جلسه پانصد و نودم درس خارج فقه

محرمات نکاح

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد 

بحثی که امروز ما داریم در مُحَرّمات رضاعیه است. چون ما سه جور مُحَرّمات در باب ازدواج داریم. یکی مُحَرّمات نَسَبیه است و مُحَرّمات سَبَبیه است و مُحَرّمات رضاعیه. چون مُحَرّم دیگری ما نداریم. این دوازده سیزده جور مُحَرّمات در باب ازدواج که ذکر فرموده‌اند آقایون، از هر سه بُعد خارج است. همانطوری که در مُحَرّمات نَسَبیه خداوند هفت مورد را ذکر فرموده، شش تاست، نه هشت تاست، نه کمتره و نه بیشتر، مُحَرّمات سَبَبیه هم که مصاهره است، داماد شدن، عروس شدن، به وسیله داماد شدن، عروس شدن چیزی حرام بشه، این هم همون تعدادی است که قرآن شریف ذکر کرده.

و مرحله سوم، مُحَرّمات رضاعیه است که آخرین مراحل مُحَرّماتی است که قرآن شریف ذکر کرده. در مُحَرّمات رضاعیه مطلبی را دارند آقایون فقها که مِرارا عرض شده و میخوایم تفصیلا بحث کنیم. چون این یک نقطه اصلی، ریشه‌ای در باب فقه است که همه رو گیر کرده. به تعبیر مرحوم علامه حِلّی رضوان الله علیه در تذکره، می‌فرماید که علیه علما الاسلام اَجمَع. تمام علمای شیعه نه، تمام علمای اسلام بر این هستند که مُحَرّمات رضاعیه، دوتایی که در قرآن ذکر شده نیست. بلکه حداقل پنج تا اضافه است و بعد بالاتر که هفتای مُحَرّمات نَسَبیه رو در رضاع آورده باشند. پله دوم این است که مُحَرّمات عرض می شود که سَبَبیه هم در باب رضاع بیاد. مُحَرّمات سَبی بالمصاهره در باب رضاع بیاد. پله سوم این است که طبقه اول مُحَرّمات نسبیه که حرام بود، طبقات بعد هم حرام بود. مادر، مادرِمادرِمادرِمادر تا آخر. دختر، دخترِ دخترِ دختر تا آخر. پسر،  دخترِ پسر، دخترِ دخترش الی آخر. این رو در باب مُحَرّمات رضاعیه هم آورده‌اند. پس تمام آنچه را که حرام است از نظر ازدواج در باب مُحَرّمات نسبیه در طبقه اول و طبات بعدی، همه رو درباب رضاع آوره‌اند. در مُحَرّمات سببیه هم آنچه را که در طبقه اول حرام است، در طبقات بعدی که در باب مُحَرّمات سببیه حرام بوده، در باب رضاع آورده‌اند. سه چهار قدم جلو زده‌اند. ما اول نَصّ تذکره رو می‌خونیم، خود تذکره علامه بزرگوار رو که این مهمترین کتاب علامه است. عمیقترین و دقیقترین کتاب علامه حلی رضوان الله تعالی علیهِ. البته اینی که دست من است این یک جلدشه. دو جلده. {04:00} حدود بیست و چند جلد شده. اینجا در صفحه 614 می‌فرماید که الفصل الثانی فی الرضاع وفی مباحث، اینجا می‌خایم شبیه شیخ انصاری بشیم قال فی التذکره قال فی التذکره، ولی خب مطلب فرق میکنه. چون نقل می فرمودند برای کمک و تایید و این حرفها و ما نقل می‌کنیم برای مطلب دیگه. که ببینید بزرگترین علمای اسلام علی الاِطلاق، چجوری استدلال کرده اند، چجوری حرف زده راجع به وسعتی که راجع به مُحَرّمات رضاعیه، آقایون علمای شیعه و سنی عَلی مراحِلِهِم و تعداد مُحَرّمات حرف دارند. الاول فی تحریم المرأته و الرَجُل بالرضاع. ببینید پس بحث چیه؟ بحث در این است که حُرمت ازدواج بین زن و مرد در بُعد رضاع. کما اینکه در بُعد نَسَب هم اینطور بود وو در بُعد نسب و مصاهره همینطور بود. در بُعد نَسَب، مادر و دختر و خواهر و عمه و خاله و اینها و در بُعد سَبَب، زنِ پسرش رو انسان بگیره، زنِ پدرش رو انسان ب‌گیره و از این قبیل ها، پس بنابراین محور بحث حُرمت مُطلقه نیست، عمومت مطلقه نیست، بنوت مطلقه نیست، بِنت بودن مطلق نیست، بلکه در بین مذکر و مونث حُرمت ازدواج. نه سثبوت نَسَب، مانند نَسَبیات و نه سبوت سَبَب، مانند سببیات. بلکه به وسیله شیرخوارگی، قسمتی از احکامی که بین مرد و زن سببی است، یا بین زن و مرد نسبی است، ثابت میشه، قسمتی. چنانکه در قرآن شریف راجع به اُمَهات {06:07}میگه؟ ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ [الأحزاب: 6] چیه؟ زنان پیغمبر مادران مسلمین‌اند، چون سه بُعد داره مادر بودن. زنان پیغمبر مادران مسلمین‌اند، یعنی حرام است با اونها ازدواج. اما مَحرَم‌اند؟ نخیر، نامحرمیشون قویتره اصلا. ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ [الأحزاب: 53] ایراد در کاره؟ نخیر. مَحرَم‌اند؟ نخیر. شدیدتر نامحرم‌اند. فقط در بُعد حُرمت ازدواجه. پس مراحلی دارد عرض می شود که عمومت، بِنت بودن، اُم بودن و چه بودن، اینها دارای مراحلیه. مرحله کلی‌اش در اصل ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ﴾ [المجادلة: 2].

حالا، ایشون میگوید که بله. فی تحریم المرأه و الرجل بالرضاع میگد اینجا، سبب موجب لتحریم قال الله تعالی ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23] تمام شد. همین هم هست دیگه. در قرآن شریف همین دوره تحریم شده. بعد می‌گد و روی العامه عن عائشه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال یحرم من الرضاعه ما یحرم من الولاده. من النسب هم داریم. یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب یا یحرم من الرضاعه ما یحرم من الولاده. نَسَب و ولادت یکیه. منتهی شدن دونفر به یک صُلب، یا به یک رَحِم، یا به یک صلب و رحم، فرق {07:43}، سه بُعده دیگه. یا دو نفر، پسر و دختری منتهی میشن به یک صلب، خواهر و برادر اند. به یک رحم، خواهر و برادر ‌اند. هم به صلب و هم به رحم، باز خواهر و برادر اند.گاه خواهر و برادر اَبَوینی اند، گاه اَبی هستند، گاه اُمی. در هر دو صورت، این مِن الولاده است و مِن النَسَبه. خب این روایت است. در وسائل الشیعه که مراجعه می‌کنیم، این روایت با تعبیرات گوناگون از رسول الله صلوات الله علیه، به نقل امام باقر علیه السلام و از امام صادق علیه السلام، از رسول الله صلوات الله علیه و از امام رضا، از این سه بزرگوار این روایت با تعبیرات گوناگون نقل شده که همه اش یک معنا میده و اونی که معروف است و همه نقل می‌کنند. یَحرم مِن الرضاع ما یَحرم مِن النَسَب، یا ما یَحرم مِن الولاده. یا تعبیر سوم، ما یَحرم مِن النَسَب، یَحرم من الرضاع این هم درست در وسائل. ما یَحرم مِن النَسَب، یَحرم من الرضاع، خب این پله دوم.

 آقایون پله سوم رفتند و چه جور رفتند؟ حالا عبارت رو بخونیم ما ببینیم چی میشه. و روی من النسب و عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی بِنت حَمزَه، بِنت حَمزَه خب حَمزَه عموی پیغمبر است، خب دختر عمو چرا حرام باشه؟ قال رسول الله صلوات الله علیه فی بِنت حَمزَه لا تَحِلُ لی یَحرُم مِن الرضاع ما یحرم مِن النَسَب و هی اِبنَته اَخی مِن الرضاعه، این دختر برادر من است، از شیرخوارگی. دختر برادر من از ناحیه ولادت نیست، بلکه این دختر، از زنِ برادر من، با شیرِ او، این شیر خورده. پس دختر برادر رضاعی منه. خلاف نًص قرآن. این خلاف نص قرآنه. برای اینکه دخترِ خواهر از شیرخوارگی یعنی چه؟ خواهر شیرخوارگی و مادر شیرخواره، حرام. اما دختر شیرخواره، دختر برادری که مثلا رضاعیه، دختر خواهری که  رضاعیه، این از کجا میاد؟ پس این روایت که از رسول الله صلوات الله علیه نقل می‌کنند، قابل قبول هرگز نیست و خلاف نص قرآنه {صحبت حضار} روایت نه سُنَت. سنت در صورتی قوی است که مخالف قرآن نباشه. اگر ما روایتی که مخالف قرآن است، چکار می‌کنیم؟ اونی که در ذهن نوع است، خیال می‌کنند که یَحرم مِن الرضاعه ما یحرم من النَسَب این متواتره؟ نه نیست. {صحبت حضار} ثانیا، اگر هم متواتر باشد یک مطلقی است. یَحرم مِن الرضاعه ما یحرم مِن النَسَب،  یک مطلقی است. اگر در قرآن نص داریم، نص قرآن، مطلق حدیث است {10:48} خیلی حرفه ها. این مغز آدم داغون میشه از این حرف. فقه چه جوری این حرف رو میزنه؟ آخه چطور ممکنه در فقه این حرف رو کسی بزنه؟ ولو یک بچه، یک بچه متوقع. شما میگید که عمومات و مطلقات قرآن را هر جور باشد حتی عمومی که نص در عمومه یا ظاهره، شما میگید عمومات و مطلقات قرآن را با احادیثی که مظنون الصدور است و حتی مظنون الدلاله است، می‌توانیم تقیید کنیم، چرا به عکس نمی‌کنید؟ نظیرش رو ما داریم. آقایونی که می‌گویند قرآن شریف ظنی الدلاله است، راجع به ظن خاص چی میگن آقایون؟ ظن خاص که روایت است، ظن خاص که شهرت است، ظن خاص که اجماع، ظن خاص که اطباق است، {11:40}  اینها ظن خاصه. ظنی که با اجماع، با اطباق، با شهرت، با روایت حاصل میشه، میگن این ظن خاص، حُجّته. آقایون چرا ظن خاص غیر قرآن حجته، ظن خاص قرآن حجت نیست؟ چرا میگن این رو؟  میگن قرآن اولا ظنی الدلاله است. چون ظنی الدلاله است، پس حجت نیست. میگیم بابا شما چرا استثناء کردید ظن خاص قرآن رو؟ اگر ظن خاص روایت، با اون وَضعیاتش حجت است، انوقت ظن خاص قرآن، اگر هم ظن باشه این حجت نیست؟ حتما باید ظن خاص روایاتی با اون وضعیات بیاد ظن خاص قرآنی را معنا کند تا قبول کنیم. اگر ظن خاص روایتی، آیه رو که به نظر شما ظن خاص است معنا نکند، همین طور می‌مونیم. این حرفها چیه شما می‌زنید؟ حالا در اینجا، روایتی که بین العامه و الخاصه است، یَحرم مِن الرضاعه ما یَحرم مِن النَسَب. خب، فرض کنیم متواتره. ثابت متواتر هم نیست. از نظر روایتی متواتر نیست، از نظر نقلی متواتره. از نظر روایتی، متواتر نیست. ناقل چند امام‌اند؟ سه امام. امام باقر صلوات الله علیه، از رسول الله. امام صادق صلوات الله علیه، باز از رسول الله. امام رضا علیه السلام، باز همچنین. سه نفر راوی داریم از ائمه، از رسول الله، تواتر نداره اما قبول می‌کنیم. چرا قبول می‌کنیم؟ به دو جهت. یک جهت قبول می‌کنیم کلا، چون مُنافی نداره. این سه روایت مطلقه که یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب، این منافی ندارد، دل انسان گرم می‌شود که این وارد شده و صادر شده. این یک. دو، تاییدٌ مائی از نظر قرآن هست. چون قرآن شریف دو مورد از این مطلق را بیان فرموده، بنابراین این مطلق، حداقل در این مورد قابل قبول است. چون موافق کتابه. پس دو موافقت در این حدیث هست. یک موافقت در این حدیث هست به عنوان کتابی که در بُعد ﴿أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23]، ما یَحرم مِن الرضاعه ما یَحرم مِن النَسَب رو قبول میکنیم.این یک.

 بُعد دوم که بُعد حدیثیه. فرض کنیم قرآن مثلا اون آیه نداشت، اگر در قرآن آیه‌ای راجع به حُرمت رضاعی نداشتیم، این چند حدیثی که چند نفر از ائمه از رسول الله متطابقا نقل شده و مخالف ندارد، اینجا دل انسان گرم می‌شود که این وارد شده، صادر شده، چون این مخالف ندارد، درصدش این کامله. ولکن سرجمع مطلب، وقتی ما نظر به نص آیه می‌کنیم و نظر به اطلاق حدیث، قاعده نص و اطلاق کلا چیست؟ قاعده نص و اطلاق کلا این است که ما نص را مقدم می‌داریم بر مطلق و مطلق را تقیید می‌کنیم به نص. بنابراین یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب، تقیید میشود به نص قرآن شریف، بنا بر مبنایی که نص است که صحبت کردیم و صحبت خواهیم کرد.

بعد میگد ومِن طریق الخاصه روایت عبدالله بِن سنان الحسنه، در وسائل دارد عبدالله بن سَنان، دو روایت نقل کرده از امام صادق علیه السلام. دو روایت، یکی حساب میشه. اگر یک نفر آدم، صد مرتبه از کسی مطلبی رو نقل کنه، چند تا میشه؟ خب یک روایته دیگه. خدا رحمت کنه آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه، در باب فقه الحدیث ایشون این دقت رو داشتند و خیلی از مطالب عوض میشد. می فرمود شما که میگید ده تا حدیثه، خب مراجعه کنید. ده تا حدیث نیست، دوتاست. چرا؟ برای اینکه نه تا از این ده تا حدیث راوی‌اش یکیه، یکیش هم یکیه. پس دوتا راویه. پس دوتا حدیثه. بعضیا وقتها تعداد زیاد حدیثه، راوی یک نفره. ممکن است در قم یک نفر مطلبی رو مشهور کنه، همه بگن. ولی یک نفر گفته. این منتهی به یک نفر است. این فرق دارد با اینکه پنج نفر مطلبی رو فقط بگن، دیگران نگفتند، اما پنج نفر گفتند. اما اگر یک نفر مطلبی رو بگوید و به حساب اون یک نفر، همه از او نقل کنند، این همه است، اما یکیه. اون همه نیست، اما پنج تا است. روایت عبدالله بن سنان که حسنه است، عن الصادق علیه السلام. به حسنه هم به این حساب است که این روایت در رُواتش، ثقه غیر شیعی ما داریم. عن الصادق علیه السلام قال سمعت یقول یحرم من الرضاع ما یحرم من القرابه. مثل عرض می شود که نسبه فرق نمی کنه. و فی الصحیح {16:14} حدیث دوم. عن الصادق علیه اسلام انه سئل عن الرضاع فقال یحرم من الرضاع ما یحرم من النَسَب. سه، و عن ابی عبیده، راوی سوم. فقط سه راویف در کل وسائل هم همینه، عن الصادق علیه السلام قال لا تنکحوا المرأته علی عَمتها ولا علی خالتها ولا علی اُختها من الرضاعه. دوتای اولی رو قبول نمی‌کنیم، آخری رو قبول می‌کنیم. اُختها به نص قرآن﴿وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23] ولکن علی عَمتها و علی خالتها من الرضاعه، عمه رضاعیه، خاله رضاعیه، اینها رو قبول نمی‌کنیم، خلاف نص قرآنه. پس سومی رفت کنار. وقال اِن علی علیه السلام ذکر لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بِنت حمزه که اول خوندیم، حمزه عموی پیغمبر، و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اما علم انها بنت اخیه من الرضاعه، قبول نمی‌کنیم، دخترِ برادر رضاعی، برادر رضاعی یعنی چه اصلا؟ برادر رضاعی پیغمبر. {صحبت حضار}

خب ببینید، برادر رضاعی اصلا یعنی چه؟ یعنی یک نفر از مادر متولد شده و یک پسری هم از مادرش شیر خورده، شده برادر رضاعی من؟ یعنی چه؟ یعنی من با برادرم حرام است ازدواج کنم؟ {صحبت حضار}  خب ببینید، حالا همینجا، این حدیث میخواد همین رو بگه دیگه که دختر برادر اصلی، خب حرامه. معلومه دیگه. اما دختر برادر رضاعی، برادر رضاعی یعنی چه؟ چون یک پسری از عرض می شود که مادر انسان شیر خورده و این پسر با این برادرش با هم حرام میشن. یعنی ازدواجشون حرام میشه؟ دوتا پسر با هم ازدواج کنند، حرام میشه؟ این چه حرفیه به پیغمبر نسبت میدید. {صحبت حضار}  بله اگر یک پسر و یک دختر باشند و با هم شیر خوردند، خب پسر برادر رضاعی دختره، دختر خواهر رضاعی اونه و ازدواج حرامه. اما دوتا پسر، دوتا دختر، ببینید، دوتا دختر، دوتا پسر، یک پسر و یک دختر، یکیش قبوله و دوتای دیگش غلطه. اگر دوتا پسر اند که از یک زن شیر خورده اند، این دوتا به اون زن حرام‌اند، اما به همدیگه هم حرام‌اند؟ دو تا پسر با هم ازدواج کنند؟ یا دوتا دختر از یک زنی شیر خوردند، این دوتا دختر بر زن حرام‌اند مثلا؟ یعنی ازدواجشون کنند با زن، حرام اند؟ یا این دوتا دختر با هم ازدواج کنند، حرام اند؟ این که غلط اندر غلطه. {صحبت حضار}  ما هم همین حرفی که شما میگید رو داریم عرض می‌کنیم، کع همین حرف عجیب رو آقایون می‌زنند که فلان دختره تلفن می‌کرد که من یک خواهر رضاعی دارم، اگر این، اولا خواهر رضاعی چه؟ یعنی شما ازدواج کنین با این حرامه؟ گیج شد. گفت دوباره بفرمایید، گفتم، باز گیج شد. گفتم شما گیجی، برای اینکه هر چی شنیدی، غیر اونه. خواهر رضاعی یعنی چه اصلا؟ و کان رسول الله صلوات الله علیه و عَمه حَمزه قوی الرتضعا من امرئه. پیغمبر با عموش حمزه، از یک نفر شیر خوردند. پس پیغمبر برادر، عموی پیغمبر حمزه، برادر رضاعی پیغمبره. حمزه عموی پیغمبر، پیغمبر از زنی شیر خورد که عموش هم از او زن شیر خورد. برای اینکه، بنابراین عموی پیغمبر حمزه، برادر رضاعی پیغمبر میشه به حساب. پس دختر حمزه بر ایشون حرام میشه. درسته دختر عموه، ولی دختر برادر رضاعی هم هست. دختر عموی صلبی و دختر عموی رضاعی. چون دختر عموی رضاعی است، مثلا پیغمبر فرموده باشد که من باهاش ازدواج نمی‌کنم. چون دختر عموی، ببخشید برادر رضاعی است. {20:19}  یعنی چه؟ یعنی پیغمبر با عمویش حمزه ازدواج کنه، حرامه؟ اینه؟ منظور از رضاعی {20:24} اینه دیگه؟ ازدواج پیغمبر با عمویش حمزه، حرام باشه، چون ایشون برادر رضاعی پیغمبره. پس دخترش، بر ایشون حرام باشه. {صحبت حضار}

بعد ایشون می‌گوید، و لا خلاف بین المسلمین فی ذلک. خدا رحمتت کنه آخه این چه حرفیه؟ آخه ما مسلمانیم آخه ، خدا هم مسلمانه، خدا هم مسلمان نیست؟ ولا خلاف بین المسلمین {صحبت حضار} ولا خلاف بین المسلمین. ببینید، مسئله،  تَحرُم الاُم والاُخت اینجا رو گوش کنید درستف تَحرُم الاُم والاُخت مِن الرضاع یا تَحریم الاُم و الاُخت مِن الرضاع ثابِتُ بالنص. بله نص قرآنه، و تَحریم البِنتِ مِن الرضاعه به الدلالته التنبه. چطور؟ میگیم آقا، علامه بزرگوار، در قرآن که نص است، فقط مادر رضاعی و خواهر رضاعی ذکر کرده، شما دختر رضاعی رو از کجا میارید؟ میگه وقتی که خواهر حرام شد، پس دختر بالاتر حرام میشه، به چه دلیل؟ به دلیل تنبیه. برای توجیه مطلب بیشتر، در قرآن شریف دارد که ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾ [الإسراء: 23]، از پایین به بالا میشه رفت، از بالا نمیشه رفت پایین. فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ، شما به پدر و مادر اُف نگو. ولا تضربهما، به طریق اولی استفاده میشه.  ایشون هم اینطور میخواد بگه. میگه وقتی که خواهر رضاعی حرام شد ازدواجش، پس دختر رضاعی حرام‌تر است. میگیم نخیر، این تَر، در نَسَبه، در رضاع تلحیقه. در نَسَب، بسم الله. عرض می شود که در باب نَسَب، معلوم است که دختر انسان از خواهر انسان، نزدیکتره. دختر از صلب خود انسان آمده، خواهر از صلب خود انسان نیامده، بلکه شما با خواهر از صلب و رَحِم دیگر. پس این این فاصله دارد، این فاصله نداره. این درباب نَسَب درسته. در رضاع چی؟ در باب رضاع تلحیقه. علامه بزرگوار در باب تلحیق شما دارید به دلالت تنبیه درست می‌کنید، میگید چنان که خواهر رضاعی حرام است ازدواجش، پس دختر رضاعی هم حرام است. خب شما ثابت کنید دختر رضاعی رو اولا. و خداوند در قرآن چرا مادر رضاعی و خواهر رضاعی را گفته؟ چرا؟ مادر رضاعی رو فرموده، خب معلوم است که این محور اوله. اگر خداوند نمونه میخواست بگه، اگر نمونه میخواست بگه، باید نمونه دورتر بگه تا نزدیکتر‌ها مشهور بشوند؟ یا نمونه برابر؟ یا نمونه اَقوی؟ سه جور ه دیگه. اگر خداوند بفرماید دختر، مادر میاد فرض کنید. حالا فرض کنید، فرض می کنیم. بگه از مادر، دختر میاد. اما اگر بگد خواهر، دختر میاد؟ نه. اگر بگه عمه، دختر میاد. اما بگه خواهر، دختر میاد؟ اونی که دورتر است، نزدیکتر را شامل است. اگر عمه رضاعیه و خاله رضاعیه، حرام بشود، خب دختر و خواهر و اینها هم، اگر میگیم ها، از باب تقیید نیست. ولکن اگر گفتش که وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ، شما میگید اَخَوَاتُكُمْ که بود؟ بنابراین بَنات رضاعیه اَقرَب‌اند. میگیم در باب نَسَب اَقرَبیّت یه معنایی داره. در باب رضاع، اَقرَبیّت معنا نداره اولا. ثانیا، شما عَمات و خالات رو چکار میکنید؟ عمات و خالات رو از اُمَهات در میارید؟ نه. از اَخوات در میارید؟ نه. عمه و خاله دورتر اند از نظر نَسَب؟ یا خواهر؟ عمه و خاله. اگر خواهر رضاعی حرام باشد، پس عمه و خاله هم حرامه؟ نه برابرند و نه بالاتر. اگر هم برابر بودند، برابر قیاس میشه، شما نمی‌تونید قیاس کنید.

 خب ایشون می‌گوید که بله، تَحریم الاُم والاُخت مِن الرضاع ثابتُ مِن نص و تَحریم البِنتِ مِن الرضاعه بدلالت التنبیه. چرا؟ لان تالاخت اذا حرمت فالبنت اولی بالتحریم. {24:41} این رو قبول نکردیم. و امل العَمه والخاله این عجیب‌تر از همه است. و اما العَمه والخاله وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ مِنَ الرضاعهِ فاِن هُنّ یَحرُمنّ بِالسُنه، چرا؟ لان النَبی صلوات الله علیه شَبَهه بالنَسَب، بابا النبی شَبَه بالنَسَب در چی؟ شَبَه مطلقه، شبیه کرده است رضاعه مِن النَسَب، مطلقه. یحرم من الرضاع ما یحرم من النَسَب. چرا به عمه و خاله میگید شما؟ در این تشبیه که مطلق است، قرآن تنصیص می‌کند مادر رضاعی و خواهر رضاعی. شما چرا مطلق حدیث را مُقَدم می‌دارید بر نص قرآن؟ چه دلیلی آخه شما دارید میارید؟ و انما شَبَهه بالنَسَب فی النکاح لان النص ورد فیه. چون نص وارد شده است در باب حُرمت نکاح در عرض می شود که نسبیات، بنابراین ما، اون دوتاش که نص قرآنه، یکیش هم روایته که عرض می شود که دختر برادر رضاعی، بقیه هم که نه نص قرآن است، نه روایت، میگیم به اطلاق حدیث یحرم من الرضاع ما یحرم من النَسَب، تمسک می‌کنیم. میگیم هم اولت خرابه، هم دوم خرابه، هم سوم خرابه، هم بعد. بله عرض می شود که  ورد فیه و ثبت بالمحرمیه لحل الخلوه و النظر لانها من فروع التحریم اذا کان بسبب مباح و اما باقی احکام نسب من النفقه و رد الشهاده والمیراث و سقوط القصاص و غیر ذلک و لیتعلق بالرضاع لان النسب الی آخر.  بعد اونوقت تفاسیر زیادی دارد راجع به اینکه کی ها در این باب عرض می شود که حرام می‌شوند. یک مطلبی رو آقایون توجه کنید به عنوان اصل، ببینید، ما اگه بخوایم که اشکال کنیم شاید به تعداد ده پونزده تا اشکال میشه. اما نمیخوایم زیاد اشکال کنیم، یک اشکال اگر قُرص باشه کافیه، ما ده پونزده تا اشکال قُرص داریم و همه رو هم خواهیم عرض کرد. ما عرض میکنیم که حُرمت ازدواج مذکر و مونث که از نظر نَسَبیه، خب این بَیّنه که حرف نداره. بعد … خیلی عجیبه ها. آقایون استدلال به قیاس که کرده اند، استدلال به اطلاق حدیث کرده اند، بعد که نه قیاس است، نه حدیث، باز اینجا تلحیق کرده اند برخلاف نص قرآن و برخلاف نص حدیث که خودشون خیال می‌کنند، میگن چی؟ همه شون میگن، شما برید سوال کنید، که اگر انسان یک پسر رضاعی داشت، پسر رضاعی معنا نداره، حالا، یک پسری از زن انسان شیر خورد و این پسر رضاعی شما بود، اگر این پسر شیرخواره شما، رضاعی شما، زن گرفت و زن را طلاق داد یا اینکه مُرد و زن موند، شما نمی‌توانید با این زن ازدواج کنید. چرا؟ برای اینکه این حَلیله و زنِ پسرِ رضاعی شماست. سوال؟ اینجا نَسَب است؟ یا رضاع است؟ یا سَبَب؟ خب سَبَبه دیگه. زن پسر که حرامه، به حساب اینکه زن پسره، حرامه. نه به حساب اینکه دختر شماست، نه به حساب اینکه مادر شماست، خواهر شماست. اگر زن پسر اصلی شما حرامه، به چه حساب حرامه؟ به حساب نَسَب حرامه؟ مگه زن پسر، نَسَبی شماست؟ به حساب سَبَب حرامه؟ مگه زن شماست؟ ببخشید. به حساب رضاع حرامه؟ که از شما شیر نخورده این دختر. به حساب سَبَب حرامه. یعنی از اسباب تحریم این است که زن پسر انسان است ﴿وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ﴾ [النساء: 23] مگه اینطور نیست. خب پس اونی که موجب تحریم زن پسر شما، شده است، چون زن پسر شماست، پس این چیه؟ این عرض می شود که {28:54} این عرض می شود که نَسَب نیست {صحبت حضار} این نسب نیست و عرض می شود که رضاع هم نیست، سَبَبه. در حدیث چی داریم؟ یحرم من الرضاع ما یحرم من النَسَب. نفرمود یحرم من الرضاع ما یحرم من السَبَب. {29:18} حُرمت‌های نَسَبی که هفت تا است، اینها فرض کنید طابقا نعل بالنعل میاد در رضاع. در سَبَب دیگه نمیاد. خب در اینجا به حساب سَبَب و به حساب مصاهره است که زن پسر شما، بر شما حرامه. زن پسر شما بر شما حرام است به حساب اینکه این زن به حساب مصاهره و به حساب سَبَب ازدواج، بر شما حرام شده. نه به حساب نَسَب، دختر شما که نیست. و نه به حساب رضاع، دختر از زن شما شیر نخورده. آقایون اینجا رو هم میارند برخلاف دو نص، یک نص قرآن شریف که ﴿وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ﴾ [النساء: 23] صلبی باشه. زن پسر صلبی که صلبی نیست، اولا. ثانیا، پسر رضاعی یعنی چه اصلا؟ آیا پسر رضاعی یعنی حرام است شما با پسری که از عیالتون شیرخورده، ازدواج کنید؟ نه. پسر رضاعی معنا ندارد که. ثالثا، اگر هم پسر رضاعی هم معنا داشته باشد، بابا یحرم من الرضاع ما یحرم من النَسَب، سَبَب که در کار نیست، شما سَبَب رو اضافه کردید ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ [النور: 40]، هر چی میگید شما این عجیبه. در طبقه اول اینطوره، طبقات بعد چی؟ در طبقه اول اینطوره، طبقات بعد، مثلا فرض کنید که دختر انسان به قول شما از رضاعه. دختری که از ززن شما شیر خورده است، این دختر که از زن شما شیر خورده است، دختر رضاعی شماست، میگن بله حرامه،  {30:44} اگر این دختری که از زن شما شیر خورد، این دختر، دختر داشت، باز هم حرامه میگن. دختر دختر، تا هُم فیها خالدون حرام شد. بابا اونی که شیر خورده حرامه، نه اونی که شیر داده است به دختر خودش. این خیلی عجیبه‌ ها. مثل باب عرض می شود که چیزه دیگه، دختران دختر زن. ﴿وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾ [النساء: 23] چی میگن آقایون؟ آقایون میگن که دخترِ زن که ربیبه است حرام، دخترِ دختر هم حرام، دختِر دخترِ دختر دختر تا آخر حرام. بابا قرآن میگه وَرَبَائِبُكُمُ. اینجا این رو هم نداره، آخه این دختر رضاعی هم دختر شما نیست. اگر هم این دختر رضاعی دختر شما بود بر فرض، دختر رضاعی ملحق به نَسَب بود، ولکن این دختر رضاعی حرامه، نه دخترش حرامه، نه دخترِ دخترش حرامه و نه تا آخر هم فیها خالدون حرامه. دیگه من خسته شدم چون از بس مطلب عجیبه. در عمق مطلب ما بیشتر وارد میشیم و {صحبت حضار}

اگه گفت دختر بلافاصل شما، اگه اینطوری بود چی میگفتیم؟ اگر نص میگفت دختر بلافاصله شما، نَسَبا بر شما حرام است، نوه هم حرام بود؟ اینجا بلافاصله است، چون … خورده، دختر که شیر نخورده، دختری است که شیر نخورده که تا آخرش.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی و السلام علیکم

اللهم صل علی محمد و آل محمد

————————–

بخشی از یک بحث دیگر

ولی دعوا نمی کنم بیا این خونه رو بده به {32:36} عرض می شود که حالا ما در {32:28} بحث می‌کنیم. ببینید، بنده به شما این فرش را امانت می‌دهم که ازش استفاده کنید به شرطی که شما هم اون میز را به من امانت بدهید، ازش استفاده کنم، چطوره از نظر آقایون؟ فرض کنید مثل هم است که تعامل میشه در حقیقت، امانت، ودیعه، در باب ودیعه، در باب عرض می شود ابوابی که قبلا خوندیم، اگر من به شما ودیعه میدهم که این خانه روا درش بنشینید، به شرطی که شما هم خانه‌ای در یزد دارید به من ودیعه بدهید، بشینم. فاصله هم می‌دونید که قابل بخششه. این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ [المائدة: 1] شامل حالش میشه یا نه؟ بله. یک مثاله دارم میزنم. حالا در باب قرض، اصل و نتیجه. در باب قرض، من به شما صد هزار تومن الان شش ماهه قرض میدهم، چون نیاز دارید و من پول دارم، به شرط اینکه بعدا هم اگر من محتاج شدم، شما هم به همین مقدار به من قرض بدید. چه اشکال داره؟ نص آیه است، ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾ [النساء: 86].

سه، من به شما قرض میدهم، مگر مستحب نیست که شما اگر استفاده کردید به من چیزی بدید؟ این مستحب رو کنترل میکنه، دیروز عرض کردم. مستحب است کسی که قرض کرد، اگر درآمدی کرد و اضافه بر ضروریات زندگیش بود، مقداری به این شخص که پول قرض داده بده. حالا ما این رو میخکوب می‌کنیم غیر از رِبا. در باب ربا می گوید که من این صد تومن رو که میدم، باید ماهی فلان قیمت مرتب بدهی. ضرر کنی، نقد کنی، همه از بین بره، زیاد، {34:26} نه با چشم باز، میگیم معمولا این مال فرض کنید که اینقدر درآمد داره، اینقدر درآمد، شما یک درصد مناسبی که نه سیخ بسوزد و نه کباب برای من در نظر بگیر، مضاربه هم نیست ها، به صورت مضاربه نیست، به صورت مداینه است. مضاربه مطلب دیگری است. ما که در بند الفاظ که نیستیم حق مطلب رو توجه می کنیم، واقع مطلب. بنده در اینجا به شما این پول را قرض می‌دهم که معمولا از این پول اونقدر استفاده می‌کنید، اگر شما استفاده‌ای کردید و زائد بر زندگی بود، خب به من هم بدهید. شما قبول کنید. چه اشکال داره؟ این که رِبا نیستش که.

در مقابل که بعکس، من این پول را به شما قرض میدهم که اگر درآمدی کردید به من هم مقداری بدهید، مقداری ما تعیین کنیم که اگر شما هم به من همین مقدار پول بدهید، همین مقدار، قرض دادید و من هم استفاده کردم، استفاده در مقابل استفاده، دین در مقابل دین، مداینه است. این چه اشکال داره؟ در واقع یعنی ما باید بگردیم رِبا پیدا کنیم دیگه. چون اصل که رِبا نیستش که. اصل این است که ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] در بعد اول. ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾ [النساء: 86] در بعد ثانی. حالا مرحله دِینِمون ببینیم میشه حَلّش کرد یا نه. اصرار نداریم. آقایون ببینیم میشه حلش کرد یا نه؟ بنده به شما صد هزار تومن قرض میدهم به شرط اینکه تا یکسال، به شرطی که شما هم این یک اتاق را پهلو من، بگذارید که توش بنشینم. این دوتا چه اشکالی دارن؟ بله؟ این سواله دیگه. بنده به شما صد هزار تومن قرض میدهم منتها به عنوان مُقارضه، قرض می‌دهم که مقابل داره. مقابلش پولی نیست که شما به من بدهی، بنده صد تومن قرض میدم، شما میری کار می‌کنی، در مقابل، شما خانه به من میدهی. چه اشکال داره؟ الان این اشکال وارده که خانه‌ای که شما به من می‌دهید با صد هزار تومن قرض، مناسبت ندارد اصلا. چرا؟ برای اینکه خانه بالفعل منفعت داره و توش مینشینم و صد تومن منفعت نداره. پس نمیشه. خیلی که انسان زور بزنه اینطور میشه دیگه … در مداینه مطلبی است، در مقارضه مطلبی است. ولی در اینجا این چه معامله‌ای است؟ بنده به شما قرض میدم صد هزار تومن که شما خانه تون رو به من بدید که مجانا درش، در این مدت صد هزار تومن بنشینم. در حقیقت مهاباته؟ من که صد هزار تومن رو پیدا نکردم که، شما دارید {37:28} قرضه؟ بنده به شما پول قرض دادم، شما خانه را که به من قرض ندادید. مضاربه است؟ نه قرضه، نه مضاربه است، نه مهاباته، نه چیه. فاصله هم با هم دارند. چرا؟ برای اینکه صد هزار تومن که به شما میدم، منفعت بالفعل لاینفَک ندارد. خانه‌ای که شما میدهید، منفعت بالفعل لاینفَک دارد. پس اینجا برابری با هم ندارند. اون آخر {38:00} اون آخرین مرحله‌ای که انسان تصور می‌کنه، خیال ‌کند که این رو داخل کند در باب در ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ [المائدة: 1]  و در ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾ [النساء: 86] نمیشه. چرا؟ برای اینکه در اونجا میگم من به شما به شرطی قرض میدهم که شما هم همین مقدار به من قرض بدهید، مطلبی شد. یا به شرطی قرض می‌دهم که اگر درآمدی کردید، به مقدار مناسب به من بدهید که بعکس هم. ولی {38:25} نیستش که. اینجا خانه بالفعل منفعت دارد، توش مینشینم، دیگه به کار انداختن نمی‌خواد. ولکن این پول {38:37} اگه از بین بره، که از بین رفته. کم کار کند، کم. زیاد کار کند، زیاد. ضرر کند، ضرر. ولی خانه‌ اینجور نیست. بنابراین در اینجا تحت هیچ عنوانی از عناوین معاملات نیست. حتی در تحت عنوان کلی اوفوا بالعقود هم نیست. چون این عقد جاهلانه است، مفت خوریه. یعنی این خانه‌ای که من میشینم، استفاده‌ای که از این خانه می‌کنم، اتوماتیکیه، بدون کاره، مقابلش چیه؟ مقابلش هیچی، مقابل نداره اصلا.

 ما تا اینجا می‌رسیم که به طور کلی رهن‌ها کلا باطله، حالا بعد آقایون فکر کنید. {صحبت حضار} صد در مقابل صده. نشد، مثل همه، ببینید، من صد تومن میدم، منفعت نمی‌خواهم. ببینید ﴿إِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ [النساء: 86] ردوها در اینجا هست. ولی در اینجا ردوها نیست. برای اینکه من خانه رو میدم که بالفعل منفعت دارد، توش میشینید، شما صد تومن دادید، تو صد تومن که نمیشه نشست که بلکه باید کار کرد، فرقش اینه. {صحبت حضار}

در اصل منفعت باید بالفعل با هم باشند. ولکن این خانه با این صد هزار تومن در اصل منفعت با هم نیستند. چون صد هزار تومن بالفعل منفعت ندارد، ولی خانه دارد. پس حُسن نیست تا اَحسَن منها باشه. {صحبت حضار}  ببینید، ﴿فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾ [النساء: 86] چیه؟ یعنی اونی که اون داد، بدید یا بهتر. {صحبت حضار}

ببینید، ﴿ِذَا حُيِّيتُمْ﴾ [النساء: 86] لفظی، عملی و هر چه، اون شادباشی که او به شما داد، اون خدمتی که به شما کرد، شما مانند اون خدمت رو یا بیشتر، اینجا نه ماننده، نه بیشتر. {صحبت حضار} چون دسته گل قیمت داشت بالفعل، عمل قیمت داشت بالفعل، احسن منها. ولی در اینجا این پولی که به شما میدم الان، این پول از نظر منفعت هیچ قیمت ندارد. ولکن خانه از نظر منفعت، بالفعله. {صحبت حضار} نه احسن منهاست، نه ردوها. من خیلی دقت کردم بتونم چیزی دربیارم، نتونستم در بیارم، شما میتونید دربیارید. {صحبت حضار}

شما صد هزار تومن به من دادی و من هم بعد که شما بخواهید، صد هزار تومن به شما قرض میدم. {صحبت حضار}  ببینید شما صد هزار تومن دادید، من دویست هزار تومن قرض میدهم. منتها صد هزار تومن منفعت بالفعل ندارد، خانه منفعت بالفعل داره. نه احسن منهاست، نه ردوها. ردوها نمیشه، احسن منها هم نمیشه. چرا؟ برای اینکه حُسن در استفاده است. استفاده در خانه بالفعل است و در پول بالفعل نیست {صحبت حضار} شما صد هزار تومن دادی، من هم بعدا صد هزار تومن بهتون میدم یا صد و بیست تومن میدم. … چرا؟ برای اینکه حُسن صد هزار تومن این است که شما می‌توانی بعد بکار بندی، استفاده کنی. {42:20} هیچ کاریش هم نمیشه کرد.

استفاده بالفعل اینه، یک مرتبه یک چیزی است که شما کار کنید، نکنید، باشید، نباشید، منفعت موجود، خانه. اما پول که اینطور نیست. {صحبت حضار} اَحسن منها این است که باید مناظر باشند با هم یا بالاتر، اینجا نه مناظره است و نه بالاتر. چرا؟ صد هزار تومن دادم قرض، شما هم صد هزار تومن دارید تا اینکه  به من قرض بدید. اما صد هزار تومن قرض دادن منفعت بالفعل ندارد، چیزی رو شما بدهید که منفعت بالفعل خالصه {43:22}  شما که این صد هزار تومن رو میدی یا هِبه است، یا قرضه، یا صدقه است، یا هدیه است، یا ودیعه است، یک کدوم رو بگید شما. {صحبت حضار} اگر هبه است برگشت نداره. صبر کنید، نشد. اگر هبه سات برگشت نداره. قرضه؟ خب وقتی من صد هزار تومن قرض میدم، در مقابل خونه رو به من قرض میده ایشون؟ {صحبت حضار} امانت یعنی چه؟ اگر من پول ندهم امانت به من میده خونه رو؟ معلومه که نمیده. صبحکم الله و الخیر. بنابراین این امانت {صحبت حضار} مهاباته؟ به این معنا، بنده صد هزار تومن به شما میبخشم، شما هم نشستم خونه ببخشید. پس طلبی نیست، مهاباته {صحبت حضار}

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی و السلام علیکم