جلسه هفتصد و شصت و پنجم درس خارج فقه

حدود و تعزیرات (سرقت)

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

ما در کل بحوث مخصوصا بحوث قرآنی صد در صد جوانب را با دیده مستقیم باید رعایت کنیم بدون نظر به گفته این و آن نظر این و آن با نظر مستقیم و صاعد حتی از نظر لغوی و ادبی بر مبنای قرآن تا چه رسد از نظر معنوی.

همانطوری که خداوند اصلح به اصول است در رحمانیت و رحیمیت مفیض است و مستفیض نیست، مفید است و مستفید نیست، مبین است و متبین نیست همچنین کتابش مفید است و مفیض است و منیر است و برهان.

در آیه وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ باید نظرات متتابع آزادی بکنیم. آزاد از نظر لغت، آزاد از نظر ادب، آزاد از نظر اصطلاحات خود قرآن در الفاظ لغوی و در الفاظ ادبی و جملات پایه.

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ

فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ … غَفُورٌ رَحِيمٌ

دو آیه است اما نکات بسیار زیادی از این دو آیه در یک بابی از ابواب جزایی مهم اسلام مطرح است.

به دنبال عرائض دیروز از نظر معنای مشتق عرض می­کنیم. وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ اونطور نیست که ادبا فرموده­اند السارق الذی سرق، السارق الذی یسرق یا الضارب الذی ضرب، الضارب الذی یضرب و اینکه الذی ضرب دلالت بر ماضی دارد پس الضارب ماضی میشه. الذی یضرب دلالت بر حال و استقبال دارد بدون قرینه بنابراین ضارب فی الحال و ضارب فی الاستقبال میشه. و حال اینکه اسم فاعل … است از معنای فعلی. چطور ادغام می­کنند درش معنای فعلی را؟

بنابراین آنچه را ادبا فرموده­اند درست نیست هرگز در هیچ زبانی چون در هیچ زبانی اسم معنی زمان نمی­دهد چه اسم جامد باشد و چه اسم مشتق. فعل فقط معنی زمانی می­دهد، حرف نه معنی زمان و نه معنی مستقل غیر زمان و اسم چه جامد باشد و چه مشتق باشد اصلا زمان را با خود حمل نمی­کند. البته واقع در زمان است. کل ممکنات عالم زمانیات­اند و اما زمانی بودن مطلبیست و دلالت بر زمان مطلب دیگر. زیدٌ زمانیست اما دلالت بر زمان ندارد اما ضَرَبَ، ضرب زمانیست اما دلالت بر ضرب ماضی دارد. یضرب زمانیست دلالت در ضرب حال و استقبال دارد. ضاربٌ زمانیست اما دلالت بر زمان ندارد.

بنابراین وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ سارق یعنی دزدنده، دزد مثل ضارب زننده. در ضارب معنا روشن­تر است چون دزدنده یه مقداری لغت عجیبه. ضارب، ضارب یعنی زننده، زننده اصل مطلبش به عنوان اینکه وصف است از برای انسانی و وصف در صورتی وصف است که حداقل حالیت داشته باشد پس ضارب زننده فی الحال است. مرحله دوم کسی که زده است و از زدن خود توبه نکرده است و جبران ننموده از زدن را، اینم ضارب است به حساب گذشته. و همچنین کسی که آماده زدن است و می­خواهد بزند هنوز نزنده نزده این هم در مرحله سوم ضارب است.

پس ما یک ضارب بالفعل داریم یک ضارب گذشته داریم یک ضارب شأنی داریم اما ضارب شأنی دو ضارب است یک ضارب شأنیست که مقدمات ضرب را فراهم کرده چوب و فلک را آماده کرده پا رو بسته می­خواد بزند این هم ضاربه چون مشارفه در ضربه. اما کسی که هنوز نزده خواهد زد و نخواهد زد اما مقدمات ضرب را فراهم نکرده به این ضارب گفتن خیلی دیگه باید که انسان توسعه بده.

خب بنابراین اسم فاعل و اسم مفعول و همچنین صاحب صفات مشبهه و مبالغه، اسم فاعل زمانیست اگر الاه نباشد، اگر الاه باشد زمانی نیست کان در الله زمانی نیست ازلیت است، یکون در الله زمانی نیست ابدیت است. مگر کان متعلقه به فعل باشد که زمانیست و یکون متعلق به فعل باشد زمانیست ولکن کان الله اما کان الله خالقاً ، یکون الله خالقاً این کان چون به ذات نمی­خورد به فعل می­خورد و فعل الله زمانیست گرچه ذاتش زمانی نیست آنگاه زمانی می­شود اما خلق الله هم ذواتشون، هم صفاتشون و هم افعالشون زمانیست منتها فعل دلالت بر زمان دارد نصا صریحا اما غیر فعل دلالت بر زمان ندارد گرچه زمانی باشد.

بنابراین السَّارِقُ ، السَّارِقُ سارق بالفعل را می­گیرد اشکالی که دیروز عرض کردیم امروز تبیین می­کنیم جوابش رو. ضارب بالفعل را می­گیرد در مرحله أَوْلَى و در مرحله دوم کسی که زده است و توبه نکرده است، السَّارِق کسی که سرقت کرده است و توبه نکرده است، الزانی و لزانی کسی که زنا کرده است یا زنا داده است و جبران نکرده است شامل ماضی هم هست ماضی که مستمر باشد در مضارع.

اما اگر ماضی استمرار تا مضارع نداشته باشد حالاً یا وصفاً یا اثراً صدق اسم فاعل بر اون نمی­کند مثلا الزانی کسی زنا کرده بعد توبه کرده الان زانی هست نه لغتا نه شرعا زانی نیست اما کسی که زنا کرده است و توبه نکرده است استمرار حالت زنا در بعد عصیان، در بعد استحقاق حد درش هست ولو در بعد زنای بالفعل نیست. چون زنا دارای دو مرحله هست یک اصل فعل و دیگر اثر فعل. ممکن است اصل و اثر هر دو باشند زنای بالفعل است، ممکن است اصل باشد و اثر نباشد زنای گذشته است توبه کرده است و جبران کرده است و اصلاح کرده است اصل گذشته و اثر وجود ندارد ولی ممکن است اصل گذشته ولکن اثر باقیست چنانکه زنا کرده ولکن آثار زنا را نه شرعا از بین برده است و نه عرفا و نه خارجا و نه از نظر درون و از نظر برون از بین نبرده است این صدق زانی می­کند در بعد دوم.

پس صدق زانی در بعد اول زنای بالفعل است که مشغوله، صدق زانی در بعد دوم زنا گذشته است که آثارش مستمره، صدق زانی در بعد سوم عبارت میشه کسی که مقدمات زنا را فراهم کرده خلوت کرده عریان شده عریان کرده می­خواد مشغول بشه اینم  میگن زانی به عنوانی که مشارف است. بنابراین مراتب صدق اسم فاعل یا هر صفت مشبهه و صیغه مبالغه­ای بر فعل بر حال و بر گذشته و استقبال مراتب سه­گانه­ است و یک مثلثی را تشکیل می­دهد.

خب حالا السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ ، السَّارِق در بعد مال سه بعدیست دیگه، در بعد جان سه بعدیست ابعادشو عرض می­کنیم حالا.

السَّارِق در بعد مال دارای سه بعد است. یک بعد الان دارد سرقت می­کند و مشغول سرقت است پس فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا نهی از منکر و جلوگیریست. قطع ید قطع ید نیست فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جلوگیری از اتمام سرقت، این یک.

 یا سرقت مال کرده است و به شاهدین ثابت شده است، فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا قطع انگشتان است که بعد بحث می­کنیم.

 یا نخیر نه گذاشته است و نه بالفعل (سوال) بحث میشه بحث میشه صبر کن اصل ید رو هنوز نگفتم. عرض می­شود که یا نخیر سرقت نکرده است آماده سرقت است ماشین رو آورده است در رو باز کرده است می­خواد وارد شه خانه هم همه خوابن آماده سرقت است این السَّارِق است نه نهی از منکر دارد منکر انجام نشده بالفعل نه قطع ید دارد چون قبلا سرقت نکرده بلکه فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا یعنی جلوگیری کنید ایادی سرقت را، اگر مطلع شدید جلوگیری کنید. همسایه شما مطلع است در تاریکی شب ماشین آوردند وسیله آوردند کلید انداختند درو باز کردند می­خوان برن تو و ببیند این نه سرقت سابق کرده است نه سرقت بالفعل، می­خواهد سرقت کند این السَّارِق است به حساب اشراف. آیا جلوگیری واجب است یا نه؟ بله فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا (سوال) چرا بحث داریم بحث داریم حالا عرض می­کنیم همش فکر کردم من ، تمامش فکر کردم. چون ایدی فقط این دست که نیست و لذا یک ایادی داریم، یک ید و یدین داریم و یک ایدی داریم. ایدی … هر سه رو میگیره اینو بحث می­کنیم. حالا از باب تسلم عرض می­شود که موضوعی بپذیر بعد عرض می­کنم از باب ایدی.

السَّارِق ، پس السَّارِق چون سه جور است قطعش هم سه جور هست. سارق در گذشته با شرایط قطع ید ، ید جاریست. سارق بالفعل که مشغول سرقت است و شما می­بینید، نمیبینید که امر ندارد که و شما می­بینید و حاضرید یا می­داند یا نمی­داند نهی از منکر جلوشو بگیرید سرقت نکند.

سارقی که هنوز سرقت نکرده است نه بالفعل نه گذشته بلکه آمادگی و اشراف بر سرقت دارد کلید انداخته درو باز کرده چند نفرند ماشین آماده است چراغا خاموشه فلان و فلان فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا نیروها چون ید در قدرت، در علم، در اراده و در سایر جهات اطلاق میشه و در قرآن نود و چند درصد اطلاق ید بر نیروست، بر قدرت است قدرت علمی، قدرت عملی، قدرت داخلی، قدرت خارجی و استعمال ید  در جارحه دو سه آیه بیشتر در قرآن ما نداریم.

خب پس فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا راجع به سارقی که اشراف بر سرقت دارد و آمادگی سرقت دارد فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا این آمادگی را از او ببرید جلوگیری کنید مانع شوید … آقای دزد چون آقای دزد اینو ندزدیدن، آقای دزد بیاد کلانتری میگه این هنوز ندزدیده هنوز چیزی دستش نیست. این اشراف دارد و مقدمات سرقت را انجام داده است و می­خواد دزدی کند و اگر جلوگیری نشود دزدی خواهد کرد.

فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا هر سه­اش جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ چون هر سه­اش ناراحت­کننده است. هم نهی از منکر و هل دادن و عرض می­­شود که کتک زدن و مهمتر قطع ید و عرض می­شود که بینهما این است که این آدمی که خواب رو از خود حرام کرده سوار ماشین شده یاران رو آورده کمک­هایی آورده کلید پیدا کرده کلید شکسته قفل شکسته درو باز کرده جَزَاءً بِمَا كَسَبَا اون کسبی که کرده کسب حرام است و کسب خطرناک است و تعدی به مال مردم است جزاش این است که جلوگیری بشه.

جزاء هر سرقتی جلوگیری از اون سرقته. جزاء سرقت فعلی نهی از منکر، جزاء سرقت سابق قطع انگشتان، جزاء سرقتی که در اشراف است جلوگیری. دیگه چک زدن و فحش دادن واین حرفا ندارد برای اینکه هرکدام جزاء خاص دارد. حتی اگر کسی محکوم به اعدام بود فقط اعدام دیگه فحش دادن و کتک زدن و مشت زدن و اهانت کردن و غذا ندادن و این حرفا نیست بلکه در اسلام این است که اگر می­خواید اعدام کنید غذاشو باید بهش بدید آبش رو غذاش رو و جای دیگر ولی اعدام جای خود دارد و چیزهای دیگرم جای خودش را دارد. این السَّارِق.

خب بحث دوم: آیا سرقت لغتا و در اصطلاح قرآن منحصر به مال است؟ نخیر. اصلا لفظ سرقت رو معنا کنید. سرقت یعنی ربودن چیزی را به طور سری. معنی مطلق شامل عام سرقت که تمام موارد لغوی و اصطلاحی سرقت می­گیرد ربودن چیزی را یا کسی را که اسم مشمول چیزه، ربودن چیزی رو که استحقاق ندارید به طور سری. و سرّ چهار جوره و ربودن­هام هم مختلفه هم سرّ چهار جوره هم ربودن­ها پنج شش جوره.

سرّ ، سرّ مال مال در سرّ است، سرّ در بردن، سرّ در مقصد، سرّ مثلا فرض کنید یوسف رو بردن یوسف هم بردنش آشکار بود هم خودش آشکار بود ولکن قصد از بردن مخفی بود سرقته. أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ چی سرقت کردند؟ کیو؟ یوسف رو. یوسف نه خودش در مخبأ بود نه بردنش سری بود، قصد از بردن سری بود پس سری بودن در ربودن مال یا شخصی چه یک سرّ باشد چه دو سرّ باشد چه سه سرّ باشد سری بودن صرف سری بودن این سرقته. گاه سرقت یک بعدیست گاه دو بعدیست گاه سه بعدیست گاه چهار بعدیست گاه سرقت نیست اصلا. مثلا اگر مال کسی را که هم ارزش این مال معلوم است هم خود این مال معلوم است هم بردنش معلوم است هم مقصد معلوم است به زور بگیرن این سرقت نیستش که ، این خفایی در کار نیست بلکه چیه؟ بلکه این غصبه.

 ما یک غصب صرف صد در صد داریم و یک سرقت صرف صد در صد داریم و بینهما. قصد غصب صرف صد در صد این است که مال کسی را که خودش بیّنه است، ارزشش بیّنه است، قصد از بردن بیّنه است تصرف دیگه، قصد از بردن بیّنه است و برنده هم بردنش بیّنه است در چهار بعد. در چهار زاویه مربع این غصب است و عرض می­شود که غصب صد در صد مطلقه.

گاهی اوقات نخیر در چهار زاویه سرّ است. خود مال یا شخص، مال مخفیست، ارزشش مخفیست، قصد از بردنش مخفیست، بردنش هم مخفیست این عرض می­شود که سرقت مطلقه است که هیچ بعد جهاری ندارد بلکه تمام ابعادش سریه.

یا بینهماست آیا بینهما صدق سرقت می­کند؟ بله. صدق غصب هم می­کند؟ بله هم غصب است و هم سرقت. غصب است در بعد جهاری و آشکاری، سرقت است در بعد پنهانی. مثلا مثال بیّن، فرشی را فرش­فروش میاد فرش کهنه می­خواد از من بخره من وارد نیستم قیمت این فرش رو، خیال می­کنم فرش کهنه است و قیمتشم کمه و حال اینکه کهنه­خرها می­دونن که فرش کهنه اگر … نداشته باشد قیمتش خیلی گرانه. این فرشی که متری ده هزار تومن می­ارزه از من می­خره متری پونصد تومن خب فرش بیّن، بردن بیّن، مقصد که خرید است بیّن اما ارزش نامعلوم، سرقت است صدق می­کنه چرا؟ برای اینکه ارزش این فرش خفیه است و شخصی که می­خرد این فرش رو بیان ارزش نمی­کند بنابراین همونطوری که ارزش خفیه است اخفا می­کند ارزش رو و بیان نمی­کند. در اینجا این فرش را که فرض کنید که صد هزار تومن می­ارزه می­خرد ده هزار تومن این سرقت کرده است نه هزار تومن رو چون یا سرقت کل است همه مال رو می­بره یا سرقت نسبیست این مالی که صد هزار تومن می­­بره می­خره عرض می­شود که صد هزار تومن ارزش دارد می­خرد ده هزار تومن نود هزار تومنش سرقته نود هزار تومن رو چه؟ روی پنهانی ارزشه. بنابراین سرقت شیء پنهان، سرقت ارزش، پنهانی ارزش، سرقت در مقصد، مقصد رو از بین بردن که چیه؟ و سرقت خود بردن، خود بردن در خفا. بنابراین یک بعدی باشد، دو بعدی باشد، سه بعدی باشد، چهار بعدی باشد همش سرقته.

و از قضا قرآن شریف در آیات دیگر سرقت را در آنچه مصطلح است استعمال نکرده است مگه این آیه که مورد بحثه. چون در سرقت می­گوید که باید مال مخفی باشد و به طور مخفی ربوده گردد. میگیم مال مخفی باشد شرطش نیست ممکن است مال بیّن باشد، جاهر باشد، ظاهر باشد و سرقت به طور مخفی باشد. مثلا أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ سرقت که بود؟ سرقت یوسف. آیا یوسف بیّن بود یا نه؟ بله، بردنش بیّن بود یا نه؟ بله، ارزشش بیّن بود یا نه؟ بله، ارزش یوسف رو برادرا نمی­دونستن؟ چون می­دونستن بردن چون یوسف بودن یوسف را و ارزشمندی یوسف را نزد پدر می­دانستند بردند. ارزش بیّن، خود یوسف بیّن، بردن بیّن، مقصد سرّ ، چطور؟ گفتن که ما می­خوایم بریم عرض می­شود که بازی کنیم و عرض می­شود که توی بیابون­ها بگردیم این حرفا  نَلْعَبْ و نَرْتَعْ ، نَرْتَعْ و نَلْعَبْ پس مقصد رو اخفا کردن، این مقصد بردن یوسف رو اخفا کردن و لذا إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ صدق کرد در بردن یوسف.

قرآن لفظ سرقت را در جایی که یک بعد خفیست و سه بعد جاهر است استعمال کرده بنابراین شما نمی­تونید تحمیل کنید به قرآن که السَّارِقُ وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ، سارق شرطش، قرآنا عرض می­کنم از نظر لغت قرآنی، سارق شرطش این است که اونچه را که می­برید مال باشد؟ و در مخبأ باشد؟ نخیر مخبأ بودن یعنی مسری بودن در یک بعد هم کافیه و اون یک بعد رو قرآن استعمال کرده أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ.

یا اینکه فرض کنید که إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ ، سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ هم در بعد دوم است که می­گوید که أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ یکی از برادران همیان زری به او امانت دادند و اون امانت را نیاورد خب این سرقت چیه؟ آیا امانت دادن بیّن نبود؟ بود، برنده بیّن نبود؟ بود اتهام البته، برنده بیّن نبود؟ بود، مقصد بیّن نبود اون­ها به عنوان امانت دادند این به عنوان خیانت به نظر اون­ها برد در نظر اون­ها البته.

خب بنابراین این مواردی که قرآن سرقت رو استعمال کرده است سرقت در مخفی بودن مال و یا شخص نبوده. خب این یک بعد. بنابراین وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ این سرقت صدق می­کند در اونجایی که یا شیئی که می­برند مخفی باشد یا وجه بردن و قصد از بردن مخفی باشد یا ارزش مخفی باشد یا بردن مخفی باشد یا دو تا یا سه تا یا چهار تا یا یکی.

(سوال) بله مثلا بله بله بله بله مثلا نیت برادران یوسف از بردن یوسف چه بود؟ مخفی بود بر پدر اگر مخفی نبود که (سوال) می­گوید … می­گوید مخفی بوده اصلا (نظر) ببینید بردن که مخفی نبود بردن، یوسف که مخفی (نظر) حالا عرض می­کنم حالا بردن مخفی در نیته دیگه. یه مرتبه بردن مخفی برده شده است (نظر) ببینید … مخفی دیگه ببینید سرقت یعنی ربودن یعنی بردن در خفا. بردن چهار بعد دارد یک آنچه را می­برند، یک بردن ، سه ارزش، چهار مقصد از بردن، هرکدام مخفی باشد تمام بردنه. بردن فرشی را که صد هزار تومن می­ارزه به عنوان ده هزار تومن این بردن مخفیست در بعد ارزش یا نه؟ بردن مخفی در بعد ارزش، بردن مخفی در بعد مقصد، بردن مخفی در خود بردن، بردن مخفی در بعد برده شده، مخفیه بردن مخفیه دیگه. یه مرتبه بردن خودش در کل جهات مخفیه، هم بردن مخفیه، هم ارزش مخفیه، هم مقصد مخفیه، هم اونی که می­برد. یه مرتبه در سه جهت یه مرتبه در دو جهت یه مرتبه در یک جهت بالاخره بردن مخفیست.

 (سوال) بله؟ نه قصد دیگه، قصد در بردن، قصد در بردن یوسف چه بود؟ (نظر) نه قصد نه قصد رو نربودن نه، ربوندن بر مبنای این قصد بوده ببینید (نظر) ببینید توجه کنید ربودن بر مبنای این قصده. ربودن چند مبنا دارد ببینید ربودن یک مبنا خودش خودش مخفی، برده شده مخفی، ارزشش مخفی، قصد شما مخفی منتهی بعضی مربوط به برنده است بعضی مربوط به برده شده.

 برده شده، برده شده دو بعد دارد، برنده دو بعد از این چهار بعد. برده شده دو بعد یک بعد خودش یک بعد ارزشش، برنده یکی بردنش مخفیست یکی قصدش مخفیست. بنابراین بردن دارای دو قسمه یکی برنده یکی برده شده. برنده دو بعد مخفی دارد برده شده هم دو بعد مخفی. دو بعد مخفی برنده، بردن مخفی، قصد مخفی، بردن مال برندست قصد هم مال برندست. برده شده، برده شده مخفی، ارزش مخفی.

بنابراین این بردن بر دو پایه استوار است یک پایه دو بعدی برنده، یک پایه دو بعدی برده شده. بنابراین این سرقت است. خریدن مالی را که مخفی می­کند ارزش را یا ارزش مخفیست یا ارزش رو مخفی می­کند این خودش سرقت است نمی­خوایم بگیم حکم سرقت داره نه سرقته لفظ سرقت در این جاریه.

حتی استراق سمع لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ * إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ

اسْتَرَقَ السَّمْعَ چیه؟ آیا مَلَإِ الْأَعْلَى مخفی بودن؟ نخیر اگر مَلَإِ الْأَعْلَى رو جاشونو نمی­دونستن شیطان نمی­رفتن پس مَلَإِ الْأَعْلَى که سخن می­گویند مخفی نیست. سخن مخفیست؟ اگر سخن مخفی باشه که نمی­شنون که پس سخن مخفی نیست، مَلَإِ الْأَعْلَى مخفی نیست بلکه چیه؟ بردن مخفیست یعنی شنیدن مخفیست. مثل اینکه دو نفرن توی یه اتاق دارن صحبت می­کنن بلند صحبت می­کنن یه نفر هست توی اتاق گوش میده دم در می­شنوه، در اینجا آیا اون اشخاصی که صحبت می­کنند مخفی­اند؟ نخیر … آیا صداشون بر کسانی که نزدیک بودند مخفی است؟ نخیر ولکن این استراق سمع می­کند. مثلا تلفن تلفنایی که استراق السمع می­کنند گوینده مخفی نیست صدا هم بر شنونده مخفی نیست اما بر دیگران مخفیست دیگران مخفی را جاهر می­کنند و استراق السمع می­کنند.

 بنابراین إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثاقب این خفا در چیه؟ خفا در گوش کردن است، خفا در بردن کلام است اما برنده کلام که خودش معلومه معلوم است بر مَلَإِ الْأَعْلَى ، مَلَإِ الْأَعْلَى بر او معلوم است صدا هم معلومه ولکن ممنوعند که صدا را بشنوند چون ممنوعند شرعا صدا را بشنوند بنابراین شنیدن صدا دزدیست پس دزدی در یک بعد در دو بعد در سه بعد در چهار بعد همه دزدیست.

بحث دیگر آنچه مورد استراق واقع می­شود و مورد دستبرد واقع می­شود مگه باید مال باشد حتما؟ نخیر مال است، شخص است، نوامیس است خمسه، استراق عقل، استراق عقیده، استراق ناموس، استراق مال، استراق نفس پنج ناموسی که انسان دارد همه مورد استراق می­توانند باشند .

منتها استراق چند جوره. مثلا استراق عقل: با کسی جوری صحبت می­کنند استخفاف می­کنند عقلش رو، عقلش رو به زمین می­زنند که تعقل نکند این استراق عقله.

استراق عقیده: با قدرت بیان با قدرت برهان طرف را مغلوب می­کنند که عقاید صالحش­ از بین بره. عقیده شایسته کسی را با برهان و مغالطه گرفتن استراق ناموس عقیده است.

استراق عرض می­شود که ناموس: میرن زنی را می­دزدن و این زن حاضر نیست استراق ناموسه یا در بعد عمل جنسی یا در بعد سایر اعمال که اونهام مقدمات جنسیست.

استراق مالم معلومه و استراق نفس. استراق نفس هم دو بعد دارد. یکی کسی را می­دزدند و می­برند می­کشند استراق با قتله. گاه نخیر او را می­دزدند و نه در اختیار قرار میدن یعنی انسانی که در اختیار خودش است اگر بالغ است یا در اختیار اولیایش است اگر بالغ نیست از اختیار خود و از اختیار اولا خارج می­کنند و سارق به اختیار خود میذاره اینم سرقته سرقت نفسه. یوسف را دزدیدند یوسف که در اختیار خود و در اختیار پدر بود از هر دو اختیار خارج کردند و با اون سرقت یک بعدی که مقصد چیست با اخفا مقصد یوسف را بردند و اون بلا را سرش عرض می­شود که آوردند که سال­ها طول کشید.

 بنابراین سرقت در بعد اول و در بعد دوم معلوم شد، در بعد سوم متهم به سرقت ناموس جان، ناموس عقل، ناموس عقیده، ناموس ناموس، ناموس مال همش سرقت است. و چرا شما منحصر می­کنید آیه رو وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ به سرقت مال؟ با اینکه قرآن نص در سرقت شخص هم دارد و اگر در سرقت مال قطع ید جارحه است در سرقت نفس بالاتره.

و سرقت نفس دو بعد داره یا سرقت نفسیست که کشتن این آدم است فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا ید حیاته و این ید حیات قطع میشه و اگر نخیر کشتن انسان نیست بلکه صرف از اختیار بردن از اختیار دیگران سلب کردنه و در تصرف آوردنه مثل ماله مالی را که انسان می­دزدد از تصرف مالک خارج می­کند به تصرف خودش میاره و اینجا قطع یده. بنابراین اگر شخصی را که ارزشش بیشتره اگر عبد باشه که ماله اگرم عبد نباشه مال­تر از ماله، شخصی که ارزشش از مال بیشتره و از عبد بیشتره اگر بدزدند اختیار او را سلب کنند حریت او را سلب کنند اختیار ولیشو سلب کنند در اینجا قطعیت نباشد؟ بحث خواهد آمد ولی نباشد نمیشه قرص گفت نباشد. بنابراین سرقت در کل ابعاد خمسه نوامیس هست.

خب أَيْدِيَهُمَا ، اولا أَيْدِيَهُمَا چرا فرمود؟ یدیهما نفرمود؟ در آیه وضو عرض می­شود که فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ اینجا وَأَيْدِيَكُمْ یعنی کعبین چرا؟ اگر الی الکعب بود یک پا شستن مسح کردنش کافی بود ولی کعبین بود دوتا.

در اینجا نفرمود که وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا یدیهما، اگر یدیهما بود دو دست باید قطع میشد چون تثنیه بر هر فردی از افراد جمع می­خوره. یدیهما، هما سارق و سارقه است سارق کسی که سرقت می­کند تمام تمام اجزا. سارقه سارق مردی که سرقت می­کند سارقه زنی که سرقت می­کند. مردهایی که سرقت می­کنند، زن­هایی که سرقت می­کنند آیا یدی دارند یا ایدی؟ ایدی دارند چون جمع در جمعه ولکن اگر یدیهما بود یعنی یدین هر فردی را. مثل اینکه می­گوید شما به دو چراغ قرمز که رسیدید دست راست، یعنی چراغ دوم قرمز ، اگر گفتن به چراغ قرمز دست راست یعنی چراغ اول قرمز.

 در اینجا هم وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ یعنی کعبین دو پای هر فردی . در اینجا هم همینطوره، در اینجا عرض می­شود که وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا یدیهما نفرمود پس ایدی فرمود ایدی جمع است در مقابل جمع یعنی از هر فردی یک دست، نه از هر فردی دو دست. این نکته اول.

نکته ثانی: اگر یدیهما می­فرمود اضافه بر اینکه این نکته از بین می­رفت ید ظاهر مراد بود ولی ایدی اینطور نیست. ایدی هم ید جارح رو می­گیره هم نیروهای دیگر رو می­گیره. مثلا سرقت بارز کرد به خانه­ای وارد شد که حق ورود در آن خانه ندارد و گشت و تفریح کرد و خوابید و رفت بیرون و چیزی هم ندزدید این سارق هست یا نه؟ خب بله برای اینکه در ملک مردم تصرف کرده است خفیتا، فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا پا رو قطع کنیم؟ نگذارید بیاد دیگه، نگذارید بیاد.

کسی که وارد است بیرونش کنید، کسی که وارد بوده است تنبیهش کنید، کسی که می­خواد وارد بشه راش ندید. ایدی تمام نیروها رو می­گیرد مثلا اگر سرقت با چشم است کسی با چشم سرقت ناموسی می­کند ید چشم را که نیروی دیدن است بگیرید جلوش پنجره بذارید یا مانع بشید مانع بشوید از اینکه سرقت ناموسی کند. پس ید در انحصار ید جارحه نیست و ید در قرآن شریف در کل استعمالاتش اکثرا یا ید علم است ، ید قدرت است، ید مال است، ید نعمت است، ید نقمت است. ید که استعمال در جارح بشد در قرآن شریف خیلی خیلی کمه.

بنابراین فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا  این أَيْدِيَهُمَا فرق می­کند یا ید جارحه است که با ید جارحه مال دزدیده یا شخص دزدیده قطع یده یا ید بصر است، ید سمع است که استراق سمع است، ید … است، ید مال است، ید حال است، ید دزدیدن عقیده است که منطق و برهان است، ید دزدیدن عقل است، ید دزدیدن نفس است هر یدی به مناسبت خودش فَاقْطَعُوا.

قطع هم سه بعدیست. عرض کردیم که السَّارِقُ یا در حال، هر سرقتی، یا در گذشته یا اشراف بر استقبال.

 (سوال) اونچه را که سرقت کرده، ببینید آن یدی که اگه ید چشم سرقت کرده جلو چشم، ید گوش جلو گوش، ید عورت جلو عورت، ید پا جلو پا، ید دست جلو دست، ید فکر (سوال) نخیر ایدیهما نخیر ایدی ید در مقابل جمعه ببینید کما اینکه  إِلَى الْمَرَافِقِ چرا مرافق فرمود و کعبین؟ (سوال) بله؟ اونم همینطوره اونم همینطوره ایدیهما ایدیهما چی؟ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ ، أَيْدِيَكُمْ دست­های کل است (نظر) دو سه دلیل دیگه دو سه دلیل دیگر داره دو سه دلیل دیگر داره دلیل دیگر داره … بله بله بله.

حالا بنابراین این جمع در مقابل جمع مقداری که فهمیده میشد عرض می­شود که فرده یعنی صدق فرد کافیه. مصداق مفرد کافیست برای اینکه صدق فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا .

بنابراین السَّارِقُ تمام سرقت­ها، یک بعد، دو بعد، سه بعد، چهار بعد یا دو یا سه که هفت هشت قسم میشه سرقت.

 (سوال) اصن نبودید شما ما بحث کردیم … (نظر) ببینید عرض می­شود که اگر فاقطعوا یدیهما بود (نظر) صبر کنید دو دست بود اگر فاقطعوا یدی اگر منظور دو دست بود باید یدیهما باشه یا نه؟ (نظر) نخیر منظور اگر دو دست باشه کعبین دیگه، چون دو کعب مراد است کعبینه ولکن در قتل عرض می­شود مرافقه چرا؟ برای اینکه هر دست چند مرفق دارد. اگر هر دستی یه مرفق داشت مرفقین بود ولی چون هر دست سه مرفق داره مرافقه.

(سوال) توجه کنید شما توجه کنید توجه کنید بله ایدیهما ببینید مرافق مگه نفرمود؟ مرافق تمام مرفق­ها، کل مرافق شما چی میشه؟ مرافق دو دست (نظر) درسته پس همه رو گفته پس از مرافق درمیاریم دو دست رو. دو دست رو از مرافق درمیاریم (سوال) از ایدیکم در نمیاریم.

خب بنابراین این فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا یدیهما نیست خب یدیهما نبودن دو نکته دارد که عرض کردیم تکرار نمی­کنیم.

حالا بنابراین سرقت هر چه باشد در هر بعدی از ابعاد باشد، مسروق هرچه باشد امر به قطع ید است. قطع ید از باب نهی از منکر در حال حاضر. قطع ید گذشته که گذشته استمرار دارد و توبه نشده اگر مال است و اگر شخص است که قطع یده و اگر چیز دیگر است جلوگیری. قطع ید نسبت به مستقبل که شخصیست که الان آمده می­خواد سرقت عقیده کند، سرقت جان کند، سرقت مال کند، سرقت عرض کند، سرقت چه کند الان در اشراف است وسایل و مقدمات رو فراهم کرده اینو باید که قطع کنیم جلوگیری کنیم.

پس قطع یا دفع است یا رفع است یا توقف دادن است. رفع است راجع به مالی، عرض می­شود که دفع است راجع به آینده و توقف دادن است راجع به حال.

حالا آیا از جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ چی می­فهمیم؟ جَزَاءً بِمَا كَسَبَا یعنی که گناه کردند. کسی که سرقت کند یا دستش یا پاش یا چشمش یا عقیده هرچه گناه کرده دیگه. کسی که به طور خفی البته به طور جهر حرامه معلوم است. به طور جهر مردانگیست در تصرف، به طور عرض می­شود خفا نامردیست در تصرف چون اگر جهرا بخواد مال کسی را بگیرد اون دفاع می­کنه و اما اگر به طور سری بخوان بگیرن نیست که دفاع کنه پس این نامردیست.

این نکته … هم عرض کنم که بعد بقیشو فردا. آیا در باب سرّ که شما به طور سرّ مثلا مالی را مالی را که آقایون می­گویند که باید در مخبأ  باشه، اگر مالی را به طور سرّ می­دزدد سرّ از که؟ سرّ از همگان ؟ پس شاهد از کجا میاد؟ سرّ از مالک فقط؟ فقط سرّ از مالک است از همگان نیست؟ ما عرض می­کنیم که سرّ دو بعد دارد (نظر) این جوابشه جواب حرف این است که سرّ دو بعد داره. یک سریست که از شخص مالک است فقط، دیگران هزارتام بیارند مانعی ندارد اینم سرقت است اما سرقت المال. اما سرقت کامله این است که نه مالک نه غیرمالک چون اگر مالک ببیند نمیگذاره، غیرمالکم ببیند نمیگذاره. مالک در بعد اول مانع می­شود فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا و غیرمالک در بعد دوم وظیفشه که مانع بشه. بنابراین سارق کسیست که در هر دو بعد سرقت دزدی می­کند مال رو.

 اگر مخبأ رو قبول کنیم به طور سری می­دزدد یا مال در سرّ است یا دزدی در سرّ است یا مقصد سرّ است … سرّ . ولی این سری که هست یا یک بعدی یا دو بعدی یا سه بعدی چهار بعدی این سرّ از که؟ سرّ از مالک و از دیگران برای اینکه مانع نشن. وقتی که سرّ از مالک … شاهد از کجا میاد؟ شاهد الله بختکی میاد دیگه. شاهد برای اینکه فرض کنید در خانه رو باز می­کنند می­خوان بدزدن اون هم خانه­های قدیم خانه­های قدیم که در و پیکر درستی نداشته بالاخره اشخاصی اگر احیانا عبور کنند این آدم در معبری دزدی کرده به خیال اینکه کسی نیست ولیکن اشخاصی عبور می­کنن شهادت میدن بنابراین شهادت گرچه در اینجا بسیار کم است مانند زنا. در بعد زنا شهادت بسیار کم است ولی اسلام خواسته است جلو این کم را هم بگیرد که جامعه اسلامی اینطور استهتار و بی­بند و باری نداشته باشد.  

در دزدی هم همینطوره در تصرف مال مردم قطع ید نیست ولکن در تصرف وقیحانه مال مردم در جایی که جدیت دارد شخص سارق که معلوم نباشه ولی جایی که احیانا معلوم است و کسانی گذر می­کنند و میرن شهادت میدن.

خب تتمه مطلب برای فردا.

(سوال) نکاله جلوی شهوت رو گرفتن نکال نیست؟ (نظر) صبر کنید نه نه این­ها جزا مراتبی داره یک جزا … نیست یک جزا این است که کسی آمده داره غذای شما رو می­خوره جلوشو می­گیریم گرسنمونه این جزاست ولو نکال نکاله ببینید نکال که همش صد در صد که نیست که، نکال در صده. نکال کم نکال متوسط نکال زیاد.

(نظر) نکاله مقدمات، نکاله چرا، صبر کنید چرا ، حال و مال و وقت و فرصت و اینا رو مصرف کرده اومده ماشین آورده بی­خوابیده کشیده درو باز کنه نکاله (نظر) چرا جزا نیست؟ آیا جزا متعدی جلوگیری هست یا نیست؟ اولین جزا جلوگیری هست یا نه؟ اولین (نظر) ببینید صبر کنید اولین جزا در شخص منکر انجام میدید چیه؟ اولین جزا نهی از منکر لفظی، بعد عدم معاشرته، بعد جلو گرفتنه. … جلو گرفتن تو تمام این­ها جزاست منتها جزا مراتب داره. جزا مراحل دارد کما اینکه عرض می­شود که ثوابم مراحل دارد.

بنابراین ما میگیم که جمع جزا من الله عرض می­شود که نَكَالًا مِنَ اللَّهِ این جمع تمام وسط و دانی و عالی و اعلی رو … رو همه رو شامله. بله اگر جَزَاءً منحصرا جزا و نکال منحصرا بر منع بود درسته ولکن وقتی که جَزَاءً شامل تمام ابعاده ولو ابعاد ضعیف هم جزاست دیگه. منع از دزدی کردن این جزاست و نکاله. نَكَالًا مِنَ اللَّهِ چوب دو سر خداست که شما آزاد این شخص آزاد نباشد این مال را بدزدد ببرد … کند یعنی اهتمامشو وقتشو همتشو مقصدشو همه عرض می­شود که نخ بر باد میشه.