جلسه ششصد و نود و پنجم درس خارج فقه

حدیث ثقلین – ارث

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل علی محمد و علی آله الطاهرین

بر مبنای بحث مختصر و در عین حال عمیقی که در روایات متواتر ثقلین شد با نظر اصلی و  اولی به  آیاتی که قرآن را در بعد اول و سنت را در بعد ثانی مصدر شریعت می دانند وظیفه فقهی فقیه صحیح الفقاهه معلوم است فقیه صحیح الفقاهه کسی است که اولا بر مبنای نص یا ظاهر قرآن فتوا دهد و ثانیا بر مبنای سنت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و سنت چنان چه عرض کردیم متوقف روایت نیست و همچنین مطلق اقوال ائمه بلکه رسول الله هم نیست چون احکام رسول الله صل الله علیه و آله و سلم احیانا به نص قرآن و یا ظاهر قرآن نسخ شده است که نمونه اش رو عرض کردیم که شستن پاها ست در چهل حدیث از رسول الله صلوات الله علیه ائمه  معصومین نقل کرده اند وکرده اند و نسبت به ائمه معصومین علیهم السلام که نسخ در کار نیست چون ناسخ و منسوخ در زمان وحی است بعد از انقطاع وحی نه ناسخی در کار است و نه منسوخی قرآن شریف تمام و سنت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم تمام بنابراین سنت چرا نسخ کند ناسخ نبوده است اول و قرآن چه چیزی را نسخ کند سنت که در لحظه آخر وحی تمام است چه وحی قرآنی و چه وحی سنتی ناسخ و منسوخی در کار نیست بنابراین اقوال ائمه علیهم السلام که نقل از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم است از چند حال خارج نیست یا موافق اقوال اصیل رو عرض میکنم یا موافق یا نقل نصا از پیغمبر است یا اگر نصا از پیغمبر نیست معنا از پیغمبر است و لذا روایت ما زیاد داریم که هر چه ما می گوییم قول پیغمبر است الهامات خاصه اضافه بر پیغمبر ما نداره آنچه بر پیغمبر وحی شده کتابا و سنتا تماما بدون کم و زیاد منتقل به ائمه علیهم السلام شده بعد در hموضوعات بله در احکام نه احکام جدیده ای بعد از

معنا نداره باشه برای اینکه اگر زیادی یا نقض در احکام قرآن و سنت در زمان ائمه باشد که خلاف وحیه دیگه بدعته  چون وحی بر ائمه که نمیشه و حامل احکام وحی الهی ست در بعد اصلی کتاب و در بعد فرعی سنت بنابراین اقوالی که از رسول الله صلوات الله علیه نقل میشه قطعی البته چه از غیر طریق ائمه و چه از طریق ائمه  چند حال خارج نیست از دو حال خارج نیست  اینکه قطعی ست یا موافق کتاب الله است یا  نه موافق و نه مخالف این دو حال اگر موافق کتاب الله است و یا نه موافق و نه مخالف مقبول است و اما سوم که مخالف کتاب الله است مقبول نیست میگیم بله رسول الله چنین فرمودند و لکن آیه قرآنی نقضش کرده چنانچه آیه وضو که در آخر ما نزلت در سوره مائده نازل شده است نقض کرد چهل حدیث را که روایت است از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه که پاها را به جای مسح باید غسل کرد و لکن آیه مائده که نازل شد پیغمبر مسح کرد و دستور نقض داد این راجع به پیغمبر  اقوال ائمه معصومین علیهم السلام هم عرض می شود که دارای چند بعد است البته یقین یقینیات چند بعده البته یک بعد اضافه دارد بر یقینیات پیغمبر و اون بعد اضافه بعد تقیه است چون پیغمبر که صاحب شریعت است تقیه نمی کرده و تقیه معنا نداشته اما ائمه علیهم السلام به اختلاف فرق اسلامی تقیه میکردن اما ائمه علیهم السلام احیانا تقیه میکردن بنابراین واقعا امام صادق مطلبی رو فرمودن اما عنوان تقیه دلیل نیست از کجا بدانیم که تقیه هست یا نه باید عرض بر کتاب کنیم اولا و بر سنت قطعی رسول الله ثانیا این یک  دوم که شرکت دارد با رسول الله صلوات الله علیه این است که امام مطلبی را حکمی را بیان می کند از پیغمبر اکرم یا نصا یا بالاخره از رسول اکرم است عنوان امام ولکن منسوخ است بله در احادیث شیعه راجع به غسل پا شستن پا در وضو ائمه از پیغمبر نقل می کنند و لکن از پیغمبر نقل کردنشون معلوم نیست که ثابت باشد یا دروغ بلکه این حکم با آیه مائده عرض می شود که منسوخ است بنابراین محور محور اصلی و محور فرعی که ما در احکام داریم اولا کتاب الله است بعد سنت رسول الله سنت قطعیه است سنتی که تقیه نداشته باشد سنتی که منسوخ نباشد فهم اینکه تقیه ندارد و فهم اینکه منسوخ نباشد این است که با کتاب الله موافق باشد و فهم اینکه دریافت این که اصلا از معصوم صادر شده است باز باید که با کتاب الله موافقت کنه یا مخالفت نکنه این اصل برخلاف آنچه بزرگانی فرمودند و نوشته اند در کتاب ها که درسی حوزه هم هست راه علم مسدود نیست راه علم مفتوحه راه ظن و شک و احتمال مسدود است و راه علم مفتوح است راه  علمی هم که می گویند که مستند به علم است راه علمی باز مسدود است در احکام در  موضوعات دائمی  مسدود نیست راه ظنی هست راه شکی هست و لکن در احکام راه علم مفتوح است کلا کما اینکه آیا در زمان خود رسول الله صل الله علیه و آله و سلم کسانی که می توانستند خدمت حضرت شرفیاب شوند یا احادیث قطعی غیر منسوخه رسول الله رو به دست بیاورند کلا در کل احکام آیا راه علم برشون مسدود بود نخیر  کتاب کتاب قرآن کتاب اول علم است و سنت قطعی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بعد دوم قطعی بیانگر احکام است اما استطاب و برائت مال موضوعات است مال احکام عرض می شود که نیست بنابراین درست نقطه مقابل حرفی که تاکنون شنیده اید و حوزه ها می شنوند و خواهند شنید که باب علم مسدود نیست بلکه باب علم مفتوح است باب ظن مسدوده برای اینکه قرآن شریف از جمله آیاتی که در این باب می فرماید در سوره اسرا  

و لا تقف ما لیس لک به علم

علم نه ظن آنچه که بهش علم نداری پیروی نکن حالا سوال آیا کل احکام الله که در کتاب و سنت است می شود بهش دست یافت علما یا نمی شود علما بهش دست یافت اگر می شود بهش دست یافت علما البته از راهش و اهلش مطلبی نیست

لا تقف ما لیس لک به علم

اما اگر حتی یک حسن تا چه رسد چند حسن از احکام الله که در کتاب و سنت است نشود از طریق علم بهش دست یافت این تناقض میشه برای اینکه

قل فبلله  حجت بالغ اولا

حجت خدا حجت رساست و بلوغ هم بلوغ احتمالی نیست بلوغ شکی نیست بلوغ ظنی نیست بلوغ علمی باید باشه اگر بلوغ بلوغ علمی نباشد اولا نابالغ است حتی اگر ده درصد نود در صد عرض می شود که ظنی باشد و ده درصدش نه این نابالغ است  بلوغ به معنای صد در صد است اولا و ثانیا تکلیف این قضیه

لا تقف ما لیس لک به علم

و آیاتی که نهی می کند از تبعیت از ظن

ان ظن لا یغنی من الحق شیئا

و الی غیر ذلک بنابراین آقایون مخصوصا کسانی که جدید تشریف میارین اونایی که قدیم هستند وحشت نمی کنند کسانی که جدید تشریف میارید وحشت نکنید اگر پنج حدیث ده حدیث پونزده حدیث اطباق علما ضرورت علما شهرت اجماع ما رد میکنیم به نص قرآن یا به ظاهر قرآن برای اینکه هیچ چیز در مقابل قرآن رنگی و نقشی هرگز ندارد بحث ما بحث ارث است و بحث ارث مقدماتی دارد که باید عرض کنیم بعد داخل متن بحث بشیم اصلا ارث یعنی چه کسی که ارث می گذارد چه چیز را می تواند ارث بگذارد  از نظر مالی البته از نظر علمی نه ارث علمی ارث اخلاقی ارث معرفتی ارث عصمت مطالب انتصاب انتصابه رحمان کسی که عالم است می گیرد علمش باهاش میره یا علمش میمونه اون ارثی که ارث مال است یعنی شخصی که می میرد خودش میرود در برزخ و مالش میماند آیا چنین معنایی در ارث نسبت به امور معنوی هست فلان کس عقلش زیاد علم زیاد تقواش زیاد اخلاقش زیاد معرفتش زیاد عقیده ش قوی یقینش قوی اینها اصلا معنا داره به ارث برسه با خودش میره دیگه بله اگر در زمان حیاتش آنچه را  دارد به دیگران انتقال داد ارث نیست ارث در مماته پس این که

العلما ورثه الانبیا

از این قبیل این به معنای این ارث نیست به معنای این است که اگر پیغمبر اکرم وفات کردند درست است  علمش باهاشون می رود اما عین همون علم را خدا منتقل به وصیش می کند این انتسابی ست خدا مننقلش می کند با تعلیم و با الهام و با چه این از این بنابراین ما در باب ارث ارث مال وضع فکری و مون وضع بحثی مون با ارث مقام و مال فرق میکنه فعلا بحث ما در ارث مال است حالا ارث مال مال چیه دونه دونه باید بحث کنیم مال چیزی ست که عینیت داشته باشد محسوس باشد فرش باشد ساختمان باشد زمین باشد درخت باشد طلا باشد نقره باشد نخیر ماترک ماترک که در قرآن شریف هست آنچه را وامیگذارد آنچه را  که با خود نمی تواند ببرد مالیت دارد مالیت منحصر به اموال عینی مثلا حق الخیار حق الخیار مالیت دارد عرض می شود که یا فرض کنید که حق القتل مالیت دارد حقوق مالی کلا که شما می دانید اینها جزو ماترک اند و همچنین حقوقی که قبلا نبوده است و با از بین رفتن مورث حاصل شده است بعد سوم پس بعد اول از ماترک که لفظ ماترک شاملش است اموال است اموال که همه می دانند اموالی که منتصل از انسان است اموالی که محسوس است و ملموس است بعد دوم حقوق مالیه ای که داشته است مورث بعد سوم حقوق مالی که نداشته مورث با آن از بین رفتنش این حق حاصل شده مثل حق دم اگر کسی کسی را کشت یا عمدا یا غیر عمد حالا این مقداری که مسلم است در عمد و غیر عمد و مشترک بینهما ست که در عمد اگر عفو کنند بهش این خود خونش بوده خود خون و حق دم مادامیکه آدم زنده بود مالی براش تصور نمی شد این آدم ثروتمند است چطور برای اینکه هزار مثقال طلا اضافه بر جانش است این حرفها نیستش که هزار مثقال طلای حق خون مرد و پونصد مثقال طلای حق خون زن موقعی ست که کشته شود تا کشته شد ماترک هست یا نه بالاخره ماترک مستقیم یعنی اینکه داشته باشد قبلا و با مرگش رها کند نخیر چه داشته باشد قبل از مرگش  رها کند چه با مرگش دارایی حاصل شود و رها کند این آن مرگ در آن مرگ که بین الحیات و الموت است یا طرف موت است در آنی که مرگ حاصل شد این مال حاصل شود یا حاصل بوده است حاصل بوده است ماترک امواله ست که قبلا بوده حاصل شود عبارت است از کفاره از خون بها از چه این ماترک ما بر حسب فکری که کردیم در باب میراث میراث هفت هشت ده شق است که بعضی از شقوقش قبول است و بعضی از شقوقش قبول نیست بعضی از شقوقش نیمه قبول است نیمه قبول یعنی مدتی بوده بعد رد شده حالا احتمالات رو عرض می کنیم آیا مالی که مال شخص است و مال غصب نیست مال مردم نیست مال دزدی نیست مال شخص است که از راه حلال به دست آورده وقتی که مرد این مال مونده این مال از چند احتمال خارج نیست احتمال اول احتمال عرض می کنم احتمال اول این است که این مال بماند و کسی حق تصرف در این مال رو نداشته باشد این غلطه برای اینکه اصلا مال از نظر اسلام باید که مصرف شود مالک داشته باشد مالک هم مصرف کند مصرف صحیح کند آیه سوره مبارکه نساء

و لا تعتسفوها اموالکم التی جعل الله لکم قیاما

مال برای قیامه قیام در مال یا قیام ممات یا قیام غیر ممات قیام ممات این است که رفع حاجت انسان کند ماکول و مشروب و ملموس و مسکن رو از اون مالیات گرفت و قیام غیر ممات با این مال تجارت کند زراعت کند چه کند چه کند بالاخره مال نباید بماند اختدام مال و نگه داشتن مال این خودش از محرمات اسلامی ست  و در ضمنه سلب و ایجاب آیه دارد

و لا تعتسفوها اموالکم التی جعل الله لکم قیاما

پس این احتمال اول رفت کنار مالک این مال که مرد دیگر مالک ندارد حالا یا مباح است که تصرف کنند یا مباح نیست مباح نیست که بدتر از بدتر این احتمال اول احتمال دوم این است که نخیر این مال منتقل می شود به هر کس بتواند تصرف کند احتمالات رو عرض می کنیم که در باب ارث قویا وارد بشیم احتمالاتی که به عنوان سلب و تقسیم پس احتمال دوم این است که این مالی که از مورث مانده و ماترک اوست این مال مالک خواهد داشت و لکن مالک خاصی نیست هرکس رسید و هر مقدار ورداشت مال اوست اینم بلبشوئه اینم هرج و مرجه یعنی چه این شخصی که مرده آیا در زمان حیاتش مالش رو به هر کس می داد مگر ارث استمرار حیات  نیست بله ارث مال الارث استمرار حیاته همانطوری که انسان در حال زنده بودن مصرف زنش میکرد مصرف شوهر مصرف پدر مصرف مادر مصرف فرزند می کرد در درجه اول اگر زیاد می کرد در درجه بعدی قضیه ارث هم استمراریست که نقش زندگی را بعد از مرگ دارد اما نقشی که درحال زندگی به اختیار خودش یا بلا اختیار خودش به اختیار خودش که معلومه بلا اختیار خودش اگر نمی خواست نفقه به زنش  بده باید بده شرعا نمیخواد نفقه به پدر و مادرش فقیر بده باید بده چه باید و چه به اختیار آنچه را که در حال زندگی می داده است یا وجوبا یا رجحانا نقش ارث نقش استمرار پرداخت های انسان است چه واجبا چه مستحبا بعد از ممات حالا هر کس بیاره یعنی چه این از چند بعد اشکال دارد اینکه هرج و مرج پیش میاد دعوا میشه نزاع میشه این بکش اون بکش دیگر اینکه آخه کسانی که در زمان حیات نفقه خوار این مرد بودن اونها مقدمند نه دیگران پس این احتمال دوم هم  میره کنار احتمال سوم احتمال سوم این است که الاقربا برای اینکه هرکس قوی تره جاهلیت همین حسن رو داشت جاهلیت حسن اول و دوم هم داشت ولی حسن سوم در جاهلیت مستمر بود در جاهلیت ارث این بود که به زن ارث نمی دادن به بچه پسر ارث نمی دادن به زن بزرگ ارث نمی دادن فقط ورثه ای که یعنی الاقربایی که قوی بودن اونهایی که زورشون می رسید مرد بودن بزن بهادر بودن  اونها ارث رو می بردن حالا اینطوره  این هم خطاست و این هم خیانته برای اینکه الاقرب بودن مقتضاش این نیست که سنش بالاتر باشد یا مرد باشد مرد  باشد زن باشد بچه باشد کوچک باشد بزرگ باشد دیوانه باشد صحیح باشد بلکه بدبخت تره و حق مراقبت بیشتری احیانا دارد و اسلام ارتجاعی رو به طور کلی از بین برد درسته قرابت منظور نظر ارث گرفتن جاهلیت بود اما دو استثنا داشت که این دو استثنا رو اسلام به طور کلی از بین برده یک استثنا فرزندان کوچک چه پسر چه دختر و استثنا دوم انثی زن مونث ها مونث ها حالا هشتاد سالش باشه هفتاد سالش باشه اسلام این دو استثنا رو عرض می شود که برداشت آیا این دو استثنا رو برداشت قرابت موند نخیر اولین نقشی که اسلام در میراث بردن نه میراث دادن اولین نقشی را که اسلام در وارث مقرر کرد ایمان است قرابت نیست در مکه بود هجرت نیست چون در مکه بود هجرت نیست و فرات است برای اینکه اگر بنا بود قرابت مقتضی ارث بردن باشه بنابراین ارث بر کافر و مورث مسلمان درست نیست ارث بر کافر باشد بلکه ارث در بعد اولی که اسلام مقرر کرد یک نفی کرد یک اثبات نفی میراث جاهلی می کرد هم در بعد قرابت هم در بعد صغر و هم در بعد عرض می شود که انثی بودن انثی بودن  مانعی نیست کوچک بودن مانعی نیست قرابت هم مقتضی ست قرابت مقتضی ست با شرط ایمان اما اگر فرزند انسان باشد پدر باشد مادر باشد زنش باشد شوهر باشد  خودش مسلمان باشه و اینها کافرند قرابت مقتضی ارث از نظر اسلام نیست بلکه نقطه اولای درخشان میزان ارث در اسلام که این سه نقطه مثلث ارث را در جاهلیت از بین برد ایمانه

و المومنون و المومنات بعضهم اولیا بعض

حالا یعلمون المعروف آیه ای ست آیه دیگر هست که بعد میخونیم

مومنین نسبت به یکدیگر در تفسیر بحث عرض می کنیم آیات رو  و شماره آیات رو که از نظر اسلام نقطه اولی ارث بری نه ارث دادن ارث دهنده مسلمان باشد کافر باشد دیوانه باشد هرچه می خواهد باشد ارث دهنده ارث دهنده است ارث بر  بحث در ارث بر است و کل ابعاد هم در ارث بران شرطش این است که کافر نباشد شرطش این است که ولدزنا نباشد که این قبول نیست و شرایط دیگر حالا  نقطه اولی درخشان حق ارث بردن مال و این سه بعد ارث مال و حق و حق عرض می شود که دم این مربوط است به مومنین اما این مومن بعید باشد قریب باشد پدر باشد غریبه باشد فرق ندارد ایمان است چرا و چراشو مقداری ما میدونیم مقداری ما نمیدونیم

این مقداری که ما میدونیم چون آغاز طلوع اسلام بود و در آغاز طلوع اسلام در مکه که بتها رو به خانه خدا آویخته بودند و اسلام قدغن بود و پیغمبر مورد اصابت بود اونچه که باید پرهیز بشود و تصدیق بشود و جلب کند و درخشش داشته باشد ایمان است قرابت مطلبی نیست قرابت ایمان است و قرابت معرفتی است

مادامیکه نقش عزت در کار باشد ولی وقتی که نقش هجرت تمام شد هجرت کردگان از مکه مدینه هجرت کردن نقش هجرت تمام شد و رسول الله فوت کردند دیگه هجرت نقشی ندارد بنابراین

اولی الارحام از مومنین مسلمین بعضهم او لا ببعضهم فی کتاب الله

اولویت هست پدر و مادر اولویت دارند بر جد جده پسر و دختر اولویت دارند بر نوه برادر اولویت دارد بر فرزند برادر در طبقات صلات هر طبقه مراتبی هست که تا مادامیکه مرتبه اقرب هست مرتبه ابعد و اوسط در کار نخواهد بود این مرحله عرض می شود که دیگر ارث خب حالا این مرحله دیگر ارث که 

اولی الارحام از مومنین مسلمین بعضهم او لا ببعضهم فی کتاب الله

بین نیست که آیا دختر و پسر مساوی میبرند دختر بیشتر میبره پسر بیشتر میبره این بیان نشده در این آیه بلکه اولی الارحام چون قدم به قدم عرض می شود که قدم به قدم است احکام

اولی الارحام از مومنین مسلمین بعضهم او لا ببعضهم فی کتاب الله من المومنین و المهاجرین الا عن

عرض می شود که

تفعلوا الا اولیائکم معروفا الی آخر

و لذا آیه بعدی سوره نساء هفتم به بعد

للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون و للنسا نصیب مما ترک والدان و الاقربون مما قل منه او کثر نصیبا مفروضا

هنوز معین نیست که پسر و دختر برابر میبرند یکی بیشتر یکی کمتر نه فقط

للرجال نصیب

رجال نصیب دارند

للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون

الاقربون کیا هستند

الاقربون بحثه در اینجا البته به بعضی از الاقربون ظلم شده

للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون

والدان این تخصیص قبل از تامینه پدر و مادر اقرب الاقربین هستند نسبت به انسان و لذا

للرجال نصیب مما ترک الوالدان

خب الوالدان که نقطه اولی هستند بقیه چی بقیه والاقربون فرزندان فرزندان انسان فرزندان بلا فصل انسان بعد از والدین الاقربون هستند یا نه ما دو اقرب داریم یک الاقرب والدین که نزدیکترند به فرزند و یک الاقرب فرزندان از اون طرف طرف پدر و مادر از این طرف طرف فرزندان پدر و مادر بلا فصل نه اجداد و فرزندان بلا فصل نه نوه ها و نتیجه ها خب حالا وجه کلی بحث رو ما خدشه دار نکنیم این آیه معین نمی کند چه مقدار از آیات بعدی شروع می کند مقدار که عرض می شود که برای دختر نصف پسر است برای پسر دو برابر دختر است و پدران و مادران و بقیه حالا بعد بحث می کنیم حالا در آیه داریم

للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون

چرا رجال فرمود اگر اسلام نقض کرده است میراث جاهلی رو که به بچه ها نمیدادن بچه‌ها پسر باشند رجل نیستند دختر باشند از نساء نیستند پس چرا رجال اومده در اینجا جواب این است که سیاست تدریج است تدریج در بیان احکام

همانطوری که در عهد مکی ایمان شرط بود در عهد مدنی ایمان مهاجرت شرط بود در عهد بعد مدنی ایمان شرط اصلی ست مهاجرت که از بین رفته است زمانش ولی این از بین نرفته که شرطه اگه از بین رفت زمانش مث زمان ما یا زمان عرض می شود که متوسط از لحاظ حرکت اونها ایمان شرط بود بعد قرابت کرد بعد از قرابت که شرط شد اونوقت رجال و نساء درست است که مذکر و مونث  باید مطرح باشد اما رجال و نساء هم مطرح است چرا برای اینکه از رجال به کل مذکر انتقال پیدا می کند و از نساء هم به کل مونث که اون در آیات بعدی خواهد آمد

للذکر مثل حظ انثین

للرجال نیست

سیاست تدریج در بیان  یک مرتبه مطلب رو یک جا بیان نمی کنند که طرف غش کنه و سکته کنه نخیر یواش یواش

حالا للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون

الاقربون کیا هستند الاقربون تا اینجایی که بنده نشستم و صحبت دارم میکنم تا اونجایی که دیدم و شنیدم میگن الاقربون نسبی حالا چرا میگن الاقربون نسبی الاقربون یعنی نزدیکتران نزدیکتران یا سببا هست یا نسبا

للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون

از والدان میخوایم استفاده کنیم نخیر والدان الاقربون نسبی هستند و لکن در الاقربون الاقربون نسبی خوابیده اگر والدان مصداق اعلای الاقربون نسبی هستند این الاقربون هم که جمع محلا ب لام هست تخصیص می خورد به الاقربون نسبی نخیر به مقتضای جمع محلا به لام بودن به مقتضای تامین بعد از تخصیص به  این دو مقتضا باید الاقربون هم الاقربون نسبی باشد هم الاقربون سببی یعنی الاقربون راه های دیگه ای هم نداریم مگر آیاتی نص است که مرد چقدر میبره زن چقدر میبره ولی این پیش درآمد این آیه که پیش درآمد است باید کل میراث ها را شامل بشود طبقه اول الاقرب طبقه دوم نباشد طبقه اول نباشد طبقه دوم الاقرب طبقه دوم نباشد طبقه سوم الاقرب در هر طبقه ای هم الاقرب داریم مثلا در طبقه اول تا پسر هست  پسر پدر نمیبره و لو کان اگر نوه انسان هست دیگه به طبقه دوم نمیرسه در طبقه دوم تلطف هست در طبقه سوم تلطف هست و لکن با این حس تلطف قاعده کلی در این آیه ذکر شده

للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون

با تمام ارث برا حالا تمام ارث برا در طبقه اول کیا هستند طبقه دوم کیا هستند طبقه سوم کیا هستند در طبقه اول خب والدان هستند خب فرزندان هستند فرزندان بلا فصل اقرب اند یا فرزندان با فصل مادامیکه فرزند بلا فصل و با فصل هست الاقربون کیا هستند فرزندان بلا فصل خب زن دارد طرف شوهر دارد یاران نظر سببی زن اقرب به شوهر هست از دیگران یا نه شوهر نسبت به زن از الاقربون هست یا نه بلکه شوهر نسبت به زن و زن نسبت به شوهر در علمی که سببی ست و قابل طلاقه اقربه از پدر و مادره  از پدر و مادر اقربه وظائف که شوهر نسبت به زن دارد قوی تر از وظائف ست که پدر و مادر نسبت به فرزند دارند و بالعکس حالا بگین برابر بنابراین الاقربون که شما اختصاص بدهید به uالاقربیت نسبی چرا الاقربیت الاقربیت نسبی ست و الاقربیت سببی ست اما الاقربیت رضاعی در کار خب نه این الحاقه الاقربیت رضاعی در کار نیست

فرزند رضاعی که معنا ندارد مادر رضاعی و برادر رضاعی و خواهر رضاعی مشمول آیه نیست چون قرب در کار نیست نه قرب سببی ست و نه قرب نسبی این خارجه بنابراین در چند بعد از ارتباطات بعد نسبی بعد سببی بعد رضاعی فقط دو بعد اول مطرح است که واقعا قرابت ایجاد می کند قرابت مطلقه ایجاد می کند و لذا مثلا مادر رضاعی مادر رضاعی قرابت جعلی ایجاد می کند قرابت مطلقه نیست چرا به دلیل اینکه اگر مادر رضاعی انسان بر انسان حرام است ازدواجش مادر مادر انسان حرامه اما مادر واقعی انسان مادرشو مادرشو مادرشو همه بر انسان حرام اند بنابراین این یک ارتباط جعلی ست و ارتباط اصلی نیست و آیه شریفه الاقربون ارتباط اصلی میاد و ارتباط اصلی دو بعد دارد بک بعد ارتباط اصلی که همگان می فهمند و همگان قبول دارند و همگان فتوا دادند و ارتباط نسبی ست و یک بعد هم ارتباط عرض می شود که سببی ست

للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون

این ماترک اند اعم است از مثلث ماترک که اموال محسوس چه حقوق مالی که حقی ست که مال ایجاد می کند و چه مالیتی که عند الموت حاصل می شود کسی رو می کشند و خون بهاش تقسیم میشه در خون بها اختلاف دارند آقایون آیا در خون بها ارث میبرد زن یا نه زن بدبخت همه جا مظلومه ارث میبرد  زن یا نه آیا کلا ارث میبرد یا نه بله ماترکه لفظ قرآن ماترکه الا من بعد وصیه یوصی بها توصون بها یوصی بها یوصی بها ادین

فقط استثنائه و اما بقیه عرض می شود که شامل کل الاقربون هست

للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون و للنسا نصیب مما ترک والدان و الاقربون مما قل منه او کثر نصیبا مفروضا

خب از آیاتی که تاکنون بهش عمل نشده ابن عباس از آیاتی که بهش عمل نشده ابن آیه است

و اذا حضر القسمه اولی القربا و الیتامی و المساکین ترزقوهم منه و قولوا لهم قولا معروفا

و الیخشی الذین لو ترکوا من خلفهم ذریته ضعافا خافوا  و الیتقوا الله و الیقولوا قولا سدیدا

به این آیه عمل نشده چطور ببینید میراث چند قسمه این تقسیمات رو عرض کنم تا بعد بحث بعدی میراث چند قسمه یک قسم میراثی که انسان بخواد و نخواد مایل باشد یا مایل نباشد این میراث انتقال ربانی پیدا می کند کسی با پسرش بده با پدرش بده با زنش بده با شوهرش بده با برادرش بده ولی مسلمانه اگر نخواد به اونها ارث برسه نخواست اون نقشی ندارد این بلا اراده انتقال یک میراثی ست که انتقال بلا اراده ست چه بخواهد چه نخواهد میراث انتقال

یوصیکم الله فی الاولادکم للذکر مثل حظ ما اثنین و لابویه لامه و لاخته و الی آخر

این اراده نیستش که کما اینکه وقتی زنده بیرون اومدم وقتی زنده بود مختار بود در نفقه دادن به پدر فقیر به مادر فقیر به فرزند فقیر به زن فقیر نخیر مختار نبود و نیاز استمرار حیات است ادامه حیاته البته نه در صد درصد صد درصد این طور نیست استمرار حیات در درصد خیلی بالا این یه نمره البته میراث که میگیم لفظ میراث مستقلا در مقابل صلح نیست ها میراث آنچه متروک است بعد از موت اموال و حقوق و چه ای که بعد از موت میماند این میراث است به این معنای عام خب حالا حتی ثلث  حتی وصیت که در ثلثه حتی دینش و بقیه ش تمام میراث ماترک منتها این ماترک چجوری باید تقسیم بشه این ماترک در یک بعد اختیار ندارد انتقال و عدم انتقالشو در بعد موجب و در بعد سلب در بعد سلب نمی تواند نسخ کند میراث پدر و مادر و فرزند و زن و شوهر مسلمان نمیتواند در بعد ایجاب اگر یکی از این اتفاقات و لو هرچه اصرار کند اینها سهم ندارد اگر قاتلند سهم بهشون نمیرسه اگر چه اند مواردی که منع میراثه مواردی که از نظر شرع ممنوع المیراث است هر چه کند به اونها نمیرسه حتی ممنوع الثلث هم  عرض می شود که نمیرسه این بعد اول بعد دوم که البته ورثه استقبال می کند از میراث بعد دوم آن است که ورثه بردن ارث رو و لکن این ورثه هم باید چیزی به دیگران بدهند بخواهند و نخواهند باید بدهند متشکلش این آیه بعدی

و اذا حضر القسمه

وقتی میخوان تقسیم کنند ارث رو

اولی القربا و الیتامی و المساکین

اولی القربا نزدیکانی که ارث بر نیستند یا ارث برند کمی ارث میبرند نزدیکان سببی یا نسبی که ارث بر نیستند عامه حالا بحث می کنیم چه ارث برند و چه ارث بر نیستند

اذا حضر القسمه اولی القربا و الیتامی و المساکین

همه حساب دارند اولی القربا لازم نیست یتیم باشد یتیم لازم نیست که مسکین باشد چه عنوان مستقل اولی القربا به عنوان قرابت و الیتامی به عنوان یوم والمساکین به عنوان مسکن اولی القربا چه دور باشند چه نزدیک عرض می شود دور نزدیکی که کمه والیتامی چه از اقارب و انسبا باشند یا نباشند چه اقتراب نسبی داشته باشند چه سببی والمساکین چه اقتراب داشته باشند چه نه اگر مسکین هم یتیم باشد هم مسکین باشد هم قریب باشد مقدم  بر همه ست دیگه شک نداره دیگه سه بعدیه اگر سه عنوان نیست پس دو عنوان است اگر دو عنوان نیست پس یک عنوانی ست اگر یک عنوان نیست پس هیچ عنوان مقدمه حالا در اینجا شما چه بخواهید و چه نخواهید باید از میراثی که به شما منتقل شده است به اینها بدهید

و اذا حضر القسمه اولی القربا و الیتامی و المساکین ترزقوهم منه

حتما باید چیزی بهشون بدین

و قولوا لهم قولا سدیدا

اگرم که کم دارین بگین که کم است معذرت میخوایم قابل شما نیست که بعدا بحث خواهد شد این بعد دوم ارث بعد سوم میراث این است که هم خدا مقرر کرده است هم مورث دلش میخواد چیه بعد دوم دو شکل دارد یکی وصیت

من بعد وصیه توصون بها یوصون بها یوصی بها  تابع مختلف ادین

اگر وصیت کرد که در ثلث است و وصیت درست بود خدا قبول دارد شما که وصیت می کنید قبول دارید که وصیت می کنید اگر کسی نخواد  وصیت کند مجبوره وصیت کنه وصیت به ثلث اگر کسی در ثلث مال نخواد وصیت کند اجبار وصیت دارد اجبار نداره بنابراین اینجا هم مرضی خداست هم مرضی یوصی بعد اول و دوم مرضی خدا بود و لکن شخص مورث چه بخواد و چه نخواد این باید منتقل بشه یا به حروف منتقل بشد

للذکر مثل حظ ما اثنین

یا اینکه اذا حضر القسمه اولی القربا و الیتامی و المساکین که مقداری که امکان دارد ولی در باب دین همه دین رو باید بدید بخواهید نخواهید و در باب عرض می شود که ثلث این مختارید مختارید که وصیت به ثلث بکنید مختارید وصیت به ثلث عرض می شود که نکنید این اقسام و ابعاد وصیته حالا بحث اولی که ما داریم در آیه

و اذا حضر القسمه اولی القربا و الیتامی و المساکین است که وقت ما تمام شد به بحث دیگر منتقل میشه وقتی نخواهیم داشت بقیه ش ان شاء الله برای فردا

اللهم اشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف قرآن العظیم و وفقنا لما تحب و ترضی و جنبنا عما لا تحبه و لا ترضی و سلام علیکم