پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه پانصد و چهل و نهم درس خارج فقه

وصیت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

بحثی در صفحه هشتادو نه هست که ما در اول وصیت این بحث رو کردیم، که آیا آیه وصیت با آیات میراث معارضه دارد یا نه، به طور مفصل عرض کردیم که معارضه نداره. پایین صفحه علامه بزرگوار میفرماین که و یصحو ان  یوصی الی المرعه و سبیل به شرطن ضمامهه الل کامل ،‌الی المرعه رو که بحث نداریم خب مرعه هم میتوند وصی باشد هم موصیه باشد هم امام جماعت باشد هم مرجع تقلید باشد اگر زینت سلام الله علیها تشریف داشتن العان ما از ایشون تقلید میکردیم چون ایشون صددرصدن بین سه امام معصوم ما نداریم هم احیانن میتواند قاضی باشد اون چیزهایی که منافات با انسیت ندارد چه اشکال داره

اگر یک زنی الان پیدا شد که اعلم وم اطقای بر محور قرآن و سنت شد از همه واجبست از او همه مقلدین تقلید کنند جالا در اینجا می فرماید که و یصحو ان یوصی الی المرعه چرا اینو میفرماید ایشون برای اینکه وصیت به مرعه که زن وصیه باشد این دیگه قابل نفی نیست. این کشف میکند از اون فکر جاهلیتی که این ترکیز شده بود در میان مردم که زنو از همه امور زندگی و حیاتی دور کردن و لذا داره استثنا میزنه بیچاره علامه بزرگوار در چنین جویه دیگه

خب این مطلب معلومه و یصح ان یوصی الی المرعه البته شرطم داره به مرعه ای میشود وصیت کرد که مورد وصوق باشد جنایت نکندزیرو بالا نکند خب مردم همینطوره در هم مرد و هم در زن وثوق شرطه که بحثش بعدن میاد بعد میفرماید وصبی به شرطن ضمامی الی الکامل اینجا عرض داریم این تکرار شده در باب بیعو در باب اجاره و در باب وقف و در باب مضاربه و مضارعه و مساقات و و و در کل این ابواب تجاری که کل معاملات رو شامل است چه مالی چه غیر مالی که باید طرفی که مورد بیع است اجاره است چه است چه است این باید که بالغ باشه ، اگر بعضی وقتا رشیدم باشه حالا حد اقل که قدم اولست باید بالغ باشه که اگر بالغ نباشد نمیشود البته در بلوغ ما بحث داریم اونو نمیخوایم بیاریم اینجا

حالا بلوغ هرچه است اگر بالغ باشد در اینطور موارد وارده اما اگر بالغ نباشد نه الا در کل این مباحث می فرمایند آقایون اگر شما غیر بالغ را با بالغ ضمیمه کنید در باب بیع مجهور را با معلوم ضمیمه کنید و و و اگر اونکه صلاحیت ندارد مسقتلن مورد معامله قرار نمیگیره اما اونی که صلاحیت ندارد در این معامله شرکت داشته باشد در این معامله مستقل باشد اگر با کسی که صلاحیت دارد شریک کنید اشکال نداره میگیم چرا چه فرقی کرد ،‌چه فرقی کرد چطور گناه در قم گناهه در تهران گناه نیست نشد ،‌گناه همه جا گناهه ثوابمم همه جا ثوابه مرد همه جا مرده زنم همه جا زنه صغیر همه جا سغیره کبیرم همه جا کبیره

چطور زمیمه ،‌زمیمه چیه اسلن شما اگر ضمیمه کنید کسی را که صلاحیت و اهلیت برای وقف ندارد برای بیع ندارد برای وصیت ندارد برا چی ندارد خودش اهلیت ندارد اون وقت اگر زن باشد اهلیت پیدا میکنه خب چرا اونجا اهلیت ندارد مخصوصن در باب بیع در باب بیع اگر شما جنسی را که معلومست می فروشید معلوم ،‌اگر جنسی که مجهولست مستقبل بفروشید باطل اما اگر مجهول را ضمیمه را معلوم کنید صحیح همشون میگن،‌خب چرا اخه این سواله دیگه به چه حساب شما هیچ حسابی از حساب های حساب شده که قابل قبولست یا نیست کتابن و سنتن نیست یا نمیتواند که در اینجا کسی که خود مستقلن این قابلیت نداره از برای معاملات این رو ضمیمه کنن و معامله درست بشه در اینجام همینطوره در اینجام میفرماید که نص عبارت که همه علما همینطور میفرمایند .

که و صبی به شرط انضمامه الی الکامل نخیر، به شرط انضمامه الی الکامل صبی کی وصی میشه العان یک آدم چل ساله رو با یک بچه هشت ساله صبیه دیگه قدر مسلم ما میخوایم این دوتا رو وصی کنیم هردو وصیند به نحو اشتراک یا به نحو استقلال که بعدن بحث میکنیم یا به نحو اشتراک یا به نحو استقلال ،‌اشتراک یعنی دوتایی با هم باید نظر بدن استقلال یعنی هرکدام بدووندیگری هم میتواند کار وصایت رو انجام بده حالا هرچی میخواد باشه این صبیه هشت ساله العان میتاند مستقلن وصی بشه خب نه و حالا که ضمیمهکامل شد از حالا میتاند وصی باشد یا بعدن میتونه وصی باشه

اگر از حالا میتونه وصی باشه که شما دارید میگین میگید به شرط انضمام الکامل خب چرا ، این چند سال مونده که بالغ بشه چند سال مونده خب العان اگر این وصیت نافذ باشد و این وصی بشه چه مشترکن و چه مستقلن باید امر وصایت رو انجام بده شما اینو میگید اگر مستقلن وصی بشه که نمیشه و همم میگن نمیشه چطور با انضمام میشه چه فرق کرد انضمام و لا انضمام ، و این دو بعد داره ، یا قبل از اینکه بالغ بشود وصی است به طور مشترک که نیست، یا نه منظور شما اینست که البته این نیست منظور شما اگر این باشد که ما وصی را ما این صغیر رو از حالا ملزم میکنیم به کبیر وصایت ثابتست اما فعالیت وصایت بعد از کبرست . این چی شد حالا وصی است یا نیست اگر وصی است که خب فریضه وصایتو انجام میده اگر وصی نیست پس حالا وصی نکردین پس انضمام در کار نیست اگر منظور اینست که بگه که علی تو با حسن حسن پنج سالشه علی شص سالشه شما دوتا به هم وصی اگر مربوط نیستن با هم و انفصال وصیت مرادست که  علی تو از حالا وصی حسن بعد از اینکه بزرگ شد وصی اگه اینو میخواید بگید این انضمام میخواید چیکار

بعد از اینکه این حسن بزرگ شد از اون وقت وصیه انضمام به چی دیگه اینم مثه علیه دیگه چه فرق میکنه پس از سه حال خارج نیست

یا از حالا وصی است که شما قبول نداری یا بعدن وصی خواهد شد که انضمام نمیخواد ما در بعدم صحبت داریم ببینید مگر وصی نباید وصایتو قبول کنه وصی باید وصایتو قبول کنه دیگه اگر قبول نکرد الا در بعضی موارد ضرورته اگر شخصی که مورد وصایت است موصی علیه است اگر وصیت رو رد کرد یا اهلیت ردو قبول نداره که صغیره یا مجنونه یا رد کرد یا اهلیت ردو قبولو فعلن ندارد درست،‌ خب پس حالا وصی نیست.

اینکه حالا وصی نیست شما وصیت کردید که زید صغیر با امر کبیر منضمن وصی باشند ولی        انضمام انفصالیست که شما اینو میگید انفصالی که امر کبیر از حالا وصی است و زید صغیر بعدن خب اگر جنابعالی مرحوم شدید و زید سغیر بعد از اینکه شما مرحوم شدید بزرگ شد و کبیر شد باید وصیت قبول کنه چرا ؟

چون ضمیمه بود ضمیمه انجام ربطی نداره مثه باب به ازدواج دادن دختره اگر دختری که صغیره است و خودش نفی اثبات نمتونه داشته باشه اگر شما اورو به ازدواج دادید پدر به ازدواج داد هرکی کی میتونه بعدن که کبیره شد شما میگید که استمرار دارد دیگه اختیار نداره خب چرا ؟ این که رضایت نداد وقتی که میشد رضایت بده سنش مناسب نبود و ولایت در کار بود اما وقتی که بزرگ شد باز ولایت در کاره چرا استمرار میدید که عدم لزوم رضایت این دختر نخیر بعدن وقتی که بالغ شد اگر خواست بماند اگر نخواست خب نماند این مقتضی اینست که رضایت از طرفین باید تحقق پیدا کنه اجباری در کار نیست

در اینجام این وصی را این بچه را اگر که از حالا میخواید وصیش کنید که نمیشه چه به انضمام چه با انفراد اگر از اون وقت میخواید وصی کنید پس انضمام یعنی چه اولن انضمام معنا ندارد یعنی صغیره با کبیره منضم در وصایت نیستن که الان که وصی نیستش که و ثانین وقتی که این بچه بزرگ شد و احیانن عرض می شود که نخواست که وصی باشه میتونه رد کنه یا نه میتونه قبول نکنه خب بله پس این انضمام یعنی چه اصلن

این بحث اینجاست ،‌و یصح ان یوصی الی المرعه و صبی به شخص انضمامهی الی الکامل بعدم مطالعه بفرمایید. و الی المملوک به ازن مولا که قبول نکردیم ما، بعد میفرماید که فیمزل کاملو الوصیته الی ان یبلوغ ثم اشترکا این دنباله وصیه سغیره میگد اگر شما به انضمام صغیری را با کبیری وصی کردی مادامی که این صغیره نمتونه امضا کنه وصیت رو وقتی که کبیر امضا میکند وصیت رو بعد الی ان یبلغ وقتی که بالغ شه یشترکما،‌ میگیم وقتی که بالغه یشترکما یعنی وقتی که بالغ شد وصی میشه یا وصی بود ،‌اگه وصی بود که چرا امضا نکند ، خب ولو اوصی الکافر الی مثله صح، حکومت حکومت اسلامیست و گروهی از اهل ضمه اینجا هستن وصیت کردن به دادگستری مراجعه شد دادگستری اسلامی چی بگه اگر یهودی وصیت کرد برای یهودی و طبق شریعت خودشون درست بود اینجا اسلام حکم میده یا نه خب بله حکم میده طبق موازین اسلامی این ادم عاقل که وصیت عاقلانه کرده خودش یهودیه برا یهودیان دیگر طبق موازین اصل صحت وصیت نه باطل، اگر یک مسیحی وصیت کرده ست که این باغ مرا بفروشید شراب بخرید بدید بخورن این که وصیت درست نیستش که نه ،‌عنوان اینست که اگر کافری وصیت کرد برای کافری میگن درست است .

میگیم هم درست است و هم نادرست است درست است که کفر در موصی و وصی مانع صحت وصیت نیست درست به این معنا نادرست است که از مسلمان هم نادرست است که اگر وصیت بر خلاف مومنی شد، اگر نماز شب خونی برای نماز شب خونی وصیت کرد که باطل بود خب وصیت باطله اینجا فقط میخواد بگه کفر مانع نیست کفر موصی و کفر وصی مانع از وصیت نیست این یک بعد ،‌دو بعد دیگر در مثلث وصیت ، بعد دوم اگر کافری برای مسلمان وصیت کرد ، اینجا هم همینطوره اگر کافر مسیحی پولداری وصیت کرد که این باغ من برای این مسلمان که بره عرق بخوره خب نمیشه اینجام شرط داره به عکس

سوم ، اگر مسلمانی برای کافری وصیت کرد خب آقایون اینجا گیر دارن این کافر عرض می شود که مسلمان برای کافر وصیت کنه چرا ،‌میگیم همون حرفایی که قبلن زدیم در باب وقف گفتید در باب وصیتم عرض کردیم در حبس در امرا در اقبا در سکنا درچه اگر این وصیتی که مومن برای کافر میکند این کافریست که تعلیف قلبش میشه خب از باب مولفتو قلوبهم اشکالی نداره یا کافریست که ضررش کمتر میشه مرحوم  آسد ابولحسین اصفهانی رضوان الله علیه خیلی واسع بود یدش بعضی وقتا به کسانی پول میداد که نباید بده میگفتن آقا چرا میدین میگفت برای اینکه ضرر نزنه ،‌مگه عیب داره

آدم اگه پول بده به یه کسی که چاقو نزنه این بده حتمن باید پول داد که انسانو ناز کنه نه ، این پول باید مصرف بشود در حفظ مال حفظ ارز حفظ چه حفظ چه ،‌در اینجام اگر ما به یک کافری پولی دادیم وصیتی کردیم و به نفع اسلامست یا جلوی ضرر از اسلام میگیرد چه اشکال داره آیاتشم قبلا خوندیم لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ اینکه خوندیم قبلن تکرار نمیکنیم.

عرض می شود که بعله ، مطلب بعدی ولو اوصا الاثنین وسط صفحه و شوتن اجتماع ، او اطلق فلیس الاحدهما الانفراد، خب مسعله بین ، وصیت کرد که زیدو امر با هم هردو بالغن هردو موصوغون بهما هستند هردو شرایط وصیت هست مورد وصیت درسته با تمام این حرفا وصیت کرد به دو نفر ، خب و شرط الاجتماع سه جوره، یه مرتبه دو نفر را وصی قرار میده شرط میکند که با هم وصی ،‌یعنی هرکاری که در انجام دادن مورد وصیت باید بشه هردو باید شرکت داشته باشید که یکی فایده ندارد هرچی میخواد باشه

این یه جوره‌خب معلومه، فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ  مگر اینکه شرط اجتماع غلط باشه مگر اینکه این آدم عادله وارده چیز فهمی رو با یه ادم نفهمه بیشعور ولو فاسقم نباشه یه آدم نفهم بیشعوره کج فهم کج رای با همیدگه وصی کرده اصن اون وصی نیست،‌نه ما دراونجایی داریم بحث میکنیم که اشتراک دو نفر مانند یک نفر در اصل وصیت در کل ابعادش درست باشه در اونجا داریم بحث میکنیم اینجا سه احتماله سه مورده

یکی اینکه شرط کرده این دو با هم باید مورد وصیت رو انجام بدن خب انفرادی نمیتونن یه مرتبست که مطلق گذاشته نه شرط کرده است با هم نه شرط کرده است که منفردن ایشون میفرماید اگر هم مطلق بگذارد باز مشترکن باید باشه اینجام ما عرضی داریم پایین ، سوم اینکه نه بگد که شما دونفر وصی ولیکن لکل واحدن منکما الانفراد ،هرکدوم میتونید کار وصیت رو منفردن انجام بدید اگر حسن انجام داد علی بعد نمتونه نقضش کنه با اون شرایطی در باب وصیته ما در اولیو سومی عرضی نداریم که در دومی عرضه، البته در اولی سومیم اون قیودی که در باب وصیت هست هست.

در دومی عرض داریم که لو اطلق، اگر وصیت کرد به دو نفر نگفت با هم نگفت منفردن شما چرا میفرمایید که باید با هم باشه ازکجا در آوردید با هم چون مطلقات فرق میکنه بعضی وقتا مطلق گذاشته ووضع جوریست که همگان میفهمند وصی میداند موصی میداند که مطلق گذاشته ولی باید با هم باشند اونو ما عرضی نداریم که در جایی که این قرینه قطعیه خارجیه قرینهدرونی و برونی در کار نباشد در اینجا به طور مطلق گذاشته وقتی که به طور مطلق گذاشته یعنی میخواید شما دوتا با هم کار کنید میخواید هرکدام به طور مستقل کار کنید چرا شما میگید که اگر مطلق گذاشت مقیده ما میگیم نخیر لو اطلق اطلق، …که الا اذا عرف من اطلاقها اطلاقوها در اینجا قید داریم الا اذا عرف من اطلاقها اطلاقها در جایی که اطلاق گذاشته ما اطلاق میفهمیم اگه اطلاق گذاشته اطلاقو نمیفهمیم و قید میفهمیم که هرکدام با دیگری مطلبی نیست.

و یجبروم الحاکم الی الاجتماع،‌حالا اگر این دو نفر در اون موردی که ما قطعن قبول داریم که قید کرده است که باید با هم باشید ، قید نکرده گفتیم ملحقه بههمینه اگر قید کرده است که شما دو وصی باید با هم کار کنید اگه حاضر نیستند مثلن آبشون تو یه جوب نمیره با هم حاضر نیستن شرک کنند با هم حاضر نیستند کار رو انجام بدن چه باید کرد .

خب لذا اجبرهم الحاکم  حالا به هر علتی اگه به علت فسق است که سقوط میکند اگه به علت اتلاف نظره اگر اختلاف نظرم اون اونطور صلاح میدونه این اینجور با هم آبشون در یه جوب نمیاد در اینجا اجبرهم الحاکم اگر امکان داشته باشد اتفاق پیدا کنند در انجام مورد وصیت اما اگر رای هاشون با هم جور نمیاد اون اونجور فکر میکنه مقصرم نیست اینم اینجور فکر مینکه اینطورین دیگه دیگه ابجبرهما یعنی چی اجبار بر کاری که نمیشه یعنی چه

مثلن میشد انسان ها بر کافر و الایمان اجبار کرد ایمان کار قبله یا مومن بر کفر قلبی اجبار کرد این کار قلبه حالا این دو نفر که اختلاف نظر دارند و با هم اجتماع نمیکند در وصیت مشترکه که مقید است با هم کار کنند خب اجبرهم الحاکم خب نمیشه وقتی که نشد چه باید کرد وقتی نشد حاکم باید یکیو برداره یک نفر دیگر که با این موافق است جای او بذاره این خوبه چرا برا اینکه اصل وصیت چی بود اصل وصیت بود که دو نفر خب یه نفرش لا الی التعیین یه نفر بهتر فرض کنید یه نفر بهترست که باشه یا هردو خوبن ولاکن اختلاف دارن یک نفر را یا با قرعه یا با هرچه حاکم بر میدارد و یک نفر دیگر که با یان بتواند هم رای باشد و تناسب داشته باشند عرض می شود که مقرر میکنه

چرا ؟ برای اینکه کشش دارد وصیت موصی، بعد اول وصیت اینست که دو نفر با هم باشند معناش اینست که اگر بتوانند. اگر بشود که اونهارو اجبار کرده به شرک ،‌بعد دوم اگر او نباشد ناعبش و حاکم شرعی حاکمیت دارد در مواردی که در 1854 و کسانی که حاضرند صغیرند و مجنونن صفیحن که معلومه اما کسانی که قیم هستند و نیستن اون کسی که میتواند اداره امور اونهارو بکند حاکم شرعیست حاکم شرعی برای حفظ اون مصلحت مرکبی که اون در نظرشه مصلحت موحده نبوده مصلحت مرکبه ای دربعد وصیت که این وصیت جوریست که دو نفر باید با هم باشند خب یه نفر این شخص حاکم تعیین میکند با هم انجام میدن

عرض می شود که بعله ولو شرط الانصراف اگه شرط انفراض کرد یعنی وصی دو نفرن اما به شرطی که با هم همکاری نکنن هرکدوم مستقلن این در کجاست در جاییست که هرکدام کافین منتها دوتا معین کرده چون بعضی وقتا این وقت داره بعضی وتا اون وقت داره بعضی اون نداره به این حساب این معیت رو نمیخواد چون هر یکی از این دو کافین برای انجام این وصیت و میگد که تنهایی انجام بدی و چند علت داره

علت موجبه داره علت صلبیه هم داره . علت صلبی اینست که اگر با هم باشند ممکنست که یک اختلافی فلانی بنابراین یکیشون انجام داد کافیه دوم ، اگرم توافق دارند با هم چه لزوم دارد دو نفر باشند چون فکر هر یک از این دو کافیست از برا انجام مورد وصیت ولذالک عرض می شود که ولو شرطل انفراد او عرف دون شرطن شرط انفراد نکرده ولی میدونیم که این انفراد براش نه اینکه کافیه بلکه شرط انفراده جا زد جاز و تصرف کل واحد منهما و یجوزول اتصام ، در شرط انفراد اقتصان جایزه اینجا صحبت داریم

نمیخوام ایراد کنیم میخوایم یخورده توضیح بشه که اگر شرط کرد نصن که علی و حسن هردو وصی منن ولاکن شرطست که تنهایی هرکدام کار کنند ، تنهایی هرکدام کار کنند دو جوره یه مرتبه در کل موصابه تنهایی هرکدام کار کنند او این کارو کرد این دیگه نه این دیگه نه ، یه جوره که اقتسامه یه مرتبه نه اقتسام دوتا وصی با هم قرار میذارن میگن فلان کارها رو شما انجام بده و این کارهارو من انجام بدم

آیا این خارج از وصیت است داخل وصیت است یا نه موافق وصیت است نه مخالف وصیت ، معلومست مخالف وصیت نیست چرا چون منظور موصی که دو وصی انجام داده یعنی دوتا لازمه یکی کافی نیست. منتها هرکدام به انفراد کافین معنی هرکدام به انفراد کافین این نیست که تمام رو این انجام بده و الا دوتا چیه یعنی بخشی را این منفردن بخشی رو او ،‌اگه اقتسام کنند قشنگ تره اختلافم نخوهد شد پس این تقویت فرمایش علامه بزرگوار است .

خب بعدن فاذا بلغ الموصی رد الموصا علیه صح رد بحث بسیار خیلی مهمیه همش مهمه ، من وصیت کردم من وصیت کردم به کسی و او رد کرد وصیت رو ، خب قبول نکرد وصیت رو لزوم نداره قبول کنه چه الزامی دارد که اگر من کسی را وصی کردم که خود وصی بودن کاریست دو شغلیست ولو مجان نباشه این همه وقتش گرفتست نمیتونه کار وصیت انجام بده حتی با توکیل در اینجا اگر رد کند وصیت را خب این قابل قبوله ولی کلن نه بحث میکنیم

اگر فهمیدو رد نکرد عدم رد قبوله دیگه عدم رد مثه قضیه ازدواج سکوتها رضاها که تسهیل میخود در اینجام اگر شخصی رو که شما وصی کردید اطلاع پیدا کرد و مواضع مورد وصیت رو فهمید مع ذلک هیچی نگفت بدون رودرواستی ، بعضی وقتا رودرواستی داره هیچی نمیگه اون فایده نداره نه اگر به طور خیلی عادی و میشد چیزی بگه اگر میخواست بگه چیزی هم نگفت در اینجا رد نیست بلکه سکوتش قبوله اما اگه رد کرد

رد کرد چند جوره، یه مرتبست که حالا اینجام دارد که حاضرو غائب ، حاضرو غاعب الان وجود نداره العان اگه کسی کرمونشاه هم باشه آلمانم باشه دو ساعته میاد حاضرو غایب العان معنی نداره ، در سابق بود که اگر در شهر من بود حاضر بود در تهران بود غایب بود نخیر ممکنه در قم باشد قایب باشد در تهران حاضر باشه این تلفن داره اون تلفن نداره

این مواردی که علامه بزرگوار ذکر فرمودن که اگر غایب باشد نه اگر حاضر باشد اگر غایب باشد نمتونه رد کنه اگر حاضر باشد نه اینا نیست این صحبت توانه، اینجا شخص موصی وصیتی میکند طبعن به مصلحت اسلامه یا وارث خودش یا غیر وراث بلخره یه وصیت اسلامیست . و مومن شایسته است که این وصیت را قبول کنه اما اگر مومنی مراحل داره اگر مومنی این وصیت به او نرسید این آقا مرد حالا وصیت لازمه قبول کنه یا نه بحثه

اگر وصیت به او نرسید و این زندست ، بعد از اینکه رسید حتمن باید قبول کنه موصیم زندست باید قبول کنه یا نه مرود بحثه احیانن قبول لازمست و احیانن قبول لازم نیست بسته به اینست که وضع این موصی در وصیت چیست .

اگر موصی در این وصیت که واجب خود رو داره عمل میکند هیچ چاره ای از برای تبدیل این وصیت  نداره اون مورد خیلی بینش این موصی وصی کرده فلانی رو و به او اطلاعم داده ولی او به این جواب رد نداد تا این مرد مرد حالام که مرده اگر او جواب رد بده این وصیت بدون این میمونه این واجب بدون این خواهد موند.

در اینجا واجبست قبول کند وصی، به مقدار امکانش که خودش نمتونه وکیل بگیره چرا بر اینکه واجب یک مرد مومنی به زمین مانده و شما میتوانید او واجب رو انجام بدید این از نظر اصل عدالت شرعی و فضیلت شرعیه روایاتم زیاده بسیار زیاده هیچ مخالم نداره کل روایاتی که در شیعه و سنی واردست در اینجریان میگد باید قبول کنی اگر خودت میتوانی انجام بدی خود اگر نه خب وکیل بگیره نمیگیم مجانی خب اون خرجی که داره

مگر اینکه وصی ولی باشه، اگر وصی ولی هم باشه یعنی بعضی وقتا وصی فقط وصیه ولی نیست چرا برا اینکه سقالی در کار نیست اما اگر وصی ولی باشد در اینجا حتمن باید قبول کند این وصیت را چون اگر وصیتم نمیشد این فرد از افرادی بود که لازم بود علی البدل ولایت رو قبول کنه حال انکه وصی شده دو بعدیه این ولایت رو که باید قبول کنه و قبول کرد دیگه مزدی در بعد ولایت ندارد.

در بعد وصیت داره، اگر کسی رو وصی کردید به اون انجام عمل وصیت یک مزدی دارد چه او تسریح کند شما تسریح کنید یا تسریح نه او بکند نه شما ولی شما صرفنظر نکردید این مزد داره منتها اگر او تصریح کند یا شما یا هردو مزد معین دارد که تعیین میکند درصد انقدر و اگر هیچ کدوم معین نکردید و نگفتید مجانن و قبول ندارین مجانن در اینجا چی میشه در اینجا عرض می شود که مثل اجرتول مثل داده میشه درسته

اما نسبت به وصی که ولیم هست و غنیم هست وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ آیه نسا برخلاف خیلی از فتاوا که میفرمایند مرحوم ایت الله اصفهانی در 2704 داریم که در حاشیه نوشتیم و دیگران . که چون عمل مسلم محترمست بنابراین اگر کسی ولی یتیمی هست و کاری بعنوان ولایت میکند که مزد دارد چون عمل مسلم حدر نمیرد حق مزد داره میگیم نخیر خلاف نص قرآنه نص قرآن نص قرآن که قبلنم بحث کردیم حالا یه مطالبیست کهباید هی تکرار بشه چون مخالفت زیاده نص قرآنست که وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ این جریان براتون عرض کنم نمونه باشه بزرگی بزرگان مانع فهم انسان نباید باشه

ما در جلسه استفتا آقای خویی رضوان الله تعالی علیه بودیم این مسئله سوال شده بود استفتا شده بود یکی از کسانی که الان اینجا مدرسه اون هم استعسارو میخوند و بنا بود که جواب داده بشه استفتاعم بود که آیا ولی یتیم که غنیم هست حق دارد مزد بگیرد از برای انجام مورد ولایت چون ولی یتیم دوجور کار انجام باید بده یکجور کارهای مورد ولایت که خودش باید انجام بده ولو خودشم انجام نده وکیل یجور کارهایی که مورد ولایت نیست خانه ساختن من عمله نیستم خانه بسازم

زراعت کردن من که زارع نیستم یا اگر باشم این جزو ولایت نیست . نه ، وبطلل وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا این یتیم رو پرورش دادن ترتبیت کردن که رشد پیدا کند این دیگه کار ولی است اما خانشو ساختن و چه کردن نه بحث در اینجاست مسئله همین بود که اگر ولی ولی یتیم غنی است و کارم کار مورد ولایت متصله است نه کارهای دیگریست که باید که عجید گرفت در اینجا حق مزد دارد یا نه آقای خویی طبق مشهور فتاوا فرمودن بله کی گفته کی گفته کی گفته من عرض کردم که وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ نوعن جواهر میارن آقایون جواهر اوردن اولن نوه صاحب جواهر که الان شهیدش کردن بیچاره رو اونجا بودن جزو افرادی که در استفتا شرکت میکردن

آقای جواهری آسد محمد تقی جواهری رحمت الله علیه که اگر شهید شده باشه از فضلای تراز اول البته فضلای تراز در اونجا شرکت میکردن در اونجا مثل محمد باقر صدرو این حرفا ایشون گفتن که من جدیدول اطلاعم بر جواهر الانم میارم که جد بزرگوار گفتس این آیه دلیل نیست بر اینکه شخص غنی حق نداره گفتم چرا گفت ایشون اینطور فرموده آوردن جواهرو

فلیستعفظ از عفوست ، و در عفو ماده و هیات معارضن فلیستعفف رو ایشون فلیستعفو گرفتن در ادبیاتم یه خورده ما زیر زمین نم داشته فلیستعفف با فلیستعفو فرق داره فلیستعفو از عفو است فلیستفف از عفست ،عف خودداری عفو بخششه ایشون اینجا استفتا کردم که فلیستعفف امره امر دلیل بر وجوبه ولاکن ماده که عفوست دلیل بر استحبابست صیغه که دلیل بر وجوبست و ماده که دلیل بر استحبابست با هم تناقض میکنن تساقد میکنند پس آیه دلیل بر این نیست که شخص غنی حق ندارد مزد بگیره

دو اشکال بر مرحوم جد وارده یکی از نظر لغویست از نظر لغوی ایشون میگد که فلیستعفف از عفوه بابا فلیستعفو که نیستش که یک عفوَ داریم یک عفَ داریم عف یعنی خودداری عفو یعنی بخشش . این اشتباه اول ایشون که میگن ماده و هیعت با هم معارضن چون هیعت دلیل بر وجوبست ولاکن ماده عفوست پس تعارض و تساقد یعنی خدا بلد نبوده حرف بزنه نتونسته بگه دیگه اینطوری میگه دیگه

خدا یه جمله ای که متعارضت گفته چنتا اشکال داره یک خدا جمله ای را فرموده است که خاسته بیان حکم کنه ولی متعارضه این اولن ثانین فلیستعفف است نه فلیستعفو ثالثن سوال از کل آقایون سوال میکنیم مگر ماده بدون هیعت امرو نهی این وجوب یا استحباب یا حرمت توش خوابیده از ماده که هیچی در نمیاد از هیعت درمیاد امرست وجوب نهی است حرمت امر استحبابست استحباب، نهی مرجوحیه است مرجوحی است از امرو نهی است در چهار بعدش که ما میفهمیم که این ماده چیکارست از ماده چیزی در نمیاد که ماده تا ضمیمش نشه که ازش چیزی در نمیاد که خب این اشکال، اشکال سوم خب در اینجا ما میگیم که عفو فرض کنین حالا عفو فرض کنید این ماده رو شما محور میخواید بگیرید ماده عفوست و عف نیست ثانین حالا که عفو است این ماده که عفست کی گفتس اگرم تعارض بشه عفو ازش استحباب در میاد عفو بعضی وقتا واجبه بعضی وقتا حرامه بعضی وقتا راجحه بعضی وقتا مرجوحه مگه اینطور نیست اگر کسی به شما ظلم کرد و عفو کردید ظلم بیشتر کرد این عفو چطوره آقایون مستحبه ، حرامه

اگر کسی به شما ظلم کرد و عفو کردید ظلم ترک کرد چطوره راجحه پس به دو دلیل هم به دلیلی که خودتون همه واردید اصولیین و لغویین و کسانی که ادبیات میدونن که بابا خود ماده دلالت نه بر رجحان در بعدش و نه در مرجوحیت ندارد و لفظ عفو رو شما میگید چون عفو خوبه رجحان داره پس امر که اومد همون خوب را تاکید میکند پس وجوب نیست میگیم آقا هرجور ما دست میزاریم خرابه اخه انقدر اشکال زیاده که خب این اخرین مرحلش

یکیش کافیه اخرین مرحلش که لفظ عفو نیست عفست ، اگر عفو باشه هم فلیستعفو هم اگر بود امر آمده است این عفو را واجب کرده بعضی وقتا لا تعفو بعضی وقتا انتعفو اقرب الی التقوا بعضی وقتا اعفو خب اینی که ما گفتیم بعضی خیلی اوقاتشون تلخ شد بلند شدن رفتن گفتن این با ضابطه اول مخالف گفتم بیچاره ها صاحب جواهرم با این حرفش مخالفه اگر نظر به وجه ادبی کند مخالفه ، دیگرانکه خیلی بودن اوقاتشون خیلی تلخ شد بعد دیگه نیامدن گفتن این قرآنیه،‌این گناه بزرگ ماست قرآنیست دیگه یکی از برادران که الان تشریف دارن یا نیستن فرمودن که من رفتم امتحان بدم گفتم این قرآنیه ولش کن چون قرآنه ولش کن امتحان نمیشه ازاین کرد چون بر محور قرآن نظر میده

حالا اینو کشیدیم به اینجا به حساب اینکه چون یکی از ارکان مهمه فقه ما رو لگد مال کردیم ما فقهای بزرگوار ایرو باید حواسمون جم باشه ، خب بعدش مطلب دیگر بعله اینجا ما حدیثی نقل کردیم آقایون ملاحظه میفرمایید در باره این مطلب و اذا بلغ الموصی ردول اذا بلغ الموصیه ردول موصی الیک صح رد ما میگیم الا اذا لم یستطع وصیتن اخرا فعلیه ان لا یرد او یستنی من یصلحو لها او ترجع الی الحاکم شرعی والا فلا اذا لم یبضو اگر بابا من وصی کردم طرف رو دوره نزدیکه رد کرده رد به من نرسیده تقصیر من چیه رد به من نرسید خب تقصیر من چیه میخواستی برسونی

حین لم یبلغ الرد حیث الضرورات تبیح المحضورات بقدرها و هنا حکم الوصیه غیرو واسلط الرد مثه قضیه وکالته من وکیل کردم شمارو کاری رو انجام دادید و من شمارو قبل از انجام کار از وکالت اذل کردم بتون خبر ندادم امر وکالت درسته یا نه خب بله دیگه اینجام همینطوره

بعله ، و اصلهو الرد او حکم والدتی و حالو فان الا تقاط المومنین این آدم مثه یتیمه این شخصی که بابا وصی کرده است شمارو و شما ردتون به این آدم نرسیده و حالا مرده اگه زندم باشه اگر زنده ام باشه و نتواند وصی دیگری درست کند باید قبول کنید .

تا چه رسد کسی که مرده باشه وقتی که مرده باشد این وصیت زمین میمونه شما باید واجب رو عمل کنید این عینش قضیه ولایت بر مال یتیمست که ثم ولا ترد وصیت الوارده مطلقا چون عقوقه پدرو مادر در زنده بودن اگر چیزی از شما خواستن و شرعم درست بود میتونی رد کنید بالوالدین احسانا بالاتر وصیت کنن که شما وصی بشید .

خب شما قبول نکنید وصیت رو یعنی شما احسان که هیچ بلکه اساعهع کردید رد کردید اونچه را که مرحوم والدینه ، ولو خان استبد بهی الحاکم خب اینجا بحثه اگر شخص وصی حالا منفرد باشد یا مشترک باشد اگه خیانت کرد چه

اگر وصی خیانت کرد در مورد وصیت اینجا چیکار میکنه حاکم عوض میکنه میگیم چرا ؟‌ اگر مگه در وصی وصاقت شرط نیست ، شما میگید اذالت حالا اصاقت که حد پایینشه حد مسلمشه این وثاقت که در وصی شرطست چجور شرطه آیا در انجام مورد وصیت اگر وصاقت داشته باشه اما در غیر انجام مورد وصیت فاسق باشه عرق خور باشه چه باشه چه باشه این جطوره آقایون ،‌نظر وصیت چیه منظور از وصیت اینست که ایشون واجبات خودش الهی رم انجام بدد وگرنه مورد وصیت رو انجام بده ولذا ما میگیم وثاقت

حالا اگر در انجام مورد وصیتم خواست خیانت کنه ، حالا یاحالتی میخواد بره خیانت کنه میره دنباش اینور اونور میخواد خیانت کنه ولی دسترسی پیدا نکرد و بعدن از حالت خیانتنم برگشت چرا اینجا حاکم عوضش کنه، در صورتی میشود حاکم عوض کنه که شخص موصی وصیت کنه این شخص باید موثوق باشد و حالت وثاقت در کل ابعاد کارش استمرار داشته باشد که اگر یک زمانی از حالت وثاقت خارج شد و قصد خیانت داشت ولو خیانت در مورد وصیت نکرد ثاقته اون مطلب دیگریه اما نوع وصیت که اینطور نیست کسی که وصیت میکند و موازین و شرایط در نظر میگیرد بگد این شخص در انجام مورد وصیت باید خائن نباشد .

پس اگر خیانتی داشت در غیر انجام مورد وصیت یا خیانت داشت در انجام مورد وصیت و عمل نکرد این چرا ساقط شه الا اینکه شخص موصی اینجا قید کرده باشه . این هم این مسئله .

ولا یصمنو الوصی الا مع التفریط الی آخر