657
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
با طلب رحمت از برای کل فقهای شیعه و آخرین فقیه که یادگار فقاهت سنتی بود مرحوم آیت الله عظمی اراکی رضوان الله تعالی علیه و علیهم اجمعین مناسبت است که حوزههای مبارکات ما چند روزی در باب اجتهاد و تقلید بحث کنند.
ما در باب اجتهاد و تقلید به طور مستدل هم در تبصره الفقهاء و هم در توضیح المسائل نوین و هم مفصلتر از هر دو در الفرقان بحث کردهایم. اما بحث اجتهاد و تقلید و سایر بحثهای حساس مخصوصا بر محور قرآن و در جنجال نظرات و افکار شایسته است که تجدید شود تا تبلورهایی پیدا کند.
این زمان ما یک زمان خاصی است. اخص از سایر زمانهایی که مراجع تقلید عام از دنیا میرفتند و بعد مرجعیت منتقل به دیگری یا دیگران میشد. زیرا مراجعی که از نظر سن بحث نمیکنیم، از نظر طول مدت اجتهاد و مرجعیت بودهاند در میان شیعه همیشه متعدد بودهاند اما این زمان ما یک گونه خاصی است که در فقه سنتی البته بحث میکنم نه در فقه قرآنی که بحث بعدی است، وضع خاصی است که اون مراجعی که شرایطی در فقه سنتی درشون جمع بود تقریبا یا تحقیقا همگان رخت بربستهاند و اکنون جنجال افکار و نظرات است در انتقاد تقلید. ما ریشهای باید بحث اجتهاد و تقلید و بینهما احتیاط رو بحث کنیم.
سوال: اصولا در احکام الهیه که متوجه به خود مکلفین است و نه وکلایشان و نه دیگران آیا اصل اجتهاد است یا تقلید؟ در وضع عادی خودمان اگر شخصی که واجب الطاعه است به شما امر کرد فلان وقت به منزل من بیایید این معنیش این است که خود شما منزل ایشون رو یاد بگیرید و منزل ایشون بروید یا نه دیگری را به نیابت بفرستید؟ خب قاعده این است که چون امر به شما هست شما باید به منزل او بروید و اگر بلد نیستید سوال کنید. این در جریانهای عادی و معمولی است.
اوامر الهیهای که متوجه به فرد فرد مکلفین است نماز بخوانید، روزه بگیر، حج برو، جهاد برو، امر و نهی کن، چه چیز را بخور و چه چیز را نخور و از این قبیل بایدها و نبایدها، واجبات و محرمات خطابات متوجه به خود مکلفین است. اینطور نیست که خطابات عینی رو داریم بحث میکنیم نه خطابات کفایی. ما یک واجبات کفاییه داریم و یک واجبات عینیه داریم. بحث ما در واجبات عینیه است نه در واجبات کفاییه. در واجبات کفاییه خطاب به کل امت اسلام است که منبع الکفایه این واجب رو تحقق بدن. وجوب از برای فرد فرد امت اسلام در واجبات کفاییه نیست. اما واجبات عینیه خطاب در این واجبات عینیه متوجه است به فرد فرد و عیون مکلفین. خطابی که متوجه به زید است به عمر کاری نداره به عمر هم همون خطاب هست به بکر هم همون خطاب هست.
وقتی که خداوند فرمود أَقِيمُوا الصَّلاة این أَقِيمُوا الصَّلاة تقسیم میشود به من و شما و او و افراد دیگری که مکلف هستند همانطوری که امر اقامه صلات به من متوجه است به شما هم به هر عالمی، به هر جاهلی، به هر مکلفی به وجه العام این خطابها متوجه است. اصلا این معنا ندارد که امر وجوب اقامه صلات به من متوجه نباشد به دیگری متوجه باشد که هم خودش امر دارد که خودش نماز بماند و هم نماز مرا، نخیر. چون واجب واجب اعیانی است، واجب عینی است، واجب کفایی نیست بنابراین این واجبات توجه دارند به اعیان اشخاص.
در واجبات شرعیه و محرمات شرعیه چه کفاییه باشند چه عینیه باشند عینیه متوجه به شخص شخص اشخاص است دیگه نیابت و تقلید و دیگری کار مرا انجام بدهد بدون عذر معنا ندارد. اگرم عذر من داشته باشم که خطاب به من متوجه است ولی عذر دارم نیابت دیگری دلیل میخواد. اگر کسی معذور است از وضو گرفتن تیمم، اگر از هر دو معذور است آیا دیگری به جای او وضو بگیره؟ اگر کسی از روزه گرفتن معذور است، بعدا. اگر بعدا هم نتوانست دیگری به جای او؟
اصولا خطاباتی که متوجه به مکلفین است این فقط بعد اول دارد بعد دوم هم اگر داشته باشد در صورت عسر یا حرج نیازمند به دلیله. من نماز بخوانم، من روزه بگیرم، من حج بروم، من چنین کنم و من چنان کنم. این اوامر متوجه به خود ما اشخاص است. در واجبات عینیه معلوم، حتی در واجبات کفاییه هم چنینه در وجه دوم. اگر چنانچه یک منکری در یک جایی هست و ده نفر صد نفر پنجاه نفر به مقدار کفایت لازم است قیام کنند از برای از بین بردن این منکر، این پنجاه نفر یا بیشتر یا کمتر بر خودشون این وجوب دارد این کار رو انجام بدن. هر کدام از این عددی که …. ترک کند ترک واجب کرده چون واجب مشترک است بین … الکفایه. از اینها منتقل به بیکفایتها نمیشه.
حالا ما در واجبات عینی که روشنتر است صحبت میکنیم. اوامری که در نماز اوامری که کتاب و سنت متوجه به مکلفین شده است و نواهی که متوجه به اونها شده است متوجه به خودهای آنها شده است. بنابراین اگر من امر به وضو دارم من باید وضو بگیرم نه دیگری، اگر من امر به صلات دارم من باید نماز بخوانم نه دیگری، اگر من حرام است نظر به اجنبیه بکنم از روی شهوت معاذ الله من حرام است نه شما به جای من نگاه نکنید من نگاه میکنم هرجا بخوام شما به جای من نگاه نکنید. این نیابتبردار نیست. بعضی از واجبات و محرمات است که اصن نیابتبردار نیست و بعضیا که نیابتبردار هست و نیازمند به دلیل است. اگر دلیلی در کار نباشد هنگامی که من به عنوان عسر، به عنوان خطر، به عنوان ضرر وجوب تکلیف بلکه جواز این جریان از من ساقط میشود دیگه دیگری جای من باشد این محتاج به دلیله چون خطاب به من متوجهه. خطابی که به شخص من متوجه است اگر هم من نتوانم و دیگری بتواند انجام بدهد توانستن دیگری دلیل بر جواز توکیل او نیست چون توکیل نیازمند به دلیله.
این مقدمه رو برای این عرض کردم که اوامر و نواهی الهیه در کتاب و سنت که متوجه است به کل مکلفین علی مراتبهم هر کدام خودهاشون باید اون واجب رو عمل کنند، خودهاشون باید اون حرام رو ترک کنند و این مقدمه داره. در صورتی انسان میتواند واجبی را انجام بده که بداند این واجب رو، در صورتی باید حرام رو ترک کند که بداند این حرام رو. اگر نداند واجب است چیو عمل کنه؟ اگر نداند حرام است چیو ترک کنه؟
پس توانستن انجام وظایف شرعیه در بعد ایجابیات که واجبات است و در بعد سلبیات که محرمات است این توانستن مشروط به دانستن است. ما دو دانستن داریم: یک دانستن این است که واجباتی و محرماتی در شریعت مقدس اسلام هست مطمئنا همه میدانند تمام مکلفین چه مسلمان و چه غیر مسلمان، اهل کتاب میدانند واجباتی از طرف پروردگار متوجه مکلفین هست. حالا در مکلفین مسلمان صحبت میکنیم. مکلفین مسلمان میدانند سرجمع تعدادی واجبات در کتاب و سنت هست و تعدادی محرمات در کتاب و سنت هست. اما در کیفیت این تعداد و در اصل این تعداد چه کیفیت و تعداد واجبات و چه کیفیت و تعداد محرمات احیانا اختلاف هست یا احیانا نیست.
سه بعد دارد جریان. این علیکم السلام، این واجباتی رو که ما میدانیم در اسلام هست کتابا و سنتا و محرماتی که هست اینها سه بعد دارند. یک قسم از واجبات و محرمات است که مختلف الفیهاست بین الفرق یا بین العلما در هر فرقهای. این یک مرحله.
مرحله دوم واجبات و محرماتی است که متفق علیهاست بین کل الفرق یا بین فرقه خودمون. و این دومی هم دو بخش میشه. یک بخش واجبات و محرماتی است که بین کل الفرق الاسلامیه یا بین فرقه شیعه تا اونجا که ما فتاوای علما را اطلاع داریم متفق علیه است اما احتمال اینکه همه خطا کرده باشند هست. کمااینکه نمونههایی داریم در باب محرمات رضاعیه تمام فقهای اسلام که فتاواشون در دست هست، تالیف دارند، کتاب دارند، رساله دارند، اینها البته، بقیه نه. اینها گفتند که محرمات رضاعیه خیلی بیشتر از دوتاست. این یک ضرورت فقهی است بین کل مسلمانها نه صد در صد، در درصدی که کتاب هست. حتی صد در صد بود قبول نمیکردیم. اگر تمام فقهای اسلام شیعتا و سنتا صف اندر صف میگفتند مینوشتند فتوا میدادند که محرمات رضاعیه بیش از دوتاست ما به ضرورت قرآن که مهمترین ضرورات است رد میکردیم ولی به اینجا نمیرسید.
اطباقات و اجماعاتی که آقایون ادعا دارند یا تحصیل کردند درصد است از آرا، صد در صد نیست. الان که عرض میشود که وسایل مختلف نشر از نظر صدا و از نظر نوشتن وجود دارد چند در صد از فقها نوشته دارند؟ تا برسد اون هنگامی که و اون هنگامههایی که نوشتن بسیار سخت بود، انتقال نوشته به چاپ بسیار سخت بود، درصد افکار فقهای اسلام که به ما رسیده خیلی بره بالا میشه ده درصد. آیا ده درصد ضرورات ایجاد میکند؟ نه.
حالا در این بعد دوم، بعد اول رو که عرض کردم بعد اول مسائلی که درش اختلاف دارند فقهای فرق یا حتی فقهای هر فرقهای با یکدیگر مانند نماز جمعه مانند خیلی از محرمات مانند خیلی از واجبات و خیلی از مستحبات که بعضی واجب میدانند خیلی از واجبات که بعضی مستحب میدانند به عکس و محرمات همچنین. این به جای تقلید و اجتهاد.
اما مرحله دوم مرحله دوم واجباتیست که و محرماتیست که ضرورت کل الفرق است منتها درصدش صد در صد نیست. یا در خود فرقه خود ما فقهای شیعه به ضرورت فقهیت شیعیه که باز صد در صد نیست چنین میگویند. خب اینجا جای اجتهاد و تقلید هست یا نه؟ خب بله اینجا هم هست.
سوم: سومم نمیشه انسان واقعا به جرات بحث کنه و … تعیین کنه. چون ما به ضروریاتی فقهی برخورد کردیم که برخلاف کتاب الله است و قطعا برخلاف اونچه را که خداوند اراده فرموده است در کتاب آقایون فتوا دارن میدن درصد اجمالی یا درصد فرض کنید … .
اما سوم، سوم نمونههایی دارد. هفده رکعته بودن نمازهای یومیه این دیگه جای اختلاف نمیتونه باشه. بلا اختلاف تمام فرق اسلامی قبول دارند و یک نفر حتی غیر مسلمان هم نگفته که هجدهتا یا شونزدهتاست. این از ضروریاتی است که قابل احتمال زیاد و کم نیست و تخلفآور نیست. بحث ما در ضرورات دسته اول است ضرورات دسته اول که مسلّم گرفتند فقهای فرق یا فقهای بعضی از فرق ولکن جای ایراد هست چون اگر کسی مطالعه صحیح رو قرآن داشته باشد احیانا میفهمد که این ضرورت اینها اصلی ندارد یا اصل کتابی بر خلاف اوست. بنابراین در این سه مرحله که در دو مرحله ما باید که اجتهاد کنیم یا تقلید کنیم و یا احتیاط.
برگردیم. چون کتابات الزامیه، ما در مستحبات و مرجوحات بحثی نداریم، در مباهات بحث نداریم، کتابات الزامیه به وجه العام یا به وجه الخاص در احکام عامه و یا در احکام خاصه این به کل مکلفین متوجه است. و خداوند واجباتی بر ما مقرر کرده، محرماتی را هم بر ما مقرر کرده و طبعا باید بدانیم این واجبات رو و بدانیم محرمات رو.
و متن دانستن این واجبات و محرمات فقط کتاب و سنت است. دیگه عقل و اجماع شیعه یا به اضافه شهرت یا استصلاح و قیاس و استحسان سنت یا جلسه تشخیص مصلحت بعضی از دیگران اینها رنگی ندارد. اینها شاهد بر خلافش زیاده. فقط وحی است که عصمت دارد. نه اجماع شهرت دارد، نه اطباق شهرت دارد، نه ضرورت دسته اول شهرت دارد تا چه رسد قیاس و استحسان و استصلاح و اجماع و عقل و شهرت و این حرفها اینها معصوم نیستند. چون اجماعات مختلف است، قیاسها مختلف است، استحسانها مختلف است، استصلاحها مختلف است، شهرتها مختلف است و مختلف است. اگر هم وحدت داشته باشد وحدت صد در صد نیست و اگر هم وحدت صد در صد داشته باشد که نمیشه همچین چیزی. نمیشه تمام علمای اسلام چه اون کسانی که تالیف کردند و چه کسانی که تالیف نکردن بر خلاف کتاب الله فتوا بدن. این نمیشه حالا اگر شد، اگر چنین مطلبی با چند تا … گذاشتن پیش آمد ولکن بر خلاف نص کتاب الله بود البته این قابل قبول نیست.
خب نقطه اولای بحث ما که این مقدمات رو عرض کردیم این بود که تکالیف متوجه به خود مکلفین است چون متوجه به خود مکلفین است خود مکلفین باید بدانند این تکالیف رو نه شما بدانید به من بگید. همانطور که من باید نماز خودمو بخونم نه شما نماز من رو، من باید بدانم این نماز چجوریست، من باید بدانم که این نماز وضعش چیست، اوقات این نماز و خصوصیات و کیفیات و شرایطش رو من باید بدانم. من باید بدانم چون تکلیف متوجه به خودم است در اصل واجب یا حرام، تکلیف دریافتن هم متوجه خود منه. از دیگری سوال کردن یعنی چه؟ اگر من میتوانم راه بروم چرا عصا دستم بگیرم؟ اگر میتوانم خودم حرف بزنم چرا اشارتا شما حرف بزنید؟ مگه من لالم؟ انسان که میتواند خودش کاری رو انجام بدهد اصن غلط است به دیگری محول کردن مگر در صورت حرج که وجوب رو از بین ببرد لزوم رو یا در صورت عسر و خطر و ضرر که مطلب دیگری است. این یک مطلب همگانی است و جهانشمولی است نسبت به کسانی که دارای شعور هستند و حتی مکلف هم عرض میشود که نباشند.
خب پس ما باید خودمون مجتهد باشیم ؟ چرا؟ حالا لفظ اجتهاد یا لفظ استنباط. من که میدانم خداوند واجباتی بر من مقرر کرده است و محرماتی برای من مقرر کرده است خب من خودم باید بدانم این واجبات چیست من خودم باید بدانم این محرمات چیست تا اونجایی که میتوانم. اگر توانایی دارم که واجبات و محرمات دسته اول به اختلاف و مهمتر واجبات و محرمات دسته دوم که ضرورت درصد است اما احتمال اینکه بر خلاف کتاب باشد هست. چه واجبات و محرمات دسته اول را و چه واجبات و محرمات دسته دوم را من خودم باید بروم از مبنای کتاب و سنت یاد بگیرم.
و یکی از مراحلی که امیرالمومنین صلوات الله علیه برای ما پایهریزی کرده است همینه که حواسمون جمع باشه اگرم تقلید میکنیم از که تقلید میکنیم. اون روایت مشهوره که إنّ كتابَ اللّه ِ على أربَعةِ أشياءَ: علَى العِبارَةِ و الإشارَةِ و اللَّطائفِ و الحَقائقِ. فالعِبارَةُ للعَوامِّ و الإشارَةُ للخَواصِّ و اللَّطائفُ للأولياءِ و الحقائقُ للأنبياء.
… مکلف مسلمان و غیر مسلمان مطلب دیگری است باید عبارت قرآن را، نه الفاظش رو، باید معانی تحت اللفظی سطحی قرآن را بداند، نداند مسلمان نیست از نظر معرفتی. مسلمان از نظر علمی در پایین درجه پایینتر درجه بودن این است که معنی تحت اللفظی آیه رو بداند حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ خب بداند. که اگر مرجع تقلیدش به او گفت احل بگد تقلید شما جایز نیست چون تقلید در اسلام کورکورانه نیست. با چشم باز باید تقلید کنیم. اگر کسی دست شما رو گرفت نمیتونستید راه برید دستتون رو گرفت تو چاه خواست بندازه تو چاه نرید دستشو ول کنید بگید من همینجا میشینم. با چشم باز تقلید با چشم باز، تقلید کورکورانه نیست.
این پایهریزی رو که امیرالمونین کردهاند و بر مبنای آیاتی از قرآن شریف این شالوده اصلی معرفت علمی اسلامی در سادهترین سطح مقرر شده است این جلوگیر از بسیاری از تخلفاتیست که در فتاواست و در نظراته.
اگر شخصی که عامی محض است ولکن میتواند ترجمه تحت اللفظی قرآن را بداند و اگر نمیتواند و نمیداند تقلید در این معنا ندارد. یا خودش زبان عربی بداند و ترجمه کنه یا اینکه اگر زبان عربی نمیداند بهترین ترجمه رو تقلید کنه بهترین ترجمه رو. بهترین ترجمهای که بر مبنای اصالت دلالی قرآنی است نه هوسها، نه تحویلها، نه تاویلها، نه تاویل از نظرات دیگران که متاسفانه اینجا خیلی داریم.
برگردیم. اجتهاد و به طریق صحیح به تاویل درستتر … در قرآن در مقابل تقلید به تعبیر صحیحتر … احسن القول که در آیه زمر است این چند مرحله داره.
… یک مرحله اجتهاد اجتهاد خودکفاست. البته مبنای اصلی اجتهاد معلومه. مبنای اصلی اجتهاد چه در بعد مسائل درجه اولی یا در بعد مسائل درجه ثانی که ضرورات غیر صد در صد است که ضرورات … است محور اصلی کتاب و فرعش سنت آنچه موافق با کتاب است و یا مخالف نیست که قطعا وحی است. وَ لاتَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ. خدام که عاجز نیست که، ظالم که نیست که، جاهل نیست که. حکمی را که خداوند داده است توانسته است به مکلفین برساند یا نه؟ نتوانسته که خدا نیست. توانسته است در کتاب و در سنت آنچه در کتاب و سنت قطعیه به ما رسیده است از واجبات و محرمات بیشتر از آن نیست و کمتر از آن هم نیست. دیگه جای احتیاط نسبت به محتمل الوجوب یا محتمل الحرمت در کار عرض میشود که نیست.
بسیاری از مطالب رو من عرض کردم آقایون توجه کنید ولی … جریان یه مطلب دیگری رو میخواد ایجاد کنه چون در باب اجتهاد و تقلید یه تبلوراتی رو باید که این روزها داشته باشیم.
خب محور اصلی اجتهاد، محور اصلی اجتهاد صحیح کتاب و سنت است. کتاب به حساب کتاب، قال الله به عنوان قال الله نه کی چه میگوید. تحلیل بردن بر خلاف ظاهر، بر خلاف نص، شهرت، اجماع، روایت، روایت چه. اینا نخیر، خود کتاب. قال الله چنانکه شما عروه الوثقی رو معنا میکنید حرّم حرّمت، حرّم قرآن هم حرّم است نه اینکه ….
محور ماده … و محور از برای استدلال مستنبط و مجتهد کتاب است و در حاشیهاش سنت. این یک شرط. شرط اول.
شرط دوم این است که اعلم باشد از دیگران چون احسن قولا هست. اعلم بودن دو بعد داره. یک بعد که کشفش از … بر محور کتاب و سنت اقوای از دیگران باشد. دو: صرفا اکتفا به استعداد … نکنه. فلان عالم از نظر استعداد اقوای از دیگران … ولی استعداد مصرف نکنه فایدهاش چیه؟ میگن … خیلی کم …. بوده ولی اونقدر تکرار کرد کرد کرد که از خیلی از با استعدادها بالاتر رفت. اینجوری نیست که صرف استعداد کافیه. آقا استعداد و فهمش و کشش از دیگران بیشتر است اما کار کم کرده فایده نداره. آقا کار زیاد کرده اما استعدادش کمتره، نخیر. هم استعداد درجه اول و هم کار درجه اول. این دو وقتی که با هم قرین شدند و توام شدند اونوقت اکشف خواهد بود چون اگر استعداد قویتر است اما دقت و کوشش و فکر زیاد نیست این اکشف نیست و اگر هم مراجعه زیادتر است و دقت بیشتر است استعداد کمتر است اکشف نیست. جمع بین الامرین اکشف است. استعداد تبلور پیدا کند نه اصل استعداد. استعدادی که بهترین استعداد است اگر تبلور پیدا کند در دقت کردن و مراجعه صحیح به کتاب و سنت این شد اعلم.
شرط سوم: اتقی. اتقی هم دو بعد داره. … باید بحث کنیم. … تقوا اینکه آقا نون جو فقط میخوره آقا خودشو یه آب میکشه. به جای دو بار سه بار بهتر نیست؟ آقا حرام نمیخوره. نه کافی نیست. نه حرام میخوره نه چه نه چه ولکن در فتوا رودربایستی میکنه به ملاحظه مقلدین خیلی هم مقلده نماز شبم میخونه همیشه، به ملاحظه مقلدین نمیگه … این تقواست؟ تقوا تقوای علمی است، تقوای عملی است، تقوای اخلاقی است، تقوای عقیدتی است، تقوای سیاسی است، تقوای در همه مراحل تقواست.
و تقوایی که در باب مرجع تقلید لازم است در قلمه و در قله تعهد در نقل حکم خدا. اگر در حلال و حرام تعهد کم داره یا نداره اون رنگ زیاد نداره. بله هست. در خوردن حرام، در خوردن شبهه، در چه در چه در چه اگر تقواش کمه یا نداره اون یه مطلب دیگری است باید باشه. اما تقوای محوری همانطوری که اعلمیت محوری بر مبنای کتاب و سنت است با بروز دادن استعداد و کار کردن درست تقوای محوری هم تعهدی که احسنه درست میکنه و الّا یه آدمی است که خیلی باتقواست از مورچه ماده هم رو میگیره نگاه نمیکنه مثلا خیلی باتقواست، خیلی آدم باتقواست سوار ماشینم نمیشه پیاده میره خب این چیکار داره به حکم خدا؟ آخه ارتباط رو باید در نظر گرفت. چون آیه مبارکه زمر که فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ما از احسن اتقی میخوایم در بیاریم. مگه اینطور نیست؟ ما یه حسن مطلق داریم، احسن مطلق داریم حکم خداست. محکم خدا مطلقه دیگه هیچوقت احسن و حسن و سیئه نداره.
خب احسن در کجا میاد؟ در اونجایی که اختلافه. در اونی کالشمس فی رابعه النهار است، واضح است، بیّن است، شک نیست، ضرورت اصلی و کلی است که در اونجا که يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ میخواد چیکار؟ بشنود نشنود، ببیند نبیند خب همه میدانند این مطلبی نیست.
بهترینش را بپذیر در اونجایی است که بین بهتر و به اختلاف باشه. بعضی بهتر میگویند بعضی به میگویند بعضی بد میگویند بعضی بدتر میگویند. چهار بعده.
درست است احسنه در مقابل حسنه است که بد و بدتر میکشه کنار. قیاسها و استحسانها و استحصلاحها و شهرتها و اجماعها و اونایی که مبنای کتاب و سنت میخواهد تو اون همه سیئه است …. ما در حسن و احسن داریم بحث میکنیم. حسن و احسن در کجاها هست؟ در اونجایی که مطلب فتوا نظر مورد اختلاف هست بین فقهایی که بر مبنای محوری کتاب و سنت نظر میدن اما اونی که بهتر میفهمد. بهتر در تحویل دادن فهمش تعهد دارد اینو میگن احسنه. دقت در احسنه بفرمایید.
اصل حکم باید بشه. آیا غیر وحی حکم دارد؟ پذیرش غیر وحی حسن دارد پذیرش غیر معصوم حسن دارد؟ اونی که حسن دارد در محور دینی پذیرش وحیه. وحی است که فقط حسن دارد. غیر وحی تمام قبیحه. أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا
تمام احکام احکام جاهلیت است فقط حکم خداست که حکم صحیحه.
و بینهما اونجایی که اختلافه. یک حکم الله داریم که بیّن است. در برابر حکم الله اگر کسی حکم کند اجماع باشد، شهرت باشد، ضرورت باشد، قیاس باشد، استحسان باشد، استحصلاح باشد، چه باشد چه باشد تمام اینها جاهلیته. منتها جاهلیتها درکاتی دارد. بعضیا صد در صد جاهلیته بعضیا درصد جاهلیته. اونی که حکم الله هست حکم مطلق مربوط به احسن نمیشه گفت، حکم مطلق مربوط است به حکم الله. أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ * … يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
این اعتراض به کیه؟ اعتراض به کسانی است که بر غیر مبنای کتاب معصوم و بر غیر مبنای حکم الله حکم میدهند. ولو یقول داشته باشه تا چه برسه عرض میشود که … داشته باشند. تمام احکام غیر الهی جاهلیته منتها احکام الهیه چند بخشه. یک بخش احکام الهیه ضرورت صد در صد قطعی اصلا خلل ندارد هر چیم در قرآن بگردید غیر این نیست خب این جای اجتهاد نیست و جای تقلید نیست. اما از پایینتر بینهما بین الامرین.
یک: ضرورت قطعی کتاب و سنت که اجتهاد نداره.
دو. حکم الجاهلیه: از غیر کتاب و سنت یا … انتقاد کردن یا صد در صد از غیر کتاب و سنت یا مسائل انتقادی این هم رفت کنار.
آیه این وسط رو داره بیان میکنه. فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ کجاست؟ بین الوسط.
احکامی را خداوند مقرر کرده است اختلافی. اختلافی بین کسان نه ناکسان، اختلافی بین کسانی که بر محور کتاب و سنت نظر میدهند. کسانی که بر محور کتاب و سنت نظر نمیدهند خارجند از حسن، احسنه که هیچی. از حسن خارجند البته قبیح است حکم الجاهلیه است. کسانی که در محور کتاب و سنت درست و صاف و مستقیم نظر میکنند و حکم میدن خب نظراتشون مقداری بعضی جاها فرق داره دیگه. اینطور مگه نیست؟ معصوم که نیستند. قرآن معصوم است. در بعد اصلی محوری که مرجع باشد از برای مقلد مجتهد قرآن این معصومه اما کسانی که مراجعه میکنند اینها صد در صد که درست نمیفهمند. چون صد در صد درست نمیفهمند کسانی که میخواهند از اینها تبعیت کنند و خودشون نمیتوانند استنباط کنند از کتاب الله و سنت رسول الله فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ. احسن اینجا کدام است؟ اونی که اکشف است از حکم خدا، اعلم میشه. اونی که اعهد است در بیان حکم خداست احسنه والّا وضوشو سه چهار مرتبه بیشتر بگیره، دائم الوضوست، دائم الغسله، دائم المسله دائم الچنینه فایده نداره. اونی که ارتباط دارد احسنه تقوای در تعهد بیان حکم خداست که … داره بین امرین. اگر یک مجتهدی از نظر علم اعلم است در دو بعد هم استعداد هم کارکرد و در تقوا یک مجتهدی است که تعهدش در بیان حکم خدا به اندازه این نیست اما نماز شبهایی میخونه، زیارتها رو، دعاها رو، مستحبات رو همه رو انجام میده کدوم مقدمند آقا؟ کدوم باتقواترند؟ اولی. چون تقوایی که به مناسبت موضوع لازم است تقوایی که احسنه درست کند. نماز شب خوندن احسنه در حکم خدا درست نمیکند. حرام نخوردن یا مشتبه نخوردن احسنه به معنای تعهد در بیان حکم خدا درست نمیکند.
اینجا احسنه خاصه. ما فقط از احسنه سه مطلب درمیاریم حداقل.
یک: حکم در نظر مربوط است به کتاب و سنت.
دو: اکشف باید باشد در دو بعد، هم استعداد هم کارکرد.
سه: اعهد باشد. تعهدش قویتر باشد.
تعهدش در آنچه را که بهتر دریافت کرده است از دیگران قویتر باشد این جایگزین حکم خداست که اگر درصدی به حکم خدا نرسد که خیلی هم سعی میکنه … اگر درصدی به حکم خدا نرسد این آدم معذوره. این احسنه هست. حسن مطلق حکم خداست. این احسنه در درصد بسیار زیاد نود و پنج شش درصد این احسنه با حسن مطلق تطابق دارد … . یه مقداریش که مقتضای معصوم نبودن است یه مقداری خب مثلا اشتباه کرده.
این بنابراین ما نمیتونیم بگیم که اعلم باشد و اتقی که اصن … که محورم نیست. فلان کس شاگرداش زیادترند، اقوال بیشتر نقل میکنه، حافظهش زیادتره، اصلا به تقوا کاری ندارند. نوهش ماشین ده میلیونی خریده کاری ندارن به اینکه، خودش تو پول خفه شده مرحوم شده با این کاری ندارن اصلا. اصلا به تقوا هیچکاری ندارند. ولی دوبله تقوا محور. یک محور محور اصلی است و محور که در قله مهار تقواست که این حکم خدا را که در دو بعد اعلمیت به دست آورده تقیه نکند نترسد، مقلدام کم میشه، غر میزنند، اذیت میکنند، فحش میدن، بالا … ، نه هیچ چیزی مانع از بیان حکم خدا نباشد. تقیه که معنا ندارد مگه در … سنی هستید شما؟ با شیعهها تقیه میکنید؟ و بسیاری از فقها متاسفانه اینجور هستند. یعنی پای بسیاری از فقهای اسلام در طول تاریخ لنگ است بر افعالی که ما از احسنه عرض میشود که استفاده میکنیم.
این بحث دیگری هم خواهد داشت. این شالوده بحوثی است که به عنوان تبلور ما میخوایم عرض کنیم.
خب (سوال) تا اون مقداری که میشه. (سوال) أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ بله (سوال) بله اصولا باید که انسان از اولی الالباب باشه در هر حدی از حدود که …
من از آقایون خواهش میکنم که خودمم مطالعه میکنم آنچه را که مفصل در تبصره الفقها نوشتم مطالعه فرمایید. ما حالا به عنوان تبلور داریم حاشیه میزنیم. به عنوان تبلور بحث میکنیم. اینی که میفرمایید اینا همه قابل بحث و تجدید نظر است که ما صحبت نمیکنیم و حالت تکاملی خواهد داشت. ظاهرتا حالت نقض من پیدا نکردم ولی حالت تکاملی خواهد داشت. مثلا در این جهت دوم اعلمیت، جهت دوم تقوا که جهت محوری است این حرفها. ما شالودههای بحث رو عرض میکنیم آقایون روش فکر کنید.
خب پس احسنه سه بعد داره. یک بعد محوری ماده اجتهاد یا تقلید یا هرچه کتاب و سنت و بعد دوم اعلم در دو بعد، اتقای در دو بعد. یک تقوای تعهد در بیان حکم خدا و دیگر خب تقوای عملی، تقوای چه. چون تقوا علمی هست، عملی هست، … هست، فکری هست، اخلاقی هست، اقتصادی هست، سیاسی هست، تمام این تقواست.
خب حالا بحث دیگری که به عنوان شالوده عرض میکنم اجتهاد بر این مبانی و تقلید بر این مبانی این دارای مراحلی است. گاهی اوقات انسان اونقدر قوی است در دریافت حکم خداوند از کتاب و سنت که احتیاجی ندارد کتاب این و اون رو نگاه کند کانه اصن هیچ مجتهدی در عالم نیامده. اصلا نیامده. مراجعه به کتاب الله میکند و به سنت رسول الله صلوات الله علیه این حکم را به دست میاره. این رو میگن اجتهاد مطلق و خودکفا.
دو: اجتهادی است که اونقدر قوی نیست. باید نظرات دیگران را هم ببینه تا نظر صحیح در نظرش با دقتهایی که شایسته است در کتاب و سنت میکند تبلور پیدا میکنه. و از جمله وصایه امیرالمومنین همینه. مَنِ اِسْتَقْبَلَ وُجُوهَ اَلْآرَاءِ تبین له مَوَاقِعَ اَلْخَطَإِ. از اینجور تعبیرات.
اگر وجوه، نه همه آراء، اون آراء اصلی مختلف را در هر موضوعی انسان ببیند با توجه عمیق و اصلی به دلیل این بهتر میتواند خطای دیگران رو بفهمد و بهتر میتواند صحیح رو صحیحتر کند به دست بیاره. این مال مجتهدین طبقه دومه که مجتهدی است که خودکفا نیست بلکه با نظر به نظرات دیگران بعضی وقتا با نظر کردن به نظرات غلط، صحیح انسان صحیحتر میشه. یا نه لقمان را گفتند که ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان. وقتی ما وارد میشیم در … فلان و فلان و بهمان و بزرگان بر خلاف کتاب الله فتوا دادند ما قویتر میشیم و حریصتر میشیم و دقیقتر میشیم که در آیات خداوند فکر کنیم تا قشنگ بتوانیم فقه را از دست این بیحسابگریها و عدم توجهها بیرون بیاریم. این بعد دوم اجتهاد.
سوم: سوم این است که نه جور اولی است و نه جور دومی است بلکه یک مجتهدی از قبیل اول یا مجتهدی از قبیل دوم بیان میکند ادله را برای شما. ما در لبنان که بودیم اون کتاب متی نقصر من الصلاه؟ که نوشتیم خب اون رو مردم مطالعه کردند و فهمیدند و اکثرا نماز رو در کل لبنان تمام خوندند و روزه رو گرفتند. این اجتهاد فقهه یعنی خودش نمیتواند به عنوان خودکفا استدلال کند و نمیتواند با مراجعه به نظرات دیگران استدلال کند اما اگر براش تبیین کردند بر مبنای کتاب و سنت میتواند بفهمد. یه مرتبه شما خودتون راه منزل فلانی رو بلدید دیگه سوال چرا بکنید؟ گاه سوال میکنید … گاه سوالم بکنید نمیدونید باید دستتون رو بگیرن. ولی دستتون رو گرفت برد میتونید به خانه برسید. بعضیا رو خب دستشو بگیرن ببرن نمیتونه راه بره اصلا.
حالا این اجتهاد دسته سوم اینه که نه خودکفاست در استدلال از کتاب و سنت. این تقسیماتی است که جاهای دیگه نمیبینید ولی باید این تقسیمات را بکنیم تا برامون مطلب روشنتر بشه. نه اجتهاد دسته اول است و نه اجتهاد دسته دومه که … نمیتواند احکام رو با دلیل خودش این اینطور گفته اون اونطور گفته من اینطور میگم نه نمیتونه ولکن اگر براش شما تبیین کنید و قشنگ تبیین کنید جوری در قلبش منعکس میشود که این مثل اول و دوم خواهد شد. این اجتهاده. تقلیده؟ یا تقلید اجتهادی است یا اجتهاد تقلیدی. بالاخره این تقلید صرف نیست. این بالاترین مراحل تقلید است اگر تقلید باشه. که اگر برای این آدم تبیین کردید مخصوصا آدمی که بر به حساب فرمایش امیرالمونین که العبارة للعوام اگر شما مجتهد براش تبیین کردید از قرآن و از روایات که نکاح زانیه غیرتائبه حرام است و حرّم و چه و چه این …. خب اگر از یک مرجعی تقلید میکرد که او رو اعلم و اتقی و افهم میدانست و به رساله او مراجعه کرد غیر اینه دیگه تقلید اون مجتهد بر او حرام خواهد شد. آقا مجتهد ……. نه مجتهد مطلق نیست …… هر چی میخواد باشد عمامه، عرقچین، عرض میشود که …….. هر چه میخواد باشد. من فهمیدم وقتی من فهمیدم خانه شما اونجاست همه شهر میگن اینجاست بابا اینجاست خودتم … اینجا. اینجا نیام؟ من خودم فهمیدم دیگه. وقتی که با تبیین صحیح، خدا که گنگ بیان نمیکنه که. کسی هم که تبیین میکند بیان ربانی رو این صحیح تبیین میکند طرف قشنگ صد در صد کالشمس فی رابعه النهار فهمید. وقتی که فهمید حالا که فهمید بازم تقلید کنه؟ مگر مبنا این نیستش که انسان لازم است خودش بداند؟ یا خودش بداند در بعد اول یا خودش بداند در بعد دوم یا در بعد سوم. بله؟
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ حالا لا تَعْلَمُونَ هم نه من نمیدانم؟ چرا سوال کنم؟ و اگرم سوال کنم اون حرفا رو میزند که قابل قبول نیست. برای اونم این مطلب ترکیز شده و روشن شده و بسیار بیّن شده که خداوند درست حرف میزنه و روشن حرف میزنه و بیان للناس … تبیان لکل شیئه.
در این مفاهیم صحیح و اصلی من وارد شدم این اجتهاد مرحله سوم است. و مطلق مطلقهها. هر سه مطلقه.
چهارم: چهارم این است که در بعضی مسائل به من تفهیم کند مجتهد الهی میفهمد در بعضی مسائل نه، خب در اون بعض نه تقلید نمیکنم اجتهاد میکنم، در اون بعض دیگر نه.
در اینکه اسمشو رساله بذرایم یا رساله توضیح المسائل نوین استدلاله پذیرفتید قبول کنید، نپذیرفتید خب قبول نکنید. تقلید میکنید اجتهاد … اجتهاد دسته سوم است یا اجتهاد دسته چهارم است. دسته سوم است برای کسانی که تمام این مسائل رو با دلیلش میفهمند دیگه تقلید چی بکنند. و برای کسانی که بعض رو میفهمند. به کلمه الواحده ما یک نفر مقلد نداریم که صد در صد مقلد باشه. غلطه یه نفر مقلد نداریم که صد در صد مقلد باشد حتی در احکام، در موضوعات که مطلب دیگریه.
پس مرحله چهارم اجتهاد این است که در بعضی احکام وقتی مجتهدی که قولش احسن قول است بر مبنای کتاب و سنت درست تبیین کرد براش و ما خیانت کردیم به امت اسلام که … بیان نمیکنیم. چرا شما فلسفه رو، اسفار رو مسفار رو، عرفان رو خرفان رو از رادیو و تلویزیون و فلان و فلان پخش میکنید مردم نمیفهمند، دو مرتبه بشه سه مرتبه بشه مشکله که بیانش نکردید؟ میخواید مغازتون حفظ بشه؟ مگر شاگردان امام صادق کیا بودند؟ فلان بقال، فلان چقال، فلان حمال، فلان … ، فلان سبزیفروش، فلان زارع، فلان کارگر. مگه اینا نبودند؟ مگر طلبهها از اینا کمترند؟ مگه مردم ما که سواد دارند از اینا کمتر هستند؟ ما چرا احکام رو در انحصار مغازههای مرجعیتها گذاشتیم؟ که اینقد بالا ببریم و اینقد چنین کنیم چنان کنیم که نمیخوایم بحث کنیم. آخه مردم، مگر خدا بیانش گنگ است؟ خداوند با بهترین بیان در قرآن بیشتر مطالب رو گرفته و اگر کسانی توجه ندارد و نرسیدند خب کسی که توجه دارد و میرسد باید که او رو درست دقت کند و درست تفهم کند تا برای مردم عرض میشود که به طریقه صحیح بیان کنه. این مرحله چهارم تقلید.
مرحله پنجم که نداریم ظاهرا. مرحله پنجم که اصلا هیچی رو نمیتونه با دلیل بفهمه اصلا نداریم ولو خیلی هم خرفت باشه انسان.
بحث سومی که باید فردا به ترتیب عرض خواهم کرد. آیا کسی که استنباط میکند و اجتهاد میکند حق دارد در موضوعات نظر بده یا در احکامه فقط؟
جواب: ما یه احکام داریم، یک موضوعات احکامی صرف داریم که حدشو باید شرع بیان کنه و یک موضوعات احکامی مطلق. در احکام هم که اجتهاد است، تقلید است، کیفیت …
در موضوعات احکامی هم اجتهاده. اگر کریت کرد دیگه قبول نداریم. اگر کریت کرد بشه باید این حد کر را از نظر هندسی و از نظر وزنی و فیزیکی بیان کند شرع یا نه؟ …. در این مسائل خب شرط است که آب کرش چقدره؟ خب …