پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و چهارم درس خارج فقه

ارث

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

ما فعلا بحثمون در طبقات ارث است که چنانکه دیروز عرض شد ما در ترتیب طبقات ارث هم برخلاف اطباق و یا ضرورت فقاهتی نظر داریم به دلیل آیاتی از قرآن شریف.

 راجع به اینکه ورثه انسان آیا کدامشون ارث­برند و کدامشون ارث­بر نیستند ما چند نص در قرآن شریف داریم. یک نص اقربیت است در دو آیه وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ. البته اقربیت به معنا رحمیت و رحمی که اقرب است الی المورث.

 و دو نص داریم راجع به اقربیت لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا.

ما در آیه 33 سوره نساء که صفحه 89 قرآن است تاسی کردیم راجع به اقربیت آیه دوم. سومین نصی که در قرآن شریف است در آیات نساء است  آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا که برای هممون تازه است.

حالا آیه 33 سوره نساء وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ . محور بحث ما أَقْرَبُونَ است. اقربون و نزدیک­تران به مورث هستند که ارث­برند. کسانی که غریبه­اند یا ابعدند در صورت وجود اقرب هرگز ارث­بر نیستند نه آنکه ارث­برند و ارثشون کمتره. و لذا نص آیه مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ، لِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ که مولا ولی ارث است و وارث است.

وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ که شش هفت مورد دارد و این وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ دو بعدی است. یک بعد این است که از دو ثلثی که حق ورثه است الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ ببرند این منسوخه به آیات… .

بعد دوم این است که الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ در بعد ثلث ببرند که وصیت شده. کسانی که عقد یمین با اون­ها دارید، عقد اخوت دارید، عقد نصرت دارید، پیوند محبت بیشتر دارید، با اون­ها قرارداد دارید که پس از مرگ هم چیزی ببرند وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ. نصیب در بعد دوم نصیب خاص نیست بلکه نصیبی است که از ثلث شما تعیین می­کنید برای کسانی که عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ و اگر از ثلث هم کافی نبود که وظیفه مورث است وظیفه منتقل می­شود به وارث که وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ.

پس ما در سرتاسر قرآن شریف دو آیه که شرط اقربیت دارد و دو آیه که شرط احرمیت دارد که محرمتر باشند.

آیه پنجم آیه سوره نساء است در اوایل. عرض می­شود که ملاحظه بفرمایید آیه یازدهم. يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً تا اینکه عرض می­شود بله آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا دیگه بحث نکردیم. البته ایمان شرط است چنانکه بحث شد مختصرا و تفصیلا شرط ایمان بحث خواهد شد.

 ثانیا اقربیت شرط است اقربیت نَسَبی یا اقربیت سببی در ترتیب طبقات.

 ثالثا أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا. أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا یا به وجه ضابطه­ای و قاعده­ایست که فرزند انسان از نواده انسان أَقْرَبُ نَفْعًا هست از نظر قاعده. بله استثنائا ممکن است نواده­ای از نواده­های انسان أَقْرَبُ نَفْعًا باشند از برای انسان در دنیا، در برزخ، در آخرت، حالاً، مالاً و هر چه ولکن از نظر ضابطه­ای که باید بحث کنیم قاعده این است که هرکس که نزدیک­تر است به شما أَقْرَبُ نَفْعًا است به شما.

حالا اگر کسی برای شما نفع ندارد درجه اوله، فرزند است، پدر است، مادر است اصلا نفع ندارد تا چه رسد قبول اول باشد یا سرتاسر ضمنی او اضراره به شما. یکی از موارد اضرار قتله. چرا قتل مانعه؟ چرا قتل مانعه از نظر دلیل قرآنی همین آیه أَقْرَبُ نَفْعًا هست. آیه دیگرم داریم داشته باشیم ولکن آیه­ای که … نص است اگر وارثی پسری فرض کنید، پسری پدر یا مادر خود را عمدا بکشد این وارث نیست. آیا به روایات باید مراجعه کنیم؟ قرآن، أَقْرَبُ نَفْعًا.

آیا کسی که عمدا مورث خود را بکشد نافع است؟ این ضار است … ندارد … منتها ضرر یا ضرر بدنیست یا ضرر مالیست یا ضرر عقیدتیست. اینجا ضرر ضرر بدنی است که این انسان را کشته است و محروم کرده است از استمرار حیات. فوق او استمرار عقیدتیست. اگر فرزندی دارد مسلمان است اما مسلمان منحرف است، مسلمان منحرفیست که در حین مسلمان بودن پدر و مادر را به انحرافات دعوت می­کند، اخلاق اون­ها رو خراب می­کند، اعمال اون­ها رو خراب می­کند نه مضله چون مضله مرتده. مضله نیست ولکن اعمال اون­ها رو و اخلاق اون­ها رو خراب می­کند که از نظر معنوی و از نظر نفسانی ضرر دارد این نباید ارث ببرد. و همچنین کسی که در بعد مالی ضرر دارد فرزندی است که دائما اضرار مالی می­کند، اسراف می­کند، تبذیر می­کند، اتلاف می­کند دائما اضرار مالی دارد نسبت به پدر و مادر یا پدر و مادری که نه نفقه دائما اضرار مالی دارند اسراف و تبذیر و دور ریختن این هم ضرره.

بنابراین وارثی که طبقه ارث­بر است اما در عین آن که طبقه ارث­بر است از نظر رحمیت نزدیک­تره­، از نظر اقربیت نسبیتش از این­ها بیشتر است ولکن این پاش می­لنگه که فقط ضرر مالی دارد به پدر و مادر یا ضرر جانی دارد که قاتله یا ضرر معنوی دارد که مضلله اما مضلل و گمراه­کننده­ای که مسلمانه و اصل اسلام باقیه اینا باید ارث­بر نباشند.

خب حالا ما راجع به أَقْرَب نَفْعًا اشاره کردیم و بعدا باید صحبت کنیم. بحث مهم ما این است که این طبقات ارثی را که فقهاء شیعه و سنی درست کردند درست است بر میزان این آیات یا نه؟ این آیات اقربیت، ارحمیت و انفعیت حالا اقربیت رو بحث می­کنیم اقربیت. آیات اقربیت منحصر کرده است میراث را به وارثی که اقرب است یا اقرب است سبباً یا اقرب است نسباً. اقرب است سبباً، مورثی که هم زن عقدی دارد و هم زن منقطع دارد آیا هر دو ارث­برند؟ نخیر اقرب و سبباً زن دائمی. مورثی که فرزند دارد نوه دارد آیا فرزند و نوه با هم ارث می­برند؟ نخیر اقرب نسباً. مورث اونی که والدین دارد و نواده دارد هم والدین دارد هم نوه دارد آیا والدین با نوه که در یک طبقه نیستند طبقه … رو عرض نمی­کنیما، طبقه اقربیت، والدین بلاواسطه با نوه که فرزند مع الواسطه است آیا در یک ردیفند؟ کل فقهاء میگن در یک ردیفند فقط یک نفر چنانچه ما می­شناسیم عرض می­شود که اختلاف دارد.

در این دو مساله دو نفر اختلاف دارند یکی ابن بابویه قمی است و یکی سید مرتضی. خب ولکن اینکه آقایون اطباق کردند بر حسب ادله روایاتی که میارن مثلا، برحسب شهرتی که ابراز می­کنند میگن نوه طبقه اول است چون نوه طبقه اول است در صورتی که فرزند نباشد نوه ارث­بر است. حالا این نوه که ارث­بر است در صورتی که ارث برد این نوه اگر فرزند باشد ارث­بر نیست اگر فرزند نباشد ارث­بر هست ولکن اگر ابوین باشند شخص میت پدر یا مادر یا پدر و مادرش هستند فرزند ندارد نوه دارد، آقایون بالاطباق در فقه سنی و در فقه شیعه بیشتر می­گویند که نواده میت با ابوین ارث­بر هستند. روایاتی هم البته به طور متناقض نقل می­کنند. اما اگر اطباق روایات چنانکه اطباق اقوال و اطباق فتاوا از برای اینکه هر دو ارث­برند خلاف نص دو آیه است یا چهار آیه است یا پنج آیه. دو آیه که اقربیت به طور منحصر در نسب یا در سبب، این موجب ارث است و ارحمیت موجب ارث است. أَقْرَب نَفْعًا رو باید قبلا بعدا تفصیلشو عرض کنیم.

بنابراین ما به این سند طبقات ارث رو به هم می­زنیم. طبقات ارث چیه؟ طبقات ارث طبقه اول ابوان و اولاد هستند. آقایون میگن ابوان و اولاد مع الفصل و بلافصل، ما میگیم بلافصل چون اولاد مع الفصل با ابوان هم طبقه نیستند ابوین اقربند از نوه­ها. طبقه دوم نواده­های دسته اول و اجداد و اخوه. آقایون طبقه دوم را اجداد و برادران می­گیرند اجداد دسته اول و برادران طبعا دسته اوله ولکن نواده­ها رو جزو طبقه اول می­گیرند.

جزو طبقه اول گرفتن نواده­ها دو بعد دارد. یک بعد محرومند با اینکه طبقه اولند بعد دیگر محروم نیستند. بعد محروم در صورتیست که میت فرزند دارد نواده هم دارد پدر و مادر هم دارد. می­گویند پدر و مادر می­برد، فرزند می­بره، نواده با اینکه طبقه اول است نمی­بره.

 اما بعد دوم ابوین هستند فرزند نیست نواده هست میگن نواده با ابوین ارث­برند و این خلاف چهار نص قرآن است. اقرب، اقرب، أُولُو الْأَرْحَامِ ، أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّه. بنابراین به سند چهار نص قرآن ولو یک نص قرآن ولو یک اشاره مستقر قرآن و ظهور مستقر قرآن ما شیرازه طبقات ارث را در بعد اول به هم می­زنیم که نواده دسته اول با اجداد دسته اول با برادران، طبقه دوم خواهند بود البته اجداد دسته اول و الّا اگر پدر پدر میت با نوه دوم میت باشد نوه دوم میت نمی­بره برای اینکه پدر پدر میت نزدیک­تر است با نوه از نوه دوم و کذلک اگر نوه اول میت نوه دوم میت اول میت باشد و جد دوم میت باشد جد دوم با وجود نوه نمی­برد چون مسائل محفوظه دیگه مثلا فرزند فرزند انسان هست با جد اول انسان یا جده اول انسان، جد و جده اول انسان می­برد با نوه اول انسان اما هرکدام دورتر شدند دورتر نمی­برد نزدیک­تر می­برد یعنی اگر جد و جده دوم انسان باشد و نوه اول انسان باشد نوه اول می­بره. اگر نوه دوم باشد و جد و جده اول باشد جد و جده اول می­برند. این تفاصیل آقایون در مراتب ثلاثه ارث ندارد.

دسته سوم اعمام و اخوالند. و در هر دسته­ای این تفاصیل هست البته این تفاصیل در دسته اول طبق این ترتیب طبقات ارث که بر مبنای قرآن است نداریم. پدر و مادر بلافصل، فرزندان بلافصل. پدر و مادر بلافصل، فرزندان بلافصل هر دو می­برند فرض دارند یک فرض دارند دو فرض دارند فرض ندارند که این تقاسیم ارثه برای اینکه ورثه بین سه دسته­اند. یا فرضی ندارند …. یا یک فرض دارند یا دو فرض دارند شما … تفصیل رو که منهدم می­کنید به دلیل ذوفرضین و ذو فرضا واحد و اونی که بلا فرض است که این بحث بعدا میاد و توجه میشه.

خب حالا در طبقه اول که بلافصل است ابوین و اولاد ارث که می­بره. حالا می­ریم طبقه دوم. طبقه دوم برحسب تقسیمی که بر مبنای آیات اقرب و ارحم و انفع می­کنیم مخصوصا اقرب و ارحم و مخصوصا اقرب می­کنیم چون اقرب نصه دیگه اقرب نسباً، اقرب سبباً نص است. خب حالا طبقه دوم، طبقه دوم نوه اول هست، جد اول هست، جده اول هست ارث می­برند. جد و جده اول مانند پدر و مادر در طبقه اول ارث می­برند. نوه انسان نیز چنین است نوه انسان هم مانند فرزند ارث می­بره برخلاف آنچه مشهور و اطباق بین فقها است که میگن نوه انسان اگر نوه دختری باشد ولو پسر باشد دختری ارث می­بره، نوه پسری باشد ولو دختر باشد پسری ارث می­بره این هم برخلاف يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنه.

حالا در طبقه دومی که سه دسته­اند: اجداد طبقه اول، نواده­های طبقه اول، برادر و خواهر که طبقه معنی نداره برادر خواهر همیشه طبقه اولن ولی برادر برادر نمی­گیره. نوه طبقه اول، اجداد طبقه اول و برادران با هم ارث می­برند اما اگر برادران باشند نوه طبقه دوم، جد طبقه دوم کدوم اقربند؟ برادران. اون­ها ارث نمی­برند برای اینکه … طبقه اول هر سه ارث می­برند ولکن به طبقه دوم که رسید اگر نوه طبقه دوم است با برادر که طبقه ندارد با جد که طبقه اول است ارث­بر نیست و اگر جد و جده بلافصل از طبقه اول، جد و جده طبقه اول است ولکن نوه طبقه دوم است نوه با وجود جد و جده طبقه اول ارث­بر نیست.

بعد طبقه سوم که أعمام و اخوالند. عموی بلافصل انسان و دایی بلافصل انسان، خاله و عمه بلافصل انسان طبقه سوم ارث­بر درجه اول است. اما اگر مخلوط بودند عمو، خاله­ی خاله، خاله بزرگ، خاله باواسطه، عمو عموی بلاواسطه که برادر خود پدر است، عموی مع الواسطه برادر جد اینجا که دوتا عمواند ولکن به حساب اقرب عموی خود انسان ارث­بر است و عموی پدر ارث­بر نیست و همچنین این دو طبقه … عرض می­شود که عمو و عمه، دایی و خاله که هم­طبقه هستند عمو و عمه و دایی و خاله طبقه اول ارث­بر هستند. لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن عمو و دایی دو برابر خاله و عمه ارث می­برند و این قاعده لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن ساری و جاری است در همه جا مگر برای ام و بعضی موارد دیگر که اشاره کردیم و بعدا عرض می­کنیم.

ولکن در طبقه سوم، در طبقه سوم عموی طبقه اول با خاله طبقه دوم ارث­بره؟ نخیر. عموی طبقه اول ارث می­برد خاله ابعد است عمو اقرب است. به عکس خاله طبقه اول یعنی خواهر مادر، خواهر مادر هست و برادر جد هست آیا برادر جد که عموی طبقه دوم است ارث می­برد با خاله طبقه اول؟ نه. تمام این­ها به حساب اقربه. اونی که اقرب است نسبا یا اقرب است سببا که فعلا بحث در اقربی که نسبی است چون ارث­بر است و دیگران ارث­بر نیستند.

بنابراین با دلیل چهار آیه یا پنج آیه قرآن مخصوصا آیه­ای که نص است نص منحصر است که مادامی که اقربون هستند قربا ارث نمی­برند تا اینکه بعیدین و ابعدین بنابراین طبقات ارث به طور کلی منهدم میشه. و نقطه اصلی حرف ما راجع به نواده­هاست. نواده­های پسری، نواده­های دختری طبقه اول، طبقه دوم، طبقه سوم، طبقه دهم آقایون چی میگن؟ آقایون میگن که این­ها طبقه اول ارث­برند منتها طبقه اول ارث­برند گاه ارث­بر بالفعلند، گاه ارث­بر بالشانند. ارث­بر بالفعل خیلی عجیبه­ها واقعنا حالا عجایب رو عرض می­کنم. ارث­بر بالفعل در صورتی که پدر و مادر بی­واسطه باشند نوه هم ارث­بر است با اینکه پدر و مادر بی­واسطه اقرب است از نوه. حالا اونا میگن چی؟ میگن اگر پدر و مادر نباشند و نوه باشد چون نوه شاناً بر طبقه اول ارث دارد نوه اول، نوه دوم، نوه دهم حتی نوه دهم اگر فرض کنید باشد باز طبقه اول است به طبقه دوم نمی­رسد به طبقه دومی که جد درجه اول است و برادر و خواهر که می­رسد.

حالا سوال: آیا جد درجه اول که پدر مورث باشد اقرب است به مورث یا نوه؟ نوه دوم، نوه سوم، نوه چهارم؟ آقایون میگن نوه. نوه هرچه باشد ولو نوه دهم باشد با ده واسطه که ده بُعد دارد که ده بعد دارد با کسی که یک بعد دارد حداقل برابره. آقایون میگن نخیر چون جد طبقه دوم است نوه طبقه اول است نوه اگر با ده بعد با ده فاصله باشد نوه ده بعدی مقدم است بر جد و جده که پدر و مادر، پدر و مادر مورث باشند و این عجیبه.

و ما ازین عجایب در ارث زیاد داریم. در ابواب دیگر فقه زیاد داریم. اینی که تکرار می­کنم اینکه میگم در باب ارث و عرض می­شود که در باب حج و در بعضی ابواب دیگر مسائل کمتر اختلاف دارد چون کسانی که بر محور قرآن می­خوان فتوا بدن پیدا نبودند و اگر پیدا بودند شاز بودن مثل ابن بابویه قمی در بعضی از مسائل و سید مرتضی در بعضی مسائل دیگر.

حالا اینجا در بین الحلالین مطلبی رو عرض کنم. اصولا چیزی که انسان را منهدم و منفجر می­کند مسائل مادی نیستش، مسائل جانی حتی نیست. اگر به یک مسلمان معتقد ضرر مادی بخورد چندان منهدم نمیشه حتی اگر ضرر … و جانی بخورد در راه خدا باشد چندان منهدم نمیشه اما اگر انسان ببینید بشنود به لسان خدا، به لسان رسول خدا، به لسان ائمه هدی برخلاف تمام موازین حرف می­زنند و از رادیو و از تلویزیون و پخش میشه مسلمان و غیرمسلمان می­شنود اون است که الساکت عن الحق شیطان أخرس.

من خطبه­های جمعه رو نمی­شنوم چون شنیدنش باعث ناراحتیمه اما خطبه جمعه قم رو در این هفته من دیشب دیروز شنیدم. و شنیدن خطبه جمعه قم شش هفت ساعت منو بیمارکرد و قلبا ناراحت چرا؟ هر کس …. اسم نمی­برم. در خطبه اول بحثش این بود که ربا معاملی حرام است. خب حرام برحسب رای … ولکن آیا مطالب فقهی که برخلاف تمام موازین است باید گفت؟ مطلب دیگر نداریم ما؟ مرحوم استاد اعظم آقای بروجردی رضوان الله علیه در روزهای آخر درس که بحث تبلیغ میشد سفارش می­کرد طلبه­ها رو می­گفت طلبه­ها شما که میرید تبلیغ، مطلبی که مردم می­تونن بپسندن زیاده چرا مطلبی که به عقل مردم نمیرد شما میگید؟ حالا در باب فقهیات کاری نداریم ضرورت است، اجماع است، اطباق است ربای معاملی هرچه می­خواد باشه ولکن مطلبی که گفتنش  … فی الاشهاس از تلویزیون مسلمان غیرمسلمان بشنود و همه تف و لعن می­کنند به اسلام و حرف می­زنند اسلام رو این گفتنی است؟

بحث خطیب جمعه قم در این هفته در خطبه اول … دارم عرض می­کنم که منهدم کردیم طبقات ارث رو اینم منهدم میشه که عرض می­شود ربای معاملی. که ربای معاملی توضیح داد ایشون. ربای معاملی یعنی برنج درجه اول یک کیلو و برنج خورده خیلی بد یک کیلو و خورده­ای در اینجا رباست. روغن کرمونشاهی درجه اول یک کیلو مثاله­ها مثال بیّنه، روغن درجه اول کرمونشاهی یک کیلو و دوغ که از مکل همون روغن است و از شیر است یک کیلو بیشتر در اینجا رباست. توضیح توضیح توضیح توضیح که من به سه اشکال اکتفا می­کنم.

اشکال اول این است که مساله­ای که ولو از مسائل فقهی شماست حالا برخلاف کتاب است کاری نداریم، این وقتی که برخلاف همه موازین است گفتن ندارد مگر مساله قحطه؟ اولا.

ثانیا آیا ربای معاملی موجب است که اغنیا غنی­تر شوند و فقرا فقیرتر شوند؟ به عکسه که. کسی که دوغ داره روغن نداره با کسی که روغن داره آیا روغن­دار غنی­تر است یا دوغ­دار؟ و خطیب جمعه می­گوید که اگر یک کیلو روغن خالص را بفروشد اونی که روغن داره به کسی که یک کیلو و مقداری دوغ دارد، یک کیلو و مقداری پنیر دارد اون کسی که زیادتر گرفته است کلاه گذاشته است ربا خورده است مفت خورده است، اون کسی که هزار و پنجاه گرم دوغ گرفته است هزار و پنجاه گرم دوغ گرفته است در مقابل هزار گرم روغن با اینکه هزار گرم روغن هزار برابر این دوغ ارزش دارد اون کسی که هزار برابر گرفته است کلاه سرش رفته است. اون کسی که هزار برابر گرفته، آقا چه کنیم ما؟ اون کسی که هزار برابر گرفته است چه روغن گرفته است کلاه سرش رفته چرا؟ برای اینکه یک کیلو روغن گرفته که از نظر وزن یک کیلو است و کمتر از یک کیلو و مقداری عرض می­شود که دوغ است یا پنیر فروخته.

 خب آیا آقایون نمی­فهمند ارزش ارزش دارد؟ آیا آقایون اینقدر کودن­اند که میزان معاملات ارزش است؟ میزان معاملات وزن نیست؟ کیل نیست؟ در موزون و مکیل مگر همه­ی موزون­ها یکسانند؟ مگر تمام شیرجات یکسانند؟ شیر و کره و خامه و عرض می­شود که روغن و پنیر و قره قروت و همه یکسانند؟ لغت عاجزه. آیا دوغ دوغ که نود درصدش آبه هشتاد درصدش آبه با ماست سفت برابر باید حساب کرد در معامله؟ کلاه سر کی میره؟ کلاه سر کسی که کمتر و با هزار برابر قیمت داده است رفته است؟ یا کلاه سر کسی رفته است که وزن بیشتر داده است اما قیمتش هزار برابره؟ به عکسه قضیه. مثل اینکه دو نفر پول با هم معامله کنند یه نفر هزار تومن بدهد و در مقابل پنج قرون بگیرد، هزار تومن بدهد پنج قرون بگیرد بگید کسی که پنج قران گرفته است کلاه گذاشته است، کسی که هزار تومن رفته است کلاه سرش رفته است. ارزشه دیگه اسکناس رو ارزشه روی کاغذ که میزانه. اگر روی کاغذ باشه هزار تومن و هزارتا ده تومنی و هزار تومن هزار تومن یه جا. بنابراین اگر روی وزن یا روی تعداد باشد هزار تومن یه جا کمتر از هزار تومن ده تومنه. آیا این مطلب گفتنی است؟ در خطبه جمعه چه مرگته چه مرضته؟ چه حماقتیست؟ چه بیشعوریست؟ چه لا مذهبیست؟ که شما که چیزی که بر خلاف ضرورت حس است و ضرورت عقل است و ضرورت اقتصاد است و هر ضرورتی است میگید مسلمان بشنود کافر بشنود کافر کافرتر میشه این بعد دوم.

مطلبی که خطیب جمعه داشت از جمله این بود که همین است که موجب است اقتصاد عالم به هم بخوره. دیوانه اقتصاد علم دمری بهم می­خوره نه اینطور که شما میگید. این کسی که یک کیلو روغن می­دهد کلاه گذاشته است یا کلاه سرش رفته؟ تو میگی کلاه گذاشته. این کسی که یک کیلو روغن می­دهد و یک کیلو بیشتر دوغ می­گیرد کلاه سر کی رفته؟ کلاه سر کسی که روغن رو از دست داده است می­رود یا کسی که دوغ از دست داده؟ میگه کلاه از سر کسی که دوغ از دست داده. کسی که فقیر است و دوغ رو از دست داده کلاه سرش رفته آقا هزار برابر گیرش اومده کلاه سرش رفته؟ شما دمری صحبت می­کنید. ببینید اینجاست که اغنیا غنی­تر می­شوند و فقرا فقیرتر می­شوند پرانتز بسته.

تمام افکار ما و تمام فقه ما و تمام همه چیز ما رو اگر الک کنید از این مطالبی که برخلاف ضرورت است برخلاف حس است برخلاف عقل است برخلاف ارزش است حمال­ها می­فهمند، عمله­ها می­فهمند، دیوانه­ها می­فهمند، خل­ها می­فهمند، ابله­ها می­فهمند شما چرا نمی­فهمید؟ چون الساکت عن الحق شیطان أخرس. بحث عرض می­شود که خطابه نشد بلکه ما برای طرفداری از فقه. برگردیم.

طبقات ارث: طبقات ارث برخلاف آنچه را فقهاء شیعه و سنی می­گویند این چنین است که باید اقربیت میزان باشد، ارحمیت میزان باشد. اقربیت و ارحمیت میزان باشد. آقایون در ارحم بودن صاحب رحم رو حساب نمی­کنند. أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّه زن را نمی­گیرند، زن صاحب رحمه. آقا شما که با فلانی از اولی الارحامید به حساب زنه به حساب مادره. مادر رو حساب نمی­کنند صاحب­خونه رو حساب نمی­کنند تو خونه باشه مهمون رو حساب می­کنند صاحب­خونه رو از خونه بیرون می­کنند مهمون رو تو خونه جا میدن. زن که صاحب رحم، بابا رحم یعنی رحم زن، رحم مرد نیست، رحم دختر نیست، رحم پسر نیست، رحم نوه نیست، رحم خاله نیست، رحم دایی نیست، رحم عمه نیست، رحم عمو نیست، رحم زنه. شما چطور جرات می­کنید برخلاف لغت، برخلاف حس، برخلاف وجدان بگید زن از اولی الارحام نیست بنابراین أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّه شامل زن نمی­شود با اینکه نطفه أَوْلَى عرض می­شود که زنه.

خب حالا مستثنائات أَوْلَى. عرض می­شود که يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ. اولاد از جمله شرایطی که کردند این است که مومن باشه درسته. دلیل از قرآنم نیاوردند ولی دلیل از قرآن دیروز عرض کردم. شرط اول، شرط دوم، شرط سوم در اصل اول، اصل دوم، اصل سوم ارث محور ایمان بوده منتها ایمان بعد از هجرت از مکه هجرت به ایمان اضافه شد. بعد که پا گرفت اسلام و دولت اسلام متمرکز شد هجرت رفت از بین کلا، ایمان بعضا، هجرت کلا از بین رفت ایمان بعضا. ایمان تنها بدون هجرت هم کافی از برای وارث بودن نیست بلکه ایمان با اقربیت نسبا یا عرض می­شود که سببا. ادله­ی دیگری داریم که بعد عرض می­کنم.

و از جمله مواردی که آقایون استثناء کردند و مستثنی نیست عبارت است از عرض می­شود که ولد الزنا بودن. آقایون میگن ولد الزنا به طور کلی ارث­بر نیست. ما اول تقسیم می­کنیم. ولد الزنا سه بعد دارد.

 اولا دو بعد دارد. ولد الزنایی که این زن شوهر ندارد. این زنی که شوهر ندارد اگر زنا داد فرزندش ولد الزناست این یک.

شوهر دارد، اگر شوهر دارد دو بعده. یک دونه این است که احتمال دارد این نطفه مال شوهر باشد، احتمال دارد مال زانی باشد این دو.

سه: شوهر دارد ولی احتمال ندارد نطفه مال شوهر باشد. شوهر یک سال … کرده و این زن بعد از عرض می­شود که یک سال زاییده بعد از یک سال زاییده مگر شتر است که دوازده ماه در رحم مادرش باشه؟ احتمال اینکه این فرزند از شوهر غائب یا شوهر حاضر که … کرده ندارد.

در این سه بعد شما آقایون فقهاء در هر سه بعد می­فرمایید … ولد الزنا ولد الزنا بعد اول شوهر ندارد، ولد الزنا بعد دوم شوهرداری که احتمال دارد که نطفه از شوهر باشد از زانی باشد، سوم ولد الزنایی که شوهر دارد و احتمال ندارد که از شوهر باشد هر سه رو میگید که ارث­بر نیست. دلیل ندارید نه کتابا و نه سنتا.

 بله در سنت روایاتی هست که این روایات رو ما براتون می­خونیم. صفحه 275 جلد آل عمران میشه جزء 4 و 5 الفرقان.

أَيُّمَا رَجُلٍ به صحیح عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَيُّمَا رَجُلٍ وَقَعَ عَلَى وَلِيدَةِ قَوْمٍ حَرَاماً ولیده یعنی کنیز، ثُمَّ اِشْتَرَاهَا با حرام باهاش جمع شد بعد خریدش، ثُمَّ اِشْتَرَاهَا و اِدَّعَى وَلَدَها خرید و ادعا ولد کرد، فَإِنَّهُ لاَ يُورَثُ مِنْهُ شَيْءٌ چرا؟ برای اینکه وَلِيدَةِ قَوْمٍ مولا دارد، مولا حکم شوهر دارد عمل جنسی کرده. خب این ولیده قوم را باهاش عرض می­شود که عمل جنسی کرد بعد خرید بعد ادعا کرد که ولد مال اوست اینجا مشترکه. این بعد چندم از سه بعده. بعدی است که این شخص، این زن فراش داره، شوهر داره احتمال اینکه این فرزند از نطفه شوهر باشد و نطفه زانی باشد هست در این صورت حکم چی می­کنند؟ فَإِنَّهُ لاَ يُورَثُ مِنْهُ ارث نمی­برد. این فرزند ارث نمی­برد و ارث نمی­دهد چرا؟ فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ قَالَ اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ وَ لاَ يُورَثُ وَلَدَ اَلزِّنَا إِلاَّ رَجُلٌ يَدَّعِي الی آخر. حالا اینجا باید بحث کرد. اینکه اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ باید یک احتمال داده بشود که این نطفه مال شوهره اگه احتمال داده نشه چی؟ اگر احتمال داده نشد فراش معنا نداره غلطه اصلا. این فراشی که هست یک ساله دو ساله بیشتره که با این زن جنب نشده بعد بچه­ای آورده بچه از هوا آورده؟ از جنب نشدن آورده؟ بچه از زنا آورده. با اینکه فراشه پس اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ در صورت به شک است. پس این در مورد شک میگه.

حالا در مورد شک هم روایت داریم. در مورد شک یه روایت داریم که اگر فرزند محتمل باشد از فراشه یا از غیرفراشه یا اگر فراش در کار نباشد دو مرد با این زن جنب شدند محتمل است از این مرد باشد از اون مرد باشه از هر دو مرد ارث می­برد. کاری نداریم درسته یا نه، چون بین این دوتاست . از هر دو مرد ارث می­برد، هر دو مرد از او ارث می­برند. البته این روایت متناقضه مختلفه ولکن در عین تناقض و اختلاف یک دونه روایت صریح و یا ظاهر کالصریح نداریم که ولد الزنا نه ارث می­برد و نه ارث می­دهد مطلقا نخیر. نه ارث می­برد و نه ارث می­دهد مطلقا نیست بلکه در زمینه شبهه است. در زمینه شبهه هم حدیث معارض داره.

 عرض می­شود که بله. و لا یورث ولد الزِّنا إِلَّا رجلٌ یدَّعی ابن ولیدته وایما رجل أقر بولده، ثم انتفى منه فلیس ذلک له. البته این در یه باب خاصی است که بحث خواهیم کرد. لعان، در باب لعان اگر لعان کرد مرد و زن نفی کرد و مبتلای به حد نشد در اینجا زن منتفی می­شود بدون طلاق و فرزند زن هم البته با احتمال اینکه مال شوهره نه با یقین اگر یقین … شود که اون نفی نمیشه. اگر با احتمال اینکه مال این شوهر است این فرزند از فرزند بودن به رسم سنت قطعیه نفی می­شود.

و فی خبر محمد بن الحسن القمي قال: كَتَبَ بَعض أصحابنا كتابا إلى أبي جَعفَر الثاني معي يَسألُه عَن رَجُلٍ فَجَرَ بِامْرَأَةٍ فَحَمَلَتْ ثُمَّ إِنَّهُ تَزَوَّجَهَا بَعْدَ اَلْحَمْلِ فَجَاءَتْ بِوَلَدٍ وَ هُوَ أَشْبَهُ خَلْقِ اَللَّهِ بِهِ.

البته این اعم است از اینکه این زن شوهردار بوده یا شوهردار نبوده. اگر شوهر دار بوده احتمال اینکه نطفه شوهر باشد هست یا احتمال کمی نباشد.

فَكَتَبَ بِخَطِّهِ وَ خَاتَمِهِ «اَلْوَلَدُ لِغَيَّةٍ لاَ يُورَثُ» یا لا یُوَرِث  هر دو. هم ارث نمی­دهد هم ارث نمی­گیرد چرا؟ برای اینکه لغية است، لغية است یعنی زنا. این زنا در صورتی ارث نمی­گیرد و ارث نمی­برد در بعد این حدیث که احتمال داده شود که مال شوهره و فرض این باشد که با این زن که این جنب شده این زن شوهر داره و شوهرم با او جنب شده و نطفه مشتبه و مشترک است اگر نطفه مشترک نباشد الولد بالفراش… یعنی شرکت ندارند. نمیشه گفتش که این ولد مشتبه است بین شوهر این زن است یا بین این مرد اجنبی است. احتمال دارد مال او باشد احتمال دارد مال این باشد گفته شود مشترک است. از هر دو ارث می­برد به هر دو ارث می­دهد چون …. ولکن اینجا اینطور نیست چرا؟ برای اینکه الولد من فراش در موضع خاصش الغاء می­کند انتساب نطفه را به زانی و اثبات می­کند انتساب نطفه را به والد. وقتی که مرد اثبات کرد انتساب نطفه رو به والد بنابراین والد ارث می­دهد و ارث می­برد اما دیگری ارث نمی­برد و ارث نمی­دهد. اما اگر دو زانی باشند یا یک زانی باشد و والد احتمال نباشد که نطفه مال اوست در اینجاست که یا باید گفت ارث از هر دو می­برد یا باید گفتش که ارث اصلا نمی­برد که بحث بعدی است.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد