جلسه هفتصد و سی و ششم درس خارج فقه

قضاوت و شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین. از کلیدهای دلالتی لفظی فهم قرآن آشنایی با معانی لغات و معانی جملات است. سه بعد اول باید احراز گردد، بعد ابعاد گوناگون تفکر تا مرادات الهی برای انسان معلوم شود. لغت، صرف، نحو. جز آنکه لغت و صرف و نحو که مقدمه فهم قرآن است، بر مبنای دلالتی خود قرآنه. همونطوری که خداوند در اولوهیت و ربوبیت هرگز نیازمند به کسی نیست، کتابش نیز چنان است. قرآن در تدوین معانی لغاتش، جملاتش، صرفش، نحوش، فقهش، عقائدش، فلسفه اش، عرفانش، منطقش، عامش و خاصش و تمام جهاتش بیان للناس است و تبیان لکل شئ است. هر لغتی از لغات قرآن را خود قرآن تفسیر می‌کند به وجه بین. در سراسر قرآن ظاهراً یک لغت است که تکرار نشده است، ضیزیٰ، تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَىٰ، و ضیزیٰ هم معلوم است، یعنی ظلم بسیار بالا، ظلم بسیار عجیب و شدید. ولکن لغات دیگری که در قرآن ذکر شده است یا بین است یا مبین است به موارد دیگری که این لغت ذکر شده. حالا، ما در باب احصان و رمی و شهادت، که مثلثی معرفتی را تشکیل می‌دهد، در بعد فهم معانی این لغات سه گانه، باید تحقیق قرآنی داشته باشیم، تا موارد احصان و موارد رمی و موارد شهادت رو به دست بیاریم. احصان، احصان در بعد جنسییت البته. گاه احصان و حفظ در بعد جانی، عقلی، عقیدتی، مالیست، گاه در بعد جنسی و عرضیست. احصان که در باب شهادت و در باب حد و حکم مورد بحث است، که محصنین و محصنات گفته میشود، این فقط در بعد عرضیست. ابعاد دیگر احصان مراد نیست در بحث حد و شهادت. زن محصنه و مرد محصن. مرد محصن یعنی مردی که محفوظ است از تخلف جنسی، و زن محصنه زنیست که از تخلف و انحراف جنسی محفوظ است. و این حفظ دارای سه بعد است. یک بعد، بعد درونی و دو بعد ابعاد برونی. بعد درونی احصان این است که زن و یا مرد، فطرتاً، طبعاً و فی نفسهما خودداری می‌کنند از انحراف جنسی. عفاف آنقدر عمیق است که چه شوهر داشته باشد، زن داشته باشد، شوهر و زن نداشته باشد، تنها باشد، تنها نباشد، عقیده ی او و ایمان او، او را نگهبان است از تخلف جنسی، این احصان ذاتیست، با صاد. دو احصان دیگر داریم که احصان برونیست. احصان به وسیله ی زن گرفتن و شوهر کردن. اگر مردی زن نگیرد نمی‌تواند خود را حفظ کنند از تخلف جنسی، یا زنی اگر شوهر نکند نمی‌تواند خود را از تخلف جنسی حفظ کند، احصان این مرد و حفظ از تخلف جنسی، به وسیله‌ی زن گرفتن است. احصان این زن به وسیله‌ی شوهر کردن است. این احصان خارجیست در یک بعد. بعد دیگر، اگر مرد یا زنی، مخصوصا زن، اگر زنی کنیز است احصانش کمتر است از زنی که حُر است. زنی که آزاد است دورتر است از انحراف جنسی تا زنی که کنیز است. کنیز مورد تعرض و مورد صدمه ی جنسی بیشتر واقع میشود از دو طرف تا حره. حره که آزاد است مقام بالاتری نوعا و اکثراً در بعد حریت دارد. بنابراین احصان دارای سه معناست. اینجوری نیست که هر وقت محصنات و محصنین ذکر شدند فقط معنای سوم مراد باشد. که حره باشد یا حر. فقط معنای دوم باشد که زن شوهر دار یا مرد زن دار. یا فقط معنای اول باید که عفاف درونی و ذاتی. در سه بعد قرآن شریف احصان را ذکر کرده است و آیاتش رو میخونم آقایون توجه بفرمایید. جائت المحصنات بالمعان ثلاث الحرائر، حر، زن حره، مرد حر، این محصنات. چرا؟ برا اینکه حریت خودش یکی از موانع برونی احصان و حفظ از تخلف جنسیست. آیش وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ اون کسی که نمی‌تواند ازدواج کند با محصنات و مومنات (؟), نخیر. زن شهدا که قابل ازدواج نیست. المحصنات و المومنات به قرینه فمن ما ملکت ایمانکم محصنات شوهر دارها نیستن و محصنات احرارن، برا اینکه فمن ما ملکت ایمانکم. این آیه از جمله آیاتیست که لغت احصان را در معنی حره عرض میشود که استعمال کرده. سوره ی چهار، آیه بیست و پنج. و از جمله احصان ذاتی که عفت ذاتیست. احصان برونی نیست، چون احصان برونی یا شوهر کردن و زن گرفتن است، یا حر و حره بودن است. این احصان برونی. اما احصان درونی یعنی طبعا عفیفه است. آیه پنجم سوره ی مائده وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ آیا والمحصنات من المومنات، والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب یعنی شوهر دارها؟ نخیر. احرار؟ نخیر. برا اینکه بعدش دارد وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ. بنابراین در اینجا احصان عفاف ذاتیست. والمزوجات والحرائر. آیه بیست و پنج سوره ی نساء، راجع به زن هایی که حره نیستند، زن های کنیز، فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ببینید فاذا احصن وقتی که شوهر کردن. کنیز وقتی شوهر کرد، شوهر نکرده محصنه نیست، یعنی نزدیک تر است به انحراف جنسی. فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ  وقتی شوهر کردن و معذلک شوهر کردن اونها مانع از عفاف نشد و مبتلا به انحراف جنسی شدن فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ. محصنات کین؟ حرائرن. محصنات زن های شوهر دار نیستن، چون زن شوهر دار حکمش رجمه، رجم نصف نمیشه که. فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ یک قرینه بر اینکه مراد از محصنات در اینجا زن های آزادن و نه زن های شوهر دار، چون زن های شوهر دار اگر مبتلای به زنا شوند رجمه، رجم که نصف نمیشه. حد مائة جلده نصف میشه، مائه خمسه میشه. اما رجم که نصف نمیشه. پس فاحصن یعنی تزوجن و علی المحصنات ای الحرائر. خب، حالا، اصل در زنان و مردان، اون بحث دیگریست که ما در این آیات فقط معنی احصان را خواستیم بفهمیم، بحث دیگریست که جای دیگه. خب، پس بنابراین احصان دارای سه معناست، و هر سه معنا مرکز میشود بر یک معنا، یعنی نگهبانی از انحراف جنسی، نگهبانی از انحراف جنسی یا عفت ذاتیست، یا عفت خارجی. عفت ذاتی، شوهر دار، زن دار، حره، غیر حره، حر، غیر حر، احصان ذاتی. یا احصان و نگهبانی از تخلف جنسیست در بعد خارجی، شوهر کردن یا زن گرفتن، و همچنین حر بودن و حره بودن. حر بودن و حره بودن، شوهر کردن یا زن گرفتن، از وسائل نگهبانی از انحراف جنسی خارجاً و عفاف داخلی از وسائل ذاتیست که نگهبانی از انحراف جنسی میکند. این احصان. حالا، این سه بعد احصان سه معنی احصان نیست، بلکه سه فرد است از افراد احصان. و معنی عام و جامع احصان در بعد جنسی این است که خودداری می‌کند از انحراف جنسی. نگهبانی شده است از تخلف جنسی. حالا، این محصنات هم دارای سه بعدن. یه بعد، زنی که اصلا پاک است، واقعا عفیف است، در هر بعدی از ابعاد. چه در بعد ذاتی، چه در بعد شوهر داشتن، چه در بعد حره بودن پاک است. رمی این زن محصنه حکم دارد، این یک بعد. بعد دوم، زنیست که معاذالله زنا داد، پس اولی محصنه کامله. اولی محصنه کامل است، یعنی دامنش آلوده‌ ی به ضد عفاف نشده. تهمت زدن به او، چه علماً، چه جهلاً، چه لفظاً، چه عملاً، چه درون، چه برون، در هر صورتی حرام است. چون عمل جنسی انجام نداده. این احصان، احصان واقعیست، اما، احصان نسبی. ما یک احصان واقعی داریم که واقعا محصنه است و واقعا تخلف جنسی ندارد، و یک احصان نسبی. مثلا، زنی را که انسان خودش، یا با دومی، یا با سومی، سه نفر شاهد عادل دیدند که انحراف جنسی دارد. این هم محصنه است، هم غیر محصنه است. در بعدی غیر محصنه است و در بعدی محصنه است. در بعدی غیر محصنه است که فقه، نهی از منکر، حرمت ازدواج. اما صداش در نیاد. صدا در نیاوردن، بازگو نکردن، رمی نکردن، چون ان الذین يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً یا اینکه فَأُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ. ببینید این محصنه هست و غیر محصنه است. غیر مخصنه است چون فحشائش رو شما دیدید، اما فحشا رو جوری ندیدید که اثبات حد بکند. بلکه فحشا رو جوری دیدید که اثبات سه حکم میکند. حکم فقه، وجوب نهی از منکر، حرمت ازدواج. پس این هم محصنه است نسبتاً، هم محصنه نیست. ببینید محصنه نیست ذاتاً، ذاتاً محصنه نیست برا اینکه مبتلا به انحراف جنسی شده و شما دیدید. اما نسبتاً محصنه هست، نسبت به حد و نسبت به حکم حد محصنه هست. بنابراین إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ الْغَافِلَاتِ چه آیه داره میگه؟ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً فَأُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ. محصنه است ببینید، ببینید وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ آیه چهارم، ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ آیه بعدش دارد که أُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ. حالا، ببینید، این  کسی که رمی می‌کند زن را، که زن محصنه است و محفوظ است از رابطه جنسی، ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ چهار شاهد نمیاره. حالا، اگر سه شاهد، دو شاهد، یک شاهد، یا خودش دیدند به رأی العین که زنا داده، باز محصنه است. محصنه ی ذاتی؟ نخیر. محصنه ی نسبیست. محصنه ی در بعد حد است، ببینید در بعد حد خوردن محصنه است، و اینها که رمی می‌کنند چنین أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ و در آیه دیگرش، بله، لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ. ببینید، آیه سیزده لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ. هم کاذبن، هم فاسقن، در صورتی که مشاهده کرده اند عمل جنسی را. بنابراین احصان گاه احصان ذاتیست، گاه احصان نسبیست. احصان ذاتی جاییست که کاری این زن انجام نداده، رمی این زن به انحراف جنسی این حرام در حرامه. و احصان نسبی این است که عملی انجام داده است، اما اربعة شهدا نیامده. و در غیر اینصورت احصان ندارد. اگر چهار شاهد شهادت دادند که این زن عمل جنسی انجام داده است، اینجا نه احصان ذاتی دارد، نه احصان نسبی. خب، این مربوط به احصان. حالا مربوط به رمی. رمی رو دیروز عرض کردم امروز اشاره میکنم. رم نسبت دادن مردی یا زنی را به زنا، یا نسبت ظنیست، یا نسبت علمی. اگر نسبت ظنی باشد، چه در درون و چه در برون حرامه. اگر نسبت علمی باشد، در درون حلال است، در برون حرام است. مگر که چهار شاهد در کار باشه. اگر چهار شاهد در کار باشد (؟) نسبت دادن حلال است، بلکه واجب است اتیان شهدا و حکم کردن و حد زدن. و این رمی، اعم از اینکه رمی درونی باشد یا رمی برونی باید. تتمه ی بحثی که اون روز داشتیم و عرض نکردم. فرض کنید که ان الذین یرمون الزواجهم، وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ آیه شیش وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ چند بحث تتمه ی این بحث که باید عرض کنیم. یکی الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ رمی لزومی ندارد که ظهور پیدا کند، رمی درونی، اولا. ثانیا، این رمی اگر رمی ظهوری بود، کسی که نسبت بدهد که زنش زنا داده است و شهادتی در کنار ندارد، با کسی که نسبت درونی بدهد و شاهد در کار نباشد، این چه فرق دارد؟ رمی موضوعیت نداره. از جمله ی ادله ای که رمی اگر مراد رمی برونی باشد، اولا رمی اعم است از درونی و برونی. ولکن اگر ما قبول کردیم که رمی یعنی برونی، از جمله ادله ای که رمی برونی باشد یا درونی باشد فرق نمیکند در این حکمی که اگر شهود اربع نبود باید پنج شهادت و پنج قسم بخورد، قسم(؟) پنج شهادت بدهد، آیه مبارکه سوره ی نساء است که وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ. خب حالا، سوال، اینجا چند جور است، کسی که میبیند زنش زنا می‌دهد یا خودش تنهاست، یا اربعة شهوده، یا شهود عدول هست اربعه نیستن. اگر اربعة شهود باشد که اربعة شهود باید شهادت بدهند. اگر خودش تنها باشد که نص آیه است. و لم یکن لهم شهدا الا انفسهم که چهار تا مثبت و یکی منفی. اما، سوال در این است که، اگر خودش هست، خودش فرض کنید عادل نیست، سه شاهده. یا خودش عادل است با دو شاهد، بالاخره سه نفرن. سه نفرند که، سه نفر عادل گواهند و شاهدند حضوراً که این زن زنا داد. و از جمله اینها مردشه. در اینجا چه؟ در اینجا آیا حکم همین فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ است، یا حکم دیگریست. کسی بگد که وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فقط اونجایی رو داره بیان می‌کنند که فقط این مرده. اگر فقط این مرد نباشد دو بعد دارد. یک بعد چهار شاهد است که حکم است و حد است. یک بعد چهار شاهد کمتر دارد. پس آیه، سواله ها، پس آیه در اونجایی که چهار شاهد کمتر است حکمش را بیان نکرده است. دقت کردین؟ سه بعده دیگه. یک بعد که خود این شوهر تنهاست، بعد دیگر این است که چهار شاهد عادله. هر دو حکمش بیان شده. اگر خودش تنهاست وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ معلومه. اگر چهار شاهده، چهار شاهد، شهادت میدن. اگر خودش تنها نیست، پس چهار شاهد هم نیست. شهودی هستند کمتر از چهار تا. حکم دارد ولی آیه بیان نکرده. این سوال، جواب، جواب این است که وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ کدوم شهدا؟ شهدای مقبوله. وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ ، شهدایی که اثبات حکم و حد میکند. پس مراد از وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ اگر چهار شاهد در کار نباشد. چهار شاهد در کار نباشد، یا شهدایی باهاشون هست، یا خودش تنهاست. هر دوشون انفسهم شامله. انفسهم خودش هست، یا خودش هست فقط، یا شهدایی هست. اگر شهدایی هست که چهار شاهده، حکم صادر می‌شود و جاری میشه، و اگر شهدایی نباشد، چه خودش به تنهایی باشد و چه خودش با کمتر از چهار شاهد باشد مشمول آیه است. چرا؟ برا اینکه وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ شهدای مقبول مراده نه شهدای غیر مقبول. برا اینکه اگر شهدا اعم از شهدای مقبول و غیر مقبول باشد، پس اگر یک شاهد دیگر باشد، اینجا حکم باید صادر بشه و جاری بشه، جریمه بشه. این یک بحث. بحث دیگر، آیا، و عکس قضیه هم اینطور است که اگر شوهری ببیند زنش چنین است، اگر شهدایی باشد حکم است، اونو عرض میکنیم. اگر شهدایی نباشد فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ تا آخر. آیا اگر زن چنین ببیند؟ زن ببیند شوهرش دارد زنا می‌کند و شهدای دیگه در کار نیست. آیا اینجا میتوند که چهار مرتبه گواهی بدهد و مرتبه پنجم و شوهر رو محکوم کنند؟ یا نخیر. آیه زنه، آیه والذین یرمون ازواجهمه، مردهایی که، شوهرهایی که، رمی می‌کنند زن هاشون رو. اما زن هایی که رمی می‌کنند شوهرهاشون رو نیست. اگر زنی رمی کند شوهرش رو مشمول آیه قبلی میشود، که وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا که محصنات با القا خصوصیت زن بودن. تو این سوال میاد، این آیات فقط مربوط به رمی زناست، اصلا رمی مردها نیست. این سوال میاد، فقط در رمی زن ها، رمی اول، رمی دوم، رمی سوم حکمش چیه، اینه. اما در رمی زن مرد را، چه شوهرش بود چه غیر شوهرش، مطلبی (؟) میگیم در رمی زن شوهرش را، محکوم به حکم عام است، برا اینکه رمی مرد زنش را این حکم رو دارد. ولکن‌ رمی زن مرد رو این حکم رو ندارد و عکس. ولکن‌ وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا اگر کسی رمی کرد زن را و چهار شاهد آورد، و رمی کرد مرد را و چهار شاهد آورد، رمی فرق می‌کنه؟ زنی و مردی مشغولن، چهار شاهد هم حاضره، این چهار شاهد هم اصل جریمه را، هم بعد جریمه را شاهد بودن. اصل جریمه نسبت به زن و مرد که فرق نمیکنه، هر دو زناست. بعد جریمه هم نسبت به زن و مرد فرق نمیکنه. چون بعد جریمه در زن علی رئوس الاشهاد بودن است، و بعد این در مرد هم علی رئوس الاشهاد بودن است. پس با القا خصوصیات، القا قطعی خصوصیت زن را میکنیم. اگر زن را دیدند چهار شاهد عادل که عمل جنسی حرام انجام میدهد حکم است، مرد هم چنین است. چون زن و مرد اینجا قطعا القا خصوصیته و زن و مرد با هم فرق نمیکند. این در این بعده. اما در بعد اینکه مرد ببیند زنش دارد انحراف جنسی انجام میدهد، چنین است، اما، اگر زن ببیند شوهرش دارد زنا انجام میدهد چنین نیست، بلکه حکمش محکوم به همون حکم کلیست که باید که چهار شاهد عادل در کار باشد. بحث دیگر، بله؟ القاست چرا(؟) ببینید، اگر زن شوهرش را رمی کند، این آقا خصوصیت نیست، بلکه شوهر زن را رمی کند آیه است. اما زن شوهرش رو رمی کند محکوم به حکم عامه، اگر زن شوهرش رو رمی کنند باید چهار شاهد بیاره. اگر چهار شاهد نیاره چهل مرتبه هم والله بگد فایده ندارد، برا اینکه آیه مربوط به زن نیست. اما در مورد وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا این محصنات مونث بودنش القائه. در دو بعد. یک بعد، عمل زنا را که چهار نفر دیدن از زن و مرد فرق داره؟ نخیر. در بعد دوم، علی رئوس الاشهاد بودن مگر این حد برا این نیستش که جلوی بی عفتی عمومی گرفته بشه؟ جلوی بی عفتی عمومی و حتک عمومی گرفته بشد، اگر حتک عمومی زن در بعد فحشا چنین است که چهار مرد ببیند، با مرد فرق نمیکنه. مرد را ببینن، زن را ببینن، زن و مرد را. حالا، چهار شاهد زن و مرد را هر دو دیده اند، در معبر و در ممر و در جایی که امکان رویت هست دیدن، حالا، نسبت به زن دارد که چهار شاهد باید بیارید تا حکم جاری بشه. برای مرد هم همینطوره، مرد و زن فرقی نمیکنه.‌القا خصوصیت، القا خصوصیت میشه هم در اصل زنا، که هر دو رو دیدن. چهار شاهد هر دو رو دیدن. نمیشه زن رو دیده مرد ندیده. هم در بعد زنا، در بعد زنا که علی رئوس الاشهاد بوده و حد برا چیه؟ و حد از برای بعد زناست. حد برای بعد زنا در زن هست، در مرد نیست؟ اینجا القا خصوصیت زن میشه. مضاف علیه که روایات متواتر که احتیاجم نیست. روایات متواتره یا (؟) بین زن و مرد در بعد چهار شاهد فرق نگذاشتن، اما بین زن و شوهر در بعد چهار شاهد فرقه. که اگر شوهر زن را دید، چهار شاهد نباشه، چهار مرتبه شهادت و پنج مرتبه، اگه زن مرد رو دید، نه. در بعد شهادت، ما عرض کردیم که امروز، نسبت به (؟) نسبت به زانی که نه، نسبت به زانی باید چهار نفر شاهد عادل باشند، چهار نفر مرد. نخیر، اربعةً منکم (؟) فرق می‌کنه. عرض میشود که اون روز عرض کردیم که راجع به شرط عدالت، شرط عدالت در بعد مادی داریم. وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ، وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ. در بعد (؟) در بعد طلاق هم داریم و اشهدوا ذوی العدل منکم. ولکن در اینجا فاستشهدوا اربعةً منکم در سوره نساء. چرا؟ مقداری از چرا رو عرض کردم، مقداری دیگر. در اونجا که در بعد مالیست، منحصر به حاکم شرع نیستش که. حاکم شرع یا(؟) حاکم شرع باشد که عدالت محرز است نیست، بلکه، تجارت، هر که میخواد تجارت کنه، فاسق، عادل، عامی، عادل، تجارت کنه، طلاق بده، طلاق بگیره، در اینجا لازم است که و اشهدوا ذوی العدل ذکر بشه، در باب طلاق. چون طلاق منحصر به(؟) نیستش که. در باب عرض میشود که بیع لازم است وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ. باشه. ولکن‌ در باب چیز چطور، در بابی که حاکم شرع میخواد عرض میشود که حکمی رو جاری کند و حکمی رو صادر کند. وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ اینجا کُم چون برگشت میکند به خود عرض میشود که حکام شرع، یا باید خودشون حکام شرع باشند، یا (؟) به حاکم شرع. بنابراین در اینجا لفظ عدل لازم نیست، لفظ من (؟) لازم نیست. بالاتر از عدل است، بالاتر از عدالت باب طلاق است، بالاتر از عدالت شاهد در باب عرض میشود که بیع است. بلکه اربعةً منکم. خب بحث دیگر، یعنی بحث دیگه اثبات میکند شرط عدالت رو. از باب اربعةً منکم، مهم جای دیگریست، اربعةً منکم. یعنی اون چهار شاهد چهار شاهد از خود شما حکام شرع باشد. یا خودش حاکم شرع باشد یا(؟) به حاکم شرع. نکته ی دیگر که یادم رفته بود عرض کنم این است که، شاهد چیه؟ شاهد، یا شاهد حاضر است، یا شاهد غائب است. شاهد حاضر، یا مشاهد است، یا غیر مشاهد. مثلا، شخصی کر است و کوره، حاضره. صد تا کر و کور حاضر، حاضرن در زنا، فایده نداره. بنابراین شاهد سه بعد داره، یا شاهد غائب است، یا حاضر است. حاضر یا مشاهد است یا غیر مشاهد. شاهدی که قرآن میگد که فاستشهدوا و اشهدوا کدامه؟ در باب زنا، در باب طلاق، در باب بیع، شاهد کدامه؟ شاهد غائب شاهده؟ شاهد یعنی کسی که ببیند. اگر جریان دیدنیست ببیند، جریان شنیدنیست بشنود. اگر شهادت دیدن عمل است ببیند، اگر شنیدن سخن است، بشنود، بنابراین، شهادت یعنی حضور، مثلا در باب صوم، فمن شهد منکم الشهر فالیصمه، حضور در زمان، حضور در زمان رمضان، کسی که من در زمان رمضان حاضر نیستم، قبلا اطلاع داشتم که فلانی، نخیر. حضور در زمان، شهود، شاهدین حضور. بنابراین واستشهدوا شهیدین یعنی کسانی که حاضر بوده اند، نه احتمال داره حاضر باشند. پس قبل از اثبات بعد عدالت خود لفظ شهادت حضور رو (؟) این واستشهدوا رجلین نیست. واشهدوا عرض میشود که اخضروا ذوی العدلٍ نیست. اشهدوا ذوی العدل، بنابراین ما از خود شهادت عدالت در میاریم، چطور؟ برا اینکه وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ اربعه چیه؟ حالا فرض کنید که از اربعه عدالت در نمیاریم، منکم هم در کار نیست، فرض کنید که فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً منکم نیست اصلا. ولکن خود فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ که چهار شاهد، چهار شاهد یعنی چه؟ یعنی چهار نفر که حاضر در جریان انحراف جنسی بوده اند. پس باید محرز شه. پس بعد اول، دو بعد، دو بعد داره. ‌اثبات جریان جنسی دو بعد دارد. یکی حضور در معرکه، یکی صحت قولشون در معرکه. ممکن است حضور داشته باشد در جریان انحراف جنسی، ولکن نگه. ولکن دو بعد دارد در اینجا، یکی بعد حضور، و بعد دوم بعد فقه. بنابراین بعد اول کافی نیست. اگر کسی حاضر نیست، صادق هم باشد کافی نیست. اگر کسی حاضر در جریان انحراف جنسی نیست، شنیده است و قطع دارد، از تلویزیون دیده است، از فیلم دیده است، از عکس دیده است، از کسانی دیده است، ولی حاضر نبوده است، علمش هم کافی نیست. برا اینکه شهادت حضوره. چون شهادت حضوره بنابراین بعد اول که علم داشته باشد بدون حضور کافی نیست. علم بدون حضور فقط برای حاکم شرع (؟) فَاسْتَشْهِدُوا أَرْبَعَةً منکمه. یعنی اگر حاکم شرع خودش حاضر در جریان نبوده و علم داشته، آیا سه شاهد کافیه؟ کافی نیست. چون سه شاهد و یکی غائب میشه. حاکم شرع علمش کافی نیست، بلکه علم حضوری لازمه. شهادت جریان تخلف جنسی یعنی علم حضوری، نه اینکه غائب باشد علم داشته باشد، نه اینکه حضور داشته علم نداشته باشد. اگر حاضر باشد و چشمش درست نمیبینه، علم نداره، فایده نداره. اگر غائب باشد و علم دارد فایده ندارد. بنابراین بین حضور و بین علم عموم و خصوص من وجه، هم باید حاضر باشد شاهد، و هم در خصوص علم پیدا کند. اگر غائب باشد و علم پیدا کند کافی نیست. اگر حاضر باشد و علم پیدا نکند کافی نیست. حاکم شرع عرض نمی‌کنیم ها، بلکه این شاهد عرض میکنیم. پس از خود لغت شهادت حضور در میاد. حضوری که علم آور است، نه غیاب علم آور، نه حضور علم نیاور. بنابراین این سه بعد که در کسانی که رمی می‌کنند هست، این سه بعد رو باید در نظر گرفت. بعد اول، رمی می‌کند و حاضر نبوده است، چه علم داشته باشد، چه علم نداشته باشد. رمی می‌کند و حاضر بوده است، علم ندارد، کافی نیست. بلکه رمی در صورتی که حضور دارد خودش، و اگر خودش حضور ندارد رمیش چهار شاهد میخواد. گاه اوقات یه نفر از این چهار شاهد رمی می‌کند، رمی میکند. یعنی چهار نفر شاهد عادل حاضر است و یک نفرشون میره به حاکم شرع میگد و رمی می‌کنه، سه تا دیگه کافیه برا اینکه چهار شاهده. اما اگر یک نفر علم دارد و حاضر نبوده است، سه شاهد زمینه شدنش کافی نیست، بلکه باید که چهار شاهد بیاره. فلذا والَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ، و الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ببخشید وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ  چرا اربعةً منکم؟ چرا حاکم شرع کافی نیست؟ برا اینکه حاکم شرع دو بعد داره. یا حاکم شرعی که می‌داند زنا شده و حاضر نبوده، پس اربعةً منکم. یا حاکم شرعیست که، البته چند (؟) یا حاکم شرعیست که میداند زنا شده و حضور دارد، در اینجا خودش جزو اربعه است. پس گاه خودش جزو اربعه است، گاه خودش جزو اربعه نیست. خلاصه مطلب این است که ما اضافه ی بر منکم که استفاده ی شرط عدالت را میکنیم، از خود شهادت هم استفاده میکنیم. حالا، شهادت که حضوره دو بعد دارد. یا حضور برا تلقیست، یا حضور برا القائه. حضور برا القا محضرش با حضور برای تلقی فرق داره. حضور برا تلقی محضرش عمل زناست، حضور برا القا محضرش مثل حاکم شرعه. هم واجب است تلقی شهادت، و هم واجب است القا شهادت. و آیات قرآن در بعد شهادت که حضور در (؟) زنا، یا حضور در(؟) بیع، یا حضور در(؟) عرض میشود که طلاق باشد، این آیات هم تلقی را در زمینه ی امکان و بعد القا را در زمینه‌ی امکان، در سه بعد واجب کرده. یک بعد تلقی، بعد دوم القا، بعد سوم استشهاد. فَاسْتَشْهِدُوا أَرْبَعَةً مِنْكُمْ اگر حاکم شرع علم دارد به اینکه جریانی واقع شده است، واجب است استشهاد کند، این یه بعد دیگه. وجوب در حاکم شرع. وجوب دوم، واجب است بر کسانی که دارن راه میرن و می‌بینند عمل جنسی داره انجام میشه، برای حفظ عفاف عمومی واجب است تلقی کنند، دو. سوم، واجب است چه حاکم شرع بخواد و چه حاکم شرع نخواد، واجب است القا آنچه را تلقی کرده اند. خب این مقدار بحث از نظر بعد عرض میشود که عدالت و از نظر بعد شهادت و از نظر بعد رمی و از نظر بعد احصان، تقریبا از نظر موضوعی و محوری کافیست تا تتمه ی بحث انشاالله. و در روایت هم که احتیاج داشتید، حدود بیست و پنج روایت هست در شرط عدالت، ولی لازم نیست. عدالت در دو بعد داره (؟) از شهادت نیمی از عدالت در اومده. حق با شماست اگر منکم در کار نباشه. از شهادت نصف عدالت، یعنی حضور در جریان زنا، اینکه حضور در جریان زنا دارد، حضور در جریان زنا نیمی از عدالت رو ثابت میکند. نیم دیگرش چیه؟ این حاضر صادق باشه، حق با شماست در این بعد. اما در منکم نه دیگه، منکم فوق عدالت رو ثابت میکند. اربعة منکم یعنی شهودی که مانند حکام شرع باشند، یا(؟) قضات باشند، بله از شهادت خالی نصف عدالت در میاد، حق با شماست. و تمام عدالت از منکم در میاد. حاکم شرع چه بخواد، چه نخواد، و اقیموا الشهادة لله، حالا آیاتشو بعد میخونیم. واجب است شهادتی را که تلقی کردید، اقیموا لله، چه حاکم شرع بخواد، چه حاکم شرع نخواد. نه، اقیموا شهاده عرض میکنم، شهادت اگه چهار نفر باشند اقامت لازمه، کمتر باشند اقامت حرامه اصلا. چهار نفر کمتر باشند که حد داره اصلا، حد قتل داره. پس اقیموا شهاده، از شهادت همون شهادتیست که چهارتاست و مورد قبوله.