جلسه هفتصد و پانزدهم درس خارج فقه

ارث

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

محدثین اسلام و فقهاء اسلام و نویسندگان امور اسلامی تقریبا و یا تحقیقا در طول قرون اسلامی حسابشون رو با کتاب الله روشن کرده­اند که حساب سلبیست و حساب ایجابیشون روایات است، نظرات است، اقوال است، اطباقات است، فوقش ضروریات است، اجماعات است منقول یا غیرمنقول، شهرت­هاست و ازین قبیل که حساب درصد بسیار بالاش نسبت به دلیل اول کل مسلمین که قرآن است حساب سلبیست. هم از نظر تقسیم عرض می­کنم هم از نظر واقعیت.

گروهی هم هستند که بسیار بسیار کمند اونهام خطاکارند اما خطاشون کمتر است از گروه اول البته عرض کردم کمند خیلی و الان هم هستند که می­گویند فقط کتاب الله. حتی اگر احادیث متواتره­ای از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد که نه موافق قرآن است و نه مخالف قرآن مانند رکعات هفده­گانه فرائض یومیه زیر بار نمیرند این هم دسته دومند. افراط، تفریط نسبت به قرآن.

 تفریط نسبت به قرآن دسته اول هستند. کسانی که از برای روایات و اقوال و سایر مدارک بعد الاول چه مدارک باشند چه نباشند مدارک بعد از دلیل اول که کتاب الله هست موقعیتی قائلند ولو درصدهاش فرق می­کنه اما هیچ موقعیتی و هیچ درصدی از برای دلالات قرآنی نه نصاً و نه ظاهراً مستقراً قائل نیستند.

دسته سوم برحسب تقسیم نه برحسب واقعیت خارجی: دسته اول و دوم هر دو واقعیت خارجی داشتند اما دسته سوم برحسب تقسیم است واقعیت خارجی ندارند. اون­ها کسانی باشند که کتاب و حدیث را مانند هم بدانند نه کتاب مقدم بر حدیث و نه حدیث مقدم بر کتاب که اگر دلالت متناقضی بین کتاب و حدیث ولو ثابت الصدور بود در اینجا عملی که با روایات متهافته می­کنند، می­کنند یا احتیاط می­کنند یا چه می­کنند یا چه می­کنند چرا؟ برای اینکه بین کتاب و سنت قطعیه فرضا و یا سنت غیر قطعیه بین این دو تا تساوی قائل هستند. این هم برحسب فرض.

فرض چهارم که طرفدار دارد و طرفدارش ما هستیم این است که کتاب الله اصل و حتی سنت رسول الله فرع تا چه رسد به روایات، کتاب الله اصل و سنت رسول الله فرع است با اون بیاناتی که قبلا به طور مکرر عرض کردیم. با این روش که روشیست که قرآن به ما نشان داده است و سنت قطعیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ما نشان داده است حساب خیلی از فتاوا در فقه که احکام فرعیست در فقه اصغر و در فقه اکبر که احکام اصلیست چه فلسفه­اش و چه عرفانش و چه در سایر اسلامیات حساب اون­ها روشن خواهد بود روشن خواهد بود اما در همین روشنی تاریکی­ها ایجاد می­شود که فلان کس همش می­گوید حسبنا کتاب الله، قال الله قال الله، به حدیث کاری ندارد و حال آنکه برای احترام کتاب الله الفرقان نوشته می­شود و از برای احترام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیه السلام کتاب و راجع به بحار الانوار که قوس فی البحار است نوشته می­شود.

من در قوس فی البحار می­خواستم یادداشت نکنم اما یادداشت کردم چند جا که اگر مقایسه کنیم اشتباهات و غلط­ها و خرافات صد در صدی را که مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار آورده است با اینکه عالم بوده است، مسلمان بوده است، مومن بوده است، … بوده است، چه بوده است چه بوده است اشتباهات ایشون رو که اشتباهات جاهلانه نمیشه گفت، اشتباهات عامدانست چون ایشون در مقدمه بحار نوشته است که لقد دققت نظر با دقت نظر آنچه را که نوشته­ام نوشته­ام، با خط خودش نوشته است، با چشم خودش مراجعه کرده است ولکن مطالبی را که نه بعد اول است که صحیح باشد، نه بعد دوم است که مشکوک باشد و قابل اصلاح باشد، بلکه بعد سوم است صد در صد با همه موازین اختلاف دارد و تناقض دارد نقل کرده و بیان ندارد.

اعتراضی را که، ایرادی را که، اشکالی را که، به هر چه تعبیر کنیم بر علامه مجلسی بر حدود ده هزار حدیث یا بیشتر که در میان یک میلیون خط این صد و ده جلد بحار حدود یک میلیون سطر است در این یک میلیون سطر حدود صد هزار سطرش که یک دهم باشد خرافات و اغلاط و اکاذیبیست که اسلام را در اصلش، در فرعش، در همه چیزش ناچیز کرده. البته باید مفصل ما وقت داشته باشیم تا در آنچه را که من نوشتم و طریق تام شد بحث کنیم.

قوس فی البحار پریروز از نظر تالیف تمام شد و یک اشاره مختصری راجع به اعتراضاتی که به علامه مجلسی ما داریم می­کنیم مقدمه بحث فقه. اگر ما بخواهیم اشتباهات ایشون ر که از روی علم است، از روی عمد است، از روی چشم باز است، جاهلانه نیست چون جاهل نیست، غافلانه نیست چون خودش نوشته است، منظور جمع نیست چون اگر هم منظور جمع باشد انسان عاقل، انسان عالم، حتی انسان جاهل، حتی انسان مجنون مطالبی که برخلاف تمام موازین و عقل و جنون و بیشعوریست برنمی­دارد داخل مطالب صحیح بنویسه. اما ایشون در قوس فی البحار ملاحظه خواهید فرمود حدود یک دهم از صد هزار سطح، از یک میلیون سطح حدود صد هزار سطح که یک دهم بحار الانوار باشد چه یک باب به کلی و چه یک باب احادیث زیادش یا بعضی احادیثش برخلاف کل موازین عقل و فطرت و علم و کتاب و سنت و حس و وجدان و همه چیز است که هیچ قابل بیان و قابل توجیه نیست.

 اگر اشتباهات ایشون رو با یک اشتباه که دکتر گوستاو لوبون فرانسوی که در کتاب تاریخ اسلام اسلام تمدن اسلام و عرب کرده است بسنجیم می­شود یک در صد هزار، یک در هزار، مساوی. اشکالی که بر کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب دکتر گوستاو لوبون فرانسوی مسیحی کافر وارد است این است که جمع کرده مطالب بسیار عالی را، پسندیده را، مقبول را راجع به اسلام، قرآن اسلام، نبی اسلام، تاریخ اسلام، روش اسلام که وعاظ بسیار نقل می­کنند، نویسندگان می­نویسند و از این قبیل ولکن فقط یک نصف سطر در این کتاب قطور آورده که تمام شیرازه مطلب رو به هم زده. نوشته اگر سوال شود چرا آیات قرآن محمد با هم ارتباط ندارد جواب این است که قول جنون در ایشون مصداق دارد یعنی دیوانه بوده. اگر پیغمبر دیوانه بوده بنابراین دیوانه­تر از دیوانه کسیست که اینقدر تعریف کند از دیوانه. کاری نداریم.

 به کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب یک اشکال وارد است صدها برابر به علامه مجلسی وارد است که این همه خرافات و مزخرفات که با هیچ میزانی از موازین حتی دیوانه­های زنجیری هم تصور چنین اغلاطی را نمی­کنند هست.

برگردیم. اشاره بود فقط. باید چند روزی راجع به قوس فی البحار ما بحث کنیم البته وقتی که بحث ولایت تمام شد. بحث ولایت که بحث تفسیر موضوعی ماست تمام میشه بعد از یکی دو هفته و بعد راجع به قوس فی البحار بحث کنیم تا تکلیف ما روشن شود با کل روایاتی که در ضخیم­ترین و مفصل­ترین کتاب حدیثی اسلام که صد و ده جلد بحار الانوار است آمده.

بحث ما راجع به آیات میراث بود. معروف است که در میراث و در حج اختلاف کمتره حتی شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه کتابی راجع به مناسک نوشته و بعضی کسانی که مرجعیت یافته­اند این­ها یه حاشیه دو حاشیه پنج حاشیه ده حاشیه فوقش به رساله ایشون می­نوشتند. معروف است که مسائل حج و احکام حج اختلاف درش بسیار کمه. ولکن وقتی ما چشم درست باز کنیم به آیات حج درست بنگریم ظهورات مستقره و نصوص مستقره قرآن رو میزان قرار بدیم برای احکام حج با اینکه اختلاف زیاده از اول حج تا آخر حج اختلاف هست بین قال الله و قالی.

در باب ارث هم همینطوره. در باب ارث در طبقات، در تقسیم، تقسیم و درصد، تقسیم صد در صد و در تمام این مراحل ما اختلاف داریم.

بحث ما راجع به ابوین بود آیه یازدهم سوره نساء. آقایون قرآن باز کنید.

يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ  لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ بحث کردیم، فإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ  وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ.

 حالا، وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ یک دختر باشد که نصف می­برد، دو دختر و بیشتر باشد که دو ثلث می­برد، یک پسر باشد، چند پسر باشد، مخلوط باشند در هر صورت وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ این فرض اول است از برای ابوین به شرطی که إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ. روی إِنْ كَانَ بحث داریم.

اینکه ما برمی­گردیم آیات رو مجدد بحث می­کنیم چون مجدد فکر می­کنیم، نمی­خوایم تکرار کنیم. مطلب کم نداریم که تکرار کنیم بلکه ما کمبود از فهم آیات داریم که باید با مراجعه مکرر و دقت زیاد و عمق کافی در آیات مرادات الله رو به دست بیاریم یعنی مرادات خداوند که در میان قال و قیل و ویلات روایات گم شده است به دست بیاریم با چشم صاف به آیات قرآن نگاه کنیم.

وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ این فرض اول است از برای پدر و مادر، مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ خب إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ چند اطلاق دارد.

اطلاق اول وَلَدٌ مذکر را می­گیرد به تنهایی، مونث را به تنهایی، واحد را، بیشتر از واحد را، مجموع را و همچنین ولد مع الفاصله را می­گیرد با ولد بلافصل. ولد بلافصل ولد است، ولد مع الفاصله هم ولد است. ولد الولد ولد است چون انتاج صلب اون مرد است یا انتاج ترائب اون زن است. اگر مرد است صلب اگر زن است ترائب.

إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ، حالا در إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ من سوال دارم. آیا كَانَ ماضی هست یا نه؟ خب ماضیه دیگه پس إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ این سواله دارم می­کنم نمی­خوام فتوا بدم، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ بر مبنای كَانَ که فعل ماضیه یعنی اگر ولد داشته بوده است یعنی اگر چنانچه میت ولدی داشته چه مرده چه زنده، زنده چه منفصله، چه جنین، چه کافره چه مسلمان، چه قاتله چه غیر قاتل، چه وارث است چه غیر وارث در هر صورت إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ این سواله آیا اگر شخص میت فرزندی داشت و این فرزند قبل از اون مرد و بعد از اینکه مرد فقط ابوین دارد آیا مصداق این آیه هست یا نه که وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ؟ كَانَ آیا صدقش فقط راجع به ولد موجود است یا نخیر ولد موجود نه، ولدی که مستقبلا متولد می­شود، ولدی که در رحم است یا نخیر شامل این دو هست شامل ولدی هم که قبلا بوده است و قبل از وفات مورث فوت کرده است و دیگر ولدی ندارد شامل او هم هست؟ این یک سوال. حالا إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ جوابشو عرض می­کنیم آقایون فکر کنید.

فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ اگر ولد داشته باشد با اون فروضی که عرض کردیم که استثناء خواهد خورد با دقت فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ اگر ولد نداشته است برحسب این سوال به حساب اطلاق اصلا نداشته است نه قبل از مرگ نداشته داشته است نه بعد از مرگ، اصلا ولدی در کار نبوده است وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ. نفرمود که و کان أَبَوَاهُ اینجا چون سهم ابوین رو می­خواد بحث کنه دیگه، سهم ابوین إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ ، لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُس ولکن إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ، وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ چرا وَرِثَهُ أَبَوَاه ؟ چند بعد داره.

یک: اولا ابوان باید باشند چون بحث سر چیه؟ بحث سر میراث ابوینه. میراث ابوین إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ، لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُس. و میراث ابوین إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ چیه؟ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ. پس چرا فرمود که وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ ؟ برای اینکه ممکن است ابوین باشند اما یکیشون وارث باشد دیگری وارث نباشد. وارث نباشد چون کافر است، وارث نباشد چون قاتل است. قاتل وارث نیست، کافر وارث نیست اونی که ما قبول داریم. کسان دیگه هم میگن ولد الزنا مثلا وارث نیست اونا هم مثلا اضافه می­کنند.

خب پس وَرِثَهُ أَبَوَاه در میان احتمالات یک احتمال داره احتمال چیه؟ ابوین نباشد، ابوین نباشد پس ابوین یعنی چه اصلا؟ یا ابوین باشند وارث نباشند یا ابوین باشند یکی وارث باشد دیگری وارث نباشد، تمام این احتمالات میره کنار فقط احتمال اینکه ابوین باشند و هر دو مستحق ارث بالفعل باشند. برای دفع این احتمالاتی که عرض کردیم و مانند این­ها وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ.

خب فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ چیه؟ کمااینکه كَانَ لَهُ وَلَدٌ در دو بعد بحث کردیم یکی كَانَ ماضیست و شامل ولدی که قبل از موت مورث بوده است شده است، إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ هم همینطور باشه، این یک.

دوم: كَانَ لَهُ وَلَدٌ چه این ولد وارث باشد چه این ولد وارث نباشد کافر باشد، قاتل باشد، نه کافر باشد نه قاتل باشد چون مناط وارث بودن حاجب نیست، حاجب قطعا برحسب آیاتی از قرآن و الفاظی صریح از قرآن لزومی ندارد که حاجب وارث باشد حتی بالفعل که هیچ حتی بالشان هم لزومی ندارد که وارث باشد.

خب فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ پس أُم ذوفرضینه. حالا این سوالاتی که کردم آقایون فکر کنید برای جوابش.

أُم ذوفرضینه فرض اول إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ مورث، فرض دوم إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ با قید وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ.

 ولکن با همین فرض دو بعد داره فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ اگر إخوه­ای دارد مورث، مورث إخوه دارد، فرزند ندارد إخوه دارد، ابوین دارد که ابوین وارثند بنابراین طبقه اول کیه؟ طبقه اول پدر و مادرند. با وجود طبقه اول که پدر و مادرند إخوه که عرض می­شود طبقه دومند ارث­بر نیستند ولکن مع ذلک حاجبند ولو حاجب از بعض باشه حاجب بودن گاه حاجب از بعض ارث است گاه حاجب از کل ارثه. این بعضش، کلشم بعدا میگم.

فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ حالا راجع به إخوه صحبت کنیم. آیا این أخوه که حاجب أُمند از ثلث و منتقل میشد به نصف ثلث که سدس است آیا درشون جمع بودن شرط است؟ مذکر بودن شرط است؟ آیا نه جمع بودن شرط است و نه مذکر بودن؟ عرض می­­کنیم إخوه جمعه أخ و أخ مذکره، إخوه جمع مذکره ولکن جمع مذکر به تقلید و به احترام مذکر شامل مونث هم می­شود یا ایها الذین آمنوا ، الاتی آمن هم مشمول هستند به تعبیر لغت و به تعبیر قرآن و غیر قرآن. فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ اولا جمع اقلش دوتاست دو تا خواهر باشند دو تا برادر باشند، یک خواهر یک برادر باشد، سه تا خواهر باشند، سه تا برادر باشند بیشتر باشند.

سوال: درست است که جمع حداقلش دوتاست ولکن جمع گاه صریح است در بیشتر از سه تا، گاه صریح است در دو تا، گاه شامل هم دوتاست هم سه تا، خب در اینجا إخوه کدام است؟ إخوه آیا قاعدتا جمع شامل بیش از سه تا هست و دو تا رو شامل نمی­شود؟ یا دو تا رو شامل می­شود؟

ما میگیم که چون در إخوه کل مراده نه فقط ذکور إخوه نه فقط اناث إخوه از نظر جنسین، نه فقط دو تا بودن و نه فقط سه تا بودن، حداقل جمع، حداقل جمع چه مذکر باشند مونث باشند مخلوط باشند دوتا باشند بیشتر باشند مشموله.

فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ اون كَانَ در اون دو جا سوالی که در اینجا میاد، إخوه­ای داشته است قبل از مرگ، قبل از مرگ إخوه مرده­اند بعد از اینکه إخوه مرده­اند خودشم مرد این كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ شامل حالش هست یا نیست؟ اینو می­خوام عرض کنم.

فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ  مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ ، این مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ شش مرتبه تکرار شده و در این جمله ما ترکیز می­کنیم مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ استثناست استثناء صریحه. در استثناء صریح بلکه در استثناء ظاهر مستثنی من نصه دیگه، «جائنی القوم الّا زیداً» میگه اگه بخواید الّا … زیاد کنید این نفی میشه. الّا زید یعنی اونی که خارج است فقط زیده بقیه داخلند.

در اینجام مِمَّا تَرَكی که راجع به سهام مختلفه ذکر شده چه ذات فرض چه ذوفرض باشد چه ذوفرضین باشد چه ذوفرض نباشد مِمَّا تَرَكَ … مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ چرا وصیت مقدم بر دینه؟ بحثه. بعد از وصیت و دین پس دیگر استثناء ندارد یعنی در اونجایی که فرزند دارد و فرزند بلافصل است پدر و مادرم هستند در اینجا حبوه معنا ندارد چون حبوه استثناء به سومه. پس به دو استثناء خورده در اینجا مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ بنابراین أَوْ حبوه شما اضافه می­کنید. اگر أَوْ حبوه در روایت هست به دو دلیل قبول نیست. یک دلیل روایت حبوه از دو تا هفت تناقض داره و بحث کردیم.

دلیل دوم اگر روایت مخالف قرآن باشد قابل قبول نیست آیا مخالف نص هست در اینجا هست یا نه؟ حداقل مخالف ظاهر هست یا نه؟ حداقل ظاهر آیه این است که استثناء فقط وصیت و دین است غیر وصیت و دین مورد استثناء نیست بنابراین اگرم روایت متواتر بود و کلام واحد و لسان واحد داشت که حبوه مال عرض می­شود که فرزند بزرگتر ذکور است قابل قبول نبود چون برخلاف نص قرآن یا ظاهر کالنص است که ظواهر مستقر قرآن رو ما حکم نص بهش بار می­کنیم و معادل نص باهاش می­کنیم.

آبَاؤُكُمْ البته به آیه برمی­گردیم راجع به سوالاتی که ما کردیم. حالا طرح سوالات است راجع به آیه.

آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا.

وَلَكُمْ ، وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ ، سوال آیا نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ کل ما ترک است؟ در کل ما ترکا این سوال هست. آیا ما ترک اموال رو فقط می­گیره؟ نخیر سه بعد شاملشه. اموال موجوده­ای که مال مورث بوده، بعد دوم اموال اگر مورث رو کشتند دیه دم، خون­بهاشم جزو ما ترکه و سوم حقوق مالی. اموال در دو بعد، حقوق مالی در یک بعد هر سه بعد جزو ما ترکه.

وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ ، آیا سوال أَزْوَاجُكُمْ ، ازواج دائم رو فقط می­گیره؟ ازواج منقطع رو نمی­گیره؟ اگر کسی زن منقطعه گرفت حالا دائمی نداره فرض می­کنیم دائمی داشته باشه همینطوره، اگر زن منقطعه گرفته عرض می­شود که و این زن منقطعه مرد آیا این شوهر که با عقد منقطع با این زن ازدواج کرده بود نصف ما ترک را می­گیرد یا نمی­گیرد؟ چرا نمی­گیره؟ أَزْوَاجُكُمْ جمع است جمع مضافه و جمع مضاف ظاهر در استغراقه نمی­گیم نص، ظاهر در استغراقه بنابراین چنانکه شامل زوجیت دائمه هست شامل زوجیت منقطع هم هست به عکس هم همینطوره، به عکس اگر مردی مرد و زن منقطعی فقط داشت فقط­ها، آیا این زن منقطعه ارث نمی­برد؟ چرا نمی­برد؟ مگر صدق زوج بر مرد منقطع و صدق زوجه بر زن منقطعه نمی­کند؟ صدق می­کند.

و اگر روایاتی هم ما داریم روایات پنج قسم است بعد بحث خواهیم کرد. روایاتی که زن منقطعه ارث نمی­برد یا می­برد یا به شرط یا بی شرط پنج قسمه دو جواب دارد یک جواب تناقض داخلیست یک جواب تضاد خارجیست. خارجی البته باید گفت خارجی چون قرآن کتاب خارجیست دیگه قرآن در حوزه­های ما کتاب خارجیست. تناقض و تضاد داخلی این پنج روایت با هم دعوا دارند و … می­کنند وانگهی اگرم توافق داشته باشند و حتی فوق حد تواتر داشته باشند برخلاف نص آیه خواهد بود یا برخلاف ظاهر مستقر آیه.

وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ ، لَهُنَّ وَلَدٌ این وَلَدٌ که نکره در سیاق نقش است چه ولد باشد چه ولد الولد باشد چه ولد باشد که وارث است در طبقه اول چه ولد الولد باشد که وارث است در طبقه دوم إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ استغراق نفیه.

فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ. حالا این عرض می­شود که وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ یک ، فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ دو ، این تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ با تَرَكْنَ فرق می­کند؟ تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ وَلَكُمْ زن­های شما ترک کردند و واگذاشتن بعد از مرگشون اون فرق می­کند با تَرَكْنَ ؟ فرق نمی­کند.

مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ اینجا منحصرا وصیت و دین استثناء شده و چیز دیگر استثناء نشده. کما اینکه مرد از کل ما ترک زن ارث می­­برد و استثناء ندارد، حبوه استثناء ندارد، عقار استثناء ندارد و همچنین کذلک به عکسم وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ خب آیا ما تَرَكْتُمْ اینجا با ما تَرَكْتُمْ بالا چه فرق داره؟ چه ما ترک ما ترک مرد باشد چه ما ترک ما ترک زن باشد چطور ما ترک مرد ترک نداره اما ما ترک زن ترک داره؟ ما ترک مرد استثناء فقط وصیت و دینه، ما ترک عرض می­شود زن ولیکن ما ترک مرد عرض می­شود ترک داره؟ ما ترک مرد وصیت و دین و حبوه و چی؟ و عقار چرا؟ این برخلاف شش نص قرآن است برخلاف اعتبار است برخلاف وجدان است برخلاف انصاف است اینا به جای خود. برخلاف شش نص قرآن است که استثناء فقط وصیت و دینه اگر استثناء فقط وصیت و دین نباشد چرا فقط استثناء داریم چرا اینطور شد؟ و ما تکرار می­کنیم که در استثناء مستثنی من نص است در مابقی یا ظاهر کالنص و ظاهر مستقر است به حساب قرآن در مابقی بنابراین اگر روایات متواتره قطعی الصدوری هم با این ظاهر کالنص مخالفت داشت ما این روایت رو فرض بر عرض الحائط می­کردیم بنابراین همانطوری مرد از کل ما ترک زن وارث است زن هم از کل  ما ترک مرد وارث است.

 و عجیب است در اینجا فتوایی که آقایون دادند مخالف است با تمام ابعادی که می­شود روش حساب کرد. مخالف است با نص قرآن، مخالف است با عقل، مخالف است با حس، مخالفند با خودهاشون، مخالف است با کتاب، مخالف است با سنت، مخالف است با همدیگه. در تمام ابعاد مخالفت­ها استثناء ما ترک مرد نسبت به زن در تمام ابعاد مخالفت مخالفت داره. عجیبه­ها چنین مساله­ای در فقه باید گشت پیدا کرد که یک مساله­ای را عموم اکثر قریب به اتفاق فقهاء شیعه فتوا بدن و مخالفت داشته در با کتاب مخالفت داشته باشه با شش نص کتاب مخالفت داشته باشه، با عقل مخالفت داره، با حس مخالفت داره، خود روایات با هم مخالفت دارند، اقوال هم در اینجا عرض می­شود که بنده در رساله توضیح المسائل نوینی که جدیدا نوشتم و … خواهد شد انشاءالله برای اینکه جلوگیری از جهالت­ها و فحش­ها بشه آراء فقهاء شیعه که کتاب دارند البته، نمونه­هایی که، آراء کل فقهاء شیعه که کتاب دارند و مطابق نظراتشون ما در رساله داریم اینجا نقل کردم از جمله در ارث زن بین علما شیعه شش نظر است البته بین علما سنی یک نظر است نمی­خوام ترجیح بدیم سنی رو بر شیعه، ترجیح بدیم قرآن رو بر کل افکار.

 بین علما شیعه شش نظر است و بین علما سنی یک نظره. علماء سنی نظرشون همون نظری است که قرآن میده که زن از کل ما ترک مرد ارث می­برد ولکن در بین فقهاء شیعه عجیب است در بعضی مسائل که من چون تدبر در اقوال نمی­کنم معمولا احتیاج نیست تدبر در اقوال نمی­کنم تدبر در احادیث حتی نمی­کنم چرا؟ در اونجایی که قرآن نص داره در اونجا که قرآن نص دارد یا ظاهر مستقر دارد چرا تدبر در اقوال بکنیم تدبر در احادیث؟ ولیکن اینجا تدبر در اقوال و تدبر در احادیث کردم چرا؟ برای اینکه برخلاف آراء بیشتر علما شیعه رای دادیم که زن از کل ما ترک مرد ارث می­برد.

 بعضی وقتا انسان خودش متحیره خودش یه چیزی متدبر متحیره مثلا از جمله بین الحلالین. در باب وضو شما از قرآن و از سنت استفاده می­کنیم که وضو هم از این طرف جایز است دست شستن هم از این طرف. پنج شش نفر از بزرگان علما شیعه قائلند. از بزرگان مانند شیخ طوسی و شیخ مفید و سید مرتضی قائلند. پس چرا فحش میدن؟ آقا سنیه. چرا فحش میدن؟ اگر عقل داشته باشن علم داشته باشن شعور داشته باشن مذهب داشته باشن انسانیت داشته باشن چرا فحش؟ مگر جواب استدلال باید فحش باید جواب داد؟ جواب استدلال استدلاله. اگر من استدلالی می­کنم یا شما استدلال می­کنید که استدلال قابل قبوله برای رد استدلال باید فحش داد؟ باید تهمت زد؟

حالا این عرض می­شود که شش رای بین علما شیعه راجع به ارث زن.

یک: زن مطلقا از زمین محروم است یعنی هم از قیمتش و هم از اصلش. این یک نظر که نوعا اینطور نیست.

دو: (سوال) بله؟ چی عرض می­کنید؟ این یک بله. دو: فقها شیعه. دو: تنها از منزل­ها محروم است و از باغ­ها و مزرعه­ها و قیمت آلات و بناها از مساکن و … ببینید تنها از منزل­ها مسکون است محروم، منزل مسکونی و منزل غیرمسکونی هم از عینش هم از قیمتش، هم از عین هم از قیمت و نه از باغ­ها و مزرعه­ها و قیمت آلات و بناها از مساکن.

سه: از قیمت تمامی مال الارث ارث می­برد گرچه از عین آن­ها محروم است. اینو تازه می­شنوید شما.

از فتاوای فقها شیعه که چند نفرند بعد ذکر خواهد شد این است که از قیمت نه عین، از قیمت تمامی مال الارث شوهر ارث می­برند قیمت­ها. گرچه از عین آن­ها محروم است. از عین فرش، در، دیوار، درخت، زمین، ساختمان، بنا از عین این­ها محروم است ولکن از قیمت می­برند.

چهار: از زمین­ها مطلقا محروم است. زمین خانه مسکونی، زمین مزرعه، زمین باغ. از زمین­ها مطلقا محروم است و از قیمت سایر چیزها ارث می­برد.

پنج: اگر از شوهرش فرزندی دارد از تمامی اموالش ارث می­برد فرزند دارد وگرنه یکی از نظرات فوق است چنانکه از اسکافی نقل شده.

شش: هرگز از هیچ چیزی محروم نیست عینا و قیمتا چنانکه از اسکافی نقل شده است.

ما اینجا نوشتیم بر مبنا صراحت کتاب و سنت زن از تمامی ما ترک مرد ارث می­برد زیرا وَلَهُنَّ الرُّبُعُ ، فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ  تنها وصیت و دین را مانند مردان از ما ترک استثناء کرده.

و روایات اسلامی اعم از شیعه و سنی هم چنان است و چند روایت شیعی که بعضی چیزهای دیگر را استثناء نموده است هم از نظر متن مختوش است و هم از نظر مخالفت با کتاب و سنت.

مثلا حالا اینجا مناسب است قائلین فتوای سوم یادآوری شود فتوای سوم چی بود؟ از قیمت تمامی مال الارث می­برند. این نزدیک به نظر ماست. نظراتی که از تمام مال الارث عین است عین، پول است پول ارث می­برد ولکن این می­گوید که نظر سوم از قیمت تمامی مال الارث ارث می­برد گرچه از عین آنان محروم است. مثلا اگر مال الارث پول است خود پول قیمت پول معنا ندارد. اگر مال الارث پول نیست ما ترک پول نیست از عین نمی­برد قیمت می­بره ولیکن نتیجه چیه؟ نتیجه این است که اگر یک میلیون ارث گذاشته مخلوط است پول است و عین است و چه هست این یک چهارم یا یک هشتم از کل، کل قیمت ارث می­برد.

حالا اینجا مناسب است قائلین فتوای سوم رو یادآوری بشیم که زن از قیمت تمامی اموال شوهرش ارث می­برد کیه؟ قائل. نراقی در مستند آورده است از کتاب­های بسیار مهم فقه سنتی دو جلد مستند نراقی رضوان الله تعالی ملا احمد نراقی. نراقی در مستند آورده است که این فتوا به شیخ طوسی که از همه چیز ارث می­برد از قیمت همه ارث می­برد این فتوا به شیخ طوسی و قاضی و حلبی نسبت داده شده و محقق در شرائع، علامه در مختلف، شهید اول در لمعه و دروس، شهید ثانی در مسالک، شیخ بهایی در مفاتیح آن را پذیرفته­اند. چند نفر پذیرفتند؟

 بنابراین اگر کسی فتوای مشابه بدهد مشابه فتوای بدهد که زن از کل ما ترکه ارث می­برد این دیگه داد و قال و فحش و تهمت ندارد چرا؟ برای اینکه اگر فحش و تهمته ما شریک داریم شریک از ما شیخ طوسی، قاضی، حلبی، محقق در شرائع، علامه در مختلف، شهید اول در لمعه در دروس، بزرگان علما شیعه تراز اول علامه شیعه با هم رفیقیم در این بحث. وانگهی این بحث عامیانه است این بحث کلاه نمدیست این بحث بیشعوریست بحث جاهلانست که کسی فتوا بدهد بر مبنای قرآن بگد شما برخلاف اجماع، برخلاف شهرت، برخلاف ضرورت نخیر ضرورت نیست شش قول است ما این شش قول رو میذاریم کنار قول هفتم رو قبول می­کنیم قول هفتم ما ترک. آیا ما ترک یعنی قیمت ما ترک؟ اگر زن ما ترکی دارد زن از خود ما ترک می­برد ببخشید اگر زن ما ترکی بذارد مرد از خود ما ترک می­برد ولیکن اگه مرد ما ترک بذارد زن از قیمت ما ترک چرا ما ترک؟ اگر گفتن از این فرش ارث می­بری یعنی قیمت فرش؟ نخیر از فرش ارث می­بری یعنی خود فرش ،از پول خود پول پول قیمت نداره از پول خود پول از فرش و زمین و ساختمان و جنس و این حرفا از خود اون­ها.

 بنابراین فتوایی که موافق با کتاب الله هست این است که بعدا بحث خواهیم کرد البته این بحث تکرار شده شاید پنجاه بار اگر پنجاه بار دیگر تکرار شه جا دارد چون برخلاف مشهور قریب به اجماع علما شیعه متاخر متاخر متاخرین که زن از کل ما ترک ارث می­بره و قاعده این است که چون ممکن است ما فردا بعضیامون نباشیم زنده نباشیم مرده باشیم یا گوینده غیر گوینده. شما اگر مالی دارید و معتقد به این فتوا هستید چون قانون جمهوری اسلامی قانون اونجوریست دیگه، موافق کتاب الله نیست. قانون شاهنشاهی هم اونطور بود قانون دیگر هم بنابراین شما از ثلثتون اون مقداری که عیالتون را قانون محروم می­کند از عین ما ترک یا از قیمت ما ترک شما از ثلثتون وصیت کنید شما که معتقد باشید اجتهادا یا تقلیدا که زن از کل ما ترک مرد ارث می­برد شما مردها اگر چیزی دارید از ثلث خودتون هرچی دارید از ثلث خودتون معین کنید که سر زن کلاه نره. از نظر فتوا از نظر عمل از نظر معاشرت سر زن­ها کلاه گذاشتن ما باید این کلاه رو از سر زن­ها برداریم نه کلاه­برداری کنیم. کلاهی که گذاشتند و ظلمی که به این­ها شده است به نص کتاب الله و محور دلیل کتاب الله باید که اینو برطرف کنیم.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد