بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
این مهریه ای که معین میشود در عقد دائم و بیشتر منقطع چون صدقه است و یا عین البضع است و این یک معامله ایست عقدیست از عقود باید این مهریه معلوم بشه معلوم بودن سه جوره. یک جور اینست که حین العقد مقرر کنند چقدر توافق این خیلی بینه. جور دوم اینست که هردوشون قبول کنن که مهرالمثل باشه مهرالمثلم معلومه مثل این مهر با مثل این زن مهرش چقدره در عرف ازدواج یه خورده کم و زیاد مطلبی نیست سوم اینست که نه مهر المسمی و نه مهر المثل قرارداد کنن که ما با هم تراضی میکنیم.
این قرارداد تراضی بعدالعقد هم دو جوره یه مرتبه است برای هردو روشن است که تقریبا بر چه مبلغی تراضی میکنن با درست جهالت و قرری در کار نیست یه مرتبه نخیر زن نمیداند که مرد نظرش چقدره و مرد نمیداند نظر زن چقدر است تقریب هم نمیدانن و تراضی یعنی چه تراضی معنا نداره. برای اینکه تراضی نسبت به مهر بعدالعقد که مورد اتفاق هردوست در صورتی قابل قبول است که جهالت آور نباشه اما اگر قرر باشد و جهالت آور باشد در اینصورت این تراضی بدرد نمیخوره
پس اون ا تراضی را ما قبول داریم که قریب الافق باشن باهم. چاهارم چاهارم اینست که زن و شوهر مقرر میکنن که بعدالعقد یا زن و یا شوهر هر نظری داد تراضی نیستا هر نظری داد این زن و شوهر که با هم ازدواج میکنن اینطور با هم قرارداد کرده اند که مثلا زن به شوهر میگه حالا معین نمیکنیم مهرالمثلم نیست بلکه شما هرمقداری حکم بفرمایید همان یا بعکس مرد به زن میگوید بعد از اینکه عقد محقق شد هرمقداری شما نظر بدی دراینجا دو بعده.
یه مرتبه است که زن مقدار نظر مرد را تقریبا میداند نه تحقیقا نه و همچنین زن مقدار حکم مرد را نسبت به مهر مرد تا اندازه ای میداند یه مرتبه نخیر اگر بدانن درسته و اما اگر ندانن باز قرر است و عرض میشود که غلطه. پنجم اگر مقرر شد که به حکم احدهما باشد زن مقرر کرد که مقدار مهریه رو مرد بعدا هرچه بگد قبول میکند اونجا که تقریبا معلومه یا بالعکس ولکن احدهما مردن قبلا از اینکه اون کسی که بین الزوجین حاکمیت به او داده شده است که بعدا مهر را معین کنه او مرد حالا چی میشه مهر ازبین میرود؟ مهر مسمی که نیست تراضیم که نیست حکمم که نیست کلا مهر از بین میرود مهر المثل میشود که الان مهرالمثلم باشه باید به نظر احدالحاکمین باشه دیگه. اونیکه حاکمه.
اینجا برخلاف انچه را که در خیلی از این حرفا که عرض کردیم بله حاکم شرع چیکارس اصلا حاکم شرع چیکارس که حاکمیت زن در مهر مهریه یا حاکمیت مرد در مهریه به اون منتقل شه چرا نخیر نخیر ببینید این مهریه مگر حق زن نیست خب زن مرد به کی منتقل میشه به ورثه آره دیگه ببینید چه حق عینی باشد چه حق دینی باشد عرض میشود که چه حقوق مالیه اصلی باشد چه حقوق مالیه نسبی باشد تمام اینها بعد از مرگ صاحب حق به کی برمیگردد به ورثه پس حاکم ورثه ان. کمااینکه در باب خیار اینطوره در باب خیار اگر احدالمتبایعین خیار داشت و مرد قبل از اونکه فرصت داشته باشد که اعمال خیار کند یا قبل از اونکه بداند وقتی مرد حق الخیار حق مالیش به کی منتقل میشه به ورثه.
ورثه میتوانن حق الخیار رواعمال کنن و میتوانن ابطال کنن دراینجا حاکم چیکارس این حق مالیست تعیین اینکه مهریه یه میلیون باشه یا نهصد تا یا هشتصد تا یا یه میلیون و دیویست باشه این تعیین که مقرر کرده است مرد که زن تعیین کند و زن قبل از تعیین مرد بله خب باشه حالا عرض میکنم میخواستم همینو عرض کنم بله
پس این مربوط به ورثه خواهد بود درسته حالا که مربوط به ورثه خواهد بود حق را زوج به که داد به زن پس قراره حق منتقل به کی میشه به کل ورثه یا ورثه زن به زن فقط پس زوج در اینجا جزو ورثه هست قبول اما جزو ورثه ای که این حق رو دارد نیست چرا برای اینکه این حقی بود که علیه زوج بود علیه زوجه و بنا بود در مقدارش زوجه حکم کند و زوجه مرد و حکم نکرد حالا که زوجه مرد و حکم نکرد.
این حق دو بعد دارد حالا عرض میکنم حالا عرض میکنم این حق دوبعد دارد در یک بعدش اصل مهریه ای که مربوط به زن با حکم بعدی ثابت خواهد شد مربوط به کل ورثه است ازجمله مرد اما مقدارش چطوره در مقدارش مرد حق دارد نظر بده یا نه چون حاکمیت صددرصد به زن داد چون حاکمیت را صددرصد به زن داد و هیچ درصدی برای خود حاکمیت قرار نداد بنابراین حاکمیت در مقدار مهریه مربوط به مرد نیست نه مادامی که زنده است و نه وقتی کهمرد بلکه مربوط است به زن مادامی که زنده ان مرد که این حاکمیت رو اعمال نکرد مربوط است به ورثه خاصه زن. ورثه خاصه زن. بله هرمقدار که تعیین شد درصورتی که قررنبوده است و جهالت نبوده البته زوج هم در اون مهریه ای که باید بده طبعا شریکه این یه مطلب.
زن نخیر این محروم کردن نیست از اول منعقد نمیشه از ارث که محروم نکرده .مقدار مهریه رو محول به کی شد معین کنه زن آیا محول به زن شد که معین کنه که اگر مرد به همه نخیر اگه مردم دنباله زنه دیگه محروم کردن نیستش که میدونم دست خود زن نیست ولکن آیا ماترک مرد را باید هم ماترک زن را هم شوهر ببرد هم فرزند هم دیگران درسته مام همینو میگیم ولکن مقدار این ماترک تعیین شده است اینو داریم بحث میکنیم. تعیین مقدار ماترک مادامی که زن موجود بود مرد میتونست دخالت کنه چون ممات استقرار حیاته. وقتیم که این زن مرد این حاکمیت مربوط به کل ورثه نیست چرا برای اینکه خاصه زن بود چون خاصه زن بود و حتی مرد در حال حیات زن حق نداشت که این حاکمیت رو اعمال کند بنابراین منتقل میشود به ورثه زن البته اینها کم اتفاق میفته ولی این یه مطلب.
پس سرجمع اینست که مهریه باید معلوم باشه چه در بعد اول چه دوم چه سوم چه چاهارم چاهارم چه در زمان حیات زن و مرد و چه بعد از ممات زن و مرد. بعکسم همینطوره اگر مرد مرد و تعیین نکرده بود زن که حاکم شد دیگه زن را که مرد مقرر کرده است شما نظر بده زن هنوز نظر نداده مرد مرد. خب زن حق داره بعدا نظر بده یا نه خب بله دیگه چون محول شده است نظر به او در تمام مراحل و نمونه های مهریه ازنظر کم و زیاد عرض میشود که این مطلب مسلم است این نقطه درخشان بسیار واضح است که باید تقریبا معلوم بشد اما اگر تقریبا معلوم نبود اصلا نمیشود.
بنابراین اینکه در قرآن شریف دارد که ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فریضه اینو معنا میکنیم اگر که زنی گرفته است و فرض فریضه نشده است یعنی تعیین نشده خب در اینجا چیه ار باید کرد خب در اینجا مبدل میشه به چی به مهرالمثل دیگه مهر مثل این زن چقدره اگر تراضی بر مهرالمثل داشتن که تعیین فریضه نکردن اما اگر تعیین مهر نکرده اند و تراضی برمهر المثل ندارن بلکه زن بالاتر میخواست مرد پایینتر میخواست در اینجا نمیشه ما تمام موارد رو لزوم ندارد ذکر کنیم برحسب قول امام صادق علیه السلام انما علینا ان نرضی الیکم الاصول و عیلکم ان اصول و مبانی احکام رو امام بیان میفرماین و کسانی که بعد از ائمه علیهم السلام حق دارن بیان کنن بیان میکنن چنانکه کتاب الله بیان کرده است اصول مطالب رو و علیکم تفرع خود تفرع اجتهاده ولی متاسفانه ما اجتهادمون نه اصل داره نه فرع داره اصلش که مطلب قرآنی ندارد فرع هم.
حالا وقتی که اجتهاد مبنای اصلی داد داشت که کتاب در اصل است و سنت در فرع این تبیین شد وقتی تبیین شد تفرع مربوط است به کی مربوط است به مجتهدین که بتوانند فروع را به اصول برگردانن بتوانن اصول را شمول دهند به فروع این یه مطلب.
مطلب دوم در باب بله یا تعدد مطلوبست یا وحدت مطلوب اگر وحدت مطلوبست که خب باطله اگر تعدد مطلوبه خیار قاعده مطلب دوم در باب مهریه خب دهنده مرد است دیگه دهنده مرده دهنده که مرد است چه در بعد اول چه دوم چه سوم چه چاهارم چه پنجم فریضه مهرالمثل یا تراضی حاکمیت قبل الموت یا بعدالموت فرضه حالا فرض اولو که بین است بیان کنیم
در فرض اول که این زن این مرد با این زن میخواد ازدواج کنه معین کرده ان صدهزارتومن خب همین کافیه خیر در کل عقود مالی اینطوره. در کل عقود مالی اگر کسی مالی را از کسی قرض کرد صرفا قرض کرد کافیه نخیر باید نیت پرداخت داشته باشه یک همه میگن دو رو نمیگن امکان پرداخت داشته باشه.
اگر یه عمله ایست که هرروز کارداشته باشه چارصد پونصد تومن میگرفت یه خانه ای را به قصد خرید دو میلیون این اقا امکان پرداخت عادی این چن میلیون رو ندارد پس قرض کردنش باطله حرامه. چند شرط داره دیگه یک شرط اینست که نیت الادا باشد حالا با شرط اینکه احتیاج داره کار نداریم فعلا.
یک شرطی که نیت الادا در کار باشد دوم امکان ادا باید در کار باشد امکان ادا به چه معنا یعنی الان پول داره خب الان پول داشت که قرض نمیکرد نه وضع کار او جوریست که میتواند این بدهی را در وقت مقرر بدهد اگر این بدهی را در ظرف ده سال مثلا امکان دارد بدهد اما یکساله قرض کرده این اکوان الباطله اگر بدهی را در ظرف فرض کنید عمر باید بده عمر که غلطه معین میکنه بیست سال بعد چون باید در باب قرض باید معین بشه چه وقتی فداینت بدین اجل مسماست دیگه
اگر معین شد که در ظرف بیست سال یا ده سال با هرچه یه مدت طولانی که در این مدت این آدم بهش نمیاد که بتواند این رو بده خیالم داره بده تصمیمم داره بده نماز شبخونم هست و دوندگیم دارد و دوبله عملگی میکند دوبله معماری میکند اما وضعش وضعی نیست که حتی زندگی رو اداره کند تا چه رسد بدهی رو بده این قرض کردن اکوان الباطل است و حرام است.
حالا در اینجا در اینجا که مهمتر است مهریه زن خیلی مهمتر است از سایر معاملات اقتصادی. در سایر معاملات اقتصادی اگر انسان به کسی بدهکار بود نداد حرام اگر کسی از کسی طلب داشت و نگرفت الا در مواردی حرام و سایر موارد اقتصادی اما در باب مهریه زن ولا تاخذوا مما آتیتموهن شیئا یه مطلب جدیدی میخوام عرض کنم قبلا بحث نکرده بودیم چون به اینجا نرسیده بودیم این ولا تاخذوا مما آتیتموهن شیئا یعنی به زور نگیرید و لا تاخذوا که ولا نیست اصلا نگیر اصلا مبنا اینه این مهریه زن اونقدر عمیق است در فریضه بودن در صدقه بودن در فریضه بودن در اجر بودن اونقدر عمیق است اونقدر پابرجاست که حق گرفتن اصل موضوع فقط دوتا استثنا داریم دیگه سوم و چهارم نداریم اینجا خیلی قضیه عرض میشود که به نفع زنها و به ضرر مردها ضرر مردها نیست به نفع زنها خواهد بود سرت کلاه نره
نص قرآن ولاتاخذوا مما آتیتموهن شیئا فقط دوجا استثنا شده خب اگر چند جا استثنا شد آیا مستثنی منه در بقیه افراد نفی است یا نه نفیه دیگه اگر من عرض کردم همه برادران امروز تشریف بیارین اینجا عرض میشود که و چلوکباب میل بفرمایید الا فلانی خب یعنی بقیه تماما نفیه یعنی حتما بیاید دیگه نه یسری سوال کلی ما هرروز چارتاست هیچی عرض میشود که حالا در باب استثنا از نظر دلالت لفظی اینطوره که اگر یک عمومی را آوردن و حکم کردن مطلقی رو آوردن حکم کردن و بعد از این عموم یا مطلق استثنایی کردن خب مادامی که استثنا نکرده بودن عموم قابلیت داشت که زور دارد بر کل اطلاق زور دارد اما وقتی استثنا کردند و در مقام بیان است و در مقام اینست که میخواد مطلبشو بگه در بقیه چه خواهد بود در بقیه نفی خواهد بود مگر یک نص دیگر بیاد اونم با شرایطی و افراد دیگری رو خارج کنه. استثنا نص میکند افراد باقی مانده در مستثنی منه را که مستثنی خارجه و افراد مستثنی منه باقین.
حالا در اینجا و لا تاخذوا مما آتیتموهن شیئا یجا دارد الا ان یخافا الا یقیما حدودا الله یجام دارد الا ان یاتین بفاحشه مبینه تموم شد دوتا. در یک جا حق دارد مرد از زنش از چیزی که به او داده است یعنی مهریه نفقه که نه مهریه که به او داده است حق دارد از اون مهریه نه کل مما ولا تاخذوا مما آتیتموهن شیئا یکجاش الا ان یاتین بفاحشه مبینه یک عمل حرز درائی کرده است این زن یا میکند که دیگه زندگی با او کشنده است که حق مهرو کلا ندارد میشود بخشی از مهر رو این مرد بگیره ولو نگهش داره اگه بشه اگه زنا باشد که نه خب باید ولش کنه.
این یک که این زن در صورتی حق کل مهر رو دارد که بشود زندگی کند با این مرد این زنی که فاحشه مبینه دارد نه عمل جنسی عرض نمیکنم فاحشه کله این زنی که از نظر اخلاقی عقیدتی عملی جنسی منسی هرچه در بعد زندگی زناشویی هماهنگی را به طور کلی از دست داده است در بعدی یا در ابعادی باز حق داره همه مهرو بگیره نه دیگه الا ان یاتین بفاحشه مبینه این یک.
دوم الا ان یخافا الا یقیما حدودا الله اگر بترسن این زن و مرد در اینکه تمام مهر رو این زن بگیره هیچی به مرد نده اگر بترسن هردو یا یکی در اصل دیگری در فرع یا هردو در اصل که اگر طلاق مبارات است هردو اگر طلاق خود است عرض میشود که از طرف زن اگر طلاق رجعیست از طرف مرد بالاخره یه علتی باید درکار باشه یا هردوگانه یا در یه جهت اینو باید درباب طلاق مفصل بحث کنیم اینجا من بعنوان اشاره داره عرض میکنم بعنوان استتراء. این دوتا دیگه چی؟
بنابراین اگر یک مردی با زنش صحبت کرد که بیا این مهریت رو به من ببخش من باهات خوب رفتار خواهم کرد روی شما زن نخواهم گرفت خوش اخلاقی خواهم کرد بیشتر میام خونه حالا یا گول بزنه یا راست بگه چه گول بزنه چه راست بگه چه گول بزند و چه راست بگوید این اخذ مهریه زن هست فحشایی در کار بود الا ان یخافا الا یقیما حدود الله در کار بود خیر این قدر این اهمیت داره شما میتوانید از کسی استیحاب کنید از یه آدمی در مواردی که غیر ضروریست فرض کنید استیحاب کنید آقا این کلاتو بده من این عباتو بده من اونم داد مطلبی نیست به زن نمیتونید بگید زنی که مالک خانه ایست مالک مهریه است مالک فرش است مالک هرش مرشه هرچه است این عرض میشود که شما نمیتوانید از این چنین بگیرید
مگر اینکه خب خودش به اختیار خودش عقل خودش فکر خودش اون مطلب دیگری شد پس صحبت در اخذه صحبت سر اعطای اون نیست صحبت سر اخذه ولا تاخذوا مما آتیتموهن حق ندارید بگیرید تا چه رسد به یه کلاه باشه گل باشه اگر تو این مهریه را کمااینکه اتفاق افتاد زیاد اگر تو این مهریه را ببخشی من با تو خوب رفتار میکنم باهات دعوا نمیکنم درست مثل آدما کار میکنم خودشون ببخشه و نبخشه مثل آدم باید کار کنی واجبات شرعی خود رو باید انجام بدی چه این ببخشد و چه نبخشد.
برگردیم در باب عرض میشود که مهریه بحث دوم اینه که مرد باید هم تصمیم داشته باشد بر دادن این مهریه در هروقتی که مقرره و هم بتواند نه بتواند فعلی بتواند فعلی یعنی الان داشته باشه الان چی داره این جوونا مخصوصا خودشونم نمیتونن زندگی کنن تا چه برسه برن زن بگیرن و انقد پول بدن. بتوانند یعنی وضع زندگی این مرد جوریست که میتواند یه میلیون بده اما یه مردی که عملس نون شبشم درست درنمیاره خب یه میلیون دیگه چیه صد هزار تومن دیگه چیه میگه نخیر بنویسید منظور احترام است بنویسید منظور احترام است یعنی چه یعنی شما نمیخوای صد هزار تومنو یا میخوای اگر میخوای صد هزارتومنو این ادم ولو نیت دارد خب نمیتواند پس باطله اگه تعدد مطلوب است که خیاره اگرم وحدت مطلوب است که باطله و اگر چنانچه نه شما ازاین یه میلیون تومن فقط بیست هزارتومنشو مثلا که این میتونه باقیشم بهش میبخشی این یه صورتی این مطلب دیگه ای شد اما شما بنویسید در قباله و امضا طرفین و بعدا اگر زنده است در وقتش بخواد بگیره وقتی که مرد ازش بگیری این عرض میشود که کسانی که عرض میشود مهریه ای مقرر میکنن در بعد اول باید این قرر نباشد در بعد دوم باید سفاهت نباشد در بعد سوم باید تصمیم پرداختن و امکان پرداختن مهریه در وقت مقرر باشه.
سوم مقتدای بیع چیست و مقتضای اجاره چیست؟ اگر ما جنسی را خریدیم بدون هیچ شرط و قرینه ای ایا باید همون موقع پولشو بدیم یا بعد همون موقع دیگه در خریدن در اجاره کردن در مضاربه کردن در مزارعه کردن در چه کردن قاعده معامله در دادوستد که داد همون وقتم ستد نه اینکه داد بعدا ستد. مگه شرط کند.
خب در باب عقد که مهمترین تجارتا عن تراض است در اینجا وقتی که مگه معمول جور دیگه ای باشه مثل حالا بله معمول در عربا اینطور نیست در میان عربها مخصوصا که پولدار هستن اول مهریه رو میده یا همشو یا نصفشو یا چقدشو اما در جایی که معمول اینست که مهریه را نمیدهند اول عند الطلاق میدن عندالموت اونجا مطلبی نیست ما کلی داریم بحث میکنیم.
میگیم اگر قرائنه ای در کار نباشد قرائنه لفظی از طرفین یا قرائنه خارجیه ازنظر عرف عادت در کار نباشد مقتضای عقد نکاح اینست که همون موقع بعد العقد مهریه رو بدی چنانچه در باب بیع اینطوره در باب بیع تجار بار دار وقتی با هم معامله میکنن معمول اینست که نقدی اما پنج روز دیگه اما یه ماه دیگه اما بیست روز دیگه اما نقده ها چون معمول اینه اگر چنین معمولی در بازار نبود همون موقع باید پولشو بده
حالا در باب عقد نکاح چنینه که اگر قرینه در کار نباشد قاعده اینست که همون موقع بدن مگر اینکه قید کنه بگد من این مهریه رو عند عرض میشود که احدالعدلین میدم یا در موقع طلاق یا در موقع موت که از فرض کنید از مال من بردارید چون برای چی خب شما اعتراضی نکرده اید شما یکی از مواردی که عرض کردم بیان فرمودید یعنی اگر قرار بر اینه یا نقدا چنین است که بعدا خب بعدا ما میگیم قاعده اصلی عرض میشود که اینه این عرض میشود که مواردی را علامه بزرگوار ذکر کردن که ما باید روش نظر بدیم.
اول صفحه صد و چهل و پنج و تملکه المراه بالعقد قبول داریم تملکه المراه بالعقد در عقد دائم قبول داریم عقد منقطع چی؟ در عقد منقطع که وقتی عقد شد برمبنای مهریه ای ایا زن مالک مهریه میشود به صرف عقد نخیر فمااستمتعتم به منهن استمتاع اگر امکان نداشت و نشد و چه و چه دراینجا اصلا عقد درست نیست تا چه رسد به اینکه این یه مطلب
مطلب دوم فقط و یسقط نصفه بالطلاق قبل الدخول وسسیقط نصفه بالطلاق قبل دخول بینه نص قرآنه میشود که نص آیه مبارکه است که درصورتی که طلاق داد و دخول هنوز انجام نشده است در اینجا فنصف ما فرضتم آیه لاجناح علیکم ان طلقتم النسا ما لم تمسوهن او تفرضوا یعنی لم تفرضوا دلیلش جزمشه او تفرضوا ایجابی سلبی دلیلش جزمشه ما لم تمسوهن او تفرضوا او تفرضوا لهن فریضه ومتعوهن علی الموسع قدره و علی المقتر قدر متاعا بالمعروف الی آخر ببینید اگر مسی نشده است یا فرض فریضه ای نشده است در اینجا صحبت مثل نیست صحبت مثل جای دیگره من اشتباه ایه رو فعلا خوندم این ایه مربوط به جاییست که لزوم ندارد که فرد فریضه اول بشه اگر بعدا هم بشه مطلبی نیست.
ایه مورد بحث اینه عرض میشود که بله فنصف ما فرضتم من آیه رو یادم رفت بله صد و چهل و چاهار اخر صفحه بله نخیر لاجناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فریضه و متعوهن اینجا نصف نداره و نصفها بعدش بعدش و ان طلقتموهن آیه بعدی و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فریضه فنصف ما فرضتم ببینید یه مقداری دقت کنید رو این آیه. اگر طلاق دادید زن را قبل از عمل جنسی و فریضه هم معین کردید نصف فریضه است.
سوال اگر فریضه ای معین نشد چی؟ خب مثل مهرالمثل اگر فریضه ای معین نشد و به حکم احدهما بود هرچی حکم کرد در تمام موارد عرض میشود که نصفه. منتهی اون مصداق اجلا و اعلاش اینست که وقد فرضتم لهن فریضه و نصف ما فرضتم اینهم مربوط بنابراین در باب ارتداد قبل از دخول نیست در باب موت قبل الدخول نیست در باب انفخاه انفساخ قبل از دخول نیست در باب فسخ قبل الدخول نیست قبل الدخول این حرفا نیست فقط قبل الدخول در موقعی که طلاق داده شده است کتابم داره حساب داره برای اینکه این زن را که طلاق داد خب این زندگی این زن تاریک شد. حالا که زندگی زن تاریک شد خب بنابراین عملی هم که خب انجام نشده عملیم که انجام نشده این حداقل یا حدمعتدل اینست که نصف فریضه رو به این زن باید که تحویل داد. اما در اونجایی که موت حاصل شد بعضی وقتا بالاتره بعضی اوقات پایینتر بعضی وقتا نصفه بیشتر از نصفه کمتر از نصفه به اون مراحلی که قبلا ما بطور اشاره عرض کردیم و جای مفصلش باب طلاق.
ببینید وقد فرضتم لهن فریضه درسته که در اونجاییست که مهر معین شده اما این معلوم است که مهر چه معین شود و چه نشود به حساب طلاق قبل الدخول نصف شد منتهی در اونجایی که بالاتر از معین شده خب نصفه دراینجا پایینتر از مهرالمثل به طریق اولی نصفه یا اینکه چی القا خصوصیت میشه قطعا القای که اگر مهر معین شد خب نصفش دو میلیونه مهر معین نشده ولو یه میلیونه نصف نه. یعنی اینکه تعیین کردن چقد مهره این مطلبی نیست چه تعیین کنن چه نکنن اصل مهر اصل مهریه را چه با تعیین چه با توافق بعدی چه با مهرالمثل این اصلشو باید که نصف کنن و نصف رو قبل از دخول اگه تراضی کردن بدن عرض میشود که خب اینهم یه مطلب.
عرض میشود که ولو تزوجها در صفحه صد و چهل و هشت و لو تزوجها بحکم احدهما صح و یلزم ما یحکم به صاحب خود ما لم المراه مهرالسنه ان کانت حاکمه حرف داریم اینجاست در یکی از ابعاد مهر اینست که تعیین شد که زن مهریه رو بعد نظر بده حکم بازم میشه یا تعیین شد که مرد حکم بده اگر بعد از عقد حکم داد زن یا مرد میگد اگر حکم اینها از مهرالسنه بالاست نخیر مهرالسنه و پایین بله چرا برای چی مگر اینکه مبنا مهرالسنه باشه اگر مبنای اصلی ریشه ای کلی بعنوان قاعده و ضابطه اینست که مهرالسنه در میان مردمه این که مهرالسنه بین مردمه بنابراین اگر مرد به زن گفت به نظر شما زن به مرد گفت به نظر شما معمولا همون مهر السنه این دو تا اشکال داره.
یکی اینکه اگر مهرالسنه نظر میخواد چیکار اگر قرار مرد و زن مهرالسنه مهر السنه هم معلومه چند درهمه پونصد درهمه یا کمتر بیشتر این مهرالسنه علی قد معین قدر معین مهر السنه فرض کنید پونصد درهم این پونصد درهم که مهر السنه است مرد به زن میگه به نظر تو نظر تو چیه خب مرد اگه مهرالسنه پونصد به نظر تو چیه هر چه تو بگی هرچه تو بگی معنا نداره اگر بناست پونصد تا بشه هر چه معنا نداره هرچه بالاتره پایینتره هست این اشکال اول
دوم دوم اینست که خب مبنای اینکه معین میکنن که به حکم احدهما باشد یعنی حالا نمیخوام تعیین کنیم و قبول دارن هردو که اون شخصی که محول شده است بهش نظر بدد این مورد قبوله به شرطی که قبلا عرض کردیم. حدود معلوم باشه حدود معلوم باشد که هیچ اگر حدود مهریه معلوم نباشد از پونصد تا یه میلیون تا دو میلیون و این حرفاس این به حکم احدهما غلطه اصلا چون قرره قبلا عرض کردیم. بنابراین باید که معلوم بشه حدود پونصده شیشصده چارصده حدود تقریبا معلوم بشه که قرر نباشه اگر حدود معلوم است که قرر نیست بنابراین مهر السنه چیکارس مهرالسنه ای که پونصد درهمه اگر حدود اینست که ده هزار درهمه یا نه هزاره یا هفده هزار این مهرالسنه یعنی چه.
مهرالسنه نه در بعد اول کاره ایست و نه در بعد دوم بنابراین اینکه میفرماید که و لو تزوجها بحکم احدهما صح بله صحیح کلی نیست ما عرض کردیم اگر قرر نباشه و یلزم ما یحکم به صاحب الحکم ما لم تتجاوز المراه مهرالسنه از مهر سنه بالاتر نداره حاکمه اگر زن حاکم است از مهر السنه بالاتر بله اگر مرد حاکمه هرچی بالاتر بگه عیب نداره ولی پایینتر نمیشود این هردوش اشکال داره.
خب مطلب دیگه ولو ما طلحاکم قبله فلحل متعه اینجام عرض داریم اونیکه حاکم است در مهر یا مرد به زن گفته تو حاکم باش برای تعیین یا زن به مرد گفته تو حاکم باش برای تعیین حالا قبل از اینکه تعیین کند فلحل متعه این زن مرد وقتی مرد بنابراین تعیین مهر نشد تعیین مهر نشد حالا چن حاله.
ایا حالا که تعیین مهر نشد مهر نداره اصلا اینطور دارید میگید متعه متعه متعه بهن است در قرآن شریف اضافه ای بر مهریه خداوند مقرر کرده ایاتش عرض میشود که در باب طلاق در باب طلاق قرر کرده است متعوهن متعوهن علی الموسع قدر و علی المقتر قدره عرض میشود که بله و المقتر قدره ببینید در باب طلاق هرجور طلاقی باشه دوجور آیه داریم در باب طلاق بحث میکنیم دوجور ایه داریم که حق علی المتقین حق علی المحسنین متعوهن باید به این زنیکه شما طلاق داده اید یک چیزی بدهید بعنوان متعوهن بعنوان عرض میشود که تعارفی تعارفی غیر از مهره تعارفی اونوقت فرق داره مهریه رو باید بده تعارفی رم باید بده.
چطور اینجا علامه بزرگوار میفرماید که اگر احدهما مثلا زن اگر زن محول شد که حاکم باشد در مقدار مهریه و مرد قبل از اونکه اون بگد چقدره خب اینجا محول به کی میشه اقایون محول میشه اصل مهریه به کی محول میشود مهریه به کی به ورثه زن اما اصلا مهریه نیست بلکه فله المتعه یه چیزکی بدهد علی الموسع قدر و علی المقتر قدره اینجا چنتا اشکال داره چنتا اشکال داره و قابل قبول نیست این مطلب.
قدر بله علی الموسع قدر و علی المقتر قدره و این موسع و مقتر هم اعمن ها ببینید یه ادمیست که پولدار نیست ولی موسعه یه ادمیست که پولدار هست ولی مقتره. آقایون بعکس توجه فرمودن موسع و مقتر معنیش یکیه موسع یعنی پولدار نخیر مقتریعنی پول نخیر ما داریم کسانی که میلیاردها دارن اما خودشم غذا نمیخوان بخورن مقتره دیگه علی الموسع قدر و علی المقتر قدره که در باب عرض میشود که طلاق خواهیم عرض کرد اینهم یک بحث.
بله بعد میفرماید که ولو تزوجها این هیچ ولو تزوج ظمنیان علی خمرا صح دوتا کافر هستن زن و مرد کافر در دولت اسلام تحت ضمنی اسلام به این شرط صاحب الامر تشریف اوردن صلوات الله علیه یه زن یهودیو یه مرد یهودی باهم ازدواج کردن مهرشون خمره اسلام قبول میکنه؟ ایشون میگوید بله چرا قبول میکنه ایشون میفرماید که چون خمر در شریعت تورات انجیل حرامه و حرامه ما چاهارده آیه داریم در تورات و انجیل که حرامه و البته نسبت شرب خمر به انبیا چاهارده آیه داریم حرامه شما مطالعه بفرمایید بعد این حرفو بزنید اینطور نیست که در شریعت تورات و انجیل خمر حلال باشه تا شما بگید که قاعده الزام مثلا نخیر این خمر در شریعت تورات و انجیل و کل شرایع الهیه حرام.
بنابراین اگر به حکم تورات انجیل هم شما حاکم مسلمان میخوای حکم کنید نمیتوانید امضا کنید این عقدی را که برمبنای مهریه خمر است خمر لحم الخنزیر پول دزدی فرق میکنه با پول دزدی پول دزدی رو مهر کرد با لحم الخنزیر با خمربا اینها عرض میشود که فرق ندارد پس اینم درست نیست.
ولو تزوج ظمنیان علی خمرا صح نوشتیم بل و ان اسلم احدهما قبل العقد فلح القیم اگر یکیشون قبل از اینکه اون خمرو بگیره مثلا فرض کنید قبل از اینکه زن این مهریه که خمرس بگیره مرد مسلمان شد یا زن مسلمان شد میگد فلحل قیمه این فرع متفرع بر اصلش که اون اصل اصل درستی نیست.
عرض میشود که ولو تزوج المسلم علیه ویصح و یسبط علی الدخول مهرالمثل و قیل یبطل بالعقد خب چرا قیل آخه در ضمنیش درست نیست در مسلمان درسته یه مسلمان عرق خوری یه زنی میگیره میگه یه خمره عرق این مهر شماست از اول غلطه این اگر اینجا وحدت مطلوب لست که غلطه اگرم کسرت مطلوب است که خیاره.
پس صح یعنی چه این صح معنا نداره که در خمر مثل اینکه در مال دزدی مال دزدی را مال ربا را مال خمر خب چه فرق میکنه بابا اینجا که نزدیکتر است به بطلان که خمر که در شریعت اسلام قطعا حرام است چطور میشود که این خمری که قیمت نداره کمااینکه در کل محارم اینطوره اگر فرض کنید که مرد مهریه ای قرار داد برای زن که اصلا قیمت ندارد چی مهریه ای برای زن قرار داد که حرامه به شرطی من با شما ازدواج میکنم که شما بی حجاب راه بری این در وحدت مطلوب و مطلوب بر هردو این عرض میشود که اشکال داره یه مطلب موند که عرض کنم مطالب زیاده البته اینست که این مهریه ای که معین میشه مال کیه مال زنه دیگه پس بر این شعیب چیه انی ارید ان انکحت احد آتین علی ان تاجرنی سمانی وحجج فان ادننت فمن عنده.
بله برای چه بود میدانم این مهر مال کیه مال دختر که نیست ایشون کار خب راضی بود به چه دلیل بله این جواب اون آقایونیست که این حرفو بلد نبودن بزنن اقایون میگن که اینجا استثناست در شریعت تورات اینطور بوده در شریعت عرض میشود که ابراهیم اینطور بوده نخیر در شریعت اسلام هم اینطوره اگر فرض کنید کسی عبای خود را بفروشد به شما بگه آقا پولشو به زید بدید درسته یا نه خب بله در اینجا هم همینطوره. در اینجا مکه علی انتعجل سما حجج اگر این دختر قبول نداشت خب بله دختر قبول داره منتهی این دختر قبول داره مقداری از اینکاری که شعیب انجام میده ابکشی میکنه چه میکنه به نفع این دختر است مقدار هم به نفع خانوادس حتی اگر کلا به نفع خانواده بود و دختر راضی بود این اشکال ندارد تتمه مطلب هم برای فردا باشد.
اللهم اشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا
اللهم صل علی محمد و آل محمد
جنس حاضره این خدمت شماست خدمت شماست یقشو بگیر حاضره این خانه ای که شما میفروشی این خانه حاضره ایا نشستن چن سال بعد توش هست الان شانیه همینطوره وضع هست این زن خود را تسلیم شما کرد زن شما شد حاضره دیگه میخواید بعدیش حاضر بشه خب در خانه که میخرید حاضر میشه در خانه که شما میخرید ایا نشستن شما تا ده سال حاضره الان نمیتونه تمکین کنه باید پس بده پس بده پولو اگه شرط کنه اگه شرط عدم تمکین کنه مطلبیه شرط عدم تمکین نکنه حق دارد مرد اگه تمکین نکنه یا طلاقش بده مثلا یا اینکه مهریه رو ازش بگیره حرف خوبیه بله به شرط به شرط به شرط این به شرط از اول چی میگه از اول آیا قرار بوده است براینکه این مهریه را اول بده یا هروقت زن خواست بده یا نه هروقت مرد تونست فرق میکنه اگر عند بله این مرد قدرت نداره پس زنه نمیتونه تمکین نکنه خودش قبول کرد دیگه اون در صورتیست که مرد میتواندبده خیلی همش تمامش.