جلسه هفتصد و هفتاد و هشتم درس خارج فقه

حدود و تعزیرات (مفسد فی الارض)

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

باز مطلبی پیرو مطلب دیروز درباره نظر در احادیث قبولاً و رداً.

البته مورد بسیار بسیار تعجب است که این همه ثقات و علما و فضلا و عدول که این همه روایات از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اهل بیت نقل کرده­اند اینا جعل کرده باشند نمیشه همچین چیزی. جعل مال کافر است یا فاسقی که محارب با الله و رسول باشد در شرعیات و اسلامیات.

 و چطور می­شود این همه اصحاب، این همه تابعین، این همه ثقات و عدول و لاسیما این همه علما خلفند و سلفند روایاتی را نقل کرده باشند که بر خلاف کتاب الله است. آیا اکثریت مطلقه روات و علما و نقله احادیث اکثریت مطلقه مقصر بودند؟ مخالف کتاب الله بودند؟ در نقل احادیث از مصادر وحی دقت نکرده­اند؟ این ان قلت قلت.

نقل حدیث در چند بعد از ابعاد منحصر است یا اکثریت دارد. اصولا کسانی که از رسول الله صلوات الله و سلام علیه یا از هر یک از ائمه هدی علیهم السلام حدیث می­شنیدند آیا در اون مجلس می­نوشتند؟ آیا کاتب زیاد بوده؟ با سواد زیاد بوده؟ وسیله نوشتن زیاد بوده؟ الان که وسیله نوشتن دروس و مطالبی که القا می­شود زیاد است اینطور معمول نیست که اکثرا بتواند بنویسند. بنابراین به وسیله شنیدن و حفظ کردن احادیث را دریافت می­کردند و نقل می­کردند.

بعد اول دریافت احادیث از مقام مقدس عصمت و طهارت بعد سمعی بوده است و بعد دوم که اضعف است و اقل است بعد کتبی بوده است ولکن کسانی که می­شنیدند حدیث را یا با دقت می­شنیدند یا به طور عادی می­شنیدند و در هر دو صورت چه با دقت بشنوند و چه به طور عادی بشنوند کسانی که از اون دسته اول می­شنوند باز یا با دقت از روات احادیث می­شنوند یا به طور عادی می­شنوند. این چهار قسم.

و همچنین کسانی که حدیث را در القا دروس رسول الله صلوات الله علیه و ائمه معصومین می­نویسند یا با دقت می­نوشتند یا عادی می­نوشتند، این دسته اول. و دسته دوم و دسته­های بعدی و دسته­های بعدی که از دسته درجه اول نقل حدیث می­کردند در کتاب­هاشون، در نوشتجاتشون یا باز با دقت بوده است یا به طور عادی بوده است.

حالا در هر صورت از این صوری که عرض کردیم یا اینکه شخصی که حدیث را می­شنود دقت می­کند در تطبیق با قرآن یا دقت در تطبیق با قرآن نمی­کند. دقت نکردنش یا قصورا است و یا تقصیرا و حتی دقت کردنش یا قصورا است و یا تقصیرا.

مرحله سوم: حدیثی را که راوی از امام بل واسطه بلا واسطه می­شنود یا حدیثیست که تقیتا وارد شده است یا برای بیان حقیقت وارد شده. کسی که حدیث را می­شنود یا دقت می­کند که تقیه است یا نیست یا دقت نمی­کند قصورا یا تقصیرا.

چهارم: حدیثی را که از رسول الله صلوات الله علیه می­شنوند احتمالا حدیث منسوخ است به قرآن احتمال دیگر منسوخ به قرآن نیست. چه راوی از خود رسول الله صلوات الله علیه شنیده باشد و چه راوی از ائمه، منتها راوی­ای که از رسول الله می­شنود احادیثی که از رسول الله صلوات الله علیه وارد است در قطع رجلین زیاد است شیعتا و سنتا ولکن با توجه به آیه مائده که نسخ کرده است قطع رجلین به نص مسح رجلین یا با توجه این کار را کرده­اند یا بدون توجه و بدون دقت احادیثی که قطع رجلین است.

اما احادیثی که از ائمه هدی علیهم السلام می­شنوند، این احادیثی که از ائمه هدی می­شنوند که امام صادق فرمود که رسول الله چنین می­کرد نه خود امام چون اگر خود امام حکمی را در زمان خودش و به عنوان بعد از وفات رسول بگوید این قابل ناسخ بودن نیست و قابل منسوخ بودن هم نیست چون ناسخ و منسوخ در قرآن است اولا و در سنت است ثانیا. اگرم در سنت باشد سنت منسوخ به قرآن است و نه ناسخ قرآن. اما در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام بعد از انقطاع وحی اینطور نیست که امام صادق حرفی بزند که نسخ کند قرآن رو یا امام صادق حرفی بزند که نسخ کند سنت رسول الله را یا امام صادق حکمی بدهد که نسخ کند حکم امام باقر را. ناسخیت و همچنین منسوخیت در بعد مقام عصمت بعد از رسول صلوات الله وجود ندارد.

بنابراین بعد پنجم این است که حدیثی را که از رسول یا از یکی از ائمه من آل رسول می­شنود احتمالا این حدیث منسوخ است، احتمالا حدیث ناسخ است. احتمال ناسخ و منسوخ در زمان ائمه نیست ولی احتمال ناسخ و منسوخ در زمان رسول است. در زمان رسول حدیثی را شنیده است یا امامی از ائمه حدیثی رو از رسول نقل کرده که این حدیث در زمان خودش منسوخ نبوده ولی بعدا یا با سنتی که بعدا آمده است یا با نص ظاهری از قرآن نسخ شده. حدیث منسوخ را امام علیه السلام نقل می­کند و ناسخ را یا تبیین نمی­کند یا تبیین کرده است و راوی نشنیده.

ششم: ششم بعد تقطیع است. احیانا بخشی از حدیث را می­شنود و بخشی را نمی­شنود یا تمام بخش حدیث رو می­شنود بخشی یادش می­موند و بخشی فراموش می­کند. و همچنین در نقل در نقل که طبع اجتماع است یا نقل کل حدیث نمی­کند یا نقل بعض حدیث می­کند.

هفتم: هفتم تلحیق. احیانا به خیال اینکه فلان جمله جزو حدیث است اضافه می­کند یا تقصیرا و یا قصورا تلحیق.

 بعد از کل این مراتب که موجب اختلاف در احادیث است جعل است. البته از میان مسلمان­ها غیر منافقین، غیر کفاری که مسلمان شده­اند ظاهرا برای تخریب کردن دین، از میان مسلمان­ها بسیار بسیار افراد کمی هستند که عنادا جعل کنند یا اینکه روی عوامی جعل کنند مثل احادیثی که راجع به مناقب امیرالمومنین علیه السلام جعل کرده است شیعه به خیال اینکه مناقب است. حدیث رد الشمس از این قبیل است و احادیث دیگری که منافی با مقام عصمت است و حتی عدالت است از این قبیل است و احادیثی که ترجیح می­دهد امیرالمومنین علیه السلام رو بر رسول الله از این قبیل است و احادیثی که پیغمبر را سهیم در تشریع می­داند از این قبیل است همش عنادا نیست، جهالتا قصور تقصیر و تقصیر قصور است.

بنابراین جواب از این سوال که اول عرض کردیم چرا در میان احادیث ما تناقضاتی وجود دارد؟ تباینات، تناقضات، بر خلاف عقل، بر خلاف علم، بر خلاف حس، بر خلاف کتاب، بر خلاف سنت چرا وجود دارد؟ با اینکه روات احادیث نوعا از فضلا بودند ولاسیما علمایی که این روایات رو نقل می­کنند، مراجع و مجتهدین و عدولی که این روایات رو نقل می­کنند چرا و چرا و چرا این تضادات و تناقضات هست؟

عرض می­کنیم بنا بر اون تقسیمی که عرض کردیم چون آقایون نوعا به متن نظر ندارند به سند نظر دارند. اگرم احیانا به متن نظر دارند به خود متن نظر دارند به محور و محک متن که مقایسه باید کرد عرض می­شود که متن را بر قرآن توجه ندارند.

بنابراین سر جمع آقایونی که نقل احادیث کردند که بسیاریش غلط است، بسیاریش با خود متناقض است، با عقل تناقض دارد، با حس تناقض دارد، با علم تناقض دارد، با خارج تناقض دارد، با کتاب تناقض دارد و با سنت تناقض دارد این بین قصوره و تقصیره.

ولکن این اشکالات هرگز در کتاب نیست. در کتاب الله اشکال بعضی را شنیدن بعضی را نشنیدن، خوب شنیدن بد شنیدن، دقت کردن و دقت نکردن، تقیه است، جعل است، تقطیع است، این عیوب ده پونزده­گانه­ای که برشمردیم در کتاب الله هرگز وجود ندارد. از این جهت است که بلایی که مسلمین به آن مبتلا شده­اند در بعد مراجعه به حدیث فقط و بین توجه قرآن زیاد است.

 البته در تقاصیری در تقصیراتی کل نقله این احادیث چه نقله­ای که برای مجتهدان نقل کرده­اند و چه خود مجتهدان فتوا داده­اند یک تقصیریست که کلا درش اشتراک دارند. تقصیر بالا باشد متوسط باشد پر رنگ باشد کمرنگ باشد و اون این است که شما که در کافی، در من لا یحضر، در تهذیب، در استبصال، در وسائل، در جاهای دیگر شما شیخ حر عاملی، شما محمد بن یعقوب کلینی، شما شیخ طوسی، شما ابن بابویه قمنی و شما و شما و شماها در چهار هزار و چهارصد و چهار منبع حدیثی حدیث نقل می­کنید برای چه احادیث متناقض رو نقل می­کنید؟ برای چه احادیثی بر خلاف نص یا ظاهر کتاب است نقل می­کنید؟

این برای چه جوابش این است که توجه نداشتن به کتاب است، کمرنگ بودن استدلال به کتاب است، کنار بودن کتاب الله است. بنابراین اکثریت مسلمون­ها مقصرن. گروهی هستند که قاصرند مقصر نیستند. راوی بقال، راوی عطار، راوی هر چه، راوی هر که، سوادی نداشته اطلاعی نداشته پای منبر درس امام صادق یا ائمه دیگر علیهم السلام محدود نبوده است هر کس می­رفته است و می­شنیده است خب نقل می­کرده. این آدمی که نماز جماعتش ترک نمیشه، روزه­اش ترک نمیشه، عادل است فلان ولی جاهل است این آدم حدیث نقل می­کنه از این آدم انتظار نیست که به کتاب الله مراجعه کنه. به کتاب الله مراجعه کردن مراجعه موضوعیست و این مراجعه موضوعی احاطه کلی لازم دارد و بسیار کمند علمایی که چنین باشند و اون بسیار کم حجتند. بنابراین کسانی که احادیث را نقل کردند در بعد ده پونزده اشکالی که عرض کردیم بین قاصرٍ و مقصرٍ یا قاصرٍ و مقصر و مقصرٍ و قاصر.

 و می­خوایم از تمام این قصورها، تقصیرها، شنیدن­های غلط، جعل­ها، ناسخ­ها، منسوخ­ها، از تمام این تلحیقی­ها، تحقیق­ها، عرض می­شود تقلیدها و تقطیع­ها و اضافه­ها از همه این­ها خلاص بشیم. خلاص شدن از این­ها این است که ما در کل احکام حداقل در واجبات و محرمات به کتاب الله مراجعه کنیم. ما فعلا در واجبات و محرمات فقهی داریم بحث می­کنیم. واجبات و محرمات عملی حد اقل تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ قرآن بیان واجبات و محرمات عملی هست یا نه؟ البته عقیدتی هم هست. واجبات و محرمات عقیدتی هم مشمول تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ در بعد اول هست ولکن در بعد ثانی و به دنبال بعد اول واجبات و محرمات عملی هم در کار هست.

بنابراین آنچه در قرآن تحریم نشده است حلال است، آنچه در قرآن واجب نشده است واجب نیست و لذا در بعضی از ابواب فقهی ما یا کل باب رو میذاریم کنار یا اکثریت روایت رو یا مقداری از روایت که مخالف است با نص یا با ظاهر کتاب الله.

با این مقدمه این احادیث که ما می­خوانیم احیانا کل حدیث رو رد می­کنیم و احیانا بعض حدیث رو اینطور نیست که بگیم که راوی این حدیث ملحد بوده، فسق صریح داشته، منافق بوده، توجه نداشته توجه نداشته چون محور کتاب الله نبوده گرچه علماشون، فضلاشون مقصر هستند با مراحل گوناگونی که بدون مراجعه به کتاب الله حدیث را نقل کردند در کتب استنباطی و در کتبی که مرجع فقها و علماست. اما اینطور نیستش که تمام یکسان باشند در اشتباه، تمام یکسان در اشکال. یا اینکه تمام احادیثی که بر خلاف کتاب الله و بر خلاف سنت رسول الله هست اینا جعل باشد نخیر جعل یک بعد از ابعاده. بله این جعلی که یک بعد از ابعاده یا جعل است عنادا از منافقین یا جعل است روی دوستی بیجا دوست عمر به نفع عمر، دوست علی به نفع علی احادیثی بر خلاف کتاب الله و سنت رسول الله جعل می­کند.

 کما اینکه از قاعده یهودیا این است که القایه تبرر الوسیله میگن که اگر غرض انسان غرض شایسته­ای باشه وسیله هر قدر هم دروغ باشد غرض توسل است. این شیعه جاهل و نادان و یا سنی جاهل و نادان غرض بردن عمر است به درجه بحث از وحی چون غرض اینه و تشخصی غلطش اینه بنابراین گر و گر روایت جعل کردن که مثلا از جمله روایات پیغمبر اکرم صلوات الله علیه در جلسه­ای بودند و چند تا زن می­خواندند و می­خندیدند و سرود می­خواندند و آواز می­خواندند و دست می­زدند … علی آمد خب ادامه دادند، ابوبکر آمد ادامه دادند، عثمان آمد ادامه دادند، عمر آمد دست برداشتند بعد پیغمبر اکرم خندید عمر گفت چرا یا رسول الله خندیدید؟ فرمود برای جلالت مقام تو، چقدر با تقوایی برای اینکه این­ها اون کارهایی می­کردند علی اومد دست بر نداشتند، عرض می­شود که ابوبکر اومد عثمان دست بر نداشتند تو اومدی دست برداشتند.

ببینید این حدیث را کی جعل می­کند؟ یا عنادا جعل می­شود یا از باب دوستی خاله خرسه. کذلک نسبت به ائمه علیهم السلام مخصوصا امیرالمومنین علیه السلام روایاتی که احیانا عرض می­شود که بر خلاف کتاب است و سنت است و بر خلاف موازین اصلی مقبول و مصدق ماست بین دو حاله یا عنادا منافق جعل کرده منافق عالم جعل کرده چون واویلا است کسی عالم باشد بخواد خراب کنه درست خراب می­کنه یا نخیر جاهله روی جهلش و روی علاقش به علی و یا عمر و یا یکی دیگر از ائمه علیهم السلام یا خلفا این جعل می­کنه میگه القایه تبرر الوسیله.

بنابراین این احادیثی که می­خونیم جای تعجب است و تعجب نیست. جای تعجب است چرا نقل کرده­اند؟ جای تعجب نیست برای اینکه اون موارد و تقاسیمی  که عرض کردیم یا بد شنیده است یا بد نوشته است یا تقیه بوده حواسش جمع نیست، ناسخ بوده حواسش جمع نیست، منسوخ بوده حواسش جمع نیست یا جعل بوده حواسش جمع نیست، حواسش جمع نیست نیست بین جاهل و عالم سر جمع مقصرند به درکات مختلفی و به مراحل گوناگونی کسانی که حدیث نقل کردند و … به کتاب الله عرض می­شود که نکردند.

حالا حدیث دوم: حدیث اول که دیروز خوندیم و مقداری ایراد داشتیم.

حدیث دوم صفحه 533: عن علی بن ابراهیم قمنی عن محمد بن عیسی عن یونس عن یحیی الحلبی عن برید بن معاویه صحیحه هستند لزومی هم نداره بگیم … غلطه برای اینکه مطلب درسته.

 قال سألت أبا عبد الله عن قول الله عزوجل إنما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله قال ذلک الی الامام یفعل ما شاء

ابتداش آدم تعجب می­کنه. امام یعنی امام معصوم اولا، امام یعنی حاکم شرع و قاضی شرع با شرایطش ثانیا. این ذلک الی الامام یعنی يُقَتَّلُوا، يُصَلَّبُوا، يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ این­ها الی الامامه. انسان تعجب می­کنه چطور؟

 قلت فمفوض ذلک تفویض شده است به امام که عرض می­شود چه بکشد قتل و صلب و قطع أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ و يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا ، يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضه در کل مراحل؟

 قال لا ولکن نحو الجنایة. نحو الجنایة هم حکما و هم موضوعا چون این جنایات درکاتی دارد و در یک مرحله واحده نیست جزاش هم درکاتی دارد.

یا جزا درکاتش به حساب عمل و جنایتی که در درکات است منصوص است، حد است، تعزیر است یا منصوص نیست. اگر منصوص است به منصوص عمل می­کنیم، اگر منصوص نیست اگر حد اعلاست بالاتر از نصه، اگر حد ادنی است غیر از این سه مرحله­ای که يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ. این حدیث بسیار بسیار حدیث خوبیست نحو الجنایة.

حدیث سوم: عن جمیل بن دراج قال سألت أبا عبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ تا  أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ الی آخر الآیة أی شیء علیه من هذه الحدود التی سمی الله عزوجل قال ذلک الی الامام إن شاء قطع و إن شاء نفی و إن شاء صلب و إن شاء قتل چی شد؟ قال ذلک الی الامام إن شاء قطع از کجا گرفته؟ و إن شاء نفی از آخری گرفته و إن شاء صلب از وسطی گرفته و إن شاء قتل اولیو گرفته قاطی کرده

قال قلت النفی إلی أین حالا نفیش نفی به کجا؟ قال من مصر الی مصر آخر و قال إن علیاً نفی رجلین من الکوفة الی البصرة.

این إن شاءها اگر به خود حدیث نگاه کنیم إن شاء … کامل است ولکن با حدیث قبلی که بر مبنای این آیه است ذلک نحو الجنایة ولکن نحو الجنایة.

حدیث چهارم: عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ الْآیَهَ فَمَا الَّذِی إِذَا فَعَلَهُ اسْتَوْجَبَ وَاحِدَهً مِنْ هَذِهِ الْأَرْبَعِ اربعه دیگه چون چهارمیش او يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضه

فَقَالَ إِذَا حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ سَعَی فِی الْأَرْضِ فَسَاداً فَقَتَلَ قُتِلَ بِهِ جمع کرده، إِذَا حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ سَعَی فِی الْأَرْضِ فَسَاداً فَقَتَلَ قُتِلَ بِهِ خب جمع لازم نیست اگر فقط حارب الله… و رسول نباشد قُتِلَ، اگر حارب رسول الله که زمینه الله رو قبول دارد قُتِلَ، اگر هیچکدام نیست سَعَی فِی الْأَرْضِ فَسَاداً سرقت مسلحانه کنه مسلحم کنه قُتِلَ نیست بلکه تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ. خب پس این رو باید اینطور توضیح داد

وَ إِنْ قَتَلَ وَ أَخَذَ الْمَالَ قُتِلَ وَ صُلِبَ یعنی چه؟ اگر آدم کشت و مال گرفت سارق مسلح است سارق مسلحی که هم مال گرفت و هم آدم کشت قُتِلَ وَ صُلِبَ میشه؟ هم بکشند و هم دار بزنند؟ برای اینکه اگر کشتند دیگه دار چیه؟ اگر دار زدند کشتن چیه؟ (سوال) بله؟ … می­دونم، جمعش چجوره؟ برای اینکه هم صُلِبَ قتله هم قُتِلَ مطلق قتله پس قُتِلَ وَ صُلِبَ یعنی چه؟ این قُتِلَ وَ صُلِبَ اولا قتل مال حارب اللّهه، صلب مال حارب رسول اللّهه و عرض می­شود که تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ مال سرقت مسلحانه است منتها در سرقت مسلحانه اگر اضافه­ای نباشد تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ اما اگر در این سرقت مسلحانه قتل باشد قتلم هست. منتها اولا تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ بعد قتله. این جمعش میشه جمع دو حد میشه.

 ولکن جمع بین عرض می­شود که وَ إِنْ قَتَلَ وَ أَخَذَ الْمَالَ قُتِلَ وَ صُلِبَ جمع بین قتل و صلب دو اشکال دارد. اینکه نمیشه اصلا قتل قتله، صلبم قتله وانگهی اگرم بشه اگه بشه اینجور اینو الان به دار بزنند و در دار زدنش در حالی که این بند رو به گلو انداختند و داره خفه میشه در حال خفه شدن بکشنش این هم قتل است هم صلبه ولکن این دومیش هم قابل قبول نیست. در مرحله أَوْلَى که قتل و صلب قابل جمع نیست. در مرحله­ای که قابل جمع باشد چرا صُلِبَ ؟ برای اینکه اینجا فقط قتل است و گرفتن مال است. چون قتل کرده قتل است و چون مال برده گرفتنه ماله اما جمع بین قتل و صلب چرا؟

بعدش وَ إِنْ أَخَذَ الْمَالَ وَ لَمْ یَقْتُلْ اگر سارق مسلح اخذ مال کرده و آدمی رو نکشته

 قُطِعَتْ یَدُهُ وَ رِجْلُهُ مِنْ خِلَافٍ خب این درسته اخذ مال کرده قتل نکرده قُطِعَتْ یَدُهُ وَ رِجْلُهُ مِنْ خِلَافٍ (سوال) من خلاف دست راست و پای چپ (سوال) سارق مسلح، اگر سارق عادی باشد فقط یده اما سارق مسلح به حساب سلاحی که اضافه شده قُطِعَتْ یَدُهُ وَ رِجْلُهُ طبق نصه دیگه.

وَ إِنْ شَهَرَ السَّیْفَ شمشیر داشته سلاح داشته

وَ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ سَعَی فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَ لَمْ یَقْتُلْ وَ لَمْ یَأْخُذِ الْمَالَ جمع کرده محاربه با الله، محاربه با رسول، سعی فی الارض فسادا

وَ لَمْ یَقْتُلْ وَ لَمْ یَأْخُذِ الْمَالَ نُفِیَ مِنَ الْأَرْضِ خب چرا؟ اگر حارب الله به معنایی که ما فهمیدیم همون کافی بر قتله، اگر حارب رسول الله به معنایی که فهمیدیم کافیه برای قتلش، اگر سعی فی الارض فسادا سرقت مسلحانه­ایست که وَ لَمْ یَأْخُذِ الْمَالَ است مالی ندزدیده اینجا نفی من الارض صحیحه.

اگر سرقت مسلحانه است مال برده اینجا تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ اما اگر سرقت مسلحانه است نه مال برده نه حال برده نه کسی رو کشته نه مال برده در اینجا نفی من الارض است. نفی هم به حساب معاصیش.

حدیث پنجم: عَنْ عُبَیْدِ بْنِ بِشْرٍ الْخَثْعَمِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَاطِعِ الطَّرِیقِ وَ قُلْتُ النَّاسُ یَقُولُونَ إِنَّ الْإِمَامَ فِیهِ مُخَیَّرٌ أَیَّ شَیْءٍ شَاءَ صَنَعَ قَالَ لَیْسَ أَیَّ شَیْءٍ شَاءَ صَنَعَ غیر ممکنه، وَ لَکِنَّهُ یَصْنَعُ بِهِمْ عَلَی قَدْرِ جِنَایَتِهِمْ نحو الجنایه که قبلا خوندیم، مَنْ قَطَعَ الطَّرِیقَ فَقَتَلَ وَ أَخَذَ الْمَالَ قُطِعَتْ یَدُهُ وَ رِجْلُهُ بعدش چیه؟ وَ صُلِبَ خب صُلب چرا؟

وَ مَنْ قَطَعَ الطَّرِیقَ فَقَتَلَ چون قتل کرده. اینجا جمع می­شود بین قطع ید و رجل و صلب. حالا صلب رو بحث می­کنیم اما قطع ید و رجل برای اخذ مال مسلحانه است اما قتلش چرا؟ برای اینکه خب آدم کشته ولیکن آدم کشتن جزاش دو بعده یک بعد قتل غیر صلب است یک بعد قتل صلبه، اینجا قتل صلبه قتل صلب است در قتل صلب هم قتل شده است هم قتل در بعد عرض می­شود که شهر السلاح و کشیدن عرض می­شود که سلاح و آدمکشی شده.

 وَ مَنْ قَطَعَ الطَّرِیقَ فَقَتَلَ وَ لَمْ یَأْخُذِ الْمَالَ قُتِلَ بله قطع طریق کرده مال نگرفته باید کشتش. چون مال نگرفته این قطع ایدی و ارجل مال سعی فساد فی الارض است که این مال را گرفته باشد.

 وَ مَنْ قَطَعَ الطَّرِیقَ فَأَخَذَ الْمَالَ وَ لَمْ یَقْتُلْ قُطِعَتْ یَدُهُ وَ رِجْلُهُ قطع طریق کرده اخذ مال کرده طبق آیه قُطِعَتْ یَدُهُ وَ رِجْلُهُ

 وَ مَنْ قَطَعَ الطَّرِیقَ فَلَمْ یَأْخُذْ مَالًا وَ لَمْ یَقْتُلْ نُفِیَ مِنَ الْأَرْضِ. اینم خوبه.

حدیث ششم: عَنْ رجلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا که مرسله است باشه مرسله باشه مرسله باشه

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُحَارِبِ وَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا یَقُولُونَ إِنَّ الْإِمَامَ مُخَیَّرٌ فِیهِ إِنْ شَاءَ قَطَعَ وَ إِنْ شَاءَ صَلَبَ وَ إِنْ شَاءَ قَتَلَ فَقَالَ لَا إِنَّ هَذِهِ أَشْیَاءُ مَحْدُودَهٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ بهترین حدیثه این، إِنَّ هَذِهِ أَشْیَاءُ مَحْدُودَهٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ محاربه با الله و محاربه با رسول الله مفتتن است وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ و اَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ جزاش قتله کما اینکه جزا قاتل قتل است به طریق أَوْلَى جزا کسی که محاربه با الله و یا محاربه با رسول باشد و از نظر عقیدتا افساد کند این در کتاب الله … است.

فاذا با مراجعه امام علیه السلام به کتاب الله فَإِذَا مَا هُوَ قَتَلَ وَ أَخَذَ قُتِلَ وَ صُلِبَ ، قُتِلَ وَ صُلِبَ به اون معنای دومی که قابل صحته قابل تصدیقه .

فَإِذَا هُوَ قَتَلَ وَ أَخَذَ سلاح کشیده کشته مال گرفته اینجا جمع می­شود بین قتل غیر صلبی و قتل صلبی یعنی به دارش می­زنند و در حالی که مشغول عرض می­شود که دار کشیدن است و مشغول کشته شدن است قتلش می­کنند.

وَ إِذَا قَتَلَ وَ لَمْ یَأْخُذْ (سوال) بله؟ نه دارش می­زنند در حالی که مشغول جون کردن است و هنوز نمرده می­کشنش با تیر می­زنن می­کشنش با شمشیر می­زنن …

وَ إِذَا قَتَلَ وَ لَمْ یَأْخُذْ قُتِلَ چرا؟ در کتاب الله هستش که قاتل باید کشته بشه

وَ إِذَا أَخَذَ وَ لَمْ یَقْتُلْ قُطِعَ این مرحله سوم است که يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا بعد اوله

وَ إِنْ هُوَ فَرَّ با آخرش دعوا داریم ما. وَ إِنْ هُوَ فَرَّ یعنی آدمی که سلاح کشیده نکشته ولکن مال برده حکمش چیه؟ این حکمش تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ. ایشون میگد که وَ إِنْ هُوَ فَرَّ وَ لَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ ثُمَّ أُخِذَ قُطِعَ بسم الله ، إِلَّا أَنْ یَتُوبَ فَإِنْ تَابَ لَمْ یُقْطَعْ اینو قبول نداریم.

إِلَّا أَنْ یَتُوبَ بعد از اخذه، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ توبش قبوله ولکن مِنْ بعد أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ این ذیل حدیث گفت، یا راوی نشنیده یا عرض می­شود که از خودش اضافه کرده یا اشتباه شنیده. این ذیل حدیث قابل قبول نیست.

(سوال) نخیر ببینید وَ إِنْ هُوَ فَرَّ وَ لَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ ثُمَّ أُخِذَ قُطِعَ ، أُخِذَ وقتی گرفتنش قُطِعَ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ کی؟ ثُمَّ أُخِذَ. بعد از گرفتنش یا توبه می­کند یا توبه نمی­کند اگر بعد از گرفتنش توبه نکرد (سوال) نخیر نخیر نگاه کن باز می­خونم وَ إِنْ هُوَ فَرَّ وَ لَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ ثُمَّ أُخِذَ گرفتنش دیگه. خب پس ثُمَّ أُخِذَ بحثه.

ثُمَّ أُخِذَ قُطِعَ ، خب قُطِعَ کلا؟ اگر گرفتنش کلا قطعه؟ نخیر إِلَّا أَنْ یَتُوبَ میگیم که اگر گرفتنش چه توبه بکند چه توبه نکند؟ این قطع هست برای اینکه نص آیه این است که إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ ، اینجا مِنْ بعد أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمه فرار کرده (سوال) بله؟ فرار کرده و نمی­تونن بگیرنش خب اینو تا اینجاش مطلبی نیست ولکن مدتی نتونستن بگیرنش ثُمَّ أُخِذَ یه مدتی که نتونستن بگیرنش بعد گشتن و پیجویی کردن و گرفتنش حالا محور کجاست؟ محور گرفتنشه ثُمَّ أُخِذَ قُطِعَ.

خب حالا این ثُمَّ أُخِذَ به طور مطلق قُطِعه دیگه طبق آیه؟ بله؟ طبق آیه إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ ، یعنی مِنْ بعد أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِم توبه کند و توبه نکند این قطعه. اینجا یه خلاف میگه میگد که ثُمَّ أُخِذَ قُطِعَ ، إِلَّا به چی می­خوره؟ إِلَّا به ثُمَّ أُخِذَ می­خوره.

ثُمَّ أُخِذَ دو بعد داره. وقتی گرفتنش اگر توبه کند که قطع نمی­کنند، اگر توبه نکند قطع می­کنند. این خلاف نص قرآنه و قابل قبول نیست ولو حدیث صحیحه باشد. عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عن فلان بله عَنْ رجلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عرض می­شود که این سند رو خراب می­کنه ولی سند اعلایی قوی قوی قوی ولکن اون قسمت اخیر خلاف نص قرآن است قابل قبول نیست.

هفتم: عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَدِمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَوْمٌ مِنْ بَنِی ضَبَّهَ قَالَ: قَدِمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَوْمٌ مِنْ بَنِی ضَبَّهَ مَرْضَی فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله أَقِیمُوا عِنْدِی باشید تا خوب بشید، فَإِذَا بَرَأْتُمْ بَعَثْتُکُمْ فِی سَرِیَّهٍ در جنگ، فَقَالُوا أَخْرِجْنَا مِنَ الْمَدِینَهِ فَبَعَثَ بِهِمْ گفتند که نخیر ما نمی­خوایم باشیم ما رو از مدینه خارج کن این­ حال جنگ هم مثلا نداریم از مدینه خارج کن

فَبَعَثَ بِهِمْ إِلَی إِبِلِ الصَّدَقَهِ یعنی به جنگ نفرستاد چون حال ندارد یا حالم دارند حال جنگ ندارند مرحله دوم که فَبَعَثَ بِهِمْ إِلَی إِبِلِ الصَّدَقَهِ و شترهایی که مال زکات است و زکات …

یَشْرَبُونَ مِنْ أَبْوَالِهَا چه عرض کنم، یَشْرَبُونَ مِنْ أَبْوَالِهَا وَ یَأْکُلُونَ مِنْ أَلْبَانِهَا اولا لبن اکلی نیست لبن شربیه لبنی که شربیست یَأْکُلُونَ، بولی که شربی نیست هیچ احمقی و هیچ دیوانه­ای بول شتر نمی­خورد که بحث شود در عرض می­شود که مکاسب و جاهای دیگر که بول شتر شفا می­­کند با … حالا کاری نداریم

فَبَعَثَ بِهِمْ إِلَی إِبِلِ الصَّدَقَهِ یَشْرَبُونَ مِنْ أَبْوَالِهَا وَ یَأْکُلُونَ مِنْ أَلْبَانِهَا حالا راوی اشتباه کرده یَشْرَبُونَ مِنْ أَبْوَالِهَا رو از خودش اضافه کرده، یَأْکُلُونَ نبوده، یَشْرَبُونَ مِنْ أَلْبَانِهَا اینطوری بود

 فَلَمَّا بَرَءُوا خوب شدند شاش شتر خوردند و شیر شتر خوردن و خوب شدن

وَ اشْتَدُّوا قوی شدند وقتی که حاشون خوب شد

 قَتَلُوا ثَلَاثَهً مِمَّنْ کَانَ فِی الْإِبِلِ این کسانی که زکات باید بدن به جای زکات گرفتن ازشون جانشون رو گرفتند سه تا رو کشتند

 فَبَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلوات و سلم الْخَبَرُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ عَلِیّاً وَ هُمْ فِی وَادٍ قَدْ تَحَیَّرُوا لَیْسَ یَقْدِرُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهُ یعنی یه گودی­ای هستن که نمی­تونن بیان بیرون عَلِیّاً علیه السلام یا چیزی اینا رو گرفت

قَرِیباً مِنْ أَرْضِ الْیَمَنِ فَأَسَرَهُمْ وَ جَاءَ بِهِمْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله و آله و سلم فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ تا آخر آیه

خب فَاخْتَارَ رَسُولُ اللَّهِ الْقَطْعَ چرا؟

فَاخْتَارَ رَسُولُ اللَّهِ الْقَطْعَ فَقَطَعَ أَیْدِیَهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ مِنْ خِلَافٍ. این بحث دوم.

کسانی که آدم کشتند چطور در کشتن آدم قطع است؟ البته (نظر) این یه جوابشه. ببینید اینجا قطع چرا کرد؟ برای اینکه قطع در صورتیست که دزدیده باشند و حدیث نمیگه دزدیدن  مال رو. از البانش خوردند از ادرارش خوردند ولی ندزدیدن چیزی، اگر دزدیده بودند ذکر می­شد.

وانگهی اگر هم دزدیده باشند قطع است؟ یا قطع است و عرض می­شود که قتل است؟ چون آدم کشتن

جواب این است که چون سه نفر رو کشتن اما این گروه سه نفر رو کشتن چون گروه سه نفر رو کشتن بنابراین خون هر یک تقسیم بین این­هاست احتمالا دیگه. چون خون هر یک تقسیم، اینجا ندارد که گروه سه نفر رو کشتن مثلا یه نفر یکی یه نفر یکی یه نفر یکی نخیر این گروه و این جمع که ریختند و هجوم کردند و سه نفر رو کشتند همه شریکند بنابراین در شرکت در دم واحد قتل تمام قاتلین نیست و این حدیث از احادیثیست که مانند اون حدیثی که از … علیه السلام است که از امام سوال می­کنند اگر چند نفر یک نفر رو کشتند می­شود چند نفر رو کشت؟ فرمود لا ، در جای خودش بحث کردیم فرمود لا چرا؟ برای اینکه ان الله تعالی یقول وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ و هذا اسراف فی القتل.

هشتم: (سوال) همین قطعه دیگه قطع ید (سوال) چرا فقطع ایدیهم و ارجلهم هر دوست.

عرض می­شود که حدیث هشتم: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ الْخَاقَانِیِّ مِنْ آلِ رَزِینٍ قَالَ: قُطِعَ الطَّرِیقُ بِجَلُولَاءَ عَلَی السَّابِلَهِ مِنَ الْحَاجِّ وَ غَیْرِهِمْ وَ أَفْلَتَ الْقُطَّاعُ قطاع طریق فرار کردند مال دزدیدن و فرار کردند البته سلاح

إِلَی أَنْ قَالَ وَ طَلَبَهُمُ الْعَامِلُ حَتَّی ظَفِرَ بِهِمْ عامل فرماندار، فرماندار محل جستجوشون کرد و پیداشون کرد

ثُمَّ کَتَبَ بِذَلِکَ إِلَی الْمُعْتَصِمِ فَجَمَعَ الْفُقَهَاءَ وَ ابْنَ أَبِی دَاوُدَ که افضل فقها در اون زمان بوده در …

ثُمَّ سَأَلَ الْآخَرِینَ عَنِ الْحُکْمِ فِیهِمْ وَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الرِّضَا علیه السلام حَاضِرٌ فَقَالُوا اونا گفتند قَدْ سَبَقَ حُکْمُ اللَّهِ فِیهِمْ فِی قَوْلِهِ إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ تا آخر آیه، وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ یَحْکُمَ بِأَیِّ ذَلِکَ شَاءَ مِنْهُمْ این حدیث مانند اون احادیثی که مخیر است هر کار خواست بکنه مخیر است هر کار خواست بکنه معلوم است که این از روایات سنی­هاست که در شیعه هم وارد شده.

قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ جواد علیه السلام وَ قَالَ أَخْبِرْنِی بِمَا شما چی میگید؟

قَالَ إِنَّهُمْ قَدْ أَضَلُّوا فِیمَا أَفْتَوْا بِهِ وَ الَّذِی یَجِبُ فِی ذَلِکَ أَنْ یَنْظُرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی هَؤُلَاءِ الَّذِینَ قَطَعُوا الطَّرِیقَ فَإِنْ کَانُوا أَخَافُوا السَّبِیلَ فَقَطْ وَ لَمْ یَقْتُلُوا أَحَداً وَ لَمْ یَأْخُذُوا مَالًا این­ها شمشیر کشیدن نه کسی رو کشتند نه مالی گرفتند

أَمَرَهم بِإِیدَاعِهِمُ الْحَبْسَ از موارد او يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ است که نه قتل است نه صلب است نه تقطیع أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ و … (سوال) بله؟ امیرالمومنین جعلیه دیگه …. بود دیگه (نظر) بله نه امام معصوم امیرالمومنین میگفته تقیتا، واقعا امیرالمومنین بودند ولی امیر باطل بودند مثلا شاه شاه بود ولی شاه باطل بود.

عرض می­شود که فَإِنَّ ذَلِکَ مَعْنَی نَفْیِهِمْ مِنَ الْأَرْضِ بِإِخَافَتِهِمُ السَّبِیلَ اینکه این راه رو موجب خوف شدند و موجب هراس شدند باید نفی از ارض کرد.

وَ إِنْ کَانُوا أَخَافُوا السَّبِیلَ وَ قَتَلُوا النَّفْسَ أَمَرَ بِقَتْلِهِمْ هم اخافه سبیل کردند هم قتل کردند اما مال نبردند أَمَرَ بِقَتْلِهِمْ

وَ إِنْ کَانُوا أَخَافُوا السَّبِیلَ وَ قَتَلُوا النَّفْسَ وَ أَخَذُوا الْمَالَ که جریمه ­کردند

 أَمَرَ بِقَطْعِ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلِهِمْ مِنْ خِلَافٍ بَعْدَ ذَلِکَ وَ صَلْبِهِمْ بَعْدَ ذَلِکَ هم قطع ایدی و ارجل میشه هم صَلْبِهِمْ بَعْدَ ذَلِکَ چرا؟ برای اینکه محاربه با الله و رسول نیستند تا قتل باشه. صلب است چرا؟ به دو جهت یک جهت اینکه قتل انجام دادند، جهت دیگر این است که سارق مسلح­اند. سارق مسلحی که قاتل باشد هم می­کشنش به عنوان صلب که بعد دوم از اعدام است و هم قطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف

فَکَتَبَ إِلَی الْعَامِلِ بِأَنْ یَمْتَثِلَ ذَلِکَ فِیهِمْ.

دیگه آیات دیگرم به همین منواله بنابراین سر جمع احادیث این است که آنچه موافق با آیه است ما قبول می­کنیم و آنچه مخالف با آیه است یا آیه تصدیق نمی­کند قبول نمی­کنیم.

بحث بعدی انشاءالله در قصاص خواهد بود و بحث قصاص … سایر بحث­ها کال است از نظر فقاهتی چون بر مبنای کتاب الله درست دقت نشده. از آقایون خواهش می­کنم منم جزو آقایونم دقت می­کنم در آیات قصاص در کل ابعاد قصاص که آخرین بحث فقهیست و ظاهرا اگر امسال عمری باقی موند و تمام خواهد شد باید که دقت کنیم.

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

 اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد