بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
سوال و یا اشکالی که راجع به اشتراک زوجین با طبقه دوم و سوم بود تکرار نمیکنیم، در بحث مخصوص ترکه زوجین تفصیلا جوانب گوناگونش را در اصلش و در قدرش و در مشارکتشان و عدم مشارکتشان بحث خواهیم کرد.
بحثمان در موانع ارث است. از جمله موانع ارث کفر است که ادله قرآنی متعددی دارد. از جمله که عرض شد و اشاره میشود این است که مبنای ارث در عهد اول که مکی است و در عهد دوم مدنی و در عهد سوم مدنی که خاتمه تبیین نصابها و مسائل ارث است در این عهود چیزی که شرط اصلیست در هر حالی از حالات، ایمان بوده. اول ایمان صرف در عهد مکی، در وارث طبعا، در مورث نه، بحث در باب اینه، اول ایمان صرف در عهد مکی و نه مقدار ایمان و بعد ایمان و مهاجرت در اوائل عهد مدنی، بعد ایمان و اقربیت و اولویت رحمی در آخر عهد مدنی الی یوم القیامه الکبری. این یک دلیل. پس یک دلیل محوری بر اینکه در وارث خصوصا، نه در مورث، در وارث ایمان شرط است چه مورث مومن باشد و چه کافر و ملحد باشد این.
دلیل دوم: دلیل دوم دو آیه اقربین است که اقربیت را مناط اولویت و یا اولیت ارث قرار داده است. لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ، این آیهای که در اول نساء بحث شد.
وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ هم بحث شد. پس اقربیت میت اقربیت وارث نسبت به مورث شرط است.
این اقربیت چند بعد دارد. اقربیت نسبی، اقربیت سببی، اقربیت ایمانی، چون اقربیت مطلق است دیگه. لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ یعنی اقربون الی المیت. حالا میت اگر مومن باشه کافر نباشه، اگر میت مومن باشد و ورثهاش یا کافر باشند یا هم کافر و هم مومن، وارثی که کافر است نسبت به مورثی که مومن است اصلا قرابت دارد از نظر ایمانی تا اقرب باشد؟ اقربون در دو آیه اختصاص به اقربیت نسبی چنانکه میگویند ندارد و اختصاص به اضافه اقربیت سببی هم چنانکه خیال میکنند ندارد بلکه اعم است از سه زاویه در مثلث اقربیت. اقربیت وارث نسبت به مورث از نظر نسبی، اقربیت از نظر سببی، اقربیت از نظر ایمانی. منتها فرق است بین اقربیت سوم و اقربیت اول و دوم.
اقربیت سوم که اقربیت ایمانیست در اصل ایمان است و ذاتیست، اصلیست، نسبی نیست. اینجور نیست که هر وارثی ایمانش بیشتر است میراثش بیشتر است، ایمانش کمتر است میراثش کمتره، در اصل ایمان. و بعضی از علاجشم عرض کردیم که ایمان را نمیشه سنجید ایمان یک امر باطنیست و ظاهر، عنوان ظاهری ایمان باطنیست. ایمان را نمیشه سنجید و اگر هم بتوان سنجید سنجش جوریست که انسان غرق میشود در سنجش ایمانی.
بنابراین اقربیت در ضلع سومش که عموم آیه و اطلاق آیه دلالت قطعی دارد این اقربیت در بعد ایمان اقربیت در اصل ایمان است یعنی اگر وارث مومن است ولو سنی، اقرب است به مورثین که مومن است. اگر وارث مومن است که شیعی، اقرب است به مورث که شیعیست. اگر مورث کافر است اگر وارث کافر است و مورث مومن است این وارث مومن اقرب است قریب است در اینجا و اقرب است در ابعاد دیگر. پس اقربیت ایمانی شرطه.
آیا اگر دو وارث باشند یک وارث کافر باشد یک وارث مومن وارث کافر اقرب است به مورث؟ حالا مورث مومن مثال میزنیم در مورث مومن، چون سه بعد داره یا وارث و مورث هر دو کافر یا وارث و مورث هر دو مومن و یکی کافر دیگری مومن. اونی که محور بحث ماست اینه بقیه هم بحث میکنیم که مورث مومن و وارث کافر، مورث که مومن است و وارث کافر اگر وارث فقط کافر باشد قرب ایمانی ندارد تا اقربیت داشته باشد قرب ایمانی ندارد تا اقربیت داشته باشد. اگر وارث بین المومن و الکافر است مومن اقرب است از نظر اصل قرب و کافر اصلا قربی ندارد.
بنابراین اقربیت در ایمان که بعد سوم است در مثلث اقربیت شرط است. این اصل این دلیل دوم است بر اینکه اگر مورث مومن باشد و وارث بین المومن و الکافر باشد وارث کافر چون فاقد اقربیت ایمانیست در عصر ایمان ولو درجه اول ارث باشد در بعد اقربیت نسبی ولو زن یا شوهر باشد در بعد اقربیت سببی ارثبر نخواهد بود. این هم دلیل دوم.
دلیل سوم: من چون فکر کرده بحث میکنم نه مطالعه کرده فقط. آنچه را که در تفسیر نوشتهام در تبصره الفقهاء نوشتم در سایر کتابها اکتفا به اون نیست تنبلی نمیکنم روش فکر میکنم راه میرم فکر میکنم.
دلیل سوم راجع به فرزند نوح علیه السلامه.
رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ
يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ
وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ
حالا یا استدلال به این آیات کردند یا نکردند که نوعا نمیکنند نوعا فقها به آیات کاری ندارند مگر عبورا اونم دلالت عبوری دلالت عابر است و دلالت اصلی نیست، ما کاری به جایی نداریم. استدلال سوم به این آیه مبارکه است که إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ.
حالا این نفی اهلیت در چه بعده؟ اهلیت دارای سه بعد است. اهلیت ذاتی، اهلیت در عوارض ذاتیه، اهلیت در عوارض جعلیه مثل …
اهلیت ذاتی یک مرحله است. اهلیت در عوارض ذاتیه مرحله دوم است. اهلیت در عوارض جعلیه مرحله سوم است.
حالا إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اولا اهلیت ایمانی رو سلب کرده مگه نکرده؟ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ. چون نه عَمَل غَيْرُ صَالِحٍ اصلا عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ … زیدٌ عدلٌ اصلا این هیکل ساخته شده و پرداخته شدهی ناشایسته است. خود خویشتن را کافر ساخته و ناپسندی سراسر وجود او را گرفته است کافره.
خب إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ، انقطاع اهلیت پسر نوح از نوح چه انقطاعیست؟ آیا انقطاع ذاتیست؟ فرزند او نیست؟ فرزند اونه. معاذ الله زناست که در بعضی روایاته؟ یا اینکه معاذ الله دوم که خبیثتر است این فرزند زن نوحه؟ فرزند نوح نیست؟ اینم غلطه فرزند خود نوحه إِنَّ ابْنِي، ابْنِي یعنی فرزند من نه فرزند زن من نه معاذ الله فرزند زنا که ساحت قدس انبیا از ازدواج و ادامه ازدواج با زانیه بری است.
(سوال) متاسفانه شیعی، سنی هم هست. خب پس إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ انفصال ایجاد میکند. آیا انفصال در اهلیت ذاتی ایجاد میکند؟ انفصال در اهلیت عرض ذاتی ایجاد میکند؟ انفصال در اهلیت عرض جعلی ایجاد میکند؟ سومی درسته سومی درسته. ایمان که ذاتی نیست ارث بردن ذاتی نیست ارث دادن ذاتی نیست.
اما اینکه فرزند نوح فرزند نوح است ذاتیست. اینکه فرزند نوح اگر دختر باشد نوح نمیتواند با او ازدواج کند از عوارض ذاتیست. ذاتیست که فرزند نوح است از عوارض ذاتیست که ازدواج بین پدر و دختری که کاری نداریم این پسره، بین پدر و دختری که کافر است حرامه حالا فرض کنید نوح یک فرزند پسر دارد یک فرزند دختر، فرزند پسرش کافر فرزند دخترش مومن. اینجا چون اهلین ذاتیست و در بعد عوارض ذاتی سلب نشده اهلیت ذاتی سلب نشده نمیشه پسر انسان پسر انسان نباشه پسر انسانه. دو دو تا چهارتا هر جا باشد. این یک.
اهلیت عوارض ذاتی که از جمله عوارض ذاتی چیه؟ ازدواجه. ازدواج این پسر با خواهرش گرچه خواهر مومنه است و پسر کافر است حرامه ازدواج خواهر و برادر حرامه. ازدواج پدر با دختری که کافر است حرامه. اینا از عوارض ذاتیه است که در کل ادیان حرامه.
بنابراین إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ نه لیسیت و سلب در بعد ذات است که واقعا فرزند تو نیست و نه در بعد عوارض ذاتیه است که ازدواج حلال باشد. اگر واقعا فرزندش نباشد بنابراین با یک دختری که مومن است این فرزند که کافر است میتواند ازدواج کند. اگر احیانا دختر نوح کافر است نوح میتواند با دخترش ازدواج کند اگر اهلیت عارضه ذاتی هم سلب بشه. پس چه سلب شده؟ اهلیت عوارض جعلی سلب شده. از عوارض جعلی استحباب سلام کردن، وجوب رد سلام، میراث، محبت، موالاه. اینکه ارثبر هست یکی یا ارثبر نیست کسی این مربوط است به جعل مشرع، ذاتی نیست مگر از ذاتیات و از عوارض ذاتیه است ارثبر بودن و یا ارث دادن؟ نخیر این جعل شرع است. شرع واجب میکند، وصیت میکند، فرض میکند اصلش را، حدش را، حدودش را، ارث بردن را، نبردن را، حاجب بودن را، مرتبه اول، مرتبه دوم، مرتبه، تمام اینها جعله.
پس به این نقطه رسیدیم با این تحلیلی که عرض کردیم إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اهلیت عوارض جعلی را از او برده، یک. از جمله عوارض جعلیست که جاعل خود مکلف است ایمانه. ایمان ذاتی نیست، … ذاتی نیست ایمان بالافعل رو عرض میکنیم نه ایمان فطری. ایمان بالافعل نه این و الّا كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ، ایمان بالافعل. ایمان بالافعل ذاتی نیست، کفر بالافعل ذاتی نیست، جعلیست به جعل خود مکلف و همچنین میراث بردن و میراث دادن ذاتی نیست از عوارض لازمه ذات نیست بلکه جعلیست، جعل مشرع یا جعل مشرع یا جعل خود مکلف.
بنابراین لبه تیز إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اهلیت در بعد عوارض جعلیه غیرذاتیه است. إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ اهلیت ایمانی رو از بین برد. إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ اهلیت وارث بودن رو از بین برد چون وارث بودن از عوارض جعلیه است. این هم آیه عرض میشود که إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ .
و همچنین (سوال) اون جعل نیست جعل نیست. نه ببینید جعل اینه این است که در کل شرایع الهی اگر مطلبی هست ذاتیست. اگر در بعضی شرایع هست در بعضی شرایع نیست این جعله. ذاتیست منتها شارع جعل میکند ذاتی را، تاکید میکند ذاتی را. من توجه به این اشکال داشتم. مثلا با فرزند ازدواج کردن عرض میشود که دختر با پدرش ازدواج کردن و از این قبیلها در کل شرایع هست، ذاتیست، درسته به جعله ولکن جعل آنچه را که لا تخلف هست و هرگز تخلفی دلیل شرعی ندارد.
(سوال) اون استثناست. اون فقط اسثناست اون فقط استثناست بین خواهر و برادر در یک برههای از زمان بعد الی یوم القیامه نهی شد. (سوال) بله؟ بله. إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ عمل غیر صالح کفر است چون کفر است لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ نفی اهلیت کرده است در بعد ایمان ببینید نه در بعد ذات که فرزنده نه در بعد ذات. خود آیه نص است در جواب شما. نفی اهلیت کرده است در بعد ایمان چون مومن نیست اهل تو نیست. آیا ایمان از عوارض جعلیه است یا نه؟ بله جاعل ممکنه باشه و همچنین (سوال) إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ یعنی کافره این از باب زیدٌ عدلٌنه و این تماما کفره چون تماما کفر است بنابراین لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اهلیت ایمانی ندارد نه اهلیت رسالتی. گاه گفته میشود اهلیت رسالتی هم ندارد نخیر صحبت رسالت نیست، گاه گفته میشود اهلیت ایمانی ندارد اهلیت ایمانی را سلب میکند. حالا اهلیت ایمانی که سلب شد ایمان چیه؟ ایمان ذات نیست از عوارض ذات نیست بلکه ایمان از عوارض جعلیه خود مومن مکلفه. اضافه بر این وقتی که ایمان نبود ارث هم نیست چرا؟ برای اینکه عوارض جعلیه را وقتی که سلب کرد از جمله عوارض جعلیه ارث است چون ارث به جعل الهیست. این دلیل سوم.
دلیل چهارم آیات لا استوا است. آیاتی که استوا بین مومن و کافر رو سلب کرده. اگر استوا بین مومن و کافر نیست بنابراین اگر وارث، بعضی از وارثها کافرند و بعضی از وارثها مومند اگر هر دو ارثبر باشند استوا است. استوایی که سلب شده در چیه؟ استوا در اصل فرزند بودن عوارض ذاتیه؟ نخیر. این لا استوا، لا استوایه دلیل است که اون فرزند که کافر است و اون فرزند که مومن است فرزند کافر فرزند نیست؟ فرزنده. عوارض ذاتیست؟ باهاش میشه ازدواج کرد؟ نخیر بلکه عوارض جعلیست. از جمله عوارض جعلی جاعلش مکلف است ایمان است و کفر است و از جمله عوارض جعلی ارث است بنابراین این لا استوا حکم میکند در این بعد سوم که ارثبر نیست.
و از جمله آیه لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا و این سبیله. سبیله برای اینکه مالی را که شخص مومن حالا مومن رو داریم میگیم، مالی را که مورث مومن گذاشته است بین کافر و مومن مساوی باشد این سبییل است لِلْكَافِر عَلَى الْمُؤْمِن چون مال، مال مومنه. اصلا آیاتی داریم که خداوند نعمت رو برای مومنین خلق کرده. این کافرها اینها غاصبند قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ، وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ الی آخر.
ما محتاج به تعداد ادله نیستیم به همین مقدار اکتفا میکنیم ولو ده دلیل قرآنی ما داریم و یک دلیل قرآنی کافیه. این بحث اول.
بحث دوم: در وارث و مورث در بعد ایمان و لا ایمان چند بخش است. یا وارث و مورث هر دو مومند که بحثی نیست یا وارث و مورث مطلقا کافرند که بحثی نیست یا مختلفند. وارث مومن مورث کافر، مومن ارثبر است … وارث مومن مورث کافر یا به عکس به عکس عکسش بحثه. وارث کافر مورث مومن، وارث که کافر است مورث مومن یا وارث متعدد است از نظر ایمان و کفر یا از نظر ایمان و کفر متعدد نیست.
اگر مورث کافر یا مورث مومن است وارث چه است؟ آیا وارث فقط کافر است؟ کافر ارثبر نیست از مومن. بله از کافر ارثبره. کافر از کافر ارث میبرد و هیچ کدام از این ادلهای که سلب کرد وارث بودن کافر رو در اینجا…
اما بحث اصلی و محوری در این است که ما چند این مورث چند وارث داره، آیا مورث مومن باشد؟ یا مورث کافر باشد؟ این چند وارث داره بعضیشون کافرند بعضیشون مومن. بعضی کافرند و بعضی مومنند این محک و محور بحثه. مومن ارثبر است و کافر ارثبر نیست.
حالا بحث سر این است که کافر که ارثبر نیست از مومن چه در صورت اشتراک و چه در صورت غیر اشتراک تا کی ارثبر نیست؟ آیا کلا ارثبر نیست؟ بعد القسمه؟ قبل القسمه؟ قسمت طول بکشد؟ قسمت طول میکشد که روایتشو میخونیم و فعلا بحث قبل از روایت میکنیم.
شخصی مرد شخصی مرد و ورثهای گذاشت. این ورثه مختلفند بعضی مومنند بعضی کافر. اگر ورثه مومن تقسیم کردند مال رو و وارث کافر ایمان آورد آیا ایمان بعد از تقسیم وارث میکند او را یا نه؟ بحث محوری اینه. ایمان قبل از تقسیم وارث میکند او را یا نه؟ این دو.
وانگهی تقسیم یعنی چه؟ تقسیم ما ترک بین الورثه مراد است چنانچه خیال میشود یا نخیر اصل تقسیم مراده؟ اصل تقسیم. چون اگر نص قبل از تقسیم و بعد از تقسیم است چه ورثه باشد چه وارث، چه وارث واحد باشد چه ورثه باشد در ورثه دو تقسیم حساب میبرد، در وارث واحد یک تقسیم. که تقسیم ورثه این است که تقسیم مال بین خودهاشون که وارثن و تقسیم مال بین ورثه و موصی لهم و دیان این دو تقسیم.
اما اگر وارث واحد باشد عرض میشود که وارث مومن اگر وارث مومن واحد باشد تقسیم اول رو تقسیم دوم رو ندارد اما تقسیم اول را دارد. تقسیم اول تقسیم مال است … بین این وارث و بین موصی له و دیّان. اما اگر نه موصی له هست، وصیت داشته نه دیّان هست نه ورثه مومنین هستند یک وارث کافر است و یک وارث مومن، در اینجا تقسیم تصور دارد یا ندارد؟ ندارد. یک وارث مومن تقسیم کند بین خودش و دیگران، دیگران وجود ندارد کافر که ارث ندارد. وارث مومن تقسیم کند ما ترکشو بین خودش و موصی له و دیّان، موصی له و دیّان هم وجود ندارد. بنابراین مورد تقسیم نیست وقتی مورد تقسیم نیست تا مورث مرد فورا بلاتقسیم اول و بلاتقسیم ثانی مال منتقل به وارث مومن میشه و کافر ولو بعد از لحظهای بعد از ثانیه و دقیقهای، بعد از مرگ بلافاصله اگر بلافاصله ایمان بیارد حدوث ایمانش بعد الموت بعد الانتقال است چون به منجرب موت انتقاله دیگه. تا شخص مورث مرد نفس رفت دیگه برنگشت در این آن انتقال است چون وارث واحده.
بنابراین اگر بعد بلافصل موت این ایمان بیارد بلافصل یک فصل دارد فصل موته. اول فصل موته بعد از فصل موت انتقال ما ترک است به وارث مومن، بعد از این انتقال این کافر ایمان بیارد ایمانش ایمانیست که بعد از تقسیمه؟ نخیر بعد از انتقاله چون مقصود است تقسیم انتقاله دیگه، مقصود از تقسیم که اگر بعد از تقسیم یا قبل از تقسیم مقصود انتقاله، انتقال بالفعله نه انتقال بالذات، انتقال بالافعل. یه انتقال بالذات داریم که مال عرض میشود که این ترکه بین ورثه منقسم است برحسب تقسیم الهی. این انتقال عرض میشود که انتقال و تقسیم شرعیست ولکن یک تقسیم بالفعل خارجی داریم مقصود تقسیم بالفعل خارجیست چون اگر مقصود به تقسیم در بعد از تقسیم یا قبل از تقسیم اصل انتقال باشد این بعد و قبل نداره. اصل انتقال در آن اول موت هست. بنابراین این قبل از تقسیم و بعد از تقسیم باید تقسیم بالفعل باشد یعنی فلان چیز مال تو فلان چیز مال او، اون ثلث مال او، ربع مال او و تقسیم بشه.
بنابراین چون مقصود از تقسیم تقسیم بالفعل است و نه تقسیم شرعی که در کتاب و سنت است بنابراین اگر شخص مرد و بلافاصله انتقال یافت یعنی تقسیم نسبت بگیرد تقسیم به تقسیم بالفعل … تقسیم شرعیش یکسانه موازات دارد تقسیم شرعی با تقسیم بالفعل. اگر مرد و انتقال یافت ولو این وارث خوابه ولو دیوانه است ولو خوابه ولو حواسش جمع نیست ولو نمیداند مورث مرده انتقال اتوماتیکی یافت بدون تقسیم، بدون توجه و بعدا وارث کافر مومن شد این باید ارثبر نباشد.
حالا بحث در این موضوع از نظر ایمان و کفر باید بکنیم. اصولا چرا خب چرا که عرض کردیم دیگه، چرا شخصی که قبل از تقسیم ایمان بیاورد وارث است و بعد از تقسیم وارث نیست؟ آیا قبل از تقسیم ایمان بیاورد وارث است و بعد از تقسیم وارث نیست با توجه به موت میت است؟ آمریکاست نمیدونه مرده چون نمیدونه مرده این در فکر تفتیش از ایمان و این حرفا نیست بعد از یک سال فهمید مرده و یک سالم تقسیم کردند این بعد از تقسیم ایمان آورد ولی نمیداند طرف مرده ما اصل این مطلب را باید که ریشهیابی و موشکافی کنیم که چرا کافر بعد از تقسیم یا تقسیم بین الورثه یا تقسیم بین ورثه و وارث و دیّان و موصی له چرا بعد از تقسیم ارثبر نیست؟ و قبل از تقسیم ارثبر است؟ این چرا رو ما تقویت میکنیم با این چند مثل.
مثلا این ایمانی که قبل از تقسیم موجب ارث بردن است چه ایمانیست؟ اصل ایمان است که با نفاق هم سازش داره؟ ایمان سه مرحله دارد یک مرحله ایمان لفظی و فوقش عملی هم، ایمان لفظی که عمل درش نیست یک بعد، ایمان لفظی که درش عمل هست دو بعد، ایمان لفظی و عملی که به قلب نرسیده است سه بعده، ایمان لفظی و عملی که به قلب نرسیده و قلب کافر است چهار بعده، ایمان لفظی و عملی و قلبی پنج بعده پنج بعد ایمان دارد این. یا ایمان به لسان است فقط یا ایمان به لسان و عمل است یا ایمان به لسان و عمل و قلب است یا ایمان در همه مراحل هست در قلب نیست.
(سوال) نخیر به لسان ایمان آورده به عمل صف اول میایسته که بگن این مسلمانه ولی قلبش ایمان نیاورده. از … منافقا اصرارشون بیشتره. منافقها اصرارشون به تظاهر به ایمان بیشتر است از غیرمنافقین.
بنابراین ایمان رو محور این زبان قرار میدیم. اگر لسانا شهادتین جاری کرد و قطع داریم قلبش کافره این شرایط اسلام درش هست یا نه؟ ارثدهنده هست، ارثبر هست، زن بهش میشه داد، زن گرفت تمام مظاهر احکام اسلامی در این جاریست.
حالا شخصی که منافق است کافر است ذاتا معاند است ولکن تا فهمید پدرش مرده و این برادران و خواهران مومن دارد تا پدرش مرده این لفظا ایمان آورد که مال ببرد این وارث است طبق قاعده اما حالا مثال رو جایی میزنیم که … باشهها اما کسی که در تفتیش است در تحری است درست است کافر است اما دلایل ایمان هنوز درش قوی نشده است که مومن گردد ولو لفظا ولو لفظا و عملا ولو، این در حال تحری است در حال تحری است که در حال تحری پدرش مرد و ندانست، مثال جایی میزنیم که بیّن باشه در حال تحری است پدرش مرد و ندانست، بعدا این در حال تحری مومن شد مومن حسابی شد مومن عادل شد که شکش شک مقدس بود نه مانند منافق که شکش مدنس باشد … شکش شک مقدس بود مستقی بود …. متقی هم شامل کسی است که کافره و عرض میشود که ایمان نداره ولکن در راه تحری است. این شخصی که منافق است، کافر است، چه است مطلع شد پدر مرده و مومن شد برای ارث بردن این ارث میبرد، نقطه مقابل شخصی که مطلع نشد پدرش و مورثش مرده و ورثه مومنم هستند ولی در حال تحری است تحری تحری بعد از مدتی فرض کنید که یک ساعت بعد از مردن و یک ساعت بعد از تقسیم عرض میشود که این مومن شد ایشون ارثبر نیست.
آیا اسلام جلب میکند به اسلام؟ یا طرد میکند اسلام؟ این قاعده قاعده جعل کردن منافق است و طرد کردن مومن است قابل قبول است این؟ سواله دیگه. … سوالات ما سوالات جدیدی هست ولکن سوالات همه سوالات ما جدیده یعنی در فقه فکر کنیم در فقه اعتراضاتی که ما به فقه داریم بالغ بر شصت هفتاد درصد داره میشه. آنچه را که قبول داریم بسیار کمه و آنچه را که قبول نداریم بسیار زیاده سوال میکنیم اگر جواب هست میپذیریم اگر جواب نیست باید که پذیرفته شه.
حالا اینکه آقایون طرا شیعه و سنی میگویند که تقسیم عرض میشود که اگر کافر بعد از تقسیم مومن شد نمیبرد هرگز و اگر کافر قبل از تقسیم مومن شد میبرد. این میبرد و نمیبرد در این دو نقطه چه میکنیم؟ در نقطه أَوْلَى تکرار میکنم در نقطه أَوْلَى کافریست که ظاهرا عرض میشود که اسلام میاره لفظا، لفظا اسلام میاره ولی معاند است کافر است در اعمق مراتب درکات توحید ولکن تا فهمید که این مورث مرد قبل از تقسیم ایمان آورد لفظا شهادتین گفت برای ارث بردن چند میلیون ارث میبره خب تایید کفر است تایید نفاق است.
اما در طرف مقابل کسی که در راه تحری از ایمان است اینور میره اونور میره سوال میکنه اشکال میکنه تا اینکه ایمان پیدا کند اگر ایمان صحیح است این ایمان پیدا کرد با چند نقطه. یک نقطه در عین اینکه نمیداند مورثش مرده است یا نه ایمان پیدا کرده. نه چون فهمید مورث مرده به حساب ارث بردن. حتی مومن هم به حساب ارث بردن دانیتر از اینه این شخص کافره تحری میکند تجسس میکند عن الایمان و نمیداند مورثش مرده چون نمیداند مورثش مرده بنابراین حتی اگر مومن واقعی هم باشد به طمع ارث نیست بلکه این در راه تفتیش از ایمان حقیقیست. ایمان آورد در حالی که نمیداند مورث مرده و مورث مرده و در حالی که مورث مرده ورثه تقسیم کردند پس ایمان بعد از تقسیمه. ایمان بعد از مدت تقسیم ایمان واقعی عادل، فقیه، چه چه چه مثل سلمان سلمان فرض کنید سلمان. فرض کنید سلمان چنین ایمانی داشت. سلمان قبلا مشرک بود آتیشپرست بود. سلمان که قبلا آتشپرست بود و مشرک بود چنین ایمانی آورد. سلمان از پدرش ارث نبرد چون ایمان بعد از تقسیمه اما ابولهب از پدرش ارث ببرد با اینکه منافق مرد. ابولهب اول کافر بود، ابوسفیان اول کافر بود بعد منافق مرد و یک خیابونی به نام خیابون ابوسفیان اسم گذاشتند عرض میشود که که نزدیک بیت است و افتخارم میکنند خیابان ابوسفیان شارع ابوسفیان. حالا بین ابوسفیان و سلمان، ابوسفیان که در ارذل مراحل عرض میشود که نفاق و کفر است باطنا ارثبر باشد فرض میکنیم ارثبر باشد اگر این حالت ایمان نفاقی را ایجاد کرد بعد از اطلاع به مرگ پدر و قبل از تقسیم، این ارثبر است ابوسفیان اما سلمان ارثبر نیست. آیا این از نظر قاعده کلی دور میکند مردم رو از اسلام یا نزدیک میکند؟
چنانکه در باب زکات در باب زکات المؤلفة قلوبهم کسانی که قلبشان نزدیک به اسلام است ولکن مسلمان نیستند برای اینکه بیشتر نزدیک شوند از زکات حق دارند این اینجا. اما بگیم اینا نجسند بگیم کفار نجسند آیا نجاست کفار مانند سگ مانند گرگ مانند قائد مانند منی و خون مانند کلب و خنزیر دانستن اینها دورتر میکند اینها رو؟ این دور میکنه دیگه. با یک پا عقب زدن با یک دست جلو آوردن، با یک پا عقب زدن کسی که کافر است مانند سگ است، خوک است، نجس العینه ولی با یه دست جلو آوردن اگر نزدیک به اسلام است این کافر این کافری که نجس است، سگ است، خوک است اگر نزدیک اسلام است و در حال تحریست اینو با یه دست جلو میکشیم بهش زکات بدیم زکات میدیم ولکن میگیم با دست تر نهها نجسه. ما قواعد اسلامی و موازین و ضوابط اسلامی رو باید منظور کنیم در کل ابعاد فقهی و متاسفانه منظور نمیکنیم.
روایت رو شنبه خواهم خوند. آیا ازین روایات اگر برخلاف این موازین به دست بیاد که قابل قبول نیست اولا کتابا و ثانیا از نظر اعتبار میزان قاعده و ضابطه شرعی. بنابراین روایتی که خواهیم خوند نفی میکنیم اثبات میکنیم به راحتی چون میزان قرآنی در هر بعدی عرض میشود که دستمونه.
بحث دیگر البته اینو طلبتون چون چیز داره. بحث دیگر راجع به حبوه است. در اینجا حبوه دیروز عرض کردم که برخلاف نص قرآن است حبوه. حتی اگر روایت متواتری داشتیم که فرزند مذکر بزرگتر حق لباس خاص، انگشتر خاص، مرکوب خاص داره روایت، مرکوب خاص که الان ماشینه، مرکوب خاص، هواپیما خاص، اسب خاص، شمشیر خاص، انگشتر خاص، لباس خاص دارد و ماترک دیگری هم دارد اینها تمام به فرزند مذکر اول میرسد اضافه بر ارثش و در مقابل باید که نمازها و روزههای متروک که دارد رو بخونه. این برخلاف نص آیات ارث است که مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا، تُوصُونَ بِهَا، يُوصَىٰ بِهَا أَوْ دَيْنٍ.
و دیروز عرض کردم باز تکرار میکنم که اگر اسثناء از عامی یا مطلقی خورد، در بقیه افراد که در تحت پوشش عام و یا مطلق میمونند این عام یا مطلق نص است. لَهُنَّ عرض میشود الرُّبُعُ، لَهُنَّ الثُّمُنُ، لَكُمْ نِصْفُ، لَكُمْ الرُّبُعُ، تمام مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ، أَوْ دَيْنٍ ، سوم نداره مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ، أَوْ دَيْنٍ، أَوْ حبوه ندارد، مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ، أَوْ دَيْنٍ یا راجع به زن عرض میشود که ثوابت ندارد ، ثوابت رو استثناء کنند و منقولات رو. تمام مواردی که (سوال) بله؟ چطور؟ زن از … خارجه؟ نخیر … آنچه استثناء شده است از ما ترک وصیت و دینه سوم نداره. آقایون سوم و چهارم رو اضافه کردند. سوم و حبوه چهارم استثناء میشود از ما ترک نسبت به ربع زن و نسبت به ثمن زن استثناء میشود ثوابت ثوابت ارز و عرض میشود که اصل بنا. این استثناها برخلاف نصه .
و همچنین باب حبوه است. در باب حبوه روایات متعدد داریم ولکن این روایات دو اشکال دارد یک اشکال تناقض است بینشون یک روایات دو تا رو استثناء کرد، یه روایتی سه تا رو، روایتی پنج تا رو، روایتی هفت تا رو، روایتی شش تا رو، تناقضه.
و ثانیا این روایات مناقضند با نص آیات که مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا، تُوصُونَ بِهَا، يُوصَىٰ بِهَا أَوْ دَيْنٍ.
باب حبوه صفحه 439 : باب ما یهبی به الولد الذکر اکبر من ترک تعبیل دون غیره و احکام الحبوه.
حدیث اول: ما به سند کاری نداریم به متن کار داریم. سند کسی کار دارد که محور دستش نیست ما محور دستمونه محور قرآنی دستمونه سند میخوایم چیکار؟ ولو از ابوجهل روایت بشه یه روایت باشد موافق قرآن باشد قبول میکنیم ولو صدتا روایات از سلمان باشد مخالف قرآن قبول نمیکنیم.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ فَسَيْفُهُ وَ مُصْحَفُهُ وَ خَاتَمُهُ وَ كُتُبُهُ وَ رَحْلُهُ وَ رَاحِلَتُهُ وَ كِسْوَتُهُ خیلی شد حالا فرض میکنیم سَيْفُهُ یک شمشیر مرفه جواهر نشانه … دیگه چیزی هم … ببینید یه مختصری روشه سَيْفُهُ، مُصْحَفُهُ ، مصحف قرآن خطی درجه اول است به قول یارو میگفت به خط خدا، و خَاتَمُهُ انگشتر عرض میشود که برلیان است یا انگشت فیروزه خیلی گران، و كُتُبُهُ وَ رَحْلُهُ وَ رَاحِلَتُهُ راحله سابق الاغ بود اسب بود حالا هواپیماهای شخصی هست، حالا هلیکوپتر هست، حالا ماشین سواری هست، بنز پونزده میلیونی بیست میلیونی هست تا آخرش.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد