بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
﴿اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] دیروز به برادران وعده دادیم که امروز سیر کامل اجمالی در کل ابواب فقه بکنیم بر مبنای قرآن، ولکن این سیر اجمالی برای یک روز و دو روز و سه روز و یک هفته کافی نیست.
اجمال در اجمال این است که بحثی را که باید استمرار بدهیم، نمونه هایی از آیات مقدسات قرآن را تذکر بدهیم و قبل از ورود در بحث بارها با بعضی از علمای بزرگوار برخورد کردیم از جمله امروز، می فرمودند چطور است که شما البته بیان ایشون است، چطور است شما با این استعداد قوی و نبوغ علمی و احاطه علمی تقیه کنید، تقیه کنید تا به وسیله تقیه شما، به وسیله موافقت علمی با نظرات علمی حوزه ها، جمعیت زیاد بیاد و بعد حرف هاتون رو بزنید. من عرض کردم به ایشان و ایشان و ایشان و ایشان ها که گفته اند و یا خواهند گفت عرض می شود که مولای ما امیرالمومنین (ص) که ما خاک پای ایشون هم محسوب نمی شویم، بهشون عرض میشد در این زمینه که نمیخوام عرض کنم در جواب فرمودند (اعوذبالله ان اطلب النصر بالجور) به خدا پناه می برم که من طلب یاری و کمک کنم به وسیله جور.
اگر ذی المقدمه واجب است، مقدمه حرام را نمی شود از برای تحصیل ذی المقدمه پیش انداخت مگر اینکه ذی المقدمه به قدری واجب باشد که مقدمه حرام احیانا واجب و یا راجح گردد. بعد به ایشان و ایشان ها عرض کردم و عرض می کنم، آیا مسلم در مسلم از برای کل مسلمین این است که قرآن دلیل اول است یا نه؟ بله و بعد عرض کردم و عرض می کنم که آیا قبل از ظهور ولی امر (ص) که آخرین سرِّ اختر است، آیا طرفداری کلی از ثقل اکبر واجب است یا نه؟
اگر ما فهمیدیم و دانستیم و ایمان آوردیم که قرآن در کل ابعاد، ثقل اکبر است، اطول است، اثقل است، افضل است، اتم است، ادوم است، منسوخ به حدیث نیست و چیزهای دیگر. اگر این مطلب را ما علما دریافت کردیم و قطعا دریافت کردیم تقیه کنیم؟ اگر هزارها بار مرا بکشند و زنده شوم دست از تبیین یک آیه از آیات مقدسات قرآن که پایمال شده است قصورا و تقصیرا بر نخواهم داشت. این جملات با تغییراتی تکرار شده است و تکرار خواهد شد.
امیرالمومنین (ع) می فرماید که (ایهاالناس لا تستوحشوا فی طریق الهدی و قلت اهله) اگر راه، راه راست است و صراط مستقیم است وحشت نکنید، خوف نداشته باشید از قلت اهل. شما برادران اگر پنج تا، سه تا، دو تا، یکی هم بشوید بنده منبر خواهم رفت و بحث را با همان قوت ادامه خواهم داد. اگر صد هزار نفر یک میلیون نفر با دستگاه فرستنده، درس من ناچیز حاضر شوند ولی من ناچیز قرآن را ناچیز کنم، آراء را، روایات جعلی را، شهرت ها را، اجماعات را و ضرورت هایی را که بر خلاف نص کتاب است و ظاهر مستقر کتاب است بخواهم برملا کنم من شیطان خواهم بود و ساکت عن الحق شیطان اخرج.
البته جدیت دارم با لحن بسیار بیّن باشم. البته خداوند متعال در قرآن شریف تعبیراتی دارد. ما اون تعبیرات رو نمی کنیم چون اون خداست ما بنده خدا هستیم ولکن ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ﴾ [الاحزاب: آیه ۲۱] این مقدمه بحث. راجع به قرآن بحث هایی کردیم البته محورهای بحث ها را عرض کردیم حضور برادران و بعضی از جزییات بحث مانده است که در خلال خواهد بحث شد.
در میان کل ادله چهارگانه شیعه یا پنج گانه شیعه یا هفت گانه و هشت گانه اهل سنت، فقط ما یک دلیل داریم و یا دو دلیل. یک دلیل کتاب الله است و دو دلیل سنت رسول الله که در حاشیه کتاب الله است. ما بحث هایی راجع به مقایسه سنت و کتاب داریم که امروز باید که عرض کنیم. این بحث ها رو به طور اجمال ما اینجا یادداشت کردیم.
در قرآن اگر اشاره داله قطعیه یا ظاهر مستقر فقط در یک آیه باشد و تکرار هم نباشد این حجت علمیه قطعیه است و در مقابلش نه سنت، نه عقل، نه اجماع، نه شهرت، نه اطباق، نه ضرورت تا چه رسد به قیاس ها و استحسان ها و استصلاح ها قابل قبول نیست بلکه قطعا باید رد کرد. متاسفانه این در مقابل سخنی ست که متداول است بین حوزه ها که قرآن ظنی الدلاله است. با اینکه در باب ظن، شیخ انصاری (رض) و صاحب کفایه و دیگران از قدیم و جدید نوعا می گویند ظن خاص حجت است و احیانا استدلال به آیاتی می کنند که دلالت ندارد مگه بالعکس. قدم بالاتر می گن ظن عام هم حجت است. از آقایون سوال می کنیم اگر ظن خاص حجت است و عمل قبح باهاش میشه با اینکه ظن است و بالاتر اگر ظن عام حجت است، پس چرا قرآن را که ظن خاص می دانید به تنهایی حجت نیست؟ قرآن را که شما در دلالت ظن خاص می دانید، روایت جعل کرده اید و روایت نقل کرده اید و روایت داده اید که قرآن را نمی شود معنا کرد مگر با احادیث صحیحه، این معنیش این است که قرآن در بعد اول نوعا می گویید ظن خاص است. ثانیا در مباحث اصول بحث ظنی می گویید که ظن خاص حجت است یعنی احتیاج به دلیل دیگر ندارد، بلکه بالاتر ظن عام هم حجت است و احتیاجی به دلیل دیگر ندارد، پس چرا قرآن که به عقیده شما ظن خاص است احتیاج به دلیل دیگر دارد؟ این زمین زدن قرآن نیست؟
بحث دوم اینکه قرآن ناسخ است نسبت به حدیث و سنت و منسوخ نیست. این هم دلیل داره البته ادله ای دارد، عرض می کنم.
سوم، قرآن مبین حدیث است و مبین بالحدیث نیست، حدیث مبین قرآن نیست، مفسر قرآن نیست چون قرآن اوضح است، ابلغ است، افصح است، افهم است از حدیث ولذا در نهج البلاغه امیرالمومنین (ص) و بالاتر بیانات رسول الله (ص) اگر جمله ای، آیه ای از قرآن باشد برای کسانی که با عربی آشنایی دارند، می فهمند این قرآنه مثل خورشید که در مقابل ستارگان می درخشد، درخشش دارد. بنابراین تکرار نمی کنم قرآن مبین است و مبین نیست.
پنجم، قران مخصص و مقید حدیث و یا سنت است و مقید و مخصص نیست. این توضیح داده بودم. آیا حدیث می تواند عام قرآن را تخصیص بدهد؟ مطلق قرآن را تغییر بدهد؟ در بعد عام و مطلق نص و یا عام و مطلق که ظاهر مستقرند در قرآن نخیر، هیچ حدیثی ولو متواتر نمی تواند تخصیص بزند یا تقیید. چرا؟ برای اینکه برخلاف نص اند، بر خلاف ظاهرند. نص اطلاق عموم ظاهر مستقر اطلاق و عموم و چون بر خلاف کتاب الله است، چه خلاف نص باشد و چه خلاف ظاهر باشد طبق آیات و احادیث اصل، فضربوه عرض الحائط. بله در مطلقات و عموماتی که عنوان ضابطه دارند، عنوان قاعده دارند و از ناصیه اون ها پیداست که تخفیف دارند و تغییر دارند به عکسه، باید دنبال مخصص و دنبال مقید کتابا و سنتا گشت و بعد تفصیل عرض می کنم.
ششم، احکامی که قرآن از شرایع قبل لا سیما شریعت تورات نقل می کند دو بعد دارد. گاه حکمی را نقل می کند و نسخ می کند مانند ﴿وَأَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ﴾ [نساء: آیه ۲۳] روی احدالاحتمالین، که احتمال اقوی این است که در تورات نیست ولکن روی احد الاحتمالین که جمع بین اختین در ازدواج، در شریعت تورات جایز بوده قرآن نقل می کند ﴿وَأَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ﴾ شریعت قرآن با این نسخ تحریم کرده، البته بحثش بعدا خواهد آمد. ولکن اگر قرآن شریف در آیه ای یا آیاتی حکمی از احکام را از شریعت تورات مخصوصا نقل کند که نوعا همینطوره، از شریعت سابقا ممکن است، از شریعت تورات حکمی رو نقل کند و نسخ نکند معنیش چیه؟ آیا امکان دارد که محشی عروه الوثقی نظراتی که بر خلاف متن عروه الوثقی دارد، نقض نکند؟ متن عروه الوثقی رو میگذارد و حاشیه می زند. در اون مسائلی که نظر بر خلاف دارد حاشیه می زنه در اون مسائلی که موافق است حاشیه نمی زنه.
آیا امکان دارد یک فقیه آگاه عادل در مسئله ای از مسائل یا مسائلی از مسائل اختلاف داشته باشد با ظاهر عروه الوثقی و حاشیه نزند؟ این مرجع نیست، عادل نیست، عالم نیست و لا سیما. کل کتب آسمانی ربانیه است دیگه، یعنی صحف نوح و صحف ابراهیم و کتاب تورات و کتاب انجیل و قرآن که خاتمه الکتب است تمام وحی الله است، یک پدیده است، یک حاکم است، یک جاعل حکم است. حالا آیا صحیح است که خداوند حکمی را از تورات و یا انبیای تورات نقل کند ولکن در شریعت قرآن قابل قبول نباشد و نسخ نکند؟ این اقرار به جهل است.
مثل یک پزشکی، پزشکی به شما داروهایی داده است. گفته است چند روز دیگر بیا. چند روز دیگر رفتی پهلوی پزشک بگد این دارو و اون دارو و اون دارو رو نخورید، دو سه تا رو صحبت نکنه، آیا اگر اون دو سه تا منسوخ است و نباید بخورید و پزشک نگوید این خائن نیست؟ جاهل نیست؟ این خیانت و جهالت نکرده است؟
خداوند متعال که قرآن را برای هدایت ابدی الی یوم القیامه فرستاده است و اضافه بر این مهیمن است نسبت به کتب سالفه، کما اینکه رسول الله میهمن است نسبت به انبیای گذشته، قرآن هم مهیمن است نسبت به کتب سالفه، آیا امکان دارد و لو یک در هزار که خداوند حکمی را از شریعت تورات نقل کند ولکن در شریعت قرآن این حکم منسوخ باشد، اما خداوند اشاره ای به منسوخ بودن نکند؟ متاسفانه چنین مطلبی در کار است. مثلا در باب سلام بر کافر، در باب صور مجسمه و در ابوابی هست که قرآن شریف نقل می کند حکم یا عمل انبیاء گذشته را چه ابراهیم باشد، چه موسی باشد، چه عیسی باشد، چه سلیمان باشد، انبیاء اصل باشه یا فرع، نقل می کند حکمی را یا نقل می کند عملی را که عمل انبیاء حجت است. بعد در قرآن اون حکم را و اون عمل رو نقض نمی کنه ممکن است حدیث نسخ کنه .حدیث ناسخ قرآن نیستش که.
در قرآن شریف آیات متعدده ای داریم که قرآن ابدیت دارد و منسوخ به غیر قرآن نیست، قبلش معلوم و بعدش هم معلوم ﴿وَتَمَّتْ﴾ سوره کهف ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا﴾ [انعام: آیه ۱۱۵] کجاست در تورات در انجیل؟ در قرآن. کلمات رب، کلمات هادی رب، کلماتی که مربوط به مکلفین است ﴿تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا﴾ هرچه صدق بود پروردگار و هر چه عدل بود پروردگار به عنوان خلود در قرآن تبیین کرد ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ﴾ یعنی ﴿لَا مُبَدِّلَ﴾ الهیا، ربانیا، مربوبیا چون استقراره دیگه. هیچ تبدیل کننده ای نیست. خبر، خبر خداست. خبر خدا می شود دروغ باشد؟
اگر که خداوند کتابی دیگر بعد از قرآن بفرستد که تبدیل کند بعضی از احکام رو دروغه، دروغ گفته. اگر حدیث که تحت الشعاع وحی است، اگر حدیث و لو متواتر بتواند حکمی از احکام قرآن را نسخ کند ﴿لَا مُبَدِّلَ﴾ دروغه، ﴿لَا مُبَدِّلَ﴾ به طور مطلق هم الهیا و هم مربوبیا، یعنی خدا هم تبدیل نمی کند کلمات قرآن را.
سوال، پس چطور در دو سه جای قرآن نسخ است؟ این تبدیل نیست بله، ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ﴾ کل کلمات، مجموعه قرآن در یک، مجموعه ها مجموعه قرآن در یک لفظش، یک آیه اش، قابل تبدیل نیست. این از آیاتی است که بعدا مفصلا بحث خواهیم کرد که قرآن منسوخ به غیر قرآن نیست ولو به حدیث متواتر و قرآن خاتمه الکتب است و خاتمه الوحی است از جمله ادله چهارده گانه خاتمیت اسلام، قرآن، خاتم النبیین در مثلث خاتمیت، از جمله آیات چهارده گانه همین آیه است ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا﴾ ﴿لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ [کهف: آیه ۲۷].
حالا راجع به سوره انعام، آیه هست ﴿یَعمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ تَمَاثِيلَ﴾ [سبا: آیه ۱۳] یشاء کیه؟ سلیمان. مشیت سلیمان مشیت عصمت است و بر مبنای حکمی، مشیت تورات است چون سلیمان از انبیاء شریعت تورات است. همانطور که موسی مامور است به شریعت تورات عمل کند، انبیاء شریعت تورات حتی عیسی (ع) مامور است عمل کند فقط ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [آل عمران: آیه ۵۰] فقط در بعضی از احکام که ابتلایی بود.
حالا قرآن که نقل می کند سلیمان ﴿یَعمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ تَمَاثِيلَ﴾ جن و غیر جن، مراد جن است در اینجا، می ساختند، درست می کردند حضرت سلیمان آنچه می خواست از تمثال ها، تمثال چیه؟ تمثال مصداق اولش مجسمه است و مصداق اول مجسمه، مجسمه انسان است. مصداق دوم، مجسمه حیوان است. شجر مجسمه نداره، شما تا به حال شنیدید شجر مجسمه داره؟ مجسمه درخت؟ بله عکس درخت، صورت درخت، نقش درخت حتی نقش مجسم درخت رو نمی گن مجسمه، تمثال یعنی مجسمه.
متاسفانه در روایات جعلی دارد که (انما اراد الله تماثیل الشجر) خیلی عجیبه اولا و ثانیا شجر تمثال ندارد مگر در بعد بسیار ضعیف تعبیری تمثال یعنی مجسمه و اگر بخوان نسخه برداری کنند و عکس برداری کنند از حیوانی و یا انسانی، گاه عکس برداری سطحی ست عکس، گاه عکس برداری عمقی ست مجسمه، تمثال شامل هر دو هست اما تمثال عکس برداری مجسمه مصداق اول است، تمثال عکس برداری غیر مجسمه این مصداق دوم است برای انسان اولا و برای حیوان ثانیا. اما تمثال عکس برداری و یا تمثال مجسمه از برای درخت این بعد آخر است یا صدق نمی کند و یا صدق کند صدق ضعیفه.
حالا آیا اولا تماثیل در دو بعد نص است در تمثال جاندار چه انسان چه حیوان. یک بعد این است که تمثال مربوط است به مجسمه انسان و حیوان. دوم اگر هم ما تمثال را مطلق بگیریم کل مجسمه ها را شامل باشد، مجسمه انسان، حیوان، درخت، جمادات شامل باشد، مصداق ازلی و اول و قطعیش کدام است؟ مجسمه انسان.
بنابراین ﴿یَعمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ تَمَاثِيلَ﴾ درست است که مطلق است ﴿مِنْ مَحَارِيبَ﴾ بله، من ﴿مِنْ مَحَارِيبَ﴾ رو کار ندارم، ﴿مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ﴾ تماثیل فرض کنیم مطلق است و این مطلق شامل مجسمه انسان و حیوان و درخت و جمادات می شود ولکن آیا درجات این مصادیق یا نه درجه اول قطعی نصی تمثال عبارت است از مجسمه حیوان. خب اگر حدیث ولو متواتر باشد که نیست و متضافر باشد که نیست، اگر حدیث باشد به هر وضعی از اوضاع، می تواند مصداق اول تمثال را که آیه نص است از اون مصداق نسخ کند؟ حدیث ناسخ قرآن نیست. کم کم باید مطلب روشن میشه و واضح میشه و انتقال پیدا می کند از قرآن به فقهای که ضمیرشون بسیار روشن است، آزادند، من اسم نمی برم از فقهای موجود، فقط از برادر عزیزمون آقای منتظری اسم می برم. ایشون در درسشون مطلبی رو تایید کردند گفتند اونچه در رساله نوشتم غلط است. استدلال به آیه کردند. البته بحث هایی با ایشون داشتیم و ایشون قرآنی بودند تا اندازه ای قرآنی شدند بیشتر، امکان دارد که درصد فتاوای ایشون و نظر ایشون قرآنی شود به یاری خدا که از وحدت ما دو بشویم.
خب پس ﴿یَعمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحاریب وَ تَمَاثِيلَ﴾ [سبا: آیه ۱۳] نص است در جواز بلکه رجحان، خب ما یشاء سلیمان، مشیت راجحه است یا مشیت مباحه؟ نص است در اباحه ساختن تمثال انسان. روایتی هم که احیانا منع کرده (لعن الله المصورین) و و و و و اینا رو ما توجیه می کنیم. اگر قابل توجیه باشد، توجیه می کنیم، اگر قابل توجیه نباشد رد می کنیم. قرآن رو نمیشه رد کرد ولی حدیث رو میشه رد کرد، حدیث قابل اختلاف، قابل جعل، قابل تقیه، قابل همه چی هست ولی قرآن قبول هیچ گونه از نقص ها و زیادت ها ندارد.
توجیه، چون ائمه (ع) قریب العهد به زمان اشراک بوده اند، از زمان امیرالمومنین (س) و زمان ائمه و زمان صادقین (24:34) قریب العهد به اشراک بودن و مجسمه را معمولا مشرکین و کلا مشرکین عبادت می کردند، مجسمه پرست و مشرک بودند، برای اینکه در میان مسلمون های تازه مسلمان شده مجسمه مورد پرستش قرار نگیره، لعن الله المصورین فرمودند. خب لعن الله المصورین بعضی از این آقایون فقها که اسم نمیبرم و فوت کرده اند و خیلی بزرگ اند، استدلال به لعن الله المصورین کرده اند که عکس انداختن هم حرام است، عکس کشیدن حرام است، عکس انداختن حرام است.
خب جواب زیاد داره، این حرام رو خدا انجام داده، شما در مثابل آینه می ایستید عکس میفته حرامه، در مقابل آب صاف می ایستی عکس میفته حرامه، نکنید چون عکس انداختن حرامه، چه شما بندازید چه دیگری. ولی خدا انداخته صورت شما در آب، در آینه می افتد در عرض می شود که آب می افته، اگر عکس انداختن حرامه و ثانیا لعن الله المصورین به چه حساب است؟ به حساب اینکه مشرک ملعونه و اگر کسی صورت کسی را، عکس کسی را، بالاتر، مجسمه کسی را عبادت کند و یا احترام قریب به عبادت کند این حرامه و الا نه عکس با دست، نه عکس وسیله ای، نه مجسمه، حیوان، انسان، شجر، اگر از برای عبادت نیست، از برای احترام عبادتی نیست بلکه از برای ذکر است، از برای یادبود است، کیف دارد که مجسمه شیخ طوسی رو بگذارن، کیف داشته است مجسمه فردوسی رو گذاشته اند، برای اینکه نبوغ شعری ممثل است. مجسمه که میذارن از برای یادبود، مثل کتاب که یادبود است، عکس یادبود است، مجسمه یادبود است، اگر منهای عبادت و منهای احترام عبادتی باشد این بلکه راجح است، رجحان دارد. خب این یکی از مواردی که قرآن از شرایع سابقه نقل می کند و نقض نمی کند و حدیث هم نمی تواند قرآن را نسخ کند.
اینجا رو که ما بیشتر بحث کردیم چون بحث بسیار مهمه و از جمله سلام بر کفار. در روایاتی هست چه صحیح السند و چه غیر صحیح السند که سلام کردن بر غیر مسلمان جایز نیست. رو چه حساب جایز نیست؟ و اگر غیر مسلمان به شما سلام کرد جواب دادنش واجب نیست و حال اینکه بر حسب نص آیه ای مربوط به ابراهیم (ع) و آیاتی ﴿قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا﴾ [مریم: آیه ۴۷] خب قرآن دروغ نقل کرده؟ به ابراهیم عصیان کرده؟ آیا سلام بر کفار اگر عمقا حرام باشد، حالا بعضی جاها عمقا حلال است و سطحا نه، عمقا حرام است سطحا نه، اگر سلام بر کفار مخصوصا سلامی که از برای تالیف قلب باشد، از برای ترغیب دادن کافر به اسلام و ایمان باشد، اگر سلام کردن بر کفار حرام است، چرا ابراهیم سلام کرد؟ ابراهیم شیخ الانبیاء که در بالاترین قله عصمت است به استثنای خاتم النبیین چرا سلام کرد بر کی؟ کافر، بر این مشرک، بر این مشرکی که قرآن شریف چند بار و چند جا تسلیم عادت را برای اینکه ابراهیم هم مشرک شود، نقل کرده. خب ﴿سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا﴾ [مریم: آیه ۴۷] بحث های زیادی دارد ابراهیم که بحث نمی کنیم اینجا.
