جلسه هفتصد و چهل و سوم درس خارج فقه

قضاوت و شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین. در شهادت کلا چه در امور جنسی یا امور مالی یا امور نفسی یا امور دیگر تقسیماتی وجود دارد که اشارةً قبلا عرض قبلا هم عرض شده است. اولا راجع به خود شهادت و ثانیاً راجع به آلت شهدا و ثالثا راجع به وضع تلقی شهادت و رابعا نسبت به عدد شهدا و از این قبیل. خود شهادت چنانکه قبلا اشاره شد، حضور در محضر جریانیست که شاهد میخواد تلقی کند و علیه عامل شهادت بدهد. حضور (؟) کافی نیست، حضور سمعی تنها کافی نیست، حضور بصری تنها کافی نیست، بلکه حضور عینی شرط است با ابصار، که اگر تلفناً انسان مطلبی را بشنود شهادت نمیتونه بده، البته در امور جنسی محوره، در امور غیر جنسی که علم کافیه. در امر قتل و مال و از این قبیل، علم کافیست. در اون اموری که علم کافی نیست، که محورش امور تخلفات جنسیه باشد، از قبیل  زنا و مساحقه و لواط و قیادت و از این قبیل، در اینها حضور بصری شرط است، که اگر حضور بصری من قریب نباشد، حضور بصری مثلا با وسائل باشد. با وسیله ای که از دور انسان مشاهده می‌کند، دوربین ها و غیر دوربین ها، وسیله ای که محضر را از علنی بودن خارج می‌کند. کسی سرّاً دارد زنا می‌کند، ولکن با وسیله ای از پشت در و دیوار بسته میبینند،(؟) یا وسیله ی متحرک، یا وسیله ی غیر متحرک. وسیله ی غیر متحرک که عکس برداری اتوماتیکی میشود، بعد شما می‌بینید. یا عکس برداری سرّی میشود و شهود اربع می‌بینند. یا وسیله ی  متحرک، وسیله ی تلویزیونی، که در حال عمل دستگاهی عکس متحرک را می‌گیرد یا آناً نشون میدهد و یا بعدا نشون می‌دهد. تمام اینها از بعد اصلی شهادت که حضور در محضر علنی جریمه ی جنسیست خارجه. بنابراین عکس ساکن گرفتن، عکس متحرک گرفتن با دوربین دیدن، با وسائل دوربین مشاهده کردن مادامی که جریان علنی نیست، علی رئوس الاشهاد نیست، در گذر نیست، در معبر نیست، سرّیست، شهادت کافی نیست. چون اصل شهادت حضوره، اون حضور نیست. اگر شما از تلویزیون ببینید حاضرید در محضر عمل؟ نخیر در محل عکس عمل قرار دارید؟ اگر عکس ساکن رو به شما نشون بدهند، حاضرید در محضر اصل عمل، یا عکس عمل؟ عکس متحرک یا عکس ساکن. بعد سوم، اگر فعلا عمل دارد انجام می‌شود و با وسیله ای سرّی شما مشاهده میکنید، که عمل علی رئوس الاشهاد و در گذر نیست و شما سرّا فعلا مشاهده میکنید عمل جنسی رو چهار نفر شاهد نگاه می‌کنند، اولا نگاه کردنشون حرام است. چون شهود عینی و شهود حضوری نیست. و ثانیاً اگرم حرام نباشد این شهادت نیست، شهادت حضور عینیست. حضور عینی در مورد مسموعات سمعی، و در مورد مبصرات عرض میشود بصری. که قضیه تخلف جنسی از مبصرات است دیگه. این یک بعد. بعد دیگر، کسی که شاهد است در جریان جنسی بر معبر، گذرگاه، جایی که عادی شاهد است، نه به طور سرّی، این باید مطمئن باشد که جریان تخلف جنسیست. اما اگر احتمال بدهد که این دو عقد منقطع کردند، عقد دائم کرده اند، عقد منقطع یا دائمی که یا درست است و یا درست نیست. اگر درست نیست قصورا درست نیست و نه تقصیرا. اگر قصورا عقد منقطعی انجام گردد یا عقد دائمی انجام گردد، قصورا درست نباشد، باز مورد شبه است، تدرأ الحدود بالشبهات. بلکه بالاتر از شبه است. چه اونجایی که آیا چنین است و یا چنان است، اما اینجا از آیا خارجه. مطمئنیم که این مرد و زن که با هم همبستر شدن اند، بر مبنای عقد دائم یا عقد منقطع، قصورا این عقدی که باطل است، خیال کردند صحیح است و کار رو انجام میدهند. بنابراین اگر شبه ای در کار باشد، یا بالاتر از شبه در کار باشد، که اطمینان به تخلف جنسی وجود ندارد این شهادت معنا ندارد و حضور هم معنا ندارد. حضور در محضر عمل جنسی که معلوم نیست زناست اصلا حرام است. نظر کردن به عورت زن و مرد حرام است. مگر در صورتی که اطمینان داشته باشیم و علم داشته باشند شهود اربع که این جریان زناست، یا لواط است، یا چهار زن این جریان مساحقه است. اما اگر مساحقه ای انجام می‌شود و طرفین نمی‌دانند که مساحقه حرام است، حتی تفسیرا. اینجا شهادت کافی نیست. اگر معاذالله زنا انجام میگردد، یعنی عمل جنسی انجام میگردد و معلوم نیست از برای شاهد که این حلال است یا حرام است، احتمال دارد که عقد منتقطع باشد، احتمال دارد عقد دائم باشد، احتمال دارد شبه باشد. احتمالات عاقلانه و عادی معمولی اگر در کار باشد، پس تلقی جریان جنسی حلال نیست، حرام است، و اگرم حلال باشد، تلقی جریان جنسی که مقرون به علم به تخلف جنسی نیست، این فایده ای ندارد. بنابراین نه اقرار و نه علم و نه شهادت کمتر از چهار نفر و نه شهادت چهار نفری که درشون زن هست، بلکه تنها شهادت چهار مرد. لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ هم اگر قضیة فی واقعةٌ که دیروز عرض کردم قضیة في واقعه مخصص معنای آیه اولا نیست، ثانیاً آیه نساء عمومیت دارد هم مورداً و هم در دلالت عمومیش. که وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ که قضية واقعه نیست که. یا إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ عرض میشود که الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ یا وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَٰئِكَ عنداللهم هُمُ الْفَاسِقُونَ ان الذین تابوا و اصلحوا. این همه یه بعد شهادت. ‌ تقسیم دیگر، اصولا شاهد یا عادل است، یا فاسق است، یا معلوم الحال نیست. اگر فاسق است که معلوم الحال است و شهادتش در هیچ بعدی از ابعاد قبول نیست، حتی ماما، حتی در عذره، حتی در ولادت. شهادت در صورتی قبول است که عادل باشد. عدالت در شهود کلا شرط است، منتهی عدالت در شهود کاربران جنسی و جریان عورتی با عدالت های دیگر فرق دارد، نیست بله بعضی فوق است و نسبت به بعضی مادون. عدالت شرط است. وانگهی اصلا لفظ شاهد، شاهد بر این است که باید حرف طرف اطمینان بخش باشد. و اینکه اگر کسی ادعا کرد که من حاضر بودم در جریان تخلف جنسی و این ادعا معلوم نبود صدقش، یعنی فاسق بود طرف، فاسق بود طرف یا مجهول الحال الحال بود طرف، بنابراین شهادتی نیست. شهادت حضوره، حضور تلقیا، حضور القائاً. کسی که حاکم شرعی که نزدش شهادت القا میشود، باید تلقی کند القا شهادت را، تلقی القا شهادت مبنیست بر موضوع شهادت. موضوع شهادت حضوره، حضور باید محرز باشد. حضور یک شاهد حتی محرز، دو شاهد محرز، سه شاهد محرز، چهار شاهد محرز. و حضوری که تلقیشون محرز باشد که تلقی درسته، خیالی نیست، تلقی احتمالی نیست، تلقی بدون بدون تحقیق و تفحص عرض میشود که نیست. بنابراین، عدالت در شاهد شرطه. شاهد، چه یک شاهد کافی باشد، دو شاهد کافی باشد، سه شاهد کافی باشد، چهار شاهد کافی باشد، پنج، همه مربوط به. مثلا یک شاهد کافی باشد، در باب اینکه فلان زن فرزندی را متولد داد، متولد شد از این زن یک بچه ای و این بچه زنده متولد شد، در اینجا آیا اگر ماما عاقل نباشد، عادل نباشد، حرفش قابل قبول است؟ نخیر. چون مبنا علم آوردنه. اگر علم به ولادت و حیات فرزند باشد بدون شهادت، حاکم شرع حکم می‌کند. اما اگر علم نباشد نائب (؟) علم شهادته. نائب (؟) شهادته، علم شهادت زنان است، زن هم قطعا ماما یه نفره، دو نفر که نیست. ولی این ماما یه نفر باید که قولش قابل اطمینان باشد، ولو علم نداره. قولش، شهادتش قابل اطمینان باشد. پس موانع شهادت از نظر تقسیم چن جوره. گاه از نظر عدد است، یک، دو، سه، چهار. گاه از نظر جنس است، زن یا مرد یا زن و مرد، مخصوصا چنان که اشاره شد و ترتیبشو عرض میکنیم. مثلا در باب اینکه فلان زن باکره بوده است، ازدواج کرده است یا نه، اگر زنی مشاهده کرد و بکارت او را دید و شهادت داد و این زن عادل بود، شهادت در بکارت این زن کافیست. یا اگر فرض کنید فرزندی متولد شد، مامایی که واحده است البته ولی عادله است، شهادت او کافیست. پس شهادت یک زن احیاناً کافیست. اما شهادت یک مرد هیچوقت کافی نیست. شهادت یک مرد ولو در اموری که اختصاص شهادت به مرد است هیچگاه شهادت یک مرد کافی نیست. برا اینکه مرد که نمیزاد، مرد که بکارت و غیر بکارتش معلوم نیستش که، مقصود مرد باشد. در اموری که شهادتش مربوط به زنان است و مردان حق ندارند حضور داشته باشند یا تلقی کنند، مربوط به زن این و زن یک شاهدش که عادل باشد کافیه. ولکن مرد یک شاهدش هیچ جا کافی نیست، مگر در امر غیر جنسی علم آور. اگر امر جنسی نباشد و علم آور باشد، مانند جریان مال و غیر مال قابل قبول است، نه از نظر شهادت بلکه از نظر علم. حتی اگر قاضی یا حاکم شرع علم داشته باشد که فلان کس از فلان کس فلان مقدار طلب دارد و شهادت در کار نباشد، شهادت لازم نیست، طلب دارد، طلبشو میگیره و میره. ما بحثمون محوراً و اصلا در جاییست که عمل، عمل جنسی باشد و در عمل جنسی چهار شاهد مرد عادل لازم است. اما حصر کردن بحث در بعد شهادات عرض کردم، یک یا دو یا سه یا چهار. مثلا، دیروز در امور مالی عرض کردم که، در کل امور مالی حتی نکاح، نکاح امر مالیست، در بدهی، در عرض میشود که قتل، در تجارت، در عرض میشود که زراعت، در سایر اموری که جریان مالی در کار است، کلا میشود طبق آیه بقره وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ عرض میشود که شهادت داد. چهار زن کافی نیست، یک مرد کافی نیست، یک مرد و یک زن کافی نیست. دو مرد کافیست، و یک مرد و دو زن کافیه. اما در باب وصیت چی؟ در باب وصیت ظاهراً از زبانم پرید و گفتم که الان جبران میکنم. در باب وصیت آیه صد و پنج سوره ی مائده نص است، نص بیّن است بر اینکه تلقی شهادت به امر وصیت را حتما باید دو نفر مرد انجام بده. چند نفر زن کافی نیست. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آیه صد و شش، صفحه صد و بیست و پنج مائده، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ. اصولا، در مبتدا (؟) اگر مبتدا جامد باشد، خبر هر چه باشد دلیل حد نیست. مثل اینکه زیدٌ (؟) اما اگر مقتدا مشتق باشد یا جامد مصدری باشد که معنی فعلی میدهد، در اینجا (؟) العدل زیدٌ، که مثلا العدل زیدٌ، العادل زیدٌ یعنی فقط زید عادل است، کسی دیگه عادل نیست. اما اگر به عکس گفتن که زیدٌ عادلٌ دلیل بر حصر نیست. بله دلیل بر این نیست که دیگران عادلند ولی دلیل بر حصر عدالت در زید نیست. ولکن اگه گفتن العادل زیدٌ (؟) زیدٌ(؟) چون مبتدا معنی فعلی دارد، این دلیل بر حصره. حالا در اینجام اینطوره. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ شهاده بینکم، شهادت این(؟) اثنان ذوا العدل خبره. پس شهادت بینکم اثنان ذوا العدل نه اینکه اثنان ذوا العدل منکم. اگر اثنان ذوا العدل شهاده بینکم بود، دلیل بر حصر نبود، ظهور داشت. ظهور داشت بر اینکه دو نفر مرد، دو نفر مرد باید باشن. ولکن‌ شهاده بینکم که معنی فعلی دارد، شهادت بین شما اذا حذر احدکم الموت حین الوصی اثنان ذوا العدل منکم أو آخران من غیبکم ان انتم الی آخر. این آیه دلیل است بر حصر. بنابراین اگر فرض کنید آیه ای میداشتیم که نداریم، اگر آیه ای در باب وصیت داشتیم که اون آیه دلالت داشت بر اینکه یک مرد و دو زن هم جای دو مرد رو میگیرد، یا چهار مرد حتی دو مرد رو، چهار زن جای دو مرد رو میگیرد می‌گفتیم آیه ناسخه، نه مخصصه، نه مبیّنه. برا اینکه این آیه نص است بر اینکه شهادت و تلقی شهادت، تلقی شهادت در باب وصیت در انحصار دو مرده. وقتی تلقی شهادت در باب وصیت در انحصار دو مرد باشد القائشم چنینه، قبولم چنینه. نمیشه تلقی خاص باشد، القا و قبول اعم باشد. چون سه بعده دیگه، بعد اول تلقیه، بعد دوم القا است، بعد سوم قبوله. قبول و القا متفرع است بر تلقی، وقتی که تلقی شهادت وصیت در انحصار دو مرد باشد، القائشم همون دو مرده، قبولشم همون دو مرده. حالا، اگر (؟) بر فرض محال در قرآن نیست چنین آیه ای، اگر بر فرض محال، اگر بر فرض آیه ای در قرآن داشتیم که به جای دو مرد در تلقی شهادت وصیت، عرض میشود که چهار زن کافیه، یا یک مرد و دو زن کافیه قبول میکردیم، ولی نداریم. خب سنت چی؟ سنت که نمی‌تواند ناسخ قرآن باشد. بنابراین روایات متعدده ای که در باب شهادت وصیت دارد اگر یک زن بود ربع، دو زن بود نصف، چه، هیچکدام قابل نیست از دو جهت. یک جهت اینکه شهادت در باب قبول وصیت بر حسب آیه مائده در انحصار دو مرد است. شهادت (؟) بردار نیست که. شهادت یا قبول است یا لا قبوله. نمیتونیم بگیم شهادت در بعض قبول است و در بعض لا قبوله. مثلا در باب اربعة رجال عدول که در تخلف جنسی هست اینکه، اگر چهار مرد بودند صد ضربه شلاق، سه مرد بودند هفتاد و پنج، دو مرد بودند پنجاه، یه مرد بود بیست و پنج. یعنی چی؟ قابل امتثال و قابل تجزئه نیست و تجزئه هم اگر امکان داشته باشد به دلیل قاطع است. حالا در باب وصیت که شهادت دو مرد انحصاراً لازم است در تقی و القا و قبول، بنابراین یک مرد و دو زن کافی نیست، چهار زن کافی نیست. و اگر یک زن شهادت بدهد، بر خلاف روایات متعدده ای که در این باب هست مقداری خوندیم و مقداری خواهیم خوند، یک زن شهادت بده، مثلا زن شهادت میده که یک میلیون تومن فلان شخص در موقع مرگش وصیت کرد که به فلان شخص بدین. این یک میلیون تومن رو ربع میکنیم، دویست و پنجاه هزار تومن قبوله. آقا دویست و پنجاه هزار تومن به چه (؟) شهادت است، که نه. وقتی شهادت نبود دویست و پنجاه قران هم قبول نیست. بنابراین ما از نظر متن المتون که قرآن است بر خلاف آنچه که افترا میزنند به ما،  میگن (؟) کتاب اللهه. و آنچه متن المتون به ما افاده کرد و دلالت قاطع قرآن در بعد اصل شهادت، حال شهدا، تعداد شهدا، و (؟) شهدا نیست قبول میکنیم و آنچه بر خلاف نص یا ظاهر قرآن است قابل قبول نیست و (؟) عرض میشود که ببینید این شهادت وصیت، آیه در مورد دینه، دست امر مالیست دیگه، در مورد، در مورد اثبات دین، دو مرد یا یک مرد و دو زن، اثبات دین. خب اثبات دین تجارت باشد، سرقت باشد، قتل باشد، همش دینه دیگه، مگه همش دین نیست؟ امر مالی همش دینه دیگه، مکه همش دین نیست؟ امر مالی همش دینه دیگه. وقتی گفت دین، این دین اعم از اینکه دین تجارتی باشد، که صحیح است. بله، بله. تداینت بدینٍ، چه تداین اختیاری باشد و حلال باشد، چه تداین اضطراری و غیر حلال باشد. بلکه در غیر حلال(؟) وقتی که فرض کنید فلان کس عرض میشود که بدهی دارد به کسی از باب عرض میشود که ربا، خب این تداین هست یا نه؟ تداینه دیگه، منتهی تداین حلال. تداین یا تداین حلال است یا تداین حرام. اگر تداین حلال باشد یا حرام باشد، تداین بلفظٍ واحدٍ شامل است عموما یا اطلاقا نسبت به تداین حلال و تداین حرام، بله، چه فرق میکنه. بله(؟) تجارت، ولکن‌ تداین تجارت نیست که. بله، اگه عرض میشود ان كان تجارةٍ (؟) چنینه، بله، تجارته. ولکن تجارت و تداین و بیع با هم فرق هایی دارند و مراتبی دارند. وحدت در تداینه. وقتی کسی به کسی بدهکار است، کسی از کسی طلبکار است، این در هر صورت تداینه. منتهی تداین چه حلال باشد، چه حرام باشد، فرقی نمیکنه. وانگهی، در آیه مبارکه عرض میشود که يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ به وجه عام (؟) اصولا این مطلب(؟) قبول شهادت چه حکمی دارد؟ قبول شهادت. آیا اصولا باید شهادت علیه را قبول کرد؟ له مطلبی نیست. ‌ شهادت علیه را باید قبول کرد یا نه؟ به دو اصل باید شهادت رو قبول کرد. یک اصل این است که، شخص مسلمان مخصوصا عادل اگر حرفی زد، قابل تصدیق است یا باید تکذیب بشه؟ قابل تصدیقه. ظاهر مسلمان، لفظش عملش، فکرش، ظاهرش،باطنش، مادامی که خلاف ثابت نیست باید تصدیق بشه. چه زن باشد، چه مرد باشد، یکی باشد، دو تا باشد، وقتی که عادل است، شهادتش قبوله. این یک دلیل که ظاهر قول و ظاهر فعل مسلم باید تصدیق بشه، چه در باب شهادات باشد، چه در غیر شهادات. دوم آیه، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ این عامه دیگه. اختصاصاتی خورده، در باب طلاق، در باب زنا، در باب چه، در باب چه، اختصاصاتی خورده، اختصاصات به جای خود. جایی که اختصاصات نخورده شهادت، هم تلقیش، هم القائش و هم قبولش مفروض است ولو یک زن باشه. ولکن چون نص بر این است که یا دو مرد یا یک مرد و دو زن، ما نمیتونیم شهادت رو از یک زن، دو زن، سه زن، چهار زن، پنج زن قبول کنیم. نه از باب تکذیبه. از باب، عدم قبول شهادت، از باب تکذیب نیست، بلکه عدم قبول شهادت از باب نص است. چنانکه در باب امور جنسی، در باب امور جنسی اولئک عندالله هم الکاذبون عندالله در بعد جریمه کار دارن و (؟) چرا؟ برا اینکه افترا دادن و نسبت زنا دادن مگر در مورد چهار شاهد عادل مرد عینی قابل قبول عرض میشود که نیست. حالا تتمه ای دارد روایت که ما این تتمه رو عرض میکنیم. بله، در بعد حد، در بعد حد کاذب است، در بعد اصل کاذب نیست، در بعد حد کاذب است. چون بعد حد بعد علنی بودن جریمه است. خب، اگر یک، أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ این ثابت میکند که اصولا دو زن به جای عرض میشود که یک مرد است. ولی در باب امور مالی در امور جنسی نیست. در باب امور، چون امور جنسی نص داره دیگه، در باب امور مالی الا وصیت، الا وصیت، که وصیت استثناء به نصه. مثلا از جمله روایاتی که بر خلاف‌ آیه وصیت است، عرض میشود که، بله، تتمه روایت رو میخونیم. قال علی علیه السلام شهاده نساء تجوز فی النکاح و لا تجوز فی الطلاق و قال اذا شهد ثلاثه رجال وامراتان اینو خوندیم دیروز. حدیث بعدی، اذا شهد ثلاثه رجال وامراتان لم یجوز فی الرجم و لا تجوز شهاده نساء فی الرجم، چرا؟ و لا تجوز شهاده نساء فی القتل چرا؟ بر حسب قاعده اولی ، قاعده دومی، قاعده اولی که تصدیقه شهادته، عادله. و قاعده دومی کونوا شهدا لله باید شهادت قبول بشه. منتهی شهادت چهار زن، یا یک مرد و دو زن، چرا؟ برا اینکه اصولا از أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ فهمیدیم که دو زن به جای یک مرد است، البته در غیر امر جنسی. حدیث دیگر عن علی علیه السلام قال لا تجوز شهادة نساء فی الحدود و لا فی (؟) چرا؟ حدود، حد مساحقه، در حد مساحقه شهادت نساء جایز نیست؟ شهادت رجال جایز نیست. این الحدود جمع محلا به لام است و کل حدود رو شامله. حدود، حد قتل هست، حد مساحقه هست، حد سرقت هست و و و و. در حد قتل چرا شهادت زن ها کافی نباشد، در حد مساحقه متعینه، چون در حدود گاه شهادت مخصوص به زن است، گاه مخصوص به مرد است، گاه مخصوص زن و مرد نیست ولکن رزن و مرد باید با هم باشند. گاه زن آنها کافی است، مرد تنها هم کافی است، که چهار بعد دارد شهادت. و همش بر حسب نصه. و لا فی (؟) (؟) درسته، (؟) که عرض میشود که واسطه بودن در عمل جنسی، عرض میشود که، بله. عن ابی الحسن رضا علیه السلام قال اذا شهاده نساء للحق امرأتان و یمینه و هو جایز، چرا؟ امرأتان جای یک مرد رو میگیره. امرأتان جای یک مرد رو میگیره، یمین جای یک مرد رو میگیره؟ (؟) برا اینکه فوقش این است که دو زن به جای یک مرد باشن. اما یمین هم به جای یک مرد باشد این (؟) بله. بله، حق نداره نگاه کنه، حق نگاه کردن صحنه. کما اینکه مرد حق نگاه مردم به صحنه مساحقه رو ندارن، زنم حق نگاه کردن به صحنه ی زنا و لواط رو ندارن. پس(؟) شهادت قابل قبول نیست. اصلا شهادت زن در امور جنسی که مربوط به مرد است جایز نیست، سهوا باشد، عمدا باشد، (؟) اثبات باید هر چه میخواد باشد. عرض میشود که بله، حدیث دیگر عن داوود بن حثین عن ابی عبدالله علیه السلام قال سألت عن شهادة نساء فی النکاح بلا رجل معهم اذا کان فی المنع منکره فقال لا بعث به، خوبه. زن ها در باب نکاح چون امر ما مالیست فقط. امر مالی در بعد نفقه، و در بعد مهر و در بعد ارث و. عن شهاده نساء فی النکاح بلا رجل معهم اذا کان فی المرع منکره فقال لا بعث به، فقال ما یقول فی ذلک فقهائکم قلت یقولون لا تجوز الا شهادة رجلين عدلین. اینم غلطه. برا اینکه یا رجلین عدلین یا رجل وامراتان، در بُعد امور مالی. و قال کذبوا لعنهم الله حولوا و صحفوا باعدالله و فرائضه و شددوا و عدموا ما حول الله ان الله عمل فی الطلاق بشهادة رجلين عدلين فاجاز الطلاق بلا شاهد واحد، والنکاح لم یجد عن الله فی تحریمه (؟) رسول الله فی ذلک شاهدین تأدیب و نظر لالله ینکر الولد والمیراث و قد ثبتت اقرت النکاح و سهل (؟) این یک جریانی بود در مسجد الحرام که یک شخصی بود رییس دروس دینی بود میومد در بحث های ما(؟) یه روز اومد گفتش که خصوصی که من رییس دروس دینی هستم ولکن‌ نود درصد شیعه ام اما چند درصد مونده که. گفتم چیه، گفت چرا شما شیعه ها راجع به نکاح شهود قائل نیستید و راجع به طلاق قائلید. گفتم قرآن می‌فرماید. قرآن و اشهدوا ذوی حافظ قرآن بود، و اشهدوا ذوی العدل منکم راجع به رجوع است و راجع به طلاقه. ولکن‌ راجع به نکاح شهود نداریم. گفت تکرار بفرمایید، تکرار کردم. گفت من حافظ قرآن، حافظ قرآنم، مرتب قرآن رو در نماز میخونم پس چرا شیوخ اینطور میفرماین؟ گفتم مسئله خلافیست بین خدا و شیوخ. خدا در طلاق شاهدین عدلین شرط کرده و نه در نکاح، آقایون به عکس کردن. ولی این قضیه، قضیه سنی هم نیست، قضیه شیعه هم هست. شیعه ها بر خلاف قرآن، سنی ها بر خلاف قرآن، سنی و شیعه بر خلاف قرآن. اصلا مطرح نیست قرآن، مطرح نیست که ما اصل را، مثلا اصل شروط رو. اصل این است که چنین، و دنبال اصل می‌روند حالا شهرت باشد، اجماع باشد، چه باید، چه باشد،‌ اصل اصله، اصل(؟) بعد شهرت و اجماع و فلان، بعد روایات، اصلا نوبت به قرآن نمی‌رسه. (؟) آیت الله بروجردی در ایوان شرقیشون حاشیه بر عرض میشود که (؟) کسانی هم حاضر بودن، بزرگان حاضر بودن، (؟) آقای خمینی حاضر بودن و که و که، ما هم بتونه بودیم حاضر بودیم. یادم هست در این مسئله که در عرض میشود که، که اگر انسان رفت به سجده و مهر به پیشانیش چسبید و برگشت، مهر را برای سجده دوم بردارد یا بر ندارد. بحث شد. مرحوم(؟) اعتراض کردن گفتن که اصل این است که برداشته شه. اصل و قاعده اش این است که باید پیشانی خلوصا به مهر برخورد کند، نه استمرارا. آقای بروجردی فرمودن اصل مال پیرزناست ما به ظاهر دلیل استدلال میکنیم. ظاهر دلیل است که پیشانی باید (؟) باشد. دیگه حدوث و استمرار برش معنا ندارد. و در درسی داشتن میگفتن ما مجبوریم اجبار حوزه است که ما انقد پر و بال میدیم به اصول. آخه اعتراض شد به ایشون که شما اصول رو خیلی مختصر میفرایید. گفتن خیلی مفصل میگم، اگر بخوام مختصر، مختصرتر بهتون بگم هیچی نباید بگم. برا اینکه به مشت قواعده جعل کردن بیخوده و مام که فکر میکنیم و بحث میکنیم برا این است که این قواعد رو عرض میشود که اونطوری که هست به جای خودش بنشونیم. مقصود، اگر آقایون که بیرون تشریف دارید و بحث هایی میشه و گفته میشود که فلانی فقط به قرآن اکتفا میکند، این دو جواب دارد. دو جواب مختصر. یه جواب این است که فقط اگر کسی به قرآن اکتفا کند بهتر است یا فقط به حدیث؟ قرآن مقدم است یا حدیث، این(؟) دوم، فقط به قرآن معنیش حسبنا الله کتاب العمر نیست. حسبنا الله کتاب العمر برا اینکه اگر حسبنا کتاب الله پس و ما ینطق عن (؟) چرا عمل نکرد در(؟) ما آتئکم الرسول و (؟) و از این قبیل. از اهم مواردی که آتئکم الرسول وصیته. چون وصیت خلاصه ی زندگی انسان است. خلاصه ی زندگی انسان که پس از مرگ چه باید کرد، این خلاصه رو باید که عرض میشود که اجرا کنند. بنابراین ما راهی که میریم راه ثقلین است، منتهی ثقل اکبر کتاب الله است مخفیه، و پیدایش نیست، و ثقل اصغرم کم کم پیداش نیست. بلکه اونی که خفیف است و ثقل ندارد، که اجماع است، شهرت است، قول است، قول شیخ است، قول کی هست، قول اینها این. ولذا (؟) چهل سال، پنجاه سال، شصت سال، بیشتر، مهمتر، قال و قال و قال و قال، تازه احوط و اولیٰ و اقویٰ و احشاء و چه فلان. چرا؟ برا اینکه مستند ما مستند متناقضه، چون مستندهای متناقض داریم، از این جهت تناقض و نسبت آراء داریم و طول می‌کشه. ولکن اگر محور را، چنانکه ما خدا توفیق بده، محور را از کتاب الله به دست بیاریم، با به دست آوردن کتاب الله دیگه این خبر صحیح است، این خبر مرسل است، این خبر مطرود است، این خبر مقبول است، این خبر زیاد است، این خبر کم است، اجماع است، ضرورت است، شهرت است، اینها برا ما اصلا مطرح نیست. امیدواریم که خداوند ما را زنده بدارد و بمیراند با قرآن شریف، و اهل بیت عصمت و طهارت. و این نسبت هایی که به اهل بیت میدن که. روایت این نمیشه قبول نکرد، بله، روایت این نمیشه قبول نکرد ولی قرآن رو میشه قبول نکرد، اینطوره؟ این افترا به خداست و افترا به معصومین است که روایتی بر خلاف کتاب الله ولو شهرت داشته باشد، ولو مستفیض باشد، ولو متواتر باشد، اگر قبول کنیم هم اهانت به ثقل اکبر است کتاب الله است، و هم اهانت به ثقل اصغر آیا. برا اینکه مهم‌ترین ثقل اصغر رسول الله صلوات الله علیه آیا رسول الله حق داشت کلمه ای بر خلاف قرآن بگه؟ اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ ۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا پیغمبر ملتحدی به جز قرآن ندارد. ما ملتحدمون احادیث و شهرت ها و اجماعات و خیالات و (؟) اینها خواهد بود.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.