495
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
برداشتهای غلط که به عنوان قصور یا تقصیر از کتاب و سنت شده است و میشود موجب تناقضات افکار است. و دیروز مطرح کردیم فقه و تفقه را در چهار احتمال. البته فقه و تفقه به معنای عام که دریافت معارف شریعت باشد چه در بعد اصلی باشد و چه در بعد فرعی. ما حالا در بعد فرعی داریم بحث میکنیم. بحث اصلی در بعد فرعیش که مقدمه است از برای مباحث فقهی که در دنبال هست.
یک فقه گویا داریم که فقه کتاب است در اصل و سنت است در فرع و یک فقه سنتی داریم که یعنی روش فقها شیعه و سنی یا بر مبنای چهارگانه یا هفتگانه و یک فقه پویا داریم که جدیدا سخن از آن گفته میشود و یک فقه تشریع بشری داریم که سنیها اول این حرف رو زدن که با قیاس و بعد استحسان و بعد استصلاح که اگر در مواردی ضرورت دیدیم خودمون بنشینیم فکر کنیم حکمی جعل کنیم یا اگر نصی از کتاب یا سنت نداشتیم چون نمیشود که شرع بدون حکم باشد ما خودمون بنشینیم ما شرعمداران و فقیهان حکمی رو جعل کنیم. این چهار جور فقه در کار هست.
ما اول سلب را باید عرض کنیم بعد ایجاب رو. آنچه در باب تفقه از شریعت درست نیست این چند بعده:
یک: درست نیست که ما مبانی متضاد به عنوان اصلها و پایههای شریعت داشته باشیم. یا مبنایی واحد یا مبانی متناسب که با هم دست به گردنند و با هم کمک میکنند و تبیین میکنند حقایق شریعت رو. اما اگر مراجع رجوع ما و مراجع استبلال ما و مراجع فتوا و نظر ما در احکام فرعی شریعت، اصلی جای خود، در احکام فرعی شریعت گوناگون باشد طبعا نظرات هم گوناگون خواهد شد.
یکی بر مبنای کتاب اصالت فتوا داشته باشد، دیگری بر مبنای سنت، دیگری بر مبنای روایت، دیگری بر مبنای شهرت یا اجماع یا ضرورت به طبیعت الحال چون این اساسها و پایهها دلالتهاشون با هم فرق میکند نظرات با هم مختلفه. پس وحدت و هماهنگی دلیل شریعت این نقطه اولین هست از برای صحت مراجعه و صحت برداشت و عرض میشود که استدلال. اما فقه سنتی اینطور نیست، فقه پویا اینطور نیست، فقه سوم که فقه تشریع است اینطور نیست.
مثلا در فقه سنتی که اینها معتقدند از نظر عقیده این است که کتاب و سنت و عقل و اجماع اما کتاب نقشی ندارد. نقش اصلی در فتاوا، کتاب ندارد. سنت قطعیه هم چندان مورد نظر نیست بلکه صحبت صحبت روایات هست و سند و کتاب. بعد عقل و اجماع و شهرت و بیشتر چنین گفتن و این حرفها. این مباده گوناگون و این موالی که با هم اختلاف دارند گاه اجماع بر خلاف کتابه، گاه شهرت بر خلاف سنته، گاه اجماع بر خلاف شهرت و عرض میشود که کتابه و همچنین این مباده گوناگون موجب برداشتهای گوناگون میشود و این فقه سنتی را یا فقه پویا رو در وجه دیگر تشکیل میده.
پس یکی از علل علل برداشتهای مختلف چیه؟ اینکه نویسندگان و طرفداران فقه پویا تحلیلشون اینه میگن برداشتهای گوناگون به حساب علل درونی و برونی گوناگون موجب اختلاف انظار فقهی و فتاوا است و اینها چارهای هم ندارند اینو داره و اینها چارهای هم ندارند چون علل درونی و عل برونی اتوماتیکی به انسان یک دیدی میدهد که با اون دید برداشت میکند از شریعت که دیگری علل درونی و برونی جور دیگر است و جور دیگری برداشت میکند و در جاهای گوناگون صاحب این فکر و صاحبان این نظر میگن نه خیلی هم مقصر نیستند اصل شریعت درسته اما برداشتهای از شریعت فرق میکنه. البته صاحبین این فکر صحبت نمیکنند که شریعت کدامه. شریعت …کتاب و سنت و عقل و اجماع است که شیعه میگوید یا کتاب و سنت و عقل و اجماع و قیاس و استحسان و استصلاح هست که سنی میگوید. اینو ما در فقه گویا میگیم که فقط کتاب است در اصل و سنت در فرع.
این برداشتهای گوناگون که قصورا هست که اون مطلبی نیست که اینجوره قصورا هست و نه تقصیرا این موجب نظرات مختلف کسی میگوید واجب، کسی میگه حرام، کسی میگه مباح، کسی میگه چه، این نظرات مختلف که میدن همه این نظرات هم حق است هم باطل. حق است چون برداشتهای قاصرانه است و نه مقصرانه از شریعت، باطل است چون شریعت دارای احکام متناقض و متضاد نیست. و این خطرناکترین قدمی است که علیه فقه اسلام برداشته شده و این از موالید فقه سنته. بنابراین ما سراغ فقه سنتی میرویم. محور اصلی فقه سنتی است.
چند جهت در فقه سنتی است که نظرات گوناگون و برداشتهای متناقض متضاد حتی برای یک نفر ایجاد میکند نه برای چند نفر. برای یک نفر یک نفر فقیه برداشتها و نظرات متضاد و حتی متناقض ایجاد میکند تا چه برسد برای نفراتی. و این نفرات چه در یک زمان و چه در زمانهای متعدد، چه در اثر بسط و قبض علوم و تکامل علوم و چه اختلاف علل درونی و برونی و چه غیر به طور اتوماتیکی نظرات مختلف اینها خواهند داشت. عللشو ما عرض میکنیم دونه دونه.
یک: یک علت البته قبل از اینکه علت رو ذکر کنیم اینو عرض میکنیم که شریعت ما شریعت غرا است در بعد معنا و در بعد دلالت لفظی نصا و ظاهرا کالنص، کتاب در اصل و سنت قطعیه در فرع و در حاشیه. خداوند جوری احکام خود را در قرآن بیان کرده که هرقدر لغت بالا و پایین برود، هرقدر علم بسط و قبض پیدا کند، هرچه شود کسی نمیتواند بگد من قصورا چنین برداشت میکنم. برداشت غلط تقصیره. اگر برداشت غلطی در کار خواهد بود این برداشت غلط تقصیره اما قصور نمیشه گفتش مگر کسی لغت را نداند، ادب قرآن را نداند، لغت قرآن را نداند، برخوردش با قرآن بدون کلید باشد شما بدون کلید در رو نمیتونید باز کنید باید برید بشکنید. اگر شما کلید ندارید هرکه و هرچه باشید در را با انگشت نمیشه باز کرد باید بزنید بشکنید یا وارد نشید. کسانی که کلید فهم قرآن و سنت را ندارند که لغت را، که ادب را، که صرف را، که نحو را، که دقت را، که فکر را، که جستجوی صحیح از معانی لغت را و جستجوی صحیح از عرض میشود که مرادات صحیح ادب را و فصاحت و بلاغت را ندارند اینا به طور کلی خب کنارند.
قرآن شریف که حجهٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ این بلوغ رو در تمام ابعاد داره. در لفظ گنگی ندارد، جمال دارد اجمال ندارد، رسایی در بالاترین قله رسایی دارد نارسایی ندارد، گنگی ندارد، شبهه ندارد، احتمالات غلطی که نشود با خود نص یا ظاهر دفعش کرد ندارد. و این معنای متین بودن حجت بالغه الهیه است.
خدا در قرآن شریف لغت و ادبی را انتخاب نکرده است که گنگ باشه بلکه لغت و ادبی که هرقدر لغت ترقی کند و ادب ترقی کند باز تحت الشعاع قرآنی است. و لذا اهل ادبم معتقد به این معنا هستند حتی غیر مسلمانها که هرقدر ترقی کند ادبیات عرب عرض میشود که و قلم عربی ترقی کند و لسان عربی ترقی کند باز هم یک آیه اگر در مقادیر زیادی در صفحاتی از بهترین کلمات عرب باشد این آیه مثل خورشید میدرخشه. و معنای بقای حالت اعجازی قرآن حتی در بعد لفظ چنینه.
در بعد معنا اینگونه است که هرقدر علم بشر، عقل بشر، فکر بشر، اختراعات بشر بسط پیدا کند و ترقی کند باز تحت الشعاع قرآن است و قرآن … نیست. قرآن تحت الشعاع قرار نمیگیره و مقارن هم قرار نمیگیره. از نظر نفسم چنینه چون کلید است که در را باز میکند. الفاظ است که معارف و معانی قرآن رو میفهماند. بنابراین تعبیر لفظی اونقدر باید قرآن غنی باشد که هیچگاه کسی نتواند ادعا کند که اجمال دارد، ابهام دارد، شبهه دارد، چه دارد چه دارد. اگر اجمالی و ابهامی هست از طرف خود ماست. یا کلید صحیح رو دریافت نکردهایم کلید غلطی میاندازیم یا کلید نداریم یا از راه درست عرض میشود که وارد نمیشیم.
بنابراین هرقدر علم ترقی کند علم عرض میشود که مادی، هرقدر عقل بشر، فکر بشر، علم بشر، دقت بشر، کاوش بشر و گنجایش دریافتی بشر ترقی کند قرآن تحت الشعاع قرار نمیگیرد. برخلاف نص نمیشود چیزی گفت. بر خلاف ظاهر مستقر چیزی نمیشود گفت. تا حال هم این مطلب ثابته. چهارده قرن از عمر قرآن میگذره حتی در یک نقطه و در کوچکترین ملاحظه لغوی و ادبی دو قرآن حتی کسانی که معارض با قرآن بودهاند و هستند اینها ایراد نگرفتهاند.
و قائده حجت بالغه الهیه مخصوصا کتاب اخیر هم چنینه که اگر ما احکام الهی را بایدها ، واجبها، نبایدها، حرامها را و بینهما راجحها و مرجوحها و مباحها را که از قرآن استفاده میکنیم اگر چند بعد را مراعات کنیم برداشتهای گوناگون یعنی چه؟ این غلطه. برداشتهای گوناگون در علل و حِکَم قرآن مطلبی است، در خود احکام مطلب دیگری است ما در خود احکام داریم بحث میکنیم. در خود وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ که قرآن میگه از حُرِّمَ هیچوقت در هیچ زمانی در هیچ زمینهای از حُرِّمَ نمیشه برداشت اُحلّ کرد. از کُتِبَ برداشت لم یکتب کرد، از فُرِضَ برداشت لم یفرض کرد، از وجوب نماز جمعه وجوب نماز شنبه کرد، خب نمیشه. این در بعد اول که در دلالت لفظی حجت بالغه الهیه است و بالاترین قله فصاحت و بلاغت است این اینطرف و اونطرف نمیره. در برداشتها برای کسانی که راه را به دست آوردند، لغت را، ادب را، دقت را، فکر را در قرآن بدون تاثیر عوامل درونی و برونی این ثابته. بله حکمتها، علتها از نظر طبی، از نظر چه، از نظر چه، از نظر چه اگر راه درست برن خب میفهمند و بیشتر میفهمند و بیشتر میفهمند و این عوض نمیکنه حکمی رو.
بله اگر علتها و حکمتهای تراشیده باشد، خود من درآوردی باشد و من خودم درست کردم اون مطلب دیگری است اونو قبول نداریم. ولکن اگر علم طب ثابت کرد این مطلب را که اگر شرع مقدس فرمود که گوشت خوک حرام است برای این است برای این است برای این است و درست اگر فهمید خب مطلبی نیست. خب قبلا نفهمیده بود حالا میفهمد. اگر از راه صحیح علم طب یا غیر علم طب یه حکمتی را برداشت کردند من نمیتونم بگم حکمت صد در صد اینه. یه حکمت جسمانی را برداشت کردن یا از راه عرفان، از راه معرفت، از راه عقل یک حکمت معنوی رو برداشت کردن و درست برداشت کردن این اختلاف برداشت اختلاف تضادی نیست اختلاف تکاملی است. اگر برداشت صحیح باشد اختلاف تکاملی است اختلاف تضادی عرض میشود که نیست. و اگر اختلاف تضادی باشد برداشت غلطه ولی تمام این برداشتهای در بعد دوم که بعد از حُرِّمَ ، بعد از احلّ ، بعد از فُرض ، بعد از وجب ، بعد از اینهاست در بعد دوم این اختلاف برداشتها وجب را غیر غیر وجب نمیکند، حرّم را غیر حرّم نمیکند، هر چه بفهمند و هرچه نفهمند اختلاف برداشتها در بعد حکمتهای احکام و در بعد علتهای احکامه. اصل عوض بشو نیست.
پس کِی عوض میشه؟ در چند جا عوض میشه. ها اینو عرض کنم خب ببینید ما در برداشت از راههای صحیح از نصوص و ظواهر قرآن در اصل و از سنت در فرع ما که معصوم که نیستیم احیانا اشتباه هم میکنیم. این اشتباه با چند چیز برطرف میشه. یکیش شورا، وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ. کسانی که همه ناظران صحیح هستند در کتاب الله و درست دقت میکنند و بر مبنای صحیح وارد میشن و علل درونی و برونی موجب … و موجب تحریف و موجب عرض میشود که تحمیل بر قرآن نمیشود اینا افکاری کردند خودشون بعد با هم در شورا میذارند. اگر نقصانهایی هست اگر تاریکیهایی هست اینهام برطرف میشه تقریبا به کلی. بسیار کم میماند احکامی که در بعد اول و بعدا بعد دوم حل نشه. و اگر کسی بود که اول چیزی گفت بعد چیز دیگر هر دو استناد به قرآن بود این مال چیه؟ مال قرآن نیست … مال قرآن نیست. اگر یه نفر ده سال پیش به آیه قرآن استنادی کرد فتوایی داد و ده سال بعد به همون آیه استناد کرد فتوای دیگری داد این تقصیر قرآن نیست تقصیر جو است علل برونی است.
همه علما، اجماعها، شهرتها، ضرورتها و و و وهاها همه در حوزههای شیعه و حوزههای سنی گفتند محرمات رضاعیه دو تا نیست بیشتره. این بدبختم توی حوزهها بوده. انفصال از معارف این حوزهها صد در صد کار آسان نیست. این یک فضل خاص الهی است که انسان انفصال پیدا کنه. این حجابهایی که ایجاد کردهاند با منطق ضرورت که بین شیعه و سنی علی الاطلاق میگن محرمات رضاعیه دو تا نیست فقط مادر و خواهر نیست، دختر هست، عمه هست، خاله هست، دختر، دختر برادر هست، دختر خواهر هست، پسر … هست، چی هست این بیرون آمدن از این کار آسانی نیست. بنابراین تقصیر قرآن نیست قرآن که بیان کرده قشنگ. وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ . بنات ندارد، اخوات ندارد، چه ندارد. تقصیر قرآن نیست. تقصیر من و منهاست که علل برونی ضرورت و علل برونی مسلّم بودن نه برای حفظ دکانها نه. خب کسی که این درسها رو خونده، بله بر محور قرآن کار کرده فکر کرده و اینهام زمینه بوده ولی این زمینههایی یک حجابی درست کرده و یک علت برونی غلطی ایجاد کرده که ده سال پیش بیست سال پیش این نظرم این بود که محرمات رضاعی زیاده ولی بعد که خود را به طور کلی کشید از این مفاهیم غلط حوزه و از این حجابهای برونی و از این اصطلاحات غلط و ضرورتها و اجماعات غلط خود را بیرون کشید الان صاف در مقابل تمام فقهای تاریخ اسلام میایستد میگوید فقط محرمات رضاعیه دو تا. پس این علت برونیِ غلط هست یا علت درونیِ غلطه.
بنابراین اگر بر محور کتاب و دلالت قوی کتاب که اقوای دلالتهاست در طول تاریخ نوشتهها در گذشته و آینده همچنین اگر درست وارد بشه متن قرار بده و بعدا شورا بشه اینجا حکمت علمی خواهد شد. درصد اختلاف خیلی کم خواهد بود ولی نشده. پله اول را نرفتهاند تا چه رسد پله دوم. ما هنوز در خم این کوچهایم. ما در این پله اول مورد بمباران هستیم مورد هجوم هستیم در این پله اول که بر محور قرآن اصالتا و بر محور سنت فرضا ما عرض میشود که فرعا ما فکر کنیم تا برسیم به پله دوم. پله دوم امام زمان تشریف میارن شاید در اون موقع این جریان رو ما انجام بدیم که حضرت بتونه ما رو بشناسه ما هم بتونیم اون حضرت رو بشناسیم میگه عکس رو کتاب نمیشد دید. خب این عرض میشود که مرحله اولی.
پس اختلافات مال چیه؟ اختلافا هم چند جهته. اختلافاتی که بین فتاوای شیعه و سنی است شیعه با شیعه، سنی با سنی، علوی با سنی، علوی با شیعه، اخباری با اصولی، اصولی با اخباری و با این متقدم متاخر، متاخر متقدم، متاخر متاخر با متقدم، متاخر متقدم با متقدم این اختلافاتی که در یک زمان یا در چند زمان بین فقهای مذاهب مختلف چه مذاهب مذهبی شیعه و سنی چه مذاهب اصولی، مذاهب عرض میشود که فقهی، مذاهب اخباری، مذاهب چه هست تمام مرض از خود ماهاست. بعد از محور واحد که محور موحد است که کتاب الله هست یا بعد است یا اگرم … داریم علل درونی، عوامل درونی و عوامل برونی است که برداشت رو عرض میشود که غلط میکند برداشت رو عوض میکند.
و نه در زمانهای گوناگون که صاحب فکر فقه پویا میگوید که گذشت زمان و ترقی علم آب را که بسیط مینمود الان مرکب از H₂O میداند H₂O و بعدا چنین. نه کاری به علم نداریم اینجا که به علم کاری ندارد که. این فقهای سنی که به ترقی علم هنوز که کاری ندارند. حالا اگرم کار داشته باشند میگیم علل درونی و برونی علم یک، علل درونی و برونی شهرتها، اجماعها، قیاسها، استحسانها، استحصلاحها، ضرورتها و علل درونی دوستداریها، حبها. یه نفر آدمی است که اینقدر مقدسه میخواد از خدا مقدستر بشه میگه زن باید جوری تو گونی بره که اصن هیکلشم معلوم نباشه. این کتاب که نیست چیکار میکنیم؟ این تعبیر میکنه آیات رو، دیروز اشاره کردم، آیات رو و روایات که وجه و کفین رو استثناء کرده این میاد … معنا میکنه این علل درونی است. این در درون علاقه آنچنان دارد که زن به طور کلی هیکلش هندسی وجودش و فیزیکش هیچیش بیرون نباشه، اصن هیچی بیرون نباشه. میگه اصن یه جام که اگر زن نشست اینجا بنشینید چنینه. اگر نگاه کنید با مژکهای چشم تو را آوازه میکند به جهنم مثلا، از این حرفا. یا فرض کنید که کسانی که این فکر جاهلی را از جاهلیت عرب گرفتند که زن اصلا عربا اینطور میگفتند جاهلیت عرب که زن اصن انسان نیست حیوانه. خدا به شکل انسان آفریده که با مرد بتونه زندگی کنه و کلفتی کنه. کمااینکه یهودیها هم نسبت به غیر یهودیها هم این حرف رو میزنند. یهودیها نسبت به امت غیر اسرائیلی میگن که اینا انسان نیستند خدا اینها رو به صورت انسان آفریده است که خادم ما باشند. این فکر جاهلیت عربی نسبت به زن در روایات شیعه آمده است در روایات سنی آمده است و قرآن نصش بر خلاف این روایاته.
میگه چی؟ مثلا از پیغمبر بزرگوار نقل میکنه که یک زنی رفت خدمت حضرت و عرض کرد که آیا شوهر من چند حق بر گردن من دارد؟ دو تا؟ سه تا؟ ده تا؟ فرمود نخیر صد هم بالاتر، اصن قابل حساب نیست. صد برابرم بیشتر حق داره. این خلاف نص قرآنه وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ. اگرم وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ به حساب پاسداریه نه درجه فضل ایمان. پاسداری چون مرد قدرت بیشتر دارد از نظر بنیوی، از نظر تحصیل مایحتاج دارد. وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ هر وظیفهای مرد نسبت به زن دارد زن هم نسبت به مرد دارد زندگی مشترک هردوانه است. اما شما میاید فتوا میدید طبق روایاتی که زن اگر از خانه بخواهد برود بیرون رساله مرجع تقلید بخرد یا بخواند هیچی هم در کار نیست حرام است نمازش باطل است. از کجا اومد؟ این علل درونی است و علل برونی است.
علل برونی جاهلیت که این جاهلیت استمرار پیدا کرده و زن رو تو سرش زدند آنچنان تو سرش زدند که به طور کلی که از حیوان هم کمتر. بابا شما حیوان رو اینقدر محدود میکنید؟ این بز بخواد بره اونجا علف برداره اجازه میخواد؟ ولی این … شما این زن اگر بخواد بره خونه همسایه یا خونه پدرش پدر داره میمیره. توی روایتم دارد که یک زنی به پیغمبر اکرم عرض کرد که من پدرم مریض شد نرفتم سراغش چون شوهرم نبود، گفتند داره میمیره نرفتم چون شوهرم نبود. روایت دارهها سنی و شیعه. پدرم مرد نرفتم تشییعش، دفنش کردن نرفتم بعد شوهرم آمد و حالا یا رسول الله من وضعم چطوره؟ فرمود خیلی کار خوبی کردی عالی. این چه پیغمبری است؟ آخه این چه پیغمبری است که اینها ساختند با ما برای ما؟ مگر حیوان اینجور نظر میده؟ حیوان اینجور نظر میده که زن باباش مریضه نره. مگه میخواد بره باباش مریضه بره زنا بده؟ باباش مرده میخواد بره زنا بده؟ در تشییع جنازش باباش میخواد زنا بده؟ خب این زن اینقدر مومن بود اینقدر چی بود که مثلا اگه بود دقت داشت که شوهر، خب این دروغه این جعله. این همون جاهلیت عربی است که نقش بسته است در افکار ما و جریان درونی و برونی ایجاد کرده که آیات را تاویل ببرید. وقتی که به قرآن میرسد بر خلاف نص قرآن عرض میشود که فتوا میده. بنابراین عیب از خود دلالات ظاهر و نص قرآن نیست عیب از علل درونی و برونی ماست.
و علل درونی و برونی ما چند جهت داره. یک: مباده ما چند تاست؟ … مباده ما فقط قرآن نیست بلکه قرآن در حاشیه هم نیست. قرآن است، سنت است، روایت است، شهرت است، اجماع است، ضرورت است استاد چی گفت؟ آقای بروجردی رضوان الله علیه میفرمود که مرحوم شیخ طوسی هزار شاگرد داشت و این هزار شاگرد همه مجتهد بودند ولی همه مقلده بودند چون فتوا بر خلاف استاد ندادند احترام گذاشتند. این چه اجتهادی است؟ اینا که مجتهدند به احترام استاد مطابق فتوا استاد اگر بنده شاگرد شیخ طوسی بودم صدها به ایشون میکردم که آقا شما تفسیر نوشتید چرا با … قرآن مخالفت کردید در فتوا؟ اگر انسان خود را آزاد کند از تقید به این و آن، از علل و حواجب درونی و برونی، با چشم باز و با هوش باز و فکر باز بدون تعصب، بدون حجب درونی و برونی با قرآن تماس بگیرد که این بلاها ایجاد نمیشه.
پس این بلاها از چند جهت …
یک: تعدد مباده. یکی به این یکی به اون.
دو: احادیثی که مورد استناد قرار میگیره. فلان آقا اینطور برداشت میکنه دیگری میگه تقلیدگر، سومی میگه اینطوره. برداشتهای گوناگون چون حدیث طبعش اینه. حدیث تقیه دارد، جعل دارد، تقطیع دارد، چه دارد چه دارد. سند رو میبینیم سند صحیح چون سند صحیح است پس قبول کنیم. آقا کسی که متن را جعل میکنه خب سند رو هم جعل میکند این یک. کسی که متن رو جعل میکنه خب سند هم جعل میکنه کاری نداره که. قال سلمان عن فلان عن فلان عن رسول الله کاری نداره که. مگر کسی که متن رو جعل میکند این عرضه ندارد سند جعل کنه اولا.
ثانیا فرض کنید این سند واقعیه. سلمان از ابوذر از مقداد از عمار از که از که از که ولی همه سرشون کلاه رفته. چه مانعی داره؟ سر این غیر معصومین کلاه میره ولی سر امام صادق کلاه نمیره، سر پیغمبر کلاه نمیره، خدا سر نداره کلاه بره ولی اینها ولو عرض میشود که عادل باشند معصوم که نیستند سر اینها کلاه میره. شما میگید چون حدیث است و حدیث صحیح است بنابراین اینو باید بهش فتوا داد برخلاف نص قرآن یا بر خلاف ظاهر قرآن.
پس بلای اول که علل درونی و برونی است که موجب میشود برداشتهای متناقض و متضاد از شریعت بشه این است که چند مبدا ما داریم و یکی از مباده حدیث است حدیث صحیح است یا حدیثی که عمل کردن. میگن اگر حدیثی را بهش عمل کردن ولو صحیحه نباشد قابل قبوله اما در مقابل صاحب جواهر میگه صاحب کتاب عرض میشود که آیت الله کاظمی میگه، اقای دیشب خوابشو دیدم مرحوم آقای … شاهرودی دیشب خوابشو دیدم … با مقلد صحبت میکرد. اینا میگن بله فلان آیه رو خب بله این دلالت دارد وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ ولی چون شهرت بر خلافه عمل نمیکنیم. آیه رو با روایت اشتباه گرفتند یعنی این عوامل درونی و عوامل برونی و خب میگه حدیث اگر باشد بهش عمل کردن ولو بر خلاف قرآنه فتوا میدیم اما اگر آیه باشد که بهش عمل نکردند ما به آیه استناد نمیکنیم. حدیث رو با آیه اشتباه و آیه رو با حدیث اشتباه میکنند.
پس تمام این مرضها و تمام این علتها و تمام این بدبختیها و تمام این تضادها و تناقضها از تقصیرهای ماست. تقصیرهایی که تبدیل به قصور شده است در عرض میشود که حوزههای ما. این اولا تعدد مراجع استدلال که اینها با هم وحدت و هماهنگی عرض میشود که ندارند.
دوم: علل درونی علل برونی است. علل درونی من دلم میخواد اینطور باشه محبت دارم. علل برونی شهرت اینه، اجماع اینه بنابراین این عینک اجماع و شهرت و ضرورت و روایت و زیاد گفتن و شیخ گفته و سید گفته و آخوند گفته و چه گفته و همه گفتند و در باطنم علاقه دارم به علما چه کنم اگه علاقه نداشته باشم که مسلمان نیستم. این علل درونی و برونی علیل موجب میشود که حرّم یعنی مرجوح است، کتب یعنی نوشتن ولی میشه پاکش کرد اینو با … ببینید این علل درونی و این علل برونی موجب میشود که اون نصی جلی که که شمس …النهار است خورشید رو ما ستاره کوره ببینیم، خورشید رو زغال ببینیم مثلا. چرا؟ برای اینکه همه گفتند خورشید سیاه است ما هم میگیم خورشید سیاه است …
بنابراین بدترین بلایی که فقه اسلام مبتلای به اون بلا شده است عبارت است از فقه سنتی که اصالت قرآن درش نیست بلکه اصالت با جهات دیگره. اونوقت اینجا فقه پویا درست میشه. فقه پویا رو این برادر که کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت نوشته و زیادم مقصر نیست تقصیر با فقه سنتی است و این حجاب فقه سنتی در حوزهها اگر برداشته بشه ما اونوقت شریعت رو درست میتوانیم بفهمیم میگوید که بله این تکامل علم و تبلور علم موجب تبلور برداشتها و اختلافه. میگیم اگرم تبلور علم باشد تکامل علم باشد این اختلاف برداشت در نص و ظاهر احکام نمیتونه ایجاد کنه بلکه میشود اختلاف برداشت در حکمتها و علتهای احکام ایجاد کنه اونم اگر از مبنای صحیح باشد. اگر از مبنای صحیح باشد و از مبنایی که مقرر کردهاند انسان بتونه بفهمه علم ثابت، بهداشت ثابت، طب ثابت، فیزیک ثابت، چه ثابت، ثابت صد در صد خیلی روشن حسی این حکمت معلوم شد مثل اون عرض میشود که عکسی که به ما دادند در لبنان اینجا هم اصفهان پخش کردند آوردند از ما گرفتند که یک عکسی از ریه گرفتند که در ریه دو جمله موجوده. اگر آقایون دیده باشید یکی لا اله الا الله یکی محمد ان رسول الله. خب این اگر واقعیت داشته باشد، این اگر واقعیت داشته باشه تبلوردهنده است به اشاره بسیار لطیفهای که در آیه سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ . فِي أَنْفُسِهِمْ ابعادی داره و یکی از انفس نفس جسد انسان و ریه انسانه. اگر در ریه انسان که مرکز حیات انسان است، مرکز عرض میشود که زنده بودن انسان است این نوشته باشه لا اله الا الله، من دارم و دیدم و اون دکتر آلمانی هم که اینو دیده بود بهش گفتند مسلمان شد اینطور که میگن. لا اله اله الله، احتیاجی به این ما نداریم البته، اگر باشه، اگر چنین مطلبی باشد این چیه؟ این برداشت از اصل آیه رو عوض میکنه؟ نه تبلور میده. اصل آیه سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ معلوم. علی طول الخط آیات دالات بر حقانیت حق موجود است. در تمام علوم، در تمام علمهایی که پیشروی دارد و واقعیت و صحت و اصالت دارد هرچه بریم جلو حقایقی که در قرآن شریف بهش … یا اشاره شده این روشنتر میشه و از جمله این مطلب باشه.
ولکن کودنی ماها چیکار کرده؟ ما خیال میکنیم احیانا حالا که تفسیر مینویسیم چه مینویسیم حتما باید آیه مطابق میل ما مطابق گفته دیگران باشه. و لذا مثل فخرالدین رازی که امام … خیلی هم عالم بوده خیلی هم باسواد بوده خیلی هم قوی بوده این به آیات حرکات الارض که میرسه برداشت غلط میکنه میگه بله آیه میگد زمین حرکت میکنه عرض میشود که أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً یا آیات دیگر خیلی صریح ولکن خب این بر خلاف حسه من از جای خودم که پرت میشم بالا و همونجا برمیگردم. چون برخلاف حسه اونوقت این برداشت میکند بر خلاف نص آیه که نخیر این حرکت زمین نیست. خب این برداشت غلطه. آقا صبر کن. مگر قرآن نازل شده تمام مطالب قرآنی بایدمطابق آنچه را که بالفعل تو داری باشه؟ بله نقیض نباشه نقیض نخواهد بود نقیض نخواهد بود ولکن بعدا علم که ترقی کرد برداشت علم از نص قرآن همان نص بود اما برداشت فخرالدین رازی از نص قرآن خلاف نصه.
و همچنین مطالب دیگر مثلا در باب دستگاه گیرنده و فرستنده صدا و سیما که قرآن تصریح دارد که أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ نمیخوایم ما مثل … بشیم که مستر عرض میشود که مستر فلان و مستر فلان و مستر فلان گفت این زمین از فرزندان خورشیده ما هم بگیم زمین از فرزندان خورشیده، نخیر که أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا رو اینجا تعبیر میکنیم. میگیم نخیر قرآن میگد أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ، نه يَسْتَمِعُونَ علیه. آیا اینها نردبانی دارند که در این نردبان بشنوند نه بر نردبان. خب این اشاره بسیار لطیفی است بر نردبانهای گیرنده و فرستنده صدا و سیما.
نمیخوایم به قرآن تحمیل کنیم. ما نباید عجله داشته باشیم که تمام مطالبی را که علم و حس و چه و چه به ما گفته است این تمامه دیگه بالاتر نیست. نخیر ان … القران آیات متشابهات یفسر … . نه نصش را نه ظاهرش را، نکاتش را لطایفش را. هرقدر علم ترقی کند نکات و لطایف بالاتری است کمااینکه در معرفت الله چنینه. در عبودیت الله چنینه، در معرفت الله چنینه اما در نصوص ولاسیما نصوصی که مربوط به احکام است که بایدها و نبایدهاست این فرق غلط است.
پس فقه سنتی رو اگر ما کنار بزنیم راحت میشیم. این عینکها و این شیشههای سیاه را، زرد را بزنیم کنار خب سفید میبینیم برف را. این عینکهایی که اجماع و شهرت و مهرت و چه و داخل و باطن ما رو گرفتار کرده جوری که من بعد از پنجاه سال الان دارم انفجار عالمی در فقه ایجاد میکنم بعد از پنجاه سال که قبلا اینطور نبود قبلا بود اما اینطور نبود. قبلا بیست سال پیش بود اما اینطور نبود اما الان داریم تقریبا صد در صد با این فقه سنتی مخالفت میکنیم چون محور فقه سنتی محور قرآنی نیست. برخلاف ضرورت ما نظر میدیم، بر خلاف اطباق ضرر میدیم چرا؟ برای اینکه نص قرآن چنینه و نص قرآن قابل توجیح بر خلاف نص یا ظاهر مستقر قابل توجیح بر خلاف ظاهر مستقر نیست.
پس بزرگترین بلا و حجابی که بین ما و بین فقه اصیل شریعت عرض میشود که هست همین افکاره. اصول ما حجاب برای اینکه مثلا فرض کنید استعمالات در … معنای واحد، حجاب. حجابی که … امر نمیدونیم وجوب است یا استحباب ، حجاب. نهی نمیدونیم حرمت است یا کراهت، حجاب. لفظ کراهت مرجوح، حجاب. لفظ لا ینبغی مرجوح، حجاب حجاب حجاب. این فقه ما، این اصول ما، این ادبیات ما حتی، این لغت ما، این منطق ما، فلسفه ما، عرفان ما همه اینها حجاب درست کرده. اگر ما بیحجاب وارد بشیم حجابی بر قلبمان، بر فکرمان، بر دلمون، بر فهم لغتمون، بر فهم ادبیاتمون، بر فهم فقهمون، فلسفمون، عرفانمون، منطقمون در کار نباشد بدون حجاب با دریافت معنی صحیح لغت اونم بر محور قرآن و معنی صحیح ادب بر محور قرآن ما خیلی خطامون کم میشه. بسیار بسیار خطامون کمرنگ میشه. و این خطای کمرنگ هم با أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ و شور صحیح بین کسانی که اهل معارف قرآنی هستند عرض میشود که این برطرف میشه.
و الّا ما یکی از اعتراضاتی که به صاحب عرض میشود که فقه پویا داریم اینه شما که اعتراف دارید که اینا تقصیر ندارند اینا تقصیر ندارند برداشتها گوناگونه. سوال: آیا خدا عاجز بود جوری بگوید که برداشتها از نظر نص و ظاهر گوناگون نباشد؟ یا جاهل بود؟ یا خائن بود؟ چطور علمای شما اینطور نیستند؟ علمای شما مطالبی که در فیزیک میگویند، در شیمی میگویند، در جبر و لگاریتم میگویند، در هندسه و حساب میگویند، در چه، این برداشتها گوناگون نیست بله رد میکنیم میگیم اون اشتباه کرده رد میکنیم. برداشت نباید گوناگون باشه اگر درست گفته. چطور اونا نصشون اینجور است که میگه انیشتین اینطور گفت. نمیگه فلان کسی که انیشتین گفت نخیر اینطور گفت. خب عبارت اینطوره عبارت آدمیه. چطور در اون عبارات شما نمیگید برداشتهای متضاده؟ اما در کتاب و سنت مخصوصا در کتاب میگید برداشتها متضاده. نخیر ما متضادیم. برداشتها غلط است متضاد باشه.
و علت اختلاف در برداشتها یا علت اولی است یا علت دوم یا علت سوم یا تمام این علل با هم جمعه که گیر و گور از ماست که برداشت غلط میکنیم از قرآن و الّا خداوند این کتاب رو به عنوان ابدیت شریعت فرستاده است پس لغتش ابدی، ادبش ابدی، دلالتش ابدی ، صراحتش ابدی، ظهور مستقرش ابدی و ما هستیم که گیر و گورها درست میکنیم و برداشتها مختلفه.
والّا اگر اون فقه پویا را بخوایم بپیماییم که از فرزندان غیرمشروع فقه یا مشروع به حساب خودش فقه سنتی است بنابراین هیچی دیگه شریعت چیه؟ اون اینطور فهمید چارهای نداره علل درونی و برونی. این … میذاریم کنار. آقا این شریعتی که هر کس یه جور … میذاریم کنار. پس صاحب این شریعت معلوم است که این یا جاهل بوده یا خائن بوده یا ناتوان بوده. اگر عالم است و عاقل است و عادل است و تواناست که عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ است و بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ است و رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ پس چرا به این مبتلا ما افتادیم که قصور هم هست و تقصیرم نیست؟ پس قصور از اوست یا تقصیر از اوست.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد