پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سی و ششم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (سنت)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

بر مبنای آیاتی که دیروز خوانده شد در بعد حاکمیت انحصاری الله، مقتضای حاکمیت انحصاری الله در بعد تشریع، حاکمیت الله است منحصرا در بعد شرع و چون شارع خداست به معنای تشریع، بنابراین نقل شرع هم در انحصار خداست. لکن نقل شرع که در انحصار خداست به وسیله وحی در انحصار صاحب وحی است. در بعد وحی قرآنی در انحصار صاحب وحی است و در بعد وحی سنتی هم در انحصار صاحب وحی است. بنابراین مرحله سوم ولایت مطلقه شرعیه واجب الانتقال است. ولایت مطلقه تکوینیه، مستحیل الانتقال است و ولایت مطلقه تشریعیه مستحیل الانتقال است. استحاله اولی ذاتیه است و استحاله دوم از باب حکمت است، ولکن ولایت مطلقه شرعیه خدا که دنباله ولایت مطلقه تشریعیه است، استحاله نسبی دارد نسبت به غیر اصحاب وحی، ولکن نسبت به اصحاب وحی لزوم دارد.

حالا این ولایت شرعیه را اگر خداوند منتقل به اصحاب وحی نکند، وحی منقطع است و مکلفین هم از علم به وحی دور خواهند بود. بنابراین باذن الله است و به تعلیم الله است وحی احکام شرعیه که ولایت شرعیه مطلقه در احکام باشد. بنابراین احدی نمی تواند ولایت مطلقه شرعیه در بیان احکام عقیدیه و احکام فرعیه باشد مطلقا، بلا قصور و بلا تقصیر، مگر معصوم باشد. عصمت هم به گونه عصمت مطلقه قابل تحصیل نیست از برای غیر الله چنانکه بارها عرض کردیم.

بنابراین رسالت به معنای ولایت مطلقه شرع مداری این باذن الله است انحصارا و خلافت مطلقه رسالت و امامت معصومین (ع) در مرحله دوم شرع مداری مطلق باز به اذن الله است. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ [الانبیاء: آیه ۷۳] امامت، پیشوایی مطلق، شرع مداری مطلق که هدایت امت است تنها به امر الله است، به امر استبدادی شخصی نیست و به امر شوری هم نیست.

آخرین کلام دیروز بحث جریان استدلال ولی امر (ص) بود به انتصاب و اختیار موسی (ع). موسی (ع) که در مقابل طلب رویت الله که بنی اسراییل کردند ﴿وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ﴾ [اعراف: آیه ۱۵۵] موسی تبعا و قطعا منهای وحی در انتخاب و انتصاب، به عنوان عقل موسوی منهای وحی که اعقل عقول است، اعقل عقول زمان های شریعت تورات، عقل موسی (ع) است اما همین عقل موسوی اعقل العقول در کل زمان حاکمیت شریعت تورات منهای وحی اشتباه پذیر است. ولذا این هفتاد نفر که منتخب موسی بودند همه تو زرد در اومدند ﴿فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ [اعراف: آیه ۱۵۵] الی آخر.

بنابراین امامت مطلقه و شرع مداری مطلق بعد از رسول الله (ص) حتی کار رسول نیست منهای وحی. کار رسول است و امر رسول است به دستور وحی. در شرع مداری مطلق فقط اینگونه نیست بلکه در فرمانداران، استانداران، فرمانداران لشکر هم رسول الله (ص) اگر حکم می کرد اسامه بن زید امیر لشکر و واجب است از او اطاعت کنید، این هم وحی است، به دلیل آیاتی از جمله ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ﴾ [نساء: آیه ۱۰۵] حاکمیت رسول الله چه در بعد سیاسی و چه در بعد احکامی، عقیدتی و فرعی به وحی الله است. پیغمبر کلا نفی اش، اثباتش در بعد رسالت الله به وحی الله است. روی این اساس اگر امامی بعد از رسول الله یا ائمه بعد از رسول الله به عنوان شرع مدار و تحویل گیرنده مطلق رسالت رسول الله تعیین می شود، این فقط به امر الله است، به وحی الله است الی رسول الله و رسول الله که اعقل عقلا و عقول کل زمان های تکلیف است منهای وحی احیانا دچار اشتباه است. این وحی الهی ست که او را از مطلق مطلق تر می کند، از کلی کلی تر می کند.

خب دیروز احتمالی ما دادیم اما امروز رو اون احتمال عرض داریم. احتمال دادیم که ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء : آیه ۵۹] ﴿أُولِي الْأَمْرِ دارای سه بعد باشد. یک بعد شرع مداری مطلق در بعد حاکمیت سیاسی که رو بناست و در بعد حاکمیت احکامی که زیر بناست. بعد دیگر فرمانداران خاص رسول الله (ص) در زمانشون و بعد سوم شرع مداران زمان غیبت کبری. البته بعد دوم مطلق نیست مگر در جهت خاصش. در جهت خاص فرمانداری جیش ممکن است مطلق باشد اما در ابعاد احکامی و در ابعاد دیگر مطلق نیست. اما شرع مداری در زمان غیبت کبری، چه در بعد حاکمیت سیاسی و چه در بعد حاکمیت شرعی مطلق نیست. این احتمال رو دادیم. ولکن احتمال بسیار کم رنگ است از چند جهت، این احتمال دلیل ندارد بلکه ضد دلیل دارد، چون مقارن قرار دادن طاعت ﴿أُولِي الْأَمْرِ با طاعت رسول و طاعت الله معناش شرع مداری مطلق است، در بعد خاص نیست، در ابعاد خاصه با شرائط و قیود نیست، بلکه شرع مداری مطلق است و لذا ائمه (ع) و قبل از ائمه رسول الله تُراً در رویات متواتره شیعه و سنی که استدلال به این آیه کرده اند می فرمایند (قرن طاعتهم الی طاعته) این قرن قرار دادن و دنبال قرار دادن طاعت اولی الامر به طاعت رسول الله که طاعت مطلقه است دلیل است بر اینکه اولی الامر، اولیاء امر شریعت اند، شرع مداران به قول مطلق اند. اما ﴿أُولِي الْأَمْرِ شامل غیر مطلق هم می شود این بر خلاف قرین قرار دادن اولی الامر است با رسول الله (ص).

در کل روایات درالمنثور، مخصوصا امروز گشتم، در کل روایات درالمنثور در ذیل آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ حتی یک روایت که تفسیر کند ﴿أُولِي الْأَمْرِ را ولو در حاشیه کمرنگ به شرع مدار غیر مطلق نداریم. در شیعه که نداریم، در سنی هم نداریم. بله فقط یک روایت هست که به زحمت ممکن است دلالت کند بر اینکه امراء جیشی که معین می فرمودند مشمول ﴿أُولِي الْأَمْرِ باشد. حالا اگر هم فرمانداران لشکر که به فرمان رسول الله بالوحی مامور بودند، یعنی مامور لهم بودند، یعنی اطاعتشون در تاکتیک های جنگی واجب بود، اگر هم احتمال بدیم، طاعت اون ها طاعت مطلقه است در بعد امر رسول الله. ولکن یک روایت اون هم در دلالت ناقص است چه می تواند بکند؟ بنابراین اجماع روایات شیعه و سنی، سلبی دارد و ایجابی دارد. ایجابش که ﴿أُولِي الْأَمْرِ شرع مداران معصوم اند که خلفای تام رسول الله (ص) هستند و سلبا هیچ اشاره ای حتی راجع به امرای جیش نیست، مگر در یک روایت که یک اشاره است.

سوال، اگر چنین است، بنابراین طاعت در انحصار الله و رسول و اولی الامر معصومین است، پس در غیبت کبری چه کنیم؟ این سوال میاد. آیا در غیبت کبری که رسول الله تشریف ندارند و طاعتشون فعلیت ندارد، ائمه (ع) تشریف ندارند یا غائبند که طاعتشون فعلیت ندارد، ما مطاعی نداریم؟ دو جواب داره. یک جواب رسول الله حیا و میتا در بعد سنت قطعیه اش مطاع است، بله، رسول الله مادامی که حی اند و ائمه (ع) مادامی که حی اند در دو بعد مطاع مطلق اند. یک بعد حاکمیت سیاسیه و بعد دوم حاکمیت شرعیه. ولکن با موت رسول الله حاکمیت سیاسیه که موضوع است از بین می رود و با موت ائمه (ع) حاکمیت فرماندهی سیاسی از بین می رود، ولکن حاکمیت شرعیه و شرع مداری مطلق رسول الله در بعد سنت احکامی رسول الله، بعد از اون حضرت الی یوم القیامه هست و همچنین حکایت مطلقه معصومه سنت رسول الله (ص) به وسیله ائمه معصومین بعد از وفاتشون و در غیابشون استمرار دارد. بنابراین ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ که معلوم است هست فی محکمه کتابه، ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فی سنت ثابته غیر المفرقه، ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ که دمض شده است و ادغام شده است طاعت اولی الامر در طاعت رسول و اینجا نکته ای هست که فراموش نکنیم، بین طاعت الله و طاعت الرسول ﴿أَطِيعُوا هست، اما بین طاعت الرسول و طاعت اولی الامر ﴿أَطِيعُوا نیست، معلوم می شد که اطیعوای الله یک اطیعواست ذاتا و محورا و اطیعوی رسول و اولی الامر هم یک اطیعواست، دوییت ندارد. کما اینکه ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ [نساء: آیه ۸۰] همچنین. کسانی که اطاعت کنند سنت منقوله رسول الله را به وسیله ائمه، اطاعت رسول کرده اند. چون بر حسب روایاتی و همچنین آیاتی که از جمله روایات، مروی از امام زمان (ع) است اولنا محمد، آخرنا محمد، اوسطنا محمد، کلنا محمد، این ۱۴ نفر، یک نور اند، درست است نور الانوار و نور خورشید درخشان اول رسول الله است، اما این ۱۳ همه متنور به آن نورند، آنچه را او می دانسته است می دانند، تقواشون، علمشون، عملشون، زهدشون پیاپی یکدیگر است، اختلاف ندارند.

خب برگردیم ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ حالا اشکال دیگر به سنی ها، اگر طاعت ﴿أُولِي الْأَمْرِ که مطلق نباشند، مثلا امراء، وزرا، وکلا یا روسای مملکت های اسلامی، اگر طاعت ﴿أُولِي الْأَمْرِ چه در بعد سیاسی و چه در بعد شرعی اگر مطلق نباشند، در طاعتشون تناقض است. مثلا اگر طاعت ﴿أُولِي الْأَمْرِ به معنای مراجع تقلید کلا واجب باشد، یکی نماز جمعه رو واجب می داند، یکی حرام می داند، یکی مستحب می داند، یکی کریت رو لازم می داند، یکی لازم نمی داند، آیا طاعت کل لازم است یا طاعت بعض؟ ﴿أُولِي الْأَمْرِ کله، ﴿أُولِي الْأَمْرِ بعض نیست. اگر چند نفر مرجع تقلید برابرند در اعلمیت و اتقاییت و در شرائط عام و خاص مرجعیت، اگر تضاد و تناقض در آراء دارند، ﴿أُولِي الْأَمْرِ کل اند، بنابراین طاعت این ﴿أُولِي الْأَمْرِ که شرع مداران بیان احکام شرعیه هستند، این عرض می شود که تناقض است. خب این جواب اول.

جواب دوم، ما آیاتی هم داریم که تعیین تکلیف طاعت غیر مطلقه را هم می کند. مطاع، دو مطاع است یک مطاع در طاعت مطلقه که الله است و رسول الله است و شرع مدارانی که خلفای رسول الله هستند، این طاعت مطلقه است. خدا که همیشه هست کتابش، رسول الله که همیشه هست سنتش، ﴿أُولِي الْأَمْرِ هم همیشه هستند سنت منقوله اون ها، ولکن آیا اختلافاتی که در زمان رحلت رسول الله و رحلت ائمه و غیاب امام زمان حاصل می شود، در این اختلافات چه باید کرد؟ آیا در این اختلافات تناقض رو باید قبول کرد یا بعضی از آراء رو باید قبول کرد؟ اینجام آیاتی از قرآن حل معضل و مشکل را می کند. از جمله دو آیه ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [نحل: آیه ۴۳] ولی به شرط ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ [نحل: آیه ۴۳ و ۴۴]. اگر مطلبی را از کتاب و سنت رسول و نقل اهل بیت به طور مطلق می دانید که ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] که فبها و اگر نمی دانید با کاوش و کوششی که ممکن است برای شما، نمی دانید بعضی از احکام رو و مختلف فیها هست بعضی از احکام، در اینجا چی؟ ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ کسانی که متذکر احکام کتاب و سنت هستند ﴿إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ [نحل: آیه ۴۳] نفرمود ان لم تعلمون ﴿إِنْ كُنْتُمْ [نحل: آیه ۴۳] اگر کینونت شما کینونت لا علم است، لا اجتهاد است که اینجا مطلب داریم در باب اجتهاد تقلید عرض خواهیم کرد که اول اجتهاد است، بعد احتیاط است، بعد تقلید.

