جلسه هفتصد و سیزدهم درس خارج فقه

ارث

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ»

گاهی اوقات مطلبی از برای نازل در قرآن و یا حدیث و یا هر دلیلی دیگر مطلبی مسلّم است اونقدر مسلّم است که بدون توجه و یا با توجه، با جهل و یا تجاهل آن مطلبی که نزد اون مسلّم است بر … تحمیل می­کند به قرآن چه روایت و چه عبارت دیگر.

گاهی اوقات مسلّم است در نظر او ولکن این مسلّم را نادیده می­گیرد و از نظر دلالت ادبی و معنوی دلیل کتابا و یا سنتا و یا عبارت دیگر استدلال می­کند. گاه هیچکدام، مطلبی در نظرش مثبت و یا منفی نیست تا ذهنش را تجلید کند از این مطلب بلکه با دیده صاف به دلیل بر مبنای دلالت صحیح ادبی و معنوی استدلال می­کند و می­فهمد…

سالم­ترین فهم و بی­آلایش­ترین فهم و کم زحمت­ترین فهم فهم سومه. هرچند اختلاف انظار در مطلب مورد استفاده باشد اما اصلا به نظرات نظری نمی­کند، توجهی نمی­کند، اصلا نمی­بیند که ذهنش نقش خاصی منفی و یا مثبت به خود نگیرد بعد نظر می­کند وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ این حُرِّمَ.

ولی گاهی اوقات نخیر ضرورت به قدری بالاست که انسان را در خودش غرق می­کند ضرورت بین الفقهاء، ضرورت بین المسلمین است جوری انسان را غرق می­کند که فکر می­کند باید از قرآن جوری درآورد. فعالیت می­کند این طرف می­زند اون طرف می­زند در خود آیه، جای دیگر که مطلب را از قرآن در بیاورد اینجا خالی از خطا نیست.

مثالشو مکرر عرض کردیم. مثلا در باب محرمات رضاعیه تقریبا و یا تحقیقا آنچه دیده­ایم و شنیده­ایم ضرورت فقه سنی و شیعه است که محرمات رضاعیه بیش از دوتاست. وقتی در مغز فقیه چنین مطلبی تبلور یافت و تجسم یافت چه در بعد اجتهادی و چه در بعد تقلیدی اونوقت به آیه مورد نظر که مراجعه می­کند تحمیل می­کند به آیه. وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ میگه بله این نفی نیست از باب بیان مصداق است و ازین حرفا. و حال اینکه خود آیه بر اثر تامل و دقت کامل نص است در دو بعدی بودن محرمات رضاعیه.

 بنابراین انسان در نظر به عبارات و ادله مخصوصا آیات مقدسات قرآن ازین سه حال خارج نیست. یک حالش غلط که مطلبی در نظرش ضرورت یافته یا رجحان یافته یا تقلیدا و یا اجتهادا بدون نظر مستقیم به قرآن بر قرآن تحمیل می­کند. گرچه خودش متوجه تحمیل نباشد تحمیل ناخودآگاه، حُرِّمَ را مکروه ببیند چرا؟ برای اینکه در نظر کل فقهاء مثلا یا درصدی از فقهاء نکاح با زانیه غیر تائبه مثلا حرام نیست؛ این غلطه.

طرح دوم که صحیح است و کار مشکلیست و ما با این مشکل برخورد زیاد داریم و بحمد الله خداوند خلاصمون می­کند این است که ضرورت کل فقهیست که چنین ولکن ما با نظر مستقیم به آیه­ای که محرمات رضاعیه رو معین کرده است با صرف نظر از ضرورت فقهی اسلامی شیعی و سنی میگیم منحصر است محرمات رضاعیه به دو چیز.

حالا آیا قضیه دو دختر هم چنین است؟ مثلا کسی اینطور بگد این آیه مبارکه یک دختر را و سه دختر بیشتر را ذکر کرده سه دختر بیشتر دو ثلث، یک دختر نصف، اما دو دختر را ذکر نکرده است. چون دو دختر دو دختر ذکر نشده است نصیبش و بر حسب ضرورت ثابت فقهی اسلامی دو دختر هم مانند سه و بیشتر دو ثلث می­برد بنابراین بیایم کاوش کنیم و کوشش کنیم و جدیت کنیم که از قرآن دو دختر رو دربیاریم.

 میگیم دو مطلبه، یه مرتبه چون ضرورت اسلامیست ما می­گردیم در قرآن و آیات را می­دلالتونیم و تحمیل می­کنیم و حمل می­کنیم یه مرتبه نخیر با تجرد از این نظر هم روی آیاتی که فرض کنید ظهور بدوی دارد که فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ ظهور بدوی بدوی دارد که بیشتر از دو دختر اما دو دختر رو شامل نمی­شود. آیا این ظهور بدوی کافیست در فتوا؟ و بعد فهمید و بعد تایید؟ یا نخیر کافی نیست. باید این ظهور بدوی را منتقل کنیم به ظهور مستقر.

ظهور مستقر در چند بعد در اینجا امکان­پذیره. یک بعد خود فَوْقَ اثْنَتَيْنِ ، بعد دیگر فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً ، بعد دیگر فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ، بعد دیگر آیه آخر سوره نساء، بیارید صفحه 106 ، يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ . ببینید این طبقه دومه دیگه. طبقه اول دختره، طبقه اول که دختر است اگر یک دختر باقی بماند فقط یه دختر از اولاد البته، از اولاد فقط یک دختر باقی بماند فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ، كَانَتَا اثْنَتَيْنِ اگر دو دختر باقی بماند فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ. خب این دلیل منفصل. ما دو دلیل متصل داریم و یک دلیل منفصل داریم بر اینکه دو دختر هم مانند سه دختر دو ثلث می­برند.

 حالا اول دلیل منفصل. سوال: آیا در فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ ما انتظار داریم در آیه و لا تضربهما باشد؟ از فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ که ادنی اذیت و ادنی اهانت است به پدر و مادر به طریق اولویت قطعیه لا شک فیها استفاده می­کنیم که لا تضربهما هم هست دیگه. فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ اف به پدر و مادر نگو یعنی بالاترش هست یعنی به طریق اولی نگو. پایین گرفته که بالا را به طریق اولی انسان بداند. اگر بالا رو می­گفت می­فرمود لا تضربهما ازش ادنی به دست نمیومد که لَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ. ولکن لَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ فرموده حد ادنی اذیت لفظیست که معمولا هست وقتی این حرام است بالاترش و بالاترش به طریق اولی حرامه.

حالا آیا طبقه اول احق احری به ارثند یا طبقه دوم؟ طبقه اول. بنابراین دختر از خواهر احق و احری است به ارثه، هم به اصل ارث و هم میزان ارث. اینطور هست یا نه؟ هم به اصل ارث هم میزان ارث بردن.

حالا اگر به نص این آیه که چنانچه مسلمه، به نص این آیه عرض می­شود که فل عرض می­شود وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ این معلومه اگر یک خواهر دارد طبقه اول نیست، این طبقه دومه، اگر یک خواهر دارد برادر ندارد خواهرم دیگر ندارد فقط یک خواهر دارد از ورثه طبقه دوم وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ  فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ اگر دو تا باشند فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ. چطور اگر دو خواهر باشند دو ثلث اما اگر دو دختر باشند دو ثلث نیست؟ به طریق اولویت قطعیه دو دختر دو ثلثه چون ارث بردن خواهر هم در بعد اصلیش هم در بعد نصیبش احق و احراست چون اقرب است به میت. مثل فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ همانطوری که از فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ ما به صریح­تر از صریح، صریح­تر از صریح استفاده می­کنیم که و لا تضربهما هم هست در اینجا هم وقتی که دو خواهر فرض عرض می­شود که برادر ندارند و خواهر هم دو تا هستند و در میان خواهران و برادران فقط دو خواهرند دو ثلث می­برد و …. هم همینطوری ملحق میشه بنابراین اگر دو دخترم داشته باشد به طریق اولی دو ثلث می­برند نه کمتر و نه بیشتر.

حالا سه مطلب داریم در اینجا. مطلب اول اگر دو خواهر باشند دو ثلث می­برند بیشتر از دو خواهرم که ما فوق عرض می­شود که اثْنَتَيْنه. این مطلب اول که به طریق اولویت قطعیه ما استفاده می­کنیم.

اما کمتر نمی­برند بیشتر هم نمی­برند. بیشتر نمی­برند برای اینکه اگر دو خواهر دو ثلث بیشتر ببرند سه خواهر چطور میشه؟ چهار خواهر چی؟ اگر هر چه بیشتر باشند بیشتر باید ببرند یا کمتر باشند؟ هر چه بیشتر باشند هر چه بیشتر باشند. برای اینکه اگر یکی بود نصف می­برد بیشتر از دو تا بود دو ثلث می­برد، دو ثلث بیشتر از نصفه هر چه بیشتر باشند سهمشون کمتر میشه بنابراین باید حداقل بیشتر ببرند. پس چطور دو خواهر که دو ثلث می­برند عرض می­شود که دو تا خواهر که ببینید دو تا خواهر به نص آیه آخر سوره نساء دو خواهر میت که دو ثلث می­برند دو تا دختر میت از دو ثلث بیشتر ببرند چطور میشه؟ اگر دو دختر میت از دو ثلث بیشتر ببرند سه دختر باید بیشتر از دو ثلث ببرند ولو به نص آیه 11 سوره نساء سه دختر و فوق دو ثلث بیشتر نمی­برند. بنابرین حد عرض می­شود که اکثر از ثلث نخواهد بود. اقل از دو ثلث هم نخواهد بود چرا؟ برای اینکه وقتی دو خواهر انسان دو ثلث ببرند آیا دو دختر انسان که احق و احری و اقربند دو ثلث کمتر می­برند؟ پس نه کمتر می­برند نه بیشتر می­برند مساوی می­برند یعنی دو ثلث می­برند مانند بیشتر از عرض می­شود که دو دختر. این دلیل منفصل.

(سوال) حالا قرآن نیاز به روایت نداره قرآن در آنچه می­خواد دلالت کند نیازی به روایت نداره. (سوال) اون یه اولویت دیگه. نخیر. (سوال) بله محتاج به قرآن، روایت محتاج به قرآن هست و قرآن محتاج به روایت نیست. حالا این اول. این دلیل منفصل.

 … القرآن يفسر بعضه بعضاً. ببینید در اینجا دو تا خواهر رو گفت بیشتر رو نگفت، بیشتر ولد … . در اینجا فرض کنید فَوْقَ اثْنَتَيْنِ بیشتره ولی دو تا رو نگفته پس این دوتا تکافل می­کنند به هم، این دلالت بر اون می­کند اون دلالت بر این می­کند. این القرآن يفسر بعضه بعضاً. این اولا.

ثانیا فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً ، كُنَّ چیه؟ جمعه. جمع ظهور در چی دارد؟ ظهور در دو و ما فوق دو. مگه دو جمع نیست؟ حد اقل جمع دوست. چرا كُنَّ حداقل رو شامل نشه؟ درست توجه کنید کاری نداریم به اصطلاحات که میگن جمع است و بالاتر نخیر جمع اصن لغت جمع، لغت جمع یک فرد داریم و یک جمع داریم. فرد که با خودش جمع نمیشه ولکن فرد با فرد دیگری جمع می­شود. نقطه اولای جمع شدن جمع شدن یک فرد است با یک فرد دیگر. نقطه دومش سه چهار پنج الی آخر. بنابراین كُنَّ نِسَاءً ، كُنَّ جمعه نِسَاءً جمعه برای این جمع حداقلش دوتاست پس دو دختر رو شامله. این یک.

دوم: فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ . لَهُنَّ ، لَهُنَّ جمعه دیگه هم كُنَّ جمعه هم نِسَاءً جمعه هم لَهُنَّ جمعه. این مثلث جمع ظهور مستقر دارد در دو و بیشتر.

حالا شما می­خواید با عرض می­شود که فَوْقَ اثْنَتَيْن این ظهور مستقر را در این سه جمع و در نص آیه آخر سوره عرض می­شود که نساء خراب کنید؟ نمیشه. شما یک دلیل محتمل میارید با یک دلیل محتمل می­خواید چهار دلیل رو نفی کنید نمیشه. بذارید در خود آیه كُنَّ جمعه شامل دو، نِسَاءً جمعه شامل دو تا، لَهُنَّ جمعه شامل دو تا میشه. شما می­خواید با فَوْقَ اثْنَتَيْن بنا بر یکی از سه احتمال، چون سه احتمال داره، بنا بر یکی از سه احتمال چون كُنَّ که سه احتمال و دو احتمال نداره یک احتماله جمع حداقلش دو، نِسَاءً هم همینطور، لَهُنَّ هم همینطوره اون­ها یک احتمال … ولکن فَوْقَ اثْنَتَيْن در سه احتمال سه احتمال دارد و یک احتمالش فقط موافق است با حرف شما که میگید فَوْقَ اثْنَتَيْن یعنی بیشتر از دو تا ولکن دو تا و عرض می­شود دو تا نه.

ما عرض می­کنیم که ما چطور می­تونیم ظهور مستقر را با احتمال دلالی برطرف کنیم؟ اینجا فقط یه احتمال دلالی داریم در مقابل سه ظهور مستقر جمع که حداقلش جمع است دو تا و نص آیه آخر سوره نساء که دو تا خواهر رو فرموده است و به طریق اولی دو دختر است شما می­خواید با فَوْقَ اثْنَتَيْن نفی کنید.

فَوْقَ اثْنَتَيْن سه احتمال داره. یک: فَوْقَ اثْنَتَيْن یه احتمال این است که شما میگید یعنی بیشتر از دو تا کمتر از دو تا نه. این یک.

احتمال دوم این است که نخیر فَوْقَ اثْنَتَيْن یعنی اثْنَتَيْن و ما فَوْق کما اینکه در لغت عربی اینطوره. در اصطلاح و در لغت عرب فَوْقَ اثْنَتَيْن یعنی دو و بیشتر. این دو.

سوم: نمی­دانیم، نمی­دانیم فَوْقَ اثْنَتَيْن اولیست یا دومیست … یه دوتاش می­دانیمه یکیش نمی­دانیمه. دوتا می­دانیم، یک می­دانیم که به طرف شماست، یک می­دانیم طرف ما. می­دانیم طرف شما  فَوْقَ اثْنَتَيْن یعنی بیش از دو که دو را شامل نشود، می­دانیم طرف ما که برحسب اصطلاح عربیست فَوْقَ اثْنَتَيْن یعنی دو و ما فوق. و یک نمی­دانیم، نمی­دانیم که آن است یا اینه پس سه احتماله. در میان سه احتمال شما می­خواید یک احتمال را تحمیل کنید بر ظهور مستقر سه جمله که فَإِنْ كُنَّ ، نِسَاءً ، لَهُنَّ و بر نص ثابت آیه آخر سوره نساء.

نتیجه چی شد؟ نتیجه این است که ما نمی­خوایم دربیاریم و بدلالتونیم آیه رو، نخیر بلکه خود آیه دلالت داره منتها مطلب این است که قرآن کتاب روزنامه نیست که بخواد مطلب رو همه رو به سادگی بیان کنه و مجال تفکر نده اینو بارها عرض کردم. سوال می­شود که چرا قرآن شریف رو با تامل باید فهمید؟ چرا خداوند ساده روزنامه­ای والشمس ضياء النهار بیان نکرده است مگه بَيَانٌ لِلنَّاسه؟ با اینکه بَيَانٌ لِلنَّاسه و تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ است چرا واضح بیان نکرده که محتاج به تفکر بشیم؟

جواب: اولا واضح بیان کرده ولی واضحی که باید تفکر کرد زیرا اگر جوری واضح بیان کند که تفکر لازم نباشد دو اشکال است اینجا یکی مساله حتمیت من … این خیلی زیادتر میشه خیلی تفسیر پیدا می­کنه این یک. دوم وقتی مجال تفکر از انسان گرفته شد پس انسان انسانیست بی­تفکر و مدرسه قرآن مدرسه­ایست که انسان را به تفکر وا می­دارد چون مدرسه­ایست که به تفکر وامی­دارد بنابراین آیات يفسر بعضه بعضاً. در خود آیه فکر کردن، در آیات قبل و بعد فکر کردن، در آیات زیاد فکر کردن اونوقت بَيَانٌ لِلنَّاس است و تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ.

وانگهی اگر کسی سوال کند که در این تفکر ممکن است انسان خطا برود به مقصود نرسه ممکن است درست به مقصود برسه، میگیم اگر تفکر تفکر صحیح باشد به مقصود می­رسد. چطور كُنَّ ظاهر در جمع است اثْنَتَيْن نگیرد برخلاف خیال شما البته، اون خیالی که از عوامل درونیست و از عوامل برونیست که اجتهادا یا تقلیدا در عرض می­شود که جریان ادبیات گفت که جمع یعنی از سه به بالا پس غلطه چون غلط را میزان تفکر خود قرار می­دهد غلطه. جمع اصلا لغت جمع لغت جمع عبارت است ضمیمه چیزی به چیزی و ضمیمه چیزی به چیزی از دو شروع می­شود به بالاتر. پس كُنَّ ، نِسَاءً و لَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ و آیه آخر سوره نساء.

سوال: اگر كُنَّ ، نِسَاءً ، لَهُنَّ از دو به بالا شامل است پس فَوْقَ اثْنَتَيْن چرا؟ میگیم فَوْقَ اثْنَتَيْن در سه احتمال این احتمال بارزه خواسته بگد که خیال نکنید كُنَّ نِسَاءً فقط جمع، جمع مصطلح سه به بالا نخیر فَوْقَ اثْنَتَيْن دو به بالا. ببینید جمع ولی دو به بالا نه جمع سه به بالا. خواسته است تخطئه کند افکار معمولی را که خیال می­کنند از نظر ادبی و دلالی و از نظر … و معنوی جمع فقط سه به بالاست نخیر فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ دو و به بالا. به دو و به بالا ترکیب می­کنیم که در لغت عربی و اصطلاح عربی اگه بخوان دو به بالاتر میگن فَوْقَ اثْنَتَيْن. ببینید اصطلاح عربیست و تعبیر عربیست. و لذا مفسرینی که عرب واقعی هستند و کسانی که عرب واقعی هستند این ایراد رو نکردند این ایراد در میان عجم­ها افتاده که دو به بالا. دو نه، بالاتر از دو، فَوْقَ اثْنَتَيْن یعنی بالاتر از دو بالای دو. بالای دو در لغت فارسی معمولا چنینه یعنی دو نه و بالای دو ولکن در لغت عربی فَوْقَ اثْنَتَيْن یعنی دو به بالا. این بحث رو اینجا بکنیم و بقیه هم که ما در تفصیل نوشتیم لزوم ندارد فقط مرجحاتی.

خب فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ. سوال: آیا كُنَّ ورثه­اند کلا؟ اگر ورثه دو و بیشتر باشند دو ثلث می­برند؟ نمیشه. اگر ورثه دو عرض می­شود که و بیشتر باشند دو ثلث بیشتر می­برند. اگر ورثه دو و سه و چهار دختر باشند و وارث دیگه­ای نباشد چرا دو ثلث ببرند؟ همه رو ببرند دیگه، …  ؟

 و همچنین وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ اگر ورثه فقط یک دختر باشد نصف می­برد. اگر در طبقه اول وارث دیگری ابوان نیستند، زوجان هم نیستند، اولاد نیستند فقط یک دختر است چرا نصف؟ اینجا بارز می­شود اشکال اهل تسنن. اهل تسنن که قائل به عول و تعصیبند اینجا قائل به تعصیبند. میگن که اگر عرض می­شود که دختر یکی بود نصف را به نص قرآن فرزند می­برد و بقیه را اخوه می­برند اخوه یعنی برادران و برادرزادگان می­برند پسران برادر یا برادران می­برند چرا؟ برای اینکه قرآن تاکید دارد نصف.

جواب: جواب این است که اینجا فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً ، كُنَّ نمی­خواد بگه همه ورثه ، اولی، اولاد در بعد اولی چون ورثه طبقه اول سه دسته­اند دیگه، اولاد بلاواسطه و ابوان بلاواسطه و زوجان هم درسته؟ فَإِنْ كُنَّ بحث است که بحث در کل ورثه است نخیر يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ بحث در اولاده. دقت کنید اونا که اشکال می­کنند مثل اینکه به آیه نگاه نمی­کنند. يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ در بحث در اولاده. بحث در ابوین بعد میاد، در اختین بعد میاد، در اخوه بعد میاد، در عرض می­شود که این­ها بعد میاد. این طبقه اول رو داره بحث می­کنه. در بحث طبقه اول يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً ، كُنَّ یعنی چی؟ كُنَّ ضمیریست که رجوعش به بعده رجوع به قبل نیست. چون نِسَاءً بعده كُنَّ نِسَاءً و این كُنَّ کین؟ یعنی اولاد. اگر اولاد شما مذکر و مونث با همند گفتیم لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ و اما اگر مونث تنها، مونث تنها هستند دو و بیشتر دو ثلث، یک عرض می­شود نصف.  اینجا ندارد ابوان نباشند، زوجان نباشند بلکه إِنْ كُنَّ نِسَاءً در بعد بعضی از طبقه اول که اولاده بعضی از طبقه اول که اولاد است اگر با هم باشند اینجور. یک پسر و یک دختر مال را سه تقسیم سه بعد می­کنند دوتاش مال پسر یکیش مال دختر در صورتی که کس دیگه نباشد. کس دیگر باشد که اینطور نیستش که. هر کدام دختران عرض می­شود که فرض خودشون رو می­برند و پسران بقیه ما ترک رو می­برند اگه کس دیگه­ای نباشه.

حالا فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْن این در بعد فرزندان است فقط که اگر بیش از دو تا باشند فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ.

حالا اگر دو دختر و بیشتر باشند پدر هم باشد یا مادر باشد یا زوج باشد یا زوجه آیا دو ثلث را دو دختر می­برند؟ و بقیه رو هم دو دختر می­برند؟ نه بقیه نصیب دارند دیگه، بقیه زوج یا زوجه یا پدر یا مادر یا همشو به عنوان نصیبه می­برند دیگه. بنابراین ثُلُثَا مَا تَرَكَ فرمود چرا؟ برای اینکه دو بعد دارد. یا دو دختر و بیشترند ورثه دیگر و طبقه اول باهاشون هست یا نیست. اگر ورثه دیگر از طبقه اول باهاشون هست اون­ها هم نصیب خودشونو می­برند پس … ثُلُثَا رو. اگر ورثه دیگری از طبقه اول باهاشون نیست … بقیه چی میشه؟ رد میشه … مادامی که اقرب هست غیراقرب ارث نمی­برد دیگه. عرض می­شود که آیات اقربین، آیات اولوالارحام، بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ این چهار آیه دو تا اقربین دو تا اولو الارحامه ثابت کرد که هر کس رحمش نزدیکتر است و اقرب است اون ارث­بره بقیه ارث­بر نیستند. کما اینکه استدلال می­کنیم بر این آیات که طبقه اول مادامیکه هست طبقه دوم محرومه، مادامیکه طبقه دوم هست طبقه سوم هم محرومه.

 بنابراین ما این تعصیب رو از بین می­بریم به این حساب، میگیم که قرآن شریف نصف معین کرده است برای دختر که یکیست، دو ثلث معین کرده است برای دو دختر و بیشتر چرا؟ برای اینکه دو فرض دارند این­ها. یک فرض جمع با بقیه طبقه اول ، یک فرض عدم جمع. چون فرض مجموع فرض جمع و فرض عدم جمع است بنابراین بعضی می­گویند که یک دختر باشد نصف، دو دختر باشد ثلث، بقیه چی؟ بقیه را با آیات اقربین و با آیات أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ میگیم رد می­شود به دو دختر و بیشتر ثلث، رد می­شود به یک دختر عرض می­شود که نصف. این از باب عرض می­شود که بحث تعصیب.

بحث عول هم در جای خودش میاد. بحث عول جاش این است که خداوند ثلث، نصف، ثلث، ربع، سدس، ثمن معین کرد. این­ها همه جمع میشن احیانا، بعضی وقتا بعضی جمع میشن. در بعضی از جمع­های این نصیب­ها کمی کم میاد کسر اومد دیگه. برای اینکه دو ثلث با نصف جمع شد، اگر دوثلث با ربع و ثمن و مثلا عرض می­شود که شوهر است ربعه، شوهر هست و بس اگر اولاد باشه شوهر هست ربعه، عرض می­شود که پدر است، مادر است یا چه است در بعضی از فروض که بعدا تفصیلا خواهیم عرض کرد و اشاره می­کنیم در بعضی از فروض این اثلاث و ارباع و اثمان این­ها که جمع می­شود کم میاد و یک درصد از صد بالا میره در صد که از صد بالا رفت آقایون سنی­ها میگن که عوله یعنی برگشته یعنی ثلث را کمتر می­دهیم، ربع را کمتر می­دهیم، ثمن را کمتر می­دهیم کم می­کنیم از آنچه را مقرر شده … چنانکه در روایت … کسی که معین کرده است این سهام رو ذوفرض الواحد، ذوفرضین یا اینکه غیر ذو فرض، کسی که برای بعضیا فرض معین نکرده مال پسر فرض معین نکرده پسر فرض ندارد. پدر در بعضی از مواقع فرض ندارد در بعضی از مواقع فرض دارد. بعضی ذو فرض الواحدند بعضی ذوفرضینند. خداوندی که فرض­ها را معین کرده است می­دانسته است که بعضی وقتا باید جمعه بعضیا وقتا رو کسر میاد یا نه؟ می­دانسته. بنابراین چطور می­شود بگیم از همه افراد فرض کم می­کنیم؟

راه دیگری دارد کسی که فرض ندارد از او کم میشه. کسی که ذوفرضین است فرض اولش به فرض دوم منتقل میشه، کسی که ذوفرض الواحد است با غیر ذوفرض. مثلا اگر کسی فرض دارد با کسی جمع شد که فرض ندارد اون کسی که فرض دارد فرضشو می­گیره اون کسی که فرض ندارد بقیشو. کسی که ذوفرضینه و کسی که ذو فرض الواحده اگر جمع شدند کسر آمد کسی که ذو فرض الواحد است فرضشو می­گیره کسی که ذو فرضین است فرض اول رو نمی­گیره فرض دوم رو می­گیره چون در فرض اول اگر بگیره کسری میاد فرض دوم رو می­گیره البته این تقسیماتشو بعدا عرض می­کنیم. بنابراین عول و تعصیب هر دو برخلاف کتاب الله است و ما اشاره اینجا عرض کردیم.

حالا عرض می­شود که وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ. با عرض می­شود که مواردی که عرض کردیم یا اشتراکه یا غیر اشتراک. وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ . إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ، إِنْ كَانَ لَهُ ابن نیست، إِنْ كَانَ لَهُ بنت نیست، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ. ولد اعم است از مذکر و مونث. مذکر و مونث یکی باشد دو تا باشد بیشتر باشد منفرد باشد مضاف باشد هر چه باشد إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ شاملشه.

 بنابراین اگر میت فرزندی برای خودش گذاشته. این فرزند برای خودش گذاشته چه متعدد باشد چه غیرمتعدد چه نوه باشد چه غیر نوه، ممکن است کسی سوال بکند که اگر نوه باشد مطلبیه. إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ که الان اشاره کردیم ولد بلافصل، ولد مع الفصل. إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ دیگه این حساب نیست که چون ولد شریک در میراث است لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ، چون ولد شریک در میراث است به هر دو سدس می­رسد. فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ اگر ولد ندارد و ابوان وارثند ثلث، نخیر حاجب منحصر به کسیست که ارث داره و لذا اخوه حاجبند ولی ارث­بر نیستند بعدا خواهیم بحث کرد. اخوه که طبقه دومند حاجبند از بعضی طبقه اول ولکن این حاجب خودش ارث­بر نیست. پس لازمه حاجب بودن از بعض ارث یا از کل ارث ارث بردن شخص حاجب نیست.

بنابراین (سوال) بله؟ خود قرآن. برای خود آیاتی که حاجبی معین کرده …. حاجبی معین کرده که این حاجب خودش ارث­بر نیست طبقه بعده و حاجب طبقه قبلیست سلب می­کنیم ما در خود آیه. (سوال) نخیر ارث­بر در این طبقه نیست. ارث­بر هست در طبقه بعدی ولی در این طبقه ارث­بر نیست با اینکه در این طبقه ارث­بر نیست حاجب کسیست که در این طبقه است از بعض ارث نه از کل ارث، از بعض ارث حاجبه. حالا در اینجا از بعض ارث حاجبه که إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ. عرض می­شود که بله وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ نوه باشد … باشد مذکر باشد مونث باشد.

فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ نکره در سیاق نفی ادل است بر … اگر ولدی نداشت اگر کسی نوه دارد و فرزند بلافصل ندارد میشه گفت ولد ندارد؟ نمیشه گفت. فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ ، وَرِثَهُ أَبَوَاهُ بحث دارد فردا باید بکنیم بحث مفصله.

فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ مادر بیشتره این اگر ولد در کار نباشه. اگر ولد در کار باشه مادر ثلث می­بره و … اگر ولد در کار نباشد فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ مادر ثلث می­بره پدر چی؟ ثلث، مادر ثلث می­بره پدر همون ثلث رو. ببینید پدر و مادر هر دو ثلث رو بردن در صورتی که إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ. فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ کی سهمش زیاد شد؟ مادر، پدر زیاد نشد پس پدر در ثلثش باقی می­ماند و مادر زیاد شد. مادر زیاد شد برای اینکه این حاجب در کار نیست ولکن اگر حاجب در کار باشد این حاجب یا ولد بلاواسطه است که خودش این حاجب ارث­بر نیست یا ولد مع الواسطه است حاجب ارث­بر نیست ببینید (سوال) نخیر نخیر نخیر اون یک بعدشه. وَرِثَهُ أَبَوَاهُ نمی­خواد بگه فقط وارث ابوینن نخیر ممکنه فقط وارث ابوین باشند ممکن است زوج هم در کار باشد ممکن است کس دیگر باشد. مگر منحصر به ولده؟ ببینید ولد نیست ببینید (سوال) نخیر فقط ولد نیست و ابوین ارث­برند چرا ابوین ارث­برند؟ به چند جهت یک جهت که ممکن است ابوان قاتل باشند ارث­بر نباشند. بله؟ … ممکن است ابوان قاتل باشند ارث­بر نباشند، ممکن است کافر باشند ارث­بر نباشند به این جهت ورثه ابواهه. حالا در وَرِثَهُ أَبَوَاهُ چند وجه است که همه وجوه هم مراده اینو بحث خواهیم کرد.

مقصود اینه که اگر إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ عرض می­شود که وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ این ولد حاجبه. ولد حاجب اگر ولد بلافصل باشد خودش وارثه اگر ولد مع الفصل باشد خودش وارث نیست. پس چه وارث باشد چه وارث نباشد این حاجب از چیه؟ از ارث ثلثیست که به مادر می­رسه به مادر ثلث می­رسه … اون ثلث دیگر بهش نمی­رسه چرا؟ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ. ولیکن فَإِنْ لَمْ (سوال) طبقه دوم بله ببینید (سوال) حاجبه نه حاجبه ببینید ولد مع الواسطه وارث که نیست … اما اگر ولد نباشد مادر ثلث می­برد خب چی از این می­فهمیم؟ می­فهمیم که در صورتی که ولد بلاواسطه باشد خب مادر ثلث می­برد چرا؟ برای اینکه مادر شریکه …. (سوال) شریکه بله هر دو ثلث می­برند ولکن وقتی که ولد نباشد ولد حاجبه ولد نباشد مادر بیشتر می­بره پدر بیشتر نمی­بره. پس مادر محجوب است در صورتی که ولد در کار باشه.

حالا مادر محجوب از ثلث است براش ثلث میاد وقتی که ولد باشه آیا چون ولد وارثه؟ نخیر ولد ممکن است وارث باشد ممکن است وارث نباشد. اگر ولد بلاواسطه است وارثه وارث بقیه است. اگر ولد مع الواسطه است وارث اصلا نیست. و نظیرش در خود آیه ما داریم.

حالا راجع به این عرض می­شود که وَرِثَهُ أَبَوَاهُ باید فکر کنیم بعدا انشاءالله فردا.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد