پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و شصت و سوم درس خارج فقه

نذر و عهد

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

الزامات شرعیه چه در بعد ایجابی که وجوب باشد و چه در بعد سلبی که حرمت باشد اینها یک بعدش بعد اصلیست و یک بعد بعد فرعیست. بعد اصلی اموریست که خداوند متعال واجب فرموده است که بعنوان اولی و چه بعنوان ثانوی و چه به هر عنوان . محرمات هم چیزایی که منع فرموده است به هر عنوانی از عناوین چه عنوان اولی باشد و یا ثانوی و یا عناوین دیگر

و بعدن رجحان هاییت از نظر ایجابی و سلبی که رجحان از نظر ایجابی استحباب است و از نظر سلبی به قول معروف مکروه است و به قول صحیح مرجوح است . این چهار بعد از احکام اصلیه الهیه و مراد از اصلی اینست که ایجاب یا تحریم یا استحباب یا مطلوب بودن این از نظر مستقیم شرعست چه در بعد اولی باشد و چه در ابعاد دیگر باشد.

مرحله دوم اینست که اختیار به مکلفین محول شده است که واجبی را واجب تر حرامی را حرام تر مستحبی را واجب مرجوح و مکروهی را حرام کند  و این در سه جهت امکان پذیر است . از جهت قسم و عهد و نذر ، قسم و عهد و نذر در بعد شرعی هر سه با شرایط شرعیه اش الزام آورند . قسم الزام آور است البته قسم در جریانی که انسان میخواد انجام بده فعلی که میخواهد انسان انجام بدهد یا کاری که میخواد ترک کند انجامش یا واجب یا راجح و ترکش یا حرام یا مرجوح و مکروه در اون بعد قسم عرض میکنیم نه قسم نسبت به اثبات چیزی یا سلب چیزی که قبلن بوده است.

قسم برای اثبات یا سلب عهد از برای اثبات یا سلب نذر از باری اثبات یا سلب به شرطی که کلن متعلشون رجحان داشته باشده الا عهد با مردم که بحث میکنیم عهد با مردم نه عهد با خدا عهد با مردم که بحث میکنیم اینها بعد دوم از اموریست که الزام مالا یلزم است یا الزام الزم است که واجب رو واجب تر کردن و حرام رو حرام تر کردن

حالا قسم و نذر و عهد مشترکاتی دارند و اختلافاتی هم دارند. از باب کفاره کفاره نذر و عهد معل الله البته نه عهد با دیگران این رو بحث میکنیم کفاره نذر لله و عهد مع لله کفاره صوم است. اما کفاره قسم به نص آیه مربوطه اش إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ این در باب کفاره این یک بحث .

همین دیگه بله قسم میگه قسم نیستش که . خب این یک فرق است بین قسم و نذر و عهد ، که از نظر کفاره است . و فرقهایی بین نظر و عهد هست . نذر فقط با الله است اما عهد معللله و مع غیر الله است . یا شخصی با خدا عهد میکند که نماز شب بخواند یا چه کند یا نکند که متعلق رجحان دارد یا عهد میکند سر ساعت دوازده بر سر فلان کوچه شما با او باشید.

در جایی که عهد مع الله است متعلق به حمل است اینجا طبعا چون اگر متعلق رجحان ندارد شما نمیتوانید به او رجحان یا رجحان بیشتری بدهید اما عهد مع ناس چنین نیست مع ناس عهد در بعد محرم و مکروه که معلومست غلطه اما در جایی که امری مباح است هرگز استحبابی ندارد وجوبی ندارد رجحان از نظر شرعی ندارد که سر ساعت دوازده شما در فلان کوچه با هم باشید .

اما از نظر جریان زندگی با هم عهد میکنید که در فلان ساعت فلان جا با هم باشید. در اینجا متعلق رجحان شرعی لازمه داشته باشه اما رجحان عرفی باید داشته باشه اگر رجحان عرفی ندارد که سر ساعت دوازده در فلان محل با هم باشید آخه لغو است این کار چون لغوه اطلاف وقته وقت را تلف کردن است و تضییع وقت است که راه رو برید و اونجا بیخود با هم باشید اما رجحانی که در باب عهد مع الله است و نذر مع الله است رجحان شرعیست که اشاره مقدس اون رو واجب دانسته یا مستحب اما در اینجا نخیر رجحان رجحان عرفیست.

اگر عرفن به حساب معامله ای از معاملات یا بر خوردی از برخوردها در زندگی شما رجحان دارد که عهد کنید با فلان کس در فلان جا باشید در اینجا عهد الزام آور است این یک فرق است بین نذر و عهد ، فرق دیگر اینست که نذر فقط مع الله است اما عهد هم مع الله است هم مع غیر الله است . فرقی که بین عهد مع الله و مع غیر الله است اینست که در وجوب وجوبه در اینکه عهد اگر مع الله باشد اگر انسان تخلف کند کفاره دارد کفاره اش کفاره صومه اما اگر شما عهد مع غیر الله کنید دیگه کفاره نداره واجبست وفا کنید به عهدی که با غیر الله اناجم دادین متعلق رجحان دارد متعلق حتی وجوب داره فرض کنید.

اگر متلق وجوب دارد متعلق رجحان دارد متعلق رجحان شرعی دارد متعلق رجحان عرفی دارد واجبست به عهد تان عمل کنید اما اگر به عهد مع غیر الله عمل نکردین فقط کار حرام کردین دیگه از کفاره هرگز ندارد. خب بعد راجع به نذور و عهود فعلن بحث است که …

بله دیگه ، عهد هم مع الله باید مشروع باشه مشروع نه ، مشروط ،‌این گاه حالا عرض میکنیم این عهد و نذر گاه مشروط است گاه غیر مشروطه مثلن نذر میکند بالله و عهد میکند مع الله فلان کارو انجام بدهد باشرط هم با شرط امکان دارد هم بلاشرط امکان دارد با شرطم یا اگر خیریه نداشتید لله 0800 یا اگر فلان شر نرسید لله علیک ذلک اینارو عرض میکنیم بحث میکنیم.

خب اینجا در صفحه دیویستو بیست جلد دوم تذکرت الفقها میفرماید که 0819 اولن این نذر و همچنین عهد در قرآن شریف آیات بسیار دارد نذر عمل خودت یا نذر کنید که عملی نسبت به غیر انجام بشد اینطوری که در باب یمین عرض کردیم مثلان راجع به ام مریم سلام الله علیها رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا متعلق نذر باید ممکن باشد از برای ناذر اینجا ممکن است چرا برا اینکه نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًابه امکان اوست که وادار کند ما فی بذل را که محقق باشد در بیت الله اگر امکان نداشته باشد نمیشه

یا قبولی فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا حالا نسبت به متن بحث میکنیم فعلن 0918 تکلیف در ناذر شرطه تکلیف کافیه نخیر برا اینکه اگر شخصی مکلف است در حد اقل تکلیف که از نظر ما بحث 0933 ولکن رشد نداره. رشد مالی ندارد رشد اعمال اجتماعی ندارد اگرم نذر کند چنان کند که مستلزم مالیست این رشد نداره بنابراین اینجاست که تکلیف کافی باشد از برای نذر ،‌نذر در تکالیفی که دو رکعت نماز بخواند بره وضو بگیرد مطلبی نیست اما نذر که فلان مبلغ رو به فلان جا خرج کند این رشد مالی دادیم براش یا فلان کار را از نظر اجتماعی انجام بدن این رشد کاری لازم داره

بنابراین تکلیف خالی کافی نیست. خب بعدش 1010 شرطیست در مورد بحث ، 1022 خدایا اگر مراجعه بفرمایید من چنین خواهم کرد یا شکر است برای دفع کسالت . دفع ضرر دفع چنین. 1040 خیلی خب ،‌حالا بعدن راجع به متعلقاتم بحث میکنیم در صحفه دویستو بیست یک 1101 متعلق نذر گاه بینه یک روز روزه گرفتن فلان مال را به فلان جهت یا به کسی دادن ،‌نخیر میگد که 1120 همین ،‌مالست عبادتست زیارتست کاریست ، در اینجا میگیم که اینجا دو مراد میتونیم استفاده شد یکی 1136 مراد اخیرن مالست خب مالی نیست.

مراد عبادت است خب دو رکعت نماز انجام میده . مراد کار دیگرسیت کمک به غیر است منتها حداقل کافیه. اما اگر مراد رو اصلا معلوم نیست لله علیه عمل خیرا این خیرا مطلقه پس بنابراین فرمایش علامه اینطور نیست که یا این یا اون یا اون که 1205 اما در بعد اول اگر مراد از خیر  مال است 1219 اگر عبادست 1221 یا 1223

بعد مطالبیست که اینجا واقعن باید فریاد زد . یعنی مقام عدل و عقل و شعور رو آقایون پایین آوردن تا چه رسد مقام عصمت رو که از اینجا باید یه مقداری بیشتر دقت کنیم که چرا آقایون فقها اینطور میکنند اگر فتوایی برخلاف حس یا برخلاف عقل یا برخلاف عدل یا برخلاف رجحان داده میشد خب مطلبی نیست اما نسبت دادن به معصوم که خلاف حس مطلبی گفته باشد معصوم خلاف حس خلاف عقل خلاف عدل مطلبی گفته باشد چرا نسبت به معصوم میدی  اگر شما خودتون یک کاری میخواید بکنید و این کار غلط و شما صحیح اینو دارید انجام میدین چرا نسبت به معصوم میدین ازاینجا شروع میشه 1316 میگیم چرا؟ اگر نذر کرد که 1335 این یعنی زمان.

زمان یک دقیقه است یک ساعت است یک سال است صد سال هست . این زمانه مطلقه زمانیست . چرا علامه بزرگوار میفرماید که 1348 استناد میکنند به آیه ای رو که آیه رو روایتی معنا کرده است 1358

چقدر عجیبه،‌اینطور استدلال میکند 1409 نسبت می دهند به امیر المومنین صلوات الله علی که در اینجا 1419 اون شش ماهیست که فرزند احیانن در رحم مادرست بعضی از فرزندان که اقلند ،‌ شش ماه در رحم مادرند بعد متولد میشن روایت میگد که 1433 یعنی ستته اشکر چون بعضی از فرزندان شش ماه در رحم مادرند میگیم اولن و ثانین و ثالثن و رابعن و بیشتر این حرف اصلا زمینه نداره چرا برا اینکه حین در قرآن شریف زیاد استماع شده 1453 مثلا

در جنت ، در عرض میشود که نار در برزخ در دنیا این جایی استماع شده به معنی مطلق زمانه پس چرا شما حین رو مقید میکنید به شش ما اولن ثانین مگر فرزندانی که در رحم مادر میمانند بیشتر شش ماه میمانند که شما شش ما میگین نه ماه میمانند این دوم . سوم کی گفته است 1520 حین در رحم مادر داره حتی اگر حین در رحم مادر شش ماه بود کلن آیا شش ماهی که فرزند در رحم مادر است 1534 عروسو دومادی که تازه ازدواج کردن و حملی شده است این دائمن ذکر کند کی شود متولد گردد پسر باشد دختر باشد چنین باشد چطور 1547

چطور فرزندی در رحم مادر حتی وقتی که بیرون میاد شاید کمتر 1554 وقتی که در رحم مادر است این چطور 1557 این سوم چهارم اگر هم در قرآن شریف استمعال شده باشد 1604 در این آیه در شش ماه و شش ماه هم اگر 1609 نباشد تازه شما یک مصداق خاصی رو تعمیم میدید نسبت به کل جاهایی که این انسان میده .

مثلا فرض کنید که به آیه دیگر استدلال کردن تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا  ثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ  تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا   رو آقایون میگن که هر شش ماهی کی گفته است هر شش ماهی درخت ثمره میده،‌ هر یک سال ثمرده میده  ، درخت هایی که هر شش ماهی ثمره میدن درخت هایی هستن که استثناعن در سال دو بار ثمره میدن اما نوع درخت ها در سال یکبار ثمره میدن اولن ، ثانین اینجا مثل به چیزیست که واقع نمیشه . که کلمه طیبه آیا کلمه طیبه در شش ماه یکبار ثمره میده یا کل حینن هر آنی ثمره میده

یعنی مثل زده است به شجره طیبیه ای که أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ  یعنی هیچ آنی فاصله ندارد . شما به چه حساب میاین آیه رو اینطور خراب میکنید آیه رو خراب میکنید کلام معصوم رو خراب میکنید اصلا روایت در اینجا ذکر شده عرض میشود که …

خبر سومی ،‌ 1743 اولن زمان در قران ما نداریم اینطوری ببینید زمان در قران ندرایم لفظ زمان در قران به طور کلی در هیچ جایی از این نیست ،‌ حالا این بنده خدا 1807 به چه حسابی زمان خمس اشکر،‌در چه آیه ای زمان خمس اشکر اگرم آیه ای بود و زمان خمس اشکر بود آیا یک مصداق خاصی رو باید تعمیم داد به کل مواردی که زمان هست بله،‌1828 سه تا ترشح چرا 1830

کجا  سه تا ترشح داره اینجا 1838 آخه بعضی وقتا انسان باید که غلط گیری بعد باید صحیح گیری کنه ما هرچیزی زیاد کنیم یک کلمه صحیح در این مطلب نیست نه حین ستت اکشره و نه اگر ستت اشکر باشه اکثریت داره و نه اگر اکثریت داشته باشه ستت اشکره در این حین مقتضی اینست که در کل اینجا ها 1922

مثلا فرض کنید که 1928 یعنی ستت اشکر،‌یعنی شش ماه در جهنم به وجوهشون نار میرسه که حین هم شش ماه باشه این حرف 1941 پس بنابراین این متن رو باید به طور کلی برداشت از این کتاب 1946 ستت اشکر نیستش ،‌صوم حینن، ولو قال زمانه فقط است نه زمانن خمست اشکره نه حین ستت اشکره بلکه 2000

اگر گفت من حالا تعبیر خوهد شد من مدتی روزه بگیرم خب مدتی روزه بگیرم این حداقلش سه روزه چهار روزه پنج روزه حداقل چقدر روزه زمانی میگیرم اینم حداقلش بسته به اینست که نظر داره اما لفظ حین با لفظ زمان لفظ حین شش ماه هست لفظ زمانم پنج ماهست یعنی چه وانگهی اگه اینجا من زمان بگیرم به شش ماه شما حمل کنید هیچ شخص عاقلی اینکارو نمیکنه

به من عهد کند که شش ماه متوالی روزه بگیرد نشدنیست این قضیه. عرض میشود که 2047 و تمامی این دو معنا اینجام همینه ببینید 2056 اگر که این اولن چه بازیست انسان در بیاره که نذر بالله علیه 2103 خب بگه چقدر حالا فرض کنیم نگفت چقدر نگفت چقدر چجوره اگر نگف چقدر جریان از این است که کثیر اونچه را که عرف نسبت به من کثیر می بیند

آنچه را که در نظر دیگران کثیر است ،‌ولی اگه گفتش که 2123 نه خودش کثیر میدونه چیه و نه نظرش این است که اونچه را که نسبت به من کثیر میداند نسبت به دیگر کثیر نمیداند معنا ندارد . حالا در اون بعدی که امکان داره میگد که کثیر در نظر عرف نسبت به من چقدره ،‌آیا مردم فرق میکنند چرا 2144 میفرماید که 2145 یه ادمیست که هشتاد درهم سرمایه داره فقط هشتاد درهم سرمایه داره نذر کرد که من مال زیادی دارم زیاد بده یه درهم دو درهم یک کسیست که هشتاد میلیون درهم داره ، هشتاد میلیون درهم سرمایه داره بگد که من مال زیادی خواهد داد زیاده،‌ یک کسی که نخیر این آدم وضع مالیش جوریست که هشتاد حد ابتدایی کثیر مالش ، پس چراعلامه بزرگوار یکسره در این سه بعد در این مثلث میفرماید که اگر نذر کند مالی زیادی بده هشتاد درهم نخیر اینطور نیست  هرکس حد خودش

نسبت به خودش اون وقت به چه استدلال میکنند آقایون به 2237 خیلی عجیبه 2241 به آیه چیکار دارید شما اخه خودتون حرف دارید بزنید به آیه چیکار دارید آیه رو خراب میکنید. 2247 میگد که این مواطن کثیره بر حسب خارجی هشتاد موطن ،‌در هشتاد جنگ خداوند مسلمونارو کمک کرد بنابراین کثیره و کثیر یعنی هشتادتا میگیم اولن کثیر در باب جنگ غیر از کثیر در جای دیگر است.

حالا کثیر در باب جنگ غیر از کثیر در جای دیگر است . اولن در باب جنگ کثیرش خیلی کثیره، برای اینکه جنگ معمولا 2321 نمیشه . پس مواطن کثیره هشتاد جنگ که مواطن کثیر است در مال هشتصد هزار میشه هشتاد هزار میشه اینطور نیست که اولن ،‌ثانین 2332 نمیخواد بگه معنای کثیره هشتاد تاست نخیر جنگهای هشتاد گانه شده است خداوند به تعبیر آن فرمود مواطن کثیره

معنیش این نیست که کثیره یعنی هشتادتا کثیره در اینجا معنی هشتاد تاست ولی در اینجا مورد اینست که هشتاد مورد خداوند شمارو کمک کرده . کثیره همش اینجوریه نخیر وانگهی اگر کسی گفتش که من مال کثیری بدهم همونطوری که عرض کردیم مال کسی خیلی زیاد است کثیرش زیاده خیلی کمست کثیرش کمه متوسط است کثیرش متوسطه پس چرا شما به این آیه استدلال میکنید و حمل میکنید بر کل جهات 2409 خب بعد، 2415 این خیلی جالبه. یک کسی نذر کرد حالا یا نذر شخصی یا نذر غیر شخصی نذر کرد اگر خداوند چنینو  چنان بفرماید من کل مالم رو صدقه میدهم.

خباین چجوره، این نذر صدقه کل مال خب چجوره، یجور اینست که هرچه مال داره خانه داره فرش داره زندگی داره مغازه همه رو بفروشه تا نذر بده این که حرامه که ،‌این که حرام است کمااینکه در سوره مبارکه اسرا راجبه رسول الله صلوات الله علیه دارد که 2502 انسان هرچی دارد بده ولذا روایت دارد شخصی اومد خدمت امام علیه سلام عرض کرد من نذر کردم که هرچی دارم بدم ولی فکر کردم خانه رو بفروشم زنم رو بفرستم خانه باباشو مغازرم بفروشم ، این چطور میشه

میگه این دو جوره یک جوره امام اصلاح فرمودن یک جوری که قابل اصلاح نیست اون جوری که قابل اصلاح نیست اینست که نذر کرده است که اگر خداوند چنین کرد کل مالش را بلافاصله یا با فاصله کم بعد از اینکه او جریان انجام شد بده خب این نذر باطله اصلا متعلق نذر رجحان داشته باشه  . انسان به طور کلی تمام اموالشو بده زنشم طلاق بده زندگیشم بره بره کنار کوچه واسته گدایی کنه خب نمیشه

اما اگر نذر مطلقه نذر کند که اگر چنانچه خداوند چنان دستوری فرمود من کل اموالم رو علی التدریج تا آخر عمر بدهم، علی التدریج یعنی چه یعنی فرض کنیم الان یه میلیون داره یه میلیون رو الان بده که به طور کلی بدبخت میشه اما نخیر تدوین میکنه مالش چقدره مال چقدره از حالا تا آخر عمر کم کم کم طوری که نه خانم نه زندگیم نه 2623 از بین بره اینا از بین نره این درسته بنابراین نمیشود این تعبیرو به طور کلی کرد که 2630 این 2637 در کجاست در جایی که نذرش عام باشه . اگر نذرش خاص باشد که قابل قبول نیست.

روایتش 2646 حالا عهده نظره هرچی  عهد هست ، 2709 خب حالا چون نظر چنین کردن 2721 ظاهر عبارت اینست که این عهدش عهد فوری بوده نه عهد غیر فوری . اما بر حسب نقل امام عهد را به غیر فوری معنی کرده اند در اینجا دو حال داریم اگر چنانچه عهدش و الزامش فوری بوده اصلا باطله اگر عهد و الزامش مطلق بوده خب درسته. اما اگر عهد و الزامش فوری بوده میشود امام محول به غیر فوری کند،‌ اگر عهد کرده است که خدایا اگر مرو عافیت بدهی از فلان کسالت من فورن تمام مالم رو بدم این که باطله این که باطل است چجور میشه محول بشد به غیر فوری بنابراین باید اینطور گفتش که ظاهرن این طرف نظرش فوری نبوده نظرش اعم بوده ولی خیلی مقدس بازی در اورده خواسته فورن این عهد رو انجام بده و تمام مالش رو بفروشه اینطوری میشه اصلاح کرد و عرض میشود که توجیه کرد.

بعله، 2832 اینم درست نیست. مشکل داره، اگر فرض کنید که این حالا مرد، نوشت داد به یه شخصی که اگر من مردم وصیت کنه که تمام مالمو بفروشه و صدقه بده چرا برا اینکه زوجه ارث نداره مگه ،‌اگه دینی باشد اگر وصیتی باشد میراثی باشد انسان اصلا میتوند کاری کند که وراثش محروم از ارث بشن، مخصوصن وراثی که محتاج هستن وراثی که احتیاج دارن چطور میشود انسان مالشو وقف کند یا به کسی ببخشد یا در زمان خودش یا بعدن،‌ اوسع در اینجا معنا ندارد چرا برای اینکه اوسع در جایی معنا دارد که این مال این نذر درست باشد.

و این نذر درست نیست وقتی که نذر درست نیست چطور وصیت کند به کل مالش و حال اینکه به ثلث مال بیشتر نمیتونه وصیت کنه به ثلث مالم در زمانی میتونه وصیت کنه که ضرری به ورثه وارد نشه بنابراین حدیث خیلی عجیبه باید که صحیح گیری شود.

3011 کم کم بده پس در بعضی ابعاد درسته در بعضی ابعاد درست نیست و کلن در اون ابعادیم که درست است این نذر و این عهد در جاییست که نذر و عهد مطلق باشه اگر نذر  و عهد مطلقست اگر می تواند کم کم بدهد با حفظ نفقه زنش با حفظ ارث با حفظ چه اشکال نداره اما اگر با حفظ نذر بده وصیت کند به شخصی و در ورق بیزاع بنویسد که اگر من مردم حالا بفروش حالا بفروش اینجا زمینه ندارد پس این درست نیست.

بعله، صفحه دیویستو بیست چار 3111 اینجام حرف داره نذر کرد که فردا روزه بیگیره، ولکن فردا اتفاق افتاد براش سفر سفر کرد ،‌سفر کرد سفرو میکند اما قضا میکنه میگیم چرا اولن سفر سفر لازمی بود یا سفر لازمی نبود. اگر سفر سفر واجبیست و اوجب است از تحقیق نذرش از باب تقدیم اهم بر مهم سفر میکند و نذر باطله دیگه بله نذر کند که روز عرفه امسال در عرض میشود که کربلا باشه، و بعد به همین شکل که بگیم نذر ،‌رد صورتی که آدم نذر کنه که فلان روز روزه بگیره و فلان روز رو جوری شد که الزامن یا سفر کرد یا چه حالا آیا این چه سفریست اون سفری که روزه درش حرامه البته

و الا سفری که روزه درش حرام نیست که مطلبی نیستش که سفری که روزه درش حرام است به موجبه عسرست در این سفر گرسنگی و شدت به اندازه ایست که مریض میشه در اون سفر نه اون سفری که آقایون میگن نه

حالا اون سفری که روزه درش حرام است اتفاق افتاد و این سفر وجوبش از وجوب انجام نذر اهم بود در این صورت بیاد چیکار کنه بیاد سفر کنه ،‌سفرو انجام میده سفری که انجام داد معلوم شد که متعلق نذر رجحان نداشته پس نذر ثابت نیست. پس چرا قضا کنه چون قضا برای فوته اذ مافات که مافات جمعه فوته اگر فوت فوت ان تقصیرن بوده اگر این سفر سفر واجبی بوده و اوجب بوده پس این ان تقصیرن نیست اما اگر سفر سفریه که لازم نیست نذر کرده است فلان روز روزه بگیره خب فولان روز میخواد سفر کنه سفر واجبیه سفر حرامه در اینجا ؟ خب کسی سفر در اینجا حرامه اگر سفر کرد باید در سفر روزه رو بگیره،‌اگرم عصر هست اگه در سفر روزرو نگرفت باید بعدن این روزه رو بگیره چرا برای اینکه فات است یعنی به تفسیر خودش این روزه رو روزه فوت کرد

بنابراین این عبارتم قابل تعمله حسابیست که 3335 نخیر اینطوری نیست. بعله…

چطو نباشه، ببینید نذر آمده بود؟‌همین دوران امر بین اهم مهمه اگر نذر کرد فلان روز اطعام کنه یعنی اطعام واجب میشه اگر اوجب از اطعام در اون روز اتفاق افتاد اون اوجبو باید عمل کنه و نذر متعلقش رجحان ندارد به دلیلی،‌بله اگر نذر گذاشته من فلان روز اطعام کنم و اگر نشد روز دیگه بسم الله نذر درست اما اگر نذر متعلقش روز خاصه و روز خاص رجحان ندارد چون اوجب در کارست بنابراین تحولی به قضا معنا ندارد.

بعله، 3434 میگیم چرا،‌اگر زن نذر کرد که فلان روز روزه بگیره ولکن فلان روز حالت نفاس بهش دست داد و حالت حیض بهش دست داد خب آیا متعلقه نذر رجحان داشته یا نه حرامه ،‌روزه گرفتن در حال حیض یا در حال نفاس این حرامه،‌بنابراین این من حیصو لا تعلم نذر کرده است روزی که براش روزه حرام است روزه بگیره خب چرا و کذا چرا ،‌میگد و کذا اینو باید قضا کنه بعدن

خب ، 3508 اینجا چه فرقی کرد چه عید باشد که روزه حرامه چه فسا باشد چه حائز باشد در هر سه صورت چه فرق میکنه،‌ عرض میشود که بعله بله، نه اگر سفری باشه که حرام میشه روزه اگر سفری باشد که عسرست و حرام است روزه چون این سفر عسر رو خودش انجام داده و این اضطرارو خودش ایجاد کرده بنابراین خودش باید جبران کنه این رو. خب عرض میشود که ولو کان عیدن چطور اگر نذر کرد و عهد کرد که فلان روز رو روزه بگیره و بعد معلوم شد که عید است ابطال میکند قضا ندارد چرا برا اینکه متعلق نذر اصلن جواب اینست که چون میگه در باب مطلب بعدیم 3603 رجحان دارد. اینجام روزی رو که حیض خواهد شد و نمیدانه و نفاس خواهد شد و نمیدانه نذر کرده روزه بگیره و چرا قضا کند این روزه رو .

خب این هم مربوطه به ابعاد نذر ، بعد راجبه عهده بنابراین وضع کلی در باب نذر اینست که به طور کلی اینست که متعلق باید رجحان داشته باشه و رجحان واقعی داشته باشه نه رجحان علمی،‌نه اینکه من از نظرم در مورد اشکال ندارد نخیر رجحان واقعی امکان داشته باشه و رجحان حالا،‌ سوال، آیا این امکان و رجحان اگر مثلن فرض کنید که نذر کرد فلان روز روزه بگیره و روزه گرفتن فلان روز و چند روز حرجه ،‌این حرج اگر امر حرجی باشه واجب نیست اما رجحان دارد.

اگر یک عمل مستحبی بسیار بسیار سخت باشد بسیار به شرایطی استحبابش بالاتره بنابراین نذر کرد چیزی که متعلقش راجحه متعلق رجحان داره بعنوان حرج بنابراین نذر عملی که حرجیست این نذر رجحان دارد و ارجحست از عملی که حرجی نیست و استحبابیست که حرجی در کار عرض میشود که نیست این مربوط به ابواب نذر اما ابواب عهد ،‌ برای فردا انشالله