جلسه پانصد و هشتاد و نهم درس خارج فقه

محرمات نکاح

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

این دوازده الی سیزده موردی که آقایان فقها، یا شیعتا یا سنتا، یا شیعتا و سنتا، فتوای به حُرمت ازدواج و هم مخالف روایات است چون روایات متعارض است، در تمام این موارد دوازده سیزده گانه. اصولا در کل مسائل فقهیه ما چنین تخالف و تعارضی رو داریم. کم پیدا می‌شود که روایات متطابق در بیان یک حکمی باشند، بلا معارض. این زمینه رو برای ما خیلی ساده‌تر از ساده می‌کنه. برای اینکه وقتی ما حکمی را از کتاب الله بدست آوردیم، دیگه اگر روایت بخواد اون رو نفی کند، ما نمی‌تونیم اون رو قبول کنیم. ولا سیّما، اگر روایاتی که در زمینه این حکمی هستند که در کتاب الله روشن است، اگر روایات در اینجا متخالف اند، خود تَخالُف، روایت رو از کار می‌اندازد. یعنی صد درصد بودن اون روایاتی که ولو بسیار زیادند، فرض کنید بیست تا روایته، نوزده تا، هجده تا روایت برخلاف قرآن، یک روایت، دو روایت موافق قرآن، اینجا در دو بُعد اون روایاتی که مخالف قرآن است سقوط میکنه. بُعد اول که بُعد اصلی باشد، چون برخلاف کتاب الله است. دیگه نه به سند کاری داریم، نه به عرض می شود که تعداد کاری داریم و نه به هیچی کاری نداریم. بُعد دوم که این روایات همیدیگر رو می‌کُشند، اصلا نوبت به کتاب الله نمیرسه. همدیگر رو می‌کشند. چون ﴿لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [الإسراء: 36].

ما باید صد درصد برامون روشن باشد که مطلب صادره از معصوم است تا اتباع کنیم. بنابراین حالا با عدم توجه کتاب الله، با عدم توجه به دلالت آیه مبارکه، حالا اگر بحث روایتی بخواهیم بکنیم، از نظر بحث روایتی، اون نه روایتی که می‌گوید چنین و یک روایتی که خلاف اون میگد، ما به این دو هیچ کدوم نمی‌تونیم عمل کنیم، با صرف نظر از توجه به قرآن ها. اگر با توجه به قرآن است که اصل هم همین است، اون یکدونه روایتی که در میان ده یا بیشتر روایت‌ موافق قرآنه قبول می‌کنیم و اون ده یا بیشتر رو میذاریم کنار. ما پله دوم رو داریم بحث می‌کنیم. اگر به قرآن توجه هنوز نکرده‌ایم یا صرف نظر از دلالت قرآنی میخوایم از نظر فقه الحدیث اینجا نظر بدیم و بحث کنیم، میگیم این نه روایت که نه برابر اون یک روایت است، نه به این نه روایت میشه عمل کرد و نه به اون یک. چون یک صد درصد نیست، ده درصده. نه هم، صد درصد نیست، نود درصده. نود درصد عِلمه آقایون؟ وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ میگد این باز ظنه، علم نیست. این لو خلی و طبعه.

و اما مرحله دوم که مرحله اصلی است و مرحله همیشگی است، در قبول یا رد روایات، موافقت و مخالفت با قرآنه. ما یک موردش رو قبل از اینکه تعطیل بشه با برادران بحث کردیم که روایات متعدده‌ای هست در اینکه اگر چنانچه کسی معاذالله موطوع باشد، خواهرش، مادرش، چه‌اش، چه اش حرام. اما در مقابل یک روایت داشتیم که روایت عرض می شود که ضعیفه‌ای هم هست از نظر سند، مرسله هم هست، منصوب به امیرالمومنینصلوات الله علیه حضرت فرمود که با این آیه مبارکه ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ﴾ [النساءء: بیست و چهار ] چکار می‌کنید؟ ببینید، وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، نَصّه. یک مرتبه است که یه مطلقی رو میگن و قیدی، چیزی در کار نیست، یا اگر هست ما نمی‌دونیم. یک مرتبه نخیر، اول می‌گویند این، این، این، این، این، حرام. بقیه‌اش حلال. بقیه‌اش حلال صد درصده. این بقیه‌اش حلال رو هیچ کار نمیشه کرد. مگر اینکه قرآن نسخ کنه. اگر در قرآن شریف غیر از مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ که این مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، سیزده تا در اینجا ذکر شده. مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ نه تاش در قرآنه و مقداری هم در غیر قرآن. تعدادش رو عرض کردیم. ببینید در قرآن شریف، عرض می شود که بیست و چهار مُحَرّم از نظر ازدواج ذکر شده. قسمتیش در سوره مبارکه نساء است و قسمتی هم در سُوَر دیگر. حالا ﴿أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ﴾ [النساء: بیست و چهار ] در سوره نسائه. در سوره نساء، سه بخش ذکر فرموده که مُحَرّمات ازدواجه. مُحَرّمات نَسَبیه، مُحَرّمات سَبَبیه، مُحَرّمات رضاعیه. این سه بخش، در سوره نساء ذکر شده. بعد فرموده ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا﴾ [النساء: بیست و چهار ] الی آخر. خب این مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ چند وجه داره که روز آخر ظاهرا بحث کردیم، ولیکن مطلع بحث اینجاست که بعدا که از شنبه به بعد صحبت می‌کنیم، دونه دونه همینطور، از نظر آیات و از نظر روایات، ان شاء الله بحث رو حلاجی خواهیم کرد. و اگر تکرار بشه، بنده معذورم. چون همه برخلاف این می‌گن، بنابراین هی باید گفت. چون همه برخلاف می‌گن، {06:33} درد میکنه باید همینطور یک سال روغن بمالی. نمیشه خب روز اول روغن بریزی، روز دوم نه. چون همه بر خلاف می گویند، این است که ما برای تحکیم و تصریح به این مطلب بیشتر، مجدد به، مجدد به قرآن که مراجعه نمیشه، مجددا به دلیل مراجعه کنیم. به قرآن که معلوم و روایاتی هم که در این باب است که آقایون اهل روایات‌اند، میگیم روایات هم مبتلای به تعارض و تناقض بین خودشه و اونهایی که برخلاف قرآن است، قابل قبول نیست.

حالا و این ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ﴾ [النساء: بیست و چهار ] خب چند وجه داره؟ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، یه دوازده، سیزده تاست که در قرآن نیست. مَا وَرَاءَ هست یا نه؟ خب بله. این تکلیفش روشنه. مَا وَرَائه دیگه. پس فرمود وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، یعنی آنچه غیر از این چند مورد است که سوره نساء ذکر کرده است، تمام اینها اُحِلَ. اون دوازده، سیزده موردی که شمردیم و خواهیم بحث کرد. دوم یک مَاوَرَایی هم هست که درخود قرآن موجوده و حلال نیست. نکاح زانیه، یا اینکه ازدواج دوم بعد از طلاق سوم بدون مُحَلِل، و و و، این مواردی که عرض خواهیم کرد، در خود قرآن شریف و در سوره‌های متعدد ذکر شده که اونها مَا وَرَاءَ است. اونها رو چه کنیم؟ اینجا رو بحث می‌کنیم. این میشه چند تا حالت. یا می‌گوییم که مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ناسخ اونهاست؟ أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ که قبلی ها رو تحریم کرده، مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، یعنی آنچه در غیر این آیات نساء تحریم شده است، همه حلال است حتی اونهایی که در روایات دیگر حرامه که این آیه ناسخ اونهاست؟ ای یه احتمال. احتمال دوم این است که اون آیات ناسخ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ است. یعنی مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ الا، الا، الا. این هم یک احتمال. احتمال سوم این است که مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، نه فقط مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ در نسائه، نه. مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ مِن المُحَرّمات المذکوره فی النساء هنا و فی آیات اخری. این هم سه احتمال. در هر سه صورت، کلاه اون دوازده، سیزده تای دیگر برداشته شده است، یا بی‌کلاه مونده است. اونها اصلا محلی از اعراب ندارند. اما تحلیل این سه بُعد. مگر در باب منسوخ بودن ما دلیل نمی‌خوایم؟ اگر دو حکم اند، نمی‌دونیم کدوم جلوتر است، کدوم عقب‌تر. با هم تنافی دارند، نمیدانیم کدام ناسخ است و کدام منسوخ. میتونی بگی این منسوخه؟ نه. میتونی بگی اون منسوخه؟ نه. {09:18} ولی در قرآن چنین چیزی ما نداریم، در قرآن اگر ناسخ و منسوخی هست، ناسخ معلوم است کدام و منسوخ معلوم است کدام. ما که نمی‌تونیم به روایات رجوع کنیم که آیا این سوره قبله، این سوره بعده. بعضی ها میگن قبله و بعضی ها می‌گن بعده. قرآن کفایت دلالتی دارد. کفایت دلالتی در کل ابعاد دارد. نه محتاج به شماره آیاتیم و نه محتاج به شأن و نزول، کدام جلو، کدام عقب. خود آیات ناسخه، خود نشانگر ناسخ بودن است و خود آیات منسوخه، نشانگر منسوخ بودن است. پس اگر ما از آیاتی نفهمیدیم که منسوخ هستند، باید بگیم که منسوخ نیستند.

حالا اون آیاتی که غیر از موارد مُحَرّمه‌ای که سوره نساء ذکر کرده که تعداد دیگری مُحَرّماته، مثل حُرمت نکاح زانیه و حُرمت نکاح در حالت عِدّه و چه و چه. خب بگیم اونها منسوخ‌اند به مائده؟ دلیل میخواد. اونها ناسخ مائده‌اند؟ ممکن است بگیم، ولی مسئله سوم هم داریم آخه. اینها منسوخ‌اند به آیه نساء؟ این دلیل میخواد، دلیل نداریم. ولکن دو جور دیگر هست. دو جور دیگر این است که نخیر، ناسخ و منسوخی در کار نیست. بلکه وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ تمام غیر این مذکورات را در کل قرآن، بله چه اونهایی که در سوره نساء هست و چه اونهایی که در سوره دیگر. یکی دیگهف این یک راه. راه دوم این است که نخیر، این آیات دیگر که موارد دیگر حُرمت ازدواج آورده، اونها ناسخ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ است. خب باشه، چه فرق می کند؟ چه اون باشد، چه این، در هردو صورت این مُحَرّمات که جمعا بیست و چهار مُحَرّم است، بخشی در سوره نساء است و بخشی در سوره های دیگر، همه اینها مُحَرّم‌اند. اما اون دوازده، سیزده موردی که تردید می‌کنم، به حسابه. دوازده، سیزده موردی که در فتاوا و در روایاتی هست که اونها هم جز مُحَرّمات هستند که نه در سوره نساء است و نه در سوره‌های دیگر، اونها تکلیفشون روشنه. چون مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ اند دیگه. این مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ هر کاریش کنید، اون ها رو زده کنار. چه مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ کل قرآنه؟ خب اون ها رو بگذارید کنار. چه مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، مَا وَرَاء سوره نسائه؟ خب مَا وَرَاءَ سوره نساء، یک نسخ خورده به وسیله آیات دیگر که مُحَرّمات دیگره. اما روایت میتونه نسخ کنه مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ رو؟ آیه می‌تواند آیه را نقض کند. اگر نسخی باشد که نیست. {صحبت حضار} سُنت اگر برخلاف قرآن است، قطعا دروغه. قطعی نیستش که سنت، روایته. سنت قطعی اونجایی است که موافق قرآن باشه. مخالف باشه که سنت نیستش که.

عرض می شود که درست توجه کنید، این رمز عمیق فقهی است که بر مبنای قرآن داریم بحث می‌کنیم. از نظر غیر قرآنی، خب مطلب دیگری است. خب ببینید پس این اسکله بحث اینه که بعد هم خصوصیات رو ما بحث می‌کنیم. وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، یعنی غیر از این چندتایی که در سوره، قرآن باز کنند آقایون، ببینند قرآن، مجدد، سوره نساء رو آقایون باز کنید. بله، عرض شود که آیه چندم بود آقایون؟ {صحبت حضار} ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ﴾ [النساء: 24] الی آخر. پس این یک کلمه‌ای بالا و پایین نشده. خب ببینید در اینجا، قبلا مُحَرّمات نَسَبیه هفت گانه و مُحَرّمات سَبَبیه دوگانه و مُحَرّمات رضاعی دوگانه رو ذکر کرده، خب اینها مذکور اند. پس ماورای اینها، تماما حلاله. این أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، نَصّ است یا نه؟ خب بله نصه دیگه. {صحبت حضار} أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ که زِنا رو هم خارج می‌کنه {صحبت حضار} ما هم بحثمون سر مُحَرّمات ازدواجه اصلا. مُحَرّمات ازدواج که مردی با زنی حرام باشد ازدواج کنه، وَراء این، همش حلاله. اینها فقط حرامه. منتها یک مرتبه وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، یعنی وَرَاء همینی که اینجا گفتیم فقط؟ یا وَرَاء کل آنچه در قرآنه؟ فرق از این جهت نمی‌کنه. اگر وَرَاء اونهایی است که در اینجا گفتیم فقط، میگیم وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ، اینجا تقیید می‌شود این که نص در عموم است یا اطلاق. تقیید می‌شود به نصوص دیگری در آیات دیگری در قرآن که مُحَرّمات دیگری ذکر شده. {صحبت حضار}

مُحَرّمات دیگر رو ببینید، یک، ﴿فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ﴾ [البقرة: 230] اینجا نیست، طلاق ساده است. طلاق سوم که زن رو انسان داد و بعد، بعدا نمی‌تونه با این زن ازدواج کنه. حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ، این یک. دو، ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ﴾ [البقرة: 221] این دو. سه، ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا﴾ [البقرة: 228] اگر {15:45،} به اصلاح ندارد برگردوندنش چیه؟ حرام. چهار ﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النور: 3] در زانی با غیر زانیه، زانیه با غیر زانی. بعد، پنجم ﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾ [النساء: 25] اما اگر یستطیعُ چی؟ حرامه است مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ. این هم حرامه. ششم، ﴿وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ﴾ [البقرة: 235] زنی که در عده است، در حال عده نمیشه با او ازدواج کرد. اینجا نیست. {صحبت حضار} هفتم، ﴿فَلَا رَفَثَ﴾ [البقرة: 197]، در حج. فلا رفث، یکی از موارد و مصادیق رفث، ازدواج در حال اِحرامه. ازدواج در حال اِحرام، حرام. در این آیات نساء نیست. هشتم، ﴿فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ [النساء: 25] اگر یک أمه ای رو انسان بخواد ازدواج کنه، بدون اِذن اَهل نمیشه. اگر بدون اذن اهل بکنه چیه؟ حرامه. این هم اینجا نیست. نهم، ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ [الأحزاب: 6]. زنهای پیغمبر، اینها مادر‌های این مسلمین‌اند، در بُعد ازدواج و نه در بُعد ارث ها. چون ابعاد فرق میکنه. گاه مادر و دختر و {17:02} در کل ابعاد، گاه در بعضی ابعاد که نمونه‌ها ما رو زیاد داریم. ببینید، این نه مورد که در جاهای دیگر قرآن ذکر شده است، اینها وَرَاءَ ذَلِكُمْ هست؟ در احتمال اول که ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ ﴾ [النساء: 24] یعنی مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ المُحَرّمات المذکوره در نساء، اگه اینه، پس این چند مورد که الان گفتیم میشه احل دیگه{صحبت حضار}

حالا، یه کسی بیاد بگد که، حالا این بعد عرض می‌کنم، یادمون نره مطلب. این وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ، اگر ذَلِكُمْ همینی هست که اینجا ذکر شده فقط، بنابراین اون آیات دیگر در این مواردی که گفتیم نسخ می‌کند مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ رو، دیگه مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ، یک وَراء دیگر هم هست. مطلبی نیست. تناسخ در قرآن هست احیانا، مطلب مطلبی نیست. یک مرتبه نخیر، ذَلِكُمْ رو می‌گیم کُل مُحَرِمات قرآنه و خود اشاره به بعید هم همینه… اینکه ذلکُم فرمود{18:13} پس ذلکم فرمود یعنی آنچه وَراء این‌هایی است که در کل قرآن ذکر شده است أُحِلَّ لَكُمْ. پس روایت رو میزنه کنار. اول، تناسخ بین آیات میشه که مطلبی {18:27}. مُسَلّم این است که اون آیات، نساء رو نسخ نمی‌کنه، اگر نسخی باشد، ببخشید، اون آیات نساء رو نسخ میکنه،  اما نساء اون آیات رو نسخ نمیکنه. چرا؟ برای اینکه ناسخ بودن … که ما میگیم رو احتمال داریم می‌گیم. میگیم اگر ذلکم فقط این موارد نساء را می‌گیرد، أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ رو، اون آیات دیگر رو که مُحَرّمات دیگر رو میاره، نسخ می‌کنه. ولی یک احتمال دیگر هم هست. احتمال دیگر این است که ذلکم اشاره بَعیده و اینجا مُحَرّمات مذکوره در نساء، قریبه، پس این یک اشاره‌ای است، یک لمحه ا ی است  به اینکه وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ الذی ذَکَرناه قریبا و بعیدا. قریبا، موارد سوره نساء. بعیدا، در کل قرآن که مواردش رو هم ذکر کردم، وَراء اینها عرض شود که حلاله. پس آیه نسخ شد در حِلیّت اون دوازده سیزده موردی که احادیثی میگن چیه؟ حرامه.

سوال، کسی بیاد بگوید که اینجا مراد از تحریم ازدواج، تحریم اصلی دائمی است. اون چیزی که در باب اَنعام هم گفتند هم. در باب ازدواج خداوند در بیان، در مقام بیان این است که اون ازدواجی که همیشه حرام است و از حالا به بعد تا آخر حرام است، اون رو میخواد بگه؟ همه رو نخواسته بگه. این دروغه. برای اینکه هم در آیات نساء و هم در آیات دیگر، تحریم‌های موقت را هم ذکر فرموده. حتی در خود عرض می شود که موارد نساء. از جمله تحریمات موقت، مثلا، ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ﴾ [البقرة: 221] یا ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا﴾ [البقرة: 228] ان لم یریدوا، حرام. ان ارادوا. پس این هم اَبَدیّت ندارد. وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، مادامی که زانیه است، توبه کند چی؟ یا زانی توبه کند یا زانیه. خیلی از اینها حتی در آیات نساء که بعد هم خواهیم عرض کرد، مواردی است که حُرمت همیشگی نیست. حُرمت با عمله. بله، آیات نساء اکثر بسیار زیادش حُرمت‌های ابدی همیشگی است، بعضی هاش هم حُرمت موقته. آیات دیگر، اکثرش بعکسه. اکثرش حُرمت موقت است، بعضی هاش حُرمت عرض می شود که همیشگی است. پس این حرف نشد، کما اینکه در باب اَنعام دیروز ما اشاره کردیم.

 خب حالا، مطلب دیگری که دنباله همین است، این است که مُحَرّمات ازدواج دو جوره. یک مرتبه هست که ازدواج حرام است، اما حاصل میشه. چون حُرمت اعم است از تحقق یافتن و تحقق نیافتن. مثال هم ما زیاد داریم. مثال خیلی زیاد داریم. مثلا لایرتمس الصائم وللمُحرم فی الماء. خب صائم حرام است که ارتماس کنه، باطل میشه؟ أ چیز، مُحرِم، حرام است که ارتماس کنه، اِحرام باطل میشه؟ خب نه. چون حُرمت، اعم از ابطاله. آقایون اون ورش رو سِفت گرفتند، میگن که لایرتمس الصائم، اگر صائم ارتماس کنه، باطل میشه. میگیم چرا؟ فقط حُرمت ثابت می‌کنه. {21:44} پس حُرمت اعم از بطلانه. ممکن است کاری حرام باش،  اما بطلان معاملی در کار نباشد. حالا، در باب خود نکاح نه عمل جنسی، {صحبت حضار} دلیل نیست چون حُرمت است اما ابطال نیست. موافق شما دارم عرض می‌کنم. خب این یک جور که حُرمت اعم است از اینکه ابطالی در کار باشد یا نه. بنابراین اگر حرام باشد ازدواج با دختر خواهر زن، بدون اِذن او. این یکی از موارده دیگه. ازدواج با دختر ِزنتون بدون اِذن زن، اگر حرام باشد، این دلیل بر بطلان نیست. ما داریم، حُرمت خالی که نکاح هم هست و ازدواج هم هست. در حال اِحرام، هر گونه عملی که نسبت به زن از نظر شهوت و زنانگی می شود، حرام است. اما زنش هست یانه؟ خب زنشه دیگه، در حال احرام. که احرام بالاترین مرحله است. بالاترین مرحله‌ای که هیچ تماس شهوانی دیدن، شنیدن، دست زدن، بو کرد، هیچی، نخواهد بود، این عرض می شود که در حال اِحرام است، ولکن باطل نیست. پس اگر ما نصوصی داشتیم از کتاب یا سُنت،  براینکه حالا از سنت که زیاد، فلان معامله حرام است، دلیل بر بطلان نیست. بطلان دلیل اضافه میخواد و در آیات حُرمت ازدواج، کلا دلیل بر بطلان ما داریم. اما اگر در روایاتی، حُرمتی در کار هست، قابل دو جور توصیفه. یک جور اینکه فرض کن حرام باشه، دختر خواهر زن را، دختر خواهر عرض می شود که چی رو، اونایی که حرامه. حرام است یا اصلا اصل حدیث درست نیست. یا نه، اگر حرام است، ازدواج صحیح باشد، اما حرام باشد. هم حرام باشد و هم صحیح باشد. و دلیل بر این مطلب داریم. اگر شما دخترِ خواهرِ زن را باهاش ازدواج کردید، بدون اطلاع زن و چند سال هم گذشت، بچه هم درست کردید، بعدا زن اجازه داد، از اول حساب حِلّیّت میاد. چی شد؟ پس {1404} درست بوده. اگه از اول باطل بوده که بچه وَلَد الزِنا میشه که. {صحبت حضار}حالا کاری به اون نداریم ما که نمیخوایم تفسیر بگیم، مثال داریم میزنیم.

خب، این مواردی که بین ما و آقایون بحث است، سه مورد است … هم آقایون می فرمایند حرام است. {24:24} بعضی موارد آقایون میگن حرام است، ما مگیم حلال، به دلیل قرآن. بعضی موارد رو آقایون میگن حلال است و ما میگیم هست و آقایون میگن حرام است، یکی ازدواج زانی با غیر زانیه، ازدواج عرض می شود که زانیه با غیر زانی، برحسب نص آیه نور. ده ‌ها مورد ما این رو عرض کردیم. ولکن به طور کال. ولی باید بحث عمیق بکنیم. آنچه که با آقای خویی رضوان الله تعالی علیه ما بحث کردیم، یک مقداری عمیق تر از آن. چون وقت گذشته ما هم یه خورده ملا تر شدیم، عرض می شود که شما هم ملا ترید و  باید درست روی آیه نور بحث ما کنیم که ریشه احتمالات، کلا کَنده بشه. آنچه را که نوشتند و آنچه را که گفتند، این آیه نور. یک نمونه از مواردی که آقایون میگن که از آقای خویی و از نظر قرآنی طوری نیست که ملاتر بشه. به یک حساب، شما از همه آقایون ملاترید. چرا؟ چون ما قرآنی فکر میکنیم، آقایون قرآنی فکر نمی کنند. ادعای شخصی برای خود من نبود. عرض می شود که این یک مورد. یکی از مواردی که آقایون حلال است و قرآن می‌گوید حرام است، عرض می شود که رجوع در عده است، در صورتی که به عنوان اصلاح نباشد. آیه بقره ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا﴾ [البقرة: 228] در بقره و در عرض می شود که سوره طلاق ﴿وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ﴾ [الطلاق: 6] سوره طلاق. سوره بقره، سوره طلاق، این مطلب رو تصدیق میکنه که در سه بُعد حالت رِجعی که اگر طلاق رجعی داد زن رو، در این طلاق رجعی، مادامی که عده تمام نشده، می‌تواند برگرده، وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا. آقایون میگن این اخلاقیه. چی شد؟ مگه کلید دست شماست که، خب زِنا هم اخلاقیه. پس زنا حلاله. ﴿لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا﴾ [الإسراء: 32] که مگه اخلاقی نیست؟ خب این هم حلاله میشه دیگه … مثل اینکه آقایون یه پیچ و مهره‌هایی دستشونه که هرجا دلشون میخواد حلال، حرام، حرام، حلال. این که نمیشود که. یا فرض کنید که اَمر اِرشادی است، آقا همه اَوامر ارشادی است. نهی ارشادی است، خب همه نواهی ارشادی است. خدا وقتی که میگه این کار رو بکن، ارشاده یا مصلحت نیست؟. مصلحت در هر بُعدی از ابعاد باشه. آخه ما یک چیزی دستمون گرفتیم که هر کاری که میخوایم بکنیم. یعنی حلال رو حرام کنیم و حرام رو حلال کنیم، طبق میول فتاوای خودمون، چون برخلاف قرآن است، بله اینجا اخلاقیه. خب زنا اخلاقیه، لواط اخلاقی، لواط اخلاقی نیست. بداخلاقترین بداخلاقاش کسیه که زنا کند، لواط کند، معاذالله استمناء کند، چه کند. پس اینها میگید اخلاقی است و اینها حُرمت، نه آقا وقتی که نهی شد حرام است دیگه، وقتی هم امر شد واجبه.

 حالا در اینجا، ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا﴾ [البقرة: 228] خدا حق نداره قید بزنه؟ اگه قید زد بیخود گفته؟ خب، پس دو بُعد دیگر غلطه. اگر اراده اضرار دارد، این رجوع معنا ندارد. اگر در حال عده، این شوهر به زنش رجوع کند برای اضرار، این نکاح فی العده است، زنای فی العده است. حالا هرچی {27:30}. عرض می شود که حَدّ وسطه. حد وسطی که نه اراده اصلاح دارد و نه اراده، ببینیم چی میشه، {27:40} اگر برگرده و نه اراده اصلاح دارد و نه افساد، باز هم این حرام است. نکاح فی العده است و عرض می شود که زنای در حال عده است. عده از کیه؟ عده از خودشه، خب باشه. ولکن این زن، زن ایشون نیست. یک مقداری عُلقه زوجیّت باقی است. تصمیم عُلقه زوجیّت که برگرده و زوجه انسان بشه به شرط، إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا است. این بعضی مواردی که آقایون می فرمایند حلاله، در حالی که قرآن میگه حرامه.

و بعضی موارد که آقایون میگن حرام است و قرآن می‌گوید حلال است، یک مورد خاصش که زیاد ما صحبت کردیم و باز هم باید دقیقا و دقیقا باز هم فکر کردم من، اضافاتی داریم، صحبت کنیم در چند جهت از جهات و چند ایراد از ایرادات عرض می شود که مُحَرّمات رضاعیه است. مُحَرّمات رضاعیه زیاد آقایون آشنا هستید، ولکن بحث اصلی و بحث ریشه‌ای بیشتر از آنچه در الفرقان و بیشتر از آنچه در تبصره الفقهاء بحث است، اینها هر کدومش یه روز، دو روز ما باید بحث کنیم، تا این مثل بمب‌های هیدروژنی باشه که با کسانی که آقایون بحث می‌کنید، قویا دلیل دستتون باشه. قویا مرد افکن باشه، مرجع افکن باشه. کما اینکه چنین جریانی اتفاق افتاده مرارا که آقایون میگن که حُرمت رضاعیه، پسر رضاعی، خواهر رضاعی، دختر رضاعی، عمه رضاعیه، خاله رضاعیه، عموی رضاعی، دایی رضاعی، رضاعی، رضاعی، رضاعی. اینقدر که اینها طویلا صحبت کردند و تحریم کردند ما احل الله رو، خب این یکی از مواردی است شاید مورد دوم داره یا نداره، یکی از مواردی است که برخلاف ضرورت فقه اسلامی ما فتوا میدیم به دلیل قرآن و آنچه را که قبلا گفتیم باز هم مطالبی هست که حضور برادران خواهیم عرض کرد.

حالا بحثی که ما بعدا خواهیم داشت، {29:30} شنبه، چون ما نمیدونیم که حالا جبرییل شوخی کرده با ما، عزراییل … کرده ما چه میدونیم هستیم یا نه؟ ما روز شنبه ان شاء الله حالا ترتیبش هر جور هست ما راجع به مُحَرّمات رضاعیه بحث خواهسم کرد ان شاء الله.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی والسلام علیکم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

نوار دیگر

کسی که {30:01} کنه. کسی کاتب است، وظایفی داره، کتاب {30:09}  که شاهد است اینجوره. حالا، سوال آیا در بابی که فی امری با شهادت ثابت میشه، یا فقط با شهادت یا شهادت زمینه اثباتی جریان است. در اونجا که با شهادت ثابت میشه، می‌شود شخصی که می‌تواند تلقی کند شهادت رو؟ نرود و تلقی نکند، بگد به من چه، به تو چه؟ مثلا اَهَم امور چیه؟ اگر بی ‌عفتی در جامعه باشه، به جوری  بی‌عفت کرده اند جامعه رو، که تو خیابون مثل پاریس و بعضی جاها که توی خیابون و بازار، توی کجا، در حضور اشخاص یک کارهایی دارند انجام میدن. در اینجا اگر من بگم من عادلم، چشمام رو هم میذارم، در میرم، نخیر، واجب است در اینجا بروم، همین در راه که میرم، راهم رو کج نکنم. بروم و ببینم و کالمیل فی المدخله، وقتی دیدم چهار نفر واجب است تلقی کنند و واجب است برن شهادت بدن. و آیاتی شهادت ما زیاد داریم مثلا ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ﴾ [النساء: 135]، ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾ [المائدة: 8] دو آیه است. ﴿وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ  إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ﴾ [النساء: 135] این شهادت در حقی که نباید ضایع شود. خب یک حقی است که یک راجحی است. بره، نره، یه دونه کشمشه، چهار تا نخود چیه، مطلبی نیست. اما یک حقی که حق مالی است، حق حالی است، حق عفتی است، حق ناموسی است، حق … حقی است که باید استوار بماند و ضایع نشود. اگر چنانچه کسانی که شایسته‌اندتلقی شهادت بکنند، اگر تلقی شهادت نکنند، پس شهادت داده نمیشه. شهادت که داده نشد، این حق ضایع میشه. ضایع شدن حق بر گردن کیست؟ بر گردن کسانی است که می‌توانستند تلقی شهادت بکنند، بعد بروند و شهادت بدهند بعد حق عند الحاکم الشرعی ثابت بشه. چه در امور جنسی باشد که مهمتر از همه است، در امور مالی و اقتصادی باشد و یا در سایر امور باشد. اینجا می‌فرماید ﴿وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا﴾ [البقرة: 282] برای چی؟ إِذَا مَا دُعُواْ، چون شهادت دو بعدیه. بُعد اول که بُعد محوری است، تلقی است. اگر کسی در یک جریانی حاضر نبوده، چطور گواهی میده؟ باید حاضرباشه. پس مرحله اول بُعد اولی، این است که این رو دیده باشد و تلقی کرده باشد و و بُعد دوم این است که این القاء کند. وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء، نهیه. حرام است، شهدا کیان؟ شهدا، یا کسی است که شایستگی شهادت دارد بره تلقی کنه. یا کسی که تلقی کرده است و از او می‌خواهند گواهی بدهد میگه وقت ندارم. هر دورو میگیره. پس الشهدا، یک کسانی که شایستگی شهادت دارند، شهادت رو، یعنی شایستگی تلقی شهادت دارند و نمی‌روند. دیگران کسانی که شایسته تر اند، یعنی تلقی شهادت را کرده است و مورد وثوق و اطمینان هست، مع ذلک نمیره در زمینه خود شهادت بده. وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ. دُعُواْ چی؟ به تلق الشهاده، به القاء الشهاده، اینجا کدومه آقایون؟ اینجا تلقیه. چرا؟ برای اینکه واستشهدوا در چیست؟ در تلقی است. اصل تلقیه. یعنی اینجا که هنوز مورد نزاع و اختلاف نیستش که این آدم طلب داره یا نه، نه، اینجا اول کاره. اول کار است که ﴿إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ﴾ [البقرة: 282] إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ بعد از کِتابت، به شهادت رسیده و این شهادت در اینجا که ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ﴾ [البقرة: 282] آقا ما میخوایم چند نفر رو، دو نفر عرض می شود که مورد وثوق رو شهادت بگیریم. قبول نمی‌کنند و میگن خیر. همان طوری که شما لازم است شاهد بگیرید، بر کسانی که شایستگی تلقی شهادت و القاء شهادت دارند، باید بروند شهادت رو تلقی کنند. پس در اینجا بُعد تلقی محور است. برای چی؟ بُعد تلقی شهادت محور است از برای بُعد القاء که ذی المقدمه، القاء شهادت است، گواهی دادن است و مقدمه، تلقی شهادته. ﴿وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا  وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ﴾ [البقرة: 282] باز تکرار {34:58} این دِین را بزرگ باشد، کوچک باشد، یادتون نره باید إِلَى أَجَلِهِ بنویسید. منتها کتابت در اینجا محور اول است ، شهادت محور ثانی است. هم کتابت لازم است و هم شهادت. برای چی؟ برای اطمینان. اطمینان چند بُعده. یکی با کتابت کافیه. مخصوصا کتابت محضری که نمیشه زیرش زد. کتابت {35:28} اگر کتابت جوری بود که صد درصد نشد، شهادت. اگر چنانچه کتابت و شهادت کافی نبود، رَحم. پس این سه تا پشت سر هم است. مالی را که به شما قرض دادیم، لازم است در هر حالی از حالات و در هر زاویه‌ای از زوایای احتیاطی و جلوگیری از بین رفتن مال، شما ترتیبات رو بلد باشی. اول عرض می شود که کتابت، بعدا شهادت است. اگر کتابت و شهادتی در کار نبود، یا موجب اطمینان نبود،  تمام اینها برای اطمینانه دیگه، یا موجب اطمینان نبود، بعدا چیه؟ بعدا رحم. رحم آخرین مرحله است. مرحله اولش که بنده هزار، فرض کنید که یک میلیون دارم، برم خونه رو رهن کنم و بشینم. البته این رهن‌هایی که آقایون می‌کنند اینها تقریبا می‌گفت صد درصد باطله حالا بحث می‌کنیم. ﴿وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ  ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ﴾ [البقرة: 282]، سه مطلبه. ذَلِكُمْ، کتابت، شهادت، این أَقْسَطُ عِندَاللّهِ یک. أَقْومُ لِلشَّهَادَة، شهادت بدون کتابت، خیلی قوی نیست. کتابت باشه، شهادت بر کتابت باشه. این به هم ادغام میشن. ﴿وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا﴾ [البقرة: 282] برای اینکه اگر چنانچه کتابت باشد، شهادت نباشد، شهادت باشد، کتابت نباشد، جای ارتیاب است. اما اگر زمانه ما جوری است که شهادتی در کار نیست. اما کتابت جوری در کار است که این کتابت، به هر محکمه‌ای از مَحاکم قانون برود، این مُسَلّم و ثابته، خب، پس {37:35}چون شهادت مقدمه است، کتابت مقدمه ،شهادت مقدمه ، تمام مقدمه بود برای حفظ و اطمینان صد درصد اینکه این مال شما برگرده. ﴿إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ﴾ [البقرة: 282] فقط استثناء اینجاست. ببینید، بنده الان به شما کتابی می‌فروشم، کتاب را فروختم به دویست تومن. دویست تومن میگیرم و کتاب رو میدم. دیگه کتابت برا چیه؟ دیگه شهادت برا چیه؟ کتاب و شهادت برای اینکه شما طلبکارید که این طلب شما ضایع نشود. اما الان که شما، بعضی ها هستن میگن ما اسکناس، سَرِش رو می‌گیریم و سرش رو هم میدیم به طرف که اسکناس رو نگیره، مال رو نده. ولی وقتی چیزی که حاضر است و دینی در کار نیست {38:22} از اینجا می‌فهمیم که محور در کتابت و شهادت با این خصوصیات و دقت و این حرفا، این است که اِرتیابی حاصل نگردد. خب ﴿إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا﴾ [البقرة: 282] کتابت در اینجا لازم نیست و شهادت هم قطعا لازم نیست. چون شهادت، این ضمیمه کتابت است. ﴿وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ﴾ [البقرة: 282]، بسم الله. وقتی که تبایع حاصل است، باید {39:00} البته این از بحث هایی است که هر کدوم مستقله. ﴿وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ  وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ  وَاتَّقُوا اللَّهَ  وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ  وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ، وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا﴾ [البقرة: 282-284] در سفر کاتبی نیست. خب، وقتی که کاتب نبود، شاهد هم به طریق اولی نیست. کاتب که نبود در سفر اونوقتها این طور بوده، چون اکثرا {39:29}این درست است که کاتب رو ذکر فرموده، ولکن کتابت مقدمه شهادت بود. شهادت تکمیل می کرد کتابت رو. ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ﴾ [البقرة: 284] جنابعالی که این {صحبت حضار} ببینید، اولا إِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ. چون در شهر که هست، کاتب هست، شاهد هست. إِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ، نتیجه، وَلَمْ تَجِدُوا. مثل آیه وضو ها ﴿إِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً﴾ [المائدة: 6]  لم تجدوا سفر، چون در سفرهای اون وقت آب نبوده. لم تجدوا مَرَض، چون مریض آب {40:30} تا اینجا وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا که الان زمینه نداره البته فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ.  

پس آخرین مرحله فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ، در باب چی؟ {40:44} ما که الان میخوایم خونه‌ای رو عرض می شود که اجاره کنیم و خب یا اجاره رو اول میدیم یا آخر، رهن معنیش چیه؟ یعنی به اندازه فرض کنید چون خونه رو اجاره کنم، یک مالی را به این آقا بدهم به عنوان گِرو، گِرو چی؟ این گِرو برای چیست؟ وقتی این مال رو به این آقا دادم، به عنوان قرض دادم دیگه .خب بنابراین، من به عنوان قرض این پول را به آقا میدهم و خب در اینجا برای اینکه معلوم باشد این پولم برمی‌گرده، چکار باید بکنم؟ {41:28}. کتابت، شهادت و. خب کتابت که هست. این کتابتی که الان هست، کتابتی که در دفتر اسناد رسمی انجام میشه، یا چه که عرض می شود کتابت دیگر، این از اینکه این خانه رو بده من بشینم مهمتره که. … من که مالک اون خانه نیستم که. اگر هم بلند نشم، بالاخره بلندم میکنند. چون خانه مال من نیست. اما در جایی که کتابت در کار باشد، این کتابت صد درصد {41:56} پس مادامی که وسیله اطمینان صد درصد از برای برگشت این مال هست، معنا ندارد که ﴿فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ﴾ [البقرة: 283]. وانگهی در خود رِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ حرفهای زیاد هست. ما نمی‌خوایم ریشه رهن رو بِکَنیم،  خدا کَنده. ریشه رهن رو، مگر بالشرط باشه که مطلب دیگری است. ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ﴾ [البقرة: 283] اگر رهن مَقْبُوض نباشد که فایده‌اش چیه؟ ﴿فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا﴾ [البقرة: 283] پس محور اطمینان شد، اگر اطمینان دارید که مالی که به طرف دادید، به شما می‌دهد، ﴿فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ﴾ [البقرة: 283]، خانه‌ای را که، فرشی را که، هر چه را که شما به عنوان اطمینان گرفتید، پَس بدهید. خب ما از اول اطمینان داریم که این شخص مال رو نمیتونه بخوره. اگر ما احتمال بدیم که طرف مال رو می‌خورد، بهش نمی‌دیم. من قرض به کی میتونم بدم؟ من قرض به کسی می توانم بدهم که ظاهر حال این است که این، مال رو نمی‌خورد. ولکن به این ظاهر حال اکتفا نمی‌شه بلکه کتابت است و عرض می شود که شهادت است و این حرفها.

 پس نقطه اولی در باب قرض دادن، یا جنسی را به نِسبیه و قرض گرفتن که من مطمئنم که این مال برمی‌گردد. حالا که مطمئنم این مال برمی‌گرده، برای اینکه اطمینان صد درصد بشود و مثل اینکه این مال نزد من است، اینجا کتابت است و شهادت است و رهنه. اما اگر از اول من اطمینان ندارم به اینکه این مال بر میگرده، حق ندارم قرض بدم. چرا شما حق ندارید مالتون رو به سفیه بدید؟ باز سفیه بهتره، سفیه که گاه مال رو ضایع می‌کنه، گاه برمی‌گردونه. اما آدمی که اینجوری است که مال‌ ها رو می‌گیره و معمولا بالا و پایین میکنه و معلوم نیست بده یا نده، اینی که معلوم نیست بده یا نده، بدتر است از سفیهی که احیانا می‌دهد و احیانا نمی‌دهد. یا قطعا مقداری رو می‌دهد، مقداریش از بین میره. پس این، در همون نقطه اولی گیر است و شما نمی‌تونید قرض بدید.

 پس اگر نقطه اولی درست شد که به شخصی که به طور عادی مال مردم خورنیست و این مالی که شما ازش طلب دارید به شما میده. مع ذلک، اطمینان فوق الاطمینان. ما که اطمینان فوق الاطمینان با اسناد رسمی، با چک، با ملک پیدا کردیم، دیگه عرض می شود که معنی ندارد که خونه رو من رهن کنم. این خودش چکاره است که رهن میشه. البته تفاصیل قضیه رو میخواد که آقایون فکر بفرمایید و بنده هم مقداری فکر کردم، باز هم فکر میکنم. تفاصیل را، تمام ابعاد و احتمالاتی که در باب خانه گِرو کردن و به تعبیر عربی رهن کردن هست، تمام ابعاد صد درصد باطله تا اینجایی که بنده فکر کردم، حالا بعد ببینیم چی میشه. نه ربائه، کلاه شرعیه. کلاه شرّی است.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی والسلام علیکم