بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
در باب زناشویی، مُحَرّماتش دارای سه بُعد است. بُعد اصلی مُحَرّمات زناشویی، مُحَرّمات همیشگی است. هیچگاه حلال نمیشود و معنی حرمت، بطلان ازدواجه. مثل این مواردی که در آیه بیست و سه سوره مبارکه نساء هست. ازدواج مردی با چنان زنی، این هم حرام است و هم باطل است و این حرمت و بطلان، آخر ندارد. این یک قسمتشه. یک قِسم که باطل است و حرام است، اما این بطلان و حرمت، قابل برطرف شدن هست. این هم قِسم دوم. قِسم سوم، جایی که حرام هست اما باطل نیست. تبعا بخشی از قِسم دومه. حرام هست، اما باطل نیست. مثال خیلی بارزش این است که مرد با زنش در حال حیض یا نفاس یا احرام یا صوم، عمل زناشویی انجام بده. حرام هست اما زِنا نیست، این زوجه اوست. این زوجیت، مُحَرّم نیست در اصل. یا موارد مورد اختلاف که انسان، عرض می شود که دخترِخواهر یا دخترِ برادر زنش رو، بدون اذن او ازدواج کنه. آقایون میفرمایند هم باطل است و هم حرام بدون اذن. اما اگر اذن باشد صحیح است و حلال. ما عرض میکنیم اگر دلیل بر حُرمت باشد، دلیل بر حُرمت اعم است از بطلان و غیر بطلان. بطلان دلیل میخواد. صرف حُرمت، اثبات بطلان نمیکند. نمونه اش رو عرض کردیم دیروز چند تاش رو. اگر حُرمت ثابت شد، بیشتر از حرمت عمل جنسی در حال حیض یا نفاس یا احرام یا صوم یا چه، اثبات نمیکنه. این سه نوع محرم را قرآن شریف، هر نوعی را با اون خصوصیتی که اون نوع دارد، ذکر کرده است. {صحبت حضار} سند حرمت این است که همانطوری که انسان با زن خودش در حال حیض، اگر عمل جنسی انجام داده، حرام است و کُتَک داره، اون هم همینطوره. و یک شاهد این مطلب این است که اگر کسی بدون اجازه زنش، دخترِخواهر زنش یا دخترِ برادر زنش رو ازدواج کرد و بعدا زن اذن داد، دوباره باید عقد بکنه یا همون کافیه؟ خب پس بطلان نیست، حُرمته. این هم یکی از ادله. البته در جای خودش خواهیم کرد. این رو چون فرمودید، عرض کردم. حالا {صحبت حضار} عرض می شود که در قرآن شریف مُحَرّمات قِسم اول و مُحَرّمات قِسم دوم، ذکر شده است خیلی بیّن. اون زنهایی که ازدواج با اونها، هر چند جور منع را دارد. هم همیشه اینها ازدواج باهاشون باطل است تبعا و هم همیشه حرام است و هیچگاه نمیشود که حِلّیّت پیدا کند یا جواز. این که هست {04:01} قِسم دوم، ازدواج با اینها در حال فعلی، زن زانیه است و مرد غیر زانی، مرد زانی است، زن غیر زانیه، عرض می شود که و چه و چه، فعلا حرام، اما اگر اون وصفی که مانع است از بین رفت، این ازدواج حلال خواهد شد. این را هم قرآن شریف دارد. اما شما قِسم سومی غیر از اقسام مذکوره در قرآن پیدا کنید که یکیش همینی است که بحث کردیم، اشاره کردیم، که دخترِخواهرِزن یا دخترِبرادرِزن را اگر بدون اجازه او بگیرید این باطل است، حالا حرمت مطلب دیگری است، این باطل است، نبودنش در قرآن، دلیل بر نبودنشه. و در احادیث هم این فقط حرمت است، اگر قبول کنیم. اگر احادیث برای ما قطع بیاره، این فقط حرمته. اما حرمت اعم است از اینکه آیا ازدواج هم باطل است، یا ازدواج صحیح است، اما حرامه. چنانکه انسان با زن خودش در بعضی موارد عمل زناشویی انجام بدهد، این حرامه. {صحبت حضار} نه، صِرف حُرمت لازمهاش بطلان نیست. بله، بطلان لازمهاش حرمته. ببینید بعکسه. بطلان لاطمه اش حرمته، اما حرمت لازمه اش بطلان نیست. یک نمونش رو هم دیروز عرض کردم. مثلا لَا يَرْتَمِس الصَّائِمُ وَ لَا الْمُحْرِمُ فِي الْمَاءِ. اگر شخص مُحْرِمُ ارتماس کند، احرام باطل میشه؟ ها؟ پس {05:28} شد. آقایون استناد کردند به این روایت که شخص صائم هم اگر ارتماس کند، صومش باطل میشه. میگیم حرمت، دلیل بر بطلان نیست. نمونهاش اون قِسم دومه وَ لَا الْمُحْرِمُ فِي الْمَاءِ. همه قبول دارند علمای شیعه و سنی، همه بلا استثناء قبول دارند که اگر صائم ارتماس کند در مَاءِ، صومش باطل نیست. اگر حرام باشد، صوم باطل نیست. پس بین حرمت و بطلان تلازم صد درصده.
حالا، آیاتی که بحث محوری اون آیات میشه همه آیات محوره، ولی اونی که ما داریم بحث میکنیم که محرمات در باب زوجیت. حالا، این محرمات در باب زوجیت که مرحوم علامه، دیگران می فرمایند و عنوان کردند،کسانی که زوجیت با اونها، ازدواج با آنها حرامه، فقط اینه مطلب؟ یا نه، قضیه اوسعه؟ زنانی که حرام است اون جریانهایی که مردان به حساب مرد بودن، با زنان به حساب زن بودن انجام بدهند در دیدن، در شنیدن، در بوسیدن، در لمس کردن، در عمل جنسی کردن، {06:42} اینه، محور اینه، فقط ازدواج نیست. محرمات در کل ابعاده. ازدواج هم بُعد اخیره و خود این بُعد اخیر هم که ازدواجه ﴿وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ﴾ [البقرة: بیست و دو 3] که استیلاده و آیه اینه از قضا، آیه حرمت نکاح نیست. خب قبلا آیه بیست و دو، وَلَا تَنْكِحُوا، که امروز این رو باید بحث کنیم ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلًا﴾ [النساء: 22] بعد ﴿حُرِّمَتْ﴾ [النساء: 23]، چی رو حُرّمت؟ نکاح؟ اگر قبلا حرمت نکاح بود، بعد هم حرمت نکاح است؟ نه. این چه قرینهای است؟ نه قرینه سیاق است، نه قرینه چیز دیگه است {صحبت حضار} آخه فقط استیلاد نیستش که. ببینید، اگر کسی به زنی میتواند از روی شهوت نگاه کند {صحبت حضار} می تواند به شهوت به زنی نگاه کند، آیا میشود با اون ازدواج کند یا نه؟ اگر بتواند به شهوت نگاه کند، باید بتواند ازدواج کند. اینها با هم منضمه. یعنی تمام بهرههای شهوانی که مرد از زن یا زن از مرد میتواند بگیرد، این فقط در بُعد ازدواج است. یا دائم یا منقطع یا ملک یمین. غیر از این ما نداریم اصلا. در کل ادیان ما نداریم اصلا. حالا، آیه اول راجع به نکاح آباء است که باید بحث کنیم. ملاحظه بفرمایید، لفظ نکاح یعنی ضم. نَكَحَ فلان فلانا، یعنی ضم نفسه الیه. این اصل لغت نکاح، ضمه. این ضم دارای مراحلیه. گاه انضمام پیدا میکنند، از نا محرمی، محرم می گردند با عقد. انضمامه دیگه. انفصالی که زن نامحرم از مرد نامحرم دارد، اولین نکاح و اولین انضمام چیه؟ یا با عقد دائم یا منقطع یا عرض می شود که ملک یمین، انضمام حاصل میشود، این یک. دو، بعد از اینکه عقد حاصل شد، یا ملک یمین حاصل شد، انضمام در بستر، این مرحله دوم انضمامه. سه، احیانا انضمام در بستر بودن هست، انضمام اول نیست که سفاحه. مگه اون انضمام نیست؟ مثلا نکاح البهیمه یعنی چه؟ در بهیمه، چون عرض می شود که ما نکاح حلال که نداریم که. اون همه اش سفاحه. خب نکاح البهیمه یعنی چه؟ یعنی عقد میکنند؟ نه. یعنی عمل جنسی با بهیمه انجام دادن، این نکاح بهیمه است.از نظر لغت درسته. یعنی منضم کرد خود را از نظر جنسی به حیوان، این انضمام که عقد معنا نداره که در اینجا بگیم این نکاح، عقده. نخیر. پس ما سه جور نکاح داریم. از نظر لغوی، نکاح اصلا در لغت عرب سه جوره. اصلش که هر سه را شامل است، نکاح عبارت است الضم شیء به شیء. دو تا به هم وصل نبودند، وصل شدند. وصل شدن اول، عبارت است از اینکه انکحت یا هرچی. اون سه جوری که میشود، دو زن و مردی که با هم نامحرماند، با هم محرم بشوند. نکاح دوم و سوم، نکاح دوم این است که در اثر این زناشویی، عمل جنسی هم انجام میدهد، این ضم اقواست. اون ضم عرض می شود که فقط محرمیته و دومیش ضم اَقواست. نکاح سوم این است که ضم جنسی هست، اما ضم اعتباری و شرعی در کار نیست، اون هم نکاحه. منتها یک نکاح محرم داریم و یک نکاح محلل داریم. بله، اگر لفظ نکاح در مقابل سفاح ذکر شد، میفهمیم که نکاح فقط دو بُعده. بعد سوم نیست. کالظرف و المجرور اذاجتمعا افترقا و اذافترقا اجتمعا. کما اینکه حج عمره چنینه ﴿وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ﴾ [البقرة: 196] اگر حج به تنهایی ذکر شود، عمره رو هم شامله. چرا؟ برای اینکه حج زیارت البیته. زیارت البیت هم در حج اکبر است و هم در عمره. ولذا ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ [آل عمران: 97] این هم عمره رو میگیره و هم حج رو. منتها حج، حج اکبره. چرا؟ برای اینکه حج البیت، حج البیت چیه؟ حج البیت، زیارت البیته، زیارت البیت در حد وجوب، هم در حج اکبر است و هم در عمره. در عمره مفرده هست، در عمره تمتع هست و در حج اکبر هست، در حج مفرد هست، حج غیر مفرد. کالظرف و المجرور اذاجتمعا افترقا و اذافترقا اجتمعا. و لذا در باب عمره، قرآن شریف وقتی که حج عمره را با هم جمع کرد، ﴿وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ﴾ [البقرة: 196]، حج، حج اکبره، عمره هم مقابلشه. عمره چه تمتع باشد که ضمیمه حج تمتعه، چه عمره مفرده باشد، اون هم واجب میشه. به این آیه میشود فتوا داد. و بعد فتوا داد اگر کسی استطاعت حج تمتع ندارد که شامل عمره هم است، ولی استطاعت عمره دارد با شرایطی، عمره را باید حتما برود. مگر کسی که احتمال عقلایی بده که اگر من عمره بروم، سال دیگر حج نمیتوانم بروم. اما اگر عمره نروم، مالم مقداری است که بعد ضمیمه میشه، حج میرم. اون مطلب دیگریه، ولکن خود عمره مفرده، برای کسی که استطاعت دارد، واجبه.
حالا، در باب نکاح و سفاح هم اینه. اگر نکاح در مقابل سفاح است، سفاح حرامه، نکاح حلاله. نکاح حلال دو بُعد دارد. یک بُعدش این است که ضم از نظر زناشویی، محرمیت. دو، عمل جنسی. اگر ضم و نکاح زناشویی بشه، عمل جنسی بشود یا نشود، نکاحه و اما اگر که مرحله دوم هم بشد، این نکاح فوق النکاحه، ضم فوق الضمه. حالا این آیه ار کدومه؟ در کل قرآن، ما جایی نداریم که نکاح در خصوص عمل جنسی حلال، استعمال شده باشد، مگر در دو جا. یکی ﴿فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ﴾ [البقرة: 230] اینجا عمل جنسی حلال که خداوند وظیفه داده که اگر تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ، بعد که طلاق گرفت از اون محلل، بعد میتواند به شوهر اول برگردد با عقد جدید. ﴿الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ﴾ [البقرة: 229] تا ﴿فَإِنْ طَلَّقَهَا﴾ [البقرة: 230]اگر دفعه سوم طلاق داد این مرد، زن را ﴿فَلَا تَحِلُّ لَهُ﴾ [البقرة: 230]. اینجا یک توقف مختصری بکنیم.
یکی از طلبه ها سوال میکرد که من زنم رو دو مرتبه طلاق دادم، حالا دفعه سوم هم طلاق دادم، ولی بعد از دفعه سوم به جای اینکه بره شوهر کنه، خب من صیغه اش کنم. چطوره؟ گفتم منافات با این آیه دارد ﴿فَلَا تَحِلُّ لَهُ﴾ [البقرة: 230]. فلا تنکح نیست. فَلَا تَحِلُّ اعم است از عقد دائم و منقطع و ملک یمین. بنابراین این راه فرار، اگر به آیه بخواهیم عمل کنیم … خب ﴿فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا﴾ [البقرة: 230] نسبت به زن داده چرا؟ تفصیلش بعد میاد. نفرموده حتی ینکحها زوج غیره، نه. عمل جنسی رو نسبت به زن داده، غیرت مرد گُل کنه. برای اینکه اگر مرد غیرت داره و غیرتش گل کنه، میگن که تو نمیتوانی بعد از طلاق سوم، این زن رو به هر وسیله حلالی، زن خودت قرار بدی، مگر اینکه اون کار را کند با شوهر دیگر. ببینید، این رو میگه، نه اون محللی که پیغمبر فرمود، لعن الله المحلل و محلل له، نه اون نه. حالا، این بحث جدای داره خودش. ﴿فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا﴾ [البقرة: 230] از کجا میفهمیم نکاح در اینجا عقد نیست؟ عقد محفوظه. چون خدا که اجازه نمیده که بدون عقد، بدون ازدواج با کسی انسان چیز بکنه. این عقد محفوظه. ولکن از کجا معلوم است که نکاح در اینجا عمل جنسیه؟ از، زَوْجًا غَيْرَهُ. موضوع حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ چیه؟ زَوْجًا. پس زوجیت مرد دوم محفوظه. اگر می فرماید زنی با شوهرش نکاح کرد، یعنی چه؟ یعنی عقد کرده با زنش؟ نه دیگه. زن بودنش و شوهر بودن این مرد محرزه. حَتَّی تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ. یعنی این زن اوست، زنِ مرد دوم و اون مرد دوم، شوهر اینه. پس زن بودن این، زناشویی این، محرزه. زناشویی در بُعد حلیّت عرض می شود که ازدواجی، محرزه. آیا نکاحی که بین زن و شوهر است این باز تجدید عقده؟ نه دیگه، حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ، عبارت از عمل جنسیه. اگر عمل جنسی که امام صادق فرموده که حتی {15:18} عسلی در کار باشه. بی عسل نمیشه. عسل رو نمیشه بو کرد، عسل رو باید خورد. عرض می شود که خب حالا در اینجا، ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾ [النساء: 22] در اینجا خب مطلقه دیگه، در مقابل سفاح که نیست. َلَا تَنْكِحُوا، عقد رو میگیره، دائم یا منقطع. اگر پدر انسان زنی را به عقد دائم گرفت، نکاحه. به عقد منقطع گرفت، نکاحه. مِلکِ یمین چی؟ نکاح نیست؟ نکاح ضمه. ضمه با ملک ضم نیست؟ اگر زنی با مملوکیت منضم به مردی شد که اسیر جنگ بود، این ضم نیست؟ این نکاحه دیگه. منتها ممکن است اون زنی را که به عنوان اسیره بودن و به عنوان کنیز در {16:06} بودن، بخواهد که عقد دائم کنه، مطلب دیگریه. چون در عقد دائم، بعدش طلاقه. اینجا دیگه نه، اینجا وقت فروش تموم شد. فروخت تموم شد یا بخشید تموم شد. اگر بخشید یا فروخت، تموم شد. پس نکاح، هم عقد دائم را، هم عقد منقطع را، هم ملک یمین را شامل است. در سومی آقایون بحث دارند. ولی خب قرآن میگه نکاح. وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ، این مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ رو میخوایم، داریم بحث میکنیم. مَا نَكَحَ عقد نیست فقط که دائم یا منقطع و سومش عرض می شود که ملک یمین هم فقط نیست، بلکه چهارم. اگر پدر کسی با یک زنی زنا کرد، نکحها اولی؟ خب بله. چرا؟ چون نکاح اینجا در مقابل سفاح نیست. چون نکاح در اینجا لُخته، قرینه نداره. اگر نکاح قرینه داشت که عمل جنسی با عقده، بسم الله. اگر نکاح قرینه داشت که لفظه، بسم الله. آیات زیادی در قرآن داریم که نکاح فقط لفظه. عرض می شود که ﴿ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ﴾ [الأحزاب: 49] کجاست؟ … نکاحه. اگر طلاق دادید زنی را قبل از عمل جنسی، این زن که منکوحه شماست، بعد عرض می شود که ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ [البقرة: 237] خب، آیات در این بعد زیاد داریم ما. اما در اینجا که نکاح لخت ذکر شده، ضمه. نه حلال داره، نه حرام، نه عقد داره، نه ملک یمین داره. فقط ضم. اگر ضمُّ المّا بین این پدر و مونثی حاصل شد و این ضم المایی که حاصل شد، چه حلال، چه حرام، چه عقد منقطع، چه ملک دائم، چه ملک یمین، چه هرچه، ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ﴾ [النساء: 22] و لذا اگر پدر با زنی زنا کر، پسر نمیتونه لا اون ازدواج کنه. {صحبت حضار} نکح، نه دخول داره، نه مخول داره، نه لفظ داره، هیچی نداره، ضمه. اینکه از اول ما روی لغت داشتیم بحث میکردیم، این ضمه. انضمامی بین مردی و زنی، انضمام یا عقدی یا جنسی یا ملکی حاصل شد، همهاش نکاحه و این در مقابل سفاح نیست که ما، این مثل آیه نور نیستش که. ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ﴾ [النور: 3] نکاح در مقابلش زنا اونجا آمده. چون اونجا نکاح در مقابل زنا آمده است، ما استفاده میکنیم و قشنگ فتوا میدیم که القوی قولا واحدا، اگر زنی زانیه است و غیر تائبه، مرد غیر زانی با او ازدواج نمیتواند بکند. چون ﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النور: 3]، ما تابع دلیل این. به قول مرحوم آقای بروجردی، ما غلامِ دلیلیم. ماغلام شهرت و فتوا و این حرفها نیستیم.
حالا در اینجا، ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ﴾ [النساء: 22] ما در مَا نَكَحَ داریم بحث می کنیم. مَا نَكَحَ دو بحث داره. یک، همینی که الان عرض کردم. چون مَا نَكَحَ تمام انضمام هارو شامله. اگر پدر با زنی زنا کرد، پسرش نمیتواند، نه اون زن را بخرد که عمل جنسی برش جایز بشود، نه عقد بکند، نه عقد منقطع. بعکس نیست ها. به عکس جور دیگه است. ﴿وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ﴾ [النساء: 23] که آقایون جور دیگه فرمودند. در اینجا حلائل ابناء فرموده. ما نکح، وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ، عرض می شود وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ. یعنی یعنی زنِ پسرِ صلبی شما رو حق ندارید شما ازدواج کنید باهاش. اما اگر پسر صلبی شما با کسی زنا کرد، حق ندارید؟ خب حق{19:33} قید کرده آیه آیه میگه وَحَلَائِلُ.
ولی در آبَاء این طور نگفته. وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ، حلائل نفرموده، نفرمود اون نکاح حلال. {19:42} وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ، این بُعد اول. بُعد دوم، این ما در اینجا چکاره است؟ خب اینجا از نظر لغوی دو احتمال است. یکی ما، مای موصوفه. یکی ما مای موصوله. نمیتونه فقط موصوله باشه. چون اگر ما فقط در اینجا موصوله بود اینطوری میشد وَلَا تَنْكِحُوا اللّاتی نَكَحَ آبَاؤُكُمْ. مَا چرا بگه؟ چی؟ زن که چیز نیست، زن آدمه دیگه. از آدم که تعبیری به مَا نمیکنند که. این بر خلاف فصاحته، بر خلاف بلاغته. پس در اینجا دو احتمال لغوی در مَا هست و هر دو مراده. خدا چون مقام جمع الجمع اولی رو دارد، میشود یک لفظ بگوید و چند معنای مناسب. بله، نمیشه چند معنای مناقض رو اراده کرد. از یک لفظ که دارای دو معنای مناقض است، چند معنای مناقض ها، نه مضاف. چند معنای مناقض، این میگه، اون نه. اون میگه، این نه. نمیشه هر دو رو رعایت کرد. ولکن اونجایی که چند معنا هستند، با هم مناسباند و قرآن هم قرینهای ذکر نکرده است که بعضی از معانی مراده، بعضی از معانی مراد نیست، در اونجا همه معانی مراده. در اینجا وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ، مَا اگر مصدری بشه، میشود وَلَا تَنْكِحُوا نِکاحَ آبَائكُمْ مِن النساء، این یک بُعد. دو، مای موصوله وَلَا تَنْكِحُوا النساء اللّاتی نَکَحَ آبَاكُمْ، اولی اعمه دیگه. اعم چطور؟ وَلَا تَنْكِحُوا ما نَکَحَ که مطلبیه. یعنی وَلَا تَنْكِحُوا نِکاحَ آبَائكُمْ، اونجوری که باباهاتون نکاح میکردن، نکاح نکنید. چرا؟ برای اینکه با مادر، دختر، با محارم، با غیر محارم، با حیوان، با انسان، با همه نکاح میکردند، خب نکنید این کار رو. این بُعد اوله. ببینید با لفظ مختصر همه معنا رو بیان می کنه. وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ یعنی وَلَا تَنْكِحُوا نِکاحَ آبَاؤُكُمْ. سوال، چرا خدا از اول نفرمود که وَلَا تَنْكِحُوا نِکاحَ آبَاؤُكُمْ؟ این دوتا مراد داره. یک مراد لَا تَنْكِحُوا نِکاحَ آبَاؤُكُمْ، نکاحی که اونها میکردند، غلط بود،جاهلی بود، نکنید. دوم، نسبت به عرض می شود که زنان، نسبت به زنانی که پدران با اونها نکاح کرده اند، اگر هم حلال بوده. با زنی نکاح کرده است به صورت حلال، اما با این زنی که به صورت حلال هم نکاح کرده، لاتنکحوا ما. پس در اینجا ما میشه موصوله. یعنی وَلَا تَنْكِحُوا النساء اللاتی نَکَحَ آبَاؤِكُمْ. چه حلال باشد، چه حرام باشد، به هر جور باشد، زنا باشد چه باشد این لا تنکحوا، این هر دو بُعد رو عرض می شود که شامله. پس ما بدون توجه به اقوال و بدون توجه به روایات متخالفه بین شیعه و سنی و بین شیعه و خودشون، بین سنی و خودشون، قشنگ طبق آیه میتوانیم فتوا بدهیم. اینجور نیست که ما متظر باشیم. منتظر کسی است که روی آیه کار نمیکنه، فکر نمی کنه. اگر از مبنای صحیح لغوی و ادبی، روی قرآن فکر کند دیگه منتظر جایی نیست. اگر شما از آیت الله العظمای بروجردی رضوان الله علیه که مرجعتون بود، مطلبی رو سوال کردید، باید حاج احمد هم بگه؟ اگه حاج احمد نگفت، درست نیست؟ باید شاگردانش هم بگن؟ باید شاگردانشون که آقای گلپایگانی بودند رحمت الله علیه، آقای خمینی بودند رحمت الله علیه ، آقای داماد بودند رحمت الله علیه، دیگران بودند، اینها هم باید بگنحرف اون درست نیست؟ بابا حرف اون رو شنیدید، دیگه دنبال اونها چرا میرید؟ مگه نفهمی اینجا حرف اون رو. ما وقتی که قرآن میفرماید ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ﴾ [النساء: 22]، همه رو فهمیدیم، حالا اگر در روایت بود که بله اگر پدر با یک زنی زنا کرد برای پسر حلاله، یا بعکس گفتن. این خب خیلی عجیبه. بعکس میگوید که اگر پسر خوانده انسان، عجیبه ها، اون هیچ حالا، اگر پسر رضاعی انسان می گن، پسر رضاعی ما نداریم، اگر یک پسری از زن انسانی شیر خورده و شده پسر رضاعی، آقایون میگن من نمیگم، شده پسر رضاعی، اگر این پسر رضاعی شما، زن گرفت، این زن او، اگر طلاق داد یا مردید، برشما حرام است. بابا این که خلاف نَصّ قرآن در دو بعده. قرآن هست ﴿وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ﴾ [النساء: 23] شما رضاعی رو اضافه کردید؟ اگر هم رضاعی معنا داشت، این معنا نداشت، اولا. ثانیا، پسر رضاعی یعنی چه؟ ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23] در چه بابی است؟ أُمَّ، مادر رضاعی. مادری که شیر داده است و خواهری که شیر خورده است، در چه بُعدی حرام است؟ در بُعد چی؟ ازدواج. پس اگر پسری از زن شما شیر خورد، آیا ازدواج شما مرد با این پسرحرامه؟ این رو میخاد بگه؟ {24:21} شیر مال شوهر باشه. حالا که شیر مال شوهر است، پس این پسر رضاعی شوهره؟ یعنی چی پسر رضاعی؟ اصلا از اول معنا ندارد. چون باب تحریم در اینجا، تحریم چیه؟ ازدواجه. این پسر هر چی هست، آیا ازدواج این مرد با این پسر حرام شده؟ چون آخه اینجا ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾ [النساء: 23] چی؟ ازدواج رو داره میگه، ازدواج و ملحقاتش. ازدواج و مقدمات و مؤخرات ازدواج رو حرام میکنه. حالا، آیا ازدواج در وسط و مقدمات و مؤاخرات ازدواج، بین مرد با پسر رضاعی حرام است؟ این معنا نداره. این در بُعد دوم. این رو درجای خودش تفصیل خواهیم کرد. خب حالا، این مربوط است به ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾ [النساء: 22] سوال، قَدْ سَلَفَ که إِلَّا است، استثنای منقطع است یا متصل است؟ یعنی اگر نکاح آباء رو کسی انجام می داد که لَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ، یعنی نکاح آباوکم که ما موصوله باشه. مصدری باشه. یا زنانی که پدران می گرفتند، با ارث می رسید به پسران. اینطور بود. زنی که پدر گرفته بود یا کنیزه، به ارث، به پسر میرسید. آیا اینجا إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ، میگه قبلیه حلال بود؟ یا نه، میگوید که بر حسب حدیق، الاسلام یجب ما قبله و بر حسب آیه که دلالتش بسیار قوی تر است ﴿قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ﴾ [الأنفال: 38] اینه مطلب. إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ میگه حالا که مسلمان شدید، این اسلام اون کارهای غلط قبلی رو برطرف کرد. خب دلیل بر اینکه کارهای قبلی حرام بوده، چیه؟ ﴿إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلًا﴾ [النساء: 22] سه بُعدی بوده. هم فحشا بود ه، هم مقت بوده، هم سَاءَ سَبِيلًا بوده. راجع به لواط، یک سَاءَ سَبِيلًا ما داریم. اما در اینجا، نکاح ما نکح آباؤکم که {26:14} چه خود نساء، إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً و مقتل وَسَاءَ سَبِيلًا. این غیر از جمع بین الاختین است که بعد بحث خواهیم کرد.
خب، بعد ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾ [النساء: 23]. شمه ای رو دیروز عرض کردم و تفاصیلی داره. حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ، اول آدم خیال میکند که حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ یعنی نکاح اونها. کدوم نکاح؟ یعنی زنا، یعنی عقد، یعنی ملک یمین، {26:43} که انسان مالک مادرش بشه، یا عرض می شود که عقد کنه، یا معاذالله زنا کنه. این اولا. ثانیا اگر آیه قبلی هم فقط نکاح در مقابل سفاح بود، باز این دلیل نمیشود که آیه بعدی هم همونه. آیه قبلی مطلبی است. اگر یک جایی قیدی بود، یک جای دیگر اوسع بود، ما اون قید رو میزنیم، اوسع رو مقید میکنیم؟ نخیر. کما اینکه وسیع، مضیق را وسیع نمی کند، مضیق هم وسیع را وسیع نمی کند. مگر با هم تهافت داشته باشند. اگر دلیل داشته باشیم، قید داشت، دلیل دیگر مطلق بود و اگر هم قید درسته، هم مطلق، اینها تهافت دارند، ما اون مطلق را تقیید می کنم به مقید، یا عام را تقیید می کنیم به خاص. اما در اینجا تهافت نداره، اصلا موضوع دوتا موضوعه. موضوع اول لَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ، نکاح آبائه. بعدش، حرمت علیکم امهاتکم و چه. پس این ربطی به اونجا نداره. میخوان بچسبونن به اونجا که بگن که این حرمت فقط حرمت ازدواج است، این نیست. وانگهی، نمیخوایم زیاد صحبت کنیم، اگر فقط حرمت ازدواجه، آیا حرمت ازدواج با کسی، حرمت نگاه کردن {27:49} رو میاره؟ خب نه نمیاره، دلیل میخواد. در قرآن فقط دلیل همینه. پس در اینجا چون حرمت رفته است روی موضوع، روی نکاح نرفته. اونجا روی نکاح رفته بود ﴿لَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾ [النساء: 22] اینجا حرمت رفته روی موضوع. خب مگه موضوع حرامه؟ مادر چیش حرامه؟ خوردنیه، خوردنش حرامه؟ نگاه کردنش حرامه؟ باهاش غذا خوردن حرامه؟ {صحبت حضار} واما، یک مرتبه مراد حکم خاص است، خب حکم چه میگه؟ لاتشرب، لاتاکل، لا تقوم، {28:26} چون موضوع خاصه. یک مرتبه نخیر، حکم، حکم خاصی نیست. وقتی حکم خاصی نبود از دو حال خارج نیست. یا این حکم خاص که نیست باید همه رو بگه. بگوید که لاتنکحوا و لا {28:42} و لا تلمسوا، ولا تنظروا، ولا تجالسوا شوانیة. همه رو بگه؟ {28:48} یه مرتبه نخیر، به جای تمام مُحَرّماتی که بین مرد و زن در بُعد جنسی و در بُعد شهوانی هست، خودش رو میگه. مثل خمر، دیروز عرض کردم. حرمت علیکم عرض می شود که ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ [الأعراف: 33] که فواحش اون عمله. ولکن راجع به خمر {صحبت حضار} ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ﴾ [المائدة: 90] خود خمر حرامه، خود خمر. چرا خود خمر؟ نفرمود شربش. چرا؟ خود خمر حرامه، موضوع که حرام نیست که. افعالی که سلبا و ایجابا نسبت به او میشه، اون حرامه. فلذا رسول الله فرمودند که ما از آیه درمیاریم که ده چیز راجع به خمر حرامه. خوردنش، خوراندنش، کاشتنش، فروختنش، اجاره دادن مکان، حمل کردنش، چرا؟ چون رفته رو موضوع. هر کاری که انسان را به این موضوع میرساند، تمام اون کارها حرامه. بردنش، تشویق کردنش، تمام اینها حرامه. راجع به مادر هم همینطوره. حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ در بُعد کی؟ در بُعد مرد نسبت به زن. نه در بُعد پسر نسبت به مادر. در بُعد اون جوازبی که بین مرد وزن است، تمام جوازب اول و دوم و سوم که بین مرد و زن است، امهاتکم خارج است. اول چیه؟ مقدمات. نظر کردن عن شهوة، تقبیل عن شهوة، لمس عن شهوة، صحبت کردن عن شهوة. دو، عمل جنسی. سه، استیلاد. هر سه بُعد و هر سه زاویه، در زاویه زناشویی در زاویه ارتباط مرد با زن، هر چه زاویه حرامه خب سوال اینها که حرامه حالا عقد کنه؟ ولی عقد کنه برای چی؟ عقد کنه محرم بشه؟ با مردم محرمه؟ پس عقد کند برای اون جریانات، اون جریاناتی که کلا حرامه. پس حرمت علیکم امهاتکم همه رو میگیره. و در اینجا یک مرتبه عرض کردم، چند مرتبه، باز هم عرض می کنم که اگر ما احادیثی نداریم که اگر نطفه پسری را در رحم مادرش یا خواهرش یا خواهر زادش یا عمه اش یا خاله اش، بریزند، این استیلاد حرامه، احادیث نداریم، قرآن داریم. احادیث هم نداریم علت اینه اونها نمی فهمیدند این رو آخه، اون وقت چه می فهمیدند که ممکن است نطفهای رو از مردی گرفت تزریق کرد به زنی دیگه. وانگهی اگر هم بفهمند، اگر هم بفهمند، اونی که اصالت دارد و اونی که خلود و ابدیت دارد برای ما، قرآنه. آخه بعضی وقتها میگن این حکمی که شما استفاده کردی از قرآن، آیا در تاریخ هست؟ خب در تاریخ نباشه، باشه. تاریخ بوده، از بین رفته. آیا اگر در تاریخ نباشد، در قرآن که هست قبول نکنیم؟ اما در قرآن نیست، در تاریخ هست قبول کنیم؟ چطور شد؟ اگر در قرآن نیست، در تاریخ، در شهرت در اجماع، در حتی در ضرورت هست، قبول کنیم، اما چیزی که در قرآن هست، اما در جای دیگر نیست، قبول نکنیم؟ این چجوریه؟ این معنیش اصالت غیر القرآنه. حالا ما از آیه استفاده میکنیم که یکی از چیزهایی که راس الزاویه است در ارتباط جنسین، چیه آقایون؟ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ. اینطور نیست؟ بله؟ ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ﴾ [البقرة: 223] محور مقدماتی ازدواج همون کارهای است که میکنند، مثل شهوت و این حرفها. خوب هم هست. بد که نیست. اما این مقدمه است از برای استیلاد. چطور میشود مقدمه حرام باشد و ذالمقدمه، مقدمه حرام باشه و عرض می شود که ذی المقدمه حلال باشه؟ مقدمه حلال باشه و ذالمقدمه حرام؟ مقدمه با ذالمقدمه هر دو یکساناند و به یک سو میروند.
بنابراین چه اگر انسان معاذالله با مادر خود بخوابد و فرزند درست کند، حرام است. استیلاد دیگه. چه اگر نطفه او را به مادرش تزریق کنند حرامه. اگر او بداند که حرامه و اگر نداند، خب اونی که این کار رو میکنه حرامه، اگر هیچ کدوم ندانند و مادر بدانه، اون هم حرامه، اگر هیچ کدوم ندانند اصلا، نه این، نه اون، نه اون، مطلب دیگری است. بله فرزند او هست، هم برادرشه و هم فرزندشه و مطلب جور دیگر خواهد شد. اما بحث این است {صحبت حضار} بنابراین ما این حکم رو قشنگ از قرآن استفاده میکنیم که تزریق حرام است. در کجا؟ زنانی که محارم شما هستند، چه محارم از نظر نسبی و چه محارم از نظر سببی و چه کسانی که هنوز زن شما نیستند، سه بُعد داشت دیگه. محارم نسبی که همیشه حراماند، هیچ وقت ازدواج درست نیست، همیشه حرام اند و محارمی که اینها مادامی حرام اند و محارمی که بینابین اند. مادامی که این زن از محارم شماست و ازداج با او حرام است، تزریق نطفه هم در او هم حرامه. یک زنی میگه که من نمیخوام شوهر کنم و میخوام بچه هم داشت باشم. دانشگاه میرم، کار دارم، چه. نمیخوام جای دیگه برم و شوهر کنم، وقتم گرفته شه. یک مردی رو میگن که شما این پول رو بگیر و از نطفهات بده که به زنی تزریق کنیم که بچه دار بشه. میشه؟ نه. چرا؟ ﴿حُرِّمَتْ﴾ [النساء: 23] دیگه. برای اینکه آخر سر می فرماید ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ [النساء: 24]. وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ دو بُعده. یه زن شوهر داره و یک زنی که شوهر نداره، اما مادامی که شما شوهرش نیستی، کاری نمیتونی انجام بدی. این زنی که زن شما نیست، چطور میتونی اورا باردار کنی از نطفه خودتون؟ این غیر ممکنه. بعکس هم همینطوره. بعکس هم اگر از عرض می شود که {34:12} یک زنی بگیرند و به اسپرم {34:15} یک مردی وصل کنند، دوتا با هم یه بچه در بیاد، حلاله یا نه؟ هم از طرف مرد حرام است و هم از طرف زن. حرمت دیگه. حرمت کل ابعاد رو در اینجا شامله وکل مسایلی که امروز از نظر پزشکی سوال میشود، قرآن جوابگو است و لذا قرآن فقه گویاست. نه فقه پویاست و نه فقه سنتی و نه فقه تشریعی. 3436اللهم الشرح صدورنا {صحبت حضار} خب اون که مطلب دیگه ای شد. اونو نه خدا شوهرش بوده و نه حبیب نجار، نه عرض می شود که این کیه اسمش؟ {صحبت حضار} بی پدر بوده. مثل آدم که نه پدر داشت، نه مادر. یکی از کسانی که امام صادق بهش فرمود که {35:00} اینه. به اون شخص حضرت فرمود چرا او را پسر خدا میدونید؟ گفت برای اینکه پدر ندارد. گفت خب اگر کسی پدر ندارد و پسر خداست، پس جناب آدم نه پدر داشت و نه مادر، پس برادر خداست. {صحبت حضار} خب ببینید این دو بعد داره. این رو بعد بحث میکنیم. ملک یمین دو بُعد داره. یکی مملوکه، یکی حلال جنسی. درسته؟ در بُعد مملوک بودن میتونه. در بُعد حلال جنسی بودن نمیتونه. یعنی اگر پدر یک مملوکهای داره {صحبت حضار} دخول که نکرده، میشد دخول کنه؟ منکوحه بوده یا نه؟ منکوحه از نظر ضم ارتباط جنسی بوده یا نه؟ نه اینکه ارتباط پیدا کردن، نه. آیا میشد با این زن عمل جنسی انجام بده یا نه؟ درسته؟ این با عقد دائم و عقد منقطع یکیه. بنابراین اگر اینجا بخشید به بچهاش یا ارث رسید، منهای ازدواج. {صحبت حضار} میخواهد بگوید که شما میتوانید دخترهای عرض می شود که کنیزه رو باهاشون ازدواج کنید که اون هم با شرط البته. عرض می شود که ﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾ [النساء: 25] {صحبت حضار} مملوکه بودن زنی دو بُعد دارد و از هم میتونه جدا بشه. ممکن است مملوکه منکوحه باشد، شوهر داره. ممکن است عرض می شود که مزوجه غیر مملوکه باشد، شوهرش کسی است و مالکش کسی. ممکن است مملوکه باشد اما این زن چون راضی نیست که عمل جنسی انجام بشه، این مملوکه است فقط در بُعد مملوکیت، در بعد ازدواج نیست. {صحبت حضار} ما اصل رو ازدواج داریم بحث می کنیم، کاری به عده نداریم. اگر عده هم بگذره، یکسال هم بگذره، با این زنی که پسرش نکاح کرده، یا حلال یا حرام، نمیتونه ازدواج کنه {صحبت حضار}