جلسه بیست و هفتم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (نسخ قرآن)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

قبلا باید حضور برادران عرض کنم که دیروز دو آیه را که لفظ ﴿لَا مُبَدِّلَ﴾ داشت با هم مخلوط کردیم، گرچه استدلال درست بود ولکن تصمیم گرفتم صددرصد که آیات رو از روی قرآن بخوانم. درست است که خدا لطف فرموده است قرآن را به طور موضوعی حفظم، اما تشابه آیات احیانا انسان رو به اشتباه لفظی می اندازد و احیانا اشتباه لفظی منجر به اشتباه معنوی می شود.

بحث ما راجع به نسخ بود. بحثی کافی و شامل و جامع، راجع به نسخ ادیان، نسخ برونی و نسخ درونی، نسخ قبلی، نسخ بعدی، نسخ مجاور، نسخ خودی، خواهیم داشت انشاءلله.

اصولا نسخ برادرانی دارد از لحاظ معنا که در یک بعد با هم مشترکند و در ابعادی با هم مختلفند. نسخ و مسخ و رسخ و فسخ. ما در بحث عقائد این سه تای بعدی رو بحث کردیم و الان مربوط به بحث اولی است، نسخ. اصولا نسخ یعنی چه؟ نسخه یعنی چه استنساخ یعنی چه؟ آیا چون نسخ و نسخه و استنساخ هر سه بر یک مبدأ اند، دارای یک معنا هستند یا معانی اختلاف داره؟ جواب این است که مبدأ یکی است ولی معانی اختلاف داره. مانند: ضرب و اضراب. ضرب حالت ایجابی ست زدن، اضراب حالت نفی ای است نزدن، عملی را انجام ندادن و عرض می شود که برطرف کردن.

همچنین است نسخ. نسخ معناش با نسخه و استنساخ فرق دارد. نسخه یعنی نمونه ای از اصل. مطالبی را که شما می گویی، نسخه برداری می شود این نمونه است از اصل، یا نسخه برداری بسیار شدید یا نسخه برداری متوسط یا نسخه برداری دور، تمامش نماینده و نمونه اصل است و این نسخه است.

استنساخ هم بر مبنای نسخه است یعنی اگر شما نسخه اصلی دارید، گاه این نسخه اصلی استمرار دارد یا از بین می رود و چه استمرار داشته باشد و چه از بین برود، گاه نسخه اصلی استنساخ می گردد و گاه استنساخ نمی شود. در سوره جاثیه ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ [جاثیه: آیه ۲۹] ﴿وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا﴾ [جاثیه: آیه ۲۸] تا ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ [جاثیه: آیه ۲۹] چرا؟ برای اینکه ﴿هَذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ﴾ [جاثیه: آیه ۲۹].

کتاب عمل، ناطق است بالحق، عمل درست و عمل نادرست از بین رفتنی نیست. خداوند نسخه برداری می کند از اعمال مکلفان چه درست و چه نادرست در چهار مرحله. یکی مرحله اعضای انسان است، دوم زمین و فضای زمین است و سوم ملائکه کرام الکاتبین است، چهارم شهود الاعمال است.

چهار نسخه که فرع است و فرعی که صددرصد مانند اصل است، نه کمتر دارد از اصل و نه زیادتر، این استنساخه. حرفی که من می زنم، عملی را که انجام می دهم، چه زیبا ان شاء الله و چه زشت لاسمحلا، این پرواز نمی کند به سوی عدم، بله پرواز می کند و پرواز نمی کند. این سخنی که من گفتم خود این سخن به عنوان خودی باقی نیست ولکن استمرار دارد، چرا؟ چون استنساخ می شود در زبان و در اعضاء بدن انسان و استنساخ می شود در ابر و فضا، استنساخ می شود در کرام الکاتبین، ﴿یعملون ما ﴿یعملون ما تعملون﴾ و استنساخ می شود در شهود اعمال. پس این نسخه و استنساخ.

نسخه و استنساخ حالت ایجابی دارند، اما نسخ حالت سلبی دارد، نسخ سلب است. چیزی را که موجود است، چه اصل است، چه فرع است، در هر جا و در هر حال وجود دارد اگر او را نسخ کنند یعنی ازاله کردن، نابود کردن و این نابود کردن چند جوره یا کلا صددرصد نابود می شود، خانه ای که کلا خراب میشه یا بعضا نابود می گردد خانه ای که بعضش خراب میشه یا نابود می گردد حدش بزرگتر میشه یا نابود می شود حدش کوچکتر میشه، بالاخره از اون کمیت و کیفیتی که دارد صددرصد یا صددرصد بالا می رود یا پایین می رود یا به طور کلی از بین می رود یا بعضا از بین می رود، تمام اینها نسخه. نسخ دارای مراحلی است.

حالا این نسخ در قرآن شریف دارای چند آیه است که بحث می کنیم و قبل از اینکه در آیات نسخ بحث کنیم، دو آیه ای که از سوره انعام و از سوره کهف دیروز با هم مخلوط شد، باید که در نظر بگیریم. عرض می شود که سوره کهف صفحه ۲۹۶ قرآن سوره کهف آیه ۲۷، ۲۹۶.

(صحبت حضار)

بحث می کنیم همه رو، همه نسخه.

۲۹۶ بله، ۲۹۶ بله، آیه ۲۷ ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ﴾ [کهف : آیه ۲۷] چیه؟ قرآنه دیگه، شاهد، شاهد اول شاهد خودی است که ﴿رَبِّكَ﴾ پیغمبر است و کتابی که بر پیغمبر نازل شده است قرآن است و کتب دیگری نیست. شاهد دوم آیه قبلی ﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا  لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾ [کهف: آیه ۲۶]  که استدلال کردیم. خداوند احدی را شریک در حاکمیت چه تکوینی و چه تشریعی قرار نمی دهد، پس پیغمبر و ائمه نه مکونند و نه مشرع، بلکه حامل حکم الهی هستند بنابر مبنای اصل وحی که پیغمبر و بنابر مبنای تعلیم وحی به الهام که ائمه (ع) اند ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ [کهف : آیه ۲۷] تبدیل کلمات قرآن چهار بعد دارد بر حسب تطور. بعد اول کتاب یا کتاب های وحی قبل ترد کنند قرآن را که نیست. کتاب یا کتاب های بعد نسخ کنند قرآن را که نیست. کتاب یا کتاب های مقارن قرآن حتی سنت رسول الله (ص) نسخ کنند قرآن را که نیست.

بنابراین تبدیل برونی وجود ندارد، چه قبل چه بعد و چه مقارن. اما تبدیل درونی هست، یعنی دو تا سه تا تا پنج تا یا بیشتر یا کمتر. خداوند احکام را در خود قرآن نسخ کرده، ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ مجموع است یعنی از مجموع قرآن نه مبدل قبلی ست، نه مبدل بعدی ست، نه مبدل قرین که هر سه مبدل، مبدل های برونی اند. اما مبدل درونی که نسخ است بنابر مبنایی که حکمت مقتضی ست، حکم موقت است، حکم اطلاعی است، حکم جزائی است، حکم موقت، اطلاعی جزائی چه در یک شخص چه در دو شخص قابل نسخ است و واجب النسخ است، این یک آیه. و آیه سوره انعام صفحه ۱۴۲ آیه ۱۱۵.

آیه ۱۱۵ بله، آیه قبلش ﴿أَفَغَيْرَ اللَّهِ﴾ در قرآن ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ فقط دو آیه داریم یه آیه داشتیم کافی بود، حالا دو آیه داریم ﴿أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا﴾ حکم در ابعاد تشریع و در ابعاد حکم ﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا﴾ کدومه؟ قرآن میگه، کم کی ان؟ کم مخاطبین زمان وحی قرآنی هستند و کتابی را که خداوند مفصل بر این مخاطبین نازل کرده است قرآن است، حتی سنت نیست، سنت کتاب نیست، سنت سنت است ﴿أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا  وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ [انعام: آیه ۱۱۴] کیان؟ قبلی ها. کتابی که نازل شد بر شما قرآن است ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ﴾ [انعام: آیه ۱۱۴] اهل تورات و اهل انجیل که رئوس کتب سماویه هست، البته کتاب نوح هم چنین است، کتاب ابراهیم چنین است.

بنابراین کتاب های وحی و اصل که در دست است در طول تاریخ وحی از زمان تورات تا به انجیل و قران، تورات است و انجیل. خب ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَا﴾ کسانی که به اون ها کتاب دادیم و در این کتاب دقت دارند، در وحی تورات وحی انجیل، آشنای با الفاظ و معانی وحی تورات و انجیل هستند، در همون معنای آشنایی با وحی تورات و انجیل ﴿يَعْلَمُونَ أَنَّهُ﴾ یعنی کتابی که انزلنا الیکم این قرآن ﴿مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ﴾ چرا؟ چونکه صد آمد نود هم پیش ماست، اگر ادنی وحی است، اعلی به طریق اولی وحی است. اگر تورات و انجیل معنا و در حاشیه معنا لفظا وحی رب العالمین است، بنابراین بنیه وحی، سازمان وحی ولو حالت اعجازی کلی ندارد از نظر لفظی، بنیه و سازمان وحی اصلی تورات و انجیل دلیل است بر اینکه قرآن وحی است، هم لفظا افضل است، هم معنا افضل است در کل ابعاد مدتا و مادتا و هیئتا این افضلیت دارد، ﴿يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ [انعام: آیه ۱۱۴].

این از باب ایاک (14:28) برای پیغمبر منطقی نبود که ﴿وَتَمَّتْ ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ﴾ [انعام: آیه ۱۱۵] در چی؟ در این کتاب آخرین، سخنان رب العالمین کلمه الله نیست، کلمه رب العالمین نیست، کلمه اله العالمین نیست ﴿كَلِمَتُ رَبِّكَ﴾.

همانطوری که خداوند عالی ترین تربیت ها را در بالاترین ترین قله امکان در مثلث زمان، در شخص محمدبن عبدالله (ص) (اللهم صل علی محمد و آل محمد) قرار داده است، خودش بالاترین کلمات تربیت کننده پیغمبر به عنوان شخصی، به عنوان رسالتی بالاترین و والاتر از والاترین وجود ندارد. فوق اعلی، علوی وجود ندارد. ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا﴾ [انعام: آیه ۱۱۵].

از جمله اشکالاتی که ما به مخترعین ادیان، بعد از اسلام داریم بابی ها و بهایی ها و قاضیانی ها و دیگری ها این است که قرآن می فرماید﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا﴾ [انعام: آیه ۱۱۵]. کلمات و آیات وحی صدق و وحی عدل پروردگار، تمام شده به قرآن. بنابراین بعد از قرآن چیه؟ بعد از اینکه تمام شد دیگه ما فوق التمام نداریم. وانگهی هر کتابی ادعا شود کتاب وحی است بعد قرآن هم کذب است و هم ظلم است، چون صدق و عدل تمام شده ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ لا مبدل قبلا، الهیا و بشریا. قبل از قرآن نه کتب آسمانی و نه کتب زمینی می توانست تبدیل کند در گذشته، آیات قرآن را که تکلیف کند و در آینده بعد از نزول قرآن همچنین و مقارن با نزول قرآن، سنت رسول الله (ص) هرگز قادر به تبدیل کلمات قرآن، تبدیل لفظی، تبدیل معنوی، تبدیل حکمی، تبدیل مکانی، تبدیل مکانتی ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ [انعام: آیه ۱۱۵]

خداوند شنواست و داناست، ادعاهای کسانی که، قاضیانی ها، سید علی محمد باب ها، عباسعلی باب ها، حسینعلی باب ها رو و دیگر باب هایی که به عنوان وحی بر مردمان جاهل گشوده اند، می شنود که این ها دروغ می گویند و این ها ظلم می کنند.

خب حالا راجع به نسخ. اصولا ما با یهودی ها بحث داریم، مخصوصا یهودی ها. در کتاب بشارات عهدین، آقایون اگه ملاحظه فرمودید، ملاحظه بیشتری بفرمایید در اولش که به زبان فارسی است در اسلام به زبان عربی و تفسیر به طور کلی.

ما یک بحث های زیادی با یهودیا داریم از جمله یهودی ها می گن تورات خاتمه الوحی است و موسی خاتم النبیین است، کما اینکه مسیحی ها هم چنین ادعایی دارند، میگن مسیح خاتم النبیین است و انجیل خاتمه الوحی است. چنانکه به طور موکد ما میگیم قرآن خاتمه الوحی است، نبی اش خاتم النبیین است، احکام خاتم الاحکام است، ما درست می گوییم و ادله ای که داریم. ولکن یهودی ها و نصاری ادعا می کنند و بر این ادعاشون هیچ دلیلی از تورات و هیچ دلیلی از انجیل هرگز ندارند.

ازجمله ادله ای که یهودی ها میخوان بیارن برای اینکه تورات نسخ نشده و نسخ محال است، این است که میگن اصولا ناسخ و منسوخ با هم مضادند و در کلمات الهی ضدیت وجود ندارد. مضاد در احکام، تناقض در احکام، در علم و قدرت و رحمت رحیمیه حق وجود ندارد. بنابراین تورات نه ناسخ است و نه منسوخ. البته بعد دوم رو اینها دارن، میگن تورات منسوخ نیست، انجیل ناسخ تورات نیست، قرآن ناسخ انجیل و تورات نیست، اصلا تناسخی در ادیان وجود ندارد. این نقض زیاد دارد و جواب دارد.

اولا نسخ به معنی این نیست که قبلا چیزی رو که خدا گفته است درست نبوده، بعدا فهمیده است باطله، ابطال کنه، نسخ معنیش این نیست که. نسخ نسخ ازاله ما کان است، چه ازاله کلی صددرصد، چه ازاله عموم، چه ازاله اطلاق، چه ازاله بعض افراد، ازاله توسعه ای، ازاله تزریقی، هر ازاله ای از ازاله ها به طور صددرصد یا درصد کم، این ازاله بر مبنای حکمت است. مثال اگر پزشک دارویی برای یک هفته شما می دهد و هفته بعد داروی دیگر، داروی هفته بعد ناسخ داروی قبلی ست ولی داروی قبلی در همان زمان قبل صلاح بوده، داروی بعدی هم در زمان بعد صلاحه.

بنابراین اگر خداوند حکمی از احکام غیر اصلی را، چون احکام دو بعد دارد. یک احکام اصلیه داریم، احکامی است که مصلحت ملزمه در طول زمان و عرض مکان مقتضی ایجاب چیزی ست، این واجبه، واجب نسخ بردار نیست. واجب اصلی چه عقیدتی باشد و چه احکامی باشد، نسخ بردار نیست. حرام اصلی هم چه عقیدتی باشد و چه عملی نسخ بردار نیست.

نسخ بردار احکامی ست که حکمت و مصلحت موقت دارد. حکمی که در زمان خاص از خاص خاص، وضع خاص، ایجاب موقت دارد و بعد از اون حکم تبدیل به حکم اصلح یا مماثل می گردد، این رو میگن عرض می شود که نسخ. بنابراین اولا جواب یهودیان، چه یهودیان اصلی و چه یهودیان مسیحی و چه یهودیان مسلمان، جوابشون در اشکال نسخ این است که نسخ تناقض نیست. نسخ اصولا در احکام اصلیه متنی، الزام ایجابی که وجوب است و الزام سلبی که ترک است و حرمت است، هست. بله، بعضی از واجبات و بعضی از محرمات واجباتی هستند که الزام اصلی موقت دارند، محرماتی که الزام قطعی موقت دارند، در وقت خاص، حال خاص، یا امتحانا یا تنبیها یا جزائا یا مصلحتا در وقت خاص چنین، وقت خاص که تمام شد بعد مطلبی دیگری خواهد آمد. ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ﴾ سوره بقره است که بحث می کنیم ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا  أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [بقره :آیه ۱۰۶] یا ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا﴾ سوره نحل ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ﴾ [نحل: آیه ۱۰۱].

حالا نسخ در احکام اطلاعی و احکام امتحانی و احکام جزایی، هم در یک شریعت واقع است و هم در شریعتی بعد از شریعت دیگر. مثلا در تورات تناسخ احکام وجود دارد. تناسخ احکامی که در تورات احیانا وجود دارد یا بر حسب اطلاع ست یا مصلحت، امتحان، این بعد اول و احیانا تورات احکامی رو صادر کرده است که مادامی که شریعت موسی بوده است تا قبل از مسیح (ع) این احکام بوده. مثلا حرمت بعضی از روزها، مسیح می فرماید ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [آل عمران: آیه ۵۰]

بعضی از چیزهایی که بر شما حرام شده ابتلائا، جزائا، عقوبتا که تفسیرش خواهد آمد ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [آل عمران: آیه ۵۰] پس تناسخ هم در یک کتاب وحی است و هم در کتب متتالیه وقت که وحی که وحی بعدی، ناسخ وحی بعدی باشد یا کلا  عرض می شود که یا بعضا.

بنابراین جواب یهودیا این است که تناسخ وجود دارد و تناسخ تناقض نیست. وانگهی، ما به یهودی ها میگیم آیا شریعت نوح رو قبول دارید؟ شریعت ابراهیم رو قبول دارید؟ شریعت نوح و شریعت ابراهیم بر حسب نصوص متعدده تورات، شرایع وحی بوده اند. آیا تورات بعض احکام صحف ابراهیم را و صحف ابراهیم بعض احکام صحف نوح را و تورات بعض احکام هر دو صحف را نسخ کرده است یا نکرده؟ جواب ندارند. بنابراین می شود حکم خدا هم ناسخ باشد و هم منسوخ باشد. منتها ناسخ و منسوخ در ابعادی محال است، در ابعادی ممکن است، در ابعادی لازم.

مثلا نسخ کلامی را که خداوند قبلا اخبار از مطلبی داده است. مثلا خداوند اخبار کرده است که سماوات سبعه و خلق سماوات و الارض فی سته ایامه، این کلامه، حالا آیا ممکن است ناسخی در خود قرآن یا غیر قرآن قبلا و بعدا بیاد که نخیر، سماوات سته است. زمان خلق سماوات والارض خمسه است، این تکاذبه یا هر دو دورغند یا اولی دروغه یا دومی دروغه.

بنابراین نسخ در کلام خداوند که صدق است مطلقا، نسخ کلام صدق، کذب است یا صدق است یا هر دو کذبه یا نسخ در وقایع. مثلا فلان مطلب در فلان جریان واقع شد قرآن میگه، آیا اون قابل نسخه؟ که آیه بیاد بگه نخیر واقع نشد، این تکاذبه. بنابراین نسخ مستقیم جایی ست که سر از تکاذب و تناقض دربیاره، اما نسخ ممکن این است که بر مبنای موقت بودن حکم، مصلحت موقته، ابتلاء، امتحان، عقوبت، چیزی را حرام کرده اند که ذاتا حرام نیست، کاری رو واجب کردند که ذاتا واجب نیست، این وجوب برداشته می شود و این حرمت هم برداشته می شود چه در زمان نزدیک در خود داخل شریعت و چه در زمان بعد که در خارج شریعت وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [آل عمران: آیه ۵۰].

حالا، ما راجع به نسخ در قرآن شریف، خود نسخ البته نسخ مثبت نه نسخ منفی، استنساخ نه، نسخ مثبت در بعد سلب، در بعد سلب، سلب ما کان، ما فقط یک آیه داریم. آیه، سوره بقره، آیه عرض می شود که صفحه ۱۷ آیه ۱۰۶.

آیه ۱۰۶، بله ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا  أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [بقره: آیه۱۰۶] این آیه، دو آیه دیگر هم داریم. یک آیه، آیه تبدیله، عرض می شود صفحه ۱۴۲ آیه ۱۱۵ سوره انعام، نه این نیست اشتباست، عرض می شود که نسخ بله، صفحه ۱۷ آیه ۱۰۶ رو گفتیم، صفحه ۳۳۸ سوره حج آیه ۵۲، ۳۳۸ بله، آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا﴾ از آیات متشابهات قرآن است که البته بعد باید بحث کنیم ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ﴾ آیه ۵۲ است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ  وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ [حج :آیه ۵۲].

ببینید یک نسخ باطل به حق داریم، یک نسخ حق به حق. آیه بقره شامل نسخ حق به حق است. ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾ [بقره: آیه۱۰۶] اینجا نسخ باطل به حق است. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى [حج :آیه ۵۲]. تمنای انبیاء چیه؟ تمنای انبیاء، تحقق رسالت و نبوتشون هست در مرسل الیهم، ولکن این تمنی یک بعد اتصالی دارد و یک بعد انتصابی. بعد اتصالی که در عمق قلب، تصرف شیطانی نیست، ولی بعد انتصابی، اثر کردن وحی خداوند در مرسل الیهم، مبانی دارد. ﴿أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾ امنیایی که رسول دارد تمامی ندارد که خودش رسول بشد، خودش، تمنا منفصله، تمنا دارد که رسالت او نقش پیدا کند علما، عقیدتا و عملا در کل مرسل الیهم، این تمنا رو عرض می شود که شیطان میداند ﴿فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ﴾

خداوند القائات شیطانی را که باعث نپذیرفتن یا تکذیب کردن و یا تبدیل کردن است نسخ می کند ﴿ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ  وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ پس این نسخ مورد بحث ما نیست، چون نسخ باطل است به حق. ما در نسخ حق به حق داریم بحث می کنیم.

آیه سوم، آیه تبدیل است صفحه ۲۹۶ آیه ۲۷، سوره کهف، نخیر ببخشید، صفحه ۳۳۸ سوره حج آیه ۵۲، همینجاست بله، خب ۳۳۸ بله، صفحه ۲۷۸ سوره نحل آیه ۱۰۱، ۲۷۸ سوره نحل آیه ۱۰۱، بله آیه ۱۰۱ ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا﴾ و اذا، فقط دو آیه در مورد نسخ مورد بحث داریم باید کاملا بحث کنیم و آقایون مطالعه کنید ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةٍ﴾ البته این آیه اخص است از آیه بقره، آیه بقره که ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا﴾ آیت رسالتی، آیه رسولی، آیه لفظی، آیه عملی رو شامل است چنانکه عرض خواهیم کرد. ولکن اینجا آیه لفظی مراده و ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ﴾ [نحل: آیه ۱۰۱] آیه ای را به جای آیه دیگر گذاشتید، نه حذف کردید، هر دو آیه در قرآن است، ولیکن آیه اول منسوخه است  و آیه دوم ناسخه است یا منسوخ کلی یا منسوخ بعضی به اون مراتبی که عرض کردیم و بحث خواهیم کرد.

﴿آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ﴾ [نحل: آیه ۱۰۱] اگر خداوند مثلا حکم ازدواج با زانیه را از برای زانی، حکم ازدواج مشرکه را از برای زانی مسلمان تحویل کرد در سوره نور، ولکن در آیه دیگر تحریم می کند ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ﴾ [نحل: آیه ۱۰۱] چرا حرف ها دوتاست؟ قبلا تحریم بود، بعد قبلا تحویله، قبلا تحویل بود، بعد تحریمه، قبلا استحباب بود، بعد واجبه، قبلا هرچی بود بعد چیز دیگر است. ﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ﴾ [نحل: آیات ۱۰۱ و ۱۰۲].

آیه مبدل و آیه مبدل الیه هر دو نازل به وسیله روح القدس است، منتها این تبدیل ﴿آيَةً مَكَانَ آيَةٍ﴾ بر حسب مصالح مخفیه است، اون هم در زمان خود رسول، چون گاه حکمی در کتاب وحی ای از کتب وحی هست و نسخ می شود در کتاب وحی بعدی، گاه نسخ می شود در کتاب وحی خودی، ولکن قرآن اینطور نیست. اگر در قرآن تناسخی هست چون کتاب وحی ای بعد از قرآن وجود ندارد، اگر آیه ای که حامل حکمی از احکام است بنا بر تناسخ باشد در خود قرآن باید نسخ بشود، نه در سنت، نه در کلام ائمه، نه بعدا، چرا؟ برای اینکه وحی ای بعد از قرآن اصلا وجود ندارد، و وحی سنت وحی فرع است و بر حسب ادله بسیار زیاد که از جمله آیات ارض و احادیث ارض است که عرض خواهیم کرد، هر چه مخالف قرآن است (فضربوه به عرض الحائط).

بنابراین اگر شما صد هزار حدیث بر فرض محال داشته باشید که فلان حکم واجب قرآن منسوخ است، قبول نمی کنیم، چون این صد هزار در قرآن مخالف آیه ای است که میخواد نسخ کنه. حالا در آیه بقره، قبلا در آیه بقره باید بحث کنیم و بعدا در این آیه، آیه بقره صفحه چندم بود؟ صفحه ۱۷ بود آیه ۱۰۶، بله، آیات قبلی ور توجه کنید، آیه ۱۰۵ ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ [بقره: آیه ۱۰۵].

پس بحث روشن است که این آیه خداوند، نسخ می کند، در قرآن هم وجود دارد، در غیر قرآن هم وجود دارد، چون کل کتب سماوی برای بحث است ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ [بقره: آیه ۱۰۵] مشرکین که، معلومه مشرکین اصلا دوست ندارند وحی از طرف خداوند نازل بشه که اونا رو مکلف کنه، ولکن اهل الکتاب چه یهود و چه نصاری باشند، چون یهودی ها تورات را خاتمه الوحی می دانند و مسیحی ها انجیل رو خاتمه الوحی می دانند و این تعصب اسراییلی یهودی و نصرانی مقتضی این است که بگن وحی دیگر نمیاد، میخوان مقایسه کنن با وحی های دیگر ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ ﴿وَ اللهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ  وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾ [آل عمران : آیه ۷۴]

رحمت های اختصاصی رب دارای درجاتی ست که اینطور نیست بر حسب خیال بنی اسراییل که وحی خداوند منحصر است به شریعت تورات و شریعت، نخیر شریعت اسماعیلی هم بر حسب نص قرآن و ادله دیگر.

حالا ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا [بقره: آیه ۱۰۶] این ﴿مِنْ آيَةٍ استغراقه. آیت یعنی نشانه ربانی، نشانه ربانی سه بعد دارد. یکی نشانه لفظی، آیات قرآن نشانه ربانی بودن این آیات است. آیات قرآن، تورات، انجیل ولو آیات قرآن نشانه ربانی بودنش صددرصد خودی ست، خود قزآن دلیل است بر وحی و آیات تورات و انجیل هم خودی ست و هم غیری. هم لحن آیات وحی در تورات و انجیل نشانه است ولو صددرصد نیست، هم معجزات موسی ها و عیسی ها این دو با هم توأم می شود، وقتی با هم توأم شد بنابراین آیاتی را که موسی می کند آیات وحی است ولو صددرصد این آیات دلالت بر ربانیت ندارد، اما پشتوانه دارد، پشتوانه عصای موسی است و ۹ الی ۱۵ معجزه موسی ثابت می کند که منطقش، منطق وحی است.

پس ﴿مِنْ آيَةٍ آیات تورات، انجیل، قرآن، آیات صحف ابراهیم، صحف نوح و آیات کل کتب انبیای اصل و فرع را شامل است. این از ﴿مِنْ آيَةٍ. ثم، آیا انبیاء آیات الله هستند یا نه؟ چطور من و شما آیات الله ایم، انبیاء آیت الله بودنشون بزرگتر است، آیت الله العظمی هستند. در زیارت دارد که از امام زمان تعبیر آیات الله العظمی می شود، همینطور هم هست. بله، آیت الله العظمی حاضر که معصوم نیست، فقهای صددرصد قرآنی و سنتی هستند که باید گشت پیدا کرد، ولی بقیه صغرا هستن و آیت الله نیستن.

حالا این بعد دوم آیت که انبیاء هستند. بعد سوم ادله رسالت رسل، چه معجزات منفصله و چه معجزات متصله، متصل به خود انبیاء، متصل به عنوان وحی، متصل به مانند ید بیضاء و عصای موسی، معجزات انبیاء، این ها آیت اند.

خب اشکال میشده، چرا خداوند معجزاتی که از برای موسی قرار داد، از برای محمد بن عبدالله (ص) قرار نداد؟ ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ [انعام: آیه ۳۷] الی آخر که آیه رو حفظ نیستم، چرا مثل آیات معجزاتی که بر موسی نازل شد، بر این پیغمبر نازل نشد؟ جواب این است که مگه همه باید یکسان باشه؟ اگر کسی ۱۰ تا امضاء داره و شما ۱۰ تا امضاء رو دیدید، حالا یک امضاء را در مدتی انجام داد، اگر امضای دوم را که می دانید امضای اوست اگر انجام داد، اعتراض است؟ نخیر.

خداوند امضاهای مختلفی دارد، امضاهای رسولی، امضاهای رسالتی، امضاهای معجزات منفصله، امضاهای معجزات متصله، تمام امضای رب العالمین است. هر چیزی که دلالت کند، چه معجزه منفصله، چه خود نبی، چه آیه، چه لفظ، چه معنا، هر چیز دلالت کند بر ربانیت وجود این عرض می شود که دلیل است. پس جواب اشخاصی که میگن که چرا خداوند انبیاء رو متعدد قرار داد؟ معجزات را متعدد؟ کتب متعدد؟ جواب هر سه، ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا.

ما اگر بعضی آیات را نسخ کنیم یا به فراموشی بیاندازیم ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا [بقره: آیه ۱۰۶] رسول، معجزات رسول، کتاب رسول که در اینجا مراد کتب خمسه است فقط، در ردیف اول، آیات خمسه بعد و انبیاء و رسل، انبیاء خمسه و کتاب های وحی بر انبیاء، حد عرض می شود که قطعی و حد مسلمش بقیه رو بحث می کنیم. اگر نسخ شد، نوح وفات کرد، ابراهیم آمد، ابراهیم وفات کرد، موسی آمد، موسی وفات کرد، عیسی آمد، عیسی وفات کرد، خاتم النبیین آمد، وفات موسی تا مدتی شریعتش باقی بود، اما با وفات پیغمبر بزرگوار اسلام، شریعتش الی یوم القیامه باقی است. ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ اگر رسولی را نسخ کردیم ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا پایین تر نیست.

با این آیه استدلال می کنیم که حضرت ابراهیم که بعد از نوح آمد، پایین تر از نوح نیست یا بالاتر است یا برابر است. حضرت موسی که بعد از ابراهیم اومد یا بالاتر است یا برابر است. این یا که میگیم روی حساب احتمال است. حضرت مسیح که آمد یا بالاتر از موسی ست یا برابر، پایین تر نیست ولی خاتم النبیین که آمد بالاتر است از کل رسل اولوالعزم و بغیر عزم این از نظر اصلی اشخاص انبیاء. آیات هم همینطوره. اگر آیه ای از آیات تورات یا در انجیل یا در قرآن نسخ کردیم، آیه قبلی که نسخ شد یا آیه برابر آوردیم یا آیه بهتر آوردیم ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [بقره: آیه ۱۰۶] که بحثش برای بعد خواهد آمد.

 والسلام علیکم و رحمه الله اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضی والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهم صل علی محمد و آل محمد