پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و یکم درس خارج فقه

ارث

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد العادل طاهری

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

یوصیکم الله فی الاولادکم بذکر مثل حضرکم اثنین

 ما آیات ارث را اولاً به طور اجمالی  مدنظر قرار بدهیم برائت استدلال باشد از برای ورود در مباحث ارث بهتر است و ثانیا تشکر می کنیم از بعضی  از  برادران عزیز که تشریف  دارند یا اونهایی که تشریف ندارند سوالاتی  می‌کنند که ما را وادار به تفکر بیشتر در قرآن می کند از  جمله سوالی که دیروز شد راجع به این فتوای منحصر بفرد  که استفاده از یوصیکم الله بود ما چند بحث در یوصیکم الله داریم  بحث اول که سوال شد جوابی دادم و جوابی دیگران خواهند داد امروز راجع به این است که این  وصیت پروردگار عالم درباره احیا است در زمان حیاتشون فقط یا درباره اموات است  بعد از ممات شون فقط یا اصالتا  درباره احیاست و فرعا  درباره اموات

این یک بحث بحث دیگر

یوصیکم الله فی الاولادکم بذکر مثل حضر انثین

آیا چه صورتی را آیه در نظر دارد صورت جمع بین مذکر و مونث را در نظر دارد چنانچه از آیه اینطور فهمیده میشه اگر انثی و انثیینی در کار نباشد

بذکر مثل حضر اثنین

معنا ندارد

آیا صورت جمع را بحث می کند چه  جمع ذکر و انثیین چه جمع ذکر و انثی  چه جمع مذکر بیشتر و مونث بیشتر یا  نخیر شامل آنجا هم میشود که وارث فقط مذکر است وارث فقط  مونث است این هم بحث دوم  بحث سوم آیا اولادکم اولاد بلا فصل را فقط شامل است چنان چه مفسرین و نویسندگان آیات الاحکام و فقها می فرمایند یا نخیر اولاد بلافصل  را نیز در موضع خودش شامل است این بحث سوم بحث چهارم آیا این اولادکم که جمع مستغرق  است و دلیل بر استغراق است نصا و یا  ظاهر کم است استثنا خورده است و  یا نخورده خورده است استثنا خورده است که کافر استثنا خورده است که قاتل استثنا خورده است  آیا به ولد زنا یا نه که مورد  بحث است این هم بحث  دیگر و ابعاد دیگر حالا بحث اول مقدمه ای عرض می کنم حضور برادران اصولا خطاب  مخصوصا خطاب تکلیفی به احیا بله  اموات هم  مخاطب واقع می شوند ولی مخاطب به  خطاب اخباری چون اموات هم در برزخ حی ند و اخبار می شوند به مطالبی نه در بعد تکلیف بلکه در بعد برزخ اموات اخبار می شوند اما انشایی نسبت به اموات نیست چون  انشا مربوط است به تکلیف یا انشا تکلیفی انشا تکلیفی حضور تکلیفی حرمت تکلیفی  نسبت به احیا است و  نسبت به اموات  نیست  حالا اینجا ما دو جور  آیه در تقسیمات ارث داریم جور اول  انشا است که

یوصیکم الله فی الاولادکم

 وصیت فوق الواجب است و فوق تکلیف عادی ست آیا انشا امکان دارد  نسبت به  اموات در حال موت اموات در حال موت و لو کان خطاب  بشود که حی که بعد از موت چنین  کنی این غلطه بعد از موت تکلیف وجود ندارد چه خطاب انشایی بعد از موت بشود غلط   است و چه خطاب انشایی قبل از موت  بشود که زید عمر حالا که زنده اید  بعد از اینکه مردید چنین کنید آیا این باید که به عنوان وصیت است و وصیت باید دوبرابره یعنی واجب دو سر این واجبی که واجب بسیار بالاست ولو واجب  پایین باشد اصولا وجوب انشا که وجوب است یا  تحریم است نسبت به اموات در حال موت غلطه نسبت به احیا نسبت به  زمان موت غلطه نسبت به احیا در زمان حیات جایزه به زید میگد  نماز بخوان نماز بخوان در زمان حیات است به زید میگد اموالت را نگهدار که بعد از مرگت تقسیم چنین  می شود این هم درست اما به زید بگن بعد از مرگ   نماز بخوان بعد از مرگ حج برو بعد از مرگ روزه بگیر بعد از مرگ اموالت رو به

ذکر مثل حظ ما اثنین تقسیم کن این فکری که من کردم رو عرض میکنم بعد

در اینجا دو تعبیر داریم

 یک  تعبیر انشا است و یک تعبیر اخبار است تعبیر اخبار مقید به زمان حیات نیست همان طوری که   اخبار می کنن شخص را در حال حیات اخبار نیز می کنند  شخص را در حال ممات و نیز  بعد سوم است اخبار می کنن شخص را در حال حیات که در حال ممات چنین است در حال ممات به حکم خدا چنین است ثواب است عقاب است این اخبار اخبار سه بعدی است اخبار در حال ممات کسی که حی است در حال برزخ  اخبار در حال حیات که بعد از ممات  چنین  می شود و فوق هر دو اخبار در حال حیات که در حال حیات چنین می شود اخباره تکلیف نیست اما در جایی که انشا است و اخبار نیست

یوصیکم الله انشائه این فریضه من الله که در آیه قبلی بود فریضه من الله این فوق الواجب و این فریضه من الله که فوق الواجب است اینجا یوصیکم شده یعنی خدا سفارش می کند این وصیتی را که می کند سفارش مثبت به تحقق دادن فریضه ست آن چه فریضه ست   در حال حیات فریضه ست نه در حال ممات بله آیه  قبلی iعرض می‌شود که فریضه آیه بعدی یوصیکم الله دربا به تقسیم فرائض دربابه فریضه عرض می شود که

للرجال نصیب مما ترک والدان و الاقربون و للنسا نصیب مما ترک والدان و الاقربون مما قل منه او کثر فریضه من الله این تقسیم فریضه است این تقسیم که فریضه من الله است فریضه من الله دو بعد داره یک فریضه من الله بر کسی که تقسیم می کند در حال حیات یک فریضه من الله بر کسانی که بین خود تقسیم می کنند یک فریضه من الله بر وصی است که ناظر است به تقسیم     بنابراین این فریضه من الله تکلیف تکلیف هم همش  در حال حیات حیات مورث در نظرداشته باشد حواسش جمع باشد  که  فرض الهی   در زمان حیاتش مال را طلب نکند کاری نکند که این فرض تحقق پیدا کند بنابراین اینجا دو بعد است  یک بعد

یوصیکم الله فی الاولادکم

که اون فریضه من الله که

به طور اجمال گفته شد به طور تفصیل جهات و مثال های میراث مورد وصیت وصیت به کی کم این کم نمیشه اموات باشه  چون میت نه فرض دارد نه وصیت دارد نه واجب دارد بعد  اول وجوب است بعد دوم  فرض وجوب است بعد سوم وصیت فرض وجوب است نه بعد اول  نه دو بعد نه سه بعد  که هر سه  انشا است و  نیست مربوطه به حال ممات نیست بلکه  مربوط است اصالتا  به حال حیات اما این آیاتی که بعدا هست اون آیات حامل  حکم نیست ملاحظه بفرمایید

و لکم نصف ماترک ازواجکم کم کیه

این اخبار است انشا نیست اخبار است انشا نیست لکم لکم مربوط است به کسانی که زنده اند اما کسانی که زنده اند نصف ماترک ازواجکم  در چه صورت لکم ازواجکم در صورتی که ازواجکم مرده باشند

ان لم یکن لهن ولد لهن هنا حضور ازش در نمیاد هن موت هن حیات موت و حیات هردو و ان کان لهن ولد و لکم ربد باز از لهن حضور در نمیاد و لکم ربد

لکم کیه کم  احیاند و این احیا  ربع مما ترکن رو داره ترکن هم ازش حضور در نمیاد با موت می سازد با حضور میسازد بلکه با حضور نمی سازد کسی که حاضر است و زنده است ترکن من بعد وصیت یوصین بها ادین از یوصین هم حیات در نمیاد  بعد  و لهن ربع مما ترکتم این جاس بحث تا اینجا عرض می شود که ازبرای حیت    از برای اموات نه انشا بود و نه اخبار از اینجا اخبار است و انشا  نیست

و لهن ربع مما ترکتم هن کیند هن زنهایی که زنده اند مما ترکتم از آنکه شما ترک کردید

مما ترکتم  در حال خطابه از آنچه که  شما ترک کردید بعد از موت تان  و هن ربع انشا است یا اخبار   اخبار  انشا نیست که

و لهن ربع مما ترکتم اخبار از حکم بخش ارث است  نسبت به زن ها

و لهن ربع

  برای زنانی که زنده خواهند بود  و وارث خواهند بود ربع مما ترکتم ترکتم نسبت به گذشته است نه  نسبت به حال است نه انشا در صورتی است که شخص مکلف باشد اما  اگر شخص مکلف نباشد   کسانی که اینجور اخبار به تکلیف

این فریضه من الله  در چه حاله این که وصیت می شود فریضه من الله در حالی که در حال حیات است یا در حال نماز در حال حیات است یا در حال موت در حال حیات فریضه من الله معنی داره ولی در حال موت  در حال موت فریضه هست یعنی بیان حکم شرعی و اخبار هر فریضه ای که انشا نیست فریضه حامل حکم است و حامل غیر حکم است این فریضه که حامل حکم است انشا و تکلیف درش  نیست بنابراین بین فریضه و حکم تساوی نیست ممکن است که فریضه باشد حکم نباشد اخبار از حکم است اخبار  از حکم   حکم  نیست برای اینکه اخبار این است که  بعد از موت  شما اموال شما  به طور  فرض چنین تقسیم خواهد شد آیا فرض بر شماست که مردید یا نه فرض تقسیمی است که باید بعد از موت شود ورثه وصی غیر باید این قانون را اجرا کنند که مافوق الواجب است این تقسیم اما واجب بر مورث است نخیر واجب است بر وارث اینطور تقسیم کند  واجب است بر وصی که اینطور نظر کند برا کیه  بر میتی ست بر حی اما وصیتکم چی وصیتا  این سفارش فرض است به شما که

یوصیکم الله فی الاولادکم بذکر مثل حضر انثین

 اینجا ما ترک نداره اولا  ماترک در اینجا نیست ثانیا ببینید جمله اول

یوصیکم الله فی الاولادکم بذکر مثل حضر انثین

این معنای عامه بعد

و ان کنت

 اگر خصوص پیدا کرد خصوص بعدی اولی را  تخفیف نخواهد داد بلکه  اولی تابع این وصیت

یوصیکم الله فی الاولادکم

اولا  اولادکم کتابه  این پدران و مادران مخاطب هستند  که در فرزندانشان

بذکر مثل حضر انثین باشند حالا بذکر مثل حضر انثین

اتوماتیکی حکمه یا نخیر وصیت است وصیت  را باید موسی عمل کند کسی که  مورد وصیت است مورث مورث که مورد وصیت است  و این وصیت را که پنهان کند عمل کند  بعد از ممات یا در حال حیات در حال حیات عمل کنه دیگه اونوقت بقیه ش و لو  فریضه باشد اخباره ولو تقسیم باشد اخباره اخبار از برای میت مطلبی نیست اما عمده این است که نقطه درخشان اولی و محوری این است که آنچه که واجب است در بعد اول در بعد دوم در بعد سوم  مورد وصیت وارثه  آیا سفارش به مرده می کند بله فریضه س در مال مرده نه در مرده فروضه س در مال مرده که اینجور تقسیم بشه بلکه فروضه س بر وارثان فروضه است بر وصی اما

یوصیکم این فریضه تقسیم را خداوند وصیت می کند به کم بنابراین کم که مورث زنده ند و بعد اول این وصیت و بعد بعضی این است که در حال حیات مورد وصیت الهی هستند که

فی الاولاد است کم بذکر مثل حضر انثین

و این جواب نداره خب چیکار کنن

یوصیکم الله حامل انشا است  حامل حکم  انشایی است و واجب می کند خداوند فوق الواجب فرض بذکر مثل حضر انثین  را بر کم حالت ماترک تصمیم نمیگیره حالت ماترک استمراری و حاشیه ای ست اصلش حال حیاته فرعش حال مماته  فرعش حال مماته یعنی کم در مماتشون نیست این عرض می شود که ابوین در حالت ممات کم نیستند که در برابر یوصیکم نیست منتها  نتیجه ی کم نتیجه اوصیکم استمرار بذکر مثل حضر انثین است در حال ممات که اینو عرض کردیم که این تقسیمهایی که به عنوان ارث میشود این استمرار حالتی است که در حیات بوده و در حال ممات باید باشه این  راجع به یوصیکم اما و ان کان نساء ا ذو اثنتین فلهن ثلث ماترک یک بعد عرض می شود یک بعد عرض میشه و اون بعد ضعیفشه یوصیکم بعد قوی دارد ابعاد قوی دارد نه یک بعد ابعاد قوی دارد و یک بعد  ضعیف دارد یک بعد ضعیف یوصیکم چیه یک بعد ضعیف یوصیکم این است که شما که پدر و  مادرید مردید اما در حال حیات تون بهتون وصیت شده است که بذکر مثل حضر انثین حالا شما چند جور امر می کنید   یک در حال حیات تقسیم می کنید للذکر مثل حظ ما اثنین در حال ممات نمیگیرید این یک بعد دوم تقسیم مثل ما  فرض الله نخیر در حال حیات اصلا به غیر وارث میدید اگر در حال حیات اموالتان رو به وارثان که محتاجند در حال حیات اموالتان را می بخشید یا تقسیم میکنید به غیرورثه این چیه این للذکر مثل حظ ما اثنین را هم در حال حیات از بین بردید هم در حال ممات این دو سه سه این است که شما در حال حیات تقسیم کردید بین ورثه و لکن للذکر مثل حظ ما اثنین نیست در دو بعد گناه کردید یک بعد آنچه را که تقسیم کردین برخلاف وصیت الهی ست در حال حیات للذکر مثل حظ ما اثنین نیست دوم آنچه میماند چه آنچه میماند تتمه و استمرار حیات است

باید للذکر مثل حظ ما اثنین باشد

 اگه وصیت کنی که بعد از مرگ من آنچه موند پسر و دختر برابر باشند باز برخلاف بنابراین محور یوصیکم الله فی الاولادکم قرار گرفته محور للذکر مثل ما اثنین در حالی است که وصیت را باید مورث در حال حیات عمل کند این وصیتی که عمل می کند چه نسبت به حال حیات عمل کند و چه نسبت به حال ممات عمل کند که وصیت کند بعد از موت  من  چنین کنید اما  این فرض قوی ست فرض ضعیف فرض ضعیف این است که حالا این شخص مورث وصیت را در حال حیات عمل نکرده در حال ممات خودش نیست عمل کنه دیگران چجور باید عمل کنند خب مگر دیگران نباید استمرار کنند قضیه ماترک مورث را باید قضیه ماترک مورث را استمرار بدهند بنابراین للذکر مثل ما اثنین   فرعا ولکن این فرع اصل میشه این فرع که اصل میشه برای این که ماترک ها شروع میشه درست است که اصل وصیت در حال حیات است و فرع عمل در حال ممات است

ولی این فرد محور اصلی در باب تقسیم قرار میگیره که و ان کان نساء فوق اثنین فلهن ثلث ماترک

 این اخباره

 و از ماترک شروع میشود قضیه فرائض و تقسیم فرائض بعد از موت را اما

یوصیکم الله فی الاولادکم

 نه  نسبت به خصوص بعد از موت است و نسبت به خصوص قبل از موت است محورا   و نسبت به بعد از موت است حاشیتا  روی این اصل و اصلی  که دیروز عرض کردم این اصل مهم تره روی این اصل ما عرض میکنیم که از آیه استفاده کامل و روشن و تقریبا صد در صد  می شود که شخصی که دارای مال است نمیتواند و نمی تواند و نمی تواند نمی تواند تقسیم کند برخلاف میزان للذکر مثل حظ ما اثنین

 نمیتواند مالش را اثبات کند تبدیل کند طلب کند جوری که زمینه برای تقسیم

للذکر مثل حظ ما اثنین نماند این دو و نمیتواند

چون موصی  زنده وصی هم زده است وصی ابوان هستند موصی هم خ ا خدا زنده است و نمی تواند مقداری از مال را برخلاف

للذکر مثل حظ ما اثنین

 تقسیم کند و بقیه بماند چرا برای اینکه در حال حیات برخلاف این قاعده است ولو در حال ممات باشد

بنابراین حیا و میتا در اموالی که شخص دارد باید للذکر مثل حظ ما اثنین بین اولادش  تقسیم می شود سوال بعد از ممات این تقسیم فریضه است واجبه  قبل از ممات تقسیم  فریضه نیست جایزه ولیکن این تقسیم  که فریضه نیست جایز است اگر  تقسیم شود فریضه من الله است که للذکر مثل حظ ما اثنین می شود  البته به استثنای وصیت که به ثلث است یا کمتر از ثلثه آنچه می ماند آنچه از مال می ماند که مال خود انسان است در حال  حیات ممات مشترک است دین که مال خود انسان نیست استثنا ست و در حال ممات ثلث    که نه مال خود مورث است نه مال ورثه  و در حال حیات واجب است ثلث را وصیت کند اگر بدهکار است واجب است ثلث را وصیت کند از برای این حفره هایی که در ورثه هست از برای  کمبود هایی که در ورثه هست و قاعده  کلی تقسیم نصاب های ارث ایسا به حوائج آنها نمی کند این تقسیماتی که بین فرزندان می شود دختر پسر برادر این مال چند بخشه مالی که انسان صاحب مال دارد چند بخش است یک  بخش مصرف شخصی خود زندگیست فرزند دارد ندارد مصرف مال  در زندگی شخصی خود و واجب النفقه است این حد ندارد حدش این است که اسراف نکند تبذیر  نکند  من دون اسراف و تبذیر به حد عادی و ضروری یا فوق ضرورت  این عرض می شود که مصرف کند این حد اول حد دوم   ضروراتی ست که فوق جریان عادی ست پسر میخواد دوماد بشه دختر میخواد عروس بشه دختر میخواد عروس شه جهاز  میخواد پسر میخواد داماد  بشه خرج داره کیک پسر یا دختر مساوی یا پسر بیشتر ممکن است دختر بیشتر همین طوره  جهاز بیشتره دختر بیشتر ممکن است پسر بیشتر واجب النفقه است دختر یا نه بله این دختر که واجب النفقه است اگر در جوی این دختر باهاش ازدواج نمی کند مگر اینکه مقداری کم یا زیاد جهاز داشته باشد  همان طوری که پسر دختر  در غذا و مسکن و ملبسش  واجب النفقه است در مرضش واجب النفقه است وجوب  نفقه دارد به حساب کی به حساب اینکه ضرورت ازدواج دارد یا رجحان ازدواج ضرورت و یا رجحان  ازدواج که دارد وجوب  نفقه در ضرورت و در رجحان   در هر دو است پسر که میخواد  داماد بشه پسر  چیزی نداره و خرج دارد دامادی پدر میتونه خرج بده پسر واجب النفقه است  حتی بعد از این که ازدواج کردن اگر پسری که داماد شده هنوز محتاجه و دختری که عروس شده هنوز محتاج است  باز واجب النفقه ند این بعد دوم بعد سوم نه خرج های ضروری اولیه است و نه خرج های احیانیه مانند داماد شدن پسر عروس شدن دختر مریض شدن پسر یا  دختر و سایر خرج های  ضروری این هم بعد  سوم مالی ست که نه اول است نه  دوم چیکار کنیم این مال است که این مال است که اگر این شخص مرد و این مال ماند قطعاً بهش میرسه اما قبل از مرگش اگر بخواد  تقسیم کند این مال را می تواند تقسیم کند نه کل  مال را نه حتی خانم مصدوم را که  از خانه بیرونش کنند نه حتی جهیزیه ای که به دختر باید بده و به پسر بده

للذکر مثل حظ ما اثنین که دختر دختر بیجاره بشه پ

 پسر چنین باشه نخیر در بعد  سوم است که این مال ماندنی است  معمولاً مصرف نمی شود نه مصرف اولی میشود نه مصرف دومی این ما میخواد تقسیم کنید در این مال  که میخواد تقسیم کند

للذکر مثل حظ ما اثنین اگر تخطی شود  باطل است مگر مگر با نظر دختر باز  با حفظ جریان اول و با حفظ استمرار جریان  دوم میلیون ها مال است که میخواد تقسیم کند دختر احتیاجش بیشتر از همه یا فلان  پسر احتیاج بیشتره اگر فلان پسر احتیاج بیشتر از دیگران اگر فلان دختر احتیاجش بیشتر از دیگرانه است از ثلث  می تواند اضافه ای به او دهد اما اگر ثلث را تقسیم کرده بود یا بعد  تقسیم کند به طور شایسته و دین هم مستثنا ست از دو ثلث دیگر  نمی تواند تقسیم کند بین پسر دختر الا  

للذکر مثل حظ  اثنین

این اختصار مطلبی بود که لازم بود عرض کنم مطلب دوم این است که

یوصیکم الله فی الاولادکم بذکر مثل حضر انثین

 آیا در صورت جمع است که  اگر انسان مرد  و فقط پسر داشت انسان مرد فقط دختر داشت در اینجا قاعده ای نیست برای اینکه للذکر مثل حظ ما اثنین هم ذکر سهم دارد هم مونث سهم دارد اگه فقط مذکر است میگه برای مذکر دو برابر مونث این یعنی چی و اگر فقط یک دختر یا چند دختر وارث است دیگه مذکری در کار نیست که للذکر مثل حظ ما اثنین باشد پس للذکر مثل حظ ما اثنین قدر مسلم و واضح این است که یک پسر دو دختر و قدرهای الحاقی چند پسر  چند دختر چند پسر یک دختر چند دختر یک پسر یک پسر یک دختر چرا برای اینکه از قاعده چی فهمیدیم از قاعده فهمیدیم که کلا مذکر  دوبرابر  مونث است  در حال جمع در حال جمع هر جور باشد چه جمع نص  خصوصی آیه یک پسر باشه دو  دختر چه جمع های دیگر که پسر و دختر اصولاً پسر دوبرابر دختر حالا یک پسر دو دختر باشد  یک پسر و چهار دختر باشد دو پسر و یک دختر باشد بیشتر پسر باشد کمتر دختر باشد  چون  قاعده کلی للذکر مثل حظ ما اثنین است از باب ضرورت اجرا می شود و لکن  اگر فقط پسر و پسران بودند یا دختر و  دختران بودند دیگه  چون مقابله ای وجود ندارد تا تقسیم  بشه بلکه اگر پسر باشد اگر دختر باشد اگر دختر یکی باشد

فلهن فرزند اگر  دختر دو و مافوق باشد

و ان کان نسائا فوق اثنین فلهن ثلث ماترک اصلاً فرزند و یک شغل رسما چرا البته اینجا با قول  تصمیم  ما اختلاف داریم قول تقسیمی را که برادران سنی فتوا داده اند ما فقط با روایت رد نمیکنیم به نص آیات رد می کنیم  بعد تعطیل کردن گروهی بحث کردیم که با نص آیه ما قول و تقسیم را هردو را رد می کنیم بدون اینکه روایت در کار باشه حالا  روایت در کاره روایت  بسیار زیاد است که   لا تعصیه فرائض اگر یک دانه روایت ما نداشتیم به نص آیات ارث استفاده میکنیم که قول و تاثیر هر دو باطل است و عرض می شود که غلط این هم بحث دوم بحث سوم فی الاولادکم البته بنده در تفسیر که حدود این جلد شانزده هفده سال پیش نوشتم در اون موقع از جمله مسائلی که غرق بودن در بین ده  مسئله این مساله بود که اجماع است اطباق است به روایت استناد می کنند   چه میکنند چه میکنند حتی احتمال خلاف داده نمیشد که اگر نوه دختری باشد سهم دختر را می برد ولو پسر باشد اگر نوه پسری باشد سهم پسر را می برد ولو دختر باشد شما در پاره  تفسیر یادداشت کنید که این مطلب قابل قبول نیست  لذا در تبصره الفقها که بعد نوشته شده این تایید شده بود که یوصیکم الله فی الاولادکم اولادکم  مگه اولاد بلافصله کی گفته خدا  به شما گفته اولاد اولاد اولاد شما هستند یا اولاد غیرند نوه شما از اولاد شماس یا  از اولاد غیره پسر پسر شما از موالید شما هست یا نه موالید یا بلا واسطه ند یا بالواسطه  موالید انسان موالید انسان است یا موالید راست حسینی بلاواسطه است بچه شماست یا موالید مع الواسطه  ست  فرزند فرزند شما از فرزند شماست و فرزند شما از  شماست از موالید شماست اولادکم  بنابراین بله ممکن است کسی بگوید که این عرض می‌شود که عامه  اولادکم عامه بعضی افراد ش بینند که اولاد بلا فصله بعضی افراد مقداری خسی اند که اونام بلا فصلند مگر خفا بعضی از مصادیق عام عام را از حجیت می اندازد اگه انصراف داده باشه یعنی چه یعنی اصلا  احتمال نمیدهیم که فلان فرد مراد باشد اگر احتمال عقلایی  بدهیم که فلان فرد   مراد باشد انصراف کردی خدا را رحمت کند آقای شاهدی رو یکی از این حساسیت شون این بود در مسائلی که مورد بحث است اصولاً انصراف عام یا  مطلق از بعضی افراد کلا این فرد را از عموم عام و از اطلاق بیرون میکند یا بیرون نمی کند انصراف  به صرف این که انصراف ا انصراف یا به علت قلت وجود است یا به علت غلت استعمال است علت کمرنگ بودن در محتوا یا چون فرد کم است انصراف دارد عام یا چون این عام  در اون  فرد کم استعمال شده است یا   اینکه نخیر احتمال زیاد میشه که نتیجه ای هم ندارد ولو این کمرنگ است از نظر مصداق بودن آیا اگر از  نظر مصداق بودن کمرنگ باشد عام یا  مطلق از حجت فرد می افتد نخیر نه در اول نه در دوم نه در سوم  فقط چهارم یا اینکه فردی یا افرادی از عام یا مطلق  جوری هستن که احتمال عقلایی داده نمی شود که اینها مراد باشند یعنی چه غیب بیارد چه غیب نیارد  معلوم است که وارث نیست چه تخفیف بخورد اون  فرد خیلی کمرنگ چه تخفیف نخورد یکسان است تخفیف اون فرد و عدم تخفیف تغییر به اون فرد و عدم تغییر یکسان است اگر یکسان بود بنابراین عام و مستحب  در اون فردی که چه  تخفیف بشه چه تخفیف نشه  یکسان است این انصراف  حجیت  دارند چون دلالت   دارد نه دلالت قوی دارد نه دلالت ضعیف  دارد نه دلالت عرفی دارد هیچ دلالت ندارد به علت عدم دلالت این عام شامل اون خواهد بود که علت عدم دلالت این مطلق شامل اون فرد میشه آیا اینطوره آیا لفظ فرزند به علت استعمال دارد بر نوه ها نخیر نداره  آیا صدق  فرزند بر نوه نوه دختر پسری صدق فرزند بر نواده ها اونقدر کمرنگ است که احتمال قوی داده میشه پس اونها فرمودند نحن ذرات رسول الله نحن ابنا رسول الله استعمال لفظ اولاد ابنا نه ابنا فرزندان پسر است و بنات دختره یوصیکم الله فی الاولادکم اولاد بی آنکه ولادت  از شماست آنکه پیدایی فرزند از شماست پیداییش از شماست یا پیدایش اصلی بلا واسطه ست یا پیدایش فرعی مع واسطه هر دو پیدایش ند  آیا نوه شما از غیر فرزند شماست از فرزند شماست فرض این است که  از فرزند شما موالید بلا واسطه  شماست و نوه شما از موالید موالید است که موالید بالواسطه است بنابراین نه قلت استعمال است نه قلت وجوب است که قبول نداریم سوم اگر قلت  استعمال قلت وجوب باشد دلیل نیست قلت یعنی به قدری  ضعیف است عام و مطلق   در دلالت  به این فرض که اصلا لازم نیست به این حد که اگر قید بزنند با قید نزنند فرق نمیکنه اگر متخصص بیارند و نیارند فرق نمیکنه به این صورت در اینجا ابنا اولادکم اینطور نیست پس یوصیکم الله فی الاولادکم شامل عرض می شود که فرزندان دختر و پسر و شامل نواده ها می شود  بنابراین از نظر دلالت  آیه  بحثی نیست وانگهی مطالبی که اینجا عرض کردیم  که اشاره می کنیم اگر اولادکم نواده ها را نگیره بنابراین حرام است ازدواج با اولاد باید که دختری که دختر دختر انسان است یا دختر پسر انسان است نگیره و حال اینکه شامل است بلاشک باضرورت بالکافه ا بیان نواده های دختری نواده های پسری نوادهای اول نواده های دوم یه کسی گفتند که صد و هفتاد سال سال عمر کرد و یک قریه فرزند داره نوه نوه نو نوه نوه نوه همه فرزندشند آیا می اند با دخترانش ازدواج کند اگر صدق اولادکم بکند اینجا باز ارث میگیرد یوصیکم الله فی الاولادکم در حیات این بود در ممات هم وقتی صدق اولادکم بکند ارث میبرد اگر صدق اولادکم نکند ازدواج حلاله  لفظ ولد به مبنای همان عام عرض میکنم آیا عموم اولادکم در نواده ها  آنقدر ضعیف است که احتمال عقلایی  داده نمیشه یا احتمال عقلایی داده میشه اینهمه استعمال شده اما روایت داریم که نص عموم را می شود تخصیص زد با نص در خصوص کل قرآن نص مگه نص نیست صددرصد باشه نص یعنی احتمال قول نمیدیم به خطاب خودش به حساب خود اولادکم احتمال داده نمیشود که نواده خارج بشه بله این احتمال در کجاست در جایی که قاتل کافر با نفس  دیگر این است چون عام و مطلق یا نص در مطلق ند یا ظاهرا اینجا نصه منتها نصی ست که در خود قرآن استثنا خورده یا بگید ظاهره کم نصه این ظاهر کم نص استثنا خورده نسبت به قاتل و نسبت به عرض می شود که کافر و نسبت به ولد زنا روایت هم که در این باب داریم که ولد ولد یمود نوه ناحیه فرزند است نوه دختر باشد ناحیه فرزند است  فرزند پسر باشد دختر پسری میبرد فرزند دختر باشد عرض می شود که دختر عرض می شود که فرزند پسر باشد و فرزندش دختر باشد پسر میبرد فرزند پسر باشد فرزندش دختر باشد پسر میبرد و بر عکس در حقیقت اینجا میخواد بگه که نیابت نیابت کلی ست نیابت نیابت چند جوره اگر فرض کنیم که شما فرزند ندارید نوه دارید روایت میگد که این نوه نیابت دارد به حساب نیابت ارث میبرد همان ارثی را که  فرزند نوه برده  این سه بعد یا نیابت در اصل ارث است یا نیابت دز مقدار ارث است یا نیابت در یا اصلا نیابت نیست خداوند مقرر کرده فرزند چقدر ببرد به حساب اولادکم و اولاد دیگر حالا تتمه بحث بماند برای بعد

اللهم اشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف قرآن العظیم و وفقنا لما تحب و ترضی و جنبنا عما لا تحبه و لا ترضی و سلام علیکم