پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه بیست و نهم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (نسخ قرآن)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

﴿اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾ [بقره: آیه ۱۰۶] بین نسخ و انساخ که بعد مطلق نسخ است عموم و خصوص مطلق است. هر رکنی  که انساخ شود در بعد لفظی و هم در بعد معنوی، نسخ است. ولکن هر نسخی انساخ نیست. دلیل بر این مطلب، مقابله ﴿نَنْسَخْ﴾ است با ﴿نُنْسِهَا و بعدا ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾ ضمیر مفرد، ﴿نُنْسِهَا به ﴿مِنْ آيَةٍ بر می گرده و آیه هم محور تقسیم منسوخ شدن است یا منسوخ شدن به تعبیر ﴿نَنْسَخْ﴾ یا منسوخ شدن به تعبیر ﴿نُنْسِهَا که از دو حال خارج نیست.

آنچه نسخ می شود مطلقا، لفظا و معنا ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾ و آنچه نسخ می شود معنا و حکما، اما لفظا موجود است، معنا و حکم حذف نسخ شده اما لفظ در آیه هست. اینجا هم ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾.

سوال، آیا ﴿نُنْسِهَا از که؟ محور ننسها و منسی منه کیست؟ آیا اون آیه ای که لفظا و معنا به فراموشی سپرده می شود، انسی نسبت به رسول الله (ص) است یا نسبت به نص قرآن است یا نسبت به امت قرآن است یا هر چی؟ بعد اول منفی ست، چون رسول الله (ص) در دو بعد قوی صددرصد مطلق حافظ وحی است. وحی اول که زمینه وحی دوم است، وحی کل کتب سالفه است که پیغمبر هنگامی که به مقام رسالت رسید، خداوند اون ها رو به او تقدیم فرمود.

وحی دوم، وحی قرآن است در محور اول و وحی سنت است در فرع. این دو وحی است یا سه وحی است، به عدد کاری نداریم و دلیلش هم فقط عصمت رسالت ختمیه مطلقه است که کل رسالات ختمی ما بین یدی است. هم ما بین یدی قرآن است بر حسب آیاتی و هم ما بین یدی رسول الله است بر حسب آیاتی.

و از جمله ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَی إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى [الاعلی: آیات ۶ و ۷] روایاتی که وارد شده است که پیغمبر فراموش می کرد، تمسک به خدا می کرد که فراموش نکند، تمام این روایات باطل است، به نص این آیه. ﴿سَنُقْرِئُكَ اقراء چیست؟ اقراء خواندن به معنای اسماع و تفهیم است. گاه اسماع و شنواندن لفظ است فقط، این رسالت نیست، گاه اقراء شنواندن لفظ و معناست و قابل نسیان، باز ناقص است و گاه اقراء شنواندن لفظ است و فهماندن معنا و تثبیت هر دو لفظ و معنا مادامیکه رسول هست و حیات دارد.

قول سوم مراد است به دلیل ﴿فَلَا تَنْسَی فلا تنسئ نیست، اگر فلا تنسئ بود، نهی بود و اگر رسول الله نهی شده است از اینکه فراموش کند قرآن را، امکانش هست که خب نهی شده و نهی نتوانسته عمل کنه، عمل نکرده مثلا، گرچه عصمت مانع گناه است ولکن ﴿سَنُقْرِئُكَ یعنی اقراء پروردگار عالم، آیات وحی را چه در بعد اصلی قرآنی و چه در بعد فرعی سنت که هر دو وحی اند، اقراء نتیجه صددرصدش ﴿فَلَا تَنْسَی ست نه فلا تنسئ، اگر فلا تنسئ بود، نهی نبود، تکلیفه، تکلیف نیست اینجا. ما یک تکلیف رسولی و رسالتی داریم که درش بحثه، گر چه حق این است که رسول که مکلف بشود به تکلیفی می تواند این تکلیف را عمل کند و باید عمل کند.

بنابراین حتی اگر ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تنسیء هم بود، نهی از چیزی است که امکان دارد و لا سیما در بعد رسالت عصمت علیای رسول الله (ص) و اگر امکان نداشت که پیغمبر اقراء وحی را در کتاب و سنت، اگر امکان نداشت، فراموش نکردن این نهی می شد ولکن نهی هم نیست، بعد بالاتر است. یک تکلیف رسول الله است که اگر فلا تنسئ بود مطلب ثابت بود، ولکن یک تکلیفی است که خداوند بر خودش مقرر فرموده ﴿سَنُقْرِئُكَ فعل الهی ست ﴿فَلَا تَنْسَی نتیجه فعل الهی ست.

همانطور که فعل الهی مطلق است، ضعف ندارد، نفی ندارد، علی البدل ندارد، همانطور هم نتیجه فعل الهی ست. ﴿سَنُقْرِئُكَ فعل الهی ست در بعد سوم ولکن اقراء لفظ و اقراء معنا در وحی قرآن اصلا و در وحی سنت فرعا، جوریست که ﴿فَلَا تَنْسَی.

سوال، لفظ ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ رو چکار کنیم؟ استاد حداد (07:14) در چهارده کتاب که بر رد قرآن نوشته است از جمله میگد که ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى [الاعلی: آیه ۷] این ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ آیا استثناء به رکن کلام می کند یا به حاشیه کلام؟ به رکن کلام. استثناء، توصیف، ضمیر و از این قبیل ها به رکن کلام می کند، مثل (جاء عبدالله و هو ظاهر الله) الله ظاهر است؟ نخیر (07:39) از نظر ادبی و رکن کلام. درست است رکن معرفتی الله است ولکن رکن کلام عبد است و همچنین ﴿سَنُقْرِئُكَ بعد اقراءه، رکن کلام الهی، رکن کلام الهی در این آیه اقراء ربانی مطلق وحی است بر رسول الله، نتیجه ﴿فَلَا تَنْسَی﴾ ﴿إِلَّا به چی می خورد؟ آیا به ﴿فَلَا تَنْسَی میخورد؟ ﴿فَلَا تَنْسَی که فرع است، نتیجه رکن است رکن ﴿سَنُقْرِئُكَ است و فرع ﴿فَلَا تَنْسَی است. فرع، فرع (08:18) ﴿سَنُقْرِئُكَ است.

بنابراین ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ به ﴿سَنُقْرِئُكَ می خورد. یعنی ما اقراء می کنیم وحی را کتبا و سنتا اونطوری که تناسب دارد در رسالت ختیمه ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ مگر اونکه نباید وحی کنیم. وحی یک باید دارد، شاید دارد و نباید دارد. وحی باید و شاید و در جمله مختصره، آنچه را که امکان وحی دارد در بعد تربیتی خالد وحدتی، بر قلب رسول الله (ص) آن را اقراء می کنیم، اما اونچه نشاید، اونچه امکان ندارد، اونچه در اختصاص الوهیت است، چون علوم الله در تقسیم دو بعد است.

یک علمی ست که امکان تعلیم است، امکان اقراء دارد، که همش اقراء کرده به رسول الله و یک علمی ست که علمی ذاتی است، معرفت ذاتیه است، اختصاصت مقام خاص ربوبیت است که قابل اقراء نیست، بنابراین ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَی إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ یعنی ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ان لا یدرک، نه ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ان انه یعلم (09:44)

اگر اقراء وحی مصلحت الزامی دارد، اقراء وحی آخرین، مصلحت الزامی ابدی دارد و رسول الله از باب رسالت مطلقه کلیه کل مکلفین، الی یوم الدین، این مصلحت دارد. اگر وحی مصلحت نداشته نباشه، وحی نیست، هدایت نیست، اگر وحی ای دارای مصلحت است، مصلحت ملزمه یا مصلحت راجحه ﴿سَنُقْرِئُكَ.

خب اگر ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ به ﴿سَنُقْرِئُكَ و ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ به ﴿فَلَا تَنْسَی بخورد، معنی اینطوری میشه، از نظر لفظی غلط، از نظر معنوی غلط، از نظر معنوی که ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ یعنی آنچه را که ما اقراء ی کنیم دو بعد دارد، یک بعد را فراموش نمی کنیم و خداوند به فراموشی نمی سپارد تو را، یک بعد ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ خدا تو را فراموش می کند. خب آن وحی ای که در چه در کتاب، چه در سنت، خداوند پیغمبر را معاذالله مبتلا به فراموشی کند، آیا اصل وحی ملزم بود یا نه؟ برای رسالت ختمیه محمدیه ملزم بود یا نه؟ برای سازمان شخص محمد ملزم بود یا نه؟ چون دو رسالت است، یک رسالت خودی ست، یک رسالت برونی ست.

رسالت خودی ساختمان و سازمان شخصیت محمدیه را دارد و یک سازمان رسالتی دارد. این وحی ای که می شود بعضیش سازمان شخص پیغمبر است، بعضش ساختمان و سازمان و (11:31) کل مکلفین است. پس چرا قبول نمی کنند؟ چرا خداوند فراموشی بدهد وحی ای را که یا سازمان شخص رسالت است یا سازمان امور رسالت است؟ نمیخوام تفسیر عرض کنم، یک اشاره ای که ما کردیم. خب حالا وحی ای که بر رسول الله (ص) شده است، دارای چند بعد است. اول، نکته ای اولای وحی، آیا پیغمبر اسلام که مبعوث به رسالت شدند، شرعشون ناسخ شریعت تورات و انجیل بوده است یا نه؟ یا تابع کلی ست؟ اگر تبعیت کلی باشد حتی در نقطه آغازین رسالت رسول الله (ص)، بنابراین پیغمبر ولی عصر نیست، شرعش ناسخ نیست، ناسخه نیست، وحیش ناسخ نیست.

بنابراین از نقطه اولی که کل مکلفین عالم هستی الی یوم الدین، مکلف اند به شرع وی، پس شریعت وی باید باشد. اما از اول نبوده، اول که بر پیغمبر آیات سوره حمد نازل شد و بعد آیات سوره قدر نازل شد، در اول الامر کل شریعت از نظر قرآنی نبود. اگر کل شریعت از نظر قرآنی نیست، از نظر وحی سنتی هم نباشد، پس اصلا حامل شریعت نیست. رسول حامل شریعت است یا در بعد اصلی قرآنی یا در بعد فرعی سنت. در آغاز دعوت، کل قرآن و بعض قرآن نبود خیلی کم، اون روزهای اول، هفت، هشت، ده آیه، ده پونزده آیه بر پیغمبر نازل شده و پیغمبر مامور به دعوت بود، دعوت به چی؟ دعوت به شریعت جدیده ای که همین چند آیه است. دعوت به سنت مطلقه رسول الله که بعضا ناسخ سنت انبیاء است، اگر هم نباشه، (13:44)

روی این اصل، ما باید مطلع باشیم که پیغمبر بزرگوار از آغاز وحی قرآنی که وحی اصلی بود، وحی سنت وحی کلی بود. تمام تکالیف نفی و اثبات و ایجاب و تحریم کل مکلفین از نقطه آغازین رسالت باید به وسیله وحی سنتی بر پیغمبر مقرر شده باشد، پس سنت کلا قبل از قرآن است. منتها تناسخ سنت با قرآن چنینه. سنت رسول الله (ص) در مرحله آغازین رسالت بعضا ناسخ سنن انبیاء قبل است. این یک اصل، و بعدا تناسخ فی ما بین است. مادامیکه آیه ای که، آیه احکامی که نفی نکند یا اثبات نکند مرحله تناسخ بین دو سنت را پس در بعد دوم، سنت نسخ می کند سنت را، حکمی که به وحی سنت ناسخ شده است حکمی را که قبلا به وحی سنت نازل شده را نسخ می کند، نمی خوایم بگیم نفی می کند، این امکان ندارد، این بعد دوم.

بعد سوم، آیا سنت کتاب را نفی کند یا نه، نفی حتما بر ادله ای که عرض کردیم. اما کتاب، کتاب هم سنت رسالت اسلامی را نسخ می کند، اگر قبول کنند، هم سنت رسالت های قبلی را، هم نسخ درونی دارد کتاب، هم نسخ سنت احیانا و هم نسخ احکام سابقه را. نمونه عرض کردم که مثلا قبل از اینکه آیه ششم سوره مائده راجع به وضو نازل گردد، هیچ آیه ای در قرآن راجع به وضو ما نداشتیم. آیا بی وضو مردم نماز می خوندن؟ نخیر وضو داشتند، منتها وضو قبل از سنت بود.

وضویی که قبل از نزول آیه مائده بر مبنای سنت بود، از جمله اشکال وضو این بود که به جای مسح پا، پاها روغسل می کردند، ۴۰ حدیث شیعه، بعدا که آیه وضو نازل شد، این آیه وضو خط غسل شیعی را خط غسل اسلامی رو نفی کرد. اما تناسخ داخلی، تناسخ داخلی در قرآن هست، منتها یک قسمتش ﴿نَنْسَخْ﴾ است یک قسمتش ﴿نُنْسِهَا (16:23) ﴿نَنْسَخْ﴾. عرض کردم ﴿نَنْسَخْ﴾ یعنی آیه منسوخه ای در قرآن باشد که آیه ای او را نسخ کند. تناسخ درونی، آیه ناسخه و آیه منسوخه، این عرض می شود که یک بعد نسخ است که این ﴿مَا نَنْسَخْ﴾.

﴿نُنْسِهَا، ﴿نُنْسِهَا قرآن آیه ناسخه یا آیات ناسخه ای نسبت به حکم دارد که نسبت به اون هم اشاره دارد. آیه ناسخه دو بعده، یک بعد حکم ناسخ که نص است و یک بعد حکم منسوخ که اشاره است. اینم از این. منتها نسخی که اشکال می گیرند نوعا یهود و نصاری و غیر، تناسخ درونی ست یعنی آیه ای در قرآن، آیه ای در قرآن را نسخ کند. منتها آیه ای در قرآن آیه را نسخ کند دو جوره، یک مرتبه آیه ای ست در سوره مائده که ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ [مائده: آیه ۴۵] و این ﴿وَكَتَبْنَا فِيهَا را نسخ می کند، (17:32)

سوره مائده آخر ما نزلت هست برای این ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ﴾ [مائده: آیه ۴۵] که نفس و نفس مذکر در مقام مونث، مونث در مقام مذکر، مذکر ﴿وَكَتَبْنَا فِيهَا همه را شامل میشه، اگر برای کسی که  خب به حساب عموم اطلاق و اطلاق عام این آیه، مرد در مقابل زن و زن در مقابل مرد و مرد در مقابل مرد زن در مقابل زن، در هر چهار مورد عرض می شود که قصاص دارد. ولکن ﴿كَتَبْنَا فِيهَا این حکم، حکم قرآنی نیست. حکم توراتی است، این حکم توراتی را که آخر ما نزلت، سوره مائده نقل کرده در سوره بقره که نسخ شده.

در سوره بقره نسخ شده است که ﴿وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى﴾ ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ نیست، ﴿وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى﴾ یعنی زن در مقابل زن، ولی مرد اگر باشد نخیر. ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى﴾ [بقره: آیه ۱۷۸] این آیه که این (18:37).

آیه بقره نسخ می کند آیه مائده رو و این تناسخ قرآنی نیست بلکه ناسخ آیه بقره است که حکم قرآنی ست، منسوخ آیه مائده است که حکم تورات را نسخ می کند، در اینجا بحثه. بعضی وقت داره که تناسخ در احکام خود قرآن باشد خود قرآن مطلبی را به عنوان حکم شریعت بیان کند و بعد اون مطلب را نسخ کند، این چند درصد داریم؟ خیلی خیلی کم است.

حالا بیایم سر اصل مطلب، در باب زنا، (19:13) در باب زنا سوره نساء آیه ۱۵ صفحه ۸۰ آیه ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ﴾ [نساء آیه ۱۵] خب این معلوم که، البته بحث مختصره عرض شود که درباره زنا (20:01) و زنانی که عمل فحشاء انجام می دهند چه عمل فحشای زنا باشد، چه مساحقه باشد چون عمل جنسی فحشای زنان از این دو حال خارج نیست، چون فاحشه دو قسمه، زناست و مساحقه است و نسبت به زنان فقط مساحقه است که زن با زن و زناست که زن با مرد ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ﴾ [نساء آیه ۱۵] چهار مرد عادل به ادله ای که ما داریم از خود کتاب، از خود سنت ﴿أَرْبَعَةً مِنْكُمْ﴾.

حالا چرا چنین است؟ اگر چهار مرد عادل شهادت دادند که این زن زنا داده است حضورا، عینا، تلقی صحیح، نه اینکه خیال می کنند، نه اینکه یکی، نه اینکه دوتا حتی اگر سه نفر مجتهد حاضر حاکم شرع حاضر باشند در محل زنا حق حرف زدن ندارند و حتی اگر بروند نزد حاکم شرع و بگویند فلان زن زنا داد خودشون هر سه تا باید هشتاد تازیانه بخورند، طبق آیات سوره مبارکه نور، حالا  ﴿فَإِنْ شَهِدُوا﴾، ﴿فَإِنْ شَهِدُوا﴾ چی؟ ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ﴾ حبسش کنید این زن که رفت بیرون چنین شد، حبسش کنید در خانه که چنین تکرار نشود ﴿حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ این آیه منسوخ است به آیه سوره نور که قبلا عرض کردم. ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ [نساء آیه ۱۵] ببینید این آیه منسوخ بودنش از آیه پیداست یا اینکه این ها رو حبس کنید در خانه تا وقت مرگ یا ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾.

پس خداوند سبیلی از برای همه زنان قرار داد. کی؟ بعضیاشون؟ (22:03) پس در نص قرآن باید سبیل دومی از برای جزای ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ چه زنا باشد، چه مساحقه باشد، اونا رو و این مطلب در سوره نور است. سوره نور آیه ۲ صفحه ۳۵۰  قرآن. البته آیه را حفظم ولکن تصمیم گرفتم که از حفظ نخونم، خب ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ [نور: آیه ۱] اولا این سوره عرض می شود که سوره نور به همین ترتیبی که آیاتش هست به همین ترتیب نازل شده، نوعا سوره های قرآن چه مفصل چه مختصر به ترتیب موجود آیاتش نازل نشده، آیات جور دیگر نازل شده بعد به وسیله وحی دوم رسول الله فرمودند که فلان آیه رو در فلان سوره بعد از فلان آیه ﴿سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا﴾ [نور : آیه ۱ و ۲] همون زانیه و زانی فاحشه را که در آیه نساء بود ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ [نور: آیه ۲] اونجا نسبت به زن عرض می شود که حبس در خانه بود، نسبت به مرد ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا﴾ تا ﴿آذُوهُمَا﴾ بود ﴿آذُوهُمَا﴾ حبسش کنید نیست، اذیتش کنید، چکش بزنید، چنانش کنید، چه کنید که به طوریکه که (23:03) نسبت به حد زن و حد مرد، هر دو رو این آیه نسخ کرده برای اینکه ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ  وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾ [نور : آیه ۲] تا آخر آیه مبارکه.

بنابراین در هر دو بعد نسخ شده ولکن آیا در در ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً﴾ نسخ شده؟ نخیر. آیه نساء در بعض مطالبش نسخ شد و در بعض مطالب نسخ نشد. در ﴿أَرْبَعَةً مِنْكُمْ﴾ که چهار شاهد عادل لازم است باقی ست و در اینکه حد، حد حبس در خانه بود ﴿حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ﴾  و حد مرد ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ تا ﴿آذُوهُمَا﴾ اید، اید مطلق است، اعم است از این قضیه خاص. این مرتبه دوم.

حالا آیه بعد ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً﴾ [نور: آیه ۳] این نسخ دوم، این تناسخ اول. تناسخ اول که آیه دوم سوره نور، آیه نساء رو بعضا نسخ کرد ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ  وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [نور: آیه ۳] این آیه بعضا منسوخ است و بعضا منسوخ نیست. در بعد اولش که ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً﴾ منسوخه نیست ﴿أَوْ مُشْرِكَةً منسوخه. در آیه بقره فرمود ﴿وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ منسوخ نیست، ﴿أَوْ مُشْرِكٌ منسوخ است، پس بعضا منسوخ است و بعضا منسوخ نیست.

در اون بعدی که منسوخ نیست بلکه تلقی داده شده است و تبلور  داده شده است به اون در سوره عرض می شود که مائده، حرمت نکاح و انکاح زانیه و زانی است. مردی که پاک است، آدمی که زنا کرده است و توبه هم نکرده است، کسی که صدق زانیه را می کند نکاحش چه نکاح دائم و چه نکاح منقطع حرام است. بعدش، زنی که پاک است با مردی که زنا کرده است و توبه نکرده است، این نکاحشون حرام است، چه نکاح دائم باشد چه منقطع، به دلیل ﴿لَا يَنْكِحُ﴾ که نفی است برای نفی غلیظ تر از نهی است. برای اینکه اگر ﴿لَا يَنْكِحُ﴾ فقط نفی باشد و نفی بر مبنای این باشد دورغه، برای اینکه آیا مرد زنا کار که ازدواج کند میاد فاحشه می گیرد (26:31)، یا زنی که زنا کار است زنا داده توبه نکرده، اگر اون ازدواج کنه و تشکیل خانواده بده، می گوید مردی که زنا کار است؟ یک در صد هم نیست، نوعا در میان بی عفت ترین، نا نجیب ترین، زانی ترین زنان و مردان، یک دونه هم پیدا نمیشه.

بنابراین مطلقا نفی نیست، بلکه نهی است به صورت نفی. فلان کس چنین کاری نمی کند یعنی قطعا نباید بکند. نمی کند اخبار است از جریان، چون اگر که انسان کسی این کار را نکند ممکنه بکنه، ولی نمی کند حکایت از این است که نخواهد کرد، قطعا این کار را نخواهد کرد. حالا این بحث مفصل در جای خودش دارد.

﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً﴾ اگر مرد زنا کار است و بخواد ازدواج کند با زن عفیفه نباید ازدواج کند، با زن زانیه، زانی با زانی، زانیه، زانیه ازدواج باید بکند. از اول اشکال نداشته، حالا هم اشکال نداره، بعدا هم اشکال نداره، رفث با رفث، زانی با زانی، زانیه با زانیه، این برای چوب زدن به زانی است که اگر هم تو می خوای ازدواج کنی از همون کثافتا که توبه نکردن ازدواج کن، به زن زانیه، اگر تو زنا دادی و توبه نکردی اگر بخوای ازدواج کنی با همون کثافت که توبه نکرده، اگر توبه کند (التّائبُ مِن الذَّنبِ كَمَـنْ لا ذَنْبَ لَهُ).

خب ولی ﴿أَوْ مُشْرِكَةً آیا ﴿أَوْ مُشْرِكَةً ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً﴾ آیا ﴿أَوْ مُشْرِكَةً باقیست؟ یعنی مرد مسلمان می تواند با زن مشرکه ازدواج کند چون زانی نیست؟ مرد مسلمان زانی که توبه نکرده است، آیا جایز است با زن مشرکه ازدواج کند؟ بله با زن زانیه بله و همچنین زن زانیه مسلمان که فرض کنید یه وقت زنا داده فقط و توبه نکرده، آیا جایز است با مرد مسلمان ازدواج کند؟ قبلا بله، بعدا نه به دلیل آیه بقره آیه بقره، آیه ۲۲۱ صفحه ۳۵ بله ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ﴾ [بقره: آیه ۲۲۱] چون بقره نزولش بعد از سوره نور است. بعد، قبل را نسخ می کند، قبل، بعد را نسخ نمی کند.

﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ شما مسلمان ها با مشرکات کلا ازدواج نکنید چه ازدواج دائم باشد چه ازدواج منقطع، ﴿حَتَّى يُؤْمِنَّ البته بعد از ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾ [بقره: آیه ۲۲۱] بعد ﴿وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ در هر دو مرد مسلمان حرام است که با زن مشرکه ازدواج کند، زانی باشد، نباشد، مشرکه زانیه باشد، نباشد، و زن مسلمان حق ندارد با مرد مشرک ازدواج کند، ولو زن مسلمان زانیه باشد. (29:44)

﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ [بقره: آیه ۲۲۱] پس دو تناسخ تا اینجا هست. دو تناسخ، یک تناسخ حدین، یک تناسخ نکاحین. تناسخ حدین، حد اول در سوره نساء که از برای زن و مرد بود و در سوره نور عرض شود که این حد بر طرف شد و تناسخ نکاحین. نکاح مرد مسلمان زانی با زن مشرکه جایز بود و بعد نکاح زن باعفت مسلمان، نکاح زن عرض می شود که مسلمان زانیه با مرد مشرک جایز بود به نص آیه بقره نسخ شد. این یکی این.

دو تناسخ مهم ترین تناسخی است که در قرآن وجود دارد و از خود آیه منسوخه معلوم است که حکم موقت است، حکم امتحانی ست، حکم ابتلایی ست و این حکم بعدا نسخ خواهد شد.

عرض می شود که و همچنین نجوی، آیه نجوی هم تناسخه، منتها تناسخ ﴿نَنْسَخْ﴾، تناسخ ﴿نُنْسِهَا نیست، چون تناسخ ننسخ درونی نتیجه ای ناسخ و منسوخ هر دو در قرآن باشد و قرآنی باشد. آیه ناسخه و آیه منسوخه هر دو باید حکم قرآنی باشد و در قرآن باشد و این تناسخ خودی ست. تناسخ سوم خودی آیه نجوی ست، صفحه ۵۴۴ آیه ۱۵ بله آیه ۱۲ میشه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ  فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ [مجادله : آیه ۱۲] بعد بلا فاصله ﴿أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ  فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا﴾ [مجادله: آیه ۱۳] تا آخر آیه. به طور مختصر، در این دو آیه تناسخ کلی درونی حکمی حساب میشه. آیه اول امر است که الذین آمنوا  با رسول نجوا کنند، جلسه خصوصی با رسول داشته باشند چون جلسه با رسول یا جلسه عام است یا جلسه خاص. جلسه خاص با رسول داشتن مربوط به کل مسلمین بوده، خب چون مربوط به مسلمین بوده، بنابراین مصلحت مقتضی نبوده است که هر کس در هر وقت شب و روز بخواد با رسول خلوت کنه، نمیشه، اگر ۲۴ ساعته هم پیغمبر بیدار باشه و ۲۴ ساعت تکلیف تعیین کنید، باز افراد مسلمون ها که علاقه دارن با پیغمبر خصوصی نجوا کنند و ملاقات کنند، زیاده.

 بنابراین یک وظیفه ای مقرر شده بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً﴾ [مجادله : آیه ۱۲] صدقه بدید نه پیغمبر، پولی را به پیغمبر بدید که پیغمبر به فقرا بده تا این پول دادن بتونن (33:16) چرا؟  نوعا پول نداشتن مردم مکه، در اهل مکی مردم نوعا بی پول داد، پولدارهاشونم قفل جیبشون بسته بود.

بنابراین کسانی که تقاضا و تمنای نجوای با رسول الله دارند اولا چنانکه پول دارند ثانیا بهشون بگو پول خرج کنند ثانیا نجوای با رسول به قدری براشون مهم است که هرچه هم پول بدن. روایت دارد که به این آیه هیچ کس عمل نکرد غیر از امیرالمومنین (س) یه دیقه مطالبی دارد. (33:51)

حالا ﴿إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ﴾ پس این مصلحت وقتی بوده. مصلحت وقتی در دین اسلامی در طول تاریخ نبوده، مصلحت وقتی نجوی با رسول الله و این الان هم هست. الان اگر کسی بخواد با مرجع تقلید اعلم عادل قرآنی به تمام معنای کلمه بخواد (34:17) باشد نمیشه، خب  این از نظر مصلحته، اگر میخواهید با آیت الله بروجردی نجوا کنید، باید وقت داشته باشد. خب کم میشه دیگه، کم میشه و الا اگر هرکسی به هر وضعی بخواهد

﴿قَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ﴾ [مجادله : آیه ۱۲] هم خیر است برای شما، هم پاک تر است، چون بی مبالات و بی شرم هر کسی دلش درد گرفت با پیغمبر نجوا کنه ﴿أَطْهَرُ﴾ (34:57) خیر است خیر برای شماست طهارت برای شماست، هم طهارت نفسی در بعد معنوی هم طهارت ﴿فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا﴾ اگر نداشتید ﴿فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اگر پول نداشتید صدقه بدید تازه ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ می تونید نجوا کنید ولکن نجوا خدا میبخشه طوری نیست. بعد سوال، آیا این دو آیه پشت سر هم نازل شده؟ از جمله آیاتی که ثابت می کند قرآن به این وضع نازل نشده، بلکه آیات جمع شده است ما بینهم همین آیه است. آیا آیه امر به صدقه که اول نازل شد بعد بلا فاصله آیه ناسخ نازل شده؟ نه وقت عمل باید داشته باشه، آیه منسوخه رو باید عمل کنند، وقت عمل بشود ولو بعضا ولو یک نفر و بعد نسخ بشه، اینجا مجال نیست، مجال یک ثانیه هم نیست، مجال یک ثانیه هم نیست ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ یک ثانیه وقت دارید. آیا در فاصله یک ثانیه عمل شده به آیه قبلی؟ امیر المومنین در فاصله یک ثانیه که این دو آیه با هم نازل شده عرض می شود که به (36:13) و فرصت هم از برای بقیه مسلمین بود که فکر کنند، عرض می شود که  مطلب رو که آیا ما نجوا بکنیم نکنیم بریم نریم چقدر بدیم آیا در فاصله یکی دو ثانیه میشه؟

بنابراین فاصله است یعنی آیه ﴿أَأَشْفَقْتُمْ﴾ با فاصله عمل امیرالمومنین که صدقه دادن و ترقی همه مسلمین حاصل شد. بنابراین به وحی این آیه ناسخه بعد از آیه منسوخه نازل شده است، از نظر جمع، از نظر نزول با هم فاصله دارند. ﴿أَأَشْفَقْتُمْ﴾، ﴿أَأَشْفَقْتُمْ﴾ چیه؟ آیا سخته؟ آیا مسلمون ها که مامور شدید برای نجوا با رسول الله صدقه بدید آیا  سخته اونقدر که ﴿أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا﴾ این کار رو نکردید ﴿وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ﴾ خدا هم بخشید شما رو یا پول نداشتید، یا پول نداشتید و نجوا کردید که توبه باشه ﴿فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ [مجادله: آیه ۱۳] خب ﴿تَابَ اللَّهُ﴾ چی؟ ﴿تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ﴾ یعنی چه کسانی بیخود صدقه دادن؟ نخیر ﴿تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ﴾ در بعد ﴿إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا﴾ این امری که شد، این امر را ﴿تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ﴾ خدا بخشید، این امر روز پس گرفت، این امر رو نقض کرد، وجوب رو تبدیل غیر وجوب کرد، حالا یا استحبابه یا استغراق، این هم آیه نساء.

بنابراین، ما تناسخ فعلی در حکم قرآنی که هم ناسخ آیه است هم منسوخ آیه و تا کنون دو تا بیشتر پیدا نکردیم، سومی چیه؟ سومی کلیت دارد. اولا مخصوص به رسول الله (ص) در بعد نص، آیه می تواند این آیه ای که در بعد نص که امر به اعطای صدقه است کلیتش رو در بعد ثانی؟ رسول الله ۲۳ سال زندگی کرد بعد از این ۲۳ سال این آیه خب بعد چیه؟ بعد منسوخه اولا، ثانیا در بعد دوم با القای خصوصیت چرا مطلب برای اینکه رسول الله اینقدر مهم باشه که وقت خواب نداشته باشه و همه از سر و کول هم بالا برند که نجوا کنند. خب این جریان در علی (ع) هست، در فاطمه نسبت به زنان هست در حسن هست در حسین هست در امام زمان هست، در مراجع بزرگوار تقلید هست در کسانی که اگر در رو باز کنند همگان همه وقت میخوان مدام نجواست نه (38:56) امیرالمومنین (س) در روایت دارد که وقتی خلیفه مسلمانان شدم خیلی جالبه، این مطلب خیلی باید که سردمداران و کسانی که سر کار هستند حواشون جمع باشه که فرمود، خونه من در نمیخواد در رو بکنید، بندازید دور، در کل ۲۴ ساعت هر کس بخواد داخل شه نه در میخوام، نه دربان، ولی نجوا نمیشه.

آیا نجوی معمولی بدون در و  دربان میشه؟ بله برن در میان جمعیت، نجوای با شخصی که مرجع عام است چه معصوم است و چه غیر معصوم، نجوا که پنج دیقه وقت خواب هم بدید هیچ کس حق ندارد حمال هم در حمالی خودش اگر مراجعین زیاد باشند من خصوصی شما خصوصی نمی شود . بنابراین این با این خصوصیت در کل تاریخ عرض می شود که نسخ شد. بحث دیگر خب این سه بعد منتها دو بعد، یک بعدش که قرآن به قرآن است قرآن ناسخ تورات بود آیه عرض می شود که این آیه قرآنی (40:18) سوره بقره که آیه ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ در سوره مائده که حکم توراتی نسخ شد ما احکام قرآنی که محکوم به و محکوم علیه دو تا پیدا کردیم، ظاهرا همین دوتا بیشتر نباشه، دو تا یا سه تا حداکثر که حد زنا باشد نسخ شد.