پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه بیست و دوم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (عصمت علمی با قرآن)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

ما در آیه ۱۰۱ آل عمران الی ۱۰۳ یک بحث مختصری کردیم و در آخر روایات ثقلین را اشاره مختصری کردیم. اما اصل و محور مستفادِ از این آیات را به طور مستقل باید امروز بحث کنیم. در این آیات، ۱۴ تکلیف برای ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ مقرر شده است.

۷ تکلیف، تکلیفِ عمومی کلی جمعی ست از برای کل ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ که واجب عینی و واجب تعیینی ست و ۷ تکلیف دیگر واجب است اما از برای کل مسلمین واجب نیست. مانند امر به معروف و نهی از منکر که دو آیه دارد و از این قبیل واجباتی که واجب های عینی و تعیینی نیست.

بحث ما در بخش اول است. ۷ تکلیفی که مربوط است به کل مسلمین. ﴿يَاالَّذِينَ آمَنُوا﴾ ایمان که جهت اثباتی ست و نقطه درخشان اولای تکلیف است که ایمان آوردن است در مرحله اولی، بعد بلافاصله جریان سلبی چون ایمان فقط در بُعد ایجابی کافی نیست، بلکه ایمانی مورد امر است به عنوان وجوب تعیینی و عینی از برای کل مسلمین که خدشه بر ندارد. در اثر پیروی و طاعت الذین کفروا کم نشود و زائل نگردد.

بنابراین صرف ایمان به طور مطلق مورد تکلیف نیست. ایمانی که (لا تطیعوا) هم دارد ﴿إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۰] این دو و بعداً تاکید سلب ﴿وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۱].

مرحله سوم ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه﴾ ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ که مرحله سوم است دارای دو بعده، یکی اصل ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ ایمان بلاتقوا فایده ندارد، ایمان که مربوط به لفظ است و یا حتی مربوط به قلب است، ایمان منتجی نیست، مگر اینکه نمودار شود در تقوی الله، تقوی الله حقیقتا، تقوی الله خلقا، تقوی الله عملا.

اما کسی که ایمان لفظی دارد و حتی ایمان قلبی هم دارد و این دو ایمان کامل نیست منتج عقیده ایمانی و اخلاق ایمانی و عمل ایمانی نیست، کافی نیست. پس مرحله سوم ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه﴾ منتها ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ دو بعد دارد. یکی ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ به قول مطلق، ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ تقوای باطله، ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ تقوای مخلوط با حق و باطل. یک ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ است که ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ است، بنابراین ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ سوم ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ چهارم.

بعد سلب کن ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲] کما اینکه در بعد ایمان ایجاب بود اول، بعد سلب بود که اگر طاعت کنید و پیروی کنید از الذین کفروا ایمانتون رو از بین می برند و یا ناقص می کنند. همچنین است در بعد تقوی، تقوی در هر دو بعدش تقوای مطلقه و تقوای تقیه که عرض می کنیم.

پس ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲] مرحله پنجم است. حالا

(صحبت حضار)

تکرار بفرمایید

(صحبت حضار)

درسته ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ دیروز عرض کردیم مفصلا که ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ در بعد متقی است نه در بعد متقی که محال است. در بعد متقی ست که امکان دارد یعنی اون مقدار که قدرت دارد، استطاعت دارد، امکان دارد، که محدود است، که مطلق نیست، در بعد غیر مطلق که مربوط است به کل خلائق با مراتبهم در این بعد ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾.

حالا این ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ اولا دارای دو بعد است و ثانیا دو بعد دیگر. اولا گاه تقوا، تقوای مطلقه است بلا مزاحم گاه تقوای تقیه است. مثلا اگر چنانچه انسان بتواند واجب اهم و واجب مهم را هر دو را انجام بدهد و مزاحمی هم در کار نباشد این تقوای مطلقه است در بعد اثباتی و اگر حرام اهم و حرام مهم هر دو را بتواند ترک کند این تقوای مطلقه است در بعد سلبی. چون تقوای بُعد ایجابی دارد، پرهیز از مخالفت خدا در ترک واجب، بعد سلبی دارد پرهیز از مخالف خدا در بعد حرام.

در هر دو بعد تقوی الله تقسیم اول دوگانه اش این است که یا تقوی الله در بعد ایجابی و در بعد سلبی تقوی الله مطلقه است، بلا مزاحم است، واجبات متعدده که اهم و مهم است همه را می شود انجام داد، محرماتی که اهم و مهم دارند هر دو را می شود ترک کرد، این تقوای مطلقه است هم در بعد ایجابی و هم در بعد سلبی.

گاه تقوا تقیه است. تقوا با تقیه فرق دارد، تقوا بعد مطلق یعنی فقط برای خدابلا مزاحم. تقیه یعنی این واجب را انجام می دهم هم از برای انجام امر خدا و هم از برای حفظ جان خودم. خب چه در بعد سلبی و چه در بعد ایجابی تقیه است.

مثلا رسول الله (ص) در ۱۳ سال عهد مکی در حال تقیه بود، دعوت می کرد، همه جور دعوت می کرد، ولکن معارضه شمشیر و معارضه جانی نداشت، مامور به مجاهده و کشتار نبود چون امکان نداشت، پس ۱۳ سال در تقیه بود. ۱۰ سال در مکه تقیه جهادی از بین رفت ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ﴾ سوره حج اول آیه است ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾ [حج: آیه ۳۹] تا آخر.

امیرالمومنین (ص) چند مرحله داشته، یک مرحله، مرحله تقیه مانند رسول الله (ص) در مکه بود (9:22)

مرحله دیگر بعد از اینکه به مدینه منوره رفتند باز حالت تقیه از بین رفت، تقیه نبود، تقیقه تقوای مطلقه بشود که جنگه، بعد از وفات رسول الله تقیه پیش آمد ۲۵ سال. بعد که خلیفه ظاهری شد اضافه بر خلیفه باطنی، تقوای مطلقه بود تا اندازه ای.

بنابراین تقیه با تقوای مطلقه فرق دارد عموم و خصوص مطلق است. هر تقیه ای تقواست و هر تقوایی تقیه نیست. تقوا در بعد ایجابی و در بعد سلبی اگر بلا مزاحم است تقواست، تقیه نیست اما اگر با مزاحم است تقیه است و تقوا نیست.

مثلا اگر دو واجب را در یک زمان واجب است انجام بدهید، یکی اهم است یکی مهم اما جمع بینهما امکان ندارد یا دو حرام را در زمان واحد باید ترک کنیم اما جمع ترک بینهما امکان ندارد یا باید هر دو واجب را ترک کرد یا یکی یا هر دو حرام رو باید ترک کرد یا یکی یا هر دو واجب رو باید انجام بده یا یکی رو یا هر دو حرام رو باید ترک کرد یا یکی، چیکار باید کرد؟ آیا در واجب اهم و مهم که یکی را می شود انجام داد و دو تا را نمی شود انجام داد باید اهم رو انجام بدید یا نه؟ بله اهم تقیه است.

انجام اهم تقیه است برای اینکه اگر اهم را انجام ندهیم، مهم را انجام بدهیم عصیان کردیم، اگر مهم را انجام بدهیم و اهم را انجام ندیم باز عصیان کردیم ولکن اگر اهم را انجام بدیم این حفظ می کند شما را از مخالفت واجب یعنی مهم در مقابل اهم واجب نیست.

کما اینکه اگر مبتلای به دو حرام شدید که یکی اهم است و دیگری مهم و هر دو را نمی توانید ترک کنید، همین تقسیم هست و تقیه ای که مقتضای تقوای موضعی و فعلی این است که حرام اهم را ترک کنید، حرام مهم براتون حرام نیست، بلکه حرام مهم براتون واجب میشه، حرام مهم براتون واجب میشه، چرا؟ برای اینکه اگر حرام اهم را ترک کنید، حرام مهم رو هم ترک کنید دو حرام است اما اگر حرام مهم را ترک کنید و حرام اهم را بگذارید این تفضیل افضل علی الفاضل و علی المفضول است.

ولکن یک بعد میمونه و اون یک بعد اجرایی این است که حرام اهم ترک شود و حرام مهم انجام شود. پس انجام حرام مهم از برای ترک حرام اهم واجب است. این عرض می شود که تقیه است.

خب حالا این آیه که امر به تقوا می کند اعم است از تقوای مطلقه و تقوای تقیه. حالا ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲] حالا مرحله محوری، مرحله محوری ایمان در بعد واجب ایجابی اش و سلبی اش، تقوا در بعد تقوای مطلقه و تقیه، اسلام که ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ در بعد سلبی و ایجابی اش، در بعد ایجابی اش تسلیم، در بعد سلبی اش تسلیم باید جوری باشد که تا هنگام مرگ این اسلام به قوت خودش باقی باشد اگر بالاتر نرفته باشد.

حالا ما دو نیرو داریم از برای عصمت، راجع به عصمتی داریم صحبت می کنیم که قبلا این بحث را نکرده بودیم. گرچه مطالبی را عرض کرده بودیم ولی بحث نکردیم. عصمت دارای چند بعد است. عصمت علمی، عصمت مطلق ها، عصمت علمی، عصمت عقیدتی، عصمت عملی.

حالا ممکن است کسی عصمت علمی، عصمت عقیدتی، عصمت عملی داشته باشد ولکن معصوم معمولی نباشد چون معصومین در شریعت اسلام ۱۴ نفرند. در شرایع قبل هم انبیاء و رسلند که صاحب وحی اند. آیا این سه عصمت اگر امکان دارد از برای غیر معصومین؛ بنابراین معصومین باید عصمت فوقی داشته باشند. این آیه ما را امر می کند به عصمت ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] امر به محال است؟ نخیر. آیا ﴿اعْتَصِمُوا﴾ عصمت واحده است؟ نخیر. هر عصمتی که از برای غیر معصومین رسمی امکان دارد ما ماموریم به تحقق دادنش مگه اینطور نیست؟ ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ آیا ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ علمیا است؟ ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ عقیدیا است؟ ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ عملیا است؟ نخیر مطلق است.

﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ یعنی با این ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ با این ریسمان معصوم الهی که قرآن است و همیشه زنده است شما با کوشش، با کاوش، با جدیت تحصیل عصمت کنید، کی؟ کل مومنین. نبیین مراد نیست، ائمه مراد نیستند، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾، ﴿الَّذِينَ اتَّقُوا، ﴿الَّذِينَ أسلَمُوا﴾ کسانی که ایمان آوردند، تقوا کردند، اسلام کردند در طول تاریخ و عرض جغرافی از هر مکلفی از مکلفان زمینی و آسمانی ماموریت دارند ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾. قبلا عرض کردیم عصمت علمی یعنی عصمت علمی بعد اول است. عصمت هم عصمت علمی، آنچه را خداوند فرض یا رفض فرموده است. عصمت عقیدتی بر مبنای آنچه را خداوند واجب کرده است یا حرام کرده است و خواسته است عقیده داشتن. عصمت عملی عمل انسان مطابق عقیده، عقیده انسان مطابق علم؛ بنابراین در مثلثی واجب است کل مکلفین بر حسب مساعی و جدیت های خود عصمت حاصل بکنند.

سوال، پس چی برای معصومین میمونه ها؟ عصمت دارای چند بعد است. یک بعد عصمت ممکنه از برای غیر معصومین رسمی، علما، عقیدتا، عملا، که وحی نیست. ما بدون اینکه وحی به ما بشود یا وحی متصل یا وحی منفصل چنانکه برای ائمه است می توانیم عصمت هم علمی و هم عقیدتی و هم عملی و حبل الله که کل مرادات الله درش ذکر شده است پیدا کنیم. ولکن امتیاز معصومین رسمی چیه؟ این است که اولا منحصر به احکام نیست، عصمت احکامی علما و عقیدتا و عملا فقط نیست بلکه اضافه دارد موضوعات هست یعنی اگر ما معصوم در سه بعدیم ممکن است در موضوعات خطا کنیم، ممکن است یک شربتی را به عنوان آب لیمو یا به عنوان آب میوه بخوریم بعد معلوم شود که معاذالله شراب بوده، معاذالله مال حرام بوده، چون عصمت احکامی داریم، عصمت موضوعی نداریم. عصمت موضوعی یعنی همانطور که احکام را مطلقا می داند و مطلقا عقیده دارد و مطلقا عمل می تواند، موضوعات را نخیر در موضوعات نخیر، موضوعات احیانا احکام زیاد برای ما مجهول است احکام زیادی برای ائمه معلوم است. (17:46)

پس ما قصور داریم، می تونیم تقصیر نداشته باشیم. تقصیر در بعد علمی و عقیدتی و عملی می توانیم نداشته باشیم که عصمت در سه بعده ولکن قصور، قصور از نظر موضوعات این یک امتیاز. امتیاز دوم اینکه تاویلات حروف مقطعه قرآنی در انحصار صاحب وحی است به وحی متصل و در انحصار معصوم (ع) است به وحی منفصل. اما غیر اونها هرچه کوشش و کاوش کنند از الف لام را که رمز است بین الله و بین رسول در بعد اول و ائمه معصومین در بعد ثانی با تعیین رسول به هیچ وجه من الوجوه هر قدر فکر کنیم، دقت کنیم، نمی توانیم معنیش رو به دست بیاریم مگر اینکه خود قرآن دلالت دارد، این بعد دوم.

بعد سوم

(صحبت حضار)

داریم فرقاشو عرض می کنیم این فرق دوم.

فرق سوم، عرض می شود که نقیضاتی را خداوند به معصومان القاء می کند که این نقیضات را به غیر معصومان القاء نمی کند. مثلا روایت داریم که در قرب ظهور ولی امر (ص) روایت از ائمه معصومین (ع) داریم که (ورا من فی المشرق الذی ها فی المغرب و یسمع والذی فی المشرق الصوت الذی فی المغرب) می بینند و می شنود شرقیان دیدنی ها و شنیدنی های غربیان را و به عکس. چطور باید بفهمند؟ الان رادیو تلویزیون تصدیق علمی کرده و قبل از تصدیق علمی این رو به استثنای وحی و منهای وحی کی به دست بیاره؟

پس بنابراین سه امتیاز دارند معصومین اضافه بر فعلیت امتیاز اول، پس چهار امتیاز. فعلیت امتیاز اول این است که عصمت مطلقه علمیه، عصمت مطلقه عقیدتی، عصمت مطلقه عملی بر اونها فعلیت دارد، نه اینکه امام صادق امام است و کوشش کند عصمت پیدا کند، عصمت بالفعل از آغاز عصمت تا هنگام موت، بحبل الله در بعد علم مطلق و احکام خدا چه احکام اصلی و چه احکام فرعی هست. عصمت مطلقه عقیدتی هست، عصمت مطلقه عرض می شود که عملی هست، بنابراین تحقیق در اون ها در زمان عصمت لازم نیست قبل از زمان عصمت این ها هست.

ولکن دیگران باید کوشش کنند عرض می شود که ﴿آمَنُوا﴾ باشند، بعد ﴿اتَّقُوا اللَّه حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ باشند، بعد ﴿أسلَمُوا﴾ باشند، بعد چه کنند، بعد چه کنند، تحصیل عصمت مطلقه را در سه بعد بکنند، این یک جهت، یک امتیاز.

امتیاز دوم مفاتیح سور قرآن رموز است، رموز تلگرافی است بین خدا و صاحب وحی، این امتیاز دوم و امتیاز سوم این است که نقیضات را این ها می دانند تا اندازه ای و ما نمی دانیم نه کلا تا اندازه ای ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ﴾ [جن: آیه ۲۶ و ۲۷] و بعد موضوعاتی را هم به وحی خدا برای نبی و به الهام برای معصومین، موضوعاتی را علم غیب دارند و ما نداریم. پس چهار امتیاز اینا دارن، پس در هفت مرحله. در هفت مرحله از عصمت سه تای از مراحل عصمت امکان تحصیل دارد از برای غیر معصومین و سه تای دیگر امکان ندارد و در یکیش که بینهماست برای معصومین فعلیت دارد برای غیر معصومین فعلیت ندارد. یعنی باید که اول اسلام، اول ایمان بعد تقوا، بعد اسلام بعد ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳].

بحث دیگر، سوال آیا این ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] خطاب به کل مکلفین هست یا نه؟ خب بله، بنابراین در کل زمان ها، در کل زمین ها، در کل جریانات، برای کل مکلفین باید ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ معصوم حضور داشته باشد. اگر ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ معصوم و عصمت مطلقه ربانیه حضور نداشته باشد از برای مکلفانی که مامور به اعتصام اند پس این ﴿اعْتَصِمُوا﴾ این امر به محال است. امر به محال ذاتی و یا محال در حکمت است هم محال است. دیروز عرض کردیم مثال، اگر گفته شود باید اهل قم که دو سه میلیون نفرند باید در قم از چاه های قم و از آب های قم، آب شیرین بنوشند خب محال است آب شیرین وجود نداره آبش شوره، از ۵۸ سال پیش که ما اومدیم قم تا حالا آبش شوره، آب به قدری شوره که خربزه هاش هم شوره، هندونه هاش هم شور بود، خیارها رو هم بی نمک ما می خوردیم. حالا البته بهتر شده.

خب حالا ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] خداوند که امر کند ﴿بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ باید اعتصام کنید، باید ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ در طول زمان و عرض مکان حاضر باشد نزد کل مکلفین ولو اگر بگردند پیداش کنند، حاضر باشد. اگر حاضر نباشد این ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ معصوم که مورد امر به اعتصام است پس مکلفین مکلف نیستند. حالا اون پیغمبر است وفات فرمودند، ائمه است وفات فرمودند، امام غائب است حاضر نیست، پس ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ معنا دارد؟

بنابراین با صرف نظر از ادله ای که در قبل و بعد این آیه و آیات هست قطعا، بلاشک، صددرصد ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ که حضور دارد قرآن است. آیا ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ که در کل زمان ها حضور دارد روایات است؟ عصمت ندارد روایات. روایات عصمت ندارد، راوی روایات که عصمت مطلقه داشتند وفات فرمودند. روایت اونها عصمت ندارد، جعل است، اسرائیلیات هست، کنفیات هست، وطنیات هست، الحادیات هست، در داخل مسلمین روی سادگی جعلیات هست، تقطیعات هست، منسوخات هست، نقل به معنا هست، هست، هست، این هست ها بیانات معصومین رو از عصمت بیرون برده. (24:42)

چطور خداوند امر کرد که هر روایات رو عمل کنید؟ اگر هر روایتی ست تناقضه، اگر بعضی روایت است این بعض رو از کجا پیدا کنیم؟ تکرار می کنم اگر ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ روایات صادره از رسول الله (ص) و ائمه معصومین (ع) است، اگر کل روایات است که کل روایات صادر نیست. اضافه بر عدم صدور، اعتصام به کل روایات اعتصام به تناقضات است یا نخیر مراد روایاتی است که قطعا صادر شده است خب از کجا بفهمیم؟ از کجا بفهمیم این ۱۰ روایت، ۱۵ روایت، ۲۰ روایت، یه روایت، دو روایت، کم و بیش، از کجا بفهمیم که از منطق معصوم صادر شده است با تناقضاتش؟ فرض کنید اگر روایتی هم تناقض ندارد، تدافر دارد، تواتر دارد، کلمه واحده از معصوم صادر شده است از کجا بدانیم وحی خداست؟ بله لو خذیه و تبعه تواتر یقین آوره ولکن با قرآن مخالف باشه چی؟ اگر روایت با قرآن مخالف باشد آیا خداوند دو وحی متناقض ارسال فرموده است؟

بنابراین ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ ی بجز قرآن و فقط قرآن وجود ندارد. بنابراین این ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ باز دارای سه زاویه است. یک زاویه عصمت علمی، عقیدتی، عملی. این یک زاویه.

زاویه دوم اگر بخواد عصمت در سه بعد داشته باشد، عاصم باشد، باید معصوم باشد. ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش؟ اگر قرآن معصوم نباشد چطور اعتصام بهش می کنید؟ اگر ریسمانش شل است و انسان میفته زمین چطور اعتصام به ریسمان بشود؟ اونم ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾، ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ باید قوت استمساک و قوت تمسکش باید قوی باشد. همانطور که خداوند از قدرت ساقط نمی شود، از رحمت، از علم ساقط نمی شود این ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ هم باید حالت سقوط نداشته باشد، صددرصد باید باشد که حالت انفصام و حالت ضعف و حالت سقوط نداشته باشد.

بنابراین این ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ باید قرآن باشد در ابعاد مختلف که سه بعد عرض کردم. چهار، این سه بعد عصمتی که بر مبنای اعتصام بالقرآن حاصل می شود، بر محور عصمت قرآن است. عصمت قرآن از تحریف، عصمت قرآن در انحراف بیان، در ظنی بودن، شکی بودن، قابل حمل های بر خلاف لغات شدن، بنابراین قرآن بعد که عصمت مطلقه در بعد اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم لفظا، معنا ،دلالتا، مدلولا در کل ابعاد باید عصمت داشته باشد چون کلام الله است. همانطور که خداوند در کل ابعاد عصمت فوقی دارد، قرآن هم در کل ابعاد وحی عصمت فوقی باید داشته باشد.

خب کار مشکل شد ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] خب باید اعتصام کنید، اعتصام کردن چجور است؟ آیا اگر قرآن محرف باشد، ظنی الدلاله باشد، قابل حمل باشد از نظر ادبی، اعتصام بهش امکان دارد؟ امکان ندارد. اعتصام چهار بعد است، عاصم، معصوم، معتصم به، معتصم لاجله. معصوم قرآن است. چون قرآن معصوم است، بنابراین اعتصام به قرآن کنید. معصوم قرآن است و معصوم معتصم خواهد بود، عاصم معصوم می شود بر چه حساب؟ قرآن. عاصم مکلف است، معصوم در بعد محوری کلی قرآن است. معتصم به قرآن است. معتصم لاجله کیه؟ برای چی اعتصام به قرآن کنیم؟ اعتصام می کنیم که واجبات را که خداوند فرموده است صددرصد عمل کنیم و محرماتی را که نهی کرده است ترک کنیم. پس عاصم، معصوم، معتصم به، معتصم لاجله و محور این عصمت ها عصمت قرآن است.

بنابراین طبق امر موکدی که با مقدماتی خداوند فرموده است به کل مومنین ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ حداقل اقل ابتدایی امکان عصمت، امکان عصمت علمی ست به فقه اکبر و فقه اصغر. فقه اکبر که توحید و نبوت و معاد باشد و فقه اصغر که کل احکام باشد. کل احکام در فقه اکبر و کل احکام در فقه اصغر باید در این ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾باشد تا بشود اعتصام کرد.

حالا پس ما واجب است کل مسلمین گرداگرد این ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ بگردند. برای

(صحبت حضار)

دیروز عرض کردم ﴿وَلَا تَفَرَّقُوا فیه، عنه ﴿وَلَا تَفَرَّقُوا عنه، از قرآن جدا نشوید ﴿وَلَا تَفَرَّقُوا فیه یعنی در قرآن که فکر می کنید و اعتصام می کنید، اعتصامتون تفرق نباشه یکی جوری، دیگری جوری. یکی سنتا، حدیثا، عقلا، علما، دیگر کتابا، باید یک روش، باید یک روش داشته باشیم تا از روی اداره صالح، روش عاصم عصمت علمی در بعد اول به قرآن پیدا کنیم.

بنابراین واویلاست جریان ما مسلمون ها، چرا عمومیت دارد در بعد درونی. چرا شیعه ای؟ چرا سنی هستی؟ شیعه، چرا شیعه غالی علوی هستی؟ چرا شیعه دانی هستی؟ چرا شیعه متوسطی؟ در عقاید اصلی، در فروع، چرا سنی حنفی هستی؟ سنی حنبلی هستی؟ سنی مالکی هستی؟ سنی چی هستی؟ چرا؟ این چرا هست. چرا اختلاف در بعد تقصیر است. تمام اختلافاتی که در فقه اکبر است و در فقه اصغر است، تمام این اختلافات در بعد تقصیر است تقصیر کم تقصیر زیاد، قصور تقصیر، تقصیر قصور.

بنابراین همه مختلفین از عدالت سقوط می کنند مگر کسانی که اعتصام ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ پیدا کرده اند ﴿وَلَا تَفَرَّقُوا و این اعتصام ﴿حَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً﴾ هم هست، در بعد شوری هست که دیروز عرض کردیم اشاره کردیم امروز به تفصیل عرض می کنم که با شرایط درونی و برونی ایمان و تقوالله و اسلام و تمسک به اعتصام ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ باید که اختلاف علمی از بین برود.

حالا سوال، شما که این ادعا رو دارید خب شما یک جور هستید دیگری یک جور دیگه، اختلاف دو جوره. یک مرتبه در اختلاف کل مختلفین باطلند، اختلاف مشرکین، اختلاف ملحدین. یک مرتبه در اختلاف گروهی بحق اند و گروهی باطل. اون گروهی که باطل اند مورد تنبیه و توبیخ اند نه گروه حق، فلذا انبیاء که آمدند اختلاف ایجاد کردند؟ ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ﴾ اواخر سوره بقره ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ﴾ [بقره: آیه ۲۱۳] اختلاف پیدا کردند، اختلاف اول قبل از نزول وحی است، (32:46)

ولکن با نزول وحی باید اختلاف از بین بره چون وحی عاصم است، وحی معصوم است، وحی مشرق است، وحی بیان است وحی تبیان است و برهان است، وحی نور است نباید کور شد، نباید چشم روبست، نباید جای دیگه رفت، ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ البته دو وجه داره، یک وجهش رو عرض می کنم ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ  وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ  وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [بقره: آیه ۲۱۳]

یهودی هایی که در تورات اختلاف کردند، گروهی مهدی رب واقع شدند. کسانی کوشش کردند، کاوش کردند در تورات محرف تورات اصل را به دست آوردند که اقلیت اند دیگران اکثریت. در انجیل همچنین، در قرآن همچنین. اگر از نقطه اولای اسلام تمسک به قرآن درست بود، سنی و شیعه و اصولی و اخباری و علوی و عرض می شود که و و و در کار نبود، وحدت داشت.

در روایات ولی امر (ص) دارد که (یاتی بکتاب جدید و سنت جدیده و دین جدید) همه رو داره (علی العرب شدید) کتاب جدید کدامه؟ همین قرآنه یا قرآن دیگر؟ اگر قرآن دیگر کسی بیارد که این کافره و محور اصلی آخرین ایمان ولی امر (ص) است که کتاب جدید، این کتاب دو بعد دارد یک بعد لفظش، قال اش، تفسیر لفظیش، جلدش، یه بعد معنا. در میان ما معناش گم است. اون معنایی که خدا خواسته است نه اون معنایی که هوس های ما، فلسفه های ما، عرفان های ما، فقه های ما، اصول های ما، لغت های ما، علم های ما، پیش فرض های ما، خواسته های ما، اون معنای بی معنا در باب وجود است اما معنایی که خداوند اراده فرموده است (یاتی بکتاب جدید). اونوقت عده ای با اونها مبارزه می کنند.

حتی در نجف در (35:17) دارد که ۱۴ پرچم مرجعیت میاد جلو که آقا شما با این ریش کوتاه، با این سن کم، چی میگی؟ کافی هستیم ما، اگر کافی بودید اینقدر اختلاف درتون نبود، اینقدر نابسامانی و بدبختی درتون نبود، اینقدر دوری از کتاب الله درتون نبود، ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳].

سوال، خب چطور می شود که ما اعتصام عقیدتی عصمت، اعتصام احکامی عصمت، عصمت مطلقه علمی و عقیدتی و عملی اصلی و احکامی بخوایم پیدا کنیم باید بگیم نظرات مختلفه، نظرات مختلف باشه، مگر از نظرات مختلف باید تبعیت کرد؟ خورشید که نظرات کورها و کم چشم ها و تاریک چشم ها و نابینایان درش مختلف است، آیا نورانیت خورشید را برای کسانی که چشم باز می کنند و خورشید می بینند مورد شک قرار می ده؟ نخیر. خب اون کوره به من چه؟ چون اون کوره منم باید کور بشم؟ سوی چشمش کمه منم باید کم باشم؟ نمیبینه من باید نبینم؟

اگر ما چشم باز کنیم، چشم حقیقت نگر و کاوش گر و نظر صحیح مخصوصا بر مبنای شروط درونی ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ﴾ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ﴾ [الانفال: آیه ۲۹] تقوای برونی، تقوای درونی هر قدر زیادتر می شود، فرقان زیادتره و این تقواهای برونی و درونی برای ما امکان پذیره. اگر تقواهای برونی و درونی در اعتصام به ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ و قرآن امکان نداشته باشد باز تکرار می کنم این امر محال است، امر به محال است. بنابراین باید که به قرآن شما درست مراجعه کنید.

حالا برای اینکه خسته نشید و شما اهل کتابید و اهل قرآنید خسته نمی شید ما از روایات هم در ضمن می خونیم، چون بعضی میگن که شما همش آیه میگید روایت نمی گید اگه همش روایت بگیم آیه نگیم چی؟ اگه هر دو رو بگیم چی؟ عرض می شود که در صفحه ۲۸۹ تفسیر الفرقان سوره آل عمران. راجع به تقوا عرض می شود که نور الثقلین که بهترین و جامع ترین تفسیر خبری شیعه است البته با اشتباهاتی که درش هست ولی بهتر از برهانه، عرض می شود که (ان معانی الاخبار باسناده الی ابی بصیر قال سئلت اباعبدالله (ع) و من آیه قال یطاع فتقوالله حق تقاته) یعنی چه؟ (اتقوالله حق تقاته یطاع فلا یحسی و یذکر فلا ینصی و یشکر فلا یکفه حق تقاته) است چون یک حق و باطل است، گاه تقوای صحیح و گاه تقوای غلط جهلا یا عمدا ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ نیست. ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ اینطوره اونچه را که حق وارد کرده است بر ما از نظر تکالیف واجب و محرمه همون را بدون کم و بدون زیاد همون را عمل کنیم. بنابراین عصمت در بعد تقواست.

حدیث دیگر باز نور الثقلین (اخرج الخطیب عن انس قال قال رسول الله (ص) لا یتق الله عبد حق تقاته حتی یعلم انما اصابه لم یکن لیصبعه و ما اخبره لم یکن لیصیبه) این تقوای معرفتی است. تقوای احکامی فقط ندارد، معرفتش نسبت به خدا باید جوری باشد که اگر آنچه را به او رسید بدون اراده اش، بدون تقصیر یا قصورش، (لم یکن لیصبعه و ما اخبره لم یکن لیصیبه).

حدیث سوم، نورالثقلین همون آدرس عن نهج البلاغه عن علی (ع) (فباذر العمل و خافوا بغتت الاجل فانه لا یرجا من رجعت العمر ما یرجا من رجعت الرزق ما فات الیوم من الرزق رجی قدم زیاده و ما فات امس العمر لم ترجی یوم رجعته الرجاء مع الجاوی والیاس مع الماوی فتقوالله حق تقاته ولا تموتن الا و انتم مسلمون)

و همچنین اخباری که تتمه بحث است راجع به حدیث ثقلین. خب بنابراین بحث که ما امروز داشتیم ظاهرا در ۵۸ سال که به قرآن مراجعه است و دقت است و فکر است و در تهران، در قم، در نجف، در مکه، در بیروت، در شام، در فرانسه، در آلمان، جاهای دیگری که ما حوزه علمیه قرآنی بودیم همش، این اولین بار است که اینجور دارم صحبت می کنم که کل مکلفین مقصرند برای اینکه اعتصام بحبل الله پیدا نکرده اند. اون قلیل قلیل قلیل مانند علامه طباطبایی تا اندازه ای و دیگری تا اندازه ای بیشتر، اون قلیل قلیل کافی نیست. وقتی که موج حوزه ها، اوج حوزه ها، کثرت مطلق حوزه ها یا بر خلاف قرآن است یا به قرآن کاری ندارند پس اکثریت مطلقه ﴿اتَّقُوا اللَّه حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ ندارند، ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲] ندارند، برای اینکه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] ندارند.

فردا یه گزارشی از اول فقه تا آخر فقه به طور مختصر از هر بابی، نصوص آیات قرآنی که بر خلافش فتوا داده شده است یا فتوای فلسفی یا عرفانی یا احکامی یا عقیدتی شده است عرض می کنم که معلوم شود که قرآن اجمال ندارد، جمیل است. اگر قرآن اجمال دارد و می شود به هر راهی معنا کرد که این ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ نیست، این عصمت آور نیست، این اثم آور است، این اختلاف آور است.

کتابی که حمال ذو وجوه است، وجوهی که قابل قبول نباشد، این وجوهی که بعضی قابل قبول است و بعضی قابل قبول نیست، اگر تحمل همه وجوه رو دارد این معصوم نیست. معصوم کلامی است که ظاهرش، باطنش، معنایش، دالش، مدلولش، علمش، عملش، عقیده اش، تمام صددرصد معصوم باشد و الا ماثوم خواهد بود. باید که جدیت کنیم. افرادمون بسیار کم است. من بارها عرض کردم حتی اگر یک نفر به بحث بیاد من رو منبر میرم و بحث می کنم چون یه نفرم نیاد من تو خانه این کارها رو انجام میدم و در تمام دنیا پخش میشه، در تمام دنیا این نوشته ها پخش خواهد شد و پخش شده است.

مثلا یک کتاب که به نظر آقایون شاید شایسته باشه، الفقها بین الکتاب و السنه، ما اختصار کردیم از ۵۴۰ فتوا هایی که در تبصره الفقها که نقد است بر تبصره علامه حلی، ۵۴۰  فتوا که بر خلاف شیعه، بر خلاف سنت، بر خلاف هر دو است مختصر کردیم ۱۰۱ صفحه (یقول الله و یقولون یقول الله و یقولون) الله واحده، یقولون یا شیعه است یا سنی است یا در بین شیعه یا در بین سنی یا در بین هر دو، جواب تا کنون نیامده است ظاهرا تا ابد هم نخواهد آمد، اگر به قرآن استدلال بشه.

یقول الله ﴿حُرِّمَ ذَلِكَ﴾، یقولون أحلت، جواب بدید آقایون قرآن که در سوره مبارکه دارد ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ  وَحُرِّمَ﴾ [نور: آیه ۳] احل نیست، رجح نیست، ﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ چرا آقایون ۹۹ درصد فتوا دادن به حلیت مرجعیت؟ خیلی کم اتفاق می افتد مثل مرحوم آقای خوانساری (رض) که بحث کردیم با ایشون فرمودند که من (44:21) مطلق میگم بعد از اینکه بحث کردیم فرمودند نخیر اقوی قولا واحدا. این کمه خیلی کمه، مرحوم آیت العظمی خوانساری واقعا تالی تلو عصمت بود از نظر علم و از نظر عمل.

والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله اللهم صل علی محمد و آل محمد