پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و شصت و دوم درس خارج فقه

قسم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

بر حسب آیات مبارکات قرانی که به لفظ اقسام یا یمین یا حرف آمده است این سه با هم فرق دارند مثلا راجع به حلف 0036 در پاورقی سیزده آیه که اکثرش در حلف کذب است و اقلش در حلف منقول پس هردو درست است. کسی که قسم دروغ بخورد یا قسمی بخورد اون رو نقض کند این کلن در سیزده آیه لفظ حلف اینجوره

ثم یریح القسم قسم مرحله دومست که 0115 این قسم بالله است و قسم به جاست . اما باز هم در مواردی دیگر قسم قسم است یا به دروغ یا قسمیست که این نفی میشه 0135 یمین از لفظ خود یمین پیداست . انسان از نظر ظاهری و از نظر باطنی یمینی دارد و یساری دارد. یمین چه از نظر ظاهری و چه از نظر معنوی و باطنی این جنبه مبارک انسان است و جنبه برتر انسان است . و راجع به قسم و حلف که تعبیر یمین می شود و یمین در کل قرآن شریف نسبت به قسم های درست است به این حسابه که انسان وقتی که دلیلی نداشته باشد از برای اثبات یک مطلبی اون گاه منتجی می شود به اونچه نزد او یمین است نزد او محترم است .

یمین چیان انسان . عظمت انسان و کیان انسان در اتکاعش به موجودیست که در یمین اوست . شخصی که موحدست یا حتی مشرکست و خدارو قبول دارد اون آخرین مرحله اتکاعش به الله است . البته در تمام مراحل باید و شاید که اتکاعش به الله باشد نه به غیر الله . اما در موارد ضرورت که مورد قسم است این میخواد با دلیلی ثابت کند مطلبی را یا نفی کند مطلبی را اما چنا دلیلی در دست ندارد اون وقت یمینه ، یعنی جنبه راست کیان اوست و جنبه عدلیه وجود او در اتکاع و در توکل اله است و لذا یمینش الله خواهد بود. و چون یمین انسان دارای مراتب و درجاتیست یمین خودی و یمین الهی طبعا در ترتب بین یمین خودی و یمین الهی یمین الهی مقدمست .

اونچه مصلحت انسان است از نظر غیر خدا بحث میکنیم از نظر غیر خدا اونچه در نظر انسان مهم است از مالش از جانش از عرضش از ناموسش از زندگیش اینها یمین انسانه اما مضاد اینها یساره انسانه ،‌ولکن یمین انسان دارای دو بعد است یک یمین خودی جان خودم مال خودم ارض خودم فکر خمودم زندگی خودم و یک یمینی که ایمن است یمین برونست که الله ،‌ روی این تحقیق و ترتیب که عرض کردیم لفظ یمین رقتا و حلف که همان یمین است به این اعتبار است که انسان هنگامی که دچار شد که چیزی رو ثابت کند و یا چیزی را نفی کند اما دلیلی نداشت اون هنگام به خدا توجه میکند.

این یه مطلب، مطلب دیگر اینست که در صفحه دیوستو شونزده علامه بزرگوار می فرمایند که لا ینعقد الیمین بغیر اسما الله این توضیح لازم دارد چه اسما اللهی یک اسما الله خاصه است و یک اسما الله عامه است . انعقاد اصلی یمین در باب ثبوتش چه به اسما خاصه الله باشد و چه اسما عامه الله باشد که رحیم است درسته اما در حال اثبات چی ،‌ کسی که یمین بعهده اوست برای اثبات چیزی و ناه یا نفی چیزی اگر بگوید به رحیم ببینید به اسمی از اسما الله قسم خورده اما ثابت میکند چیزی رو نخیر ما غیر الله هم رحیم داریم .

بنابراین اینجا باید که تقییب بشه کلامه علامه بزرگوار که لا ینعقد الیمین بغیر اسما الله  تعالی این به غیر اسما خاصه است . 0552 این موردیست که یمین منعقد به غیر اسما الله نمیشه حالا آیا چه یمینی منعقد به غیر اسما الله نمیشه انعقاد یمین دو بعد دارد یک بعد در باب اثبات چیزی که شرعن ثابت شود یا نفی چیزی که شرعن نفی گردد یا التزام به چیزی که یا واجب است یا راجح است یا حرام است یا مرجوح است این یک بعده یا میگه نخیر قسم میخورد به خدا که فلان حرام را انجام بدهد خب نمیشه

قسم میخورد به خدا فلان واجب رو ترک کند نمیشه و این مبتلا هستند گروهی ،‌گروهی هستند که مبتلا هستند مثلا مرد قسم میخورد قسم میخورد والله من نزد زنم نخواهم رفت و به این عمل هم میکند چرا، میگه قسم حرام رو که جایز نمیکند که واجب رو که حرام نمیکنه بنابراین 0652 این مطلب سطحیست مطلب بالاتر 0700 مثلا ، 0704 اینها عرض میشود که غلطه

خب بعد در صفحه دیویستو هفده متن از علامه بزرگوار 0715 عرض میکنیم چه لزوم دارد در حال تکلیف باشه شخص حالف فقط معتقد به الله باشد گرچه مشرک هم باشد موحد باشد یا که کتابی باشد یا مشرک باشد ولی الله رو قبول دراد این بچه ای که هفت سالشه هشت سالشه مکلف نیست حتی برای نماز این قسم بخورد و با قسم چیزی ثابت بشد چه اشکال دارد بچه مکلف نیست بسم الله ولکن چرا نتواندن با قسم خوردن که متوجه است الله رو و الله رو میشناسه و معتقد است چرا نباید با قسمش چیزی رو بتونه اثبات کند یا چیزی رو بتاند سلب کند

0754 البته در هر امری که میخواد اثبات کند یا نهی کند هم قطع شرط است هم اختیار اگر قاصد نیست مطلبی انجام نمیشه اگر قاصد هست و اختیار ندارد باز مطلبی انجام نشده چه قصد نداشته باشد و اختیار داشته باشد چه بلعکس در هر صورت کار رو اون انجام نداده لفظ را گفته است ولکن از تحقق معنا خبری نیست.

در این حالت 0826 توضیح لازم داره کافر یک کافریست که موحدست و مسلم نیست و یک کافریست که کتابیست و مسلم نیست یک کافر که مشرکه مسلم نیست و چهارم کافریست که اصلا ملحد است 0840 درسته ملحد که خدارو قبول ندارد بلکه بد میگد فحش میدد بلکه میگه از من دلیل دارم بر عدم وجود خدا این درسته پس مراد از کافر اون کافریست که کفرش مرحله اولا یا ثانی و ثالثه باشد کفر رابعه نیست

موحدست اما دین ندارد. به این معنا موحدست اما دینش کتابه. مشکرست مشرکم خدارو قبول داره دیگه چون مشرک خدا رو قبول دارد قبول دارد و 0911 چرا غیر خدارا عبادت میکنید ولی خدا را قبول داره وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ  پس کافر در اینجا مقید میشود به کافری که خدا را قبول دارد.

و از جمله آیاتی که دلالت دارد بر اینکه شخص کافر مثلا کتابی  کتابیست خدا رو قبول دارد یمینست درست است آیه صدو شیش سوره مائده است فَیُقسِمَانِ‌ بِاللهِ‌ إِنِ‌ ارتَبتُم‌ لَانَشتَرِی‌ بِه‌ ثَمَنَاً  قسم اونها قبوله،‌در موقع وصیت در موقع وصیت اگر انسان در مسافرت است و مسلمی در کار نیست و شهادت 0951 در اینجا دو شاهد غیر مسلم فَیُقسِمَانِ‌ بِاللهِ‌ إِنِ‌ ارتَبتُم‌ لَانَشتَرِی‌ بِه‌ ثَمَنَاً  خب بعد میفرماید علامه بزرگوار 1005 درسته این .

اوی المباح مع الاولویه اینجا بحث داریم. اگر یک امری مباح است اما اولویت دارداین اولویت دو جوره گاه عملی که مباح است همیشه اولویت دارد خب مستحبه دیگه مستحب اینه معنای مستحب کاریست که همیشه اولویت دارد . کاری که همیهش از نظر شرع اولویت دارد این مستحبه دیگه پس مباحی که معل اولویه است یعنی مباحی که احیانن اولویت دارد احیانن اولویت ندراد. حالا در اینجایی که عمل مباحی که خوردن غذا خوردن غذا نه از مستحبات است نه از واجبات ،‌مباح است بخورد نخورد مگر در صورتی که خوردن غذا اولویت داشته باشد این اولویت نداره خوردن غذا گاه اولویت دارد که انسان گرسنه است گاه اولویت ندارد که انسان گرسنه نیست سیر است که مرجوحه

حالا اینکه میفرماید اوی المباح مع الاولویه  یعنی مباح گاه اولویت پیدا میکند و گاه اولویت پیدا نمیکند اگر مباح اولویت داشت در اینجا مطلق قسم است قبوله چرا برای اینکه این مستحب احیانیست . ما یه مستحب کلی داریم مستحب احیانی . مستحب کلی آنست که همیشه مستحب است نماز شب مثلا اما مستحب احیانی آنست که مباح است ذاتن از نظر حکم شرع مباح است و طرفین برابرند الا در مواردی که اولویت پیدا میکنند

اگر اولویت پیدا کرد از نظر شرع اولویت دراد پس استحباب احیانیست . اگر از نظر شرع اولویت پیدا نکرد در اینجا اولویت احیانی مورد قبول نیست چون عرض میشود که قسم و نذر و عهد هم نمیشود واقع بشه . حالا ایشون میفرماید که اوی المباح مع الاولویه  بعد در تساوی اوی التساوی اگر یک مباحی اولویت دارد در زمینه که اولویت دراد شما قسم میخورید اقسمو بالله که این کار رو در موقع که اولویت دارد با اینکه ذاتا مباح است انجام میدهم اما در موقعی که اولویت ندارد دیگه این قسم شامل او نمیشد چرا برای اینکه متعلق قسم باید که راجع باشد ایشون میگد الول تساوی در صورتی که تساعی باشد هم عرفن هم شرعن اولویت ندارد نه عرفن و نه شرعن در اینجا چطور میفرماید الزام آور است

متعلق قسم و متعلق نذر و عهد باید که رجحان داشته باشه . یا رجحان شرعی استحباب 1235 یا وجوب یا اینکه اولویت احیانی مباح است و احیانن اولویت دارد اگه احیانن اولویت دارد در این صورت متعلق قسم واجب میشه در همون احیان فقط .

او ترک الحرام،‌او ترک المکروه، او ترک المباح مع الاولویه اینم همونه . ما حرف دیگه با علامه داریم اینست که چطور ترک مباح رو معل اولویه میفرمایید اما مع عدم اولویت ترک مباح رو مورد قسم قرار نمیدید این تناقض داره شما فعل مباح رو در صورت عدم اولویت میگین متعلق قسم واقع نمیشه اما ترک مباح را اولویت میگین مورد قسم واقع نمیهش چرا این تناقض در کار است .

خب بعد تقسیم میکند 1317 اینجا صحیحه. اگر متعلق یمین هم در دین شرعن هم در دنیا عرفن متعلقش مساویست فعلشو عدمه میگد که اگه قسم خورد باید که عمل کند این هم قابل قبول نیست. 1340 این فعل الغیب چند جوره یه مرتبه میگه من قسم میخورم قسم میخورم که فلانی نماز صبحش را حتمن بخواند ، فلانی نماز صبحش رو بخواند حتمن یا نخواند در اختیار من نیست پس من چطو قسم میخورم ببینید البته درسته اما اگر شخص  قسم خورنده قسم میخورد عملی دیگری انجام بدهد با فعالیت او چون ولایت دارد بر او فرزندشه میتواند فرزند رو وادار کند نماز صبح به وقتش بخواند پس اگر قسم بخورد به فعل الغیر یعنی درسته منتها فعل غیر فعل خودشه یه وقت است فعل الغیر منفصل است از فعل انسان و انسان هرچه فعالیت کند فعل غیر انجام نمی شود در اینجا یمین رو فعل الغیر معنا ندارد یه مرتبه است نخیر قسم میخورد که فعل غیر را من کاری کنم که انجام بشود پس قسم به فعل خودم شد.

قسم در فعل خودمه منتها فعل خودم که دیگری رو وادار کنم این کارو انجام بده بنابراین این توضیح لازمست که 1447 کلیت نداره 1450 در اونجایست که اصلن فعل من نفی اثبات در اون موضوع نداره

بعد میفرماید که 1500 شرط اینست که متعلق  به این ممکن باشد خب اگر متعلق یمین ممکن است اگر این ممکن مبدل شدبه غیر ممکن میگد یمین منحله میگه نخیر اینطور نیست چرا برا اینکه اگر یک کاری که ذاتا ممکن است من قسم خوردم انجام بدهم و بعدن بدون اختیار من غیر ممکن شد این جا در حالت غیر اختیار یمین منحل میشه اما اگر به اختیار من غیر ممکن شد اضطرار الاختیار اگر من کاری کردم که این عمل ممکن غیر ممکن شد چرا این 1545 در اینجایست که خودش به خودی خود غیر ممکن شود اما اگر من خودم کاری کردم غیر ممکن بشه 1554 درست نیست بلکه 1556 نتیجه اینست که در اینجا که این میشد انجام بشه و بعدن بعمل من به فعل من نشد انجام بشه .

اگر نشد انجام بشه آیا یمین منحل است به قول علامه بله ،‌منحل نیست . چرا برا اینکه این امتناع به اختیار است 1615 مثل کسی که از بالا پشت بوم خودشو میندازه پایین 1620  در اینجام وقتی که این متعلق یمین ذاتن ممکن بود و بعدن غیر ممکن شد به اختیار او در اینجا انتقاض یمین کفاره داره اما در صورتی که این یمین ممکن محال شد بدون اختیار من انتقاد این کفاره ندارد.

پس ولو 1645 خب بعد میفرماید که 1708 صفحه دیویستو نوزده 1712 دوران امر بین اهم مهم آمده اند سوالی میکنند که فلانی رو دیدی میخوان بکشنش ،‌میگه ندیدم قبول نمیکنند میگن قسم بخور در اینجا قسم جایزه یا نه جایز است چرا برای اینکه قضیه جان در کاره میگد والله من فلانی رو ندیدم حالا اگر بلد بود تولیه کنه وتولیه کرد که بجای خود اگر بلد نبود تولیه کرد دراینجا قسم به دروغ میخورد چرا برا اینکه اهم که حفظ جان شخص است انسان حفظ کنه ولکن اصولن 1750 اصولن قسم خوردن هم صدقش هم کذبش غلطه هم صدق قسم 1800 همینه دیگه 1802 هم صدقش حرام است و هم کذبش آیتن و روایتن اما در بعضی موارد کذبش هم واجب میشه در بعضی موارد صدقش حرامه این منوط است به اینکه اهم در کار باشد

ما اهمو در اینجا فرضه . بعد میفرماید که 1823 این 1828 به چه معناست توجه بفرمایید. اگر گفت کسی گفتش که والله چنان خواهم کرد و چنان عملی یا واجب است و یا راجح است مستحب است کلن و یا راجح است مستحب است احیانن ولکن گفت والله چنین کاری خواهم کرد انشالله آیا مراد علامه اینه که اگر انشالله گفتید یمین نیست اینکه غلطه پس انشالله وظیفه ماست در هر عملی در هر فعلی در هر کاری کمانکه درسوره اسرا دارد وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداًإِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ  یک مشیت من است که منحل میکند یک مشیت الله است که من نمیدونم

اینجا باید فرق باشه بین این دو مشیت اگر مراد علامه از این 1922 هدف یمین مشیت الله بود این قطعن غلطه برا اینکه مگر ما ماموریت نداریم که در کاری که میخوایم انجام بدهیم بگیم انشالله ماموریت داریم دیگه بنابراین یکی از کارهایی که میخوایم انجام بدیم والله من نماز شب را خواهم خواند .

خب انشالله ، انشالله یک تیمن و تبرکیست که از مشیتن خارجه یعنی آنچه مشیت من است آنچه مربوط به مشیت من است من صددرصد انجام میدهم پس در بعد یمین من اینجا مشیت در کار نیست. اما مشیت الله مشیت الله چه بگوید انشالله و چه نگوید انشالله مشیت الله در اینجا نفی اثبات دارد بنابراین چه ربطی به هم داره.

این ناهی الهی خواهد شد ناهی من نیستش که ببینید انشالله نمیگه ان شعتو بگد ان شعتو بگد والله من نماز شب میخوانم اگر بخوانم این باید ، ولیکن اگر …

نشد ببینید حتی انشالله معنیش همینه من اینکارو انجام میدم انشالله یعنی من تصمیم دارم ولکن اگر خداهم بخواهد اگه خدا نخواهد من انجام نمیدم نیست من نمیتوانم انجام بدم  در خور توانم صددرصد انجام میدم انشالله پس انشالله ربطی به مشیت من نداره یه مرتبه مربوط به مشیت خودمه که میگم ان شئت فعلتُ

برای اینکه یک مشیت من دارم یک مشیت الله دارد گاه دو مشیت با هم توافق میکنند گاه دو مشیت توافق نمیکنند اگر دو مشیت توافق کرد پس مشیت من به اراده الهی انجام شده اگر مشیت الله نفی کرد مشیت من کند شده یعنی من نخواستم من خواستم و نشده مثل چی توجه کنید ، برای اینکه انسان باید همیشه اتکال به الله داشته باشد که اگر خداوند توفیق بدهد مانعی ایجاد نشود انجام میدم در حقیقت مشیت که معلق میکند یمین رو اینجاییست که من اینکارو والله انجام دادم اگر بخوام یعنی اگر نخواهم نه میتوانم بخواهم می توانم نخواهم اما در جایی که میخواهم صددرصد میخواهم صددرصد این کار انجام بشه اونچه در قوه من است من هیچ قصوری در اینجا و تقصیر ندارم

اما اگر خدا نخواهد چی اگر خدا نخوهد من عالم رو زیر زبر کنم نمیتوانم انجام بدم بنابراین تعلق در مشیت من نیست تعلق در مشیت به حساب الله . این هم مربوط به این .

توفیق بده چه تعبیر کنید توفیق بده چه تعبیر کنید اراده کنه برای اینکه اراده من ببینید اراده من دو جوره یا اراده صددرصد است که اینکارو من انجام بدههم یا اراده درصد است . اگر اراده صددرصد باشد چه من انشالله بگویم چه نگویم متعلقه اراده من اگر اراده الله باشد انجام میشه .

چه من بگم چه نگم گفتن و نگفتن فرق نمیکنه من چه بگویم انشالله چه نگویم انشالله واقعن انشالله هست یانه ولی این واقع را به زبان آوردیم چرا خداوند در صورتی که وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداًإِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ  الا ماشالله بنابراین گفتن و نگفتن فرق نمیکنه مگر اینکه بگیم مراد علامه اینست که ان شعت یه توجیهیست دیگه مراد علامه این که اگر تعلق مشیت کردید در این صورت عرض میشود که یمین واقع نمیشه این غلط است .

والله من چنین میکنم اگه بخواهم این آدم عاقل نمیگوید آدم عاقل این حرفو نمیزنه. غلطه اصلان ان شعت ولیکن والله انشالله والله انشالله این اتکال انسان را توکل انسان را ارتجاع انسان را بر خدا حاضر میکند حضور میدهد. خب مطلب دیگر که دیروز اشاره کردیم. آیا ما در جایی که قسم میخوریم قسم به غیر الله جاییز است یا قسم به غیر الله جایز نیست این قسم به غیر الله جایز بودن و نبودنش در جای خودش یا این قسم که دارای دو جهته یکی اینکه قسم میخورد از برای اثبات یا نفی چیزی که شرعن اثبات شود یا شرعن نفی گردد.

بالله ، بله، یک دیگر قسم میخورد که فلان کار را بر خود الزام کند یا ترکی رو بر خود الزام کند اینجام الله ، فقط بالله میتواند قسم بخورد که اسما خاصه خدا که در دو بعد در بعد الزامی و در بعد اخباری، و اما قسم به غیر خدا معنا ندارد مثل قسم هایی که در مجلس میخورند قسم به قرآن که در مجلس شورای اسلامی میخورند این اصلا هیچ چیزی اثبات نمیکنه ولکن مطلب دوم اینست که آیا کلن در غیر این دو مورد در موارد عادی کسی با کسی صحبتی دارد و میگد من به جانم قسم به جان تو قسم به ناموسم قسم به چه قسم اینکارو میکنم آیا این الزام آور هست یا الزام آور نیست این یک دوم اصلان جایز است یا نه

آیا الزام اور هست یا نیست خب نیست چرا برای اینکه لا حرف الا بالله در موردی اثبات کند چیزی رو شرعن یا نفی کند چیزی شرعن یا در موردی که میخواد کاری رو انجام بدهد یا ندهد در اینحال حرف بالله باید باشه ولکن در مواردی که بخواهد چیزی رو تثبیت کند به غیر حرف بالله خب تثبیت نمیشه به ناموسم قسم چنینه ،‌ اگر این دروغ باشد مطلبی هست ، بله دروغ باشد دروغ گفته

یا به جانم قسم یا به جان تو قسم مطلب چنین خواهد شد . اگر گفت به جانم قسم یا به جان تو قسم مطلب چنین خواهم کرد آیا این کارو باید بکند حتمن یا نه نخیر چون لا حرف الا بالله ..

ما در جایی که ظاهران این شخص مسلمانه و خدا رو قبول داره و قسم به خدا میخورد باید قبول کرد اگه بدانیم دروغ گفت قبول نمیکنیم بدانیم دروغه قبول نمیکنیم ، بدانیم دروغه مسلمانم قبول نمیکنیم ندانیم دروغه از کافرم قبول میکنیم

خب حالا، در قسم به غیر الله الفاظیست از جمله چطور خداوند در قرآن شریف قسم به غیر خودش میخورد مثلن، و والدن و ما ولد ، وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى  ،‌والنهار اذا تجلی، لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ  و از این قبیل،‌کسی بله، چطور خداوند قسم یاد میکند به موجوداتی غیر خودش ،‌ولکن به موجداتی غیر خودش خداوند قسم میخورد و تخلقوا بأخلاق اللّه  موجبست که ما هم قسم بخوریم.

جواب، جواب اینست که معنی تخلف به اخلاق الله این نیست که شما هرکار خدا میکند انجام بدین خدا آدم رو میکشه شمام بکشید خدا آدمو خلق میکنه شما میتویند خلق کنید نخیر ، معنی تخلف اخلاق الله اینست که اخلاقی را که خداوند در بعد تکلیف در اختیار شما گذاشته اون اخلاقو عمل کنید نه اخلاق خود خدا اصلان خود خدا را محال است انسان داشته باشد اخلاق خدا صفات خدا ذات خدا افعال خدا محال است از برای غیر خدا باشد پس به تخلقوا بأخلاق اللّه  این معنیش این نیست که خداوند قسم میخورد به شکلهای دیگرشم قسم بخوریم این اولن ثانین قسم خوردن خدا به چیز دیگر این قسم به دلیل است .

قسم ما عدم دلیله وقتی که ما دلیل بر مطلبی نداریم اون هنگام است که برای اثبات مطلبی یا از برای نفی مطلبی قسم میخوریم. این در بعد اول قسم ، در بعد دوم قسم که میخوایم بر خود الزام کنیم چیزی رو میخوایم بر خودمون الزام کنیم چیزی رو قسم میخوریم خدا که برخود الزام نمیکنه چیزی رو ، خداوند بر خودش الزام نمیخواد بکند چیزی که قسم بخورد به من به خودم قسم چنین کاری خواهم کرد.

اصولن در بعد دوم قسم های خداوند به چیزهاییست که خودشون دلیله مثلن، یاسین والقران الحکیم انک لمن المرسلین آیا چون خداوند دلیل ندارد برای اثبات رسالت رسولش قسم بقران میخوره نخیر،‌ بهترین دلیل بر رسالت او خود قرانه.

والقران حکیم،‌قسم به قران مثل اینکه کسی میگد که قسم بخورشید الان روزه. خب این بهترین دلیل است بر روز بودن که خورشید 2858 است . کذلک، تمام قسم های قران قسم به لیل دقت کنید اگر درست دقت کنید تمام قسم های قسم قسم است به خود دلیل چون خداوند که خالق دلیل و مدلول است نمی شود در صورت عدم دلیل قسم بخورد تا با قسم مطلبی را اثبات کند این که معنا ندارد که خدا خالق مدلول و کل دلیل است .

بنابراین ما مراجعه میکنیم مثلا همین آیه یاسین والقران الحکیم قران حکیم با قران ما محمد رسول رو میشناسیم یا با محمد رسول قران رو میشناسیم صلوات الله علیه با قران میشه دیگه . یعنی اگر به قران با حکمتش با عباراتش با معانیش با انسجامش با تمام جهاتش دقت کنید میفهمید که این کلام وحی الاهیست و وحی الاهی هم بر پیغمبر میشه بنابراین يس إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ  یا مثلا لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِوَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ  ببینید به مکه خداوند قسم نمیخوره چرا قسم نمیخوره مکه ،‌ولکن و والدن و ما ولد پیغمبر و کسانی را که پیغمبر گونه درست کرده است از جمله امیر المومنینه از جمله زهرا سلام الله علیه قسم به محمد بن عبدالله صلوات الله علیه که دارای  مقام عالی رسالت و  مقام اعلای نبوت است قسم به او لقد خلقنا الانسان فی کبد این خودش دلیله یا فرض کنید در سوره نون والقلم ، ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ

خب نون نبیه ظاهران حالا نمیخوایم تفسیر بگیم و نبوت بالاتر حساب میشه وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ای نبی قسم به قلم وحی قلم وحی خودش دلیل است بر صدق خودش خود وحی دلیل است بر اینکه از طرف خداست و قلم وحی چه با قلم نور بر قلب رسول الله نوشته میشه که 3100 خود این وحی و خود قلم وحی دلیل است دلیل برچیه ، مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ  این قلم وحی که وحی را بر قلب تو مسدود میدارد تو مجنونی،‌خود این وحی و خود صدقش و خود نورانیتش به خود صفاش و خود صددرصد بودنش تمام اینها بهترین دلیل است برا اینکه تو مجنون نیستی  آیا دلیل بر مجنون نبودن پیغمبر بهتر از این .

که قلم وحی است و خود وحی است و رسول الله ،‌یا فرض کنید وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى  وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى  میخواد اشاره کنه همانطوری که یک ستاره ای مثلا یک شهاب آسمانی سقوط میکند سقوط شهاب آسمانی برای بینندگان دلیل است از سقوط و بهترین دلیل است از سقوط همانطور نجوم وحی که هوی میکند و نزول میکند بر قلب رسول الله صلوات الله علیه 3157 همانطوری که اگر ستاره ای البته ستاره نیست شهابه 3203 شهاب آسمانی سقوط کرد در سقوطش مطلبی هست در نزول نجوم وحی در قلب رسول الله صلوات الله علیه مطالبیهست بنابراین خداوند که قسم میخورد به چیزی قسم میخورد به اون چیزی که خودش دلیله

ثانین و ثالثن ، ثالثن مگر هر کاری خدا کرد ما جایز است بکنیم. حکم شرعیست قسم حکم شرعیست قسم که حکم شرعیست در روایات است در آیات است که قسم به غیر خدا نباید خورد حتی قسمم که به خدا میخورید وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا  در مورد ضرورت است شما میتونید قسم بخورید در جایی که هیچ دلیلی ندارید و مطلب نباید همینطور بماند در اینجا قسم میخورید برای اثبات جریانی و یا برای نفی جریانی .

بنابراین نمیشود کسی استدلال کند به عدله ای از اون قبیل که ما عرض کردیم که تخلف به اخلاق الله و از این قبیل که ما هم قسم میخوریم به آن شکل ولی مطلب اینه که آیا اصولن درسته قسم به غیر خدا اثبات چیزی شرعن نمیکند نه چیزی رو نفی میکند شرعن و نه اثبات میکند چیزی رو شرعن درسته اما جایز است یا جایز نیست . جوازش دلیل میخواد دیگه جواز دلیل میخواد دلیلش قسم به جانم به عمرت قسم به ناموست قسم به مالت قسم به آقاییت قسم به چیز اینها دلیل میخواد

اگر شما قسم میخورید برای چی قسم میخورید برا که اثبات کنید محبتی را اثبات کنید بغضی را اثبات کنید جریانی که شرعن ثابت نمیشه . وقتی که شرعتن ثابت نمیشه بنابراین این کارها محتاج به دلیله و ما دلیل در این جریان اصلن نداریم .

بله باید بعد صحبت کنیم.

اینجا قسم نیست که ،بله ، بابیک ، به امک،‌و چه و چه قسم نیست . این است که همانطور که پدر تو احترام دارد با حفظ احترام پدر و با نظر احترام این مطلب چنینه قسم نخواهد بود قسم نیست ولو واو داشته باشد تا داشته باشد لام داشته باشد قسم در حقیقت نیست.

چون قسم اونطوری که … ببینید اونطوری که اول عرض کردیم اصولن یمین دارای دو بعد است یک یمین خودی یک یمین ربانی ،‌ وقتی یمین ربانی در کار باشه یعنی خدا هیچکارست در صورتی که الله در کار است و میشود به وسیله قسم بالله مطلبی اثبات کرد دیگه دیگران چیکارن.

این 3442 میشه در حقیقت تقدیم الله بر غیر الله ولی مطلب باز بحث داره که آیا قسم خوردن در جایی که صدق باشد در جایی که صدق باشد در جایی که صدق باشد و درست باشد قسم به غیر الله بخورد انسان این واقعن کاری انجام میده آخه معمول مردم اینه مثلا من یادماست که در تهران بودیم سیو چند سال پیش در مسجد امام فعلی و شاه سابق لعنت الله علیه اینجا دو نفر نشسته بودن با هم قسم میخوردن اومدن از من مطلبی رو سوال کردن گفتن آقا ما قسم خوردیم به امام حسین قبول نکرد به امیرالمومنین قبول نکرد به پیغمبر ،‌به حضرت عباس قسم خوردیم،‌این امام نزدیکتر رو باید قسم بخورید

گفتم همه اینها غلط است قسم میخورد که به حضرت عباس قسم به امام حسین قسم که این مالی که تو طلب داری ادعای طلب داری این طلب از من نداری خب داره عمل میکند در این موارد اینها حکم شرعی روش باز کنند که واقعن با قسم به غیر الله مطلبی رو ثابت کند و مطلبی رو نفی کند این قابل قبول است یا نیست این قابل قبول اصلن نیست بلکه در اینجایی  که نمیخواد چیزی ثابت کنه شرعن نمیخواد چیزی ثابت کنه،‌نه شرعن میخواد چیزی رو نفی کند و نه چیزی میخواد ثابت کند

در اونجا بحث است که آیا قسم در اون جور جاها جایز است یا قسم در اونجور جاها جایز نیست.

از متبلات روزه قسم به پیغمبر نیست. قسم نیست ،دروغ به  پیغمبره اگر دروغ به پیغمبر ببندید ببینید اگر نسبت دروغ ‌، به پیغمبر خدا بدهد مبتل روزه است منتها اونم توضیح داره برای اینکه یه مرتبه است که یه چیزی رو میگه میگه پیغمبر فرمودند شاید ، یا خیال اینست که پیغمبر فرمودند ولی واقعا دروغ در اومد این مبتل نیست مبطل اینجاییت که واقعن مطلبی رو میداند خدا نفرموده و بگد خدا فرموده اینجا مبطل ایمانه ،‌صوم مبطله ایمانه ما در مبطلات صوم داشتیم سه مبطل فقط صوم داره اما کسی که دروغ خدا قسم صحبت نیست ها ،‌کسی که دروغ به خداوند نسبت بده یا دروغ به ائمه نسبت بدهد این در حقیقت بدعت گذاشته است و این مبطل ایمان است و نه مبطل عرض میشود که صوم میشه در حقیقت .