763
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
تاریخ اسلامی ایجاب ها و موانعی نسبت به مراجعه به قران یا مراجعه صحیح به قران ایجاد شده است با توافق و ت.. قدرت کفر و قدرتهای اسلام نما شهرت اجماع اطباق ضرورت و دلالت این پنج حجاب پنج مانع است که مانع علمای اسلام شده است به در مسایل اختلافیه به قران یا اصلا مراجعه کنند و یا مراجعه آزاد و صحیح و … فقیهی که نظر می کند به مساله ای از مسایل شرع اولا مامور است که مراجعه به اقوال می کند اگر شهرتی در جنبه منفی یا در جنبه مثبت مساله مورد نظر باشد احیانا مراجعه به روایات هم نمی کنند تا چه رسد به ایات و شهرت هرچه قوی تر باشد این مانع اول از رجوع به کتاب حتی رجوع به سنت قوی تر است مرحله اقوا مرحله اجماع است چه اجماع محصل باشد و چه ضعیف تر اجماع منقول مرحله سوم مرحله اطلاق است که معنای اطلاق اجماع خاص علمای قرن اول بعد از غیبت کبری باشد و اقوایی از اطباق ضرورت است ضرورت هم یا ضرورت مذهبی است و یا ضرورت اسلامی است ضرورت مذهبی شیعه واجب است نسبت به علمای شیعه که مراجعه به کتاب و یا سنت بکنند چنانچه ضرورت مذهبی عامه هم چنینه و والاترین ضرورتها ضرورت اسلامی است بر حسب انچه نقل شده کتابا و یا لفظا لفظا و کتابا ضرورت اسلامی بر حرمت و یا وجوب فعلی از افعال که باشد این قوی ترین حجابی است که مانع است از اینکه فقیه و یا اصولین و یا غیر اصولین و یا عارف و یا عقیل و یا اهل هر صنفی از صنوف علوم اسلامی به کتاب و یا سنت مراجعه کنند بنابراین باید حقیقت لا اله الا الله را پیاده کرد در این میان با لا اله تمام حجاب های پنجگانه را درید و برید و کنار انداخت تا به الا الله برسد انسان و در کتاب الله با عمق نظر و دقت فکر و ازادی کامل ما کاری به شهرت ها نداشته ایم و نداریم و کاری هم به اجماعات محوله و منقوله نداشته ایم و نداریم و کاری هم به اطباقات نداشته ایم و نداریم اکنون نوبت ضرورت ها است کاری به ضرورت مذهبی نداشته و نداریم و اخیرا کاری به ضرورت های اسلامی هم نداریم اگر ایه ای نصا و یا ظاهرا مستقرا دلالت کند بر حکمی از احکام الهیه برای ما تفاوتی ندارد چه ضرورت موافق و چه ضرورت مخالف آیه در کار باشد چون ضروری ترین ضروریات اسلامی ما قران است که کتاب بیان است کتاب بلاغ است کتاب قران است کتاب نور است و کتاب تبیان لکل شی است از نظر ادله شرعیه قران قرینی ندارد مگر قرین حاشیه ای .. از قران اما قرین منازع قرین ناسخ قرین مبینه مجمل قرین مبین آنچه را که قران دارد و بیان نیست هرگز وجود ندارد مطلب دیگری باید عرض کنیم این است که احیانا در نظرات فقهی و یا غیر فقهی فعلا نظرات فقهی در نظرات فقهی که بر خلاف ضرورت فتوای علمای شیعه یا برخلاف ضرورت کل علمای اسلام نظر می دهیم این دو گونه است یک گونه که می گیم کل علمای اسلام را یا کل علمای شیعه را نظراتشون رو نوشته و یا نانوشته گفته و ناگفته اظهار نکرده و اظهار کرده را تقسیم کردیم و در نظر گرفتیم و بر خلاف آنها طبق متن و یا ظاهر مستقر قران فتوا می دهیم که امروز درست میگیم برای اینکه علمای اسلام همه مولف نبودند همه علمای اسلام نظرشون در طول تاریخ اسلامی مطرح نبوده است نظراتی مطرح بوده است که دو بعد داشته باشد یک بعد نظری که مقبول است مطابق شهرت است مطابق اجماع است مطابق اطباق است ضرورت است چه است و چه است این هم در نقل حی و هم در نقل میت مورد نظر است نقل حی درسشون .. نقل میت کتابهاشون بیشتر منتشر میشود در موقع طبع نبوده بیشتر نوشته میشده و در موقعی طبع به وجود امده بیشتر طبع می شده بنابراین نظراتی که مطابق معمول و مشهور و اجماع و اطباق و والاترین ضرورت بوده است این مطرح بوده هم به صورت حی … در شیخ طوسی هزار نفر در طوسی پونصد نفر در .. دو هزار نفر و اما درس کسی که برخلاف شهرت برخلاف عموم و بالاترین فتوا بدهد یا درسش کسی نباید برود و یا اگر کسی برود دزدکی برود این یک بعد بعد دیگر نظراتی که بر خلاف جمهوری علمای اسلام یا علمای مذبی شیعه و یا سنی باشد نقل نمی شود میتا در کتاب ها نوشته نمی شود گزارش داده نمی شود و نمونه اش در تاریخ اسلام بسیار است مثلا در جمهوری مبارک اسلامی که هجده سال از عمرش می گذرد حرف کس و ناکسی در روزنامه ها رادیوها تلوزیون ها نوشته ها هست اما حرف کسی که صددرصد محور قران سخن می گوید نه در هیچ روزنامه ای نه راه های دیگه ای نه تلوزیونی نه نوشته چاپ مجازی وجود دارد پس این نمونه اش تاریخ تکرار می شود نمی خوام تاریخ بگم ولی میخوام گله کنم بحث بحث استدلالی و علمی است ما با ضرورتها کار داریم ضرورتهای اسلامی دارای دو بعد است یک بعد ضرورت فتوایی که تمام علمای اسلام یا تمام علمای شیعه چه اونها که کتاب دارند یا ندارند اونهایی که مطرح شده است یا نشده است ضرورتی محاله اکثریت مطلق یا اکثریت بیشتر علما و فقهای اسلام نوشته هاشون به دست ما نیست اقلیت بنابراین اگر این اقلیت اجماع کنند اطباق کنند اتفاق کنند این به حساب اجماع نظرات علمای اسلام نمیاد اگر به حساب اقلیت نیاد به حساب اجماع نمیاد و اگرم به حساب اجماع بیاد به حساب اجماع نظر علمایی که حرفشون خریدار داشته حرفشون برخلاف ضرورت برخلاف اجماع بر خلاف شهرت برخلاف اطباق نبوده است مرحله ثانیه مرحله ثانیه اگر هم بر فرض محال اجماع کل فقهای اسلام شیعتا و سنتا بر حسب محال بر مساله ای شد که برخلاف نص کتاب یا ظاهر مستقر کتاب است ایا ضرورت کتاب مقدم است یا ضرورت اجماع کل مستقر علمای اسلام معلومه کتاب ضرورت ها چننی نیست ممکن است ضرورتها اقلیت ها را ولو اقلیتهای مقبول اکثریت غیر مقبول یا اقلیت غیر مقبول نظرشون نه حیا مطرح بوده است و نه میتا حیا مطرح نبوده است که دروسشون ممنوع بوده است منع علمی و حوزه های علمیه و جنجالهایی که علیه اونها بوده و میتا ممنوع است داعی نبوده است در نوشتن نظراتشون داعی نیست بر ابراز و مطرح شدن نظراتشون این یه مقدمه دوم بود که لازم بود عرض کنم مقدمه سوم گوینده شما در عرض پنجاه و شش سال که با قران مراوده دارد دقت دارد تدرس دارد .. دارد مراحلی طی کرده و این اخرین مرحله است که با شما دارد صحبت می کند مراحل اولی که از وقتی که از سن هجده سالگی صاحب نظر فقهی شدم به شهرتها و اجماعات کاری نداشتم ولی به اطباق کاری داشتم چون استادم بعد از دقت اطباق رو هم رها کردیم به ضرورت ضرورتهای اسلامی مانع بود نه از مراجعه به قران از دقت حر ازاد در قران که از عدد انگشتان تجاوز نمی کند ضرورت فی .. یا جهریه یا اثباتیه ضرورت فقهی ثلاث یا جهر است یا اجماع ضرورت فقهی محرمات رضاییه به تعداد محرمات نسبیه هستند ضرورت ضرورت ضرورت ضرورت به چی ضرورت فقهی که ضرورت فتوا است یا ضرورت فتوا و سنت است یا ضرورت سنتا است ضرورت فتوا نیست اما جمعا بر خلاف کتاب الله است ضرورت هایی که برخلاف کتاب الله نصا و یا ظاهرا بوده و هست این مانع پنجم ابرار می دارم و اظهار می دارم و تصدیق می کنم که در خود گوینده مانع و ماری بوده است از مراجعه آزاد به قران همچنین بحث جهر صلوات یومیه که قسمتی جهر است برحسب ضرورت اسلامی و قسمتی هم اثبات است در کل مذاهب شیعه در کل مذاهب سنی مذاهب نه روایات در کل مذاهب شیعه و کل مذاهب سنی تا اینجا که بررسی کردیم و دقت کرده ایم سه نماز جهریه است در حمد و سوره اش و دو نماز اثباتی این یک ضرورت اسلامی قوی صد درصد قوی است که هر فقیهی را مانع می شود حتی به زور روایات بکند تا چه رسد رجوع ایات اما وقتی رجوع به ایات پنجگانه مربوطه میکنیم و رجوع و رجوع به روایات سه بعد می کنیم کتابا و سنتا نظر باید برخلاف … یعنی ما صلواتمون اصولا باید صلوات اخفاتیه باشد جهر بودن حمد و سوره علت رجحان دارد احیانا علت وجوب اگر علت رجحان حکمت رجحان یا حکمت وجوب در کار نباشد واجب است که اخفاتیه نماز خونده بشه مغرب باشد عشا باشد صبح باشد تا چه رسد نماز ظهر باشد و یا عصر باشد اقایون قران رو باز کنید ابتدا پنج ایه از قران بر محور ذکر که باید اخفا باشد یا جهر باشد ما داریم سه ایه مربوط به مطلق ذکر است و دو ایه مربوطه به صلات صفحه صد و هفتاد و شش قران ایه صدو ده سوره اسرا دویست و نود و سه قران ایه صد و ده سوره اسرا این ایه محوره گاهی در قران است که این ایه ذکر صلاتی را ایجاب می کند که اخفات باشد یک ایه کل صلوات را شامل است و ایه دویست و پنج سوره اعراف که صفحه صد و هفتاد و شش باشد صلات صبح و عصر را ایه دوم اول میخونیم صفحه صد و هفتاد و شش قران سوره هفت ایه پنج وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ اول ایه رو بحث کنیم مقدمه شو از برای ایه واذکر ربک ذکر رب مصادیقی دارد و اقوای مراحل و مراتب و ابعاد ذکر رب در صلات است و اقم الصلات بذکر جایگاه و پایگاه و اقامتگاه اصلی ذکر رب صلات است بنابراین در اطلاق و عموم واذکر ربک از مصادیق اصلی و مصادیق نص و صحیحه عبارت است از صلات این صراط اول واذکر ربک فی نفسک فی نفسک میگه جهر نباید باشه فقط نفس … حالا واذکر ربک فی نفسک تضرعا امره واذکر ربک فی نفسک جهر …جهر فی نفسک غیره در چند بعد از ابعاد این ایه قبل از ایه اسرا بحث می کنیم واذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول الجهر کل جهر در جهر مثلثی و بر اخفات هم مثلثی مثلث جهر جهر دانی جهر متوسط جهر عالی جهر بر حد بعد جهر است و دون الجهر یعنی نه جهر عالی نه جهر متوسط و نه جهر دانی من القول بالغدو و اصال این ایه نمازهای صبح و نمازهای عصر را شامل است فقط بحث در این نداریم که ایا فقط این دو نماز واجب بوده یا بقیه نه فقط بحث داریم که بالغدو و لاصال اولا ذکر الله فقط مربوط به .. نیستش که ذکر اللهی که واجب است در غدوم الاصال ذکر الله در صلات است صلات صبح و صلات عصر بنابراین از این ایه صریحا و نصا استفاده می کنیم که ذکر خداوند در نماز صبح و در نماز عصر کلا در حمد در سوره در سجود در رکوع در قنوت در تشهد در سلام باید و باید فی نفسک باشد و دون الجهر باشد بالغدو و الاصالو لاتکن من الغافلین این ایه نصه و هیچ نصی از قران ناسخ این ایه نیتس این ضرورته ضرورت ثانیه ایه اسرا ایه ماقبل … قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا در الفرقان بحث جور دیگری شده چون ضرورت صددرصد قطعی صلوات جهری اثباتیه حاجب بود از اینکه مولف الفرقان که بنده باشم دقت بیشتر کنم فلذا اون قسمت که در این ایه در الفرقان نوشتم تصحیح بفرمایید اینو بحث خواهیم کرد منتها قبل از بحث در این نسبت به اون سه ایه ای که اصل ذکر الله را یا مخیر به این جهر اخفات دانسته یا اخفات را مقدم بر جهر دانسته صفحه سیصد و دوازده قران سوره طه ایه هفت وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى چه قول قولی که در برابر خدا و برای خدا مخاطبه با خدا و یا قولی که … قولی که با خدا است و ذکر است با خدا صحبت کردن و مخاطبه با خدا کردن است این تجهر بالقول اگر بلند سخن می گویی با خدا چرا قران … بلند سخن می گویی خدا بشنود فانه یعلم سر و اخفی هم اخفات را می شنود و هم اخفی از اخفات را اخفی از اخفات این است که قول نیست قول فی نفسکم نیست نیت است یا نیت فعلی یا نیت اینده نیت فعلی که مسموم نیست اینده که وجود ندارد پس اخفی عبارت است از نیت فعلی و نیت اینده قولی که مخفی است بر دیگران و بر خود انسان مخفی نیست چه قولی که اسما نفس درش باش چه اسما نفس درش نباشد خوب از این ایه دو استفاده می کنیم یکی و ان تجهر القول اگر سخن بلند می گویی چه فایده دارد برا اسماع خدا خداوند سر و اخفی من السر را می شنود پس چرا بلند با خدا صحبت می کنی پس ذکر الله و دعا و برخورد سخن با خدا مبناش اخفات است ولو اخفاتی که خود نشنوی ولو اخفات قول نشوی اخفات دون القول که نیت است نیت فعلی نیت اینده اخفات بالقول که خود نشوی اخفات بالقول که خود بشنوی هر اخفاتی از مراتب اخفات باشد فانه یعلم سر و اخفی این دوم این ایه در حقیقت اشاره به مضمت است که کسانی جهر بالقول داشتند در برابر خدا دعا میکردند فریاد می کردند ناله می کردند به خیال اینکه اگر ناله کنند و فریاد کنند خدا می شنود و اکه نکنه نمی شنوه اگر بلند سخن می گویید چرا فانه یعلم سر و اخفی بنابراین حد اکثر مستفاد در ایه تخیر بین جهر و اخفات و حد ادی و اخفاش که با اشاره اخیر است این است که جهر معنا ندارد برای اینکه با کسی تو سخن می گوید که یعلم سر الاخفی ایه دیگر صفحه پونصد شصت و سه قران سوره شصت و هفت و وَأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ پنهان …انه علیم بذات الصدور سخنی که در برابر حق است و از برای اینکه خدا بشنود در اون سخن در بعد ماده سخن نیست است چه نیت بالفعل باشد که نیت اینده ولکن محور بحث در نفی اثبات سخنه سخنتون را سر بگویید که کسی نشنود یا جهر بگویید کسی بشنود انه علیم باذات الصدور به صدور اگاه است به نیات اگاه است صدور بالفعل که نیت بالفعل است که سر است و صدور از جمله و صدور باشان که در اینده در صدر انسان انه علیم بذات الصدور بنابراین چون خداوند به ذات صدور فعلیه و اینده و همش اگاه است پس چرا جهر بی جهت است جهر کند همون حداقل و حداکثر در اینجا و عرض می شود که ایه سومی که شامل صلاته و شامل صلاته و صلات اقوای … ایه ده سوره سیزده صفحه دویست و پنجاه نه قران سَوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ این سوا منکم در برابر حق است … اگه در برابر حق اگر ارام بگویید حق می شنود اگر جهر بگویید خلق می شنوند پس این سواییت سواییکم من اسر القول من جهر به اسرار قول و جهر قول که سوا است در برابر حق است چه مخفی باشد چه جهر باشد خداوند می شنود و من هو مستخف باللیل کسی که در شب خود را پنهان کند خدا او را می زند و سارب بالنهار کسی که در روز اشکار است اشکار و نهان در برابر حق معنا ندارد تمام اشکارها و نهانها نسبت به خلق از نظر پروردگار اشکار است این سه ایه در دو جهت مورد مخصوص به صلات نیست بلکه کل ذکر رب و کل ذکر رب صلات اقواشه و غیر صلات مرحله بعدیشه ولکن ایا کل ذکر رب در این سه ایه استفاده می شود که جهر نباید باشد میگیم جهر نباید باشد یا اگر جواز جهر است مرجوح است یا جهر مرجوح است یا جهر ممنوع است ولکن در دو ایه دیگر نسبت به خصوص صلات جهر ممنوع است اصلا بله اصل اجتماع اجتماع به چی میشه با اصل اثبات پس جهر داره و این تنذیجه تن…این در زمینه ای است که کسی خیال میکرد اگر بلند بگوید خدا می شنود یواش بگوید خدا نمی شنود در شب مخصوصا و روز و شب فلان. بله تنذیر جهر چرا نهخیر تنذیر به جهر اگر شما جهر کنید سخن خود را بلند بگویید خدا می شنود یواش بگویید نمی شنود این متوجهم پس خدا پس خدا هم سر را هم جهر را اگاه است مسموع است که قولش شنیددنی است و .. رب است که دیدنی است پس سوا منکم کسانی که اصرار قول که خدا نشود خدا می شنود کسانی که جهر می کردند که خدا بشنود خدا جهر .. می کند وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ از ایه استفاده می کنیم که مطابق استدلال ایه اول و دوم استفاده می کنیم که جهر در برابر خدا فرق می کند و جهر به هر نوع خصوصا جهر باشد جهر باشد بشنود اخفا کنیم خدا نبیند … سر و جهر برای خدا فرق نمی کند بنابراین برای خود نسبت به مقابله ذکر با حق و مخاطره با حق در سر قول و جهر به قول جهر زاید است کلی بله بنابراین جهر دارای … حالا عرض می کنیم گاه سر زاید است گاه جهر زایده سر بی خود است اگر سر بگوید خدا نشنود جهر زاید است اگر جهر بگوید خدا بشنود پس هم سر غلط است به اون نیست و هم جهر غلط است به اون نیست و برمبنای دوم که اصل سمع خدا و بصر خدا دریافت حق خدا به جهر بنابراین اگر سخنی در برابر حق باشد دعایی ذکری نماز غیر نمازی سر علت ندارد اگر … و جهر علت ندارد اگر بگوییم خدا بشنود ولکن بله ولکن در بعد دوم سر اصالت دارد برای اینکه سر سر بگوید نه برای اینکه خدا نشنود بلکه چون خدا سر را می شنود و جهر لازم نیست به این بعد به بعد اول هر دو مزمت دارد اگر سر بگویید یواش بگویید خدا نشنود غلطه اگر بلند بگویید خدا بشنود غلطه ولکن وجهه دوم اگر سر بگویید چون سر جهر برای خدا یکسان است و جهر اضافه است در بعد دوم سر اصل است و جهر زاید است بله دومی هم همینطوره چرا خود بلند گفتن زایده خود بلند گفتن مزمت دارد چرا برای اینکه حالا اگر بلند بگوید به غیر اینکه خداوند سر نمی شنود مزمت داره ولکن اگر بلند بگویید رحجان ندارد رحجان ندارد پس بنابراین اصل .. برای اینکه اصولا چرا از ایه قبل که مزمت کردیم مرجوحه از ایه بعدی هم که وقتی شما با کسی صحبت می کنی اگر شما با خودتون صحبت می کنید ایا رجحان دارد عقلا که بلند صحبت کنید خوب خودتون هستید اما اگر کسی باشد که شنیدن او لازم است بخواید اسماع کنید اینجا بلند گفتن به مقدار اسماع او لازمه درسته بنابراین وقتی شما با خدا صحبت می کنید و طرف خطاب شما و واجب خطاب شما خداست و هیچ علت موجبه و مرجعه برای جهر نیست چرا جهر بگیم این جهر گفتن علت دارد اگر جهر بی علت باشد حرف زاید است و کار غلطی است مثل اینکه شما تو اتاق تنها نشستید هیچ کس نیست با خودتون داد می زنید حرف می زنید همینجوریه درسته حالا خدا که از خود انسان به اناس نزدیک تر است چرا انسان بلند حرف بزند از خود انسان به انسان نزدیک تر است و بنابراین سه ایه اصولا ذکر الله چون که جهر باشد چه سر باشد برابر است در بعدی اینکه سر جهر معلل به عدم اسماع خدا نباشد معلل باشد که غلطه هر دو هر سر غلطه هم جهر در سر و جهر باشد معلل به عدم اسماع خدا نباشد در اینجا سر اصل است و جهر زاید است چه در نماز چه در غیر نماز جهر چرا جهر می گویید ضرورت دارد که چرا بلند می گویید برای اینکه خدا را که کر است بشنوانید خدا را که غافل است به هوش بیاورید بنابراین جهر در ذکر الله به طور کلی ممنوع است حالا فرض کنید در این سه آیه عرض می شود که دلیلی نبود فرض کنید ولکن دو ایه ای که مربوط به خصوص نماز است یک ایه که واذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر بالغدو و الاصال و لاتکن من الغافلین امر کرده است بدون الجهر امر کرده است بنفسک در نماز صبح و عصر این ایه نصه حالا ایه اسرا ایه اسرا رو باید که قوی تر از اونچه که تفسیر بود بحث کنیم و بر خلاف اونچه نظر تفسیری است آقایون یادداشت بفرمایید عرض می شود که الفرقان رو من نوشتم ببینید در این ایه مبارکه قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ بعد در دعا خواندن دعا شما خدا را چه به نام خدا بخوانید چه به نام ارحمن بخوانید و چه به نام های دیگر نامهای ذات یا نام های صفاتی افعالیه بخوانید بحث در این است که نام خدا باشد ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی این طور نیست خدا گم کند اگراسما حسنی الهی را که نود و نه اسم است در قران اسما ذات اسما صفات اسما افعال که مخصوص خداست اون اسم خدا را بخوانید خداوند اجابت می کند این در مقابل .. اگر بگیم یا الله خدا اجابت میکنه اما اگر بگیم یا رحمن یا رحیم یا رب خوب بعد چون ..حق سبحانه و تعالی مراحل و مدارجی دارد و اعلی درجات و مراتب دعوت حق در نماز است در نماز چیکار کنیم وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا مفسرین گفته اند صاحب الفرقانم گفته است روایتم گفته است ولی هر چه گفته برخلاف ایه است دقت کنید اقایون ببینید ولاتجهر بصلاتک و لاتخافت و لاتخفت نیست و لاتخافت قبلا توضیح دادم ما سه جهر داریم و اخفات اخفات سه جهر جهر دانی به طوریکه این ..بشکونیم جهر متوسط است بیشتر بشکند جهر عالی که فریاده سه جهره اخفات هم البته در محور لفظها جهر اخفات در نیت و نمی گیم این جهر و اخفات در ذکر رب است در صلات است ذکر است در ذکر لسانی است در ذکر لسانی یا جهر است یا اخفات مادون ذکر لسانی که جهر نداره نیت کرده نیت نه جهره نه اخفات اخفات و جهر .. معنا ندارد مگر اینکه نیت را به لسان بگوید انسان ولیکن خود نیت که رد ضمیر انسان است و در صدر انسان است خارج از مرحله جهر و .. است از مصدر و محور و مبنای جهر لفظ است و این لفظ در جهرش سه جور است ودر اخفاتش سه جوره در جهر سه جوره تکرار میکنم برای اینکه مطلب دارد در جهر سه جور است جهر دانی ادنی جهر متوسط در خفاتم سه جوره در اخفات یا لفظی که خود هم نمی شنوی لفظه ولکن گوش شما نمی شنود گوش دل می شنود ولو لفظ نباشد نیت را گوش دل می شنود اما به لفظ می گم اما فی نفس در گوش سمع نمی شنوم این مرحله ادنی اخفات خوب مرحله بعدی اخفات این است که گوش انسان می شنود اخفات گوش انسان می شنود مرحله دیگر اخفات این است که جوری اخفات کند که خدا نشنود خوب اخفات سه بعد دارد جهر در برابر خدا یک بعد دارد چه دانی چه متوسط چه عالی خدا می شنود اخفات هم در هر بعدی از ابعاد خدا می شنود ولکن جهر که هر سه اش ممکن است اخفات در یکیش محال است در دومی اینکه محاله اخفات عن الله یعنی انسان جوری یواش بگوید که خود نشنود و خدا هم نشنود خود نشنوی ولی خداوند سمیع است بنابراین ولاتخافت بها و لا تخافت بها یعنی چی مصدر عوض شدن فصل و عوضشدن ولاتخافت بها و لاتظهر لا تجاهر نیست طرف میاد لاتجهر ولکن لاتخافت لاتخافت طرف طرفش کیه مخافته یعنی یواشکی با کشی صحبت کردن یواش با کسی صحبت کردن سه بعد داره یا کسی که خودمم یا کسی که غیر خودمم یا کسی که الله این نهی در مرحله سوم محاله لاتخافت بها یواش جوری نگو که خدا نشنود که نمیشه گفتن نگفتن سر به اخفی همه رو میشنوه پس این بعد رفت کنار چون مخافته با طرفه طرف یا خودمم یا خدا است یا غیر اگر طرف خداست که محاله میرود کنار لاتخافت بها مع الله محاله لاتخافت بها در این ضلع از مثلث اخفات نه مخاتفه در این ضلع از نظر اخفات لاتخافت بها یعنی تو که در برابر خدا سخن می گویی جوری نکن که او نشنود نمی توند پس رفت کنار خوب لاتخافت بها جوری نکن که دیگران نشنون دیگران بشنون منعش کرده پس این سه ضلع مثلث یک بعدش ممنوع است محالا یک بعدش ممنوع است نصا درست است یک بعدش ممنوع است محالا لا تخافت بها با خدا که سخن می گویی جوری نکن که نشنود میگیم محاله یک بعد رفت کنار بعد دوم لاتخافت بها جوری مخفی نگو که مردم نشنوند بلکه جوری بگو که بشنوند این هم ممنوع است به نص ایه لاتجهر بصلاتک ایا تمام مراتب صلات جهر بود یا نه بلند نگو چه بلند عادی چه بلند وسط چه بلند عالی لاتجهر بصلاتک مثل اون ایه ای واذکر ربک فی نفسک واذکر ربک فی نفسک یعنی لاتجهر فی نفسک این است که جهر را ممنوع کرده است بنابراین این لاتخافت بها مراتب سه گانه جهر را منع کردیم رفت کنار و مراتب سه گانه خاص یک مرتبه اش که محال است که اخفات نسبت به خدا خدا نکند یک مرتبه اش لاتجهر معنی کرده مرتبه چی بود یعنی اخفات جز خود نشنوی باید جوری بخونی که خود بشنوی اگر جوری که خود نشنوی لاتخافت است اگر جوری که خود بشنوی این اسماع نفس است بنابراین ایه لاتجهر لصلاتک کل جهرها را از کل صلوات لیلیه و نهاریه جهریه مصطلحه و غیر مصطلحه نفی کرده ولاتخافت بها یک بعد از ابعاد مستمع اخفات یعنی تو که در نماز ذکر میگویی جوری نگو که خود نشنوی خود بشنوی ولکن جوری نگو که خدا نشنود این محاله جوری نگو که دیگران نشنوند اینم ممنوعه یکیش محاله یکیش ممنوعه .. پس بنابراین اخفات در کل صلوات مورد امر است این بحث قرانی دنبال داره و اما روایات روایت چند قسم است بله بله بله وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ همینه وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ یعنی بین جهر و بین مخافته بین جهر سه مرتبه جهر داریم میره کنار بین جهر یعنی سه مرتبه جهر برن کنار بین مخافته یه بار داشت دیگه اون یک مورد مخافته این بود که جوری خود نشنوی جوری که خود نشنوی نه اخفات سه بعد داشتیم دو بعدش ممنوع بود لاتخافت یک بعدش که محال بود به خدا نسبت به خدا لاتخافت نسبت به خدا محاله لاتخافت نسبت به دیگران لاتجهر نوشته دوم نداره نه خیر ببنید لاتجهر جلوی کل جهرو گرفت همون طور که در ایات دیگرم همین بود دیگه واذکر ربک بنفسک هم ایه خودش هم ایه دیگر واذکر ربک فی نفسک جهر و منع میکنه و دون الجهر فی نفس فی نفسک دون الجهر لاتجهر کل جهر رو … کل جهر که ممنوع کرد بنابراین اگر جهری باشد که اسماع دیگران باشد این ممنوعه چون کل جهر ولاتخافت که سه بعد داره یک بعدش محاله که طرف ولاتخف یعنی یواش گویی نکن در برابردیگران دیگران یا الله است که محاله یا دیگران هستش با دیگران در نماز یواش نگو بلکه بلند بگو بشنوند لاتجهر در سه بعد ممنوعه بنابراین یک بعد لاتخافت بین ذلک یک بعد تخافت خافت به صلاتک بگو خود بشنوی این بین ذلک چون بین ذلک دو احتمال دارد یک بین ذلک این است که جهر دانی جهر دانی در اخفات عرض می شود که دانی در … در تفسیر نوشتم و قبول ندارم ولکن یک بعد دیگر که منحصر به فرد است و این بعد برحسب ایات و روایت متوجه میشیم و ایات که اخفاتی که خود بشنوی ممنوع نیست اخفاتی که خود نشنوی ممنوع است جهر در هر سه بعد ممنوع است ولاتجهر بصلاتک کل جهر و لاتخافت بها یکی اثبات به حق کرده مشمول نیست یکی اثبات به دیگران مشمول نیست لاتشهره بلکه جوری نماز نخون که خود نشنوی وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ یعنی اخفاتی باشد اخفاتی که خود بشنوی بین لاتخافت است و بین لاتجهر و اما جهر متوسط و یا جهر دانی این مشمول بین ذلک نیست بلکه مشمول نص لاتجهر است در ایه اسرا مشمول نص واذکر ربک نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر این بحث قرانی است و در بحث رواتی اشاره می کنم و بعد فردا بحث می کنیم. باز به قران برمیگیردیم که محور بحث لاتخافت است بعضی روایات هست که پیغمبر اکرم در نماز مغرب و عشا حمد و سوره رو لند خوندن چون در معراج به جماعت خوندن و اسماع ملائکه برای اینکه جبروت اسلام در نماز معلوم شود برای اسماع ملایکه بلند خوندن این عصمت در نمازهای دیگر باید .. دو روایت دوم این است که جهر خوندن نماز مغرب و عشا و نماز صبح در من اللیل نماز مغرب حالا عرض می کنم حکم مدار حکمت مدار حکمت هست مادامی که عصمت … در کار باشد اما اگر حکمت صددرصد نباشد بله بله خوب حالا اول اسماع ملائک دوم حکمت اول اگر حکمت اول و دوم صددرصد نبود حکمم اگر هیچ حکمتی از حکمتهای نبود اصلا…
فایل ناقص است 45.36 قطع شد