پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و شانزدهم درس خارج فقه

ارث

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ  لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ

بر مبنای سوالاتی که این دو سه جلسه اخیر شد ما مرور مجددی به این آیه مبارکه و آیات ارث داریم. اول جواب سوالی که بعضی از محترمین حاضر کرده­اند راجع به فدک زهرا سلام الله علیها که به عنوان فیء بود.

روز آخر هفته قبل راجع به احتجاج صدیقه کبری سلام الله علیها در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم بحث کردیم. بعد از بحث یا در بحث اعتراضی بعضی از برادران کردند که تشریف دارند و دیروز هم اشاره کردند که ممکن است البته تعبیر تعبیر ماست ممکن است حق با ابی­بکر باشد در قضیه فدک زیرا فدک فیء است و فیء برحسب نص قرآن شش بخش می­شود: لِلَّه وَ لِلرَّسُول قرآن را باز کنید صفحه 545 آیه 6 : وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.

صفحه 546 آیه 6 و 7 : مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ  وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا  وَاتَّقُوا اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ.

اموال سه قسمند به طور کلی. اموال خصوصی که برحسب سعی و جدیت حلال به دست آمده است مملوک شخصیست که با سعی و جدیت به دست آورده است. این املاک خصوصی.

و املاک عمومی هم دو قسمند. یک قسم فیء است و یک قسم انفال است. فرق بین فیء و انفال زیاد است و از جمله انفال لِلَّه وَ لِلرَّسُول است دیگه ذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيل ندارد ولکن فیء که مورد بحث ماست همان تقسیمی که در خمس است در فیء هست. در خمس وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ . در فیء هم چنینه.

یکی از فرق­های بین انفال و فیء این است که انفال تملیک شده به شخص خاص و اشخاص عامه نیست بلکه انفال عبارت است از دریاها و رودخانه­ها و جنگل­ها و معادن و سایر اموالی که ملک خاص نیست. این انفال تحت نظر رئیس عادل دولت اسلامی باید باشد تا به طور عادلانه بین مستحقین تقسیم کند.

اما فیء اینجور نیست. فیء عبارت است از مالی که در جنگی که خونریزی نشده و دشمن بدون جنگ تسلیم شده است املاکی از املاک دشمن مخصوص گروهی از مسلمان­ها یا مخصوص رسول الله شود. البته بعد دوم مورد بحث است که این فدک که در جنگ بین مسلمان­ها و یهودی­ها انجام شد فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ چنانکه در آیاتش هست. علیکم السلام.

ملاحظه بفرمایید. مَا قَطَعْتُمْ از آیه 5 ، مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ.

حالا وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ آنچه را که از یهودی­ها خداوند افائه کرد و برگردوند، افائه یعنی برگردوندن، ارجاع داد، أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ ، شما مجاهدین و جنگجویان مسلمان هرگز خیل رکاب نزدید، جنگ نکردید بلکه این­ها تسلیم شدند.

 وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ که اینجا مقصود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که بر خیبر مسلط شد. بر خیبر مسلط شدند و فدک که باغ بسیار بزرگ خیبر بود خداوند رسول را مسلط بر فدک کرد.

 وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ پس تسلیط، تسلیط رسالتی . این تسلیط در سایه جنگ نیست که آیه خمس در اینجا نمودار شه. آیه خمس در غنیمت جنگی و در غنائم غیر جنگیست گرچه در میان آیات جنگ است.

 اما جنگ دو جنگ است. یک جنگیست که اموالی را مسلمان­ها در اثر جهاد و کوشش به دست می­آورند که بین اون­ها تقسیم می­شود و … می­شود و چه می­شود که حکمش در جای خودش بود و گفته شد. ولکن یک جنگیست که جنگ نیست هجوم مسلمان­ها هست به قشون دشمن و قشون دشمن تسلیم می­شود و خود قشون دشمن که تسلیم می­شود اموالشون هم تسلم میشد این اموالی که تسلم میشد به وسیله جنگ به دست نیاورده نیامده تا بین مسلمان­ها تقسیم بشه بلکه وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ.

این تسلیط رب، حالا تسلیط ربانی که نسبت به رسول است دو بعد دارد. یه مرتبه است تسلیط ربانی به رسول است به عنوان محمد بن عبدالله صلوات الله علیه یا نه یه مرتبه هست تسلیط ربانی بر پیغمبر است به عنوان رسول که هست.

حالا این تسلیط ربانی فدک و اموال خیبر که به رسول الله صلوات الله سلام علیه شد یا به عنوان شخص رسول است ولو به عنوان رسالت یا به عنوان مصلحت رسالت هست. ما تقسیم داریم می­کنیم که مطلب روشن بشه. اگر به عنوان شخص رسول است نه به عنوان مصلحت رسالت خب ارث می­رسد، هبه می­شود، چه نحله زهرا سلام الله علیها باشد چه ارث زهرا باشد این مال شخص رسول است نه به عنوان رسالت.

اما بعد سوم اگر مال شخص رسول باشد به عنوان رسالت دیگه حکم اول و دوم را پیدا نخواهد کرد. حکم اول و دوم در صورتیست که مال رسول نه به عنوان رسالت باشد یا مال رسول به عنوان رسالت، نه برای مصرف رسالت باشد نه این دو بعد ملک شخصی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است می­خواد هبه می­کند می­خواد به ارث می­رسد بعد از زنده نباشد.

اما در بعد سوم که آیات روشن است در بعد سوم. در بعد سوم که وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ ، در این دو احتمال هست يُسَلِّطُ رُسُلَهُ که از جمله رسول الله، يُسَلِّطُ رُسُلَهُ به عنوان رسول نه به عنوان رسالت این یه احتمال، احتمال این است که به عنوان رسالت رسول به عنوان قسمتا فرض کنید که مالی را به عالمی میدن به عنوان علمش نه به عنوان مرجعیتش، این مال شخصیست اما اگر به عالم مرجع بدن به عنوان مرجعیتش اینو به عنوانی که رجوع می­شود به او از نظر احتیاج مالی به اون عنوانه این نه هبه می­شود نه به ارث رسیده میشه.

حالا در اینجا آیا بعد دوم است؟ فدکی را که بدون جنگ به دست پیغمبر اکرم صلوات الله و سلام علیه آمد این به عنوان این است که مال رسول است به عنوان شخص رسول یا مال رسول است به عنوان رسالتی؟ به عنوان مصلحت اسلام که در مصالح مادیه و معنویه اسلام مصرف شه؟

آیه در بعد اول ساکت است از این مطلب ولو کان ظهور دارد در مصرف رسالت. اگر گفتند دو عالم پولی دادند به عنوان علمشه پس مصرف در راه علم باید بشه اگر به مرجع پولی دادند به عنوان مرجعیتشه اگر از مرجعیت افتاد مال اون نیست. از مرجعیت بیفته در حال حیات یا بمیرد و از مرجعیت بیفته دیگه مرجع در اموال و در مصالحی که محتاج مال است نخواهد بود. بنابراین این بعد دوم هم ظاهرش همون بعد سوم است که وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ به عنوان رسالتیست.

اگرم این نباشد تایید مطلب در بعد سوم از آیه بعده. مَا أَفَاءَ اللَّهُ آیه هفتم مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى که از جمله قریه خیبر باشه و فدک باشه، فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى فقط لِلَّهِ وَلِلرَّسُول نیست. اگر لِلَّهِ وَلِلرَّسُول بود احتمال دو بعد رو می­دادیم و شاید که یکی ابعد باشه یکی اقوی ولکن مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى نه تنها این سه بعد وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ.

در اینجا بین این حلاله یه مطلبی رو عرض کنم این آیه در تقسیم شش­گانه مانند آیه خمسه منتها در آیه خمس وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ رو میگن سادات خمس، بدون دلیل قرآنی ولکن در اینجا همه قبول دارن که يَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيل که از شرکاء شش­گانه فیء اند اعم است از اینکه سادات باشند و غیرسادات دلیلشم با خودشه كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ  این كَيْ لَا يَكُونَ یکی می­گفت دُولَةً می­گفت جای دولت با دُولَةً بیاد گفتم دولت با دُولَةً معنیش فرق داره. دولت دولت المال است و دُولَة تداول الحال است. دُولَة فَعله است تداول حال است و دولت فُعله است تداول مال است .

كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ بعد وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ الی آخر.

حالا به این آیه تتمه سوالی که شما فرمودید به این آیه استدلال شود که فدک بین شش بخش است فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ چرا؟ و چرا؟ چرای اصلی در اینجا ذکر شده كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ اگر بین اغنیا تقسیم شود کسانی که به عنوان غنا میگن مال ما بیشتر است سهم ما بیشتر است این تداول مال فیء است بین اغنیا و اصولا تداول مال بین گروهی خاص معنا ندارد. مال باید تداول پیدا کند بین مستحقین و بین محتاجین بر مبنای عدالت اسلامی بنابراین نه مخصوص اغنیاست و نه مخصوص فقرا بلکه اغنیا محرومند. کسی که غنیه است نه از انفال بهش می­رسد نه از فیء می­رسد نه خمس می­رسد نه زکات نه صدقات نه رد لظالم نه رد مظالم هیچی بهش نمی­رسه … مگر اینکه غنی هست ولکن در راه دعوت الی الله قدم برمی­داره. غنی­ای که (سوال) بله غنی­ای که در راه دعوت الی الله (سوال) غنی کسیست که دستش به دهنش می­رسه و محتاج به قرض کردن و محتاج به اعطا نیست.

 حالا در اینجا مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى که شش قسم است آیا این سوال را و اشکال را تحکیم نمی­کند که فدک مصداق جلی و بیّن فیء است و به نص این آیه، فیء که فدک فیء است مربوط است به الله، رسول، ذی القربی، یتامی، مساکین ، ابن السبیل. یتامی و مساکین و ابن السبیل اینا اختصاص به سادات نداره بنابراین اعم است از سادات و غیرسادات، سادات پدری، سادات مادری، سادات با پدر و مادر یا غیر ساداتی که نه از طریق پدر سیدن نه از طریق مادر سیدن.

 خب بنابراین کسی البته به عنوان اعتراض عرض می­کنم اعتراض قوی می­کنیم که می­خوایم جواب بدیم محکم باشه. کسی جانب­داری از ابوبکر بکنه بگه ابوبکر که رئیس دولت اسلامی بود ولو به غلط حالا صحیح یا غلط، به عنوان ریاست دولت اسلام میگوید که فدک فیء است و فدک شش بخشیست و این شش بخش معنا ندارد که در انحصار میراث دختر خاص پیغمبر صلوات الله علیه باشد و چرا؟ اعتراض می­کرد و چرا دختر پیغمبر این نحله را … میراث مطرح کرد؟ اگر نحله جایز بود و نحله ثابت است چرا به عنوان میراث مطرح کرد؟ این سوال.

جواب: ما بعد سوم را قبول داریم که فیء مربوط است به رسول در بعد رسالت. ظاهر است در آیه قبلی و نص است در آیه بعدی که لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ولکن آیا سهم الله چه معنا دارد؟ سهم الله یعنی ملک ذاتی؟ ملک ذاتی هست، ملک عرضی وقتی که ذاتی هست عرضی هم به طریق أَوْلَى هست بنابراین خدا نمی­خواد بگه لِلَّه یعنی مال من می­شود می­شود یعنی چه؟ مال خداوند هست اصالتاً، وقتی که مال خداوند هست اصالتا فیء و غیر فیء هر چه در سماوات و ارض لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ بنابراین لِلَّه ملک ذاتی … ملک عرض هم نیست ملک عرضی کسی که ملک که ملک ذاتی دارد ملک عرضی معنا ندارد. کسی که مالک است ذاتا نسبت به مملوکی مالک بودن عرضی این نیابت دارد از ملک ذاتی وقتی که ملک ذاتی نشد ملک عرضیست. ولکن وقتی که فیء و غیر فیء از کل کائنات ممکنه و مفروضه مال خداست ذاتا بنابراین مال خدا عرضا معنی ندارد پس چیه؟ لِلَّه  یعنی مصرف در بعد الوهیت بشود فیء.

فدک قسم اول از شش تقسیم مصرف بشود در بعد الوهیت، ملحدین را موحد کردن، مشرکین را موحد کردن، موحدین گمراه را به توحید صحیح وادار کردن، صرف تبلیغات الوهیت و توحید، این بعد اول.

بعد دوم وَلِلرَّسُول. لِلرَّسُول همون در باب خمس است که لِلرَّسُول در بعد تسلیط رسالت عامه و رسالت خاصه و تبلیغ رسالات و تبلیغ رسالت. تبلیغ رسالات رسالت عامه و تبلیغ رسالت رسالت خاصه.

(سوال) حالا عرض می­کنیم. با توجه به با توجه به سوال شما که کردید و سوالاتی که نشده من دارم عرض می­کنم بعد عرض می­کنم.

وَلِذِي الْقُرْبَى ، ذِي الْقُرْبَى کیان؟ ذِي الْقُرْبَى ذِي الْقُرْبَى دهنده فیء اند؟ دهنده فیء خداست، ذِي الْقُرْبَى مالک فیء اند؟ مالک فیء خدا و رسولش. ذِي الْقُرْبَى به مناسب ببینید ذِي الْقُرْبَى الرسوله ، ذِي الْقُرْبَى به رسول، ذِي الْقُرْبَى به رسول این یعنی کسانی که اقربند الی رسول الله از کل مکلفین، از مکلفین جن و انس و غیرهما به رسول الله اقربند. آیا اقرب از نظر نسبی؟ سببی؟ یا رسالتی؟ رسالتی. بله مجمع بینهما مجمع النورین است که ذِي الْقُرْبَى رسول الله که سیزده نفرند هم از نظر نسبی و سببی و هم از نظر رسالتی اقرب اشخاصند به رسول الله ولکن اونی که اقربیت محور است محور اقربیت است در بعد رَسُولِه کیه؟ اونایی که اقربند به رسول الله از نظر رسالت. اقرب به رسول الله از نظر رسالتی فاطمه سلام الله علیها، علی و یازده فرزندشون، این سیزده معصوم اقرب الی رسول الله هستند در بعد علم، عصمت رسالت، علم رسالت، زهد رسالت، تقوای رسالت، جهت فردی رسالت و جهت اجتماعی رسالت.

بنابراین این سه بعد مال کی خواهد بود؟ این سه بعد در زمانی که رسول است به دست رسول، به دست رسول هم بعد لِلَّه است هم بعد لِلرَّسُول است وقتی هم رسول تشریف ندارند به دست کیه؟ به دست ذِي الْقُرْبَى .

به دست رسول دو بعد است به دست ذِي الْقُرْبَى سه بعد است. ذِي الْقُرْبَى با این سه بعد چه می­کند؟ یک بخش صرف اصل اول که الوهیت توحیدیه، بخش دوم صرف رسالته، بخش سوم صرف حکومتی که نیابت از حکومت ورثه می­برد که حکومت معصومه محمدیین و علویین علیهما السلام. پس در این سه بخش….

خب این سه بخش معلوم شد. بنابراین حد اقل اقل از فیء این است که نصفش مربوط است به ذِي الْقُرْبَى. آیا علی ذِي الْقُرْبَى نیست؟ آیا فاطمه ذِي الْقُرْبَى نیست؟ فاطمه ذِي الْقُرْبَى از دو جهت و سه جهت است از جهت نسب، از جهت روح و معنویت، علی از جهت سبب است. فاطمه از جهت نسب و روح رسالت و علی از جهت سبب و روح رسالت. این هر دو که علی فاطمه و فاطمه علی ذِي الْقُرْبَى را در دو بعد عمیق و اصیل در خود جمع دارند. بنابراین حداقل نصف فدک به فاطمه نباید برسد؟ ولو ارث نباشد، ولو نحله نباشد ما فوق ارث داریم نحله نیست، ارث نیست انبیا ارث نمی­گذارند فرض کنید، اگر انبیا ارث نگذارند، نحله نکنند، نبخشند، به طور اتوماتیکی شرعی لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى مال کیه؟ مال فاطمه و علی و علی و فاطمه است.

چه کنند بحث دیگر است علی و فاطمه مصرف در سه بعد باید بکنند. مصرف سه بعدی یا مصرف مادیست یا مصرف روحیست یا مصرف مادی و روحی هر دو. علی و فاطمه اگر مرکز قرار بگیرد علی علیه السلام و خلافت رسول الله ترکیز بشود بر علی علیه السلام کسانی که مستمندند در دولت اسلام، محتاجند، احتیاج تبلیغی دارند، احتیاج مادی دارند، احتیاج فردی و اجتماعی دارند این احتیاجات به وسیله زعیم مسلمین بعد از رسول الله عمل می­شود. پس تا این نصفش. این نصف باید دست کی باشه؟ نصف دست عمرها و ابوبکرها و عثمان­ها و معاویه­ها و این­ها نباید باشد بلکه دست ذِي الْقُرْبَى باشد به نص قرآن. اقرب اشخاص به رسول الله نسبا یا سببا، نسبا فاطمه سلام الله علیها بخش اول و سببا علی بخش اول و بقیه ائمه هم نسبا و هم سببا و از نظر رسالتی وارث و خلیفه رسول الله که در بعد دوم و … به عصمت رسول الله است این سیزده نفرند.

سه قسم دیگر: وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيل . يَتَامَى کل یتامی، مَسَاكِينِ کل مساکینند، ابْنِ السَّبِيل کل ابن السبیلند.

اعطای شخص ممکن است شخصین باشه من به شخصی اعطا کنم یا به اشخاص محدود ولکن من و من­ها اگر ماموریت داریم موظف هستیم که به کل اشخاصی که یتامی و مساکین و ابن السبیلند اعطا کنند باید که زعامت داشته باشیم، باید رهبری داشته باشیم، رهبری علمی، رهبری سیاسی، رهبری دینی، رهبری در کل جهات حداقل رهبری سیاسی باید داشته باشیم زعیم و رهبر و قائد سیاسی باید باشیم تا بدونیم به کدوم یتیم بدیم به کدوم ندیم، به کدوم فقیر بدیم به کدوم فقیر ندیم. یتامی ، مساکین و ابن السبیل که درجاتشون، احتیاجاتشون، منافعی که به دولت اسلام برمی­گردد از نظر جسمی و از نظر روحی.

بنابراین نصف اول به نص آیه لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى ، نصف دوم آیه به حساب اینکه رئیس دولت اسلام است که اموال عمومی رو می­تواند … کند. چطور در آیه انفال لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ بود فرد دیگر نبود؟ لِلَّهِ الوهیتا که ذاتیست و وَلِلرَّسُول عرضا رسول در بعد رسالت.

بعد رسالت سه بخش میشه: بعد رسالت توحیدی، بعد رسالت رسالتی، بعد رسالت ظاهر قربایی و خلافت معصومه.

در جهات احتیاجات روحی و در جهات احتیاجات مادی، فردی، شخصی، سیاسی، اجتماعی، هرچه این باید تحت نظر زعیم دولت اسلام باشد. اینجا به طریق أَوْلَى این مالی که فیء است درسته مسلمان­هایی که جنگ کردند در این فیء شرکت ندارند شرکت ندارند اما خداوند فیء را برگردونده به شخص رسول به شخص رسول به چه حساب؟ به حساب رسالت. به حساب رسالت در سه بعد لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى این قسمت اول که نصفه.

قسمت دوم که وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيل باید تحت زعامت رسول الله مادامی که هستند وقتی نیستند تحت زعامت علی­ها و حسن­ها و حسین­ها و ائمه معصومیم علیهما السلام و در غیبت کبری تحت نظر شورای فقهاء باید باشه که بحث داریم. شورا فقهاء هستند که حق دارند رسیدگی کنند به احوال و علوم و معارف و زندگی­ها و اموال مسلمان­ها در بعد عمومی بلکه و در خصوصی.

بنابراین این اشکال ما رو موفق­تر کرد در جواب یعنی سه بعد دارد که این فیء و فدک به فاطمه سلام الله علیها رسید سه بعد دارد. ما دو بعدشو گفتیم. بعد اول که حضرت هبه کردند نحله، بعد دوم مالش است ارث، بعد سوم نه مال است مال نیست مال خود شخص پیغمبر نیست، مال شخص پیغمبر نیست تا نحله کرده باشد در زمان حیات، تا ارث رسد بعد ممات بلکه خارج از مالکیت شخص رسوله ولکن به عنوان رسالت باید مصرف بشود در مصرف رسالت مصرف بشود در مصرف رسالت مادامی که پیغمبر هستند به دست خود پیغمبر، نیستند علیش، حسنش، حسینش منتها اولین نقطه­ای که باید این فیء منتقل به اون­ها بشود در بعد زعامت بیت علی و فاطمه و فاطمه و علیست و چرا به فاطمه و نه به علی؟ این سوال دیگر، چرا به فاطمه؟

برای اینکه این احتمال هست که این ملک که مربوط هست به الله و رسول و ذی القربی این ملک ملک الله و رسول و ذی القربی است که مصرف کنند در راه تقویت رسالت و دست کس دیگر نباید باشه مادامی که این­ها هستند بنابراین این رو می­بخشد به فاطمه. فاطمه برای خودش نمی­خواد که. فاطمه در بیت علی، علی در بیت فاطمه به عنوان زمام­دار طبقه دوم و نقطه دوم درخشان رسالت که مصرف در شکم خودشون نمی­کنند. علی حتی بیل می­زد کلنگ می­زد زحمت می­کشید عملگی می­کرد بنایی می­کرد مصرف خودش چندان نمی­کرد تا چه رسد فدک به دست علی بیاد. اگر فدک به دست علی میومد کسانی که از علی فرار می­کردند چون پول نداشت خب فرار نمی­کردند. حتی عقیل عقیل گفت سفره معاویه رنگین­تر است ولکن نماز با علی بهتر است. چون مردم همه یکسان نیستند مردمی هستند یک بعدی، مردمی هستند دو بعدی، مردمی هستند سه بعدی، … هرجور مال است ولو استثناء.

بعد دوم: هرجا حال است می­رود ولو از گرسنگی بمیرد، از گرسنگی نابود گردد، مسخرش کنند، فحشش بدند، محروم بشد این جز سراغ علی­ها نمی­رود، جز سراغ حسن­ها و حسین­ها نمی­رود. بعضی دو بعدی­اند دو بعدی زیادند دو بعدی کسایی که مصلحت دینی دارد معرفت دینی دارد پول هم باشد خب بیشتر می­رود. اگر پول نباشد یا نمی­روند یا بعضی وقتا می­روند … مسیر میرن … مسیر میرن اصلا نمیرن.

 پس مصلحت پخش دین و تبلیغ خلافت محمدی صلوات الله علیه به دو بعد است یک بعد علی بودن از نظر عفت محمدیه صلوات الله علیه بعد دوم علی بودن که دستش باز باشه بلى، كانت في أيدينا فدك در اون خطبه که ائمه می­گوید ما مالی بفدک و غیر فدک من فدک می­خوام چیکار غیر فدک. بلى، كانت في أيدينا فدك و سخت عنها نفوس قوم فشحّت عليها نفوس قوم آخرین، این فدک را برای مال­داری نمی­خوام برای اینکه دست چپ دست راست علوی بودنش علیست. دست چپ مال­دار بودنش کسانی که فقیرند، گرسنه­اند ایمانشون اونقدری نیست که صد در صد دنبال علی بیان و معاویه رو رها کنند.

بنابراین اگر سوال بشود که آقای بروجردی چرا پول شهریه به طلبه­ها می­دادن؟ خب اگر نمی­دادند نمیومدن میگیم بله شهریه ندادن در اثر چی میشه؟ طلاب کم میشن، شهریه دادن طلاب زیاد میشن. خدا هم شهریه داده خدا در دنیا شهریه میده، شهریه بهشت میده، شهریه میده برای اینکه در راه حق قدم بذاریم بنابراین اگر من ماهی یک میلیون هم به هر یکی از طلاب علوم قرآن بدهم و داشته باشم این الهیست چرا؟ برای اینکه مردم را که مراتب مختلف و درجات مختلف دارند در بعد اسلامی مادامی که عناد با قرآن ندارند مادامی که عناد با قرآن ندارند و عناد با قرآن کمه، حب قرآن دارند ولی حکم قرآن نزدیک قرآن آمدند در جلسه قرآن و تفسیر قرآن شرکت کردند این یک شرایطی دارد از جمله شرایط مالیست.

از بحث بیرون نریم بنابراین این فدک در انحصار علی و فاطمه و فاطمه و فاطمه و علی خواهد بود.

در زمان عرض می­شود که  عمر بن عبدالعزیز گفتش که فدک رو من برمی­گردونم به علی و فاطمه و اعلام کرد برای اینکه فدک مال اون­هاست و باید برگشت به اون­ها بشه، در هر صورت.

عرض می­شود که سوال­هایی که دیروز کردیم، وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ ، مزید بر سوالات دیروز، وَلِأَبَوَيْهِ ، ابویه ابویه میت، ابویه میت اب بلاواسطه یا اب مع الواسطه هم؟ اگر والد به نظر بعضی ظهور دارد در اب بلاواسطه ولکن اب چنین ظهوری هم ندارد اب به جد اطلاق می­شود، به عمو اطلاق می­شود ولکن قدر مسلم ابویه کسانی که والدیت دارند چه با واسطه و چه بی­واسطه.

وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ بنابراین مطلب جور دیگر شد. اول عرض می­شود که يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ ، بحث اولاده بعد لِأَبَوَيْهِ.

 حالا اینجا سوال میشه لِأَبَوَيْهِ با وجود اولاد می­فرمایید؟ یا بی­وجود اولاد؟ اگر بدون وجود اولاد لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ طبقه اول ابوین بلاواسطه است طبقه دوم ابوین مع­الواسطه است و طبقه اول وصایت دیگر.

 اما اگر با وجود فرزندان چه پسر تنها چه دختر تنها چه مملوئی از پسر و دختر باشد مجال به اب بل­واسطه نمی­رسد چرا؟ برای اینکه اقربیت مناطه اینجا میگه لِأَبَوَيْه.

لِأَبَوَيْهِ در یک صورت اونجور است در صورت دیگر اینجور. در صورتی که طبقه اولی نباشد در کار، ابویه اعم است از طبقه دوم و … اگر طبقه اول در کار باشد ابویه فقط طبقه اول است به نص دو آیه اقربین و به نص دو آیه أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ.

وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ، إِنْ كَانَ لَهُ رو من اشکال کردم آقایون جواب ندادید من یه دقه صبر می­کنم جواب بدید. إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ خب ولد که ولد است چه بلاواسطه چه مع الواسطه ولکن إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ، كَانَ ماضیه یا نه؟ بله که … ولد مرد و بعدا خودش مرد. حالا این ابویه سدس دارند مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ؟ نه خب می­شود چرا؟ برای اینکه كَانَ ماضیه.

جواب در نظر گرفتید آقایون برای این مطلب یا نه؟ (جواب حضار) بله جواب اینه. إِنْ ماضی رو مضارع ­می­کنه. إِنْ كَانَ ماضی رو مضارع ­می­کنه. إِنْ كَانَ اگر إِنْ نبود كَانَ ماضیه، ماضی هم شامل ماضی میشد هم حال هم استمرار. ولکن إِنْ این تبدیل مستقبل می­کنه. بنابراین این فرق قائل میشه اگر ولدی باشد قبل از موتش إِنْ كَانَ نمی­گیره فعل چون ماضیه ولکن ولد بعد الموت رو می­گیرد، ولد بعد الموت بلافاصله یا با فاصله. ولد بعد الموت بلافاصله که اولاد داشته مثل … ، ولد بعد الموت مع الفاصله ولدی که در رحم زن مادر بوده و این­ها متولد میشن إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ.

فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ به همون منوال.

وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ  فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ ، اخوه هم عرض کردیم تکرار نمی­کنیم. اخوه دو زن، دو مرد، یک زن یک مرد، سه زن، سه مرد، سه زن یک مرد، هر چه می­خواد باشه اخوه جمع است و جمع شامل هر جمعی می­شود از دو به بالا.

فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ ، این مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ به کجا می­خوره؟ چون دو بخشه در اینجا. یک بخش اولاده ارث اولاد، یک بخش بخش ابوینه. آیا کسی ممکن است بیاد بگد که این مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ ، يُوصِي است و مفرده و بخش دوم رو می­گیره بخش اول رو نمی­گیره چرا؟ برای اینکه ابوین بخش اول يُوصِيكُمُ اللَّهه، يُوصِيكُمُ اللَّهه و اینجا مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِون نیست ، مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ.

 کسی ممکنه این حرف رو بزنه بگد استفاده رو بکنه بگد که بله مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ این مربوط به هر دو نیست بلکه مربوط است به عرض می­شود که ابوین، ابوین میت، میت واحد ابوینش إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَد چنین، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَد چنان.

اما راجع به اولاد نیست بنابراین حبوه در اینجا زنده میشه. … آقایون. حبوه در اینجا زنده میشه چرا؟ برای اینکه اگر مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ به اولاد هم خورده بود اونجا وصیت و دین استثناء شده و حبوه نیست ولکن وقتی که به اولاد نخورد بنابراین حبوه جاش هست یعنی روایات حبوه اگر روایات صحیح باشد و قابل قبول باشد نقض آیه رو نمی­کند چون آیه ساکت است از مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ.

جواب: جواب این است مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ ، یوصی المیت ، میت چه عرض می­شود که فرزند بگذارد چه پدر مادر بگذارد چه هم فرزند بگذارد چه پدر مادر اصولا قیدی که در جمله اخیره باشد به تمام جمل سابق برمی­گرده یا به جمله اخیر برمی­گرده؟ به تمام جمله. اگر به تمام جملات برنگردد باید عبارت جور دیگر باشه. مقتضای بلاغت عبارت این است که در جایی يُوصِيكُمُ اللَّهُ ذکر شد که مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ شامل حال او نشود.

و اما چرا يُوصِيكُمُ اللَّهُ جمع است و اینجا مفرده؟ برای اینکه يُوصِيكُمُ اللَّهُ هم حال حیات رو می­گیره و هم حال ممات. یادتون هست؟ يُوصِيكُمُ اللَّهُ هم حال حیات رو می­گرفت و هم حال ممات رو و قاعده کلی.

خب مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ الی آخر.

 بعد وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ در اینجا من از آقایون خواهش می­کنم که مطالعه بیشتر بفرمایید مخصوصا الفرقان که مفصل­ترین تفصیل است در بعد احکامی. الفرقان رو مطالعه بفرمایید کلا، منم خودم مطالعه کردم و مطالعه می­کنم در چند جهت که این باید که بحث بشه.

یک: آیا اصولا با وجود زن و مرد در موت مرد زنش هست، در موت زن مردش هست آیا طبقه دوم معنا دارد؟ طبقه سوم معنا دارد؟ یا معنا دارد؟ یا اشکال تاریخیش کردن؟ برای اینکه زن و مرد از نظر سببی طبقه اولن وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ برخلاف آنچه گمان شود که زن و مرد رو نمی­گیره، زن اصل رحم است مرد در حاشیه رحم است فرزندانی که از زن و مرد … حاشیه دوم رحمند.

به این مبنا که وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ بنابراین زنی که شوهرش مرده است فرزند ندارد و عرض می­شود پدر مادر ندارد مرده و فرزند ندارد فقط ارث باید به زن برسه دیگه برادر چرا برسه؟ برادر و جد که طبقه دوم است چرا بهشون برسه؟ (سوال) طلاق نه، قبل از طلاق رو عرض می­کنم قبل از طلاق رو عرض می­کنم. و این شوهر که مرد نه پدر دارد نه مادر دارد نه اولاد دارد از طبقه اول کی دارد؟ زن داره. چرا آقایون فتوا می­دهند که این زن ربع خودشو ببرد و سه ربع دیگر مال طبقه دوم و طبقه سوم است. اینو آقایون سوال کنید از کل فقهایی که هستند گرچه فقهاء بزرگ تشریف بردند فقهاء کوچیک هم بزرگ خواهند شد حالا سوال کنید بزرگ بشن انشاءالله.

 عرض می­شود که سوال شد چرا برخلاف نص قرآن چهار نص قرآن ، دو نص اقربین، دو نص اولو الارحام چرا برخلاف چهار نص قرآن مادامی که طبقه اول هست به طبقه دوم می­دهید؟ به طبقه سوم می­دهید؟ وقتی که شوهر مرده و زن داره زن دائم هست و طلاقم نداده عرض می­شود که خب در اینجا نه پدر دارد، نه مادر دارد، نه فرزند دارد، نه دختر، نه پسر چرا شما شریک می­کنید با زن طبقه دوم را که کی باشن؟ برادران و خواهران و اجداد.

(سوال) نباشه. اولو الارحام اینکه، آیا اولو الارحام (سوال) اولو الارحام به چه حساب رحمند؟ اولو الارحام به چه حساب رحمند؟ خب اصل رحم مال زنه (سوال) بله بله بله زن، اصل رحم مال زنه ببینید اصلا منشا و نقطه أَوْلَى رحم مال کجاست؟ مال زنه. چطور شد رحم که مال زنه خودش از اولو الارحام نیست؟ اولو الارحام است با شوهر در دو بعد. یک بعد صاحب رحم اصلیست، دوم رحمش را کی مالک است؟ و کی با اون رحم رفت و آمد دارد؟ شوهر، خب اولو الارحامه. بعد سوم ست فرزندان. چطور شما بعد اول دوم رو منفی می­کنید بعد سوم فرزندانی که از این صلب و رحم میان برادران خواهران عموها خاله­ها و چه و چه باواسطه بی­واسطه که از این رحم با این صلب میان اصل مطلب این صلب و رحمه، چطور صاحب رحم اولو الارحام (سوال) بله؟ بله همینطوره. ببینید اولین صاحب، کی صاحب رحم بوده؟ اولین صاحب رحم زن خود زنه، دومین صاحب رحم زن شوهرشه، سومین فرزندان (نظر) بله دیگه ما همینو میگیم دیگه …

اینو حالا به عکس شما حساب کنید … اگر زن مُرد و مَرد ، مرد صاحب رحم زن هست یا نه؟ اقرب هست یا نه؟ أَوْلَى هست؟ اقرب هست؟ بنابراین حالا به عکسه به عکس… (سوال) ببینید آقا من به آیه، توجه کنید هم به آیه اقربین استدلال می­کنیم هم اولو الارحام.

آیا زن اقرب است به شوهر یا برادر و عمو و خاله؟

 (نظر) اِ برادر میت نزدیکتره به میت از عرض می­شود که زن به شوهر؟ از زن به شوهر نزدیکتر ما نداریم، اصلا برادر و پسر و خواهر و اینا همه از زن میاد بیرون چطور اون نزدیکتره؟ (نظر) عرض می­کنم ببینید توجه کنید نه ببینید زن نسبت به شوهر نزدیکتر است یا اینکه فرض کنید برادر این شوهر نزدیکتر است به ؟ برادر شوهر واسطه می­خوره برادر شوهر با هم هم رحمند اما زن نزدیکترین رحم است رحم زن مال شوهر است و شوهر (نظر) ببینید هم اقربیت هم اولویت ببینید اقرب حالا رحم رو کار نداریم، اقرب.

 عرض می­شود که لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ ، اقرب نسبا، اقرب سببا، اقرب چه، از هر نظری حالا از نظر سببا، از نظر نسبی که محور بحثه آیا از نظر سببی زن به شوهر نزدیکتر است یا حتی فرزندان؟ حالا فرزندان نه، زن به فرزندان از نظر سببی نزدیکتر است یا کسانی که واسطه می­خورد در رحم؟ رحم هم کاری نداریم، اقربیت، زن به شوهر اقرب است یا اینکه برادر یا جد یا خواهر یا عرض می­شود که عمو یا دایی؟ زن به شوهر نزدیکتره بر مبنای اقربیت.

بر مبنای اولو الارحام هم همینطوره. اولو الارحام (سوال) می­فهمم آخه چون آیه چون آیه چون آیه هم اقربیت آیه هم اقربیت سببی رو می­گیره هم نسبی رو، گاه سببی گاه نسبی. در سببی اقرب شرطه، در نسبی اقرب شرطه. حالا اقربیت سببی اقربیت­های نسبی و اقربیت سببی که باشه اونی که بعید است از نظر نسب و بعید است از نظر سبب میذاریم کنار بله؟ کما اینکه اقربیت نسبی، اقربیت نسبی آن را که بعید است از نظر نسب یا بعید است از نظر سبب از بین می­بره بنابراین این مضاعفند در حقیقت، مضایفند … دارند با هم.

اقرب، أَوْلَى ، زن هم اقرب است به مرد هم أَوْلَى است رحما، مرد هم اقرب است به زن هم أَوْلَى است رحما. و للبحث تتمتا.

(سوال) أَقرب با عین نیست، اقرب با همزه .

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم

تتمه بحث فردا انشاءالله چون این یه سوالیست که خلاصه جوابش به این آسونیا نیست و ظاهرا جوابی نداره. حالا بحث می­کنیم.

(سوال) ببینید حاجب فرق می­کنه. حاجب یا حاجب کله یا حاجب بعضه. حاجب کل و بعض یا خودش وارثه یا خودش وارث نیست پس حاجب رو نمی­تونیم مناط بگیرید شما.

اینکه میگن زن با جد و جده و دایی و خاله، آیا دایی و خاله و جد و جده مخصوصا دورها اون­ها از نظر رحمی نزدیکترند از نظر سببی اقربند از نظر رحمی نزدیکترند یا زن به شوهر؟ (نظر) بله؟ سببی چی؟ (نظر) از نظر نسبی اقرب نیستند نسب در کار نیست اصلا . (نظر) نه ببین نشد، ببین نشد اقرب اقرب در جاییست که قریب و بعید در کار باشه. جایی که اقرب و ابعد در کار باشه کسی که از نظر سبب اقرب است نسب هیچی نیست.

(نظر) ببینید ببینید رابطه یا سببی یا نسبی، رابطه سببی رو با سببی باید حساب کرد رابطه نسبی رو با نسبی. نمیشه رابطه سببی رو با نسبی حساب کرد درسته؟ حالا در صورتی که اقرب باشد از نظر سببی زن به شوهر شوهر به زن، می­گوید کسی که ابعد است از نظر عرض می­شود که نسبی مشمول نمیشه.

(سوال) در طبقه اول در هر در هر طبقه نسبت به خودش، در هر طبقه مثلا فرض کنید که در نسب آیا پسر نزدیکتر است یا نوه؟ … درسته؟ در عرض می­شود که پسر و فرض کنید که دایی و خاله، دایی و خاله نزدیکتره یا پسر؟ نسبه دیگه.

حالا نسب به سبب در نظر بگیرید سبب به نسب، اگر نسب اقرب باشد و ابعد باشد نسبت به سبب که شامل نیستش که. چون نسب که اقربی ابعده (سوال) سبب در کار نیست جای خودشو داره. و این نسب که جای خودشو داره نسب سه بعد داره یک بعد نسبت به خودش، سببی رو به نسبت به خودش، یه بعد سبب نسبت به نسب، نسب نسبت به سبب. سبب نسبت به نسب اقرب هست به طور کلی و ارحم هست به طور کلی از نظر اقربیت و ارحمیت. حالا هرچند به این مقدار نمیشه اکتفا کرد و بحث کرد. و السلام علیک