جلسه چهارصد و نود و دوم درس خارج فقه

عقود (عبادات استیجاری)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

بحث های این چند روز در فقه و در اصول استنباط هر { 00:23} یک مخلوطی از بحث های کلامی و فقهی است و اصولا نمی شود که شخص فقیه از معارف الهیه بیگانه باشد. چنانکه شخصی که میخواهد عارف به معارف الهیه باشد، نمی تواند از فقه احکامی بیگانه باشد. مهندس درست، کسی است که تمام چیزهایی را که سازمان یک خانه ای و یا هر ساختمانی لازم دارد، وراد باشد. اگر فقط وارد باشد در اتاق سازی و گچ بری بلد نیست، حق ندارد گچ بری کند. چون ارتباط دارد با هم. شخص فقیه به معنای فقه احکامیه، اگر وارد نباشد در معارف الهیه و به اصطلاح در احکام کلامی و معرفتی وارد نباشد، این قدرت ندارد که فقیه در فقه احکامی باشد. و بعکس هم اگر چنانچه کسی از فقه احکامی اطلاع درستی به عنوان تفقه و بررسی صحیح ندارد، این نمی‌تواند فقیه در فقه اکبر باشه. و قرآن هر دو را برای ما آورده است و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله سلم هم چنین کرده است. اما ما پریشانیم و به پریشانی های خودمون دامن میزنیم. کارما بعد از پنجاه سال در حوزه ها، به اینجا می رسد به لطف الهی، به لطف خاص و اخص الهی که بتوانیم خود را از منجلاب افکار صد درصد بیرون بیاریم، از منجلاب افکار. افکاری را که دور از کتاب الله و سنت رسول الله به حوزه‌های ما تزریق کرده‌اند، از نظر دلالتی، مدلول، از نظر شهرتی، اجماعی، ضرورتی، از نظر فقه اکبر و فقه اصغر، ما باید نقش لا اله الا الله داشته باشیم. همانطوری که بت پرستان اگر بخواهند خدا پرست گردند، نمی شود بدون مقدمه سلبی، ایجاب الا الله داشته باشند، درجه حداقل لا اله است. هر چه پرست اند و هر که را میپرستند. این طور نیست که بت پرست، همه بت ها را بپرسته، همه غیر خدا را. نه، ما بت پرستی نداریم که هر چه غیر خداست بپرسته، اون ملحده که خدا را فاعل نیست. بت پرست هرکه و هرچه را که خود بپرستد، سلب کند تا خداپرست شود؟ نه. ممکنه لات را سلب کند، عزی بیاد سر جاش. عزی را سلب کند، منات و { 03:41} اینها رو سلب کند، فرعون و نمرود بیاد، اونها رو سلب کند، چیزهای دیگر بیاد. سلب حالت جمعی دارد و ایجاب حالت وحدوی. حالا روزهای چهارشنبه اگر خدا توفیق بده، بتونیم یه خورده در اخلاقیات صحبت کنیم که یک خورده اخلاقی بشیم. گرچه دنبال بحث فقهی است، راجع به استیجار در عبادات واجب.

در باب سلبی که لا اله، ما نمی‌توانیم این سلب در انحصار اله های جعلی خودمون، چون من اگر اله های جعلی خودم را سلب کردم، ایجاب الله نمیکنه. بلکه ممکن است ایجاب اله های دیگر بکند. ممکن است ایجاب اله دیگر با الله بکند. در بعد سوم فقط ایجاب الله بکند. اما طبیعت الحال اول و دومه، سوم نیست. اگر من نشستن در خانه خود را سلب کردم، سلب نشستن در خانه های دیگر نیست. بلکه من نشستن در خانه خود و همه خانه ها را سلب کنم تا { 04:51} بیت الله حالت وحدوی داشته باشد و معنا داشته باشد. این لا اله الا الله در تمام ابعاد فکری و عقلی و حسی و درونی و برونی ما متصل و منفصل، باید نقش پیدا کند. لا اله کلاً. هرچه و هر که غیر خداست پشت سر. پشت سر، دور بی افتد از دید فطرت و عقل و حس و عمل انسان، تا الا الله معنی واحد بدهد. روی همین حساب است که همین لا اله الا الله که تکرار حساب میشود در میان کل موحدین، وقتی حضرت رضا علیه السلام، به نیشابور رسیدند در سفرشان از مدینه به خراسان و مشهد، جمع شدن دور حضرت چنانکه مطلع اید. حالا چقدر قلم مرصع بود، ما چه کار داریم؟ بالاخره جمع شدند و استدعا کردند از حضرت که حدیثی را مسلسل از رسول الله صلوات الله علیه عن الله تعالی نقل کنند. حضرت چیز جدید نیاورد. همون که همه بلدن را گفت. از نظر لفظ بله، ولی از نظر معنا اونها پیاده بودند و ما هم پیاده هستیم.عن ابی عن جدی وعن رسول الله عن جبرییل عن الله تعالی له کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. این رو فرمود. خب، این رو که همه بلد بودند در لفظ. ولکن در دو جا گیر داشتن بعضی ها. یک جا که گیر داشتند این هست که به مرحله معنا نرساندند نوعا. اگر هم به مرحله معنا رساندند و این لا اله الا الله در قلبشون، در فکرشون و در عمل شون، احیانا زیاد یا کم نقش بسته است، اما بر مرحله ولایت ثانیه، بعضی ها نبوده. هر دو را حضرت با این جمله بعدی جواب دادند. بعد از اینکه مقداری محمل دور شد، اشاره کردند که مسئله دیگری داریم ثم قال بشرطها و شروطها و انا من شروطها.

{صحبت حضار}

این شرط و شروط با هم دیگه فرق دارد. یک شرط دارد و یک شروط دارد. شروط مقدمه شرط است. شرط ذی المقدمه شروطه. لفظش کلمه الله اله الا اللهُ. شرط چیه؟ شرط این است که این از زبانف به قلب و روح و عقل و قلب وفواد و خفی اخفای انسان و در تمام وجود انسان نقش ببندد و در عمل انسان. خیلی مهمه { 08:13} وشروطها، شروط هم چهارده تا است، محمد و فاطمه و علی دوازده امام. از این راه باید { 08:22} از این راه باید در جرگه موحدین و در افکار و علوم و تعقل ها و تکامل ها و اعمال موحدین وارد شد. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ﴾ [محمد: 33] عمل باطل است اگر نقش وحی ربانی در بُعد الله، کتاب. و در بعد محمد، سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، نرسیده باشد. این یک مسئله بسیار بسیار مهم است که ما توجه بهش نداریم.

 نظرم هست که یکی از اولیاءلله رو در حدود تقریبا پنجاه سال پیش آمده بود فیضیه، ما هم در فیضیه حجره داشتیم. یکی از اولیاءلله بود، نه عمامه داشت، نه تشکیلات داشت، هیچی. یک کاسبی بود. میشناختیم کیه. گفتیم که بیایید توی حجره با ما صحبت کنید. خب، من هم بچه بیست و چند ساله بودم. بزرگ ها و بچه ها همه جمع شدند صحبت. آقا منبر؟ گفت منبر نمی خواد. این مطلب منبری نیست. { 09:32} خب، گفتیم بفرمایید. گفت فقط لا اله الا الله. راست هم میگفت. این نقشی از کلام امام رضا علیه السلام. فقط لا اله الا الله، منتها لا اله الا الله چجوری؟ وقتی که از امام باقر علیه السلام سوال میکنند بهترین کار چیست؟ فرمود ذکر الله علی کل حال. بعد بهشون گفت که خیال کنید ذکر فقط زبانه. کار فقط کار زبانه. این کاری به عقیده و علم و معرفت و عمل ندارد، فرمود لا اقول انه سبحان الله و لا اله الا الله و الحمدلله و الله اکبر بل ان تذکره علی کل حال. قلب متذکر گردد و ذکر زبان، از برای تذکر  قلب است و الا بی زبانها ذکر ندارند؟ {10:25} ندارند، زبان ندارند، اینها ذکر الله ندارد؟ ذکر کار قلبه. اما اگر این قلب را بخواهند حرکت دهند، حرکتی که پر برکت و حاضر باشه، باید زبان هم کمک کند، گوش هم کمک کند، اعضا هم کمک کنند، همه وجود انسان در کل ابعاد درونی و برونی باید بها هم کمک کنند، تا لا اله الا الله نقش بندد. الله اله الا الله در توحید، در نبوت، در ولایت ائمه، در عقاید، اعمال، همه نفی دارد، اثبات دارد. نه، آره. نه خیلی است، آره وحدت دارد. این ذی المقدمه است، اما به عنوان مقدمه ای برای  مطلب خودمون { 11:07}ما مبتلا شدیم به این حوزه ها که کتاب الله در این حوزه ها نقش ندارد. رنگی ندارد متاسفانه و ما می‌خواهیم در حوزه ها رنگ اسلام به خود بگیریم، تا دیگران را به اسلام دعوت کنیم. ذات نایافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش. روی این جهته که بعضی از ضروریات را حالا گر به گر داریم حساب میکنیم. { 11:36} که اگر آقای خویی رضوان الله تعالی علیه، در دو سه جای از شرح عروه الوثقی بحث می کنند راجع به صلاه و صوم واجب استیجاری، اول اشاره می‌کنند که بله، بعضی ها مخالفت کرده اند. اما نوعا نه. تازه مخالفت رو چیه؟ رو چیزی است که اصلاً حساب نمیشه. بعضی مخالفت کرده اند که چطور میشه صلاه و صوم واجب استیجاری رو عرض می شود که ما بپذیریم و اجاره اش درست باشه؟ گیرش این است که اگر انسان پول بگیره { 12:11} بابا در باب قربت اسلام از ما قبول می کند که عبادت را انجام بدهیم، ریا نباشه. اینکه ریا نیستش که. اگر به من پول بدهند و کاری را انجام بدهم، این ریا نیستش که.  اگر من ریاکارم، در کار خودم هم ریا کارم. اگر ریاکار نیستم، چه نماز ظهر خودم را بخونم چه نماز کل حسنقلی رو بخونم.  اینها این رو توجه نکردند و لذا عمده اشکال روآوردند روی این، هی بالا رفتن، پایین آمدن، داعی بر داعی، چه و چه. بالا، پایین، همینطور گیج شدن آخرسرش. آخر سر میگن چون شهرت است قبول می کنیم. آقا گیر این نیست. گیر در مشروعیت استیجار صلاه و صوم است.

 آیات رو ما دیروز خوندیم. روایتی که دلالت نداشت و اگر هم  دلالت میداشت قبول نمیتونستیم بکنیم، برای برادران یکی دو روزه ما خوندیم. سر جمع مطلب، سوال، خداوند گناهان و واجبات را در تقسیم اولی دو بخش کرده. واجباتی که ترک شد و انسان مرد. محرماتی که عمل شد و انسان مرد. اینها دو بخشه. یک بخش اش به هیچ وجه من الوجوه، قابل غفران نیست، کاریش نمیشه کرد. خدا هم اگه این کار رو بکنه خلاف عدله. خدا چرا عذاب می کنه عده ای رو؟  مگه میشه عذاب نکرد؟ بله. ولی اگر عذاب نکنه، اونوقت اینطور می شود که مجرم و مومن یکسان باشند، یکسان باشند. حالا به مومن ثواب می ده، به مجرم هم ثواب نمی ده. به جای جنت { 14:00} این کسی که مستحق عذاب است، هیچ عذاب نشود، ظلم کرده است، بر خلاف خدا، بر خلاف بندگان خدا، نسبت به هر دو هرچه کرده است، چرا خداوندی که وسعت رحمته غضبه. رحمتش بر غضب، سبقت دارد، وسعت دارد، سبقت، وسعت الی آخر، خب اون اشکالی که شیطون میکند، اشکالات {14:25} چرا خداوند می سوزاند؟ دلش خنک میشه؟ نه. اگر همه عالم ابوجهل شوند یا همهعالم محمد بشن، برای خدا فرقی نمیکنه. نه بالا میره، نه پایین میاد. نه با غصه میخوره، نه شاد میشه. نه میخنده، نه گریه میکنه. این حرفها برای ما هاست. پس چراعذاب؟ این چند جهت داره، یک جهت اینه. این جهت که فعلا دم دسته، ما باید بحث کنیم اینه که اگر خداوند گناهکار را با ثوابکار یکسان قرار بدهد برای اینه عذاب نکند، این تسویه بین ظالم و عادل است. بین متقی و طاغی است و این ظلم است. تا مقداری که ظلم نشود خداوند صرف نظر می کنه. و لذا در باب گناهان عرض می شود که ﴿جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ [الشورى: 40] این بالاترین مرحله است. در باب گناهان، جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا این قاعده است، نمیخوایم بگیم نیست. بعضی موقع ها کمتره، بعضی موقع ها میبخشه. بعضی وقت ها سیئه را می بخشد، بعضی وقتها کمتر می شه، ولی به عنوان قاعده جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا. اما ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ [الأنعام: 160] قاعده است، حداقله. نسبت به سیئه حداکثره، چون بالاترش ظلمه دیگه. نسبت به سیئه حداکثر است که ﴿جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ [الشورى: 40]، ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ [النمل: 90]، ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ﴾ [يونس: 52] {15:59} ولکن نسبت به حسنه، حداقل ثواب است. یعنی چون مقتضای فضل است، ﴿عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾ [هود: 108]، ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ [الأنعام: 160].

برگردیم. پس در این دو بعدی که دارند، واجبات و محرمات، کسی که تخلف کند از واجبات که ترک کند، واجبات. و تخلف کند از محرماتی که انجام دهد و بمیرد در همان حال، اگر جبران کند در زندگی، مطلبیه. نماز قضا رو خونده. روزه های قضا را گرفته. توبه کرده. هر دو گناهش بخشیده شده. گناه نخوندن، استغفار. و جبران نخوندن، بخواند. پول مردم رو دزدیده، بده و و الی آخر. در زمان حیات که بحثی نداریم. کسی که مرده است، با دست خالی از مغفرت، با دست خالی از توبه و جبران این رو داریم بحث میکنیم. مگه استیجار صلاه برای کسی است که نماز خوانده؟ خونده دوباره بخونه که چی مثلا؟ دوباره که تحصیل حاصله. خب، پس کسی که مستحق عذاب مرده است، به ترک واجباتی یا به فعل محرماتی. این را داریم بحث می کنیم. ما قبل الموت رو بحث نمیکنیم.  قبل الموت،خب، جبرانهایی دارد که مطلب دیگری است. بعد الموت، کسی که مستحق عذاب مرده است، یا به ترک واجباتی، یا به فعل محرماتی، یا هردو، این دو جوره. یک جورش این است که خداوند تخفیف میده خودش. طبق قراینی که داره، تخفیف میده، اصلا میبخشه. تخفیف میده یا می بخشه، مثلا ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ﴾ [النساء: 31] این یکی.گناهان بزرگ را ترک کرده، کوچیکاش هم توبه نکرده، خداوند میبخشه. آیه است دیگه. یا در طرف مقابل،  جهت ایجابی، ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ  ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ﴾ [هود: 114] بحث صلاته. بعد از اینکه به صلاه امر می کند، می فرماید ان الحسنات که در قمه حسنات فعلی و در قله بالاترین حسنات عملی، صلاته. إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ. کدوم ها رو؟ سیئاتی که کوچکتر است. ایم نماز که از بالاترین واجبات است، اگر انسان مراقب به این نماز باشد، واجبات کوچک اذهاب می شود به اذهاب الهی. محتاج به استیجار و مستیجار و حتی توبه و این حرف ها هم نیست. این یه بعد. که اگر راجح بود حسنات بر سیئات، نه رجحان فرعی، رجحان، عِده یا عُده، عِده مهم نیست، عُده. یعنی اینقدر این حسنه بالاست که آیه اش رو دیروز خوندیم، بعضی وقت ها، اونقدر حسنه بالاست که ﴿فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾ [الفرقان: 70] حتی سیئه رو میبره، به جاش حسنه میاره. اینقدر بزرگ میشه. { صحبت حضار}

پس بعضی وقت ها اینطور که سیئه رو میبره، حسنه میاره. چون خیلی مقام حسنه بالا است { 19:03}گاه اوقات نخیر، سیئات رو میبرد، نه سیئه است، نه حسنه. گاه اوقات سیئه رو کم میکنه که که بعضی آیات، من سیئاتهم. بعضی از سیئاته. یه کارهایی است که خدا خودش میکنه. بعضی وقتها حق الناسه. حق الناسی که خدا از حق الناس نمیگذره. این فهرسته دارم عرض می کنم. حق الناسی است که خدا از حق الناس نمیگذره، مال مردم رو خورده، غیبت کرده، چه کرده، فلان کرده. اما این آدم، یک آدمی است که حسناتش بسیار بالا بوده، خدا این رو چیکار میکنه؟ همینطور این حق الناس رو میبخشه؟ نه. در موقف و در محشر، اون کسی که طلبکار است یا عرضا یا مالا، خدا میگه، خب، من تو رو ببخشمت، تخفیف بدم؟ یا اون رو میبخشی؟ در روایت هم داریم، میبخشه. معلومه دیگه، اون عذاب بشه، من هم عذاب بشم که چی؟ و این کارها رو خدا میکنه. این یک بُعد. یک بعد است که خداوند چاره هایی رو خودش مقرر کرده. خودش در قرآن شریف بیان کرده است که من این کارها رو میکنم. این یک مطلب. این اجاره میخواد؟ در سیئاتی است که معنی نداره اجاره. یک کسی که گناهی کرده ما کسی رو اجاره کنیم که گناهانش رو چیکار کنه مثلا؟ میشه؟

در عقائد و معارف اصلی هم که معنا نداره که. به جای اینکه فلان کس مشرک مرد، من موحد میشم دوبله. خب این هم معنی نداره. پس سومیه. سومی واجباتی است مانند صلاه و صوم که ایشون ترک کرده است. فرض کنید وصیت هم نکرده است. اونجا که خیلی بینه. ترک کرده است، وصیت هم نکرده است، اصلا بی اعتنا به صلاه و صوم بوده است، ولی مسلمان بوده. کفنش کنیم، دفن کنیم، نماز کنیم، مسلمان بوده، مشرک نبوده. ولی اینجور لاابالی بوده. خب، اینجا نسبت به این صلاه واجبی که ترک کرده و صوم واجبی که ترک کرده، خدا یا میبخشد خودش به حساب هایی که داره، اون به حساب هایی که عرض کردیم { 21:00} یا نمیبخشه. اگر ببخشد، من چه کاره ام؟ اگر نمیبخشد، خب من چه کاره ام؟ من از خدا زورم بیشتره؟ ببیند آقایون، اگر شفاعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، نتوانتد کارگر باشد نسبت به غفران بعضی از سیئات، این پولی که من میدم به نمازخونم کارگره؟ چی شد؟ نمیخوام قیاس کنیم. شفاعت رسول الله که دارای شفاعت کبراست که بر حسب آیاتی از قرآن، بالاترین شفاعت ها حتی نسبت به انبیا با اوست. ما چون یک شفاعت سلبی داریم، یک ایجابی. یک میانجیگری است که تخفیف بشه از عذاب. یا عذاب بره کنار به طور کلی، اگر شایستگی هست. و یکیش هم هست، اینکه ترفیع درجه بشه. در قرآن شریف داریم. در انجیل برنابا هم داریم و داریم که مخصوصا در انجیل برنابا تصریح میکند که در موقف حساب، همه انبیا دور رسول الله صلوات الله علیه جمع میشن و همه انتظار دارن که ایشون میانجیگری کنند. کم ندارند، گناه ندارند، نه. در ترفیع درجات. در ترفیع درجه بحثی که نیستش که.  دعا هم ترفیع درجاته اگر به موقع… همه  انبیا به او احتیاج دارند و همه داد میزنند، یا محمد تو کجایی؟ به داد ما برس. به داد ما برس، نه برای عذاب. این برای ترفیع درجه است. پیغمبری که اینقدر مقام عالی و عظیمی دارد از برای شفاعت، اون نمیتونه، ائمه هم که نمیتونن، هیچکس نمیتونه، اما کلب حسنقلی، هزار تومن میگیره، چهار رکعت نماز ظهر میخونه، دیگه من رو عذاب نمیکنن. چی شد؟ { صحبت حضار}  چون نمیتونه، نمیکنه. چرا؟ برای اینکه ﴿وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى﴾ [الأنبياء: 28] عرض می شود که ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ [البقرة: 255] خدا هم اجازه نمیده، اون هم نمیکنه. خب، اون وقت بنده اجازه دارم که اسیتجار کنم برای صلاه و صوم که این آقایی که جهنمی است، آقایی که باید کتک بخوره حتما و هیچ راهی هم نداره. نه شفاعت است نه رجحان حسنات است، نه ترک کبائر سیئات است، نه چی است. هیچی کارگر نشده. { صحبت حضار}

ما در مورد عبادت داریم بحث میکنیم. عبادت دِینه؟ کی گفت؟ بله، مادامی که من زنده ام، دین است. اگر وقتشه باید بخونم، اگر هم نخونم، قضا کنم. وقتی مردم چیه؟  { 23:45} بنده به کسی پول بدهکارم، دینه. اگر دادم، دادم. اگر ندادم، پدر صاحب بچه رو در میارن. ولکن عبادت دین است؟ نماز و روزه رو داریم بحث می کنیم. نماز و روزه که اگر کسی نخواند عمدا و مرد، دین است که چی؟ دین است که باید خودش انجام بده؟ خب مرده. دین است که دیگری انجام بده؟ خب، این مشروع نیست. دیگری انجام بده که چی؟ دیگری انجام بده که اون احتمالات خمسه رو که عرض کردم، دیگری انجام بدهد، این نمازهای متروکه را و این صوم های متروکه را انجام بدهد که پرواز کند به روح آقا؟ که آقا مصلی و صائم باشد؟ که آقا تارک الصلاه، تارک الصوم نباشد؟ که پدر صاحب بچه تارک الصلاه، تارک الصوم رو درمیارن که این پدرش در نیاد؟ این رو مواضعی که ما دو سه روزه عرض کردیم و امروز داریم خلاصه گیری میکنیم با یه نکات دیگری، خب مطلب چی میشه؟ خود این صلاه و صوم اسیتجاری، استیجار غلط. استیجار بدعت. پول دادن حرام. پول گرفتن حرام. این نمازها به سراغ او نمیرود. روزه ها سراغ او نمیرود و اگر بعد از همه ادله ای که عرض کردیم، اگر چنانکه شایسته ببخشش است، خب، پیغمبر شفاعت میکنه. آقاجون کسی که شایسته بخشش است، پیغمبر شفاعت نمیکنه؟ این چجور پیغمبریه؟ بابا کسی که میشود بخشیده بشود، نماز نخونده، روزه نگرفته، چه نکرده ،یا میشود بخشیده، شود یا نه. اگر میشود این عقاب برطرف بشود، خب پیغمبر هست. ما که قبول داریم پیغمبر شفاعت کبرا دارد .ائمه شفاعت دارند در حاشیه پیغمبر. خب اینها بخل میکنن شفاعت نمیکنن؟ یا نه نمیتونن شفاعت کنن؟ چرا؟ چون زمینه نیست. اگر زمینه شفاعت نیست و نماز واجب که ترک شده است، نمیشه کاریش کرد و روزه واجبی که ترک شده است رو نمیشه کاریش کرد. مش حسن قلی بیاد مثلا، یک پولی بگیره و فوت کنه به روح آقا؟ فوت ایشون از عرض می شود که اون عظمتی که پیغمبر بزرگوار در باب شفاعت کبرا دارد، این بالاتر است؟ از هر راهی ما بریم غلطه و این مقدماتی که عرض کردم و اینی که دارم عرض میکنم برای اینه که ما دونه دونه ضروریات رو پیش بیاریم و روش بحث کنیم. نه فقط اونی که خلاف اجماع است و خلاف شهرت است، نه، اصلا ضروریات رو. اصلا کم کم باید طوری بشیم شک کنیم در اینکه آقایون میگن دو دوتا، چهارتاست، چهارتاست یا نه. اینطور داره میشه. اونقدر مطالب ضد و نقیض دارن. اونقدر مطالب خلاف حقیقت دارن، خلاف حس دارن، خلاف وجدان دارن، متناقض دارن، خلاف نص کتاب و سنت دارن، و این تبلور پیدا کرده، شهرت شده، اجماع شده، ضرورت شده، که مثل علامه حلی دلش گرمه، مراجعه نمیکند به کتاب الله.

 چند دفعه گفتم، باز هم میگم. علامه حلی که بزرگترین علمای اسلام است فتوا می دهد که اذا شهد الولد علی والده لا تقبل شهاده. در تبصره هست. چرا؟ چون ایشون از شاگردان بواسطه شیخ طوسی بوده و شیخ طوسی در خلاف نوشته است که بله لا تقبل شهاده لانه روی عنه { 26:54} همین، تموم شد. کسی هم ایشون ندیده و نیافته است که بر خلاف این فتوا بده. { 27:02} مگر علامه عالم نبوده؟ مگر عرب نبوده؟ چرا به قرآن مراجعه نکرد؟ در قرآن، دو نص داریم بر خلاف این فتوا ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ﴾ [النساء: 135] الی آخر. مقصود والدینه. امر دارند فرزندان که شاهد باشند علیه پدران و مادران. امر دارند. اون میگه حرامه. کاشکی میگفتش که میشه، مثلا جایزه. امر دارند که گواه باشند بر تخلفات پدران و مادران. چرا علامه بزرگوار بر خلاف نص آیه؟ مگه میشه گفت آیه رو نفهمیده؟ نه. مراجعه نکرده.

 حالا، ما ضروریاتی در این اسلام مظلوم و کتک خورده داریم، در این اسلام مظلوم کتک خورده لگد خورده داریم که مراجعه نمیکنیم. چرا؟ آیا اعتماد داریم که گفته اند؟ خب من هم مثل همه. ولی خداوند این توفیق رو داده که ما تا نود و چند درصد رو خودمون رو از منجلاب کشیدیم بیرون. حرف اول لا اله، بابا هر چه گفتند بره کنار، الا الله. الله این نقش تمام احکامش در کتاب است، قرآن است و در حاشیه اش سنته. از اول باید مراجعه کنیم. واقعا در کل مطالبه، نه در مطالبی که خلاف مشهور است و خلاف اجماع است که یکیش در سوره مائده است، یکیش در سوره نساء. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ﴾ [النساء: 135] یکیش، ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾ [المائدة: 8] دو تا آیه است. اونوقت یکیش ﴿وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ  إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا﴾ [النساء: 135] الی آخر. ما باید خودمون را از منجلاب، کاش از اول ما در حوزه ای وارد میشدیم که با دیده روشن و بدون حجاب و بدون اصطلاحات غلط و بدون حجب و موانع و پرده های سیاه که به نام علم، به ما تزریق کرده اند که دود چراغ خورده ایم و حصیر به سینه مالیدیم و زحمت کشیدیم و گرسنگی خوردیم، ای کاش بدون کل این حواجب، ما لغت رو یاد میگرفتیم و صاف میرفتیم در چشمه خیلی صافی و عرض می شود که {29:22} قرآن شریف و سنت. خیلی وقت کمتر میگرفت و این گمراهی زیاد نبود. ما تازه خودمون رو انداختیم توی یک اقیانوس پر از لجن، لجن که چجوری باید از اون اقیانوس نجات پیدا کنیم، بریم توی عرض می شود که سراغ آب صاف. اینجا اقیانوس پر از لجن است. این افکاری که در لغت ما، در ادب ما، در فقه ما، در اصول ما، در فلسفه ما، در عرفان ما، در خرفان ما، در عقائد ما، در همه چیز ما هست، نوعا چون محور قرآنی ندارد و ما به خود بسته ایم به عنوان علوم اسلامیه، این است که لا اله. اگر این رو سلب کنیم، راحت میشیم.

 من مدت ها در این فکر بودم که راجع به نماز و صوم، روزه استجیاری، خب یعنی چه؟ خب نمیرفتیم دنبالش که مطلب چیه. چرا؟ همون فکری که علامه کرده بود. ولی یه مقداری از علامه جلو افتادیم، به این معنا، که نه خب باید ببینیم چیه قضیه. و حال اینکه آیات رو ما یه دوره قرآن رو تفسیرکردیم، ولی در این جنبه، خب ما توجه مثلا نکرده بودیم. ولی در اون جنبه که به این آیات توجه کردیم، این مطلب اونقدر ضروری و روشن و کالشمس فی رایئه النهار آمده است که ما شک نداریم اصلا که اسیتجار عبادات صلاه و صوم، غلط اندر غلط است. دادن پول حرام. گرفتن حرام. خوندن نماز حرام. بله، دعا برای مومنین درسته. شکی نداره. مثلا پیغمبر بزگوار کسی اینطور ایراد کنه، بگه پیغمبر مگه احتیاج داره؟ نه. پس چرا ما ماموریم صلوات بفرستیم؟ ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾ [الأحزاب: 56] چرا؟ حساب داره. پیغمبر خود، اونقدر که میتواند ترقی میدهد خود را، ما هم مامور هستیم صلوات بفرستیم، صلوات هم برای اوست، هم برای ما. برای ما بیشتره. اگر ما برای یک مومن کار خوبی کنیم، این ده برابر میشه در روایات، نه  برابر ماله منه، یک برابر ماله اونه، در مستحبات. در واجبات چی؟ میتونم من دعا کنم خدایا واجباتی که بر فلانی بوده است و مرده است، بدون اون واجبات، خدایا این واجبات رو صرف نظر کن؟ نه. فقط ترفیع درجه است در اونی که درجه داره. تقلیل در گرفتاری، بسم الله. تقلیل در گرفتاری. خب، این با چی حل میشه؟ آیا تقلیل در گرفتاری برای اونی که زمینه اش هست و ترفیع درجه برای اونی، به این شرط ها، در اونی که زمینه اش هست که قابل شفاعت است، قابل غفران است، قابل چه، مزید به این مطلبف تقلیل در گرفتاری و مزید درجه در واجبات که ترک کرده، در محرمات که انجام داده، نیست. به چه وسیله ای هست، حالا که هست؟ دعا. با دعا. اما من بیام ده دور، دور حوض بگردم، بگم خدایا به حساب این دور، دور حوض گشتنم، مش حسنقلی رو ببخش. این نمیشه. که. باز ده دور، دور حوض گشتن حرام که نیست، اما شما اگر نمازها و روزه های خودتان را بخوانید و به این عنوان از خداوند بخواهید که ثواب این رو به اون برسون، نمیشه. یا نه، پائین ترش. اگر شما این کارها رو بکنین، نمازهای پنجگانه و روزه ها رو بخوانید و بعد دعا کنید، بگید خدایا من این کارهای خیر رو کردم، پس دعا میکنم که تقلیل عذاب و تخفیف عذاب یا ترفیع درجه به این شخص بده. خب نمیشه. شما کار حرام کردن. چه ربطی اصلا به هم داره؟ باز اگه دور حوض میگشتی، نه حرام بود، نه واجب، نه مستحب، نه مکروه. اما، شما که دارید این نمازها رو میخونید، این نمازها چطور به او میرسه اصلا؟ نمیشه به او برسه. نه خودش، نه نصفشف نه بخشش. بله، دعا. در باب دعا قبول داریم. شما به جای اینکه پول بدید به بنده، فلان مقدار پول که نماز بخوانم یا بخوانند و اینکه شما خب مستجاب الدعوه اید اگر باشند، مستجاب الدعوه اید، با شرایطش که دو رکعت نماز خوندن است و قرآن خوندن است و رو به قبله نشستن است و توجه کردن است و خود را صاف کردن است و پاک کردن است و چه کردن هست، شرایط در باب دعا، این شرایط در باب دعا که شما فرض کنید من ندارم مثلا شما دارید، من ندارم، شما دارید، بنده یک پولی رو خدمتون تقدیم میکنم { 33:33}پول رو خدمتون تقدیم میکنم و میگم که آقا شما این دعا رو بکنید. دعا میکنه، خدا هم ترفیع درجه یا تخفیف. ولی اینکه شما این نماز ها رو بخونید و این روزه ها رو بگیرید، هی بجای درس خوندن، نماز بخونین، هی به جای درس خوندن، روزه بگیر، هی گرسنه بشو. طلبه گرسنه هست، گرسنه تر هم بشه. که مثلا  که چی؟ این سوال ما است از کل حوزه های شیعه و سنی. سنی ها این رو قبول ندارن، {صحبت حضار}

در اون مواردی که میتواند شفاعت کنه، شفاعت میکند یا نه؟ بله، با اذن. با اذن خداوند در اون مواردی که میشود شفاعت کرد، شفاعت میکنه. یعنی چه؟ این حرامی که انجام داد، خدا عذاب نمیکند،کار رسوله. واجبی رو که ترک کرد، خدا عذاب نمیکنه، کار رسول. این کار رو پیغمبر میکنه یا نه؟ بله. اونجایی که میتونه، میکنه. اونجا که نمیتونه چی؟ اونجا که نمیتونه، مش حسن قلی این کار رو بکنه؟

{صحبت حضار}

ما کاری به حق و نا حق نداریم {صحبت حضار} استخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی، یه روایت داره. کبائر، چرا؟ برای اینکه صغائر به خودی خود، بخشیده است. ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ﴾ [النساء: 31] صغائر شفاعت نمیخواد که، کبار، استخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی. حالا امتی که کبائر رو انجام دادن، از دو حال خارج نیست. یا قبول شفاعت براشون هست یا نیست. اگر امکان بخشش براشون هست، خب پیغمبر شفاعت میکنه. اگر امکان بخشش براشون نیست، خب راه نداره دیگه. پیغمبر که نتواند ما میتونیم این کار رو بکنیم؟ با کمال معذرت از برادر عزیزمون، اگر چه بعدا با هم صحبت کنیم باز هم، مطالب قبلی رو عرض می کنم حضورتون، عرض شود که بتونید بپذیرید.

اللهم الشرح صدورنا بنورالعلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی

والسلام علیکم.

{صحبت حضار}