پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه بیست و پنجم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (عصمت علمی با قرآن)

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] یک مختصر گویی داریم که بر مبنای اهمال است و یک مختصر گویی بر مبنای اجمال است. ما نه مبنای اهمال داریم و نه مبنای اجمال. درست است این آیات مقدسات را تفصیلا تفسیر کرده ایم در تفسیر الفرقان اما انسان غیر معصوم و حتی معصوم تدرج در کمال دارد. ما هر قدر فکر کنیم در آیات مقدسات قرآن، فکر صحیح و از راه صحیح، مطالبی فوق مطالبی، تبلوراتی فوق تبلوراتی به ما اشراق می شود. ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا﴾ [الانفال: آیه ۲۹]. این تقوای در کل ابعاد درونی و برونی است.

اگر از حجاب ها و پرده هایی که بین ما و خدا هست مخصوصا حجاب های ظلمانی پرهیز کنیم و نیز از حجاب های نورانی مخلوط با ظلمت و غیر مطلق پرهیز کنیم، خداوند ما را در اقیانوس نور معرفت قرار می دهد. شاید تکرار باشد یا نباشد، تکرار باشد باید و تکرار هم نباشد باید. شخص عاقل که سخن می گوید یا کاری را انجام می دهد یا مطلبی را می نویسد در هر سه بعد اگر مقام تعلیم دارد تعلیمش عاقلانه است. اگر شخص عاقل جاهلانه یا سفیهانه در بعد تعلیم لفظا و عملا و حتی ترکا و سکوتا کاری را انجام بدهد یا ندهد این بر خلاف عقل است.

فوق عاقل شخصی ست که معصوم است به عصمت ربانیه و عصمت ربانیه هم که دارای مراتبی ست حداقل مختصر می شود عصمت ربانیه رسالیه و رسولیه به عصمت علیا و عصمت بعض. عصمت بعض که عصمت ائمه معصومین (ع) باشد، سنتشون پذیرفته است و مقبول است. اگر شخص معصوم بدون تقیه و در مقام بیان مطلبی را بخواهد القا کند و تعلیم کند یا لفظا یا عملا یا سکوتا این ها صددرصد حجت است چون معصوم خطا نمی کند چه در درونش و چه در برونش.

بنابراین همانطوری که معصوم در درون افکار و تعقلاتش و نظراتش خطا نمی کند چون عصمت ربانیه شامل حال اوست و محیط است به شراشر وضع او، همچنین سخنش معصوم است، ترکش معصوم است، فعلش معصوم است و کسانی که بصیرت دارند و درست توجه دارند، تلقی می کنند کلام معصوم را و نوشته معصوم را و فعل معصوم را آن گونه که صادر شده است و آنگونه که اراده شده است.

بنابراین اگر اختلافی و خطایی در برداشت از سنت معصومه باشد چون سنت معصومه صددرصد مبینه است، واضح است (کالشمس فی رایئه النهار) است، کسانی که نبینند یا کم ببینند یا نادیده بگیرند و در اثر این ندیدن یا کم دیدن یا توجه نکردن اختلافاتی در کلام و یا نظر و یا فعل و یا ترک معصوم حاصل کنند، این اختلافات سر منشائش خود اون هاست.

دستگاه فرستنده که دستگاه عصمت مطلقه ربانیه است در مقابلش باید دستگاه گیرنده صحیح باشد. همانطوری که فرستنده بالغ است در حد عصمت، گیرنده هم در گرفتن آنچه معصوم فرستنده می فرستد باید بالغ باشد در حد عصمت گیرندگی.

حالا قرآن شریف که بالاترین عصمت است، ثقل اکبر است از نظر دلالت، از نظر مدلول، از نظر ترتیب آیات، از نظر ترکیب آیات این کتاب، کتاب محمد (ص) (اللهم صل علی محمد و آل محمد) نیست بلکه کتاب رسول است. کتاب رسول است در ساختن خود رسول در درجه اول و سازماندهی به کل مکلفین و مرسل علیهم در درجه دوم و چون این کتاب، کتاب رسالت است در دو بعدش و در هر بعدش باید حجت بالغه الهیه باشد در بیانش، لغتش، نحوش، صرفش، فلسفه اش، عرفانش، فقهش، اخلاقش، عقیده اش و همه اش که بیان للناس است و تبیان لکل شیء است باید معصوم باشه.

بنابراین این سوال پیش میاد اختلافات برای چی؟ اختلافاتی که بین مذاهب است یا در برون، سنی با شیعه و شیعه با سنی یا در درون که شیعه با شیعه و سنی با سنی یا در برون تر از برون که اختلاف پیدا کند مسیحی که می نگرد آیات را یهودی که می نگرد، مشرک که نگاه می کند، ملحد که نگاه می کند که سرجمع با اشتراط دانستن لغت صحیح عربی چرا اختلاف دارند، آیا جواب این چرا تقصیر از بیان کتاب الله است؟ تقصیر از دستگاه فرستنده است که ثقل اکبر است و ثقل اکبر مرحله علیای تبیین و بیان و اظهار مراد دارد اشتباه از اونجاست؟ قصور از اونجاست؟ تقصیر از اونجاست یا تقصیر از مکلفین است؟

مکلفینی که یا مراجعه به قرآن نمی کنند یا مراجعه اصلی نمی کنند یا تفکر نمی کنند یا تحمیل می کنند بر قرآن رای مذهب را، شیعه به عنوان تشیع و سنی به عنوان تسنن و دیگری به عنوان دیگر و در نتیجه اختلافاتی از نظر افکاری که بر داشت از قرآن دارند. چه افکار در بعد احکام اصلی و عقیدتی باشد، در بعد احکام فرعی باشد، در بعد سیاسی و فرهنگی باشد، در بعد فردی و اجتماعی باشد و چه افکار دیگر، این اختلافات در چه جهت است؟

اخیرا کتاب هایی را نویسندگانی نوشته اند که این کتاب ها دانشگاه ها را و حوزه ها را در هم می ریزد و اگر پاسخگویی از این کتاب ها نباشد فاتحه هم دانشگاه های اسلامی و هم حوزه های اسلامی خوانده شده. از جمله مطلبی که این ها تکرار می کنند، می گویند قرآن کفایت از برای کل زمان ها نمی کند زیرا لغت قرآن، بیان قرآن جوراجور تفسیر می شود، برداشت ها گوناگون است، چون عقل ها گوناگون است، فکرها گوناگون است، علم ها گوناگون است، حس ها گوناگون است، پیش فرض ها و انتظارات گوناگونه بنابراین گوناگون در گذشت زمان ها از قرآن استفاده می شود.

این از حجیت انداختن قرآن است و اینو باید توجه کرد که در این دو بعد دستگاه فرستنده وحی که خداست و دستگاه گیرنده وحی که مکلفین اند چهار تصور داریم یا هر دو مقصرند یا معاذالله خدا در فرستادن وحی مقصر است. این وحی ای که طول تاریخ را تا انقراض عالم در بر دارد و مکلفین را با این نور و برهان و بصیرت و بصائر در بر دارد مثلا تقصیر در بیان خدا باشد یا تقصیر در دریافت باشد یا تقصیر در هر دو باشد یا بعد رابع که زیر بنای این مربع است هیچ کدام یا نشاید یا نباید مقصر باشند. نشاید در بعد حتمی این است که کتاب خدا، خدا، افعال خدا، کلام خدا، فعل خدا درش تقصیر وجود ندارد، عصمت علیاست.

بنابراین اگر برداشت های گوناگون می کنند فلاسفه، عرفا، فقها، اصولیین، علما، ادبا، منطقیین، لغویین این برداشت های مختلف از لحاظ گنگ بودن قرآن نیست، از لحاظ مقصر بودن قرآن نیست، مقصر کسانی هستند که در برداشت هاشون کوتاهی می کنند. چه کوتاهی که عادت کرده اند و توجه ندارند مانند حوزه های ما و چه کوتاهی عمدی، کسانی که عمدا می خواهند کتاب را قرآن را که کتاب اصلی وحی است در کل دوران های تکلیف و وحی از حجیت بی اندازند که زمینه افکار جدید، احکام جدید، نظرات جدیده رو فراهم کنند، بگن چون قرآن مورد برداشت های مختلفه.

ما یک جواب کلی داریم بر این اعتراض بر این سوال و یک جواب شخصی. جواب کلی این است که نویسنده، گوینده، عمل کننده یا معصوم است یا غیر معصوم و اگر معصوم است یا می نویسد، می گوید، عمل می کند به عنوان تعلیم برای کل زمان ها یا برای زمان مخصوص. اگر برای زمان مخصوص است ما عرضی چندان نداریم اما قرآن که از برای کل زمان هاست از نظر لغتش، ادبش، منطقش، برهانش و همه چی بنابراین برای کل زمان ها باید بالغ باشد، بیان باشد، نور باشد، برهان باشد و بصائر و پاسخ از اختلاف برداشت ها این است که باز تکرار می کنیم یا اصلا مراجعه به قرآن نمی شود روی اعتماد، فلان کس، فلان حدیث، فلان کس، فلان حدیث، فلان کس، فلان اجماع، فلان شهرت، فلان ضرورت.

پس این اختلافات در اثر برداشت های گوناگون از قرآن نیست چون هیچ برداشتی، چون رنگ ندارد قرآن. قرآن اگر رنگ ندارد در افکار دانشگاهیان یا حوزویان یا دیگران رنگ اصلی ندارد پس اختلافات در اثر اختلاف مبدأ هاست، حدیث هاست اجماعات است، شهرت هاست، ضرورت هاست و اطباق هاست، این بعد اول، این بعد اول اختلافه که خیلی هم زیاده.

