پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و هفتم درس خارج فقه

ارث

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

سوال و یا اشکالی که راجع به اشتراک زوجین با طبقه دوم و سوم بود تکرار نمی­کنیم، در بحث مخصوص ترکه زوجین تفصیلا جوانب گوناگونش را در اصلش و در قدرش و در مشارکتشان و عدم مشارکتشان بحث خواهیم کرد.

بحثمان در موانع ارث است. از جمله موانع ارث کفر است که ادله قرآنی متعددی دارد. از جمله که عرض شد و اشاره می­شود این است که مبنای ارث در عهد اول که مکی است و در عهد دوم مدنی و در عهد سوم مدنی که خاتمه تبیین نصاب­ها و مسائل­ ارث است در این عهود چیزی که شرط اصلیست در هر حالی از حالات، ایمان بوده. اول ایمان صرف در عهد مکی، در وارث طبعا، در مورث نه، بحث در باب اینه، اول ایمان صرف در عهد مکی و نه مقدار ایمان و بعد ایمان و مهاجرت در اوائل عهد مدنی، بعد ایمان و اقربیت و اولویت رحمی در آخر عهد مدنی الی یوم القیامه الکبری. این یک دلیل. پس یک دلیل محوری بر اینکه در وارث خصوصا، نه در مورث، در وارث ایمان شرط است چه مورث مومن باشد و چه کافر و ملحد باشد این.

دلیل دوم: دلیل دوم دو آیه اقربین است که اقربیت را مناط اولویت و یا اولیت ارث قرار داده است. لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ، این آیه­ای که در اول نساء بحث شد.

وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ هم بحث شد. پس اقربیت میت اقربیت وارث نسبت به مورث شرط است.

این اقربیت چند بعد دارد. اقربیت نسبی، اقربیت سببی، اقربیت ایمانی، چون اقربیت مطلق است دیگه. لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ یعنی اقربون الی المیت. حالا میت اگر مومن باشه کافر نباشه، اگر میت مومن باشد و ورثه­اش یا کافر باشند یا هم کافر و هم مومن، وارثی که کافر است نسبت به مورثی که مومن است اصلا قرابت دارد از نظر ایمانی تا اقرب باشد؟ اقربون در دو آیه اختصاص به اقربیت نسبی چنانکه می­گویند ندارد و اختصاص به اضافه اقربیت سببی هم چنانکه خیال می­کنند ندارد بلکه اعم است از سه زاویه در مثلث اقربیت. اقربیت وارث نسبت به مورث از نظر نسبی، اقربیت از نظر سببی، اقربیت از نظر ایمانی. منتها فرق است بین اقربیت سوم و اقربیت اول و دوم.

اقربیت سوم که اقربیت ایمانیست در اصل ایمان است و ذاتیست، اصلیست، نسبی نیست. اینجور نیست که هر وارثی ایمانش بیشتر است میراثش بیشتر است، ایمانش کمتر است میراثش کمتره، در اصل ایمان. و بعضی از علاجشم عرض کردیم که ایمان را نمیشه سنجید ایمان یک امر باطنیست و ظاهر، عنوان ظاهری ایمان باطنیست. ایمان را نمیشه سنجید و اگر هم بتوان سنجید سنجش جوریست که انسان غرق می­شود در سنجش ایمانی.

بنابراین اقربیت در ضلع سومش که عموم آیه و اطلاق آیه دلالت قطعی دارد این اقربیت در بعد ایمان اقربیت در اصل ایمان است یعنی اگر وارث مومن است ولو سنی، اقرب است به مورثین که مومن است. اگر وارث مومن است که شیعی، اقرب است به مورث که شیعیست. اگر مورث کافر است اگر وارث کافر است و مورث مومن است این وارث مومن اقرب است قریب است در اینجا و اقرب است در ابعاد دیگر. پس اقربیت ایمانی شرطه.

آیا اگر دو وارث باشند یک وارث کافر باشد یک وارث مومن وارث کافر اقرب است به مورث؟ حالا مورث مومن مثال می­زنیم در مورث مومن، چون سه بعد داره یا وارث و مورث هر دو کافر یا وارث و مورث هر دو مومن و یکی کافر دیگری مومن. اونی که محور بحث ماست اینه بقیه هم بحث می­کنیم که مورث مومن و وارث کافر، مورث که مومن است و وارث کافر اگر وارث فقط کافر باشد قرب ایمانی ندارد تا اقربیت داشته باشد قرب ایمانی ندارد تا اقربیت داشته باشد. اگر وارث بین المومن و الکافر است مومن اقرب است از نظر اصل قرب و کافر اصلا قربی ندارد.

 بنابراین اقربیت در ایمان که بعد سوم است در مثلث اقربیت شرط است. این اصل این دلیل دوم است بر اینکه اگر مورث مومن باشد و وارث بین المومن و الکافر باشد وارث کافر چون فاقد اقربیت ایمانیست در عصر ایمان ولو درجه اول ارث باشد در بعد اقربیت نسبی ولو زن یا شوهر باشد در بعد اقربیت سببی ارث­بر نخواهد بود. این هم دلیل دوم.

دلیل سوم: من چون فکر کرده بحث می­کنم نه مطالعه کرده فقط. آنچه را که در تفسیر نوشته­ام در تبصره الفقهاء نوشتم در سایر کتاب­ها اکتفا به اون نیست تنبلی نمی­کنم روش فکر می­کنم راه میرم فکر می­کنم.

دلیل سوم راجع به فرزند نوح علیه السلامه.

رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ

يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ

وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ

حالا یا استدلال به این آیات کردند یا نکردند که نوعا نمی­کنند نوعا فقها به آیات کاری ندارند مگر عبورا اونم دلالت عبوری دلالت عابر است و دلالت اصلی نیست، ما کاری به جایی نداریم. استدلال سوم به این آیه مبارکه است که إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ.

حالا این نفی اهلیت در چه بعده؟ اهلیت دارای سه بعد است. اهلیت ذاتی، اهلیت در عوارض ذاتیه، اهلیت در عوارض جعلیه مثل …

اهلیت ذاتی یک مرحله است. اهلیت در عوارض ذاتیه مرحله دوم است. اهلیت در عوارض جعلیه مرحله سوم است.

حالا إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اولا اهلیت ایمانی رو سلب کرده مگه نکرده؟ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ. چون نه عَمَل غَيْرُ صَالِحٍ اصلا عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ … زیدٌ عدلٌ اصلا این هیکل ساخته شده و پرداخته شده­ی ناشایسته است. خود خویشتن را کافر ساخته و ناپسندی سراسر وجود او را گرفته است کافره.

خب إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ، انقطاع اهلیت پسر نوح از نوح چه انقطاعیست؟ آیا انقطاع ذاتیست؟ فرزند او نیست؟ فرزند اونه. معاذ الله زناست که در بعضی روایاته؟ یا اینکه معاذ الله دوم که خبیث­تر است این فرزند زن نوحه؟ فرزند نوح نیست؟ اینم غلطه فرزند خود نوحه إِنَّ ابْنِي، ابْنِي یعنی فرزند من نه فرزند زن من نه معاذ الله فرزند زنا که ساحت قدس انبیا از ازدواج و ادامه ازدواج با زانیه بری است.

(سوال) متاسفانه شیعی، سنی هم هست. خب پس إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ انفصال ایجاد می­کند. آیا انفصال در اهلیت ذاتی ایجاد می­کند؟ انفصال در اهلیت عرض ذاتی ایجاد میکند؟ انفصال در اهلیت عرض جعلی ایجاد می­کند؟ سومی درسته سومی درسته. ایمان که ذاتی نیست ارث بردن ذاتی نیست ارث دادن ذاتی نیست.

اما اینکه فرزند نوح فرزند نوح است ذاتیست. اینکه فرزند نوح اگر دختر باشد نوح نمی­تواند با او ازدواج کند از عوارض ذاتیست. ذاتیست که فرزند نوح است از عوارض ذاتیست که ازدواج بین پدر و دختری که  کاری نداریم این پسره، بین پدر و دختری که کافر است حرامه حالا فرض کنید نوح یک فرزند پسر دارد یک فرزند دختر، فرزند پسرش کافر فرزند دخترش مومن. اینجا چون اهلین ذاتیست و در بعد عوارض ذاتی سلب نشده اهلیت ذاتی سلب نشده نمیشه پسر انسان پسر انسان نباشه پسر انسانه. دو دو تا چهارتا هر جا باشد. این یک.

اهلیت عوارض ذاتی که از جمله عوارض ذاتی چیه؟ ازدواجه. ازدواج این پسر با خواهرش گرچه خواهر مومنه است و پسر کافر است حرامه ازدواج خواهر و برادر حرامه. ازدواج پدر با دختری که کافر است حرامه. اینا از عوارض ذاتیه است که در کل ادیان حرامه.

بنابراین إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ نه لیسیت و سلب در بعد ذات است که واقعا فرزند تو نیست و نه در بعد عوارض ذاتیه است که ازدواج حلال باشد. اگر واقعا فرزندش نباشد بنابراین با یک دختری که مومن است این فرزند که کافر است می­تواند ازدواج کند. اگر احیانا دختر نوح کافر است نوح می­تواند با دخترش ازدواج کند اگر اهلیت عارضه ذاتی هم سلب بشه. پس چه سلب شده؟ اهلیت عوارض جعلی سلب شده. از عوارض جعلی استحباب سلام کردن، وجوب رد سلام، میراث، محبت، موالاه. اینکه ارث­بر هست یکی یا ارث­بر نیست کسی این مربوط است به جعل مشرع، ذاتی نیست مگر از ذاتیات و از عوارض ذاتیه است ارث­بر بودن و یا ارث دادن؟ نخیر این جعل شرع است. شرع واجب می­کند، وصیت می­کند، فرض می­کند اصلش را، حدش را، حدودش را، ارث بردن را، نبردن را، حاجب بودن را، مرتبه اول، مرتبه دوم، مرتبه، تمام این­ها جعله.

پس به این نقطه رسیدیم با این تحلیلی که عرض کردیم إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اهلیت عوارض جعلی را از او برده، یک. از جمله عوارض جعلیست که جاعل خود مکلف است ایمانه. ایمان ذاتی نیست، … ذاتی نیست ایمان بالافعل رو عرض می­کنیم نه ایمان فطری. ایمان بالافعل نه این و الّا كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ، ایمان بالافعل. ایمان بالافعل ذاتی نیست، کفر بالافعل ذاتی نیست، جعلیست به جعل خود مکلف و همچنین میراث بردن و میراث دادن ذاتی نیست از عوارض لازمه ذات نیست بلکه جعلیست، جعل مشرع یا جعل مشرع یا جعل خود مکلف.

بنابراین لبه تیز إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اهلیت در بعد عوارض جعلیه غیرذاتیه است. إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ اهلیت ایمانی رو از بین برد. إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ اهلیت وارث بودن رو از بین برد چون وارث بودن از عوارض جعلیه است. این هم آیه عرض می­شود که إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ .

و همچنین (سوال) اون جعل نیست جعل نیست. نه ببینید جعل اینه این است که در کل  شرایع الهی اگر مطلبی هست ذاتیست. اگر در بعضی شرایع هست در بعضی شرایع نیست این جعله. ذاتیست منتها شارع جعل می­کند ذاتی را، تاکید می­کند ذاتی را. من توجه به این اشکال داشتم. مثلا با فرزند ازدواج کردن عرض می­شود که دختر با پدرش ازدواج کردن و از این قبیل­ها در کل شرایع هست، ذاتیست، درسته به جعله ولکن جعل آنچه را که لا تخلف هست و هرگز تخلفی دلیل شرعی ندارد.

(سوال) اون استثناست. اون فقط اسثناست اون فقط استثناست بین خواهر و برادر در یک برهه­ای از زمان بعد الی یوم القیامه نهی شد. (سوال) بله؟ بله. إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ عمل غیر صالح کفر است چون کفر است لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ نفی اهلیت کرده است در بعد ایمان ببینید نه در بعد ذات که فرزنده نه در بعد ذات. خود آیه نص است در جواب شما. نفی اهلیت کرده است در بعد ایمان چون مومن نیست اهل تو نیست. آیا ایمان از عوارض جعلیه است یا نه؟ بله جاعل ممکنه باشه و همچنین (سوال) إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ یعنی کافره این از باب زیدٌ عدلٌنه و این تماما کفره چون تماما کفر است بنابراین لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اهلیت ایمانی ندارد نه اهلیت رسالتی. گاه گفته می­شود اهلیت رسالتی هم ندارد نخیر صحبت رسالت نیست، گاه گفته می­شود اهلیت ایمانی ندارد اهلیت ایمانی را سلب می­کند. حالا اهلیت ایمانی که سلب شد ایمان چیه؟ ایمان ذات نیست از عوارض ذات نیست بلکه ایمان از عوارض جعلیه خود مومن مکلفه. اضافه بر این وقتی که ایمان نبود ارث هم نیست چرا؟ برای اینکه عوارض جعلیه را وقتی که سلب کرد از جمله عوارض جعلیه ارث است چون ارث به جعل الهیست. این دلیل سوم.

دلیل چهارم آیات لا استوا است. آیاتی که استوا بین مومن و کافر رو سلب کرده. اگر استوا بین مومن و کافر نیست بنابراین اگر وارث، بعضی از وارث­ها کافرند و بعضی از وارث­ها مومند اگر هر دو ارث­بر باشند استوا است. استوایی که سلب شده در چیه؟ استوا در اصل فرزند بودن عوارض ذاتیه؟ نخیر. این لا استوا، لا استوایه دلیل است که اون فرزند که کافر است و اون فرزند که مومن است فرزند کافر فرزند نیست؟ فرزنده. عوارض ذاتیست؟ باهاش میشه ازدواج کرد؟ نخیر بلکه عوارض جعلیست. از جمله عوارض جعلی جاعلش مکلف است ایمان است و کفر است و از جمله عوارض جعلی ارث است بنابراین این لا استوا حکم می­کند در این بعد سوم که ارث­بر نیست.

و از جمله آیه لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا و این سبیله. سبیله برای اینکه مالی را که شخص مومن حالا مومن رو داریم میگیم، مالی را که مورث مومن گذاشته است بین کافر و مومن مساوی باشد این سبییل است لِلْكَافِر عَلَى الْمُؤْمِن چون مال، مال مومنه. اصلا آیاتی داریم که خداوند نعمت رو برای مومنین خلق کرده. این کافرها این­ها غاصبند قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ، وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ الی آخر.

ما محتاج به تعداد ادله نیستیم به همین مقدار اکتفا می­کنیم ولو ده دلیل قرآنی ما داریم و یک دلیل قرآنی کافیه. این بحث اول.

بحث دوم: در وارث و مورث در بعد ایمان و لا ایمان چند بخش است. یا وارث و مورث هر دو مومند که بحثی نیست یا وارث و مورث مطلقا کافرند که بحثی نیست یا مختلفند. وارث مومن مورث کافر، مومن ارث­بر است … وارث مومن مورث کافر یا به عکس به عکس عکسش بحثه. وارث کافر مورث مومن، وارث که کافر است مورث مومن یا وارث متعدد است از نظر ایمان و کفر یا از نظر ایمان و کفر متعدد نیست.

 اگر مورث کافر یا مورث مومن است وارث چه است؟ آیا وارث فقط کافر است؟ کافر ارث­بر نیست از مومن. بله از کافر ارث­بره. کافر از کافر ارث می­برد و هیچ کدام از این ادله­ای که سلب کرد وارث بودن کافر رو در اینجا…

اما بحث اصلی و محوری در این است که ما چند این مورث چند وارث داره، آیا مورث مومن باشد؟ یا مورث کافر باشد؟ این چند وارث داره بعضیشون کافرند بعضیشون مومن. بعضی کافرند و بعضی مومنند این محک و محور بحثه. مومن ارث­بر است و کافر ارث­بر نیست.

حالا بحث سر این است که کافر که ارث­بر نیست از مومن چه در صورت اشتراک و چه در صورت غیر اشتراک تا کی ارث­بر نیست؟ آیا کلا ارث­بر نیست؟ بعد القسمه؟ قبل القسمه؟ قسمت طول بکشد؟ قسمت طول می­کشد که روایتشو می­خونیم و فعلا بحث قبل از روایت می­کنیم.

شخصی مرد شخصی مرد و ورثه­ای گذاشت. این ورثه مختلفند بعضی مومنند بعضی کافر. اگر ورثه مومن تقسیم کردند مال رو و وارث کافر ایمان آورد آیا ایمان بعد از تقسیم وارث می­کند او را یا نه؟ بحث محوری اینه. ایمان قبل از تقسیم وارث می­کند او را یا نه؟ این دو.

وانگهی تقسیم یعنی چه؟ تقسیم ما ترک بین الورثه مراد است چنانچه خیال می­شود یا نخیر اصل تقسیم مراده؟ اصل تقسیم. چون اگر نص قبل از تقسیم و بعد از تقسیم است چه ورثه باشد چه وارث، چه وارث واحد باشد چه ورثه باشد در ورثه دو تقسیم حساب می­برد، در وارث واحد یک تقسیم. که تقسیم ورثه این است که تقسیم مال بین خودهاشون که وارثن و تقسیم مال بین ورثه و موصی لهم و دیان این دو تقسیم.

اما اگر وارث واحد باشد عرض می­شود که وارث مومن اگر وارث مومن واحد باشد تقسیم اول رو تقسیم دوم رو ندارد اما تقسیم اول را دارد. تقسیم اول تقسیم مال است … بین این وارث و بین موصی له و دیّان. اما اگر نه موصی له هست، وصیت داشته نه دیّان هست نه ورثه مومنین هستند یک وارث کافر است و یک وارث مومن، در اینجا تقسیم تصور دارد یا ندارد؟ ندارد. یک وارث مومن تقسیم کند بین خودش و دیگران، دیگران وجود ندارد کافر که ارث ندارد. وارث مومن تقسیم کند ما ترکشو بین خودش و موصی له و دیّان، موصی له و دیّان هم وجود ندارد. بنابراین مورد تقسیم نیست وقتی مورد تقسیم نیست تا مورث مرد فورا بلاتقسیم اول و بلاتقسیم ثانی مال منتقل به وارث مومن میشه و کافر ولو بعد از لحظه­ای بعد از ثانیه و دقیقه­ای، بعد از مرگ بلافاصله اگر بلافاصله ایمان بیارد حدوث ایمانش بعد الموت بعد الانتقال است چون به منجرب موت انتقاله دیگه. تا شخص مورث مرد نفس رفت دیگه برنگشت در این آن انتقال است چون وارث واحده.

 بنابراین اگر بعد بلافصل موت این ایمان بیارد بلافصل یک فصل دارد فصل موته. اول فصل موته بعد از فصل موت انتقال ما ترک است به وارث مومن، بعد از این انتقال این کافر ایمان بیارد ایمانش ایمانیست که بعد از تقسیمه؟ نخیر بعد از انتقاله چون مقصود است تقسیم انتقاله دیگه، مقصود از تقسیم که اگر بعد از تقسیم یا قبل از تقسیم مقصود انتقاله، انتقال بالفعله نه انتقال بالذات، انتقال بالافعل. یه انتقال بالذات داریم که مال عرض می­شود که این ترکه بین ورثه منقسم است برحسب تقسیم الهی. این انتقال عرض می­شود که انتقال و تقسیم شرعیست ولکن یک تقسیم بالفعل خارجی داریم مقصود تقسیم بالفعل خارجیست چون اگر مقصود به تقسیم در بعد از تقسیم یا قبل از تقسیم اصل انتقال باشد این بعد و قبل نداره. اصل انتقال در آن اول موت هست. بنابراین این قبل از تقسیم و بعد از تقسیم باید تقسیم بالفعل باشد یعنی فلان چیز مال تو فلان چیز مال او، اون ثلث مال او، ربع مال او و تقسیم بشه.

بنابراین چون مقصود از تقسیم تقسیم بالفعل است و نه تقسیم شرعی که در کتاب و سنت است بنابراین اگر شخص مرد و بلافاصله انتقال یافت یعنی تقسیم نسبت بگیرد تقسیم به تقسیم بالفعل … تقسیم شرعیش یکسانه موازات دارد تقسیم شرعی با تقسیم بالفعل. اگر مرد و انتقال یافت ولو این وارث خوابه ولو دیوانه است ولو خوابه ولو حواسش جمع نیست ولو نمی­داند مورث مرده انتقال اتوماتیکی یافت بدون تقسیم، بدون توجه و بعدا وارث کافر مومن شد این باید ارث­بر نباشد.

حالا بحث در این موضوع از نظر ایمان و کفر باید بکنیم. اصولا چرا خب چرا که عرض کردیم دیگه، چرا شخصی که قبل از تقسیم ایمان بیاورد وارث است و بعد از تقسیم وارث نیست؟ آیا قبل از تقسیم ایمان بیاورد وارث است و بعد از تقسیم وارث نیست با توجه به موت میت است؟ آمریکاست نمی­دونه مرده چون نمی­دونه مرده این در فکر تفتیش از ایمان و این حرفا نیست بعد از یک سال فهمید مرده و یک سالم تقسیم کردند این بعد از تقسیم ایمان آورد ولی نمی­داند طرف مرده ما اصل این مطلب را باید که ریشه­یابی و موشکافی کنیم که چرا کافر بعد از تقسیم یا تقسیم بین الورثه یا تقسیم بین ورثه و وارث و دیّان و موصی له چرا بعد از تقسیم ارث­بر نیست؟ و قبل از تقسیم ارث­بر است؟ این چرا رو ما تقویت می­کنیم با این چند مثل.

مثلا این ایمانی که قبل از تقسیم موجب ارث بردن است چه ایمانیست؟ اصل ایمان است که با نفاق هم سازش داره؟ ایمان سه مرحله دارد یک مرحله ایمان لفظی و فوقش عملی هم، ایمان لفظی که عمل درش نیست یک بعد، ایمان لفظی که درش عمل هست دو بعد، ایمان لفظی و عملی که به قلب نرسیده است سه بعده، ایمان لفظی و عملی که به قلب نرسیده و قلب کافر است چهار بعده، ایمان لفظی و عملی و قلبی پنج بعده پنج بعد ایمان دارد این. یا ایمان به لسان است فقط یا ایمان به لسان و عمل است یا ایمان به لسان و عمل و قلب است یا ایمان در همه مراحل هست در قلب نیست.

(سوال) نخیر به لسان ایمان آورده به عمل صف اول می­ایسته که بگن این مسلمانه ولی قلبش ایمان نیاورده. از … منافقا اصرارشون بیشتره. منافق­ها اصرارشون به تظاهر به ایمان بیشتر است از غیرمنافقین.

بنابراین ایمان رو محور این زبان قرار میدیم. اگر لسانا شهادتین جاری کرد و قطع داریم قلبش کافره این شرایط اسلام درش هست یا نه؟ ارث­دهنده هست، ارث­بر هست، زن بهش میشه داد، زن گرفت تمام مظاهر احکام اسلامی در این جاریست.

حالا شخصی که منافق است کافر است ذاتا معاند است ولکن تا فهمید پدرش مرده و این برادران و خواهران مومن دارد تا پدرش مرده این لفظا ایمان آورد که مال ببرد این وارث است طبق قاعده اما حالا مثال رو جایی می­زنیم که … باشه­ها اما کسی که در تفتیش است در تحری است درست است کافر است اما دلایل ایمان هنوز درش قوی نشده است که مومن گردد ولو لفظا ولو لفظا و عملا ولو، این در حال تحری است در حال تحری است که در حال تحری پدرش مرد و ندانست، مثال جایی می­زنیم که بیّن باشه در حال تحری است پدرش مرد و ندانست، بعدا این در حال تحری مومن شد مومن حسابی شد مومن عادل شد که شکش شک مقدس بود نه مانند منافق که شکش مدنس باشد … شکش شک مقدس بود مستقی بود …. متقی هم شامل کسی است که کافره و عرض می­شود که ایمان نداره ولکن در راه تحری است. این شخصی که منافق است، کافر است، چه است مطلع شد پدر مرده و مومن شد برای ارث بردن این ارث می­برد، نقطه مقابل شخصی که مطلع نشد پدرش و مورثش مرده و ورثه مومنم هستند ولی در حال تحری است تحری تحری بعد از مدتی فرض کنید که یک ساعت بعد از مردن و یک ساعت بعد از تقسیم عرض می­شود که این مومن شد ایشون ارث­بر نیست.

 آیا اسلام جلب می­کند به اسلام؟ یا طرد می­کند اسلام؟ این قاعده قاعده جعل کردن منافق است و طرد کردن مومن است قابل قبول است این؟ سواله دیگه. … سوالات ما سوالات جدیدی هست ولکن سوالات همه سوالات ما جدیده یعنی در فقه فکر کنیم در فقه اعتراضاتی که ما به فقه داریم بالغ بر شصت هفتاد درصد داره میشه. آنچه را که قبول داریم بسیار کمه و آنچه را که قبول نداریم بسیار زیاده سوال می­کنیم اگر جواب هست می­پذیریم اگر جواب نیست باید که پذیرفته شه.

حالا اینکه آقایون طرا شیعه و سنی می­گویند که تقسیم عرض می­شود که اگر کافر بعد از تقسیم مومن شد نمی­برد هرگز و اگر کافر قبل از تقسیم مومن شد می­برد. این می­برد و نمی­برد در این دو نقطه چه می­کنیم؟ در نقطه أَوْلَى تکرار می­کنم در نقطه أَوْلَى کافریست که ظاهرا عرض می­شود که اسلام میاره لفظا، لفظا اسلام میاره ولی معاند است کافر است در اعمق مراتب درکات توحید ولکن تا فهمید که این مورث مرد قبل از تقسیم ایمان آورد لفظا شهادتین گفت برای ارث بردن چند میلیون ارث می­بره خب تایید کفر است تایید نفاق است.

 اما در طرف مقابل کسی که در راه تحری از ایمان است اینور میره اونور میره سوال می­کنه اشکال می­کنه تا اینکه ایمان پیدا کند اگر ایمان صحیح است این ایمان پیدا کرد با چند نقطه. یک نقطه در عین اینکه نمی­داند مورثش مرده است یا نه ایمان پیدا کرده. نه چون فهمید مورث مرده به حساب ارث بردن. حتی مومن هم به حساب ارث بردن دانی­تر از اینه این شخص کافره تحری می­کند تجسس می­کند عن الایمان و نمی­داند مورثش مرده چون نمی­داند مورثش مرده بنابراین حتی اگر مومن واقعی هم باشد به طمع ارث نیست بلکه این در راه تفتیش از ایمان حقیقیست. ایمان آورد در حالی که نمی­داند مورث مرده و مورث مرده و در حالی که مورث مرده ورثه تقسیم کردند پس ایمان بعد از تقسیمه. ایمان بعد از مدت تقسیم ایمان واقعی عادل، فقیه، چه چه چه مثل سلمان سلمان فرض کنید سلمان. فرض کنید سلمان چنین ایمانی داشت. سلمان قبلا مشرک بود آتیش­پرست بود. سلمان که قبلا آتش­پرست بود و مشرک بود چنین ایمانی آورد. سلمان از پدرش ارث نبرد چون ایمان بعد از تقسیمه اما ابولهب از پدرش ارث ببرد با اینکه منافق مرد. ابولهب اول کافر بود، ابوسفیان اول کافر بود بعد منافق مرد و یک خیابونی به نام خیابون ابوسفیان اسم گذاشتند عرض می­شود که که نزدیک بیت است و افتخارم می­کنند خیابان ابوسفیان شارع ابوسفیان. حالا بین ابوسفیان و سلمان، ابوسفیان که در ارذل مراحل عرض می­شود که نفاق و کفر است باطنا ارث­بر باشد فرض می­کنیم ارث­بر باشد اگر این حالت ایمان نفاقی را ایجاد کرد بعد از اطلاع به مرگ پدر و قبل از تقسیم، این ارث­بر است ابوسفیان اما سلمان ارث­بر نیست. آیا این از نظر قاعده کلی دور می­کند مردم رو از اسلام یا نزدیک می­کند؟

چنانکه در باب زکات در باب زکات المؤلفة قلوبهم کسانی که قلبشان نزدیک به اسلام است ولکن مسلمان نیستند برای اینکه بیشتر نزدیک شوند از زکات حق دارند این اینجا. اما بگیم اینا نجسند بگیم کفار نجسند آیا نجاست کفار مانند سگ مانند گرگ مانند قائد مانند منی و خون مانند کلب و خنزیر دانستن این­ها دورتر می­کند این­ها رو؟ این دور می­کنه دیگه. با یک پا عقب زدن با یک دست جلو آوردن، با یک پا عقب زدن کسی که کافر است مانند سگ است، خوک است، نجس العینه ولی با یه دست جلو آوردن اگر نزدیک به اسلام است این کافر این کافری که نجس است، سگ است، خوک است اگر نزدیک اسلام است و در حال تحریست اینو با یه دست جلو می­کشیم بهش زکات بدیم زکات میدیم ولکن میگیم با دست تر نه­ها نجسه. ما قواعد اسلامی و موازین و ضوابط اسلامی رو باید منظور کنیم در کل ابعاد فقهی و متاسفانه منظور نمی­کنیم.

روایت رو شنبه خواهم خوند. آیا ازین روایات اگر برخلاف این موازین به دست بیاد که قابل قبول نیست اولا کتابا و ثانیا از نظر اعتبار میزان قاعده و ضابطه شرعی. بنابراین روایتی که خواهیم خوند نفی می­کنیم اثبات می­کنیم به راحتی چون میزان قرآنی در هر بعدی عرض می­شود که دستمونه.

بحث دیگر البته اینو طلبتون چون چیز داره. بحث دیگر راجع به حبوه است. در اینجا حبوه دیروز عرض کردم که برخلاف نص قرآن است حبوه. حتی اگر روایت متواتری داشتیم که فرزند مذکر بزرگتر حق لباس خاص، انگشتر خاص، مرکوب خاص داره روایت، مرکوب خاص که الان ماشینه، مرکوب خاص، هواپیما خاص، اسب خاص، شمشیر خاص، انگشتر خاص، لباس خاص دارد و ماترک دیگری هم دارد این­ها تمام به فرزند مذکر اول می­رسد اضافه بر ارثش و در مقابل باید که نمازها و روزه­های متروک که دارد رو بخونه. این برخلاف نص آیات ارث است که مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا، تُوصُونَ بِهَا، يُوصَىٰ بِهَا أَوْ دَيْنٍ.

 و دیروز عرض کردم باز تکرار می­کنم که اگر اسثناء از عامی یا مطلقی خورد، در بقیه افراد که در تحت پوشش عام و یا مطلق می­مونند این عام یا مطلق نص است. لَهُنَّ عرض می­شود الرُّبُعُ، لَهُنَّ الثُّمُنُ، لَكُمْ نِصْفُ، لَكُمْ الرُّبُعُ، تمام مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ، أَوْ دَيْنٍ ، سوم نداره مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ، أَوْ دَيْنٍ، أَوْ حبوه ندارد، مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ، أَوْ دَيْنٍ یا راجع به زن عرض می­شود که ثوابت ندارد ، ثوابت رو استثناء کنند و منقولات رو. تمام مواردی که (سوال) بله؟ چطور؟ زن از … خارجه؟ نخیر … آنچه استثناء شده است از ما ترک وصیت و دینه سوم نداره. آقایون سوم و چهارم رو اضافه کردند. سوم و حبوه چهارم استثناء می­شود از ما ترک نسبت به ربع زن و نسبت به ثمن زن استثناء می­شود ثوابت ثوابت ارز و عرض می­شود که اصل بنا. این استثناها برخلاف نصه .

و همچنین باب حبوه است. در باب حبوه روایات متعدد داریم ولکن این روایات دو اشکال دارد یک اشکال تناقض است بینشون یک روایات دو تا رو استثناء کرد، یه روایتی سه تا رو، روایتی پنج تا رو، روایتی هفت تا رو، روایتی شش تا رو، تناقضه.

و ثانیا این روایات مناقضند با نص آیات که مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا، تُوصُونَ بِهَا، يُوصَىٰ بِهَا أَوْ دَيْنٍ.

باب حبوه صفحه 439 : باب ما یهبی به الولد الذکر اکبر من ترک تعبیل دون غیره و احکام الحبوه.

حدیث اول: ما به سند کاری نداریم به متن کار داریم. سند کسی کار دارد که محور دستش نیست ما محور دستمونه محور قرآنی دستمونه سند می­خوایم چیکار؟ ولو از ابوجهل روایت بشه یه روایت باشد موافق قرآن باشد قبول می­کنیم ولو صدتا روایات از سلمان باشد مخالف قرآن قبول نمی­کنیم.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ فَسَيْفُهُ وَ مُصْحَفُهُ وَ خَاتَمُهُ وَ كُتُبُهُ وَ رَحْلُهُ وَ رَاحِلَتُهُ وَ كِسْوَتُهُ خیلی شد حالا فرض می­کنیم سَيْفُهُ یک شمشیر مرفه جواهر نشانه … دیگه چیزی هم … ببینید یه مختصری روشه سَيْفُهُ، مُصْحَفُهُ ، مصحف قرآن خطی درجه اول است به قول یارو می­گفت به خط خدا، و خَاتَمُهُ انگشتر عرض می­شود که برلیان است یا انگشت فیروزه خیلی گران، و كُتُبُهُ وَ رَحْلُهُ وَ رَاحِلَتُهُ راحله سابق الاغ بود اسب بود حالا هواپیماهای شخصی هست، حالا هلیکوپتر هست، حالا ماشین سواری هست، بنز پونزده میلیونی بیست میلیونی هست تا آخرش.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد