جلسه پانصد و هفتاد و هشتم درس خارج فقه

حجاب و نکاح

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی آله الطاهرین

بعد از بحثی که راجب به مَحرَمیّت و نامحرمیت در ابعاد سه گانه‌اش داشتیم، دنباله بحث… در صفحه 111 تفسير الفقهاء فرمایش علامه این است که 0:46 به زنهای اهل ذمه نه اینکه محاربه.این کفّار سه دسته‌اند؛ یک دسته مشرکین‌اند، و دو دسته که تابعین‌اند. البته مشرکین هم همین دو دسته هستند؛ یک مشرکین هستند که محارب‌اند و مشرکینی که محارب نیستند. اما راجب به اهل ذمه داریم بحث می‌کنیم. اهل ذمه، اهل کتابی هستند که محارب نیستند. آیا صرفا محارب نبودن کافی است؟ 1:26 عرض کردیم که نه خیر، صِرف محارب نبودن کافی نیست، ممکن است محارب باشد، ممکن است محارب نباشد و تحت الذمه اسلام هم نباشد، ممکن است محارب نیست ولی تحت الذمه اسلام هست، اینه اهل ذمه. ما ایرادی که به فقهای بزرگوار داریم این است که؛ اون احکام سَلبی که هست نسبت به کفار حربی است. در مقابل کفار حربی، اهل ذمه نیستند که. یک وسطی هم در کار است. 1:58 در ایران ما مثلا اما کفاری که در غیر ایران هستند، نه با ما حرف دارند 2:08 نه اون مطلب دیگریست. اهل ذمه یعنی تحت شرایط اسلامی زندگی کردن، خب مقداری هست. من نظرم این بود و قبلا هم عرض کردم درباره کفار که؛ شما تقسیم کردید کفار رو به اهل ذمه و محاربین، خب دسته سوم هست؛ کسانی هستند که نه محارب و نه اهل ذمه هستند(نه جنگ سرد و نه جنگ گرم با ما دارند ونه تحت ذمه اسلام‌اند و نه…) کفار هستند یا نه؟ خب بله. چرا شما 2:45 رو دوگانه کردید؟ که بگید یا حربی، یا ذمی، شما چی میخواهید بفهمید؟ میخاید بفهمید که کفار دسته سوم مخصوص یک کتابیه. کفار کتابی یحودی یا نصرانی دسته سوم که نه حربی هستند و نه ذمی 3:05 حربی کنید؟ چرا؟ 3:07 . میخاید 3:10 اون احکامی که از برای اهل ذمه هست، برای حربی نیست و اون احکامی که برای کفار حربی هست، برای اهل ذمه نیست اما؛ شما چرا این احکام کفار ذمی را و یا احکام کفار حربی را به این کسانی که در وسط قرار گرفته‌اند(نه اهل ذمه هستند و نه حربی) بار کرده‌اید، این حرف درست نیست، اینو قبلا عرض کرده بودم حالا در اینجا، ایشون اول فرمودند که 3:41 بله نظر به نامحرم درست نیست، البته نظر به کجا داره بحث میشه، خب بحث سر صورت است دیگر(برای بقیه که پوشیده است) در بحث حجاب، خب از نامحرم که بقیه پوشیده است. نظر کردن مرد نامحرم به صورت زن نامحرم جائز نیست الا مواردی که عرض کردیم. واگر بخواهد نظر درست و صحیح و حسابی به صورت هم بکند؛ یا باید محرم باشد یا دوم یا سوم. 4:22 (اون اضافه هست، نه. اینکه یجوزا ولایجزوا نظر در مبنای نفی اثبات: این رو داریم عرض می‌کنیم و نمی‌خواهیم که بگوییم اونجا جایز نیست، اینو قبلا بحث کردیم که جایز نیست ولاکن صحبتِ نظری که نسبت به زنانی که ﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾ {احزاب: آیه 58} ﴿وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ﴾ {نور: آیه 31} که هم بالا و پایین رو بپوشد وهم صورت باز است، این جواز نظر 4:49 نه خیر الا در دو مورد یا سه مورد. البته ایشون دو مورد فرمودند که ما یه مورد عرض می‌کنیم؛ مورد اول: 4:58 این یکی رو که بحث کردیم. دوم: والا اهل الذمه، منتها 5:10 به هر دو میخوره دیگه طبعا، نظر کردن به زنی که که میخواهید ازدواج کنید یا نظر کردن به اهل ذمه(خب اگر اهل ذمه نباشند به طریق اُولی است دیگه، اگر کافر حربی باشد به طریق اُولی 5:25 ، اگر نه کافر حربی است و نه کافر ذمی باز به طریق اُولی است. الی اهل الذمه رو ایشون میگوید، چون که صد آمد نود هم پیش ماست. الی اهل الذمه منتها به غیر 5:35 یعنی نگاه کردن به دختری که می‌خواهد ازدواج کنه تلذذ نباید داشته باشه، همینطور نسبت به زنان اهل ذمه چون اونها هیچ حجابی ندارند، دیگه صورت مطلب نیست اما اونی که در بعضی موارد جایز است، به دست و گلو و به اون جاهایی که ایجاد تلذذ نمی‌کند نظر کردن به زنان اهل ذمه به غیر تلذذ اشکال ندارد. مرحله سوم: این زنان دهاتی که حجاب ندارند معمولا دیگه(خب سابقا خیلی بود ولی الان دهاتی ها شهری شدن دیگه). زنانی که دهاتی‌اند و حجاب ندارند، یا زنانی که در شهر هستند و مسلمانند و حجاب ندارند مثل زمان شاه علیه لعنت الله، اینو باید چکار کرد؟ آیا نظر کردن به اونها من غیر تَلَذذِ که در مرحله اولی و ثانبه جایز بود، به اونهام جایز است یا نه؟ به غیر تلذذ هست هااا، تلذذ بحث نیست. به تلذذ همه جا حرامه. اگر به غیر تلذذ به زنی که نامحرم است ونگاه کنید که يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ، نباید درست نگاه کرد. خب حالا اگر فرض کنید که زنیست که حجاب نداره و مسلمانه، به زن مسلمان که نمی‌شود به غیر تلذذ نگاه کرد اما اگر حجاب نداره میشه یا نه؟ خب بله میشه، مانعی نداره. غیر تلذذ هااا، چرا؟ برای اینکه اولا ما دلیلی بر منع نداریم مگر در اونجایی که حجاب طرفینی است(اگر حجاب طرفینی است، مرد به زن و زن به مرد که البته با اختلاف، اما اگر چنانچه زن حجابی ندارد، مرد حرام است به او به غیر تلذذ نگاه کند، ما دلیلی بر این مطلب نداریم بلکه برعکس. در یک 7:30 هست که کمک هم زیاد داره و مسلمه اگر هم نباشه چون دلیلی نداریم ما این حرف رو می‌تونیم بزنیم که از امام(ع) سوال می‌کنند که؛ نظر به زنان دهاتی که حجابی ندارند چطور است؟ فرمود جایز است 7:47 اگر نهی‌اش کنید، زیر بار نمیره بنابراین این احترام نداره؟ احترام ندارد به این معنا نیست که شما با تلذذ نگاه کنی به جای دیگه هم بری، نه خیر. این مقدار احترامی که از برای زنان محجوبه است که حق ندارید به اونها مِن غیر تلذذ نگاه کنید(البته نگاه کردن عادی نه هاا بلکه نگاه کردنی که بینابین است، نگاه کردن اول که از نظر 8:17 اونو بحث نمی‌کنیم) نگاه کردن بعدی که غیر تلذذ است، اون مستثناست. نگاه کردن وسط(همین طور نگاه کنی و حرف بزنی که تلذذی در کار نیست) ایننیبت به زنانی که حجاب ندارند اشکالی نباید داشته باشه. این بحث در اینجا ختم میشه. بعد الفصل الثانی فی الاولیا، ما در اولیای 8:40 مقادیری صحبت کردیم واینجا تکرار نمی‌کنیم و اما مطلبی که ایشون دارد رو ما بحث می‌کنیم. مطلب علامه حلّی؛ 8:50 نمیخایم بگیم دختر بزرگ، نه، کل ولایت چون بحث قبلی گذشت و مفصلا تکرار نمی‌کنیم مگر اشارتن که پدر به دختری که باکره است و مکلفه است و بالغ است، ولایت در عقل ندارد ولاکن ما مطلق ولایت رو در اینجا بحث می‌کنیم، یعنی آیا پدر بر دختر مادون تکلیف، ولایت دارد که عقد کند او را برای پسری؟ بر پسر مادون تکلیف ولایت دارد که او را عقد کند یا نه؟ آقایون دارد میگن بله و ما روی همین داریم بحث می‌کنیم. حرف علامه؛ 9:32 تا 9:43 اینجارو ما بحث داریم. پدر بر صغیرین(پسر و دختر صغیر) و بر مجنونین(پسر و دختر مجنون) ولایت دارد که در حال صغر و در حال جنون ازدواج بدهد، یک حرف اینجا داریم واما حرف دوم: ایشون می‌فرماید که بعد از اینکه صغر و جنون از بین رفت از دختر یا پسر، باید استمرار بدهد 10:13 حق ندارند که بگن نه. ما در هردو ایراد داریم. بحث اول: پدر که ولایت دارد بر صغیرین و مجنونین، در این ولایت غبطه شرط است یا نه؟ ولایت زورگویی که نیستش که، ولایت این نیست که پدر به نفع خودش کاری رو انجام بده، اگر مصلحت این پسر یا دختر کوچک یا زن و مرد مجنون، اگر مصلحت ازدواج است، ولایت دارد که ازدواج دهد که این مطلب شرعی خیلی روشنی است. ولاکن این ولایت تا چه حدود است؟ مرحله اُولی، مادامی که صغیرین و مجنونین هستند با ملاحظه مصلحت و که تعبیر فقهی‌اش غبطه است، این ازدواج بدهد. دائم یا غیر دائم، مَهر است یا چه هست و تمام اینها باید طبق مصلحت این دختر و پسر که صغیر یا مجنون هستند باشه. این مطلب درست، این قید داره. دوم: در دوم معرکه بیشتر است، آقایون که از جمله علامه حلی باشند می‌فرمایند که اگر این دختر 5 ساله رو مثلا عقد کرد برای یک پسری، بعد از اینکه دختر بزرگ شد حق ندارد که بگوید نه، میگیم شما حق ندارید بگید نه، این چه حرفیه! رو چه حساب میگید شما؟ مگر این ولایت تا کجاست؟ این ولایت 11:50 مادامی که صغیر است، به بعد چی؟ ولایت بر مجنون مادامی که مجنون است، بعد چی؟ شما چرا تعدّی می‌دهید ولایت رو؟ بعد از اون که صغر و جنون از بین رفت، آیا پدر می‌تواند پسر و یا دختر حد تکلیف را بدون رضایت او عقد کند؟ نه. اونهایی که میگن پدر ولایت دارد بر رشیده و بالغه، اونا میگن باید رضایت دختر هم باشد. این دختر وقتی که بزرگ شد 12:35 بدرد نمی‌خورد، مرگ بهتر است از اینکه با این شوهر زندگی کنه یا پسر فهمید که با این دختر(وقتی کوچک بودند، خب کوچک بودند، کوچک که زن و شوهر نمی‌فهمد که)، حالا مثال روشن میزنیم؛ دختر پنج ساله‌ای را با پسر پنج ساله‌ای، والدین عقد کرده اند، دختر و پسر پنج ساله چه میفهمه از ازدواج؟ مگه ازدواج فقط شکله؟ که شکل رو هم نمی‌فهمند اینها 12:59 . وقتی که این جنون برطرف شد یا صغر برطرف شد، اگر قبول کرد: بسم الله اما اگر قبول نکرد که هیچی. در یک بُعد 13:15 . اگر چنانچه پسری مصلحت است که دختر عمویش را بگیرد، پدر میتونه اجبارش کنه؟ نه برای اینکه پدر برای خودش که نمی‌خواهد بگیرد، بابا این پسر نمی‌خواهد. شما در فکر خود مصلحت هست ولی این در فکر خودش مصلحت نیست، پس اجباری نیست چه قائل به ولایت بر کبیر باشیم و چه نباشیم، اونجایی که قائل بر کبیر هم نیستیم که مطلب قوی تر خواهد شد. پس این سوال 13:51 میگیم شما بر چه حساب میگید که بعد از اینکه صغر و جنون از بین رفت، استمرار داره و ما نظیر زیاد داریم؛ مثلا: اگر زن مسلمانی، شوهر مسلمانی کرد، خب این ازدواج درسته دیگه 14:06 اگر شوهر مُرتد شد چطوره؟ بازم هست؟ نه دیگه، آقایون نظیرش رو میگن. یا برعکس، اگر مرد مسلمانی، زن مسلمانی گرفت و بعد زن مشرکه شد، خب نکاح مشرکین استمرارا هم جایز نیست و ابتدا هم جایز نیست. ببینید آخه کسی که می‌گوید ولایت دارد پدر صغیرین و مجنونین را ازدواج دهد یعنی چه؟ یعنی صغیرین را در حال صغر و مجنونین را در حالت جنون، بعدچی؟ دلیل اینجارو میگه و این دو بخش میشه. این نکاح مدتش دو بخش میشه؛ یک بخشش تحت ولایت پدر بوده که بسم الله و قبول ولی اون بخشی که از ولایت پدر خارج است، ببینید وقتی که این پسر بالغ شد و این دختر بالغه شد یا هر دو بالغ شدند، الانم تحت ولایت 14:57 پدر هستند بدون اجازه، اینجا نیستند 15:00 این تعدّی ولایت است. یعنی این ولایتی که در حال صغر بوده معطوف به حال صغر است 15:06 بعد از اینکه جنون برطرف شد 15:08 از بین رفت. ازدواج تثبیت شد 15:13 چون ولایت در اینجا 15:15 . نه حالا عرض میکنم. این چند فایده داره؛ 1: وقتی که ازدواج بین این صغیرین یا مجنونین یا صغیر و مجنون و یا مجنون و صغیر انجام شد، و مصلحت در نظر گرفته شد، مادامی که صغر هست و جنون هست، محرمیت هست دیگه. 15:38 قبلش درست بوده. چرا قبل نمیخاد؟ حالا عرض میکنیم. ببینید اگر یک مجنونی را مجنونینی بهش دادند و کارش هم انجام شد و بچه هم درست شد، بعد جنون از بین رفت و هر دو فهمیدند که اشتباه کردند، حالا چرا 15:59 نداشته باشند؟چرا؟ از حالا اگر گفت نمیخواهم 16:03 حالا میرسیم. در مورد مجنونین که این طوره، در مورد صغیرین هم همینطوره، این صغیرین را که در یک خانه‌ای که برای مسالحی و برای جهاتی که مجوز این نکاح است، این بچه 5 ساله پسر را به این بچه 5 ساله دختر ازدواج دادند، خب محرمیت هایی در این بین ایجاد خواهد شد بسم الله. 1: محرمیت در بین ایجاد خواهد شد.2: حساب شده است که خب این پسر، پدرش مالدار است و اگر این پسر بمیرد به این دختر چیزی میرسه، این یه مطلب. اگر مصالحی در کار بوده و 16:40 در کار بوده، فعلا این مطلب درست، از باب مصلحت ولاکن؛ آیا این مصلحت الزام می‌کند که بعد از زوال صِغَر و بعد از زوال جنون هم 16:51 داشته باشه یا نه؟ چون ولایت محدود است اصلا(ولایت مادام الصغر و مادام الجنون است) این یک. ولایت در حال صغر اعمال شده است برای تا زمان صغر منتها، اگر این صغر و جنون برطرف شد و اینها مانعی نشدند و رضایت دادند 17:13 داره یا نه؟ بله، این یک فایده است. 17:16 ولی مصلحت ملزمه نیست که علی رغم 17:26 ببینید اگر یک پسری، دیگری مصلحت می‌داند، پدر مصلحت می‌داند که این پسر 20 ساله با زنی ازدواج کند، باید ازدواج کند؟ میشود 17:36 ازدواج داد او را؟ نه. مصلحت فقط مجوز ولایت است، مصلحت فقط ولایت را تجویز می‌کند، الزام نمیکنه که! در حالی که جنون از بین رفت و صغر از بین رفت، مصلحتی را این کبیر و این عاقل تشخیص می‌دهد برای خودش در ازدواج که پدر و مادر نمی‌دانند. خیلی مطالب هست که پدر ومادر نمی‌دانند ولی پسر و دختر می‌دانند. پدر و دختر هر دو خوب، هر دو عادل و… ابزار به هم نمیخوره دیگه، نه روحی و نه جسمی. هر دو به حساب خودشون خوب ولی ابزار از برای زندگی در حال کِبَر و زندگی در حال عقد خب نمیخوره به هم، در اینجا الزام کنیم، چندین دلیل داریم برای اینکه غلطه؛ نفیا و اثباتا، اولا ولایت فقط عاملیتش و فاعلیتش و جوازش فقط در زمینه و زمان جنون و صغر است، این یک. بیشتر از این که دلالت نداریم.2: 18:34 این وسعش نیست که زندگی کنه یا اینکه 18:40 این حَرَجه 18:42 تا 18:49به این معنی که؛ بنده حالا که میتونم راضی باشم و نباشم میگم نه، طلاق دیگه چیه؟ انفساخه چرا طلاق؟ 18:57 بله همینطوره پس چی؟ بله ببینید مگر زورزورکیه؟ این بچه وقتی که بزرگ شد میگه این مناسب من نیست و نمیخام، این 19:19 بله شما 19:20 کجا دارید میکنید؟ در تمام مواردی که راضی نیست، اینطوری چه فرقی میکنه؟ ببینید ماد عدلّه‌ای که نشون میده راضیه، عدله حَرَج، عدله 19:29 و دلیل سوره مبارکه نسا ﴿إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ {نسا: آیه 29} مگر نکاح تجارت نیست؟ البته اگر حالا مشکل داره برای بعضی ها، اونو بحث کردیم. نکاح، چون تجارت اعم از 19:43 ، تجارت معامله طرفینی است، معامله طرفینی باید عَنْ تَرَاضٍ باشه. خب وقتی که ازدواج شد، تراض معنی میده چون جنون بود و صغر بود 19:53. وقتی که صغر و جنون از بین رفت، الان باید تراض 19:58 خب نیست! .اول درست بوده به حساب ولایت ولی الان 20:04 حاصل میشه و این از جواز استمرار دو جنس خارج شد. مثلا در باب زنا ما این طور می‌گوییم؛ در باب زنا اگر مردی با زنی ازدواج کرد و زن زانیه شد و بعد توبه نکرد، این انفصاله اصلا، طلاقه دیگه. و حُرّمه ذالک علی الامومنین، پس این فرمایش چی است و دنباله‌اش خیلی عجیبه. ایشون می‌فرماید؛ 20:24 تا 20:42 حدیث هم داریم از خدا، اینجا کتاب و سنت برخلاف علامه بزرگوار و دیگران نظر دارد. حدیث؛ 20:48 تا 21:12 ببینید، نکاح درست بوده چون 21:14 بوده ولاکن 21:16 مختاره، می‌خواهد ادامه بدهد(یعنی عقد دوم نمیخاد) نمیخاد، انفصال حاصل میشه، طلاق نمیده. 21:27 چون زوجیت، علیق نیست. اگر زوجیت، زوجیت علیقه است و باقی است با این که از بین نمی‌رود مگر موارد طلاق و اینهاا ولاکن اینجا چون زوجیت متزلزله. به شرط فضولی هاا، کسی که عقد فضولی می‌کند، این معامله متزلزله (اجازه آمد، بسم الله و اگر نیامد که هیچی) منتها فرقش با اینجا این است که در عقد فضولی، اگر شما چنانچه عقد را از زمانی که عقد بود تجویز فرمودید، از همان زمان معامله درسته، اگر از حالا تجویز کردید خب از حالا درسته، اینها که تجویز می‌کنند ازدواج رو، تجویزازدواج اگر از اول است خب از اول درسته واگر از حالا است خب از حالا درسته و چون حساب ولایت بوده، قبل از اینکه این صغیرین بالغ بشوند و قبل از اینکه مجنونین عاقل بشوند، این حکم جاری بوده. 22:22 اگر هر دو مُردند قبل از اینکه یا صغر از بین بره یا جنون از بین بره(اینجا صغرین، نه میراثه ونه 22:35). 22:36 هر دو رسیدن به حد بلوغ و هر دو راضی شدند، بعد هر کدام یا هر دو مُردند، هم توارث در کار است و هم مَهر در کار است. 22:47 پدرِ او قبل از اینکه بالغ بشود، تزویج کرده. قال؛ يجوز عليها تزويج الأب، بسم الله. ويجوز على الغلام، اینم درسته. والمهر على الأب للجارية، این منافات به حرف اول نداره، این حدیثه. این یجوز استمرار داره اگر رضایت بعدا حاصل بشه اما اگر بعدا رضایت حاصل نشه، استمرار نخواهد داشت. 23:23 تا 23:47 اگرهم تازه راضی شدند، مَهر به عهده پدره چون پسر که معیّن نکرده. 23:52 روایات همین هاست، روایات مخالف نداریم، این روایات موافقه قرآنه و قرآن هم تایید می‌کند بنابراین حرف مقابل هم مخالف کتاب است و هم بر خلاف سنّت. خب ما اینجا نوشتیم 24:11 تا 24:28 دلیلی نداریم بر این مطلب، اگر هم دلیل میداشته قبول نمی‌کردیم. اگر دلیل داشتیم و دلیل محکم و قرص، سنت قطعیه و روایت قطعیه، دلیل داشتیم که؛ این ولایت بعد از اینکه بالغ شد، نابالغ و بعد از اینکه عاقل شد، مجنون، ولایت هست، این ولایت اسلامی‌ست. این ولایت زوره، این ولایت بر خلاف رضا‌ست و حَرَج است، عُسر است و… ولی نداره. 24:51 تا 25:05 بر رشید و رشیده ولایت نیست اگر فرض بفرمایید که رشید و رشیده بخواهند ازواج کنند، ولایت پدر در اینجا نیست واگر هم باشه رو چه حسابی؟ به حساب زورکی که نیست. شما دارید میگید که زورزورکی این ولایت استمرار دارد در حالی که اینها رشد پیدا کنند. 25:23 چه از اول چه در ضمن. ولایت که نیست، چه از اول ولایت نباشد، چه ولایت تا حدی باشد و بعدا نباشد، اینجا تا حد بقا جنون و صغر هست و 25:42 نیست. و لیس 25:44 یعنی بعد از کبیر شدن، باز ولایت استمرار داره، نمیشه، نه ابتدا دارد و نه استمرار. ثم 25:57 تا 26:23 خوبه توافق داریم، ذَکَرا که معلومه، معلوم است که پدر بر پسر رشید ولایت ندارد و بر دختر بالغه رشیده هم ولایت ندارد، این رشید که شرطه روی این حسابه که این باید رشد عقلی در ازدواج داشته باشه، اگر رشد عقلی در ازدواج ندارد، خودش صفیهه و نمی‌تواند چه پسر باشد و چه دختر، تن به ازدواج بدهد حتی اگر پدر در کار نباشد. اگر کسی در مال خودش، در ازدواج خودش، در کار خودش صفی هست، کلاه سرش میره و…. حق ندارد بلکه باید مومنین جلوی او را بگیرند. خب پدر اقرب اشخاص است که به دست خودش بگیرد و کسی که رشید نیست، مانع ازدواجش بشود. والبالغ والرشید لا ولایت علیه ذکرا کان او اُنسی، اما بالغه رشید چی؟ دختر بالغه ولی رشیده نیست، پسر بالغه ولی رشید نیست، ولایت در اینجا به چه معناست؟ آیا ولایت در اینجا بدین معناست که همان طور که بر صغیر و بر مجنون ولایت داشت که بدون اطلاع و رضایت اونها 27:28 این ازدواج بدی، نمیتونه؟ نه خیررر. این بُعد نیست بلکه اگر اینها بخواهند دختر غیر رشیده و پسر غیر رشید ازدواج کند، در اینجا حق دارد پدر جلوی اینها رو بگیره، برای اینکه باید بگیره، برای اینکه این سفاهته، این مادون رشد  عبارت است از سفاهت(ما رشد بدنی رو نیمگیم البته بلکه رشد عقلی مدنظره). رشد عقلی جوری باشد که در ازدواج چه دختر است و چه پسر، درونش گناه نرود(اگر درونش گناه بره باید جلوش رو بگیرند) بعد میگوید؛ 27:58 خب اینجا هم ما بحث داریم. حاکم، وصی الامجنون، که مجنونی که بالغ است. 28:13 ولایت دارند. خب ولایت دارند با چه حساب؟ علی المصلحه، برای اینکه پسری که بزرگ است و مجنونه، خب زن میخاد دیگه، بیشتر هم زن میخاد، دختری که بزرگ است و مجنونه، خب زن میخاد و بیشتر هم زن میخاد، چون موانعی که در کاره و عفافی که در کاره، اونجا عقلی در کار نیست که جلو شما ترمز کنه، پس در اینجا اگر پدری در کار نیست حتما حاکم شرعی میتواند در اینجا ولایتش را اعمال کند و همچنین وصی، به شرطی که وصایتِ به عنوان ولایت بشه، شما وصی هستنید که مصالح این پسر یا دختر مجنون رو انجام بدی. عرض شود که؛ 28:53 اگر این صغیر نیست، صغیره نیست، مجنون نیست، مجنونه نیست، این وقفه بر اجازه دادنه، اگر اجازه نباشد البته درسته. بعد میگوید 29:08 خب ما اینجا نمیتونیم که این حرف رو قبول کنیم. عرض بشود که؛ ویکفی فیها در اجازه: در اصل نکاح و در اجازه، ما یک بحث بیشتر نداریم؛ اگر بخواهند این دختر را شوهر دهند، اگر از طرف شوهر گفتند یا خود شوهر گفت قبول داریم و این هیچی نگفت(سکوته دیگه) آیا این سکوت دلیل بر رضا است؟خب نه. بعضیا انقدر خجول هستند که اینها نمی‌توانند چیزی بگویند، بعضی اوقات سه مرتبه‌اش هم می‌کنند حالا چند مرتبه‌اش هم می‌کنند. اگر این سکوت دلیل قطعی بر رضا باشد، یعنی با 29:51 فرق نداشته باشد؟ مو لا درزش نره و صددرصد باشد، این سکوت 29:55 درسته اما این در کل موارد که اینطور نیست. در بعضی موارد که سکوت دلیل بر رضا نیست، در بعضی موارد سکوت دلیل بر عدم رضا است اصلا، و این کار هم حتی در لبنان هم شده بعضی وقت‌ها. در لبنان و غیر لبنان، این دختر رو بزور آوردند و نشانده‌اند و وقتی که از طرف داماد گفته می‌شود چنین و چنان است، ساکته و اوقاتش هم تلخه. اینی که ساکته نمیخاد ازدواج کنه، تن زیر بار نمیره. پس سه بُعدی است قضیه، سکوت سه بُعدی است. یک بُعد سکوت این است که او راضی نیست، اونقدر راضی نیست و خجالت هم میکشه که محالفت کنه با پدر و مادر، این سکوتش می‌شود دلیل بر عدم رضا. گاهی اوقات سکوت نه دلیل بر رضااست و نه دلیل بر عدم رضا. گاهی اوقا ت سکوت دلیل قطغی بر رضااست، پس چطور شما می‌فرمایید که؛ 30:43 چه در اصل نکاح و چه در دوم. اگر این دختر رو خاستن ازدواج بدهند و کبیر است و اینها و قبلا این نکاح انجام شده است و بعدا به این دختر بگویند که تو قبول داری یا نه؟(چه قبلا بزرگ بوده، یا کوچک بوده، قبلا عاقله بوده یا مجنون بوده) الان میخان اون نکاحی که انجام شده و اون صیغه‌ای که انجام شد، تو قبول داری یا نه؟ اگر سکوت کرد باز دلیل بر رضا نیست بلکه همون سه بُعد هست. ما میگیم که 31:14 خب سکوت بعضی اوقات ساکته و بعضی اوقات ناطقه. سکوتی که ناطق باشد، اگر نطق به رضا است خب قبول اما اگر نطق بر عدم رضا است که ناقبول. اگر ساکته، از این سکوت هیچی نمی‌فهمید؛ بل هو السکوت الناطقوا بها 31:33 خب 31:36 اینم قبول نداریم، چرا مطلقا؟ مولا که مالک یک مردی‌ست یا مالک یک زنی‌ست که 31:49 ولایت مطلقه دارد، معنی مطلقه چیه؟ این لفظ مطلقه خیلی وقت‌ها گمراه میکنه. 31:56 راضی باشد، نباشد. زن داره بگه طلاق بده، زن نداره بگه زن بگیر. شهور داره بگه طلاق بگیر، شوهر نداره بگه شوهر کن 32:08 اگر ولایت مطلقه منحصره دوست که این دختر و پسری که 32:14 هیچ رای ندارند، رای اسلام نفی است در اینجا، مطلقه نیست. بله همون ولایتی را که پدر بر صغیرین یا مجنونین داشت، اینجارو بیاید بگید که ممکنه این حرف 32:28 چرا؟ برای اینکه؛ اگر چنانچه یک کنیزی یا یک غلامی 32:34 ازدواج کند، و این منافات هم نداره ازدواج با 32:38 اگر ازدواج این غلام زر خرید یا این کنیز زر خرید، اگر این ازدواج مطابق میلشون، مطابق رشدشون، مطابق فهمشون مصلحته، اگر منافات داشته باشه با مملوکیت، نمیشه چون باید مالک هم راضی باشه اما اگر منافات با مملوکیت نداشته باشه، چرا اِذن نباشه! مثل قلیلی از زن ها میگن؛ میگن زن حق ندارد حتی مسجد سر محل بره مگر اینکه شوهرش اجازه بده، خب این زورگویی است یعنی چه؟! آیا رفتن مسجد و نماز جماعت خواندن یا مسئله یاد گرفتن منافات دارد با شوهر؟ مگه شوهر شبانه روز شوهری میخاد انجام بده؟ منافات است با اموری که واجب است نسبت به زندگی زناشویی؟ این چه حرفی است که شما به عنوان فتوا که اینقدر بزرگش کردی که زن خیال می‌کند که اگر برود مسئله‌ای جایی سوال کند و هیچ مطلبی هم نیست. زنی که اگر هجوم هم بهش کنند، دست نمیده، این زنی که با عفت است و اینقدر باحجاب و باطهارت است، این برود جلسه‌ای درس بخواند وهیچ جا هم خراب نشه، و هیچ ضرری به زندگی خانوادگی نباشه، چرا اجازه شوهر شرطه؟ یا میگن زنی که می‌خواهد روزه بگیرد، اجازه شوهر شرط است. می‌خواهد نذر کند، اجازه شوهر شرطه 33:50 نه وجوب میگن آقایون، میگن اگر زن روزه مستحبی می‌خواهد بگیرد واجب است شوهر اجازه بده و اگر نده روزه‌اش باطله،( نذر کند، عهد کند، قَسَم بخورد، برود بیرون). بابا اون کارهایی که مرد می‌تواند انجام بده و زن نمی‌تواند جلوی او را بگیرد، زن هم می‌تواند انجام دهد و مرد نمیتونه جلوی او را بگیرد. 34:11 چرا شما داری این طوری می‌کنید؟ این فکر جاهلی است که این نشو و نما کرده است و در سطح 34:19 آمده است و روایاتی هم اینجا کمک می‌کند به این فکر جاهلی. اگر انسان الاغ میخره و سوارش میشه، ولایت مطلقه نداره، حق داره بزند حیوان رو؟ حق داره بگه از اون علف نخور و از این بخور؟ یعنی چه آخه؟! این الاغ، الاغی خودشو انجام میده، شما آدمی کن تا انجام بده. حالا این زن، زنانگی خودشو انجام میده، این مرد هم مردانگی خودش رو انجام میده، چطور شد مرد هر کجا میخاد بره و هر کار میخاد بکنه، اجازه نمی‌خواهد اما زن بدبخت نماز شب هم میخاد اجازه بده!. (این میخاد نماز شب بخونه، اجازی میدی یا نه؟!) این حرفا چیه شما میزنید! پس این 35:04 این غلطه و حتی در باب چیز ما یک موقع عرض کردیم حضور برادران که  الانم گر چه حالا 35:13 این حرفا نیست ولی حالا اگه شد… در اون موقع هم که بوده است، غلط بوده؛ که اگر یک نفر مسلمان در جنگ شرکت کرد و یک دختر مشرک و غیر مسلمانی در جنگ اسیرش شد، خب، مملوکه ایشونه؟بگید باشه. اما حلاله برای ایشون؟ نه. اگر یک مرد بدترکیب و پیر …. یک دختر 16-17 ساله، دختر پادشاه فلان، اینو اسیر کرد، اسلام اینطور حکم می‌کند که حتما باید این دختر بدون رضایت خودش، حاضره بمیره و نگاه نکنه به این آدم، این چه طور میشه حلال بشه برای این آدم؟ از کجا میارید شما این حرف رو! این برخلاف حُرّیّت است، بر خلاف آزادی است ، برخلاف 36:02، برخلاف این است که عُسر نداریم، حَرَج نداریم، تازه کافر! نسبت به مسلمان که… شما این کار رو نمی‌تونید بکنید. نسبت به کافر؛ این کافری که اصلا اسیر شده که 36:13 معنیش اینه، این زن یا این مرد که اسیر شده و در خانه شماست یعنی چه؟ یعنی 36:19 که اخلاق و آداب اسلامی و عقاید اسلامی را که جاذب هست، ببینه و بشنوه تا کم کم مسلمان شود. این 36:29 این مدرسه داخلی است، المدرسه الداخلیه در تعبیر عربی، در این مدرسه داخله باید تربیت بشه.  این بی‌تربیتی 36:39 شروع شد، این اولین بی‌تربیتی است که این زن زیبای چنینِ چنانِ با این مرد کچلِ کورِ …. این چون اسیر کرده مال خودشه، یا به هر کس که میخاد تعارف کنه مثلا، مگه این شیرینیه؟! که میخای تعارف کنی. گریه آور و خنده آور است بعضی حرف‌ها. 37:09 تا 37:16 خب اینجا حرف داریم؛ یک خانمی به شما وکالت داد و گفت مرا به کسی که مصلحت است ازدواج بده، علامه بزرگوار می‌فرماید که؛ اگر صریحا گفت حتی خودت هم میتوانی برای خودت، طبق اون مصلحت، اگر صریحا نگفت 37:33 خب چرا نه؟ یک دختر یا زنی که به شما وکالت تام داده است، اگر وکالت داده منهای شما خب مطلبیست، اگر وکالت مطلقه داده است به شما که با این شرط و با این خصوصیت و با این مصلحت، شما تزویج کنید بر او، اگر این مطلب در شما بعد از دیگران هست، چرا شما عقب بیوفتی؟ و راستی ما، اگر این مطلب در شما بیشتر است،(خوشگلتر، جوان، پولدار و مسلمانتری) این تَرهارو ول کنه و بره به خشکها بچسبه مثلا؟! این چه حرفی است شما می‌زنید، این حرف خیلی عجیبه. نمیخایم هووو بکنیم، بحث فقه که هووو نیستش که. سوال داریم میکنیم، ما تمام فقه رو زیر سوال میاریم بر محور کتاب و سنت و اینجا هم همینطور. که آقایون اینطور فتوا می‌دهند، در کتاب های استدلالی و رساله های غیر استدلالی، که اگر یک زنی به شما وکالت داد که مرا تزویج دهید با این شرایط، این خودش نمیتونه برای خودش بگه 38:32 نمیتونه اینو بگه. چرا؟ مگر این که اِذن بدهد. خب اگه اِذن بده که از اول میگه خودت یا دیگران، اگر خودش مصلحت است چرا جای دیگه بره؟ وقتی که چراغ به خانه رواست به همسایه حرامه. ببینید یه وقت اینطوریه، مطابق حرف علامه که این زنی که به شما وکالت داده، شما رو میدونی که در نظر نداره 39:07 اگه اینه که حرفی نداریم، ما در اینجا بحثی نداریم. ما در مطلق داریم بحث می‌کنیم، ببیینید سه جوره؛ یا مطلق است یا معلوم است که خودت هم یا معلوم است که نه خیر ، در اونجایی که معلوم است نه خیر که ما بحثی نداریم(فقط شما واسطه‌ای) . در اونجایی که ترجیحا میگه خودت هم، خودش که نزدیکتر از دیگرانه، ما در مطلق داریم بحث می‌کنیم که این زن هیچ قرینه‌ای، هیچ دلیلی در کار نیست که منهای خودت. حالا اینکه قرینه در کار نیست منهای خودت، اگر خودش مانند دیگران است، چرا خودش منها باشد و دیگران به علاوه باشند؟ خودش چه اشکالی داره؟ یا بالاتر، اگر خودش بالاتر است، زیباتر است، با اخلاق  پولدارتر است 39:49 ببنید شما، اگر به شما یک دختری وکالت داد، مطلق بود، برای خودت میگیری یا من؟ خوب خودتون مقدم هستید چون من پیرم.