بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
الفصل السابع فی المهر
قرآن شریف از مهر تعبیرات گوناگون دارد از جمله صدقه و آتوا النسا صدقاتهم صدقاتهن نحله از جمله فریضه از جمله اجر. که آقایون مراجعه میفرمایید آیات رو که ما در اینجا یادداشت کردیم جلد بیست و دوم تبصره الفقها از صفحه صد و چهل و چهار به بعد.
ما یک بحث کلی راجع به مهر داریم و یک دروس خاصه ای هم نسبت به مهر ما داریم بحث اول اصولا مهر یعنی چه؟ در قرآن شریف که الفاظ سه گانه ای از برای مهر مقرر شده از خود این الفاظ معنای مهر رو میفهمیم مخصوصا از آیه مبارکه و آتوا النسا صدقاتهن نحله که سوره مبارکه ی نسا است صدقات نیست صدقاته و جمله ای که در همین آیه ی مبارکه صدقات معنا میکند نحله صدقه نحله نیست نحله نیست قرض هم نحله نیست اصولا نحله از نحله نحل زنبور عسله یعنی این پرداختی که ازلیست هیچ گونه ناراحتی منت گذاری ازبرای طرف مقابل نداره اینطور نیست که این مزد زن بودن است مزد عمل جنسیست مزد بهره برداری و تمتع جنسیست که هر قدر بیشتر باشد پس مهر بیشتر است هر قدر کمتر باشد که کمتر است قضیه ی هر چی پول بدی آش میخوری نیست نخیر نحله اولا صدقاتهن در کل قرآن شریف صدقاتهن و صدق فقط همینجا ذکر شده که مهر زنانه.
البته صدقه در قرآن شریف متعدد داریم صدقه به این معنا که انسان مالی را از روی صدق نیت و اخلاص نیت به کسی که نیازمند است بده اما کسی که نیازمند است به حساب نیاز به حساب فقر اگر کسی قدرت مالی دارد صدقه به او دادن معنا ندارد چون یک پایه صدقه با اون شرایطی که دارد این است که طرف نیازمند باشد پایه دوم بر مبنای نیازمندی این است که خب طرف خجل میشه من که نیازمندم به من پول میدن و لذا در باب پرداخت مالی در راه خدا بعنوان صدقه قرآن شریف از من و عذا جلوگیری کرده اگر منت گذارید به طرف اذیت کنید طرف را سر افکنده کنید طرف را اصلا این صدقه شما باطل است و این صدقه شما حرامه.
اما هر قدر دهنده صدقه با اخلاق و با کلام خوب و با برخورد بسیار زیبا و پسندیده برخورد کند با گیرنده صدقه باز گیرنده در باطن خجل است که من فقیرم به حساب فقر به من چیزی میدهد ولو طرف منت نگذارد و اذیتی هم نکند و با کمال احترام گویی من طلبکار هستم به من میدهد.
این صدقه است با شرایطش اینجوره که یک کوچک شمردن خود و یک سرافکندگی در باطن نسبت به این شخص وجود دارد که گیرنده صدقست اما صدقه اینطور نیست. اگر زنی که میلیونر و میلیارد دارد اصلا احتیاجی به پول شما ندارد و شما مهر بر او معین میکنید بلکه احیانا مهر بالاتر است چون مقام این زن بالاتر است در اینجا صدقه نیست بلکه باید صدقه شما بگیرید اگر شما میلیونرید و این زن میلیاردر است اگر شما مهری معین میکنید اینجا مواکس صدقست این زن اگر بناست چیزی بعنوان صدقه داده بشود این زن باید به اون مرد بده و نه مرد به زن. پس این مرد که فریضه است و لازم است مالی را بعنوان صدقه و بعنوان مهر و بعنوان فریضه به این زن بدهد این صحبت این نیستش که بهش یه چیز رو مجانی من دارم میدم این یک.
دو پس صحبت اینم نیست که داریم معامله میکنیم اگر انسان پولی میدهد و جنسی به ارزش اون پول در مقابل میگیرد در اینجا صدقه نیست صدقه هم نیست بلکه معاملست مهرم عنوان معامله ندارد این زن خود را نمیفروشد و شما این زن را در مقابل این مهر نمیخرید همچنین این زن تمتعات و بهره برداری جنسی که ازش میکنید کم یا زیاد یا هرچه این در مقابل این مهر نیست اگر در مقابل مهر باشه باید مهرم کم و زیاد بشه. اول مهر را معین کنند بعد معین کند اون مرد و این زن بین همدیگه که چقدر بهره برداری جنسی بشه به اندازه ی بهره برداری جنسی و به اندازه ای که این جنس ارزش دارد همون مقدار مهر مسمی میشه درحالی که در مهر این حرفا نیست.
بلکه در باب مهر جایز است که شرط کند زن که اصلا عمل جنسی با او انجام نشه حتی تمتعات هم در باب عقد دائم انجام نگردد مثلا خب بنابراین صدقه از صدقه دو مرحله دوره مرحله اول صدقه نیست بخشش به کسی مجانی نیست و مرحله ی دوم در مقابل جنسی در مقابل کاری در مقابل عملی نیست که باید هر دو معین بشه بلکه در مقابل اتصال زوجیت است.
اینکه شما با فلان آقا شریک باشید در رفتن به کاشان خیلی این آقا علاقه دارد که شما باهاش شریک باشید پونصد تومن به شما میده در اینجا نه صدقست و نه عملی شما انجام میدید که این عمل ارزش مالی داشته باشه این به احترام اینکه حاضر است ایشون مقداری از وقت خود را مصرف کند که با شما باشد در فلان جا این عرض میشود که یک مبلغی رو شما تعارفی به او خواهید داد.
در باب ازدواج دائم داریم بحث میکنیم چنینه ازدواج منقطع مطلب دیگری دارد که فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه که قبلا مفصل صحبت کردیم اما در ازدواج دائم اون مالی که مقرر میشود بین مرد و زن این نه عنوان صدقست نه عنوان معاملست جنسی در مقابل مالی بلکه بعنوان احترام زوجیت است که در روایات شریف ما تعبیر به بضع داره میشه بضع عمل جنسی نیست بضع استفاده استمتاعی نیست ولو در ضمن بضع به معنای این زنی که ارزنده است و ارزش دارد که از حریت خود بکاهد و بشود در تحت سیطره زندگی زناشویی این مرد قرار بگیره و کارهای خود رو محدود گرداند طبق حدود مقرره شرعیه در باب زناشویی پس این زن خود را در اختیار این مرد قرار دادن بر مبنای حدود شرعیه این بضع است این نفس زن است جان زن است بودن زن است معاشرت زن است که در حاشیه ی این بضع عرض میشود که عمل جنسی و تمتعات دیگره. اینطور نیست که ما فکر کنیم بضع یعنی عمل اگر بضع یعنی عمل خب باید که به اندازه ی عمل مهر معین معین بشه اگر واقعا اینطور باشه باید حساب کرد که چند مرتبه در ماه چند مرتبه در سال مثلا چند مرتبه در هر شب مثل اینکه بعضیا هستن خب این باید معین بشه ولی در باب مهر این مطلب که اصلا معنا ندارد
بنابراین قرآن شریف که این تعبیر وحید را در یک آیه فقط راجب مهریه زنان کرده است واتوا النسا صدقاتهن نحله زنبور عسل به طور مجانی جنس میاره برای انسان و انسانم به طور مجانی میگیره هبه ای در کار نیست مقابلی در کار نیست بلکه باغدارها یه چیزم دستی میدن به زنبوردارها که این زنبورها برن و تلقیح کنند از این درخت به اون درخت از اون گل به اون گل. پس این نحله بهترین تعبیره.
نحله یعنی یک مالی که مانند عسل شیرین است گواراست ضرر ندارد اذیت ندارد منت ندارد چه ندارد چه ندارد فقط در مقابل اینکه ایشون زنبور تشریف دارند میگیم نحله اون عسلشم میگیم که عرض میشود که عسل عسل نحل در اینجا فاتوالنسا صدقاتهن نحله این یک تعارفیست یک کادوییست به تعبیری داریم تعارفیست کادوییست در مقابل اینکه او زندگی واحد خود را تبدیل میکند به زندگی مشترک آموزش در کل ابعاد زندگی که نامش عبارت است از زناشویی که در بعد عقد دائم داریم بحث میکنیم.
تعابیر دیگر در قرآن شریف هست از جمله فریضه در آیات متعدده ای مراجعه خواهید فرمود آقایون لفظ فریضه هم در مهریه عقد دائم و هم در مهریه عقد منقطع فریضست این صدقه هر چه هست فریضست فریضه فوق الواجبه ما یک واجب داریم و یک فرض داریم واجب اونیکه حتمی باید انسان انجام بده فرض اونیست که بالاتر از حتمیست یک درجه بالاتره کمااینکه که محرمات دارای درکاتی هستند یک حرام عادی که حرام بالاتر واجبات هم دارای درجاتی هستن واجب عادی واجب بالاتر واجب عادی یا واجب بالاتر یک بحث در بعد اقتصادیات است در بعد اعمال است در بعد برخوردهاست در بعد علوم است افکار است در بعد عقایدست ما اونجا در بعد اقتصادی داریم بحث میکنیم این مهریه زن و صدقه زن که بعد اقتصادی دارد در بعد خودش بعد اقتصادی دارد این فریضه است یعنی فوق الواجبه از خمس دادن واجب تر است از زکات دادن شاید واجب تره گرچه زکاتم فریضه من اللهه.
از اموالی که انسان میپردازد در جاهایی که واجب است مگر اونجا که رفت فریضه مثل زکات زکات فریضه من الله در آیه مربوط به خودش داره در پرداختهایی که واجب است و حالت عادی دارد و وجوب عادی دارد این مهریه بالاتراست بعنوان فریضه دارد چنانکه در چند آیه ذکر شده.
از اینجا معلوم میشود که تعبیر سوم که لفظ اجر است معنیش چیه اینکه در بعضی از روایات نسبت به زنان منقطع دارد که هن مستاجرات و عده زیادی هم استدلال کردند که بله این اجره ولی در باب عقد دائم اجر نیست اون غلطه آیاتی که راجع به اجور دارد هم در زن دائم دارد هم در زن منقطع دارد در زن دائم بیشتر دارد چون آیات زن دائم بیشتره آیه زن منقطع یکیه فقط فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه اما آیات دیگر مثلا فرض کنید در سوره مبارکه ی سوره شمس آیه ده فانکحوهن باذن اهلهن و آتوهن اجورهن بالمعروف نکاح چیه در اینجا کی گفته منقطع نکاح دائمه عمدش دائمه این یک
باز عرض میشود که در سوره احزاب آیه پنجاه انا احللنا لک ازواجک اللاتی آتیت اجورهن ببینید اجره باز در سوره مائده آیه پنج اذا آتیتموهن والمحصنات من المومنات والمحصنات من الذین اوتوالکتاب اذا آتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین بعد اهم و خیلی بارز نکاح چیه؟ دائم اگر دائمشو ما خارج کنیم خلاف نص ما عمل کردیم نمیشود تخفیف داد این اجور را در آیاتی که نکاح یا زواج به قول معتقد تخفیف به منقطع داد نمیشه اصلا یا اعم از هر دوست یا در انحصار عقد دائمه. زیرا عرض میشود که نکاح و زواج که دارای دو بعد است که یک بعد دائم است یک بعد منقطع بعد دائم که این ابرز است نمیشود بعد ابرز را شما با یک دلیلی خارج کنید اگه با یک دلیلی خارج کنید اینجا خلاف نص انجام دادید چون عام و مطلق در افرادی که دسته اولند و بارزترند نصه و در افرادی که پایین ترند چیه؟ خب ظاهره شما نمیشود ظاهرو نگه دارید و نص رو خارج کنید.
بر مبنای این سه آیه مبارکه که قبلا یک آیه راجع به مهریه عقد منقطع از که فاتوهن عرض میشود که فاتوهن اجورهن ببخشید وآتوهن فاتوهن اجورهن فریضه که این یک آیه بود در سوره ی نسا آیه بیست و چهار هنوز عقد منقطعه اما در سه آیه دیگر ملاحظه کردید که اجر استعمال شود در چی در مهر و صدقه ی عقد دائم.
بنابراین اون روایاتی که مثلا وارد است به این تعبیر که هن مستاجرات این چند جور باید باهاش برخورد کرد. اگر بخوایم توجیه کنیم توجیه اینه که مهریه ی عقد دائم اجر است و مهریه عقد منقطع اجر است ولی اجر بودن در مهریه عقد منقطع بیشتر است چون فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه که این اجر در مقابل استمتاع است اما نسبت به زنان دائمه اجر به این معنا نیست اجر به این معناست که چیزی را بعنوان عرض میشود که هدیه یا فرض کنید که به عنوان کادو به هر تعبیری برای این ازدواج دائم و زناشویی دائم داده میشه اجر چیه؟ اجر عمل نیست اجر استمتاع نیست اجر جریان جنسی نیست اجر اینست که این زن حاضر است با این مرد زندگی کند دائما. اجر اینه به این معنا اگر ما توجیه کنیم درسته اما.
چرا برا اینکه خود دخول اجرش بیشتره و قبل از دخول اجرش کمتره اجریت داره نه اینکه اجریت نداره اجریت دارد ولی ممحده در اجر ببینید در عقد منقطع ممحده در اجر در اینجا ممحد در اجر نیست در عقد منقطع مقابل جریان تمتع استمتاعه ولکن در عقد دائم اگر شرط هم کند که تمتع به هیچ وجه نباشد این اجر اصل ازدواجه در عقد منقطع این پولی که داده میشود مهری که داده میشود برای عقد ازدواج و محرم بودن نیست به خیالی که احیانا میشه نخیر این بعنوان فمااستمتعتم به منهن است در عقد دائم صبر کنید در عقد دائم که حواسم پرت شد یادم نره در عقد دائم عرض میشود که دارای دو بعد است.
یک بعد که خیلی ضعیفه و کمرنگه اجر تمتع و این حرفا که خیلی ضعیف و کمرنگه و بعد مهم تر که بعد اقوا و بعد متنی و اصلیست یعنی زن شما بودن با شما عرض میشود که زندگی داشتن زندگی مشترک زناشویی در طول عمر داشتن اجر اینه ولو هیچی در کار نباشه ولو شرط هم شده باشه.
اما اگر بخوایم که این روایات روایات عرض میشود که هن مستاجرات رو به این معنا بگیریم که اینها مهرشون اجره بنابراین در عقد دائم مهر اجر نیست این غلطه خلاف سه نص قرآن شریفه که مهر رو به عنوان اجر تعبیر کرده پس صدقه که نحلست صدقه نحله که خود نحله معنا میکند صدقه رو و فریضه و اجر.
سوال بر این مبنا آیا این مهریه ای که بین زن و مرد مقرر میشه اولا در آغاز عقد یا اول مقرر نمیشه بلکه بعدا تراضی میکنند یا تراضی هم نمیکنند مثلا یکیشون میمیره نه قبلا معین شده است در حین عقد نه بعدا تراضی کرده اند البته این در چیه؟ در عقد دائم داریم بحث میکنیم عقد منقطع فرق داره قبلا در حین عقد باهم مقرر نکردند یه میلیون بعدا هم معین نکردن یکیشون در بین کار مرد آیا اگر فرض کنید زن مرد یا مرد مرد مهریه ندارد این زن اگر بر مبنای نبود مهریه ازدواج شده مطلبیست که بعد صحبت میکنیم اما چون برمبنای مهریه است اصولا ازدواج ها برمبنای مهریه است رو این حساب بعد سوم میاد بعد سومش چی میشه؟
بعد سوم مهر المثل پس یک مهر مسمی داریم که دو بعد دارد مهر مسمی عندالعقد مهر مسمی بعدالعقد که فیما تراض علیکم میشه و یک مهر المثل داریم معین نشد قرار هم عرض میشود که باهم نگذاشتن بعدا تا اینجا مهر المثله که مثل این زن چقدر ارزش دارد ازدواج با او در این سه مرحله سوال آیا در این سه مرحله مخصوصا در مرحله اول و دوم سومیش که مرده یکیشون در این مرحله ی اول و دوم مگر این مهریه و صدقه و اجر حق مالی زن نیست خب چرا؟ زن حق ندارد از حق مالی خودش صرف نظر کنه؟ یا نه حق دارد بعد از قرار.
اگر چنانچه باهم قرارداد کردند فلان مقدار مهر بعدا زن همشو ببخشه یا بعضشو اما از اول خودش رو ببخشد که وامراه مومنه بحثشه اگر از اول بگد من زن شما میشوم و مهر نمیخواهم بلکه چیزیم دستی میدم مثلا مهر نمیخواهم چیزم دستی میدم یه زنی عاشق پیغمبر بزرگوار شده و خدیجه وار میخواد زن پیغمبر بشه و میگه من هیچی که نمیخوام دستیم میدم هرچی دارم میدم این میشود یا نمیشود؟
خب چرا نشه اگر شما از کسی مالی طلب دارید حق ندارد طلب ببخشد به شما حق دارد که به شما ببخشه چیزیم دستی به شما بده بله حقم دارد که اون مال رو همشو بگیره یا بعض از اون مال رو بگیره. حالا قاعده عرض میشود که جریان اقتصادی همین است اگر شما یک مالی را از کسی حق دارید زنی زنی که میخواد ازدواج کنه زن حق دارد بعنوان ازدواج با این مرد یا در بعد اول یا در بعد دوم حق دارد چیزی را بعنوان صدقه و مهریه بگیرد چه لزوم دارد که این حق رو معین کند و بگید اگر خواست ببخشه بعدا نخیر از اول میگه من زن شما میشوم و هیچ مال نمیخواهم بلکه به عکس مهریه معمولا مال زن است مال مرد که نیست مرد که مهریه نمیگیره که زن مهریه میگیره.
حالا این سه جوره گاهی اوقات زن و مردی باهم ازدواج میکنند و توافق میکنند که مهریه نباشه اصلا زن میگه اصلا هیچی نمیخوام این یک. یه مرتبست ازدواج میکنند و مهریه ای معین میشه حالا بعد ببخشه یا نبخشه کاری نداریم.
یه مرتبه که مطلب جدید خواهد بود یه مرتبه که بعد سوم است در مثلث ازدواج بر مبنای مهر این زن میگوید که من با شما ازدواج میکنم و برای شما یک میلیون قرار میدم که بدهم به شما که با من ازدواج کنی. چطوره آقایون بله معمول جریان و وضع عالی جریان اینست که خب مرد باید مهر به زن بده مرد نفقه به زن بده معمولیه دیگه چون مرد است که دنبال زن میره زن که دنبال مرد نمیره که این مرد است که میرد خواستگاری مرد است که دنبال زن میره از این جهت ما یک موقعی در ابتدای بحث نکاح عرض کردیم اینی که معمول است بین برادران فقیه عزیز ما خلفان خلف که عقد نکاح ایجاب است و قبول ایجاب از زن است قبول از مرده این غلطه اصلا این بر خلاف دو جهت است یکی بر خلاف دو نص قرانیست یکی برخلاف وضع زن بودن زن و مرد بودن مرده.
بر خلاف دو نص قرآنیست که انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین انکحک مرد جلو زن بعدی آره خب بنابراین ایجاب است که از مرده یک. دوم سوره احزاب فلما قضی زید منها وطرا زوجناکها زوجناهاک نیست زوجناهاک نیست مرد جلو این از نظر نص قرآنی
و از نظر خارجم اینه آیا زن به خواستگاری مرد میرود یا مرد به خواستگاری زن؟ خب مرد به خواستگاری زن وقتیکه طبع قضیه اینست و عفاف زن و خودداری زن و عدم بروز زن مقتضاش این است که مرد دنبال زن بره چون مرد زیاد تر به زن احتیاح دارد در بعد جنسی و در بعد زندگی یا هرچی اصولا مرد دنبال زن میره این شکی نداره استثنائات رو ما کاری نداریم ها مرد که به دنبال زن میره حالا مرد بره دنبال زن خواستگاری رو زن بکنه نه مرد بعد ایجاب رو زن بکنه این عمل یعنی چه؟ خواستگاری رو مرد میکند و اگر قبول شد خب ایجاب رو مرد میکند مرد است که میخواهد با این زن ازدواج کند پس ایجاب از اوست زوجناکها زوجت نفسی ایاک نه زوجت زوجتک نفسی نه اینکه زن بیاد بگه اصولا در باب ازدواج ما روایت داریم که سکوتها رضاها اگر فرض کنید که قضیه ازدواجی بنا شد در بین باشد خب مرد راضی از کجا بدونیم زن راضیه؟ زن بله رو سخت میگه حالا بعضیا اصلا زود بله میگن قبل از مرد بله میگن ما استثناهارو کاری نداریم ولکن این زن یه مرتبه میگه سر تکون میده نه یه مرتبه میگه نه یه مرتبه میگه بله یه مرتبه میگه نه نه نه میگه نه بله سکوت ها رضاها کجاست اونجایی که سکوتش نص در رضایت اوست نه ظاهره اگر سکوت این زن وضعیست جوریست که نص در رضایت زن است این سکوتها رضاها
ببینید پس زن اینجوریه ایجاب ماله مرده و قبول ماله زنه ایجاب مثل بیع بعت شما میگید اشتریت بعت قبلت در اینجا ایجاب مربوط به مرده حالا در باب مهر که حق زن است در موردی که قبول کند ازدواج رو چرا حق نداشته باشد از پیش بگد من مهر نمیخوام و چرا حق نباشد که زن بگد من حاضرم زنی که پیغمبر عقد ازدواج میکنه وامراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی ان اراد النبی ان یستنکحها خالصه لک من دون المومنین قد علمنا ما فرضنا الی آخر خب حالا یه نمونه زنیست که مهر نمیخواد خب فقط نخیر مهر نمیخواد و چون علاقه ای به این مرد بزرگوار رسول الله داره میخواد متبرک شود به رویت رسول الله موندن با رسول الله ارتباط با رسول الله میخواد متبرک بشود این مقتضای ایمانه بر خلافه آنچه در عرف اومد در عرف ما اگر زنی بگد من میخوام با فلان شخص ازدواج کنم و برمبنای ایمانه میگن چه زن بدیه چه زن بی عفت غلطه اصلا نخیر درسته معمولا مرد است که به دنبال زن میره ولی بعضی وقتها انفجار محبت جوریست و مبنای ایمانی و علاقه ایمانی جوریست که زن میگد که من میخوان زن شما بشوم همونی که عرض کردم نمونه بشری عادیش رو.
حالا در اینجا اگر این مرد بگد که نه یا سکوت کند زن بگد که من حاضرم یک خانه ام به شما بدم در مقابل ازدواج خرج هم به شما بدم نفقرم من به شما بدم زندگی رو من درست کنم این چه اشکال داره آقایون؟ پس این فریضه که هست معنی فریضه نیستش که حتما باید مرد چشمش چند تا بشه مهرو معین کنه ولو این زن نخواد بعدا ببخشه خب این در بعد عقد دائم است در منقطع چرا نباشه؟
بله در منقطع فریضش بالاتره قبول فریضه بودن مرد در منقطع بالاتره به چند علت
یک به حساب آقایون البته اولی یک زن ارث نمیبرد ما که میگیم ارث میبره دو زن منقطعه زن منقطعه ارث نمیبرد آقایون میگن ما میگم میبره اما دوم زن منقطعه نفقه ندارد مگر با شرط پس باید این جبران بشه. نفقه نداشتن در بعد کلی و ارث نبردن زن زن منقطعه از مرد در بعد فتاوا.
جواب دادم شما که نبودی اگر یه عمله ای اومد برا شما کار کرد روزی هزارتومن مزدشه گفت من روزی هزارتومن دستی میدم باطله مالشه خب توجه کنید توجه کنید در عقد منقطع این فریضه دو بعدیست از قضا آیشم دو مرتبه ذکر کرده فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه بعدش عرض میشود که فلا جناح علیکم فیما تراضیتم به من بعدالفریضه
ببینید فریضه این مهر برای زن که دائم است فریضست برا زن منقطع هم فریضست ولی فریضه بالاتر است و چرا بالاتر است و دو مرتبه خداوند ذکر کرده به حساب نیست که به حساب اصلی که همه قبول دارند این نفقه لازم نیست خب این شش ماه یه سال پنج سال ده سال پنجاه سال زنشه و نفقه لازم نیست مگر اینکه شرط کند.
اما در زن دائم نفقه لازم است مگر اینکه ببخشه اون به عکس قضیه خب در اینجا باید در مهریه جبران بشه دیگه جبران در مهریه اینست که فریضه بودن مهر در عقد منقطع بیشتره خب بیشتر باشه صد برابر باشه اگر فریضه فوق الفریضه فوق الفریضه است همین تا آخر اما حق این زن است یا نه؟ بله خب حقشو نمیخواد میگه من این حق رو از اول نمیخوام.
یجایی رو که من لبنان بودم کسی میخواست این کار رو بکنه و اون طرف پول نمیخواست گفتش که چون آقایون میفرماین که این فریضست و واجبه اول در نظر بگیر بعد میبخشین من گفتم نخیر از اول در نظر نگیرین لزومی نداره چون حقه چون حق این طرف است از اول در نظر گرفتن هیچ عرض میشود معنا نداره بلکه اگر زن چیز دستی هم به این مرد بده برای این ازدواج این اشکال نداره.
پس هر قدر این فریضه بالابره یک حق مالیست و حق مالی قابل گذشته. مگر مگر در موارد استثنایی مگر اونجایی که بخشیدن مهریه سفه است مردی پولدار و چنین و چنان در عین حال پیرمرد پنجاه شصت ساله هم هست و این زن زن بیست سی سالست فقیر هم هست در عین حال میاد عقد منقطع این میشه و هیچیم نمیخوام این سفهس سفهه برا اینکه اولا کفعه عرض میشود که از نظر عمری نیستن ثانیا چه لزومی دارد با مرد پیرمرد پس این یه رجحانی لازم داره مگر اون پیرمرد پیغمبر باشه اون پیرمرد پیغمبر باشد ولو شصت سال از عمرش رفته است وامره مومنه ان وهبت مطلب دیگریه اما در اون جاهای استثنایی که حساب سفه است واقعا سفاهت و سبک مغزیست نه ایمان اون مرد از شما بیشتره نه عمرش از شما کمتره یا مساویه عمرش چند برابر شماست پولشم چند برابر شماست این زن احتیاجم داره کسانی هستن با او ازدواج کنن هیچ مرجحی در ازدواج منقطع با این مرد یه میلیون بده دو میلیون بده اما اون میگه نخیر نمیخواهم اصلا بلکه یدونه اتاقم دارم ملک من اینم به شما میبخشم که این سفه فوق السفه میشه ما در عرض میشود که ضوابط کلیه داریم بحث میکنیم نه در اینکه در موارد سفهه در مواردی که جنون است سفه است قرر است ضرر است جهالت است عسر است حرج هست مرج است هرچه که یا از جواز میندازد و یا از رجحان میندازد ازدواج رو این مطلب دیگریست این یک بحث در باب مهر.
بحث دوم که دنباله حرف دیروزه این آیه مبارکه وامراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی ان اراد النبی ان یستنکحها سوره احزاب خالصه لک من دون المومنین چی میخواد بگه؟
دو مطلب است یک مطلب که لا قد منهه حتمیه صد درصد است و هیچ گیر و گوری ندارد آیه قشنگ به طور صریح دلالت دارد. خب چی دو شرط در این آیه هست وامراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی مهر ان وهبت نفسها للنبی یک ان اراد النبی ان یستنکحها دو دوتا ان داره یک این زن خود را مجانی به پیغمبر میبخشد به عنوان ازدواج نه هبه اینجوری هبه ازدواجیه نه هبه معاذالله چی چیه اختان نخیر آخه هبه چند جوره یه مرتبه هبه زناییست معاذالله یه مرتبه است هبه ازدواجیست اینجا هبه ازدواجیست هبه ازدواجی یعنی مهر نمیخواد مجانی دیگه خب و امراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی چی بعد؟ ان اراد النبی ان یستنکحها اراد نکاح است؟ بحث دیگری شد اراده دارد پیغمبر اکرم یه سال بعد یه ماه بعد چند روز بعد یک ساعت بعد، با این ازدواج کنه خالصه لک من دون المومنین خب بعدش آیه بعد قد علمنا آیه بعد عرض میشود که ببینید در آیه بعد مختار کرده است پیغمبر بزرگوار رو هر کدوم خواستی قبول کن ازدواج کن ترجی من تشاء منهن و تووی الیک من تشاء و من ابتغیت ممن عزلت فلا جناح بیارید این خودش دلیل دوم است بر اینکه ان اراد النبی ازدواج نیست وامراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی بله ان اراد النبی ان یستنکحها خالصه لک من دون المومنین آیه پنجاه احزابه قد علمنا ما فرضنا علیهم فی ازواجهم و ما ملکت ایمانهم لکیلا یکون علیک حرج و کان الله غفورا رحیما ترجی من تشاء چیه؟ اون زنی که دو شب در کار است یک وهبت نفسها للنبی دو اراد النبی حالا این اراد النبی دو حالت دارد
یا این اراد رو محقق میفرماید رسول الله تووی علیک من تشا یا اراد رو محقق نمیفرماید ترجی من تشا ارجا تاخیر انداختنه تاخیر انداختن دوجوره
یا میگد باشه حالا بعدا این ارجائه یا نخیر میگد محول میکند پیغمبر به سلمان و ابوذر به مقداد کسان دیگه احتیاج دارند به اونها این ارجائه پس سه بعده
یک بعدش ترجیست که دارای دو جهت یعنی الان این اراده محقق نمیشود یا بعدا برا خود پیغمبر محقق میشود یا پیغمبر بزرگوار یکی از اصحاب که زن میخوان میگد بیا این زنو بگیر مجانی حالا یا غیر مجانی کاری نداریم
و بعد دوم و تووی الیک من تشاء و من ابتغیت ممن عزلت فلا جناح علیک ذلک ادنی ان تقر اعینهن ولا یحزن خب این چی میخواد بگه؟ میخواد بگد که من چی خوندم توویست بله اصلا معنیش من اشتباه کردم عرض میشود که در اینجا که میفرماید که یا اینطور کن یا اونطور چرا
حالا پیغمبر فرض کنیم که اراده ندارد ازدواج کنه فوری بگه؟ این ناراحت میشه این زن این زن اومده با کمال محبت و ارادت و اینها میخواد خودشو به پیغمبر ببخشه بگه نه نمیشه یا فرض کنید که بگه حالا باشه بعدا نه ببینید بینابین رفتار کن اگر میخواهی با او ازدواج کنی که بسم الله اگر نمیخواهی ازدواج کنی مهلتی در کار باشد که یا من یا شخص دیگر اگرم به شخصی خواستی بگی این پذیرشه که بحثه منتهی این پذیرش عوض با انتقال دادن این موهبه عرض میشود که به محدودیت.
حالا در اینجا ما دو مطلب داریم یک مطلب که این مماسه با بحث قبلی که این زنی که خود را بخشید به رسول الله صلوات الله علیه اگر پیغمبر بزرگوار اراده ی ازدواج با او دارد و هنوز ازدواج نشده هیچ کس حق ندارد با این زن ازدواج کند خالصه لک من دون المومنین خلوص در چیه؟ خلوص در ازدواجه هیچ کس حق ندارد با این که اگر ازدواج کرد ازدواج باطله نه اینکه ازدواج حرام است و عرض میشود که صحیح است این بعد اول
بله دونستیم حالا بعد اول ثابته ما بعد ثابتی که همه کس قبول میکند و نمیشه قبول نکند داریم بحث میکنیم بعد دومم میرسیم ببینید و امراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی ان اراد النبی ان یستنکحها دو چیز بیشتره تا اینجا، خود را بخشیده پیغمبرم اراده دارد با او ازدواج کنه مادامی که این زن خود را بخشیده و پیغمبرم اراده دارد با او ازدواج کنه و هنوزم ازدواج نکرده چی میشه؟ خالصه لک من دون المومنین در این دو بعد بخشیده خود را پیغمبر اراده داره اما اگر نبخشیده خود را بعدنم بخواد زن پیغمبر بشه خب دیگری میره
اگر بخشیده خود را پیغمبر اراده ندارد خب کس دیگری باشه بخشیده در حضور جمع اصحاب خود را بخشیده پیامبر اراده نداره میگه نمیخوام مثلا فرض کنید اما اگر هر دو هست سومی نیومده هنوز چون سومی یعنی پیغمبر ازدواج رو تحقق داد خب تحقق داد که دیگه خالصه لک نمیخواد دیگ
هر حمال و عمله ای اگر زن گرفت پیغمبرم میتونه زنو بگیره اینکه بحث نداره که در اونجاییست که اول حالا این بعد دوم این بعد دومه ما بعد اولو داریم بحث میکنیم پس بعد اول هرچی دوم دوم که اشاره فرمودن ایشون و ایشون و برادران در نظر کنن کسی بیاد بگه که اگر زنی خود را بخشید به پیغمبر اگر پیغمبر اراده ازدواج دارد کسی نمیتواند با او ازدواج کند این بعده اول
دوم این بخشش در انحصار رسول الله عه از کجا دراومد این و امراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی ان اراد النبی کی گفتست بخشش در انحصار پیغمبره خالصه به هر دو میخوره؟ به یکی میخوره نخیر موضوع چیه موضوع وهبت اراد، وهبت اراد در جمع بین وهبت و اراد چیه؟ کسی نمیتونه این زنو بگیره صبر کنید ببینید جمع مثل اون قضیه ریش تراشی که روایت دارد که شما مثل یهود نکنید خودتونو که سبیل رو میذاشتن ریشو میتراشیدن حالا اگر هردو رو بذارن هردو رو بتراشه در اینجا هم جمعه دو چیز جمع است ان وهبت اراد اما ان وهبت ولم یولد ان لم تحب و اراد اینجا چی؟
این آخه سه بعد دیگه یکی جمع بین جهتینه وهبت و اراد، مام همینو داریم عرض میکنیم دیگه وهبت کی میگه فقط کی میگه عزیزم دوتاست خالصه عزیزم خالصه بر مبنای دوتاست وامراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی ان اراد ان اراد ان یستنکحها خالصه به هر دو میخوره دیگه مگر قید آخر همیشه به قلیا نمیخوره همیشه در باب استثنا در باب به همه میخوره دیگه
بله اینو میشد جوابشو که قبلا مفصل بحث کردیم که اگر بنا بود که این قید به یکی از اینا بخوره خب مماس با او ذکر میشد بقیه جای دیگه در اینجا برحسب مبنای فصاحت و بلاغت همینه که دوتا وامراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی پس تموم شد نخیر این اراد
یا اگر که اراد النبی با کی زنی ازدواج کنه اون زن وهبتم نیست حالا اینجا منحصره نخیر با دو شرط با جمع دو شرط خالصتنه خالصه به یکی نمیخوره خالصه نه به وهبت تنها میخوره نه به ان اراد تنها میخوره بلکه خالصه لک من دون المومنین برمبنای این دو پایه که ان وهبت و ان اراد النبی ان یستنکحها به هر دو میخوره پس به یکی بخواد بخوره این دلیل نداره
اگر ما در کتاب اینو داریم من قبول ندارم بعدا خواهیم نوشت در تبصره الفقها که یک جاهاییست که ما قبول نداریم برطرف خواهد شد. نه کی گفت نه ان اراد نشد ان اراد ببینید نشد آیه بعدی چی گفت خود ببینید آیا اراده ازدواج ازدواج است؟ اراده ازدواج که ازدواج نیست شما که اراده دارید پنج سال دیگه ازدواج کنی مثلا تجدید فراش کنید حالا ازدواج کردی؟ این اراده ازدواج نیست که ببینید وامراه مومنه ان وهبت نفسها للنبی همین؟ نخیر ان اراد النبی ان یستنکحها با این دو شرط اما اگر که
بله چرا میشه خب چطور میشه بخشیدن نکاحی رو عرض میکنم ببینید اگر زنی گفتش که ببینید بعد بخشیدنه زنی گفتش که من خود را به ازدواج شما می آورم اگر قبول بفرمایید و مجانی وهبت عرض کردم پس کجای آیه این معنی میکنه آیه دو بعد داره دیگه ان وهبت ان اراد اگه ان وهبت و اراد باشه هیچ کس حق نداره اما اگر اراده خالی باشه وهبت نباشه خب داریم میبینیم.
پیغمبر اراده دارد فرض کنید اراده دارد پیغمبر بزرگوار این چند تا زنو بگیره وهبتی هم در کار نیست خب بگیره بیا فرض کنید کسی وهب و اراد نیست وهبت نفسها پیغمبر اراده نمیکرد خب بریم دیگه در کجا نمیشه بگیرید خالصتنه که به هر دو میخوره در اونجا که هم وهب هم اراد که بعدنم تووی و ترجی رو خداوند اینجا تعیین کرد.
در بعد ازدواج عرض میکنم خود را بخشیده بعنوان ازدواج ببینید آخه این ازدواج میگه طرفینی نیست طرف زن طرف مرد. در طرف زن دو بعده یکی قبول ازدواج یکیم بخشیدن مهر بله در طرف مرد چیه؟ اینست که بپذیرد ازدواج رو اینجا در طرف زن هردوش هست وهبت ازدواجی وهبت مهری در ازدواجی که وهبت نیست مهری این مهرو من نمیخوام در طرف مقابل ان استنکحها النبی که نداشت که ان اراد النبی ان یستنکحها فقط اراده اراده مستلزم با فعل نیست و لذا بعدا فرمود که تووی علیک من تشا ترجی من تشا میخواهی تاخیر کن میخواهی حالا بگیر میخواهی به دیگری بده این میخواهی ها در صورتیست که این عرض میشود که ان اراد تحقق نیست بلکه صرف الارادست پس اگر وهبه ای بود زنی خود را بخشید به پیغمبر بدون مهر و پیغمبر اراده کرد هیچ کس حق ندارد قبل از اینکه پیغمبر ازدواج کند با این زن ازدواج کنه و حتی قبل از اینکه پیغمبر تعیین کند که زن فلانی بشو فلانی دیگر نمیتوند بره اینو بگیره چون اراده موجوده مگر که لم یولد باشه یا لم تحد باشه پس این حرفو عرض میشود که آقایون یادداشت کنید در تبصره الوسیله تبصره عرض میشود که فقها مگر داریم از ارواح آقای بروجردی البته اون خیلی زیاد ارواح آقای بروجردی در باب اجاره بودند در یک مطلبی فرمودند حاشیه اینجا عوض کنید البته از این جهت خیلی زیاد بود چون خیلی غر بودن در فقاهت اما خب فقاهتی که در مبنای قرآن است این استثنائات درش بسیار بسیار کمه خیلی خیلی کمرنگه نمیخوام تبرئه کنم خودم رو قرآن رو تبرئه میکنم و اما فتواهایی که بر مبنای سنت است و عرض میشود که روایت هست و اجماع و شهرت این اختلافش در احرار زیاده اونایی که احرار نیستن در این چنین کردند ما نیز چنین میکنیم.
اللهم اشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا
السلام علیکم.