792
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
راجع به خصوصیات قصاص ما دو آیه محوری داریم آیه بقره و آیه مائده. منتها برعکس تخیلات سطحیه، آیه بقره در این خصوصیات آیه مائده رو نسخ میکند و نه بالعکس. زیرا آیه مائده به عنوان اینکه حکم قرآنی نقل کند طبعا ناسخه غیر منسوخه. اما اگر حکم قرآنی نقل نکند حکم توراتی و یا حکم نص این آیه آیه مائده به عنوان قرآن نیست بلکه آیه مائده به عنوان کتب آسمانی قبل از قرآن است و طبعا قرآن در اختلافاتی که با احکامی در کتب سابقه دارد قرآن ناسخ است و غیرمنسوخ.
آیه مائده سوره مائده آیه 45: وَكَتَبْنَا … فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
در اینجا النَّفْسَ بِالنَّفْسِ است چه مانند هم باشند دو مرد و دو زن، چه قاتل مرد باشد مقتول زن و چه قاتل زن باشد مقتول مرد مادامیکه که صدق نفس انسانی میکند در نفوس انسانیه اختلافی نیست.
حالا (سوال) بله (سوال) نخیر.
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا، أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ دو بعد دارد. در یک بعد النَّفْسَ بِالنَّفْسِ منسوخ است به آیه بقره، الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى و در بعد دیگر منسوخ نیست.
اما در بعدی که منسوخ نیست قرآن به عنوان حکم کلی از تورات نقل میکند که أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ. این نفس به نفس است یکی در مقابل یکی به عنوان کلی. اینجور نیستش که در مقابل کشتن یک نفر بیش از یک نفر را میشود کشت، نخیر در مقابل کشتن یک نفر فقط یک نفر رو میشود کشت، این از باب کلی. و اما خصوصیات اختلاف جنسی اینجا مورد نظر نیست نباید هم مورد نظر باشه برای اینکه مورد نظر بودن خصوصیات جنسی در صورتی است که آیه به عنوان حکمی قرآنی وارد است و میخواد حکم رو بیان کند. اگر آیه به عنوان حکم قرآنی بیانگر حکم است هم اصل را و هم خصوصیات رو باید بیان کند.
ولکن از باب استفراد حکمی را از تورات نقل میکند وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ الی اخر. در این صورت این آیه بحث کلی دارد در بعد دارد. چون بین قاتل و مقتول دو بعد است. یک بعد از نظر عَدد انسانی، بعد دیگر از عُدد انسانی. اینجا در بعد عَدد انسانی بحث است که یک در مقابل یک، یک جان در مقابل یک جان. اما در بعد عُدد انسانی که جان قاتل مذکر است و مقتول مونث و جان قاتل مونث است و مقتول مذکر و یا جان هر دو مذکر است و یا جان هر دو مونث در این بعد دوم بحثی ندارد. نباید هم داشته باشد چرا؟ برای اینکه آیه در مقام بیان حکم الهی کلی نیست بلکه در مقام بیان حکمی است که در تورات وارد است. میخواد بگد که ما این حکم رو در تورات کردیم مع ذلک اهل شریعت تورات با این حکم اختلاف دارند و تخلف دارند و لذا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ. این بعد اول.
(سوال) خصوصیات نمیخواد بگه. فقط جان به جان، یک در مقابل یک. کمااینکه در عرض میشود که آیه سوره اسرا هست که بحث میکنیم. بعد اول.
بعد دوم: بعد دوم که نخیر اصرار کند طرف که أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ درست است خداوند حکم توراتی رو بیان میکند ولکن چون قرآن بیان للناس است هم در بعد اول بیان حکم الهی در قرآن و هم در حکم دوم که بیان حکم الهی که قرآن نقل میکند از تورات و انجیل. اگر این مطلب وارد باشد جواب این است که این آیه را نسخ کرده است آیه بقره در ابعادی، نه در کل ابعاد. گاه آیه ناسخه آیه منسوخه را در کل ابعاد حکمی نسخ میکند گاه در بعضی از ابعاد نسخ میکند.
حالا اون بعض ابعادی که این آیه مائده که از تورات نقل میکند نسخ شده است در بعد دوم است در بعد عُدد است در بعد عَدد نیست. در بعد عَدد جان یکی جان در مقابل یک جان، دو جان و بیشتر در مقابل یک جان نیست. یا اینکه اگر دو نفری که بکشند چون تساوی در کار نیست اگر یکی دو نفر رو بکشد میکشنش و دیه رو میگیرند. بنابراین یک جان در مقابل یک جان است یا از نظر اصل جان و یا اضافه بر جان از نظر دیه.
خب حالا در سه بعد فرق نمیکند چه مختلف الجنس باشند چه متحد الجنس باشند. در آیه بقره الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى که بحث محوری روز ما الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى است که بین جنسین فرق است. بین جنس مذکر و جنس مونث فرق است.
حالا اگر بین مذکر و مونث فرق نبود چرا الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى آمد؟ پس قطعیت بر مبنای قطعیت دلالت آیه که تساوی جنسی شرط است در قصاص. اگر تساوی جنسی در ذکورت و انوثت شرط بر قصاص نباشد الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى غلط است. منتها در الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى دو بعد دیگر هم بیان شده است. الْأُنْثَى قاتل است، بِالْأُنْثَى مقتول است. اگر مقتول انثی باشد و قاتل انثی باشد قاتل رو میکشند با شرایطش.
و اما اگر مقتول انثی باشد و قاتل مذکر باشد دیگه الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى نیست الذکر بالانثی است. و الذکر بالانثی طبق نص آیه منفی است.
بله قسمت معاکسش که اگر قاتل زن باشد و مقتول مرد باشد اینجا را به طریق اولی اثبات میکنیم. در صورتی که مرد ارزشش بیشتر از زن است و زن از مرد ارزشش کمتر است اگر مرد قاتل زن باشد مرد رو نباید اعدام کرد ولکن اگر زن قاتل مرد باشد زن رو باید اعدام کرد با اضافهای که ما بحث میکنیم چون فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ.
حالا در الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى در الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى که محور، اختلاف ارزش جنسی است در دو بعد. چون قصاص دو بعد داره دیگه. قصاص یا کشتن قاتل است یا دیه دم مقتول رو گرفتن هر دو قصاصه. بنابراین الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى در دو بعد مرد را بر زن از نظر جان ترجیح میدهد چه از نظر اصل جان که قتل باشد و چه از نظر دیه که دیه مرد دو برابر زن است.
بنابراین مساله دیروز رو باز تکرار میکنیم. اگر چنانچه زن زنی را کشت معلوم است با شرایط میکشنش با مطالبه صاحب دم میکشنش. و اما اگر مرد زنی را کشت الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى نیست الذکر بالانثی است. و الذکر بالانثی طبق نص آیه از نظر سلب ما اداء، چون الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى سلب ما اداء میکند و ما اداء الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى گاه به طریق اولویت قطعیه است حکم که اگر زنی مردی را بکشند زن را میکشند، و گاه ادنی است. گاه برابر است، گاه ادنی است، گاه اولی است.
اگر برابر باشد انثی به انثی، ذکر به ذکر معلومه و اگر نابرابر باشند قاتل زن باشد و مقتول مرد باشد قاتل رو میکشند با اضافه خونبها. و اگر به عکس باشد که اگر قاتل مرد باشد زن مقتول باشد آیا اینجا الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى است؟ نخیر الذکر بالانثی است. الذکر بالانثی منفی است، النثی بالذکر … قطعی است ولکن الذکر بالانثی منفی است.
حالا (سوال) جوابشو دادم چون نقل از تورات داره میکنه. تورات قبل از قرآنه (نظر) تورات قبل از عرض میشود که تورات عرض میشود که تورات قبل از قرآنه یا بعد از قرآنه؟
خب حالا در این مساله که این مساله محوری است و بحث بسیار بسیار مهم است که متاسفانه فقها جور دیگر بحث رو فهمیدند. اگر مردی زنی را بکشد آقایون نوعا تا اونجایی که ما اطلاع داریم فتوا میدهند و روایات هم نوعا چنین است که میشود وارث دم نیمه دوم دیه مرد را به ورثه مرد بدهد و تقاضای اعدام مرد بکند. میگیم چرا؟ این بر مبنای الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى جور نیست چون الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى الذکر بالانثی رو طرد میکند یعنی اگر قاتل مذکر باشد و مقتول مونث باشد قاتل مذکر را نمیشود کشت چون دو برابر است هم جانش هم دیهاش.
سوال: خب جان رو میخریم؟ حاکم شرع طبق تقاضای وارثان زن مقتوله نیمه از جان مرد را حق دارند بگیرند، نیم رو نمیشه گرفت، نیم دیگر را هم میخرند. عرض میکنیم خریدن و فروختن جان کلا یا نیمی از جان در صورتی که تصور داشته باشد که نیمش هدر است و نیم دیگر هدر نیست فروختن و خریدن جان در کل ابعاد ممنوع است.
مثلا از جمله آیات: وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ. مفعول لَا تُلْقُوا محذوف است. و التَّهْلُكَةِ ، تهلکه جانی، تهلکه عرضی، تهلکه مالی، تهلکه عقلی، هر تهلکهای از تهلکههای پنجگانه انسان با دست خودش با دست خودش و با اختیار خودش به تهلکه وادار کند یا خود را و یا دیگران را.
نفرمود و لا تلقوا انفسکم که، وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ. بِأَيْدِيكُمْ چرا میگه؟ برای اینکه گاه القاء إِلَى التَّهْلُكَةِ اختیاری است، گاه اضطراری است، گاه نه اختیاری است نه اضطراری. اصلا انسان … لایشعر است. انسان خوابیده این خوابشم پرت کرده کسی مرد. این خوابیده نکشته که.
حالا وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ اون مرحله اختیار و عدم اجبار رو بیان میکند. با دستهای خود، با نیروهای خود، نیروهای جسمانی، نیروهای درونی، نیروهای برونی، نیروهای متصل، نیروی منفصل، اون نیروهایی که در اختیار شما هست به وسیله اون نیروها هلاکت ایجاد نکنید چه هلاکت خود را و چه هلاکت دیگران را، چه عقل خود را ضایع کردن چه دیگران، ناموس خود را ناموس دیگران، جان خود را جان دیگران، صحت خود را صحت دیگران، مال خود را مال دیگران را. نوامیس پنجگانهای که مربوط به هر انسان عاقل مکلفی است حق ندارد این ناموس را با اختیار و تکلیف به تاخیر بندازد. اول ناموس خود نوامیس خود بعد نوامیس دیگران.
حالا آیا این شخصی که مرد است و قاتل زن است آیا مالک نیمی از ناموس دنیویش هست یا نه؟ مالک تمام نیست چون نیمی از ناموس حیاتش با کشتن زن از بین رفت ولکن آیا این نیمه را میشود در بعد نیمه تقاص کرد؟ نصف جونشو بگیریم؟ نخیر نمیشه. یا اصلا نکشیم یا عرض میشود که نکشیم و دیه نگیریم یا دیه بگیریم.
بنابراین چنانچه این مرد تقاضا کند که با پرداختن نیمی از دیه من منو بکشید یا تقاضا نکند ولی دم تقاضا کند، ولی دم تقاضا کند حاکم شرع قبول کند چه این طرف قبول کند چه قبول نکند در هر صورت از صورش هر سه مسئولن. اگر شخصی که قاتل است بخواهد القا به تهلکه کرده، اگر نخواهد و وارث دم بخواهد القا به تهلکه کرده منتها اگر شخص خودش بخواهد القا کرده است به اختیار خود خود را به هلاکت که استحقاق ندارد. هلاکت صد در صد را استحقاق ندارد و هلاکت و کشته شدن پنجاه درصدم معنا ندارد. اونی که معنا ندارد که معنا ندارد، اونی که استحقاق ندارد وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ شاملشه. این القا بایدیکم شخص خود را.
و اما اگر خودی نباشد یعنی وارث دم باشد، وارث دم تقاضا کند از حاکم شرع که ما پرداخت میکنیم نیمی از دیه مرد را پونصد مثقال طلا به مرد ورثه مرد و اینو میکشیم اینم وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ … شاملشه. و همچنین حاکم شرع قبول حاکم شرع با اختیار و عقل و ادراک، اینکه قبول کند تقاضای ولی دم را که بکشند این قاتل را که مرد است با پرداخت نصف دیه القای نفس الی التهلکه است. القای نفس الی التهلکه در کل ابعاد حرام است و در اونجا که جایز است القا نیست.
اگر کسی مردی قاتل مردی است و یا زنی قاتل زنی است قتل عمد است و طرف هم نمیبخشد یا معلوم نیست ببخشد یا نبخشه در اینجا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ شاملشه یعنی واجب است این شخصی که قاتل است خود را در معرض بذاره معرفی کنه. و در معرض گذاشتن و معرفی کردن خود و تحت حکم شرع قرار دادن القا الی التهلکه نیست، عدم القا الی التهلکه است برای اینکه تهلکه در صورتی است که حیف و میل شود جان، نه اینکه جانی که واجب است از بین برود قاتل است واجب است در صورت تقاضای ولی دم از بین برود. یا عناوین دیگری دارد کسی که مستحق اعدام است حالا چه بعدا جبران بشه چه نشه، کسی که مستحق اعدام است اگر خود را معرفی کند یا خود را تسلیم کند یا تسلیم شود تقاضای اعدام کنند در هر سه بعد القای الی التهلکه نیست، جان هدر دادن نیست بلکه به عکسش حکم خدا رو هدر دادن است.
بنابراین روایات و اقوال، اجماعات و اطباقات حتی ضرورت فقهی که ظاهرا چنین است که در مفروض مساله میشود اولیای دم نیمی از دیه مرد را به مرد و وارثش بدند و تقاضای اعدام کنند این عرض میشود که غلط است و جای درستی نیست. این یک بعد.
بعد دوم (سوال) بله؟ بله چرا، خلاف این نیست نخیر، عین همینه. خلاف خیلی کم داریم. این یک بعد.
بعد دوم: بعد دوم این است که اگر چند نفر شرکت کردند در کشتن یک نفر حکمش چیه؟ این دو صورت داره. یه مرتبه است دو نفر زن مردی را میکشند اینجا دو نفر زن را اعدام میکنیم چون مماثلت دو زن با یک مرده. دو زن از نظر جان و از نظر دیه مانند یک مرده. پس دو زن یک مرد را بکشند اعدام میشوند.
اما اگر یک زن مردی را بکشد در اینجا آیا این زن رو فقط میکشند؟ و نیم دوم دیه مرد از بین میره؟ نخیر چرا از بین بره؟ چرا از بین بره؟ میگن که آخه انسان بیشتر از قیمتش جنایت را بار نمیکند، چطور؟ اگر یه عبدی که ده هزار درهم بیارزه مال بیست هزار درهمی رو از بین برد آیا اینطور نیست که عبد را میدهند و ده هزار درهم هم میدهند؟ اینطوره دیگه.
بنابراین این شخصی که بیشتر از ارزش خود را از بین برده، زن که پونصد مثقال طلا ارزش داره مردی را که هزار مثقال طلا ارزش داره از بین برده دو کار باید بشه تا اعتدای به مثل بشه. اعتدای به مثل نفسا، اعتدای به مثل مالا. اعتدای به مثل نفسا نیمی از ارزش جان مرد کل جان زن است که اعدام میشه و نیمی دیگر که میماند پونصد مثقال طلاییست که اینجا چرا باید بگیم که ورثه زن ندن؟ از مال زن پونصد مثقال … باید داده بشه.
حالا اگر به عکس بود. اگر ورثه عرض میشود که مرد که مقتول است حاضر شدند که خونبها بگیرند گفتند این زن را نکشید خونبها. خونبها چقدره؟ هزار مثقاله دیگه. خونبها هزار مثقال حالا به حساب پونصد مثقالش میتوانند این زن را تقاضای اعدام کنند و پونصد مثقال دیگه رو بگیرند. این دوم.
سوم: اگر دو مرد یک مرد را کشتند یا دو زن یک زن را کشتند یعنی بیشتر از یک فرد فردی را کشت، آیا در اینجا حکم چیه؟ در اینجا متاسفانه روایاتی و نه کل روایات، روایاتی و تقریبا یا تحقیقا اطباق فتاوایی که به دست ماست قدیما و حدیثا بر این محور است که شخصی که وارث دم است میتواند اضافه بر خونبها یک مقتول را بپردازد و اون چند نفر رو بکشه. مثلا فرض کنید ده نفر مثلا ده نفر بودند اگر ده نفر مرد هجوم کردند و یک مرد را کشتند خب اعتدای به مثل مقتضاش چیه؟ این است که یک نفر در مقابل یک نفر، اونم توش بحثی داره. ولکن آقایون میگن که به جای اینکه یک نفر در مقابل یک نفر، میشود این ده نفر را کشت منتها یک نفر که خونش هدر است برای اینکه اعتدای به مثله و نه نفر دیگر را نه هزار مثقال طلا به ورثه این نه نفر مقتول داده میشود تا اینکه کشته بشن. میگیم چرا؟ چرا و چرا و چرا و چرا؟
اولا فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ ، در اینجا مماثلتی در کار نیست.
وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا ، این اسراف فی القتله.
از قضا در صحیحه … عن الرضا علیه السلام است که امام رضا تعجب میفرمایند تعجب میکنند که چطور ده نفر را در مقابل یک مقتول بکشیم. والله تعالی یقول «وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا» .
ولکن در این روایتم اشکاله. چون در همین روایت میگد که یک نفر را در مقابل یک نفر، اون یک نفر کدامه؟ اگر ده نفر شریکند، اگر تصور بکنیم اگر تصور بشه ده نفر جوری این آدم رو کشتند که هر کدام یک دهم جان این آدم رو گرفتن، اگر تصور بشه تصور خیلی کم البته. اگر تصور بشد که ده نفر جوری کشتند یک نفر را عمدا و علماً که هر یکی در یک دهم جان شریکند بنابراین هر یک نفر که در یک دهم جان شریکند چرا باید کشت؟ یک دهمشو باید کشت. اگر یک دهم کشتنی است بکشید کمااینکه نصف چنانکه اگر مردی زنی را کشت نصفش هدر است، میشود نصفشو کشت؟ نه. در اینجا هم اگر تصور بشود و اگر فرض بشود که ده نفر یک نفر را کشتند خب با حفظ تصورش که تصورش نمیشه کرد که جوری دقت کنند به طور هندسی و فیزیکی این شخص رو بکشند که ده نفری یکجا جان او رو گرفتند و الا این تصور نداره، یکی میزنه تو سرش، یکی میزنه به پاش، آخری جوری میکند که جونش بالا نمیاد آخری قاتله. بنابراین تصور نمیشه و اگر هم بر فرض تصور شود هر فردی از افراد دهگانه آیا قاتل یک جانند؟ نخیر قاتل یک دهم جانند.
بنابراین به چه حساب میتونیم خونبها رو بدهیم؟ مگر جان فروختنی است؟ جان فروختنی نیست و صحت فروختنی نیست مگر در جایی که جانش هدر است. کسی که جانش هدر است فروختن نداره اصن. کسی که جانش هدر است و الزاما باید کشت اصن پول نباید بهش داد، نه پول باید بهش داد نه پول ازش گرفت.
پس در جایی که انسان مالک جان خودش هست یا مالک کل جانشه یا مالک بعض جانشه و هدر نیست نه کلا نه بعضا، فروختنش از ناحیه شخص غلط، خریدنش از ناحیه وارث دم غلط، حکم کردنش از ناحیه حاکم شرع غلط، وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ.
پس کسانی که حکم بر خلاف این میکنند ظالمونند، کافرونند، فاسقونند براساس سه آیه. آیه قبلی وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ ، قبلش هُمُ الْفَاسِقُونَ، بعدش هُمُ الظَّالِمُونَ.
(سوال) نگفتم امکان نداره تصور داره تصور کمه. نه تصور خیلی کم خیلی کم (نظر) بله این هست اگر که ریسمان توپ رو یه نفر کشید یه نفر کشته است (نظر) اگر همه با هم کشتند بنابراین هر کدوم یک دهم آدم کشتند یه آدم نکشتند ده تا آدم نکشتند که. هر کدوم یه آدم کشتند یا هر کدوم یه دهم کشتند در یک دهم قتل شرکت دارند. کسی که در یک دهم قتل یا یک دوم قتل شرکت دارد اینکه اعتدای به مثل نیستش که. اعتدای به مثل این است که صد در صد طرف را کشته و صد در صد میکشنش و چون کشتن و جان تقسیمبردار نیست بنابراین یا باید این رو عرض میشود که اصن بگذرند صرف نظر کنند از دیه و از عرض میشود جان یا به جان نمیتونند کاری بکنند چرا؟ برای اینکه این ده نفر هرکدام یک دهم جان این شخص را گرفتهاند کمک کردند در کشتن این شخص. بنابراین هر فردی جان صد در صد مقتول را نگرفته است تا اینکه اعتدای به مثل بشه.
بنابراین (سوال) أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ فقط جواب ما نیست. ما سه جواب داریم …. أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ جوابه، فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ جوابه، وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ جوابه. سه نص قرآن است که تحریم میکند این … رو. اعتدای به مثل نیست چون یکی مثل ده تا نیست ده تا مثل یکی نیست. عرض میشود که فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ اسراف فی القتل است چرا؟ برای اینکه عدالت در قتل یعنی یک در مقابل یک، اینجا ده در مقابل یکه. این دو.
اعتدای به مثل اعتدای به مثل نیست، اسراف فی القتل هست، النَّفْسَ بِالنَّفْسِ نیست النفوس بالنفس است ده نفر را، دو نفر را، پنج نفر را بالنفس. بنابراین هم برخلاف تورات است هم برخلاف قرآن است. برخلاف کل شرایع الهیه است که تجاوز شود و بیشتر از عرض میشود که یک نفر کشته شه.
(سوال) بله. اون ده نفر یازده نفر یا سه نفر … و متعجبیم که روایات در این باب دو دسته است دسته سوم نداره. دسته اکثریت روایت این است که هر چند نفر را میشود با پرداخت اضافه دیه کشت، این غلط.
دوم صحیحه … عن الرضا قسمتیش قبول قیمتیش لا قبول. قسمت لا قبول این است که نخیر نمیشه برای اینکه اسراف فی القتله ولکن یک نفر را اختیار کنند چرا یک نفر اختیار کنند؟ اون یک نفری که اختیار میکنند هر نفری باشد قاتل مستقل است؟ نخیر. اگر قاتل مستقل نیست بنابراین حق اعدام او رو ندارند.
روایت سوم نداریم، به جای سوم آیه داریم. به جای روایت سوم که ده نفر رو و چند نفر رو نمیشه کشت یک نفرم نمیشه کشت این روایت سوم نداره ولی آیه دارد. و متحیریم که مثل مرحوم شیخ طوسی رضوان الله علیه که دوره تفسیر قرآن نوشته است و طبعا به این آیات برخورد کرده است گرچه آیات احکامی را تفسیر نکرده است متاسفانه. مفسرین شیعه و آیات الاحکام نویسندگان شیعه و فقهای شیعه به آیات الاحکام اصن توجه ندارند حتی در تفسیر حتی در آیات الاحکام. شیخ طوسی با عدم توجه به این سه نص که این فتوا رو ابطال میکند قشنگ برخلاف و در مبسوط و در جای دیگر … فتوا داده که اگر چند نفر قاتل یک نفر باشند چند نفر را به تقاضای ولی دم میشود کشت با پرداخت … دیه. خب این البته اینا رئوس مطالب در بحث که بحث داره بازم.
حالا عرض میشود که در این آیه آیه مائده: وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ
سوال: آیا این آیه کلا نقل از تورات است یا بعضا؟ خب بعضش مسلمه. بعضش تا قبل از فَمَنْ تَصَدَّقَ مسلمه که در تورات خداوند عرض میشود که این حکم رو داده.
اما فَمَنْ تَصَدَّقَ … فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ آیا این هم نقل از تورات است یا قرآنه؟ اگر ما مراجعه به تورات کنیم میگیم نقل از تورات نیست. اگر مراجعه دقیق به قرآن کنیم میگیم که در توراتم هست.
حالا در تورات عرض میشود که حالا کتابش یادم رفته. در تورات نص است که، حالا عبارتشو بعد میخونیم و آیاتشو. نص است که اگر کسی کسی را بکشد باید او را کشت و عفو نباید کرد و دیه نباید گرفت این نص تورات. نص تورات در دو جاشه که بعدا براتون میخونم کتابشو براتون میارم. نص دارد که اگر کسی کسی را عمدا کشت باید او را کشت عفو دم نباید کرد و تبدیل به دیه نباشه.
حالا چیکار کنیم؟ در اینجا از نظر فن تفسیری و فن بین ناسخ و منسوخ باید چی بگیم؟ اگر از نظر سطحی حساب کنیم باید بگیم که فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ این حکم توراتی نیست چون تورات تصدق قبول ندارد که. باید میگفتیم اگر کسی کسی رو کشت باید او رو کشت و عفو ندارد نذارید فرار کنه عفو نداره انتقال به دیه نیست اگر سطحی نگاه کنیم. ولکن اگر عمیق نگاه کنیم میگیم تورات این بخشش عرض میشود که تحریف شده است چرا؟ برای اینکه آیا تصدق به دم این از امور راجحه است یا راجح نیست؟ آیا اگر انسان کاری بکند که کفاره گناهانش بکند بین راجح و واجب هست یا نه؟ آیا انسان باید گناهان خودش رو توبه کند؟ کفاره کند؟ یا نخیر توبه نکند و کفاره نکند؟ کفاره کردن گناهان یعنی کاری را انسان انجام بده خداوند به انسان راهی رو یاد بده که اگر این راه رو قدم بگذارید و این کار رو بکنید کفاره گناهان است. یا بخشش گناهان است یا ترفیع درجه.
کفاره در دو بعد: یا کفاره مثبت یا کفاره منفی. کفاره منفی که بخشش گناهان است، گناهانی که از نظر بشری انجام دادی یا گناهانی …. . کفاره مثبت این است که اگر گناهانی هم ندارید اونی که گناه ندارد که این کارو نمیکند، حالا اگر گناهی ندارید ترفیع مقام است. آیا ترفیع مقام عند الله به اشاره خدا، بخشش گناه عند الله به اشاره خدا میشود در تورات نباشد در قرآن باشد؟ شریعت الله شریعت رحمت است. شریعت الله شریعت عفو است، شریعت رحمت است، شریعت بخشش است، شریعت این است که در راه بخشش گناهان و کفاره گناهان باید کوشش کرد.
پس ما به این حساب انکار میکنیم که این جمله مال تورات باشد. این از قساوت اسرائیلیهاست که اینو در تورات اضافه کردند. حالا در هر صورت چه اضافه کردند چه نکردند فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ. اینم این بحث.
بحث دیگر که دنباله بحث قبلی است. در آیه بقره وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ
ببینید در مورد قصاص سلبا و ایجابا یا حیات است یا ممات است یا هیچکدوم. اگر کسی قاتل را دنبال کند و عفو نکند و نبخشد و او را بکشد این کشتن در هر صورت از صورش یا درش حیات است یا درش ممات است یا درش نه حیات است و نه ممات است.
ما راجع به حیات باید قبلا بحث کنیم این حیاتی که در قصاص است چیه؟ آیا حیاتی که در قصاص است یعنی اگر قاتل را بکشید یک نفر رو زنده کردید که حیات است؟ یا مقتول رو زنده کردید؟ نه زنده کردن جان مقتول است چون قتل دومه بلکه اثنی جان قاتل است. با اثنی جان قاتل آیا مقتول رو زنده میکنیم؟ نه. بنابراین حیات حیات جسمانی کلا نیست. حیات اعم است از حیات جسمانی و حیات جسمانی.
(سوال) حیات در قرآن چند بعد دارد. یک: حیات جانی، حیات ناموسی است ناموس ناموس پنجگانه، حیات اجتماعی است، حیات فردی است، حیات روحانی است، حیات رضوان الله است. مثلا آیاتش از جمله در سوره 8 آیه 42: لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ
موت، موت چیه؟ موت جان نیست. هلاک عقل است، هلاک عقیده است، هلاک عرض است. خداوند حجت را تمام کرده لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ. حیات و هلاکت که مناط است در اینجا مربوط به بدن نیست اصلا.
و همچنین در آیه 86 سوره نساء: وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا
یعنی زنده کردند شما رو؟ حَيَّ زنده کردند؟ حُيِّيتُمْ زنده کردند؟ نخیر کاری حیاتبخش نسبت به شما کرد: سلام کرد، مال داد، تعارف کرد، احترام کرد. سلام کردن به شما، شما طلب که ندارید، سلام کردن به شما، احترام کردن به شما، تعارف کردن به شما، مال دادن به شما تمام تحیه است تحیه اللفظیه، تحیه العقیدیه، تحیه المالیه. مثلا اگر کسی به شما مطلب خوبی را از نظر شرعی یاد داد شما اگر بتوانید بهترش را یاد بدید یا همون را.
بنابراین حیات حیات عقیدتی، حیات لفظی، حیات عملی، حیات مالی. حیات جانی در اینجا در کار نیست. مشمول آیه این نیست که اگر کسی شما را زنده کرد شما بیشتر زندش کنید، نخیر اگر کسی زندهباش به شما گفت، زندهباش یا لفظی یا علمی یا عقیدتی یا معنوی یا مالی هرچه فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا.
سوم: (سوال) سوره اولی سوره 8 آیه 42، سوره دوم سوره 4 آیه 86. (سوال) پس سوره نهه سوره 9 بله.
عرض میشود که آیه سوم سوره 6 انعام آیه 122: أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ
خب أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ معنا کرده این معنیش احیای جسمی نیست احیای جسمی و احیای دنیوی نیست بلکه احیای روحی است، احیا از نظر هدایت است، از نظر عرض میشود که علم است، از نظر معرفت است، عقیده است. احیای در ابعاد روح نیست در ابعاد روحانی است. ما گاه احیای در بعد روح داریم روح بهش میدن … در بعد روح روح رو ازش میگیرن، گاه روحانی است. روحانی علمی باشد، عقیدتی باشد، اخلاقی باشد، چه باشد.
و همچنین سوره نحل آیه 98: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً
ذکر خیری از مرحوم آقای خمینی بکنیم در اینجا. یادم هست اول که ما طلبه شدیم اومدیم قم سال 20 بود 55 سال قبل. ما در درس ایشون در فلسفه و در اخلاق شرکت میکردیم. اخلاقی که ایشون میگفتند زیر کتابخانه 30 تیر بود و جمعیت جمع میشد زیاد بعضیا غش میکردند از بس اخلاق قوی بود. یادم هست که یک سال تمام این آیه رو میخوندند و در خصوصیاتی که در این آیه بارز میشد بحث میکردند عدهای از جمله گوینده حالشون عوض میشد رحمت الله علیه. اینا رو باید گفت.
بعد مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً. حیات طیبه کدامه؟ حیات طیبه حیات روحانی است، حیات جسمانی نیست.
و همچنین آیه (سوال) بله؟ هم دنیا هم برزخ هم قیامت هر سه.
و همچنین آیه 24 سوره 8 اونی که اشتباه کردم اینجا بود. آیه 24 سوره 8: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا (سوال) آیه 24 سوره 8، آیه دیگره، إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ نداره؟ پس آیه دیگره (نظر) بله؟ بله جای دیگره، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عرض میشود که اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ
ما به این آیات استدلال کردیم و استشهاد کردیم برای چی؟ برای اینکه (نظر) 24 بله، برای اینکه حیات و ممات در انحصار حیات و ممات جسمانی نیست (نظر) بله.
حالا محور قضیه این است که حیات در بعد عقلی و حیات در بعد کتاب و حیات در بعد سنت حیات اصلی حیات روح است و نه حیات جسم. حیات جسم فرع است برای اینکه خود جسم فرعه. چنانچه خود جسم فرع روح است حیات روح هم فرع حیات روحانی است که انسان دارای سه حیات میتواند باشد حداقل.
بنابراین و فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ حیات چیست؟ اولا سلبا یا ایجابا. هم سلبا هم ایجابا در اونجایی که در دنبالروی و تعقیب جریمه حیات است؟ یا رجحانا یا وجوبا تعقیب میشه. در اونجایی که در دنبالروی جانی یا عضوی است ممات است؟ باید دست نگه داریم یا رجحانا یا ایجابا. و اینجا که نه حیات است نه ممات است و تایید میشیم که اگر شخص قاتلی عمدا کسی را کشت ولکن بعدا وضعش جوری شد که بودن اون احیا است از نظر فکری، عقیدتی، اخلاقی، عملی، مالی، جانی و و و و احیا است آیا در کشتن قاتلی که رمز احیا دارد فرداً و اجتماعا و … فکرا این در کشتنش حیات است؟
و فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ این حیات که یک حیات حیات شمولی یعنی کسی که کسی رو براش کشتن اگر او رو نکشیم خب این مرگ شمولی پیدا میکند ولکن اگر انتقام بگیرد حیات شمولی است. ولکن حیات انتقام و حیات شمولی کجا و حیاتی که با بقا و ابقاء این شخص قاتل احیا میشن اشخاصی علماً، عقیدتا، اخلاقا، عرضا، ناموسا، اجتماعا، فرداً که این بحث باید بعدا دنبال بشه و در ابحاث گوناگونی که از نظر اجتماع ما اثر زیاد دارد که در عرض میشود قصاص چهار حالت داره. یا در قصاص دنبال نکردن مسیحیا میگن، یا دنبال کردن و عفو نکردن یهودیا میگن، یا دنبال کردن و زیاد کشتن که عرض میشود که بعضی از مهاجمین و بعضی از عرض میشود که مادیین میگن.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد