم است که نه قابل اسقاط است نه قابل انتقال ولکن حق قابل انتقال این بحث دوم .
بحث سوم این است که آیا وکیل حق الخیار دارد یا نه ؟ اگر من به کسی وکالت دادم معامله میکنیم چه در حضور من چه در غیر . آیا این وکیل در اجرای معامله نه در کل ها. یک مرتبه وکیل است در کل معامله اولا و آخراً خیار داره معلومه .یک مرتبه نه وکیل است در اصل معامله بعضیاش نه فقط این معامله انجام بشه . اگر کسی وکیل است در اصل معامله نه در دنباله ی معامله و بقایای جریان معامله آیا این وکیل در اصل معامله میشود براش خیار جعل کرد ؟ یک.
یا اگر خیار جعل نکردیم چون متبایعانند دیگه یا متبایعان اصیلین باید باشند یا متبایعان وکیلین باشند یا احدهما اصیل باشند دیگری وکیل باشد . این ها را اگر خود صاحب ثمن یا مثمن بهشون خیار ندهد آیا به عنوان البیعان بالخیار ما لم یفترقا ، این ها چون بیع هستند این ها خیار دارند یا خیار ندارند این هم باز یک بحثیست .بعد هم بحث های دیگری بعد هم مسقطات خیار را انشالله صحبت خواهیم کرد.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان
الهی آمین
و معارف القرآن العظیم
الهی آمین
و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا.
الهی آمین
والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد