پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و سی و هفتم درس خارج فقه

قضاوت و شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین. این قاعده ی القرآن یفسر بعضه بعضا و ینطق بعضه علی بعض قاعده ایست مرکز و ثابت در دلالات و استدلالات قرآن. مخصوصا در مواقعی که برای یک مطلب چند آیه نازل شده است، نمیشود برای تفهم کامل اون مطلب فقط به یک آیه استدلال کرد. زیرا هر آیه ای از آیات مربوطه جنبه و یا جنبه هایی از مطلب رو بیان میکند و از بعضی از جنبه های دیگر ساکت است که آیه و یا آیات دیگر به اون مطلب ناسخ است. بنابراین نمیشود به آیه ای از آیات قرآن در مطلبی از مطالب که آیاتی در تبیین اون مطلب نازل شده است، فقط به یک آیه استدلال کرد. بحث ما در باب شهادت است. از برای شهادت آیاتی به نحو مطلق یا به نحو عام یا به نحو خاص، به نحو موجب یا به نحو منفی در کل امور یا در بعضی از امور وارد شده است. اعم و اهم آیات در باب شهادت تلقین و القائن دو آیه است مخصوصا آیه صد و سی و پنج سوره ی نساء. صفحه ی صد قرآن، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَىٰ بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَىٰ أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا اول اشاره ای به شهادت، آیا صرف علم به یک مطلبی شهادت است بدون حضور؟ هرگز نه. چون شهادت حضور است، حضور علم آور، علم بدون حضور به مطلبی شهادت نیست، حضور بدون علم هم شهادت نیست. بلکه حضور در جریانی، با علم به اون جریان. جریان سمعیست، یا سمع صد ر صد، جریان بصریست با بصر صد در صد، جریان احساسات دیگر است با همون احساسات دیگر، صد در صد. و این شهادت دارای چند بعد است، قسم اول از ابعاد شهادت، شهادت خودی و شهادت غیری. شهادت خودی حضور انسان است نزد خودش. هر انسانی نزد خودش، در کارهایش، افکارش، اعمالش، سلب و ایحابش حاضر است. مگر در حال سهو و نسیان و در حال نوم و در حال جنون یا پریشانی. در حالی که انسان آگاه است نسبت به کار خودش، به فعل خودش، به ترک خودش، در این صورت ها انسان شاهد کار خودش هست. یعنی هم حاضر است نزد خودش، از انسان به انسان نزدیک تر که فقط خداست البته، یار نزدیک تر از من به من است، وین عجب تر که من از وی دورم. غیر از خدا هر انسانی و هر موجود عاقلی حضورش نزد خودش از هر حاضری در محضر او در اعمال، نزدیک تر و بیشتر است. بنابراین اولین شاهد، یعنی اولین حاضری که تلقی میکند علماً صد در صد، در حال علم و در حال هشیاری، نسبت به افکار و اعمال انسان، خود انسان است. این مرحله ی اولیٰ. مرحله ی دوم، حضور نسبت به اعمال و اقوال و احوال دیگران. اگر حاضر شدید در محضری، محضر شنیدنی یا محضر دیدنی، شنیدنی را صد در صد بدون خطا شنیدیم و یا دیدنی را بدون خطا صد در صد دیدیم. اینجا شاهد در بعد دومه. حالا،‌ شاهد چه در بعد اول و چه در بعد دوم، دو جریان دارد. یک جریان تلقی و یک جریان القا. تقی شاهد در بعد اول معلوم است. سخنی را که من میگویم، کاری را که من میکنم، تلقی میکنم، اینگونه نیست که سخنانش من میگویم نشنون. کاری که من میکنم ندانند، شنیدن، دانستن، دیدن است و تلقی اولش مربوط به خودم. و اگر کسی هم باشد تلقی دوم مربوط به اوست. پس یک تلقی، تلقی ذاتیست. انسان، شاهد و حاضر در قول و فعل و کار خودش هست. و یک تلقی غیریست که غیر حاضر است در اعمال انسان با علم و حضور. یا تلقی غیری، اگر شخصی حاضر باشد نزد کسی، در اعمال و یا اقوالی، اون شخص آگاه باشد، خواب نباشد، ساهی نباشد، ناسی نباشد، غافل نباشد، متوجه باشد، آگاه باشد، میتواند صد در صد مسموعات را و مبصرات را تلقی کند. پس ابعادی دارد شهادت. بعد اول حضور و علم، و این حضور و علم یا ذاتیست و یا غیری. بعد دوم تلقیست. نسبت به اعمال خودش تلقی، نسبت به اعمال غیر تلقی. بعد سوم القا است، آنچه را که من تلقی کردم از خودم سمعا یا بصراً، و آنچه را تلقی کردم از غیر سمعاً یا بصراً، در موقع لزوم، وجوب و یا رجحان، القا کردن است. پس شهادت در انحصار حضور غیر نزد غیر نیست، بلکه اعم است از حضور انسان نزد خودش که بعد اول شهادت است در تلقی، یا حضور انسان نزد غیر که بعد شهادت است در تلقی دوم. این بعد اول که بعد تلقیست، یا تلقی اعمال خودی و یا تلقی اعمال غیری. بعد دوم القا است که اگر حاکم شرع، کسی که خواهش و خواسته او مورد نظر شرع است یا رجحاناً یا وجوباً، نزد او القا شهادت کردن، القا شهادت خودی اقرار است و القا شهادت غیری اقرار نیست. اگر کسی مالی را از کسی ربود و خود میداند که رباینده مال است، در بعد اول تلقی می‌کند ربودن را، در بعد دوم القا میکند ربودن را که اقرار است. این اقرار هم شهادت علی انفسکم است دیگه. کسی که شهادت بدهد علیه خودش، له مطلبی نیست، کسی که شهادت بدهد علیه خودش که فلان مال، مال فلانیست، این هم شهادت است و هم اقرار است. به اقرار شهادت می‌گویند، منتهی شهادت علی النفسه و شهادت هم برش اطلاق میشود. و اما اگر تلقی عملی را از غیر کرده است، گفتن اون جریان محسوس یا ملموس یا مسموع، نزد حاکم شرع یا غیر حاکم شرع، این شهادت است اقرار نیست. چون اقرار علی الغیر معنا ندارد. اقرار عقلا علی انفسهم جائز، علی غیرهم صرف شهادت است. علی انفسهم هم اطلاق شهادت برش میشود و هم اطلاق اقرار. اما علی غیرهم اطلاق شهادت میشود. که من بودم، فلان مطلب را شنیدم، فلان جریان را دیدم، فلان مطلب را احساس کردم صد در صد، با حضور و با علم که تلقی کرد جریان را، القا میکند جریان را. خب این مربوط به قضیه شهادت، در بعد نفسی، در بعد غیری، در بعد تلقی، در بعد القا، در بعد حضور مطلقا و علم با حضور. که اگر علم باشد بدون حضور شهادت نیست، اگر حضور باشد بدون علم شهادت نیست، به طریق اولیٰ اگر نه حضور باشد و نه علم شهادت نیست، ظن است، بلکه باید هم حضور باشد و هم علم باشد. علم بر مبنای حضور و حضور از برای علم. که علم مطلق بدون حضور شهادت نیست و حضور بدون علم هم شهادت نیست، ولو ظن متاخر به علم بیاد. حالا، مهم‌ترین و عمومی ترین و ظابطی ترین آیات کل قرآن در باب شهادت آیه سوره ی نساء است، آیه صد و سی و پنج. این آیه به طور کلی تلقی، القا، خودی، غیر خودی شهادت را واجب کرده است بر کل مومنین. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، به مقتضای ایمان كُونُوا قَوَّامِينَ نه قائمین، قوامینَ، بسیار بسیار باید جدیت داشته باشید در نگهبانی، قوامین بالقسط، نگهبانی قسط و عدالت. خب حالا این نگهبانی قسط و عدالت، قسط بعضی وقتا خود عدالت است، بعضی وقتا فوق عدالت است، اینجا خوند عدالته. كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ باید شاهد به لِ. شاهد به عمل، عمل خودی، عمل غیری، ولکن لله. لشیطان نباشد، للهوا نباشد، للاغراض نباشد، للغلط نباشد، بلکه لله. لله جایست که خداوند امر می‌کند رجحاناً و یا وجوباً که تلقی لله باشد و القا لله. هم تلقی شهادت باید لله باشد، هم القا لله باشد. که اگر از در خانه بسته ای انسان به زور وارد شد، در اتاق رو باز کرد و جریان رو دید، این تلقی لله نیست، این تجسس است و لا تجسسوا. اما اگر در معبر و گذرگاه عامی عبور کرد با گروهی، که در میان این گروه چهار نفر امکان رویت جنابت رو دارند اینجا لله است. چرا لله است؟ برای حفظ وجه ی عمومی و حفظ عفت عمومی. اما تجسس کردن و از رازهای مردم، رازهای پنهانشون آگاه شدن، چه بازگو کند، چه بازگو نکند، این شهادت تلقی لله نیست. تلقی لله در صورتیست که امر الهی در کار باشد. حالا، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ، عدالت باشد، شُهَدَاءَ لِلَّهِ. حالا، شهدا لله آیا بر غیر فقط؟ نخیر. وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ. شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ اگر انسان گناهی کرده، مال کسی را، عرض کسی را، جان کسی را هدر داده است، تأسی کرده است، كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ باید بازگو کند. چطور؟ مطلقه دیگه. آیه به طور مطلقه. وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ. اقرب اشخاص انسان نفس خود انسانه، بعد والدین و اقربینن، بعد دیگرانند که بعیدین و ابعدینن. بنابراین، از آیه اینطور میاد که باید شاهد لله بود، شاهد تلقیاً و شاهد القائاً چون مطلقه. شاهد لله تلقیاً، تلقی اعمال را با حضور در اعمال. حضور در اعمال خودی که بین است و حضور اعمال غیری هم به طور عام در اینجا شامله، تا استثناء. ببین عام بعد، قبل خاص. وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ ملاحظه ی والدین و اقربین را نکنید، إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَىٰ بِهِمَا خب این آیه به وجه العام ایجاب کرده است شهادت را در کل ابعاد. خودی، غیری، علی نفس، علی الوالدین، علی الاقربین، علی البعیدین، علی الابعدین، برای حکام شرع، برای غیر حکام شرع، شهادت رو واجب کرده. حالا، سوال،‌ آیا اگر کسی حاضر بود در محضر زنا و فقط خود او بود و کمتر از چهار شاهد، کونوا شامل اینجا هست یا نه؟ اگر کسی دزدی کرد و کسی دیگر حاضر نبود، لازم است برد اقرار دزدی کند که هم حد بخورد هم (؟) اگر کسی، کسی را کشت و کسی دیگر حاضر نبود، آیا كُونُوا قَوَّامِينَ لله ولو شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ اینجا رو شامل این یا نه؟ البته استثنائاتی در کنار هست. ما این قاعده رو داریم که كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ از جمله گناهی را که انسان سرّاً انجام میدهد، آیا آگاه است، عالم است، حاضر است نزد خودش در این گناه؟ بله. باید بر ملا کند؟ باید بیان کند‍؟ باید به اینها بگوید روزه نگرفتم، نماز نخوندم، دروغ گفتم، غیبت کردم، چنین کردم، این استثناست. استثناء با ادله ی آیات دیگری که خود را مفتضح کردن و ابراز گناه کردن حرامه. بنابراین نمیشود به این آیه استدلال کرد. درست است آقایون فقهای سنتی به قرآن استدلالی ندارن. و درست است استدلال به این آیه در باب قبول اقرار ندارن، اما چون دلیل استدلال نکرده اند، ما استدلال میکنیم به آیه به نیابت اونها و جواب میدیم. از جمله استدلالاتی که انسان دارد در باب قبول اقرارات اربع. چون اینجا چند مرحله است دیگه. در اثبات جریمه پنج شیش مرحله ما داریم. علم مطلق، یک. علم با حضور، حضور تنها، علم با حضور کمتر از شهود، علم با حضور شهود، اقرار، اقرارم دو بعد دارد، اقرار شهادتی، اقرار علی غیر. اقرار شهادتی که وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ که اُشهدُ بالله ، اشهد بالله، اشهد بالله است. این چند مرحله، بعضی از مراحلش ممضی است و بعضی از مراحل ممضی نیست. اون مراحلی که ممضی است به دلیل امضاء و به دلیل آیه نساء كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ البته امضا میشه. ولکن اون مواردی که استثناست به نص و ممضی نیست از آیه كُونُوا قَوَّامِينَ لله كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ تبعا استثناء میشه. حالا، در مورد زنا ما داریم بحث میکنیم. در مورد زنا آیا جائز یا واجب است شخص اقرار کند علی نفسه؟ یک. آیا جائز و واجب است که دیگری اقرار کند علی این شخص؟ یا به شهادت، یا بدون شهادت، یا با علم، یا با حضور، این دو. آیا جائز است که در شهادات که به جای چهار نفر مرد است، دو نفر مرد و چهار زن باشد؟ یعنی در واقع اینطوره دیگه. و اشهدوا ذوی العدل منکم در باب طلاق ذوی العدله فقط، ولکن در باب بیع اینطور نیستش که. وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ بله، یا رجلین باید باشه، یا رجلین وامرأتان باشند. آیا در باب اثبات زنا غیر از شهادت مثبتی دارد، یا مثبتی ندارد؟ در باب زنا سه چهار آیه است که حصر می‌کند با دقت. حصر می‌کند اثبات زنایی که حد آور است البته، نه هر زنایی. اثبات شد اصل زنا با علم کافیست، علم حضوری، یا علم غیر حضوری به زنا سه حکم داره، تفسیر، نهی از منکر، حرمت ازدواج. ما بحثمون اصلی نیست، بحثمون نسبیه. یعنی نسبت به زنایی که حد آور است. نسبت به زنایی که حد آور است، آیات سوره نساء و سوره نور دلالت محکم دارد بر اینکه فقط شهادته، اقرار کافی نیست. مادون شهادت کافی نیست، علم کافی نیست. اگر علم قاضی کافی بود، یا علم حضوری و یا علم غیر حضوری، این علم حضوری و یا غیر حضوری قاضی کاشف تر است یا اقرار؟ اگر شخصی از روی عقل و از روی اختیار، بدون اجبار خودش آمده التماس می‌کند که منو تطهیر کنید یا رسوا الله، یا امیرالمومنین، آیا این علم آورتر است یا شهادت عن علم مطلق، یا شهادت عن حضور مطلق که باید این (؟) بشه. البته اقرار علم بیشتری میارد، مخصوصاً نسبت به رسول الله. رسول الله که قبل از اقرار علم دارد، بعد از اقرار علم فوق العلم دارد، اگر علم فقط در بعد کاشفیت از عمل زنای مستوجب حد بود، بنابراین در اقرار (؟) برا اینکه روایات در این مورد (؟) چهار اقرار باید باشه. البته ما قبول داریم چهار اقرارم حد آوره، ولی در بعد اقرار چهار اقرار باید باشه. حالا، در آیات، مثلا آیه نساء وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ نفرمود که فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ أو اربعً، اربع شهادات. یا در سوره ی مبارکه نور الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ أو شهادات نفرمود. ببینید اگر برا اختصاره، یا مساویست یا اخصر است این جمله. الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ أو شهادات فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً یا در آیه دیگر که لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ نفرمود لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ أو شهادات. اگر میفرمود أو شهادات تکرار بعد لازم نبود. لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ أو شهادات. فإذ لم یأتوا بها کافی بود، شهادت (؟) فإذ لم یأتوا بها بشهاده و شهادات کافی بود. در این چند نص هیچ اشاره ای به اقرار نشده است. نفی می‌کند شهادت علم مطلق را، شهادت علم حضوری را، شهادت علم حضوری مفرد را، شهادت علم حضوری مفرد کمتر از چهار شاهد، همه رو نفی می‌کند، و از جمله نفی ها، نفی سندیت اقرار. شهادات کافی نیست، مگر شهادات اربع. چهار شهادت با شرائطی که تفسیرا خواهیم عرض کرد، این است فقط که (؟) اما اگر شهادات نباشد، چه اقرار باشد، چه شهادت کمتر باشد، چه علم حضوری باشد، چه علم غیر حضوری، اینها کافی نیست. بنابراین، بله؟ حالا بحث میکنیم. اگر ما از آیات فهمیدیم که عرض میشود که زنایی که موجب حد است، در انحصار شهادات است اگر، اگر از آیات مربوطه ی به حد زنا استفاده کردیم که در انحصار شهادت است، بنابراین سنت، اگر سنت قطعی متواترم باشد نمی‌تواند مبارزه کند چون مخالف آیاته. شهادت اربع. ببینید اگر اقرار کافی بود، چهار اقرار. چهار اقرار عادی، اختیاری، بدون تحمیل. یک اشاره میشد در این چند نص. در این سه چهار نص یک اشاره نشده. حتی در اونجایی که لفظ را تکرار اربع شهادت نیارن، به جای امرار اربع شهدا عرض میشود که شهادت بیارن. لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ خب، به جای شهادت دوم شهادت بیاره. پس یک اشاره نشده، اینکه اصلا یک اشاره نشده است در باب اینکه اقرار هم کافیست دلیل است بر اینکه منخصرا شهادت اربع لازم است و اقرار کافی نیست. بنابراین همانطوری که علم مطلق، علم شهودی، شاهد واحد خودش، شهود دیگر کمتر از اربع کافی نیست، همون‌طور هم اقرار کافی نیست. وانگهی چرا اقرار کافی باشه؟ از چند بعد خارج نیست جریان حد خوردن زانی. از چند بعد خارج نیست. یا از باب تحقق زناست، اصل زنا، یا محور حد زنا تحقق اصل زناست، اقرار اول کافیست. یا علم حضوری کافیه. پس اصل زنا نیست، بعد زناست. بعد زنا در باب کشف نیست. بعد زنا در باب این است که زنا جوری انجام شود که عفت عمومی را لکه دار بکند. اگر زنا به طور مخفی انجام گردد و بعد برد اقرار کند، این بعد ندارد زنا. اگر زنا به طور مخفی انجام شود، یک نفر یا دو نفر یا سه نفر باشد، چهار نفر نباشد اینم بعد نیست. بعد وقاحت زنا در صورتی که جوری علنی باشد و بر ملا باشد که چهار نفر شاهد با هم در یک زمان، در یک مکان و در یک کیفیت ببینند، تلقی کنند و القا کنند. بنابراین این چهار شاهد و نه سه شاهد و نه دو شاهد و نه یک شاهد و نه علم برا چیه؟ چرا رفع میشه؟ چرا رفع علم که کاشف است. چه علم مطلق، چه علم شهودی، چه دو شاهد، چه سه شاهد، چرا رفع می‌کند؟ پس بنابراین رفع می‌کند طریقت علم را. وقتی طریقیت علم رفع شد پس موضوعیت دارد. موضوعیت دلیل است که بعد زنا بعدیست که عفت عمومی را جوری لکه دار می‌کند که به فساد میکشاند اجتماع رو. اون چنان لحن بار و لجن زار میکند اجتماع رو که قابل جلوگیری نیست. خب (؟) این کارو نمیکنه. کسی که احدی نبوده، زنا کرده است با زنی، فقط (؟) اقرار کند این چی میاره؟ این اقرار فقط علم میارد یا اون بعد اربع شهود رو در زنا طرح می‌کند. سوم ندارد که، دو تاست، یا بعد علم به زنا که اصل تحقق زناست، یا بعد لکه دار کردن عفاف عمومی. آیا اقرار چهار مرتبه یا چهل مرتبه یا من صد مرتبه، بدون اینکه این مقر و مقره کسانی باهاشون باشند، آیا بعد زنا را در اجتماع اون طور علنی و علی رئوس الاشهاد می‌کند که عفاف عمومی را لکه دار کند؟ این هم بعد اعتباری. بعد دلالی قرآنش اینجور، و بعد اعتباریش اینجور. بنابراین اقرارات هرگز کافی نیست که باز تکرار میکنیم اگر اقرار برای علم آوردن باشد، اقرار اول علمی را که میاورد بیشتر از شهادت حضوریست‌ پس چرا به اول و دوم و سوم اکتفا نمیشه و چهار اقراره. بنابراین روایاتی که در این باب داریم قابل قبول نیست. حالا روایات، روایات در بعد (؟) و در عرض میشود که وسائل الشیعه. الروض النضیر کتاب فقه زیدی ها جلد چهارم صفحه ی چهارصد و هشتاد و، چهارصد و شصت و هشت. (؟) عن ابیه عن جدهٖ عن علی علیه السلام و روایات اقرارات چهار گانه است نوعا از امیرالمومنین علیه‌السلام نوع اول، این یک. ان رجل من اصلان جاء ان النبی صل الله علیه و صل علی وسلم، فشهد علی نفسهٖ بالاختلاف، شاهد اقراره، و لما جاء الخامس قال لهم نبی. پس این چهارتا نیست، پنج تا شد. روایات با هم تناقض هم دارن. چهارتا نیست، پنج تاست. چهار مرتبه اقرار به زنا کرد بعد (؟) اول، دوم، سوم، چهارم، اولم فلما جاء الخامس قال لهم نبی صل الله (؟) زنا، زنا میدونید چیه اصلا، قال نعم اتیتُ حراما حتی غاب ذلک منی فی ذلک منها کما یقیب المرود (؟) فامر نبی صل الله علیه و سلم برجمهٖ و لما (؟) الحجاره فره فلقیه رجل بلها جمر فرجمه فقتل فقال نبی صل الله و سلم علی ترکتموا ثم صلی علیه فقال رسول الله صل الله رجمته ثم تصلی علیه، فقال لهم نبی صل الله ان رجم یطهر ذنوب و یکثرها کما یطهر احدکم توبه من (؟) و الذی نفس بیده انه(؟) دو اشکال بر این روایت هست، اشکال اول این است که چهار اقرار نیست، پنج اقراره. اشکال دوم این است که اقرار جای شهادت رو نمیگیره، برا اینکه جای شهادت رو گرفتن این چند مرحله است. مثلا فرض کنید، ملاحظه بفرمایید در ان الذین یرمون ازواجهم بدلش ذکر کرده. اگر شهادت چهار مرد بدلی  میداشت در کل موارد، این بدل در کل موارد ذکر شد. بدل اربع اقرارات، بدل اربع شهادات، بدل چه. مثلا در باب دین بدل ذکر کرده، وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ بدل ذکر شده. آیا قضیه مال و دین مهم تر است یا قضیه جنسی مهم تره؟ قضیه جنسی مهم تره. قضیه جنسی شلاق زدن است، وضع کردن است، کشتن است، چه است. پس قضیه مال اهونه. در قضیه مال که اهون است و سبک تر است و ناچیز تر است، خدا بدل از دو رجل را آورده، فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ. اما در باب جنس به جای اربع که در سه آیه ذکر شده بدل نیاورده. نه بدل نساء آورده، نه بدل اقرار آورده، نه بدل دو مرد و چهار زن آورده، بدل اصلا نیاورده ‌ بدل آوردن در اینجا که اهون است، دلیل است بر اینکه وقتی در جای اهم بدل نیاورده، بدلی در کار نیست. بله، یک بدل در (؟) ذکر شده که والذین یرمون ازواجهم و لم یکن لهم شهدا الا انفسهم فشهاده، اینجا. اینجام به حساب اضطراره، به حساب حرجه. به حساب اینکه زن وقتی که معاذالله زنا می‌دهد، مرد میرود در خانه، میبیند در خانه مشغول زناست، خب معمولا شهدایی در کار نیستن. چون معمولا شهدایی در کار نیستن پس همینطور صبر کنه (؟) دیگران حاضر شه؟ نخیر، در اینجا بدل. فشهادتم، اول شهاده اربع شهاده والخامس. و یدرا عنه العذاب طرف مقابله. بنابراین در اینجا بدل ذکر شد، بدل چهار مرتبه اشهد بالله است، انی لمن الصادقین لعنه الله علیه ان کنا من الکاذبین. خب اگر اقرار هم حالی شهادت را می‌گرفت، اقرار که اهم از اینه، مگه اهم نیست. اقرار اعم از اینه. پس چرا اقرار که اهم است اگر جای شهادت رو میگیره ذکر نشده، ولکن‌ چهار مرتبه شهادت با شهادت پنجمی که اشهد بالله ذکر شده است. بنابراین این روایت قابل قبول نیست هم، عرض میشود که بر خلاف(؟) روایت است که پنج مرحله است و هم رجم. وانگهی، در باب رجم، اشکال دیگر، در باب رجم آیا قتل مناط است، یا رجم مناطه؟ رجم اعم از قتل، سنگ باران کنید، اولا سنگ ریزه. سنگ ریزه مقداری بزنید، بعد دست بردارید. در روایت دارد که اگر فرار کرد دنبالش نکنید که سنگ بزنید بکشید. بنابراین رجم اعم است از قتل. یک قتل داریم که اخص است و رجم داریم که اعم است. بنابراین چرا وقتی که این (؟) گرفت و زد طرف رو کشت پیغمبر منعش نکرد. این کشتن آیا جریمه است یا نه؟ آیا این کشتن (؟) میاره یا نه؟ این کشتن جریمه قصاص رو وارد می‌کند یا نه؟ و این کارو پیغمبر نکردند. این یه روایت. (؟) حدیث (؟) اسلمی هنا قد اخرجه اهل الحدیث من طرق عن ابی سعید (؟) و بریده و ابی حریره و ابن عباس و داوود عبدالله و (؟) این حدیث اینه (؟) فعترف بزنا، اون شخص اعتراف به زنا کرد. فاعرض عنه النبی اعرض چرا؟ اعرض چون گناهکاره، از گناهکار اعراض میشه ولکن چرا اعراض از اعتراف میشه اگر اعتراف به جاست. اگر اعتراف و اقرار به زنا حلال است چرا پیغمبر اعراض از حلال میکنه. بنابراین (؟) اعتراف به گناه و اعتراف به زنا حرامه. اعتراف به زنا که حرام است موجب اعراضه. فاعرض عنه النبی صل الله حتی شهد علی نفسهٖ اربع هم  قال صل الله (؟) غامدیه که معروف است فجاءت الغامدیه، فقالت یا رسول الله انی ظننت فطهر و انه ردا به من ردش کرد. ارجعی واستغفری، ارجعی واستغفری. این دلیل است بر اینکه، این عمل عرض میشود که شخص، اقرار این شخص جایز نبوده و ثانیاً استغفار تطهیر می‌کند. وقتی استغفار تطهیر می‌کند چرا (؟) نباید اقرار کند تا رد بشه؟ فلما کان القصد قالت یا رسول الله اتردنی و انک ترید ان تردنی کما رددت (؟) قال صل الله لها فضلی حتی … اقرار کرده، برو بچه که متولد شد بیا. (؟) این چی؟ قال صل الله اذهبی ارجعی فاذهبی (؟) قالت هذا (؟) اصل رجم را با اقرار ما قبول نداریم به دلیل معارضی که با آیات داره. اینجا اقول هذه ثلاث مرات و فیها اقرارات ثلاث. سه اقرار شده، اولا اعتراف سه اقرار است، برا اینکه اقرار بر حسب روایت بلکه چهار مرتبه. (؟) خب عرض میشود که حدیث دیگر، الروض النضیر عن علی علیه السلام قال لما کانت فی ولایه عمر اتی بامرات الحامل (؟) شاید ترسوندیش، شلاق زدی، شلاق سیمی زدی، اینها که اعتراف میکردن به زور ها قال قد کلنت ذلک بله من به زور اعتراف گرفتم. قال او مات رسول الله صل الله یقول لا حد علی معترف بعد ولا انه من قیدت او تحدث(؟) این روایتیست که از سنی نقل کردیم، روایاتی هم از طریق شیعه هست که البته تناقض دارد و تطابق هم در این جریان دارد که در چهار اقرار حاکم شرع حق دارد، البته فقهام اینطور فتوا میدن که اگر چهار اقرار شد، چهار اقرار با فواصل البته، چهار اقرار با فواصل رفت و آمد و نهی از منکر که اقرار نکن معذلک چهار اقرار شد. و از روی اجبار و ترس و خوف و تهدید نبود، حاکم شرع مخیر است که حد جاری کند یا حد جاری نکند. میگیم اگر چهار اقرار زنای منوط به حد را جاری میک میکند چرا حاکم شرع مخیر است؟ مثل این است که مخیرید فلان کس را بکشید یا نکشید. تأخیر در اعدام معنا ندارد، تأخیر در حد کردن معنا ندارد. وانگهی کل روایات شیعةً و سنتاً چند علت دارد که ما قبول نمیکنیم که اگر چهار مرتبه اعتراف به زنا کرد حد جاریست. یکی تناقض در عدد، سه، چهار، پنج. دوم تنافی با مضمون آیات که چهار شهادت رو اثبات کرده و نائلی و جایگزینی از برای شهادت معنا نکرده. نه جایگزینی برای چهار مرد که دو مرد و چهار زن باشد، نه جایگزین برا چهار مرد که عرض میشود که چهار مرتبه شهادت و پنج مرتبه باشد که مانند الذین یرمون ازواجهم. و نه جایگزین (؟) جایگزین در بعد اول، دوم، سوم، معین نکرده و منحصر کرده است عرض میشود که اثبات جریمه زنا رو که حد آور است به چهار شاهد. تتمه ی مطلب رو انشاالله…

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.