بعد دوم اختلاف این است که مراجعه می شود اما بدون دقت. نظرم هست یکی از آقایون در یک حدیثی ۸ روز بحث می کرد، من شاگردش نبودم، شنیدم، ۸ روز بحث می کرد، بعد از بحث کردن گفت این احتمال راجح است. احتمال راجح رو فتوا داد، بعد که من شنیدم با اون صحبت کردم گفتم این حدیثی که ۸ روز بحث می کنید، اولا شما رو حدیث ۸ روز بحث می کنید این حدیث معلوم نیست صادر است، صادر نیست، تقیه است، نقل به معناست و بحث می کنید ولکن راجع به آیه و آیاتی که مربوط به این مسئله است اصلا بحث نمی کنید، اصلا دقت نمی کنید، اون حدیث یک حدیث است در وسائل الشیعه، فقط یک حدیث، در کل هزاران حدیث اسلامی در باب اثبات سیادت و فرزند پیغمبر بودن فقط یک حدیث است که حدود یک صفحه از وسائل الشیعه باب خمسه، گفتم این حدیث رو اولا وقت تلف کردی، اوقات طلاب را تلف کردی، تلف کردی غلط در خودتون، تلف کردی غلط در طلاب، تلف کردی غلط چون این حدیث تناقض داره، تلف کردی غلط چون بر خلاف نص قرآن کریم است. اون حدیث این است که آخر حدیث راجع به سیادت (و اما المنسوبون به امهاتهم الی هاشم فقد قال الله فیهم ادعوهم لآبائهم).

با صرف نظر از تناقضات و تضادهایی که این حدیث دارد اولا سند ندارد مرسل است، ثانیا تهافت دارد، ثالثا ضد و نقیض است با قرآن شریف ما یک نقطه اشتراک داریم آن این است که و اما کسانی که به وسیله مادرانشون فرزند پیغمبرند، فرزند هاشم اند، اون هاشم (فقد قال الله فیهم ادعوهم لآبائهم) من به اون آقای بزرگوار که الان مرجع است گفتم ﴿ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ﴾ در سوره احزابه و مربوطه به پسرخوانده هاست ادعیا ﴿وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ﴾ [الاحزاب: آیه ۴] ما یک پسر داریم پسر سُلبی و یک پسر خوانده، پسر رضاعی که نداریم. حالا فقط یک پسر داریم پسر خوانده، پسر رضاعی، پسر سلبی.

اسلام در این مثلث فقط پسر سلبی را پسر شما می داند، زنش را بر شما حرام می داند اما و احکام دیگر اما پسر رضاعی نداریم چون در بعد رضاعت، در بعد شیر خوارگی فقط بعد تحریمه، تحریم ازدواجه، آیا پسری که از عیال کسی شیر خورده است پسر رضاعی پدر است؟ یعنی ازدواج با اون پسر حرامه؟ خب این اولا، ثانیا پسرخوانده، بدتر پسر خوانده، کسی را که شما به عنوان پسر انتخاب کردید نه در بعد نسبی، نه در بعد شیرخوارگی ارتباط با شما ندارد این رو در میان عرب مرسومه، قرآن می فرماید ﴿وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ﴾ [الاحزاب: آیه ۴] پسرخوانده های شما فرزندان شما نیستند نه در بعد نسبی، نه در بعد رضاعی که در آیه سوره مبارکه نساء استفاده میشه.

خب بنابراین فقد قال الله فیهم در کیا؟ در پسران نسبی؟ نخیر، در پسران رضاعی؟ نخیر، در پسر خوانده ها فقد قال الله فیهم ﴿ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ﴾ گفتم آقای بزرگوار، بنابراین امام حسن و امام حسین از ادعیاست، برای اینکه منسوب از طریق مادرند به پیغمبر و هاشم، از طریق پدر فرزند پیغمبرند در اصل، کسانی که ذریه رسول الله اند و فرزند پیغمبرند در اصل، بنابراین از طریق پیغمبر از طریق زهرا (س) است از طریق مادرند، بنابراین این ها از ادعیا اند این اولا.

ثانیا آیا هاشم سیدتر است یا پیغمبر؟ سید، ما یک لغت فارسی داریم یک لغت عربی. در لغت فارسی یک معنای خاصی پیدا کرده ولیکن در لغت عربی به شیخ هم میگن سید، سید یعنی بزرگ، شخص بزرگ سید است، بزرگ باشد سنش، علمش، اخلاقش، مالش، قدرتش، بزرگ در هر بعدی از جهات بزرگی درونی و برونی سید است. حالا آیا سادات کیا هستند؟ سادات کسانی هستند که از نسل بزرگترین سیدند. آیا بزرگترین سید، بزرگترین بزرگ از نظر معرفتی، از نظر علمی، از نظر عقلی، از نظر کتابی، از نظر وحی ای کیه؟ پیغمبره.

بنابراین پیغمبر سید نیست چون از فرزندان هاشمه بلکه هاشم سید است چون جد پیغمبره. کسانی که از فرزندان پیغمبرند چه از طریق دختر و چه از طریق پسر این ها سیدند، ولکن در این مسئله سه بعد است متاسفانه بر خلاف کتاب الله سه بعد است. یه بعد سادات که به اون ها نیم خمس را می شود داد کسانی هستند که از طرف پدری منسوب الی هاشم باشند این یه طرف. طرف دیگر از طرف مادری هم که این کمه، سید مرتضی میگه و ما هم میگیم و کتاب الله حتی اگر کسی از طرف مادری منسوب الی رسول الله باشد این هم سیده.

رای سوم، رای سوم این است که اگر کسی فقط از طرف مادری منسوب به رسول الله باشد نه خمس باید بهش داد نه زکات، خمس نمیدیم چون از طرف پدره، زکات نمیدیم چون به احتمال اینکه انتساب از طرف مادر هم سیادت آوره به سید زکات نمیدیم. پس سه بعده. این سه بعد را بر محور قرآن ما در نظر بگیریم آیه ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ آیه ﴿مِن ذُریّته عیسی﴾ ثابت می کند که عیسی فرزند دختری ابراهیم بود یا نه؟ بله. آیه ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا﴾ [آل عمران: آیه ۶۱] که سه بعد دارد. ابناء حسنین اند آیا حسنین ابناء رسول الله بودند یا نبودند؟ بر حسب تواتر حدیث بین شیعه و سنی که در هرچه اختلاف دارند در بعضی مسائل اشتراک دارند از جمله همین. خب اگر حسنین از ابناء رسول الله هستند، ابناء رسول الله از طرف مادرند، از طرف پدر عرض می شود که نیستند.

وانگهی خیلی مطلب واقعا قابل تامل است و قابل تحمل نیست. بنی امیه و بنی عباس علیه ائمه اعتراض داشتند که شما چرا میگید ذریه رسول الله ایم، ذریه رسول الله و ابناء رسول الله کسانی هستند که از طریق پدر، شما از طریق پدر ذریه رسول الله نیستید. ائمه استدلال به قرآن می کردند، به آیه ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ و به آیه ﴿مِن ذُریّته﴾ تا ﴿عیسی، آنها ساکت می شدند. پس چه شده است که فقهای بزرگوار شیعه درصد خیلی خیلی بالا فرزندان دختری پیغمبر را که از طریق مادر انتساب به پیغمبر دارند اون ها رو سید نمی دانند؟ برگردیم این نمونه ای بود.

حالا اگر ما مراجعه صحیح به قرآن کنیم، مراجعه در ابعاد چهارگانه جمیعا که در قرآن دارد ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ این جمیعا چهار بعد دارد. یک معتصم، معصتم جمیعا، معتصم جمیعا در بعد درونی، معتصم جمیعا در بعد برونی. معتصم جمیعا در بعد درونی تمام نیروهای شایسته بی آلایشی را که خداوند به او عنایت فرموده مصرف کند در اعتصام ﴿بحَبْلِ اللَّهِ﴾ این جمیعا، نه فقط در یک بعد، قرآن چون در کل ابعاد علمی سخن می گوید، بنابراین با فکر و عقل و تذکر و جهات درونی که جمعیت اعتصام است این جمعیت درونی، جمعیت برونی اعتصام این است که و ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ [شوری: آیه ۳۸] این دو بعد، پس جمعیت معتصم به که حبل الله باشد قرآن یعنی کل آیات چون القرآن یصدق بعضه بعضا و جمعیت چهارم جمعیت حوائج رسالی که مکلفین دارند، هر حاجت اصلی و بلکه فرعی که مکلفین دارند جمع اون حوائج را جمع خواسته های صحیح را، جمع راه هایی را که خداوند پیش پای مکلفین گذاشته است در اونها موجوده پس ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ جمیعا جمیعا جمیعا جمیعا ﴿وَلَا تَفَرَّقُوا﴾.

﴿وَلَا تَفَرَّقُوا﴾ جمع اول، جمع دوم، جمع سوم، جمع چهارم تفرق درش ایجاد نکنید. اگر ما با شرائط به این کتاب معصوم مراجعه کنیم دیگه اختلاف یعنی چه؟ مثلا آیاتی که مراجعه بفرمایید در احادیث تفسیری زیاد دو بخشه. یک احادیث تفسیری است که استناد به قرآن ندارد حالا یا درسته یا نادرست، باشه، ولکن احادیث تفسیری که استناد صحیح به قرآن دارد، استناد روشنگر توجه دهنده به قرآن دارد که اگر شخص این توجه را نظر بگیرد می فهمد که این آیه رو غفلت داشته، در این احادیث چیه؟ معصوم که ثقل اصغر است ارجاع داده است مکلفین را به ثقل اکبر. ارجاع تعبدی ارجاع اجتهادی است تعبدی نیست. (یا زرازه لمکان الباء) معنیش این نیست که امام صادق میگه چون من میگویم باء برای تبعیض است ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ﴾ [مائده: آیه ۶] باء دارد، چون من امام صادق که ثقل اصغرم می گویم باء برای تبعیض است پس دو راه دارد؟ نخیر، چون باء برای تبعیض است، چون مَسَحَ خودش متعدی بنفسه ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ﴾ باء دارد در رئوس ﴿وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾ ارجلِکم نیست، پس باء برئوسکم حساب دارد و فتحه ﴿وَأَرْجُلَكُمْ﴾ نیز حساب دارد.

پس ثقل اصغر هم ارجاع داده است به ثقل اکبر. با ارجاع دادن به ثقل اکبر و آیات کثیره قرآن که قرآن را تفسره و تبیین و بیان می داند، تکلیف ما را در زمان رسول الله، در زمان ائمه، در زمان غیبت، در زمان حضور امام زمان و کل زمان ها الی یوم القیامه تکلیف ما رو روشن کرده. بنابراین از ماست که بر ماست. آیا می شود مراد خدا را از کلام خدا فهمید یا نمی شود؟ اگر نمی شود خدا نیست، معاذ الله جاهل است، خائن است، ظالم است. کتابی که از برای مکلفین فرستاده است به عنوان خلود و ابدیت، اگر در این کتاب قصور یا تقصیری باشد در تبیین، خب همه مطالب هست، بنابراین ما امکان داریم که بفهمیم مراد الله را و ما از نقطه اول فقه تا نقطه آخر فقه که وعده دادم فهرست وار عرض بکنم و آقایون اگه مراجعه کنید کتاب الفقها بین الکتاب و السنه رو این مختصری است از تبصره الفقها، ۴۰ صفحه است از حدود ۹۰۰ صفحه اختصار.

یعنی موارد بسیار مهم درخشان نص قرآن را که یا فتوای شیعه بر خلافش هست یا فتوای سنی بر خلافش هست یا هر دو فتوا بر خلافش هست ما نقل کردیم یقول الله و یقولون. فهرستی رو من عرض می کنم بعد از ابتدای فقه به طور مقارن که قبلا بحث بلوغ رو کردیم، بعدا بحث اجتهاد تقلید، طهارات، نجاسات، عبادات، معاملات، سیاست، به طور سریع البته ولی سریع مبین نه سریعی که مطلب رو ناگفته بذاریم بریم و نه وسیعی که ۱۶ سال آقا چی می فرمایند درس خارج حج می فرمایند، ۲۰ سال درس خارج طهارت می گن تا به نجاست می رسن فوت کردند، نخیر اینطور نه، کلام خدا اینقدر مشکل نیست فهمش. ما حجاب داریم، ما پرده داریم، ما گیر داریم، ما تقصیر داریم، ما اشکال داریم.

مثلا نقطه، اولی نقطه اولی که بلوغ است عرض کردیم میزان بلوغ دارای چند نظر است در میان مسلمین، دری ها میگن شخص ۴۰ ساله بالغ می شود قبل از ۴۰ سال نه. این یه دسته. رای دوم، رایی که متداول است و معمول است بین شیعه و سنی دختر سن تکلیف آغازینش ۹ سال و پسر ۱۵ سال. این دو رای هر دو مخالف نص قرآن و حدیثه. نص قرآن صددرصد، حدیث درصد.

رای سوم آنچه را که از ﴿لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ [انعام: آیه ۱۹] با روایاتی که بلوغ عقلی و معرفتی دختر را در ۱۰ سال گرفته است و پسر را از هر دو و بلوغ جسمی پسر و دختر رو ۱۳ سال گرفته به اون تفصیلی که عرض کردیم و تکرار نمی کنیم، بنابراین کتاب معصوم و سنت معصومه که موافق است با کتاب معصوم از این سه رای یه رای رو پسندیده است. بنابراین رای اول خطاست و رای دوم خطاست، برداشت یعنی چه؟ شما برداشت می کنید کسانی که دری هستند، آیا شما برداشت قرآن را قبول دارند، قرآن را قبول دارند. آیا شما دری ها که شعبه ای از شیعه ها هستند شما برداشت می کنید از قرآن که مکلف ۴۰ ساله است فقط؟ کجا ۴۰ سال دارد؟ این مرحله اخیره اشد است و یا شما که میگید دختر ۹ ساله باید نماز بخواند و روزه بگیرد و پسر ۱۵ ساله، کجا برداشت از قرآن دارید؟ کجا برداشت از سنت دارید؟ حتی اگر سنت قطعیه متواتره این متن رو نشون میداد چون بر خلاف حس است، بر خلاف عقل است، بر خلاف وجدان است، بر خلاف شرف است، ما قبول نمی کردیم. حتی بر فرض محال بر فرض محال محال محال اگر در قران شریف آیه یا آیاتی داشت که دختر در سن ۹ سال مکلف است پسر ۱۵ سال، می گفتیم این آیه تحریفه. (29:55)

یا بعد بعدا، اجتهاد تقلید، در بعد اجتهاد تقلید به طور مختصر عرض می کنم، نظرات فقهای شیعه باهم، فقهای سنی با هم، فقهای شیعه و سنی با هم اختلاف دارد. سنی ها معمولا میگن تقلید باید از چهار مجتهد کرد که چهار مذهب دارند. حالا سوال دارید شما که اکثرا میگید تقلید از این چهار میت باید کرد، ولو کسی که بعد آن عالم تر باشد، علمش برابر باشد، بله، مغز مطلب و رکن مطلب این است که اگر این سواله جوابش این است که اگر کسی از ابوحنیفه ملاتر باشد، نباید اجتهاد کند باید تقلید کند از ابو حنیفه و الا حنفی نیست. اگر کسی مذهب مالکی دارد و ملاتر است از مالک ولو مجتهد باشد یا اعلم از مالک باید تقلید کند از مالک. مالکی، حنفی، حنبلی، شافعی، این یه رای.

رای دوم که در میان برادران سنی اخیرا نمو کرده است این است که میگن نخیر اگر کسی دارای اجتهاد است یا اجتهاد اعلاست اجتهاد میکنه حنفی باشه یا حنفی تقلید نمی کنه حنفیه ولی تناقض داره، همش تناقضه. حنفی است ولکن از ابوحنیفه ملاتر است یا مانند ابوحنیفه است یا مجتهد است، ولو مجتهد باشد کمتر باشد از اجتهاد ابو حنیفه ولکن مجتهد که نباید که تقلید کند، این هم عرض می شود که یک بعد. این دو بعد در میان برادران سنی هست با ابعاد دیگری که  (31: 38) چیه

در میان شیعه در بعد اجتهاد و تقلید آرایی ست. اون رایی که مشهور است و معمول است و اکثریت تقریبا مطلقه دارد این است که باید مرجع تقلید اعلم اتقای زنده باشد. سوال، اگر مرد چه؟ اگر مرد باید تقلید از حی بکند، این یه رای. رای دوم مثل اعلم اتقای باید باشد ولکن اگر مرد استمرار بر تقلید او در مسائلی که گفته است و بوده است اشکال نداره ولکن در مسائل دیگر نه، این بعد دوم. بعد سوم این است که نخیر مرجع تقلید که اعلم و اتقی باشد چه زنده باشد چه مرده باشد تقلید ابتدایی، تقلید استمراری اشکال ندارد چنانکه ما میگیم. رای چهارم آیا در مرجع تقلید ذکورت شرط است یا مونث هم می تواند ولی فقیه باشد؟ در مرجعیت داریم بحث می کنیم نه در قضاوت، نه در، اکثر قریب به اتفاق تا اونجایی که من اطلاع دارم البته اونایی که نوشتن ننوشتن کاری نداریم، اینایی که نوشتن میگن که میگن که زن نمی تواند مرجع تقلید باشد.

ما دو سوال می کنیم. یک سوال، اگر حضرت صدیقه طاهره (س) الان تشریف داشتند ما از که تقلید می کردیم؟ حتی مجتهدین از ایشان تقلید می کردند، چرا؟ چون مجتهد مطلق نیست حضرت زهرا مطلق است. وقتی که اجتهاد اقوای یا فوق اجتهاد است که مطلق است اشتباه ندارد ما گلپایگانی ها، خمینی ها، بروجردی ها، علامه حلی ها، شیخ  طوسی ها، شیخ انصاری ها اگر در زمان فقیهه کبری صدیقه طاهره (س) بودند از این تقلید میکردیم یا نه؟ بله تقلید می کردیم. سوال دوم، کی گفته از زن ها نمی شود تقلید کرد؟

این اختلافاتی که در بعد مرجعیت ،در بعد تقلید، در بعد اجتهاد هست اضافه بر اینکه نوعا میگن مجتهد کسی است که با ادله اربعه آشنایی کامل داشته باشد ولکن دلیل اول (33:59)

یعنی با اجماعات، با شهرت ها، با روایات، این پنجم.

ششم این است که نخیر در مرجع تقلید اعلم اقوای بر مبنای قرآن اولا و بر مبنای سنت ثانیا زنده باشد، مرده باشد، زن باشد، مرد باشد، فرق نمی کند. آیا قرآن که کتاب معصوم است و معصوم ترین کتب است و در حاشیه اش سنت قطعیه رسول الله (ص) که اگرم نباشد قرآن تبیین می کند، آیا از قرآن آیاتی ما داریم که اجتهاد را، میزان اجتهاد را بگه؟ بله من یه جزوه ای نوشتم به زبان عربی در اجتهاد و تقلید به زبان عربی بر مبنای یک آیه ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ [زمر: آیه ۱۷ و ۱۸] پخش شد و همه می شنوند.

یکی از مجتهدین طراز تهران داده بودم که بهش تلفنی گفت شما وقتی در قم بودید از این ها کمتر نبودید در فقه سنتی، به ایشون دادم مطالعه کرد گفت بسیار عالی ولکن حوزوی نیست. استناد به قرآنه دیگه، ان قلت و قلت های حوزوی قال فلان قال فلان ان قلت اینا نداره، حوزوی نیست، بهش تلفن کردم گفتم حوزوی نیست شما حوزه متهم می کنید که قرآنی نیست، اگر حوزه قرآنی نیست حوضه و حوزه نیست لجن زاره. اگر ما برمبنای این آیه که بحث خواهیم کرد که ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ [زمر: آیه ۱۷ و ۱۸] اضافه بر آیات ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [نحل: آیه ۴۳] که تجویز است این آیه ایجاب است، واجب است که احسن القول را که احسن است علما و احسن است تعهدا و دیگر چیز دیگر نیست اتباع کرد در بعد اجتهاد در بعد تقلید.

در بعد تقلیدم تقلید از کسی جایز است کردن که اون جور مجتهد باشد، اگر اونطور مجتهد نیست میگیم تقلید حرامه کما اینکه اون اجتهاد حرامه، اجتهادی که بر محور قرآن نیست حرام است، تقلید از این اجتهاد هم حرام است. در بعد طهارت در بعد طهارات و نجاسات نیز اقوال مختلفی در بین شیعه، بین سنی، بین شیعه و سنی وجود دارد. مثلا آیا مطهر چیست؟ آیا نجس و متنجس چیست؟ در بعد همین نجاست، آیا نجاست که قابل ازاله است با چی جایز است ازاله کردن؟ با چی پاک میشه؟ قول داریم که زوال عین نجاست ولو با هر چیز که عین نجاست بول یا غائط زایل شود زوال عین نجاست مطهره (37:03)

سید مرتضی علم الهدی بود، سید مرتضی که از فقهای طراز اول بیش از ۱۰ قرن پیش است نمی خوایم استناد کنیم، خودمون داریم و لذا در رساله دوم که من نوشتم و هنوز حبسه، هنوز زندانه به علت استناد به آیات، من اضافه بر قال الله هست چون قال الله مردم نوعا یکسان می پذیرند قال شیخ طوسی، قال فلان، استدلال یعنی نقد آراء فقهای شیعه که مطابق این رایی است که از قرآن استفاده کردیم ولو اکثرا مخالفند، حالا این یه رای.

رای دوم، رای دوم این است که با آب فقط می شود تطهیر کرد بجز موارد خاص، آفتاب خوردن، کف کفش راه رفتن، با آب فقط می شود. با آب فقط می شود پاک کرد بجز موارد خاصی این هم دو رای است. یک رای این است که اگر آب قلیل باشد و نجاست رو زمین باشد، نجاست رو زمینه با آب قلیل، هر قدر آب قلیل بریزید قلیل قلیل قلیل اگر یک استخر آب قلیل را کم کم بریزید این نجاست تجاوزش بیشتره، نجاست بیشتر می شود این یک رایه که کریت شرطه.

رای سوم که کریت شرط نمی دانند که کتابا و سنتا متواترا اگر آب غلبه کرد بر نجاست، آب متنجس نمی شود، بلکه مطهر نجاست است اگر عینش از بین بره و اگر عینش از بین نرفت آب طاهر است یعنی در یک لیوان آب اگر یک سر سوزن خون بزنید که هیچ اثر ندارد این لیوان آب متنجس نمی شود. سوال، آیا متنجس منجس است یا منجس نیست در واسطه اول، واسطه دوم، واسطه سوم می گوید که متنجس منجس است ولو در هزار واسطه. اگر دست شما متنجس به بول شد و عین بول نبود، این دست به چیزی بخورد تر متنجس میشه و اون و اون و اون الی غیر نهایه، این یه رای و رای دوم تا سه واسطه و رای دوم تا دو واسطه و رای دیگر (39:24) نه کتابا نه سنتا.

یادم هست در اون روزهای اول که آقای خمینی نجف آمده بودن ما بحث می کردیم زیاد مفصل بحث می کردیم. از ایشون پرسیدم شما فقها چرا میگید متنجس منجس است؟ دلیل نداره گفتن فردا میام بهت میگم. فردا وسائل الشیعه رو آوردند یه روایت رو باز کردند که از این یک دونه روایت استفاده کنند که متنجس منجسه. گفتم دو اشکال داره، یک اشکال اینکه اگر متنجس منجس بود چون این از مسائل عام البلوی ست، مسئله عام البلوی می شود که از پیغمبر از امیرالمومنین، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر روایت داریم تا یک روایت شما در کل باب طهارت نقل کنید که از این روایت ما استفاده کنیم متنجس منجسه. مسئله عام البلوی باید زیاد روایت داشته باشه، خب شب و روز مردم محتاجند، شب و روز مردم متنجس میشن، آیا این متنجس اگر منجس باشد این دلیل قطعی زیاد نمی خواد؟ این اولا.

ثانیا شما میگید این روایت رو نص نیست، ظاهر هم نیست میخواید با عرض می شود که با وسائل مختلف این روایت رو بدلالتونید دلالت، بدلالتونید دلالت ندارد. روایتی که دلالت ندارد یکی است و استفاده ندارد و بر خلاف کتاب است و بر خلاف سنت است، چطور می تونید مصدر که متنجس ناجس است یا در تعداد نجاسات خمر را نوعا نجس می دانند. اهل کتاب خمر را نجس ذاتی می دانند، اهل کتاب را تا چه رسد به مشرکین نجس ذاتی می دانند و چیزای دیگه چندتا (41:04)

خمر به دلیل کتاب و سنت ۲۰ حدیث است صریح است در طهارت خمر و کمتر، از آقای حکیم در مستدرک، ۲۰ حدیث است که سندا، دلالتا، قطعا، نصا که خمر طاهر است حرامه ولی طاهره ولی کمتر از ۲۰ حدیث که ممکن است خمر حرام باشد. آیا نص حمل بر ظاهر می شود یا ظاهر حمل بر نص؟ یا فرض کنید که راجع به اهل کتاب که سه رای است، البته کسانی که مشرک اند و ملحدند مطلبش بالاتره.

گروهی می گویند که غیر مسلمان مانند سگ و خوک نجس عینی ست، عجب، گروهی میگن نجس سیاسی ست آقای خمینی گفتند، گروهی میگن نه نجس عینی ست نه نجس سیاسی. نص قرآن در سوره مائده ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ﴾ [مائده: آیه ۵] الطیبات احلت چیه؟ ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ [مائده: آیه ۵] هم اهل کتاب پاکند ذاتا با اختلافاتی البته و (42:35) هم نکاح کتابیات عرض می شود که جایزه.

بعضی از دوستان که اینجا نیستند ظاهرا رفته بودند خدمت یکی از فقهای معروف فوت شده، فقیه بود، گفتم که آقا ما اهل کتاب رو پاک می زنیم، من همین آیه رو خوندن که ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ طعام چیه؟ طعام خوردنیه. آیا خوردنی ها نوعا تره یا خشکه؟ نوعا خشک که آدم رو خفه میکنه ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ گفت دوباره بخونید، دوباره خوندیم. آقایی که فقیه رساله به هفت زبان نوشته، به این آیه برخورد نداشته، مثل بدتر از اون، اون سنی که رییس دروس مسجد الحرام بود و در درس ما شرکت می کرد در مسجد الحرام یه روز اومد منزل، گفت آقا من ۹۰ درصد شیعه ام یه ده درصد مونده، میخوام سوالاتی از شما بکنم یه چیزایی به کسی نگی، من رو میکشن. گفتم بفرمایید گفت چطور شما در باب نکاح شاهدین عدلین رو لازم نمی دونید در باب طلاق لازم میدونید، گفتم که ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾ [طلاق: آیه ۲] در سوره طلاق، مال طلاق است. گفت دوباره بفرمایید، دوباره فرمودیم. گفتم در باب نکاح شهادت عدلین نداریم در قرآن، در باب طلاق داریم. گفت پس شیوخ ما چی میگن؟ گفتم این مسئله اختلافی ست بین خدا و شیوخ شما، شیعه شد صددرصد، این مسئله بین خدا و شیوخ شما اختلافی ست. خدا می فرماید ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾ درست است. در بین شیعه هم اختلافه، آیا رجوعی که مرد به زن می کند در عده رجعیه این رجوع شهود می خواد یا نمی خواد؟ نوع آقایون میگن نمی خواد، روایت دو دسته است، بعضی میگن میخواد بعضی میگن نمی خواد ولی قرآن میگه میخواد، چرا؟ برای اینکه ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾ بعد از رجوعه و رجوع بعد از طلاقه، پس به هر دو میخوره پس مسلم به رجوع میخوره، منتها شهادت به رجوع با شهادت به طلاق فرق داره ﴿وَأَشْهِدُوا بنابراین قرآن فصل خصومات می کند. اشتباهات، تقصیرات، قصورات اونچه گیر است از ماست، اونچه گور است از ماست، اونچه نادیدنی است از ماست.