بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
نه تنها در بخش های بسیاری از گروهات احکام ما نظر داریم و اختلاف داریم با فقهای بزرگوار در اصول مطالبی چنین. در باب متعت النسا عرایضی رو چند روز پیش عرض کردیم و قبلا هم عرض کرده بودیم حالا تتمه مطلب. بین نکاح دائم و نکاح منقطع مشترکاتیست و اختلافاتیست. ماهم در مشترکات اختلاف داریم و هم در اختلافات اختلاف داریم. در عقد منقطع ذکر مدت خب شرط است چون معنای انقطاع اصلا همین است انقطاع یعنی قبل از مرگ هر دو یا مرگ یکی از مرگ یکی از اون دو قبل از اون ولو به زمان کم یا زیاد یا هرچه این مدت تمام بشه معنی انقطاع اینه.
چون ما سه جور عقد تصور داریم در غیر عقد دائم یک جور اینست که قبل از مرگ معمولی وقت تمام بشه از نظر تصور عرض میکنم یک جور هم اینست که بعد از اون که هردو هم مردن یا یکی مرد باز عقد باشه که معنا نداره و یکی اینکه مقارن باشد با مرگ یکی یا هردو. اگر مقارن باشد عقد منقطع با یکی یا هردو به طور معمول، این منقطع نیستش که خب لغت منقطع غلطه و اگر چنانکه این عقد منقطع که تعبیر منقطع و عرض میشود که یا تعبیر صیغه یا تعبیر تمتع میشه که اصل صحیحش عقد منقطع است اگر در عقد منقطع زمان را جوری قرار دادن که موافق است با زمان مرگ یا بعدا. این هردوش منقطع نیست لفظ انقطاع در اینجا غلطه و نیت انقطاع در اینجا غلطه.
فقط عقد منقطع در جاییست که قبل از زمان مرگ معمولی یکی یا هردو البته زمان مرگ کسی نمیدونه ممکن است کسی عقد منقطع یک ساعته کنه بعد نیم ساعت هردو بمیرن یا یکی بمیره اینو بحث نمیکنیم معمولیست مثل قضیه کسانی که باید وصیت کنن به هنگام حضور موت و اذا حذر احد موت اینطور که حضور موت چیه یعنی مرگ قطعی نه علائم معمولی مرگ اگر حاصل شد انسان اگر مالی دارد باید که وصیت کند. در عقد منقطع هم که یعنی قبل از زمان مرگ معمولی وقت عقد تمام بشه، که اگر طور دوم یا سوم شود، این عقد منقطع نیست دائم هم نیست. منقطع نیست چون منقطع نیست دائم نیست چون نیت دائم نشده. بنابراین عمل جنسی زنا خواهد بود. ما قصد لم یقع و ما وقع لم یطع.
مثل صیغه نود و نه ساله که معموله برای اینکه طرف راضی بشه و مدت زیاد باشه یا هر چه، میگد این زن صیغه نود و نه ساله آقا شما چهل پنجاه سالته نود و نه ساله یعنی چه. اصلا غیر عاقلانس خب در اینجا اگر مراد از زن و مرد از صیغه نود و نه ساله عقد منقطع است که منقطع نیست اگر عقد دائم است که نیت دائم نداریم عقدم یا دائم است یا منقطع پس آنچه را که شما غصب کردی که منقطع غلطه و آنچه را که غصب نکردی که دائم که غصب نکردی، بنابراین خب چرا این زن شما بشه یا چرا شما شوهر او بشی این حرف اصلا درست نیست.
فرمایشات مرحوم آیت الله بزرگوار آقای خوئی رضوان الله تعالی علیه که فتوا هم دادن برخلاف همه همینطوره که اگر چنانچه زمانی که برای عقد منقطع شما در نظر میگیرید این زمان مال بعد الموته یا مقارن با موت است در اینجا عقد منقطع نخواهد بود. منتهی در این مطلبش شرکت داریم میفرمایند دائم خواهد بود میگن دائم هم نخواهد بود اینو قبلا عرض کردم منقطع نخواهد بود چون منقطع نیست تا زمان مرگه یا بعد مرگه. ایشون نمیفرماین که میفرماین که دائم خواهد بود انقلاب به دائم پیدا میکنه کمااینکه دوجا داریم یکجاش که فرمایش ایشونه یکجام فرمایش کل فقها. کل فقها میفرماین اگر شما در عقد منقطع عجل را فراموش کنی اگر زمان را فراموش کنید و نگوئید زمان را در اینجا عقد منقطع منتقل به دائم میشه اینم قبول نداریم. شما لازم نداری شما که پنجاه سالتونه اونجا که یقین داریم بحث میکنیم ما که دعوا که نداریم یقین داریم بنده الان شصت و هشت سالمه یقین دارم که پنجاه سال دیگه زنده نیستم بنابراین یه زنی رو من عقد منقطع میکنم نود و نه ساله پنجاه ساله چهل ساله این قطع یقین خب ببینید حرف بریده نشه
ما در هر دوجا بحث داریم هم اینجا که آقای خوئی میفرماین که اگر زمانی که در عقد منقطع مقرر شد مقارن با زمان موت است که انقطاع یعنی چه انقطاع باید بدونی انقطاعه یعنی شما باید بدانید که در زمانی که این زن از شما جدا میشود شما زنده ای، انقطاع معنیش اینه دیگه اگر ندانید و یا بالاتر بدانید که اونوقت معمولا زنده نیستید دیگه انقطاع یعنی چه اصلا لفظ را گفته و معنا رو اراده نمیتونه بکنه. حالا با آقای خوئی در نصف دوم ما بحث داریم که درست است اگر چنانچه زمانی در عقد منقطع مقرر کرد که این مساویست با زمان مرگش یا بعد از زمان مرگشم هست این عقد منقطعا درست نیست ایشون میفرماید دائم درسته ما عرض میکنیم دائم هم درست نیست. چون تصمیم دائم نگرفته مثل کسی لفظی بگه اراده اون معنا رو نکنه چون تصمیم دائم نگرفته و عقد برمبنای دائم مقرر نشده پس دائم نیست آنچه را که نیست غصب کرده است که عقد منقطع اونهم واقعیت نداره پس یکیشو نیت ندارد یکیش رو واقعیت نداره عقد دائم را نیت ندارد منقطع واقعیت ندارد. بنابراین این عقد نیست و زناست.
اما در اونجایی که آقایون میفرماین اگر عجل را مدت را فراموش کرد در اینصورت منتقل میشود عقد منقطع به عقد دائم این را هم قبول نداریم چرا؟ برای اینکه اینجا چند صورت داره یه وقتی مدت رو با هم در نظر گرفتن این به اون گفتش که یک ماهه اونم قبول کرد هنو عقد نکردن بعد عقد کردن به هرجوری که عقد صحیحه ولیکن این عقد برمبنای چیه آقایون؟ برمبنای مهریه ای که قبلا صحبت شد و زمان که قبلا صحبت شد اینجا ذکر نشده است عجل ولی مبنای عجل هست اینکه درسته این ذکر شده اگر آقایون بخوان بفرماین که در خود عقد انکحت نفسی ایاک علی المهر اگر المدت در کار نباشد لفظ مدت در کار نباشد یا مقدار مدت در عقد درکار نباشد اگر آقایون بخوان بفهمن که این باطل است یا اینکه منتقل به عقد دائم میشه این درست نیست هم باطل نیست هم متغیر به عقد دائم نمیشه چرا؟
برای اینکه قبلا اینها باهم صحبت کردن مهر انقد و مدت انقد. مهر که انقد مدت که انقد اینطور میشه انکحت نفسی ایاک مهر و مدت هم نگفت ولی بر اون مبناست تا چه رسد اگر بگوید اگر بگد علی المهر و المده. اگر بگد المهر و المده خود مدت ذکر نشده لفظ مدت ذکر شده خود مهر ذکر نشده است لفظ مهر ذکر شده، در هرصورت اگر چنانچه علی المهر و المده که خود مهر را مقدارشو یا خود مدت رو مقدار ذکر نکرده ولکن مبنا اینه این صحیحه. اگر مهر و مدت را اصلا نه مطلقش را ذکر کند و نه هیچیشو ولی باز مبنا اونه باز درسته اما این مبنا این باشه. از اول این زن و مرد همدیگرو دیدن هم مهر معین نشده هم مدت داریم بحث. مدت معین نشده یک ساعته دوساله یکساله کمتره بیشتره اصلا مدت معین نشده اگر مدت در مقابل قبلی و در صحبت قبلی معین نشده در عقد هم نیامده دراینجا مدت خب نیست آقایون چی میگن میفرماین در اونجاییکه مدت در کار نباشد نه در این بعدی که ما میگیم مدت قبول است که قبلا صحبت شده و نه نه نه در اون بعدی که عرض میشود که نه لفظ دارد بطور اجمال نه لفظ دارد بطور تفسیر میگیم بالاخره یا مدتی در کار هست بالفعل یا قبلا یا مدتی در کار نیست. اگر مدتی اصلا در کار نیست آقایون میگن که عقد دائمه چرا دائمه؟ تصمیم دائم نگرفته تصمیم منقطع گرفته ولی معین نکرده تصمیم منقطع گرفته معین نکرده نه لفظا در عقد نه قبلا پس منقطع نیست. تصمیم دائم نگرفته پس این نه دائم است نه منقطع. پس انتقال به عقد دائم یعنی چه؟ روایتم داشته باشیم قبول نیست. آخه روایت اونجایی قبول است که قابل باشد انسان توجیه کند طبق مبانی عقلی.
پس مدت باید که این معین بشه چنانکه در عقد دائم دوام باید درنظرگرفته بشه نمیگفتش که انکحت نفسی ایاک این اصلا تصمیم نگرفته نه دائم نه منقطع خب هیچکدوم. نه عقد دائم است نه عقد منقطع بله اگر گفت انکحت نفسی ایاک علی المهر و ذکر دوام نکرد و ذکر انقطاع نکرد اونیکه فهمیدیش چیه دائم مثل فروش. من عبامو فروختم به فلانی قید اینکه بیع قطعی باشد یا بیع در مدت باشد نکردم خب ظاهر مسئلست که من تصمیم دوام دارم. اما بحث درونجاییست که این آدم مثل خودش گیجه این مرد گیجه این زن گیجه یا هردو گیجن این لفظ نکاح در کار هست و عرض میشود که مهر هم بطور اشاره حالا که خودشون نمیدونن که دائم یا منقطع این نه عقد نه دائم است و نه منقطع.
خب این راجب مدت پس مدت باید معین بشه اگر مدت معین نشه عقد باطله به چه جهت باطله قراره مثل کسیست که خانه اجاره بده من خانه را اجاره دادم به شما ده هزارتومن چقد یه ماه دو ماه سه ماه پنج ماه جهالته اگر غرض در کار باشد و جهالت طبعا عقد باطله. در اینجا محتاج به این نیستیم که یه نص خاصی داشته باشیم که عقد اینجور نخیر. کلا اگر معاملی بشد غرض باشد جهالت باشد ضرر باشد کلاهبرداری و کلاهگذاری باشد این عقد باطله.
بنابراین در عقد منقطع که اضافه بر خود عقد دو رکن دارد این عقد، یک رکن مهره کاریش میشه کرد یک رکن مدته کاریش نمیشه کرد اون دو اولی رو عرض میکنم مهرو کاریش میشه کرد ولی مدتو نمیشه اگر مدت بوجه من الوجوه معین نشود این عقد از اول باطل است هرکاری کند این عقد باطله چون غرض، یا برای یه طرف یا برای هردو طرف درهرحال بله برای مرد عرض میشود که مرد غار است مغرور نیست مرد براش طوری نیست. میگه بله حالا که این عقد شد ما تا پنجاه سال تا بیست سال محرمیم متصل بالاخره غرضه. غرض چه برای هردو طرف باشد چه برای یک طرف باشد این عقد بطورکلی در اونجاییکه مدت اصلا معین نیست نه در لفظ عقد نه و درمبنای عقد تبعا این عقد عرض میشود که باطله این چون این غرض جهالته.
سوال در بعضی روایات داریم که اگر عمل جنسی معین گردد یه مرتبه یا دو مرتبه یا سه مرتبه این جای مدت رو میگیره. یه روایت داریم که الان میخونم در این روایت دو مطلب داره یک اگر زنی با مردی مانعی در کار نبود و بهم آمیختن یک مرتبه همین یک مرتبه کافیست که عقد درست بشه دیگه زمان لازم نیست. چون زمان یک مرتبه گاهی نیم ساعته گاهی یک ساعته گاهی بیشتره فرق میکنه زمان لازم نیست این یه مطلب.
دوم لفظی در عقد و انشای در عقد لازم نیست روایتش اینه عرض میشود که در صفحه صد و سی و چاهار خبر نوح بن شعیب عن علی ابن عمر عن ابی عبدالله علیه السلام قال جات امراه الی عمر این عمر غیر اون عمره فقالت انی زنیت فتحرنی اولا غلط کردی کسی که زنا دادی و زنا کردی نباید بره بگه اصلا گفتنش حرامه حالا. انی زنیت فتحرنی فامرا بها ان ترجم عمر گفت برین رجمش کنید. دوتا غلط کردی، یکی این که اقرار رجم آور نیست دوم اینکه باید معلوم باشد زنا. اگر برای حاکم شرع معلوم نباشد زناست تو ام نمیتواند باید اولا معلوم باشد زناست ثانیا باید شهادت در کار باشه. اینجا نه معلوم است زناست و نه شهادت درکاره. قالت انی زنیت فتحرنی فامرا بها انترجم فاخبر بذلک امیر المومنین علیه السلام امیرالمومنین درست است از نظر ظاهری کنار بود اما اعلام کرده بود هر گیری کردین من جواب میدم. اینطور نیست که قهر کنه بگه حالا من خلیفه نشدم برم کنار هیچی نگم نخیر اصل خلافت نشد اما نتیجه خلافت رو که اشتباهاتی که خلفا میکنن باید جواب بده ولذا هفتاد مرتبه عمر گفت لولا علیا لهلک عمر عمر با عمریش اعتراف کرد ولی عمرهای دیگه اعتراف نمیکنن
حالا عرض میشود که انی زنیت فتحرنی فامرا بها ان ترجم فاخبر بذلک یا امر بها همون امر بها که عمره عرض میشود که اخبر بذلک امیرالمومنین علیه السلام فقال این زنه خیال کرده که عقدی لازم است و انکحتهی لازم است و منکحتهی لازمه رو خیالاتی که دیگران میکنن که اصلا صیغه این زن گفتش که ما انکحت منکحت نگفتیم بعد اومدیم یه آبی خوردمو جریان انجام شد و کیف زنک قال مرضت فی البادیه فاصحابنی اعطش شدید فاستغیت اعرابی تشنم شد تو بیابون بیابونای اینجا آب نداره و به یک عربی رسیدم عرب بیابونی دهاتی فعبا عن یطغیا آب نداد الا ان امکنه من نفسی گفت آب میدم بشرط اینکه چنین کنی و اینکار انجام شد حالا اینجا چیه؟ اینجا صیغه انکحت نفسی در کار نیست بله ولکن جریان جنسی ازنظر مدت که مدت نیست یک مرتبه و از نظر مهر هم آب آبی که بخورد و در مقابل آبی که بگیرد این دو تایی با هم موافق فابا ان یطغینی الا ان امکنحه من نفسی فقال امیر المومنین علیه السلام فزوج و رب الکعبه
خب ما به سند کاری نداریم بله در تهذیب هست جلد دوم صفحه دویست و چهل و پنج و در کافی جلد پنجم صفحه چارصد و شصت و هفت البته به سند کاری نداریم این بر طبق مبانی درست خب دو اشکال در اینجا میاد دیگه یک ازینکه این خیلی مهمه. یک اشکال و سوال اینست که خب زمان معین نشد وقتی که در مقابل خوردن این آب که مهر است که مهر معینه خوردن آب چقد باید بخوره اون مقداری که این زن تشنه شد آب بخوره خب معلومه خب یه چاه آب که نیستش که معلومه است مقدار مقدار حدودش معینه ولکن این جریانی که انجام شد و عرض میشود که حضرت بر حسب این روایت فرمودندکه این نکاح است و رب الکعبه است خب قرار مهر هست آب قرار عمل جریانی هم یه مرتبه اما زمان معین نیست ممکن است یک مرتبه در یک ماه طول بکشه دوساعت طول بکشه یه دیقه طول بکشه بیشتر پس زمان معین نیست.
سوال اگر کسی با زنی عقد منقطع کرد و گفت فقط یه مرتبه و زمان معین نکرد خب ممکنه بیست سال طول بکشه خب بیست سال گیره این بدبخت یه مرتبه پس ضرره خب این اشکالو داره قویتر میکنه. پس این قسمت و این بخش از روایت رو مثلا ممکنه قبول کنیم جواب اون چیز دیگس بله اون زمانه ببینید اگه زمان معین کنه بله زمان معین نکرد در چه مدتی معین کرده یا نه نه نشد ببینید معین کرده است که با این مبلغ یک مرتبه عمل جنسی آیا یه مرتبه عمل جنسی توش قرر هست یا نیست؟ چون این یه مرتبه ممکنه یسال بعد باشه حالا باشه. خود عقده نه خود عقده ببینید نشد ببینید ببینید خود عقده میگد که از یک ماه دیگر تا دو ماه دیگر زن من باشه یعنی یه ماه زن من باشه مدت معین شد مدت از حالا معین شدکه از یه ماه بعد تا یه ماس. مدت معینه ما جایی داریم بحث میکنیم مدت معین نیست.
ببینید میگد که ما پونصد تومن میدیم و یک مرتبه پونصد تومن مهر است یه مرتبه هم عرض میشود که خود تمتع جنسی خب یه مرتبه در چه مدت ممکنه همینطور شب بیاد روز بره شب بیاد پیرمردم باشه دو سال پنج سال طول بکشه ده سال طول بکشه این زن بدبخت گیر کنه برا پونصد. اگه این جوابشه این فرمایش شما درسته این جوابشه بله جوابشم اینست که اشاره فرمودم که در اینجا درسته مدت معین نشده ولی همون لازم بود هم اون آبو لازم داشت هم اینو این لازم داشت پس یه مرتبه معینه پس یه مدت معین شد. یعنی این یک مرتبه مدت این معلوم حالا بود که بیابون که آب به اون بده اونم فوری چنین بشه، پس این اشکال برطرف شد. عرض میشود که آقایون که اشاره فرمودن اشکال برطرف شد چون اگر بیاد که تو زن من و من شوهر تو به این مبلغ و یه مرتبه و نگه تا کی نگه از حالا نگه کی این غلطه. اما اینجا نگفته که گفتن لازم نیست، همون الان که این خیس آبو بدی بخوره اونم اون یکی میشه یعنی همین الانه پس مدت درضمن در اینجا معین شد معلوم است در مدتی که از حالا یه مرتبه جریان انجام بشه خب این شد این سوال اول.
سوال دوم سوال دوم که همه آقایون فقها دارن اینم داشتن البته که خب اگر انکحت و این حرفا نباشد که نمیشه میگیم جوابتونو امیالمومنین دادن در قرآن شریف هم اوفوا بالعقود است لفظ هم در کار نیست هیچ دلیل بر لفظ نداره. لفظم دو جوره یک لفظ صیغه معمولیست یک لفظی که صیغه معمولی نیست. ما مگیم نه اولی لازم است و نه دومی لازمه با نوشتن بحث کردیم با نوشتن با اشاره کردن آنچه که دلالت کند بر این که جریان ارتباط این مرد و زن با نبودن موانع ازدواج است زنا نیست رفیق بازی نیست این حرفا عرض میشود که نیست
این روایت از روایاتیست که مطلب دوم رو هم ثابت میکنه که چه لزوم دارد که مثلا لفظ صیغه درکار باشه بله اینجا لفظ صیغه در کار نیست. میگد که آب میخوام میگه آب میخوای پس چنین آب میخوای پس چنین دو معنا دارد یک معناش که آب میخوای پس چنین زنا خب اون مراد نداره خب باید زنا مراد بشه اگر زنا اراده زنا باشد هرچیم باشه مطلبی نیست و اما در اینجا اراده عمل جنسی بوده است و دو تا مسلمان بودن و از طریق حلال بوده و راهم داره حلالش که لفظ در کار نباشه لفظ صیغه درکار نباشه صیغه مخصوصه اما لفظ معاتاتی در کار باشه لفظ قبل از معاتات بگد که این مقدار آب اون میگه عرض میشود که اینطوره خب این
خانوم خیال کرده که صیغه لازمه پس چه چی میدونستین غلط کردین اشتباه کردین خانوم اشتباه کرده مثل شما خانوم مثل شما اشتباه کرده خیال کرده است چون صیغه نشد ببینید خانم مثل شما اشتباه کرده خیال کرده چون لفظ در کار نیست بنابراین نکاح نیست عرض میکنم نخیر نکاحه مگه نکاح چیه؟ نکاح عمل جنسیس برمبنای صحیح. مبنای صحیح دوتا داشتیم سومیش قبوله نبوده نگفت که نیست نگفته که نیست بله گفته این نخیر به دیگری که در ازدواج بین این مرد و زن هست بوده و چون بوده است بنابراین سه چیز دیگه لازم بود یکیشو قبول نداریم دوتاش بوده دوتا یکی مهر است و یکی خود عرض میشود که عمل است و مدت و سوم اینست که صیغه صیغه در کار نبوده لزومی نداره صیغه رو اینجا عرض میشود که امیر المومنین زده کنار.
خب برمیگردیم ببینید اگر مدت در کار باشه ولکن تعداد تمتع شکل تمتع تمتع مادتا و مدتا در کار نباشد رکن عقد تمتع حاصل است که مدت. منتهی در این مدت سه جور عمل انجام میشه یک جور اینکه این زن نیازمند به جریان جنسیست و لذا عقد تمتع میشه اما این مرد با او اصلا عمل جنسی نمیدهد برخلاف عقد غرض عقد چه بود. دو این است که زن اصلا حاضر به عمل جنسی نیست و نمیخواد اینکار انجام بشه و مرد هم میدونه و قید هم میکنه اینطورم هستن و قیدم میکنن که مرد هم میدوند که این زن عمل جنسی نمیخواد و فقط میخواد محرمیت باشد رختی بشوره غذایی درست کنه چنین کنه چنان کنه دستی پایی باشه در اینجا هم درست نیست. سه نیازمند جنسی در کار نیازمند جنسی در کار هست اما افراط دارد تفریط دارد متوسط اگر به حد افراط باشد که هرشب و روز مرد چنین خلاف معمول مثل اینکه انسان یه خری رو اجاره کرده که بره شابدالعظیم خب با این خر بره شابدالعظیم معنیش اینست که از اول سوار خر بشه واسته راه بره غذا بخوره نماز بخونه چه کنه افراط دیگه نه، بطور معمولی.
بنابراین اگر حد افراط در کار باشد که بیش از حد معمول انسانها بخواد جریان جنسی انجام بشه چه از طرف مرد چه از طرف زن این درست نیست قابل است که این عرض میشود که فسخ بشد. بله مام داریم بحث اینطوری میکنیم دیگه میگیم اگر چنانچه این زن معمولیست و این مرد غیر معمولیست یا مردم معمولی اما وقتی که باهم ازدواج میکنن ازدواج منقطع در این ازدواج منقطع که رکن تمتعه تمتع به حد معمولی قید کنن باید اگه قید کنن که هر شب و روز من چنین یا زن قید کند هر شب و روز من چنین قبول کردن مطلبی نیست.
ما در جایی که صحبت نمیشه داریم بحث میکنیم در جاییکه مبنای قبلی در کار نیست و صحبتیم نشده است دراینجا داریم بحث میکنیم بله مثل اینکه کسی خانه ای رو اجاره کرده معمولا خانه ای که اجاره میکنن چه جوره خودش زنش بچش اما هرشب و روز مرتب صدتا مهمان هی مرتب حوض و در و دیوان و فلان خب این درست نیست اصن این قابل فسخ است چرا چون معمول اجاره اینه بعکسش اگر چنانچه شخصی اجاره کرد خانه ای رو خب بالاخره تو حیاط باید راه بره دیگه بالاخره کسی بعضی وقتا میاد سراغش نمیتوند مستاجر مالک بیاد بگه آقا من اجاره دادم که انقد راه بری تو حیاط.
من نظرم است مرحوم صدر بزرگ رضوان الله علیه که آقایون صلاتی بودن در قم عرض میشود که شیخ صدر که پسرشون مرحوم آقای صدر یا اگر باشن که خدا حفظشون کنه عرض میشود ایشون یه خانه ای اجاره کرده بود مرحوم آقای حجتو مرحوم آقای صدرو مرحوم خوانساری خانه ای اجاره کرده بودن مرحوم آقای صدر علمای اسلام میومدن خدمتشون علمای اسلام میومدن خدمتشون خب از مراجع ثلاث بودن صاحبخونه یه نفر بود رفت دم در واستاد گفت آقایون راهتون نمیدم برای اینکه کف حیاط سابیده میشه بابا این عالم است شما اجاره کردید پینه دوز که نیستش که خب بعضی وقتا کسی باید بیاد حالا در باب عقد منقطع حد افراط اگه شرط بشه مطلبیست حد تفریط اگر شرط بشه مطلبیست اما اگر نه افراط و نه تفریط بطور معمولی بطور معمولی حق دارن یقه همدیگرو بگیرن اگر زیادی یقه همدیگرو بگیرن حق دارن حق ندارن اگر کم میگیرن اینم یه مطلب.
مطلب دیگر بله بله مطلب دیگر اینست که ببینید همونطوریکه مرد در عقد تمتع برای تمتع ازدواج میکنه زن هم برای تمتع زن قابل تمتع نیست پس تمتع یعنی چی اگر مرد قادر نیست حتی در دیدن تمتع داره مرحوم صدساله داره مرحوم میشود تمتع این معنا داره این قبلا عرض کردیم بنابراین این تمتع باید در کار باشد خب این تمتع که باید در کار باشد اگه یه طرف فقط یعنی هروقت مرد خواسته فقط یا وقتی زن خواست هم هست در عقد دائم هم اونطوره و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف اینطور نیست که هروقت مرد خواست هروقت خروس خواست باید مرغ دامن بده یا مرغم خواست خروس باید بیاد سراغش طرفینیه قضیه یک طرف که نیستش که در اینجام عرض میشود که اگر مردی مخصوصا با یه زن جوانی عرض میشود که عقد منقطع شده و چنین خب این مرده بگه بله حالا باشه اینکه قصدی در کار نیست و یک سال یه سال مبتلا به زنا میشه این بدبخت هم از طرف مرد و هم از طرف زن باید طرفینی جوری باشد که تمتعی که مورد حاجت هردوست انجام بشه و الا اگر از اول قید بشه که این زن جوان این مرد هم جوان بشرطی که تمتع اصلا در کار نشه نخیر تمتع برونی در کار باشه تمتع درونی در کار نباشه هم مرد نیازمنده هم زن این عقد کجاش درسته خب مبنا اینه.
خب عرض میشود که اینجا باز مطالبی که از متن ما در نظر میگیریم مثلا آخر صفحه صد و سی و چار ویشترت فیه الایجاب و القبول من اهلک گفتیم باشه ایجاب و قبول من اهله اما لفظ دیگه معنا نداره نه لفظ صیغه معمولی و لفظ نه لفظ دیگر که صیغه معمولی نیست ما میگیم و هما یعامان لفظتا خاصه او عام لفظتا خاصه انکحت زوجت عام اینکه صیغه نیست این میگد که میخوای زن من باشی یک ساله اون میگه بله میگه قبول کرد انقد میگه بله میگه این صیغه نیست این لفظ اصلا عامه نیست او غیرهما من دلالتا قاطعتا علی النکاح کما فی روایت که روایتو قبلا خوندیم لفظ اساسا ما دلیلم نمیخوایم در شرط نبودن لفظ یا لفظ خاص که صیغه خاص است و چه لفظ عام چه صحبت است اصلا دلیل ما نمیخوایم بر شرط نبودن بر شرط بودن ما دلیل میخوایم و آیه اوفوا بالعقود و نکاح و این حرفام که شاهد است براینکه صرف عقد.
بعد میفرماید و ذکر المهر ما در مدت صحبت کردیم ذکر المهر خب ببینید در باب نکاح دائم که ذکر مهر شرطه آقایون اینطور میگن دیگه در باب نکاح دائم ذکر مهر شرط نیست بلکه مهر مسمی مهر مهر المثل کافیست اگر از لفظ فریضه تعبیر شده از قرآن شریف چند جا اتوهن اجورهن فریضه در اینجا و در جای دیگر خب اگر در عقد دائم مهر ذکر نشد نه در متن عقد و نه قبل از عقد بعدا چی میشه بعدا این منتقل میشود به مهرالمثل یا ماتراضیا علیه بالاتر باشد پایینتر باشد اما اگر نه بالاتر نه پایینتر میگن که هرچه معمول است خب معمولو در نظر بگیرن این در باب عقد دائم آیا در باب عقد منقطع هم کافیست اینطور باشه که بگد انکحت نفسی ایاک علی المده مهرو اصلا نمیگیم این مهر هم منتقل بشود به وضع عادی مرد چنینی با زن چنینی در مدت چنینی وضع چنینی چقد مهرش لازم است باشه آیا اینجام میتونیم این حرفو بزنیم یا نه؟
نخیر نمیتونیم حرف بزنیم کتابا و سنتا فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه این اجر اجر در مقابل چیه؟ در مقابل استنتاعه پس این اجر باید معین باشه. سوال مگر در باب عقد دائم لفظ فریضه ذکر نشده و آتوا النساء صدقاتهن نحله یا لفظ فریضه خب او با اینجا عرض میشود که چه فرقی داره؟ عرض میکنیم که در اینجا چون نص داریم کتابا و سنتا که باید حتما مهر باشه در کار اگر مهری در کار نباشه و بعدا توافق کنن این عرض میشود که خارج از قاعدس ولیکن در باب نکاح دائم ما چنین مطلبی رو نه کتابا داریم ونه سنتا.
مطلب دیگر ببینید اگر این زن حاضر شد با این مرد در مدت معینی عقد منقطع داشته باشن و مهر در اینجا معین نشد خب بعدا چی میگید شما بعدا هم حرفی که در باب عقد دائم زدید مهر المثل خب این زن مهرالمثل راضی نشد چی البته این حرفو در دائم خواهیم زدا. اگر زن به مهر المثل راضی نشد مهر المثل این زن با این سن با این جمال با این مدت صد هزارتومنه اما این زن میگه من ده هزارتومن میخوام اینجا باید چیکارش کرد؟ مگر قضیه عمر را شما ندارید که عرض میشود که ایشون فتوا داده بود که مهر و مهر انقدره بعد یک زنی بلند شد گفت و آتیتم اتیتم اهداهن قنطارا قنطار یک بار شتر طلا پس میشود کسی بیش از اونچه مثل است یا کمتر از اونچه مثل است مهر معین کنی پس این به اختیار زنه این زن که میخواد خود را بفروشد در این مدت به طور شرطی که عقد منقطع است اگر این زن تصمیم دارد بیش از اونچه معمول است مهر داشته باشه این تصمیم شما با چی برطرف میکنید میگید چون حالا معین نشده بعدا مهرالمثل مهرالمثل هم باید مورد ملاحظات باشه
ما این حرفو در باب عقد دائمم میزنیم در باب عقد دائم در قرآن شریف تراضی بعد از عقد است نه مهر المثل ما اصلا از بیخ اینو قبول نداریم که اگر شما بایه زنی عرض میشود که ازدواج کردید و عقد دائم و مهرو معین نکردید بعدا مثل این زن چقدر مثل این زن راضیه این زن خب راضی نیست اگر این زن به مثل راضی نیست میگه آقا من اینجوری هستم که دوبرابر میخوام سه برابر مهر میخوام مگه حق ندارد زن بیشتر از معمول مهر بگیره اتیتم اهداهن قنطارا چیه این حق دارد که زن بیشتر از معمول مهر بگیره بنابراین چه در عقد دائم و بیشتر در عقد منقطع چون در عقد دائم زنشه مهر هرچقدر هست اگرم کم باشه مطلبی نیست نفقه هست ارث هست مهر هست هست ولکن در عقد منقطع که اینا نیستش که در عقد دائم مگه در بعضی شرایط ولیکن نفقه ای در کار نیست و استثنایی در کار نیست و از این حرفا در کار نیست.
ما نسبت به هردو عقد این حرفو میزنیم چه در عقد دائم و چه در عقد منقطع اگر مهر معین نگردد نمیگیم باطله معین نگردد باطل نیست اما این مرد که عقد را این مهرو معین نمیکنه دو حالت یا به حساب اینست که بعدا معلومه خب زن قبول نکنه چی یا بحساب اینکه بعدا ما نظر زنو میگیریم و توافق با زن میکنیم و راضیش میکنیم این خیلی اما اگر مهرالمثل را راضی نباشد چی مهرالمثل مثل اول از اول مهر المثل این زن ده هزارتومنه زن میگه بیست هزارتومن پس چرا عقد کنی شما مگه اول زن فرق داره همونطوریکه در وقتی که عقد میکنی این زن میگه بیست هزارتومن شما میگین بعدا دستت چیه ببینید چطور خب خیلی خب بله بله فرق میکنه اینجا اما دارید میفرمایید خب اگر مرد نمیداند که زن چقدر میخواد چه در عقد دائم چه منقطع بله اگر نمیدانه غرض میشه درسته حالا اگر غرض نشد نسبت به مرد این غرض نشد مرد حاضر است هرچی بشه این زنو بگیره ولی زن حاضر نیست به اینجا غرض است برای مرد غرض نیست ولکن اگر زن رو ملزم کنن که شما مهر المثل بگیرید این درست نیست
بنابراین چه در عقد دائم و چه در عقد منقطع باید معین بشه یا معین بشه یا اینطور بشه که بعدا ما با هم توافق میکنیم این بعدا ما با هم توافق میکنیم یه وقت قرر طرفینیه یا قرر طرف واحد است خب باطله اما اگر قرری در کار نیست و اینها قبول دارن که در توافقشون همونجا بمانن و بیشتر و کمتر نباشد غرایضی هم در کار نباشد خب مطلبی نیست بنابراین نمیشود گفتش که در باب عقد دائم اینجور و در باب عقد منقطع اینجور. تراضی یعنی طرفین اگر مرد راضی نیست زن میگد که بیست هزارتومن یه ساله مرد میگد پنج هزارتومن و عرض میشود که میگه چون پنج هزارتومن معمولیشه اون میگه معمولی قبول ندارم میخوام که از اول اگه قرر بوده از اول که باطله اگر قرر نبوده از اول و مرد میگد که به هرقیمتی که باشد من راضی هستم و فلان حرفا اینکه غرض نیستش که اینکه به زنش میگه در اینجا اگر که مهرالمثل را قبول نکند زن خب اینجا مجبور است که قبول کند نکاح رو
مطلب سوم که آقایون روش فکر بفرمایید رو همش فکر کنید مطلب سوم اینست که خب مهر در عقد منقطع این رکن همونطوریکه مدت رکن بود مهر رکنه این مهر که رکنه یعنی چه رکنه؟ رکن مطلق است یا رکن مقید است؟ رکن است در جاییکه زن بدون مهر نمیخواد خب این معلومه دیگه اگر زن بدون مهر راضی نیست خب رکنه دیگه رکن باید قیدم بشه معینم بشه اما اگر زن از اول میگه نمیخوام من پول اینجا باطل است که
بله صحیح است بله چرا چونکه اجره بابا یه حمالی میاد میگه من بار شما رو میکنم میبرم گذر خان پولم نمیخوام حالا مجبور است که پول معین کنی خب پس این سه جوره یک مرتبه هستش که این راضی نیست مجانی خب باید معین بشه چقد و الا غلطه یه مرتبه راضیست مجانی از اول یه مرتبه نه ایشون مهر معین میکنه بعدا مهرو میبخشه پس این رکن بودن به این مثل رکوع نماز نیستش که علی ایها الحال مگه نباشه غفلتا جهلا تقصیرا قصورا نماز باطله نخیر این رکن است به حساب رضایت زن که اگر زن راضی است بدون مهر در اینجا عقد درسته.
اللهم اشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا
و السلام علیکم
اللهم صل علی محمد و آل محمد