خب حالا آیا قرآن شریف که سلام ابراهیم بر آذر نقل کرد، نسخش هم کرده است؟ نسخ نداره. آیا روایات ولو متواتر باشد و فوق حد تواتر باشد می تواند قرآن را نسخ کند؟ نه، بنابراین سلام بر کافر کردن جایز است. جواب سلام ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ [نساء: آیه ۸۶] نفرمود (اذا حیاکم بالحیه) ﴿إِذَا حُيِّيتُمْ﴾ اگر شاد باشی به شما گفتند یا شادباشی نسبت به شما انجام دادند، احترامی کردند، لطفی کردن، محبتی کردن ﴿فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ [نساء: آیه ۸۶] یا مانند او را یا بهتر از او را جواب بدید.
بنابراین هم جایز است و بلکه مستحب است سلام به کافر کردن و هم واجب است جواب سلام دادن، مگر در بعضی وقتا. بعضی وقتا جواب سلام اصلا جایز نیست، سلام کردن جایز نیست. یک کافر ملحد، مکذب، موذی که اگر سلام کنید بُل می گیره و بر خلاف ایمان است سلام کردن جایز نیست و یا جواب سلام مسلمان حتی احیانا جائز نیست. چرا شیخین با اجازه امیرالمومنین (ع) و با اجازه زهرا (س) وارد شدند بر زهرا (س) برای عیادت، چرا سلام کردند، جواب نداد؟ چرا؟ چرا جواب نداد؟ خواست ثابت کند (انهما ظلمانی) این دو به من ظلم کردند، هیچ محبتی، هیچ عنایتی، هیچ لطفی نسبت به این ها نباید کرد چون هر لطفی، هر عنایتی ولو لفظا، ولو جواب سلام به این ها محو می کند جنایت اون ها رو.
بنابراین به کافری که امکان اهتدی دارد، قلبش لین می گردد، ولو امکان اهتدائش ضعیف است، امکان اهتدای آذر بسیار بسیار ضعیف بود، یک درصد بود، اما از کجا؟ ﴿وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا﴾ فقط، فقط ابراهیم بود؟ از کجا احتمال داد که ممکن است آذر موحد شود؟ از ﴿وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا﴾ [مریم: آیه ۴۶] ﴿لَأَرْجُمَنَّكَ﴾ البته، ﴿لَأَرْجُمَنَّكَ﴾ سنگ بارانت می کنند بعد ﴿وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا﴾ یه مقداری از من دور شو، از یه مقداری از من دور شو بعد از سنگ باران می کنند، ابراهیم احتمال داد که میخواد در این هجر ملی و در این فاصله کم فکر کند، فکر کند، فکر کند، شاید زمینه ایمان حاصل گردد، روی شاید ولی واقعیش اینطور نبود ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ﴾ [توبه: آیه ۱۱۴] چی؟
(صحبت حضار)
چی میگه آیه؟ حالا از بحث مفصل آیه بگذریم. ابراهیم گمان کرد که آذر میخواد ایمان بیاره ولکن ﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ [توبه: آیه ۱۱۴] گذشت، گذشت، گذشت، حالا ابراهیم دارد با کمک اسماعیل بیت را می سازد ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ﴾ [ابراهیم: آیه ۴۱] ابوی نفرمود، والد نه، أب نه ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ﴾ آیا منافات با عصمت خدا و عصمت ابراهیم در بعد نبوت ندارد که ابراهیم بعد ما ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ وقتی که فهمید آذر مشرک مرد، تبرّی جست از او، بعد در آخر عمرش در ساختمان خانه خدا باز استغفار کند ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ﴾ والد غیر از اب است، اب اعم است از والد. القرآن ینطق بعض علی بعض، بنابراین این والد در اینجا تارخ است، بر حسب تورات تارخ است، بر حسب روایات ما تارخ است، تارخ والد ابراهیم بود و در کودکی ابراهیم فوت کرد ولکن آذر عموی ابراهیم بود. این راجع به سلام. مهم تر از همه که اخیرا دارم عرض می کنم.
(صحبت حضار)
حالا سلام رو باید بحث کنیم، چه سلام دعا باشد، چه سلام تسلیم باشد، هر دو رو شامله چون سلام دوتاست. یک مرتبه انسان میگه سلام علیک یعنی سلام الله علیک، خب این دعاست، یه مرتبه سلام علیک دعا نیست یعنی از طرف من به شما ضرر و خطری نمی رسه، در هر دو بعد این سلام علیک شامله.
﴿قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا﴾ [مریم: آیه ۴۷] هم دعا را شامل است، هم اخبار را، شامل هم دعاست و هم اخبار.
حالا مطلبی که من قبلا هم نمی گفتم حالا میگم چون در حوزه انسان غرق میشه، ما غرق ۸۰ درص و ۹۰ درصد نشده بودیم ولی ۱۰ درصد ۵ درصد غرق شده بودیم. ضرورات، اطباقات، در مقابل ضرورت، در مقابل اطباق کل علمای شیعه که نوشته هاشون در دست هست، یه آدم سی و پنج شیش ساله، بیست پنج شیش ساله خب چه کنه؟ ولکن ما صددرصد شدیم فعلا به یاری خدا و می شود جاده را من ها و شما ها برای تشریف فرمایی امام زمان باز کنیم.
آیه چیه؟ مریم (س) تابع شریعت تورات بود چون عرض می شود که خود عیسی هم تابع شریعت تورات است و مریم تابع تر است، چرا؟ برای اینکه قبل از ولادت مسیح یا بعد از ولادت مسیح مسجدالاقصی بود، مسیح قبل از ولادت و بعد از ولادت که رسول نبود که.
عرض می شود که قالت ﴿إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا﴾ [مریم: آیه ۲۶] کی؟ وقتی که عیسی متولد شد، رفتند سراغ مریم (س) که شما این بچه رو از کجا آوردی؟ تهمت زدند. این تهمت در تورات هم موجوده. در تورات این تهمت مکرر موجوده که در انجیل هم نقل از توراته و قرآن بعد میکنه و یکی از عللی که قرآن شریف اسم مریم رو چند بار ذکر کرده است برای دو بعد است. یک بعد اینکه مادر معصومه مسیح معصوم است بدون پدر، دوم اینکه این مادر خطایی هرگز نکرده است بلکه بدون پدر و به اراده خدا متولد شده.
حالا برای دفع تهمت، قبل از تحقق زمان اول صوم ﴿قَالَ إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا﴾ [مریم: آیه ۲۶] سوال، اگر نذر صوم کرده است و با انسان صحبت نمی کند، پس چرا قالت؟ چون قالت قبل از زمان صومه. بنده نذر کردم از فردا روزه بگیرم یعنی از امروزه؟ نخیر. پس ﴿قَالَت إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا﴾ ندارد که (نذرت لرحمن صوما) قبل از این حرف؟ نخیر، بعد از این حرف.
قالت نیست؟ فقولی، بله اشتباه از من بود.
بله ﴿قُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا﴾ با کمال تشکر، (36:16) بله؟
(صحبت حضار)
﴿فقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا﴾ [مریم: آیه ۲۶] حالا این نذری که کرده است نذر راجح بوده است یا نذر مرجوح بوده است یا نذر حرام بوده است یا نذر مباح؟ مباح نذر ندارد، حرام نذر ندارد، مرجوح نذر ندارد، نذر راجح را واجب می کند و واجب را واجب تر.
اگر انسان نذر کرد نماز های صبحش را در طلوع فجر بخواند، این واجب، واجب تر می شود. اگر نذر کرد نماز شب بخواند مستحب واجب می شود. نذر مستحب را واجب می کند و واجب را واجب تر می کند. واجب غلیظ را اغلظ می کند. بنابراین این نذر صوم، ببخشید نذر سخن نگفتن، نذر صم که نذر کند که یک روز صحبت نکند یا چند ساعت صحبت نکند، این نذر در شریعت تورات بوده است حتما. مریم تابع شریعت تورات است خب قرآن هم نفی نکرده است. ﴿قُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا﴾ [مریم: آیه ۲۶] حالا باید چه کنیم؟
آیا روایات احیانا متضافره ای که وارد است که سخن نگفتن و نذر ترک سخن در اسلام منسوخ است و تبدیل به چیز دیگر شده است قبول کنیم؟ نخیر. مثل روایاتی که مجسمه سازی را تحریم کرده است ما یا توجیه می کردیم یا رد می کردیم خلاف نص قرآن، اینها خلاف نص قرآنه، چون قرآن ﴿قولی إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا﴾ این امر، امر الهی است به مریم. امر الهی به مریم ﴿نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا﴾ است و قرآن هم نفی نکرده، اشاره به نفی هم نکرده، اصلا در سرتاسر قرآن آیه ای که صوم صمت را، صوم سکوت را نفی کرده وجود ندارد، ولی در روایات، اگر ده میلیون روایت هم باشه قبول نمی کنیم، عدد مطرح نیست.
در کسانی که تابع شهرت ها هستند عدد مطرح است، میگن آقا دو نفر اونطور گفتند، یه نفر اینطور گفته، ما هم دو نفر دو نفر میشه سه نفر، چهار نفر، اولش، اصلا عدد مطرح نیست، عُدد مطرح است، دلیل مطرح است، ما غلام دلیل هستیم. چنانکه مرحوم آقای بروجردی (رض) تکرار می کردند، ما غلام دلیل هستیم. نظرم هست که در صحن نو حضرت معصومه (س) درس میدادند و در باب اربعه مرفقه بحث می کردند. اربعه مرفقه در سفر بحث اصلش رو قبول ندارم ولیکن حالا، اصل صلاه رو قبول داریم. ولکن نقل می کردند، در اربعه مرفقه فتوایی داشتن ایشون بر خلاف مشهور قاطع متاخرین، متقدمین نه. از جمله کسانی که اعتراض کردند بر ایشون مرحوم استاد ما آقای سید محمد داماد بود، مرحوم آقای خمینی بود، مرحوم آقای گلپایگانی. پرسیدم آقا شما چطور در مقابل شهرت مطلقه متاخرین، گفتند که روایات، حرف ایشون، روایاتی که در اربعه مرفقه از قدما به ما رسیده است، اون قدما روایات را نقل کرده اند و از دست اونها روایات به ما رسیده، خودشون قبول ندارن.
اگر من مطلبی رو نقل کنم و قبول نکنم باز من قبول کرده ام؟ نخیر، استدلال این بود، روایاتی را که شما به استناد این روایات در اربعه مرفقه مشهور دارید، خود کسانی که اثبات کرده اند و مصدر نقل این روایات برای شما هستند خود این ها قبول ندارند، پس چرا قبول کنیم؟ من شب محقق حلی رو خواب دیدم. محقق حلی همین مطلب رو فرمودن، گفتن چطور روایاتی که از دست ما به شماها رسیده، شما نه، شماها، روایاتی که از دست ما به شماها رسیده است شما این روایاتی که ما قبول نداریم چطور شما فتوا می دید؟ این عرض می شود که عنوان سوم که صوم الصم باشد.
(صحبت حضار)
بله ایشون نقل کرده ولیکن گفته قبول ندارم. خب اشکال وارده بله، نقل کرده قبول نداره چرا نگفته قبول ندارم؟ اونا گفتن قبول نداریم به اونا یه اشکاله، به صاحب بحار الانوار دو اشکاله، به اون ها یه اشکاله که چرا نقل کردید؟ ما قبول نداریم ولیکن صاحب بحار الانوار که نقل کرده و رد نکرده است روایاتی که بر خلاف تمام موازین است دو اشکاله، چون اشکال زیاد کنیم اونوقت (41:19)
عرض می شود که مطلب دیگر، آیا رسول مشرع است؟ شارع است یا رسول شرع است؟ روایات زیادی داریم متاسفانه که رسول الله تشریع کرده است بدون وحی خدا ها، گاه تشریع به وحی است، مشرع خداست، ناقل رسول الله. در باب نماز داریم که نماز اول ۱۰ رکعت بود و این ۱۰ رکعت به وحی الهی بود، ولکن رسول الله به بعضی ها دو رکعت اضافه کرد، به وحی اضافه کرد؟ اگر به وحی کتابی اضافه کرد، در کتاب نه دو رکعت است نه چهار رکعت نه سه رکعت. اگر به وحی سنتی اضافه می کرد، خب چقدر بود؟ همونطوریکه دو رکعت، دو رکعت، دو رکعت وحی سنت بود اضافه مغرب یه رکعت اضافه ظهر و عصر و عشاء دو رکعت هم به وحی سنت است ولی روایت اینو نمیکه، روایت میگه که خداوند دو رکعت مقرر کرد، طبق سنت نه کتاب، خداوند دو رکعت مقرر کرد و رسول الله اضافه کرد. ولکن رسول است، اله نیست، مشرع نیست، رسول اله نیست، رسول برب نیست، رسول است. وانگهی در سوره کهف ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾ [کهف: آیه ۲۶] یک نفر را، یک نفر را خداوند منصب حاکمیت و تشریع نمی دهد. اون نفر رسول باشد، امیرالمومنین باشد، هر که باشد، خداوند هیچکس را ربانیت نمی دهد، نه ربانیت تشریعی و نه ربانیت تکوینی.
خب مثل اینکه وقت ما تمام شد و بقیه بحث برای فردا.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهم صل علی محمد و آل محمد