بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
راجب متعت النسا اولا بحث در خود آیات که مقداری عرض کردیم و تتمشو عرض میکنیم بعد عجیب اقوال و روایاتیست که موافق آیه از طرفین وارد شده است خب قبلا که فرمود و احل لکم ماوراء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین غیر مسافحین تمام نکاح هاست دیگه. کل نکاح ها کل نکاح هایی که چه نکاح دائم و چه منقطع و چه ملک یمین باشد تمام اینها مشمول ماورا ذلکم است برای اینکه حرمت علیکم امهاتکم.
حرمت حرمت طبعا ازدواجی و زناشوییست دیگه این حرمت ازدواجی و زناشویی در انحصار یک بعد که نیست هر سه بعد رو میگیره پس تا عرض میشود که اماع رو. ملک یمین اگر مادر باشد حرمت خواهر باشد حرمت خواهرزاده باشد حرمت عمه حرمت خاله حرمت ولی اینطور نیست چه بعد اول باشد که نکاح دائم است چه دوم که نکاح منقطع است چه سوم که عرض میشود که لفظا مثلا نکاح نیست اما عملا نکاح است و زناشوییست تمام اینهارو این حرمت شامله و احل لکم ماورا ذلکم در مقابل حرمت است که غیر از اون محرمات ازدواجی در سه بعد چه سببا چه نسبا چه رضائا چه هر چه و احل لکم ماوراء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین غیر مسافحین تبتغوا باموالکم چیه مگر تبتغوا باموالکم مهر نیست در عقد دائم اره دیگه یا در یک کنیزی رو خریدن مگر دادن مال نیست پس مال در کاره. یا مهر است که در عقد دائم است یا مال است که عرض میشود که اونم واقعا مهر است که در کنیز است و یا در نکاح منقطع.
اونوقت در اینجا فما استمتعتم تفریعه تفریع در یک بعد فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه اون سه بعد که قبلا تحلیف شده این بعد خاص است که در کل قرآن منقطع است در اینجا به معرض گذاشته. فما استمتعتم به منهن فمن نفرمود فما ببین فمن نیست فانکحوا ما قال لکم مطلبی بود که دارای دوبعده در اینجا فما استمتعتم ما زمان ما مقدار ماده با فرق داره دیگه اون مقداری که بهره جنسی بردی چه از مقدار ماده اش و چه از مقدار زمانش من در اینجا نیست فلذا منهن پس آنچه استنتاع و بهره شهوانی بردی منهن از این زنانی که حلالن و احل لکم ماورا ذلک اس فآتوهن اجورهن فریضه چرا تکرار شد اجورهن با اینکه قبلا ذکر شد مگر قبلا ذکر نشد که ان تبتغوا باموالکم محصنین غیر مسافحین چرا تکرار میشه پس این تکرار حساب داره.
حساب مربوط است به اینکه این یک مطلب جدیدی که خداوند تشریع میفرماید با این آیه منحصر بفرد که غیر از نکاح منقطع نیست چون راجب ملک یمین که معلوم بود باید پول داد گرفت راجب نکاح دائم که آیات فریضه و آیات صدقه و آیات صدقات داریم اونیکه کلا در قرآن بطور خاص نداریم عبارتست از نکاح منقطع.
فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه فرض است عرض میشود که مهریه عقد منقطع ولا جناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضه اگر فریضه رو معین کردی بعدا هم اگه تراضی حاصل شد زیاد کردید کم کردید اشکال نداره این فرض در نکاح دائم. در نکاح دائم ما آیات متعدد داریم در سوره بقره غیر بقره که اگر شما مهر معین نکردید بعدا تراضی کنید مطلبی نیست نمیگه قبلا ببینید فما استمتعتم به منهن فاتوهن وقتیکه استنتاع تحقق پیدا کرد حتما باید فریضه داده بشد این حتی بعدتری داده بشد مقارنت دارد فریضه با آغاز استنتاع. آغاز استنتاع با این زنی که عقد منقطع کردید همون وقتیست که این عقد حاصل میشد همون موقع که استنتاع آغاز شد باید که این اجور اونها رو بدی در عقد دائم نصوصی در سوره بقره و غیر بقره داریم که اگرم قبلا معین نکردید خب بعدا معین میکنید اینجا قبلا معین نکردید نیست در کار ان الله کان علیما حکیما.
فما استمتعتم استنتاع از چی شروع میشه وقتی این زنو میبینه میخواد عقد کنه اونجا که جایز نیست استنتاع ولی تا اون جریان انجام شد اتوماتیکه قضیه نه اینکه قضیه اصل مطلب نه خود دیدن خود صحبت کردن خود لمس خود اینا دیگه شروع میشه استنتاع شروع میشه پس از آغاز نکاح منقطع این استنتاع شروع میشه.
در اینجا روایاتی البته در کار هست ولی ما اقوال هم قبلا ذکر میکنیم توجه بفرمایید بیست و هفت نفر از فقها و محدثین و مفسرین برادران اهل تسنن میگن که این آیه در اختصاص عقد منقطعه حالا اختصاص کار نداریم حداقل این آیه عقد منقطع رو شامله پس تشریع عقد منقطع از این آیه منحصر بفرد بعنوان خصوصیت یا بعنوان عامی که فرد اجلاع و فرد خیلی مسلمش عبارتست از عقد منقطع این بیست وهفت نفر قبول دارن.
عرض میشود که اینجا ما نوشتیم که ان حل المتعه لیس حلا شیعیا کما یحرفه ها عارف غیر عارف بالکتاب و السنه. در غدیر علامه بزرگوار امین رضوان الله علیه در جلد ششم صفحه دویست و بیست و نه میفرماید که یری موسی الوشیعه که جواب موسی الوشیعه رو بده یری موسی الوشیعه ان القول بنظور الآیه من دعاوی الشیعه و لایوجد فی غیر کتبهم قول به احد میگه فقط در کتب شیعس. جوابش جوابش اینست که عن البخاری این بیست و هفت نفر عن البخاری کور بوده ندیده این کتابو عن البخاری و مسلم و احمد و الطبری و محمد ابن کعب و عبد ابن حمید و ابی داوود و ابن جریح و الجساس میبینید مفرسین و محدثین و فقها و الجساس و بن الانباری و البیقهی حتی مورخین والبیقهی و الحاکم و البقوی و الزرف شریف و العندرسی و الغرسوی غرسوی تفسیر مفصل آیات الاحکام و الفخر الرازی و النبوی و الباقی و الخازم و بن جدی و ابی هیام و بن کثیر و اب السرود و السیوطی و الشوکانی و العادوسی ان الآیه نزلت فی متعت النسا.
گرچه ما میگیم اوسع بسم الله اوسع ولکن قدر مسلم اینست که منزلی از منازل قطعی این آیه مبارکه متعت النسا است فمختلفوا فی تحریمها بعد ام شریف اونور. پس نقطه اولی مسلمه یعنی ما نداریم فقیهی که ازش البته کتابی هست فقیهی مفسری محدثی مورخی که این مسئله رو مطرح کرده یک نفر حتی بر و شیعه موسی الوشیعه یک نفر نداریم که اعتراف نکند که این آیه مربوط است به متعت النسا حالا بعدا اینا اختلاف دارن این آقایون که اتفاق دارن که این آیه راجب متعت النسا است اختلاف دارن آیا نص شده است یا نص نشده است. این حرف از چه جواب این حرف این قول این احتمال این اختلاف زمان پیغمبر نبود کل زمان ابوبکر هم نبوده زمان عمر هم نبوده وقتیکه عمر دلش خواست که جعل کند حرمت متعت النسا رو از اون وقت شروع شد روایاتی از رسول الله صلوات الله علیه حتی از امیرالمومنین اینا اختلاف کردن جعل کردن و عایشه هم جزو کسانی شد که باعث شد که بگن متعت النسا حرامه اونم متعت النسا حرامه و استدلال کرد این فقیه صفیحه به یک آیه ای که در جهات مختلفی ارتباط ندارد با بحث میکنیم ما. عرض میکنم راجب امر عرض میشود که ما ذهب البعض منهم تبعا لالخلیفه العمر الی ان ها حرمت بعدما اریحت و آرائهم و روایاتهم فی تحریمها متعارض. هم آرائشون هم روایت داریم در اصل تحریم هم متعارفه که پیغمبر حرام کرده باشه بله او حرام کرده او مسئله دیگریست بله از کسانی که قائل شدن که این آیه نقد نشده است البته نقد نشدن دلیل نمیخواد چون آیه را آیه باید نص کنه رای و اجتهاد و روایت که نمیتوند آیه رو نص کنه این مسلمه.
نداره از کسانی که قائلند که این آیه نص نشده است این جابر ابن عبدالله انصاری و ابوسعید الحدیبی قال فماستعنا الی نص من خلافه عمر ابوبکر بلد نبود بگه و عرض میشود که خود پیغمبر بلد نبود بگه فماستعنا فماستعنا الی نص من خلافه عمر حتی نها عمر الناس فی شان عمر ابن حریب بعد عمده القاری للعینی جلد هشت صفحه سیصد و ده و اخرجه ابن رشد فی البدایه فی بدایه المجتهد جلد دو صفحه پنجاه و هشت عن جابر فماستعنا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر و نصا من خلافه العمر ثم نها انها عمر و عن جابر کنا مستمتع بالقبله من التمره و الدقیق الایام علی عهد رسول الله یه مشت خیلی اهل حالا او در تقوا کنا نستمت بالقبله من التمره و الدقیق الایام علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ابی بکر ثم نها عنه عمر فی شان عمر بن الحریث صحیح مسلم یک سیصد و نود و پنج و جامع الاصول لابن الاسیل طریق الوصول لابن البدیع چاهار شیشصد و دویست و شصت و دو زاد المعاد للمقیم یک چارصد و چهل و چاهار اینا آدرسا فتح بله بله بله میخونیم حالا فتح الباری حالا عرض میشود که و الروایات.
در اینجا ما در متن داریم که و لقد و لقد اعترف جم الغفیر من اعاذ باخواننا ان هذه الآیه نزلت بشان النکاح المنقطع یک مرتبه افراد عرض کردیم این مرحله دومه احمد ابن حنبل فی مسنده ابوجعفر الطبری فی تفسیره ابوبکر الجساس فی احکام القرآن بیقهی فی السنه الکبری بقری شافعی الی آخر که این مجرد اقواله و بعدا و جماعه من الصحابه و الاکثرون من کبار الصحابه ذهبوا الی ادم من دو مطلب شد یک که این آیه راجب متعت النساعه حالا نص شد یا نه و بسیاری از صحابه قائل شدن که این نص نشده کیا کلامام امیرالمومنین علی علیه السلام و بن عباس و عمران ابن الحثیم و جابر بن عبدالله عبدالله ابن مسعود بزرگان صحابه عبدالله عمر العدوی معاویه بن ابی سوفیان ابوسعید الخدعی سلم ابن امیه الجمحی معبد بن عمر الجمحی الزبیر بن العوام الحکم خالد ابن مهاجر المحذونین عمر بن امر بن حریث قریشی هوی بن کعب الانصاری ربیعته ابن العمر ربیعته ابن عمر ثقفی سعید ابن جبیر عطا ابومحمد الیمانی طاووس الیمانی و السبزی اقول ها هولاء الکبار و اصحابهم هام یستحلون مدعه و کما قال ابو عمر اصحاب همینکه اشاره فرمودم اصحاب ابن عباس من علمتک و الیمن کلهم یرون المتعه اصل مسلمون خب عرض میشود که و مختلاف الاستدلال بآیات انها نسخت متعت النسا الا بعد ما افضل خلیفه عمر
عجیب اینه کسی که قدرت در دستش باشه اگر یک بدئتی رو بزاره کسانی که بادمجون دور قابچین هستن جعل میکنن احادیث رو احادیث رو جعل میکنن و اکتفا به این نمیکنن بلکه به آیاتی از قرآن هم استدلال میکنن برای این بدئت کمااینکه نظیرش در بین ما بوده است از جمله حالا و مختلاف الاستدلال بآیات انها نسخت متعت النسا الا بعد ما افضل خلیفه عمر و حرمتها مثلا الذین والذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم عایشه در اینجا رای داره عایشه میگد که مومن کسیست که چنیه چنینه چنان و الذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم خب زنی که منقطع است زوجه نیستش که وقتی زوجه نباشد بنابراین حرام است متعت النسا. ما دو جواب داریم یکی اگر زن منقطع زوجه نیست بلکه عمل جنسی با او زناست پس خدا در آیه متعت النسا زنا رو حلال کرده بالاخره حلال کرده که از خدا داری جلو میزنی اگر خدا حلال نکرده بود تو این حرفو میزدی خب مطلب دیگری بود بحث داشتیم ولکن خداوند حلال کرده است به اجماع کل مسلمین به صریح خود آیه از جهات مختلف درونی و برونی که متعت النسا حلال است تو میگی که والذین هم والذین لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم این ازواج نیست میگیم هم ازواجه هم ملکت ایمانکم دوبلس در اینجا هم مشموله ازواجه اولا. چرا اونو بحث اونجاست که عرض کردیم.
دوم آیا این آیات مکیه هست یا نه و آیه نسا مدنیه است. آیا آیه مکیه آیه مدنیه رو نفی میکنه قبلی بعدی رو نفی میکنه خب بعدی قبلی رو نفی میکنه عقل عایشه نرسید اینجا همینطور گفته دیگه که این آیه مومنون والذین هم لفروجهم حافظون حالا بر فرض دلالت کرد اگر بخواد دلالت کند بابا این آیه مکیه است آیه مدنیه اینو نفی میکنه نه این آیه مدنی نفی کنه آیه مدنیه نسا فما استمتعتم به منهن فاتوهن اگرم تناسخی باشد بعکس است نه اینست که عایشه میگد عرض میشود که والذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم تحلل الازواج و المنقطع هی قطعا من الازواج رغم متتل بها عایشه بقیلته العلیله ان المتمتع بها لیس الزوجه ثم و مکیه الآیات تحیل لها ان تنسخ مدنیه اللهم الا ان تنسخ فیه بالمدنیه بعکسشه و متعت النسا اذا الناس ولکن ولا تناسخ فی البیت لمکان عموما الازواج این یک استدلالی این اختلاف میخوان کنن مطلبی که خودشون گفتن و میخوان براش بایستن هی جعل میکنن آیات میاره روایات میاره اقوال میاره هی میخواد محکم کنه دیگه
کمااینکه در بین مام چنین هست مطلبی که احیانا شهرت دارد فتوا هست اجماع هست چه هست چه هست هی میخواد محکم کنه به شهرت اجماع اکتفا نکنه هی آیه بیاره هی روایت بیاره اینام کاری میکنن سنی و شیعه شیعه و سنی مثل اینکه باهم مشابهت دارن در این جریان.
آیه دوم الذین یتوفون منکم یتوفون منکم و یذرون ازواجا یتربصن بانفسهن اربعه اشهر و عشرا استدلال چیه میگن خب این عده چهارماه و ده شب نه ده روز عشرا چارماه و ده شب میشه هشتا لیاله میشه آقایون میگد که ده روز که این چار ماه و ده شب با چار ماه و عرض میشود که ده شب و نه روز یه روز با آقایون اختلاف داریم طبق آیه. حالا کسی میگد که این چارماه و ده شب مال زنی که شوهرش مرده و این عقد دائمه اما اگه عقد منقطع نباشد نه پس عقد منقطع از ازواج نیست چون آیه میفرماید که الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجا اگر منقطعه از ازواج بود پس چرا خالی از حکم عده اربعه اشهرا و عشرا میگیم نه از بیخ غلطه نخیر منقطعه دائمه و حتی امه هرسه تاشون چارماه و ده شب اینها عرض میشود که عده دارن اینا خیالیست که احیانا شده و بعضی از فقها
آیه سوم و آیه الطلاق اذا طلقتم النسا فطلقوهن لعدتهن النسا همه نسارو میگیره وقتی که همه نسا رو گرفت بنابراین اگر زنی رو عقد منقطع کردید باید که مشمول آیه بشه آیه شاملشه چون طلاق مال عقد دائمه جواب میگیم اذا طلقتم النسا فطلقوهن لعدتهن همه نسا رو میگیره اگر صغیره باشد چی غیر مدخوله باشد چی یائسه باشد چی ببینید ملاحظه دارن یائسه غیر مدخوله صغیره نه بابا طلقتم النسا عده ای خاصی از نساعه اون عده خاص چه لزومی دارد که فقط عرض میشود که میگید که نسا حتما دائمات رو میگیره غیر نخیر این نسا اگرم فقط دائمات رو بگیره خب بعضی از دائمات غیر مدخول بها عرض میشود که صغیره و همچنین عرض میشود که یائسه تمام اینها رو شامله وآیه الطلاق اذا طلقتم النسا فطلقوهن لعدتهن تختص النسا عماد بقریب الصلاه المختص بهم جواب و ذلک الاختصاص حکمیا و لیس الموضوعیه نمیخواد بگه زن فقط همون زنیست که نکاح دائم نخیر حکمیست این حکم طلقوهن لعدتهن که شما باید که در طور غیر مواقعه این زن رو طلاق بدی تا عده چنین این مربوط است به اونهایی طلاق رجریس یا اگر طلاق رجری هم نباشد عده دارد. یخرج المنقطعات عن النسا و لیس الانتصال فی الطلاقین دلیل الحرم کما تنتصر اللماع البیع بیع و تنتصر الام بالنکاح الریببه والمفتره و المناعنه و المرتد عن المومن و المومن عن مرتد و الزانی المسره تمام این موارد که نکاح دائم هم باشد اینجا دیگه صحبت عده ای در کار نیست.
و آیه النسا اینم دلیل دوم میگن که و ان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع و الی اخر سوال اینکه در عقد منقطع عدد در کار نیست حد عددی در کار نیست. جواب میگیم برای اینکه اینجا در نکاح دائم داره صحبت میکند که یا دوتا یا سه تا یا چارتا ان خفتم الا تقسطوا آوردن اما آیا در اماع هم هست این حرف نقده دیگه آیا در اماع اگه انسان پنجاه تا کنیز مثلا داشته باشه پنجاه تا زنی که اسیر شده در اون عدد هست نه پس عدد نبودن در نکاح منقطع دلیل بر این نیست که نکاح نیست کمااینکه عدد نبودن در عرض میشود که زنهایی که در خرید هستن دلیل براین نیست که اونها ازدواجشون یعنی ازدواج نه زناشوییه به عنوان ملک یمینشون حلال نیست این دلیل نمیشه. ذلک هولاء مصرون علی نسخ آیات المتعی بهذه الآیات و ما یحلل کانت لها ناسخه و ناظرا بعدها الا داله علی متعت النسا صفاح دون النکاح فهل احل الله لفطره ثم حرم اینو به عایشه و رفقا و همفکرای عایشه میگیم که اگر این صفاح هست و نکاح نیست پس بنابراین خداوند صفاح رو اول حلال کرده اول خداوند ظلمو حلال کنه بعد حرام کنه اول اصرار که عرض میشود که حلال کنه بعد حرام کنه و ازین حرفا.
خب این البته مفصل است آقایون مراجعه بفرمایید روایتیم که از عمر هست فقط از عمر یعنی از عمر شروع شده قبل از عمر نبوده اصن .روایت میگه کمااینکه همون روایت انا معاشر الانبیا لامورخ ما ترکناه صدقه این روایت راویش فقط ابوبکره. کس دیگه روایت نکرده منتهی از او روایت کردن کردن این پیدا کرده و بعضی روایت اینطوره در میان مام بعضی از روایات تعدادشون بوده پونزده تا بیست تا چه چه چه ولی بخوایم مراجعه کنیم فقط راوی یه نفره دوتا روایت داریم در مقابل ده پونزده تا اون دوتا روایت راویش مختلفه و احیانا مریه هم مختلفه دو روایته اما این ده پونزده تا روایت وقتی مراجعه به سند میکنیم راوی اولی فقط یه نفره پس این ده پونزده تا یه روایته و اون دوتا عرض میشود که دو روایته.
روایت که از خلیفه عمر نقل شده خب این یه روایته اونم برخلاف نص قرانه کمااینکه زهرا سلام الله علیها در اون خطبه شهیره به نصوص آیاتی اون روایات خلیفه عمر رو برطرف کردن نفرمودن جعل کرده این درحقیقت ضمنی مطلب رو تصحیح کردن. در اینجام چهل روایت از عمر نقل کرده کما فی خطبه الشهیره متعتان کانتا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و انا عنها انهما و اقاعد علیهما متعت الحج و متعت النسا و فی لغو الیساس لو بله اون یه روایت دیگست این یک یه روایته و فی لغو الیساس لو تقدمت فیها لرجمت یعنی اگه قبلا گفته بودم حالا رد میکردم چون قبلا نگفته بودم حالا گفتم کسانی که نمیدونستن من میخوام بگم بعدا مطلبی نیست ولی از حالا به بعد مثل اینکه البیان و التبیین جاهد دو دویست و بیست و سه احکام القرآن الیساس الی آخر بله بله و لذا ابن عباس به همین استدلال کرده. ابن عباس و چند نفر دیگه به همین روایت عمر استدلال کردن که این دلیل است براینکه خود عمر حرام کرده ما به فتوای اول عمر عمل میکنیم فتوای دومش نه بعضیا اینطورین چی میدونم همون قضیه بعضی از اصحاب میگن که ما این روایت عمرو قبول میکنیم اولشو قبول داریم آخرشو قبول نداریم اول میگفت کانتا فی حلال قبول داریم انا احرم قبول نداریم برای اینکه تو بعد از ابوبکرو تا اینجایی که عمری نکردی هنوز حالا عمری کردی از اینجا به بعد ما ازینجایی که عمری کردی قبول نداریم از روزی که پیغمبر حلال کرده است اونرو قبول داریم.
عرض میشود که مثلا عن ابی نقره عن جابر قال کنت ان الزبیر ینهی عن المتعه و ان بن عباس یامر به اون میگه نه این میگه اره حالا عمرم آمده و حرفا رو زده قال و علی یدی جر الحدید ابن زبیر میگه فمتعنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و مع ابی بکر فلما قلی عمر خطب الناس فقال ان رسول الله این اهانت بد اهانتی به رسول الله داره ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هذا الرسول اهانته و ان القرآن ان المتعطین کانتا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و انا عنها انهما و اقاعد علیهما اهداهما متعت النسا و لا اقدر علی رجل فزوجه امراه الی اجل الا غیبته بالحجاره این رد شد زیر سنگ باید و الاوخری متعت الحج و عن جابر قال تمتعنا متعتین هم متعت النسا هم متعت الحج علی عهد النبی صلی الله علیه و آله و سلم الحج و نسا فنهانا عنهما عمر فنتهینها و اخرج الطبری عن اوره بن الزبیر انه قال ابن عباس اهلکتنا ابن عباس تو مردمو هلاک کردی چیه و ما قال تفتیحم فی المدعتین و قد علمت ان ابابکر و عمر دروغ میگه البته ابوبکر نه فقال علی علی العجب ابن عباس انی احدثه عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن ابی بکر و عمر و قال اما کانا اعلم بسنه رسول الله صلی الله خب و انا اعلم بکتاب الله اینا که نقل اولا ابوبکر که دروغه عمرم اگر میگید اعلم نسبت به رسول الله اس خب این سنت رسول الله کتاب الله عه مثل عده ای از ماها که میگیم عه ایشون با سنت مخالفت میکنه آقا این سنت نیست این منته این حدیثه جعل شده بله با اینحال میگن نه میگن نه بله عرض میشود که و قد عسکری سیوطین فی تاریخ الخلفا و القرمانی فی تاریخ کامل اول من حرم المتعه اول من حرم المتعه عبارت میشد از عمربن خطاب.
من اینو بحث رو تیکه تیکه عرض کردم حضور برادران حالا احکامی که رجب متعت النسا است باید شما بحث کنید اینجا چند بعد در کاره. یک اشتراکاتی هست بین نکاح منقطع و نکاح دائم البته اون عرض میشود که ما بحث نمیکنیم چون الان نیست و خب وجود نداره. بین نکاح دائم و نکاح منقطع یک مشترکاتی هست و یک متفقاتی هست باید جلو مشترکات این هست که همونطور که در نکاح دائم زن زن انسان میشه واقعا خب در منقطع همینطوره در نکاح دائم فرزند فرزند طرفینه در منقطع هم همینطوره ازقضا بعضی از شیعه ها و خیلی از شیعه ها اعتراض میکنن میگن خب اگر نکاح منقطع شد بچه مال کیه این اون فکر عمر هنوز تو مغزشون هست کان این زناست تازه اگه زنام باشه فرض کن زنا اگر معاذالله یک مرد و یک زنی زنا کردن و این زن با مرد دیگری زنا نکرد که این نطفه قاطی بشه اگر مردی با زنی زنا کردن معلوم شد که این بچه مال این زن و مرده بعد مال کیه مال هردوشونه حتی مال زنا ام اینطوره خب حالا این در کل جهاتی که نسبت به زناشویی هست به طور عام در کل جهاتی نسبت به زناشویی هست بین این زن و مرد که باعث انقطاع هستن قطعا خواهد بود.
احیانا ایراد میکنن که خب یک ساعت اینو صیغه کرد و کرد و بعد رفت و بچه دار شد خب اگر فرض کنیم که یه زنیو گرفت انسان یه ساعت باهاش بود عقد دائم بعد طلاق داد چی اون همینطوره دیگه اون تغییرات و اون حدودی که و اون احتیاطاتی که لازمس ازبرای فرزند باشه خب باید بشه یه ساعت بشه دو ساعت بشه ده سال بشه پنجاه سال بشه بیشتر بشه کمتر بشه اینا دلیل نمیشه این مشترکاتن.
عمده اینست که اون اختلافاتی که بین نکاح دائم و نکاح منقطع است دیروز عرض کردم در نکاح دائم یعنی مادامی که هردو یا یکی زنده هستن فقط چون بعد از موت که نکاح معنا ندارد این معنی نکاح دائم منقطع یعنی قبل البته مادام که هردو زنده هستن یکی زنده هست که نمیدونیم چیه خب قبل هم نمیدونیم پس نکاح منقطع نیست برای اینکه اگر کسی یک زنی را نکاح کرد یک ساله خب میدوند که تا یک سال هست یا نه خب نمیدونه پس این چه فرق کرد با نکاح دائم این معمولی معمولی ادم بیست سی ساله معمولا عرض میشود که این چقد هست خب پنجاه سال شصت سال معمولا به حساب معمولی ما دائم و منقطع را به حساب معمولی انجام میدیم و الا اگر به حساب دقیق رقیق صددرصد بخوان انجام بدیم اصن همه کارها ما بطورکلی معطلن نه بطور عادی. بطور عادی این مرد بیست ساله ای که با یک زن بیست ساله مثلا نکاح منقطع داره انجام میده اینها بطور عادی میدانن که تا ده سال پونزده سال بیست سال دیگه هستن اون مقداری که میدانن بطور عادی هستن اگر وقت قبل از اون بود این منقطع اگر وقت مقارن عادی قبلیه عادیه اگر وقت مقارن عادی بود با موتهما او ادئما دائم بود اگر وقت مقارن عادی بود با بعد موتهما و موت ادئهما باطله برای اینکه عقد فقط در زمان حیاته.
اینجا میرسیم به حرفی که دیروز عرض کردم در اخرین مرحله که باید مقداری صحبت کنیم اگر یه مردی فرض کنید پنجاه سالشه با یک زنی که معمول است نود و نه ساله عقد منقطع کرد این واقعا میشود گفتش عقد دائم چنانکه آقای میفرمایند میشه درستش کرد اینو فکر کنید آقایون ایشون گفت عقد دائمه چون این آدم نیت انقطاع این عقد را قبل الموت خب نکرده نمیتونه بکنه چون قبل الموت تا صد و چهل سال که نیستش که تا صد و چهل سال که قبل الموت نیست پس ایشون اگر نیت کرده است انقطاع تا صد و چهل سال را که تا صد و چهل سال هست بعد میره این نیت غلطه سوال میشه اما در دائم بودن ما حرف داریم همینو حرف داریم میخواستم همینو عرض کنیم.
خب اینجا اختلاف بین ما و آقای خوئی میشه اینجا حل بشه یا نه ایشون میفرماین برخلاف همه ما برخلاف همه عرض میکنیم ما و ایشون برخلاف همه عرض میکنیم که اگر چنانچه اون مدتی را که معین کرد بیش از عمر عادی هردوست این عقد منقطع نیست. نه ما همه بعضا رو درنظر بگیریم میگه که احتمال یک درصدم خیلی دور میبره که انسان زنده باشه صد و پنجاه سال. شما که الان پنجاه سالتونه یک زنی رو نود و نه ساله میگیرید صد و پنجاه سال صد و چهل و نه سال صد و چهل و نه سال هیچ کس نمیمونه اونجا رو داریم میگیم حالا جلوترش رو نمیگیریم. خب در اینجا اگر چنانچه عقد منقطعی که هست که مطمئنا درصد خیلی بالاش این است که بعد الموت احدهما یا بعد موتهما است در اینجا عقد منقطع که نیستش که پس چی طویلتر است از عقد دائم. بنابراین این عقد منقطع نخواهد بود. سوال آیا اگر عقد منقطع نیست دائم هست یا آقای خوئی میفرماید دائم است. چرا؟ برای اینکه صد و پنجاه سال که درست نیست پس قبلش درسته کسی که صد و پنجاه را اراده کرده است آیا کمتر را اراده نکرده است ما به کمک ایشون عرض میکنیم .کسی که صد و پنجاه سال را اراده کرده کرده است آیا صد سال را اراده نکرده است پس صد سال ضمن اراده پس چون صد سالی که هردو هستن مثلا ضمن اراده هست پس این عقد دائم خواهد بود.
ولی ما اینجا عرض داریم میگیم که این ادمی که نیت کرده است نود و نه سال این عقد دائم معمولی درنظر گرفته است یا منقطع؟ منقطع خب در منقطع اشتباه کرده این در منقطع اشتباه کرده اگر بهش میگفتی که شما این نیتو کردی این محول به دائم میشد قبول میکرد قبول نمیکرد نمیخواد خب نمیخواد ارث بده نمیخواد نمیخواد نفقه بده نمیخواد یعنی شرایطی که و واجباتی که در عقد دائم است این نمیخواد چون نمیخواد میگه نود و نه ساله بنابراین نیت عقد دائم را با خصوصیات عقد میبرد ایشون نکرده است شما آقای خوئی میفرمایید که به حساب اینکه اضافه میکنیم به حساب اینکه ایشون نیت کرده است منقطع تا صد وپنجاه سال رو پس حتما کمتر را نیت کرده است میگیم کمتر را نیت کرده است و نکرده است نیت کرده است در خیال نود و نه سال. نیت نکرده است عقد دائم نیت نکرده اصلا عقد دائم اگه بهش بگن وحشت نمیخواد اصن عقد دائم نیت نکرده است. بنابراین سنت آقایون نه منقطع ازاین مسئله روشن میشه
این دائم دوجوره این دائم دوجوره قبوله این دائم دوجوره یکی دائمی که واقعا خب اینطوریه بله یکی دائمی که حکم دوام داره ما حکم دوام داریم بله بله آیا این دائمی که واقعا دائمه آیا این خیال میکند که این عقد منقطع و دیگه خلاص از ولی این دائمی که واقعا دائم ولی این واقع دائم را خود واقع رو ضمنا نیت کرد اما دائم به احکام شرعی قبول داریم وحشت میکنه وحشت نمیخواد اصن میگه یا من نود و نه ساله صیغه میکنم تو رو یا اصلا نمیخوام یه ساله و دو ساله و این حرفا پس اینجا ماوقع لم یقسرو ما قصر لم یقر. بالاتر از این حدیث که آقایون فقها میگن که اصلا حداکثر غلط بوده میگم حداکثر این مدتی که ذکر شده غلطه پس حساب نیست عرض کنم حداکثر نبوده عرض کردم حداکثر نبوده چون صد وپنجاه سال کسی عمر نمیکنه که حداکثر نبوده. دویست سال شما سر موضوع سر موضوع اختلاف دیویست سال سیصد سال اگر گفته شد من دیویست ساله این زن را عقد منقطع میکنم خودشم پنجاه سالشه اینجا قطعا نیست چرا در اونجایی که هست عرض میکنم در اونجایی که معمولا یا حتما ایشون نیست نه زن هست نه مرد اینجا عقد منقطع یعنی چه اصلا پس این نیت کرده است چیزی که نیست غلطه. چیزی که نیست غلطه هیچی. پس عقد منقطع نود ساله نیست چیزی که هست تصمیم نگرفته عزیزم اونجایی که سر اگرو بریدیم و نیست اگر این عزیزم اونجا که دیویست سال مثل اینکه اینجا نیستید شما میگم اونجایی که حتما ایشون نیستن اونجایی که حتما نیستن عقد چیزی هستن عقد معنا نداره اصلا عقد اونجایی معنا داره که باشن عزیزم وقتی که نباشن دراونجایی که حتما نیستن یا معمولا نیستن در اونجا عقد معنا ندارد که.
پس آنچه را که این تصمیم گرفته است که عقد منقطع نود و نه سالس این منقطع نیست بلکه بعکسه. قبلا هردو میمیرن آنچه را که تصمیم نگرفته است که دائمه این دائم دو بعد داره یک خب اگر صد و پنجاه سال نیست خب صد سال که هست پس این را اراده دارد میگیم اراده دارد بعنوان منقطع نه بعنوان دائم چون عنوان دائم دارای احکامیه و به حساب اینکه دارای احکامه این احکام رو نمیخواهد مثل کسی که میگد من یک فرش دوازده متری میخوام این فرش دوازده متری رو میخوام یزدی هم باشه اگر دوازده متری بود یزدی نبود میخواد بازم نه دیگه این دوازده متری یزدی میخواد این یک من این زن را عقد میکنم نود و نه ساله و قید این است که دائم نباشد یعنی دائمی که موضوع حکم شرعیست و احکام دائم دارد نداشته باشد اینجا پس عقد نه دائم است و نه منقطع. پس خیلی از این عقد ها باطله خیلی از این عقد هایی که بیشتر از اون سن محمتل هست این باطله نه اونجا وارث نه اونجا وارث مورد اجاره رو عرض میشود که مستاجر باید اگه من اجاره کردم جایی به پونصد ساله اجاره کردم به این معنا که مادامی که من هستم من من که نیستم ورثه ولی در نکاح که ورثه که نیستش که عزیزم در نکاح که ورثه نیست که.
خب خب خب حالا عین همین حرف اگر ورثه دارد که با اینجا فرق داره چون در نکاح ورثه نیست اگر ورثه هیچ ندارد این اجاره باطل است اگر وحدت بله اگر اون مال ارثه ببخشید ارث ماله نه ارث اون مال ارث اجارس آخه میگی دوباره چی میشه وارث در اینجا مستاجر خواهد بود ولیکن در نکاح که اینطوری در نکاح که این آقا مرد پسرش جاشو نمیگیره که اونوقت مثالی که در اینجا نظیر هست اینست که آقایون همشون میگن میگن که اگر کسی عقد منقطع کرد و یادش رفت مدتو بگه آقا میگن انقدر دائم است این بدتره این خیلی این آقا بابا میخواد بیست روزه یه روزه یه ساله این زن رو عقد منقطع کنه این گفت انکحت نفسی ایاک و نگفتش که علی المدت مدت نگفت میگد این آدم بله این دیگه این عقد دائم چرا عقد دائم چرا عقد دائم این بدتر از اولیه باز اولیه مطلبیه یه قسمش درسته ولی این چه این دورتره این دورتره چرا عرض میکنم صبر کنید
نفس کلی که وقت ندارد عقد دائم نیست عزیزم عقد ببینید عقد منقطع آن است که ذکر وقت بشود حالا بحث ذکرو بعد میکنیم ذکر وقت که نشده وقتی که ذکر وقت نشد پس عقد چیه آقایون میگن دائمه این که قصد دائم نکرده این گفت انکحت نفسی زینب علی المهر و وقت نگفت خب ایشون قصد دائم کرد دائم نکرد قصد منقطع کرد ولی قصد منقطع کرد اگر این قصد منقطع کافی نیست چون لفظ منقطع نیاورده محول به دائم کرده باشی عقد باطله اصن نه دائم است نه منقطع منقطع نیست به عقیده شما که عرض میشود که ذکر وقت نشده دائم نیست چون قصد دائم نکرده پس نه دائم است نه منقطع ولی من حرف دیگه عرض میکنم حالا عرض میکنم که اگه این زن و مرد با هم قرارداد کردن که آقا دو ساعته پونصدتومن ولی وقتی گفت این بر مبنای همون گفت ذکر شده آقایون قبول ندارن این ذکر شده روی این حساب بله اما اگر نه با هم ذکر مدت کردن بله نه ذکر مدت با هم کردن و نه در عقد ذکر مدت شده مرد بله مرد بله محرم نبود اگر مرد نبود بله اگر مرد قرینه ای بود که بابا این پونصد تومن یه ماهه هزارتومن دو ماهه دوهزارتومن چار ماهه اگه جلوش بله بله پس بنابراین اگر برمبنای قرار نیست و لفظ هم در اینجا ذکر نشده و هیچکدام نه قراردادی با هم کردن قبل العقد نه در عقد
بنابراین گفت انکحت نفسی ایاک علی المهر مهرم معین بسم الله مهرم معلوم نیس مال چیه در اینجا نه عقد دائم است و نه عقد منقطع منقطع نیست چون انقطاع نه با هم صحبت کردن و نه ذکر دائم دائم هیچی باطله زنا شرط چی بکنن چی اون مسئله دیگه ای شد مسئله دیگه شد شرط عقد دائم و طلاق مطلب دیگه ای شد از بحث ما خارج شد این هم فرع دوم و فروع دیگه ای هست که انشالله بله اجرت به اندازه استنتاعه بله این بحث یکی از بحثای مهمه که اگر چنانچه عقد منقطع کردی دختری که در امریکاس اون دختر اصن ندید صداشم نشنید تمتع در کار نیست این عقد منقطع باطل است. خب تفسیر از کی بود تفسیر تفسیر از کی بود فرق میکنه ببینید فرق میکنه اگر چنانچه شرط کرده است که عرض میشود که چنین و چنان چنان اما زن جلوگیری کرد و نگذاشت اگر زن جلوگیری اون مقداری که جلوگیری کرده از مهرش کم میشه عین عقد دائم نصف نه به حساب ببینید فرض کنید یه ماهه کرده بله اگر یک ماهه عقد کرده.