ولیکن چجور؟ ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ و از بر کتاب الله است و ابین بینات کتاب الله است و در حاشیه اش سنت رسول الله است که یا منقول از رسول الله یا منقول از اهل بیت ائمه (ع). خب حالا سوال، آیا از هرکسی که بر مبنای کتاب الله و سنت رسول  الله نظر بدهد تبعیت کنیم؟ ولو اعلم نباشد، اتقی نباشد، اقرب نباشد؟ آیه ۱۸ زمر تکلیف رو کلا معین می کند، قرآن را باز کنید ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ [زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] که در باب اجتهاد تقلید آیه اصلی، زیر بنایی و محوری مبین شرایط تقلید و شرایط مقلد در این آیه ذکر شده و با کمال تاسف من در هیچ فقهی، در هیچ فقهی، در هیچ کتاب استدلالی، راجع به اجتهاد و تقلید ندیده ام تا کنون که به این آیه استدلال شه، به روایاتی استدلال شده است و به آیه اهل ذکر استدلال شده که تقلید اعلم اتقی درش بیّن نیست، اما این آیه یتیمه لتیمه قرآنیه که اصلا مورد استدلال قرار نگرفته، بهترین دلیله.

یادم هست که باب اجتهاد تقلید که در تبصره الفقهاء نوشتیم مجزا این عرض می شود که نشر شد. یکی از علمای طراز اول تهران که نسبت به قم هم طراز اول است، اسم نمی برم اصلا، فرمود ما مطالعه کردیم قشنگ، بسیار دقیق است، بسیار عمیق است، بسیار مستدل است، اما حوزه ای نیست، قرآن است حوزه ای نیست. گفتم یعنی چه؟ حوزه ای نیست، قابل قبول نیست. بگذریم، غرض تحریک احساسات نیست.

حالا این آیه که ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾ ﴿الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا﴾ [زمر: آیه ۱۷] عبادت، طاعت کسی که مطلق نیست یا اگر هم ادعای اطلاق می کند بر مبنای کتاب و سنت نیست، ادعای غیر اطلاق می کند بر مبنای کتاب و سنت نیست، این طاغوت است. ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ این بعد اول. ﴿لا اله الا الله در تمام شراشر علمی و فکری و عقیدتی و اخلاقی و عملی ما باید که نقش داشته باشه. اینجا هم در این آیه نقش داره ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ لا اله ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا بعد اثبات ﴿وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ.

حالا ﴿أَنَابُوا إِلَى اللَّهِ شرط دارد ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾ بندگان خاص من، نه بندگان شیطان، نه بندگان من و شیطان، نه مشرک در بندگی، نه مشرک در طاعت، بندگان موحد من ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾ کیا هستند؟ ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ سخن را، رای را نظر را، می شنوند ﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ احسن در مقابل چی آورده آقایون؟ این رو به طور مختصر بحث می کنیم در باب اجتهاد و تقلید مفصل. آیا احسن در مقابل حسن و سیئه است؟ نخیر، احسن در مقابل حسن است، اسوء در مقابل سیئه است. احسن در مقابل حسن است، پس سیئه نیست، پس اقوال سیئه، اقوالی که بر مبنای کتاب و سنت نیست، سیئه است، اجماع باشد، شهرت باشد، ضرورت باشد، اطباق باشد، هر چه باشد، از هر که باشد، قولی که بر مبنای کتاب و سنت نباشد سیئه است و اسوء است. بر مدار ادله سنی ها اسوء است و بر مدار ادله شیعه ها غیر از کتاب و سنت سیئه است.

پس ﴿الَّذِينَ ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ چه قائل حی باشد، میت باشد، بزرگ باشد، کوچک باشد، زن باشد، مرد باشد، کی گفته مرجعیت زن حرام است یا جایز نیس؟ اگر زهرا (س) الان بودند یا زینب (س) بودند، بروجردی ها و خمینی ها و گلپایگانی ها و شیخ انصاری ها و علامه ها باید از ایشون تقلید کنند، چون مماس است با وحی. کی گفته است زن نمی توند مرجع باشد؟ بحثش بعد خواهد آمد.

﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أحسن کدام است؟ آیا کسانی که بر مبنای کتاب و سنت رای می دهند، فکر می کنند، اول بر مبنای کتاب و بعد بر مبنای سنت اختلاف نظر اندکی دارند یا نه؟ خب دارند. البته اون اندک هم اندک تر می شود در صورتی که ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ [شوری: آیه ۳۸] باشد. ولکن اختلافاتی که احیانا بین قائلین حسنه و احسنه بر مبنای کتاب و سنت هست، آیا دیگران که قدرت استنباط از کتاب و سنت ندارند از کی باید تبعیت کنند؟ ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾.

شخص اگر اعلم باشد به کتاب الله و سنت رسول الله، قولش اکشف است از حق و اگر اعهد باشد تعهد بیشتر است، اعلمیت و تقوا، اعلمیت تنها کافی نیست، شیطان در خیلی از علوم اعلم است از خیلی از علما، اعهدیت تنها کافی نیست پیر پاره دوز مشهد هم اعهد بود ولکن اعلم نبود، باید ضمیمه بشه. اعلم یعنی بر مبنای علم کتاب و سنت، علمش نزدیکتر به واقع باشد در مسائل اختلافی، اعهد تعهدش به قدری باشد برای ملاحظه این و آن فحش میدن، دعوا می کنن، حرف می زنن، تقلید نمی کنند، دست نمی بوسند، سهم امام نمیدن، این ها مانع از بیان حق نیست. اگر مانعی از بیان حق اصلا وجود ندارد این اعهد است.

بنابراین ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ احسن دو بعد دارد. قولی که اقرب به حق است، اقرب، یک اقربیت علمی ست، یک اقربیت تعهدی ست. خب این آیه، این آیه به مفردها دلالت دارد بر جواب این سوال که اگر طاعت الله و طاعت رسول الله و طاعت اولی الامر فقط واجب باشد در زمان اون ها معلوم، اما بعد از زمان اون ها در زمان غیبت کبری روایات رسول الله مختلف است. سنت رسول الله مختلف نقل شده، روایات روات از رسول الله که ائمه معصومین اند مختلف نقل شده، کتاب الله هم که تمام احکام را مبین نیست، بله جُل احکام را، اکثریت مطلقه احکام رو کتاب الله بیان می کند، ولکن کسانی که قدرت ندارند احکام مختلف فیه را به دست بیارند از سنت اولی و سنت ثانیه و حتی از کتاب الله هم قدرت ندارند، چه کنند؟ ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾.

بنابراین روی این آیه مبارکه که ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء : آیه ۵۹] ما شکی هرگز نداریم. حالا

(صحبت حضار)

نخیر جواب داره، جوابش در بحث اجتهاد تقلید طلبتون باشه یا بعد که عرض می کنیم، چون اگه بخوایم حالا وارد بشیم، از بحث خارج میشیم. جواب داره، جواب قاطع داره، البته بحثش خیلی عریق و عمیقه بحث خواهیم کرد ان شاء الله اگه زنده موندیم.

خب حالا، اولا دمغ و ادغام اولی الامر در رسول الله در طاعت واحده دلیل است بر اینکه طاعت رسول الله، طاعت ائمه است و طاعت ائمه طاعت رسول الله است. بعد، بعدش قضیه رو دوییت میده، یعنی دو می کند، بعد قضیه رو یکی می کند. آیه رو توجه دارید ﴿أطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ﴾ [نساء : آیه ۵۹] شما مومنین که ماموریت دارید که طاعت الله و طاعت رسول الله و طاعت مطلقه رسول الله و ائمه هدی رو بکنید ﴿فَإنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ﴾.

﴿شَيْءٍ﴾ دو ﴿شَيْءٍ﴾، یک ﴿شَيْءٍ﴾ اصلیست و یک ﴿شَيْءٍ﴾ فرعی. ﴿شَيْءٍ﴾ اصلی عبارت است از ﴿شَيْءٍ﴾ سوم و مطاع سوم. ﴿شَيْءٍ﴾ سوم و مطاع سوم اولی الامرند. اگر شمایی که ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ شاملتونه شیعتا و سنتا و هر چه، اگر تنازع کردید در ﴿شَيْءٍ﴾ ای نه در شیئین، نه در اشیاء، اگر اشیاء بود شیء الوهیت هم بود، مسلمانید، شیء رسالت هم بود مسلمانید، شیء الوهیت و شیء رسالت مورد تنازع در میان مسلمانان نیست. بله شیء سوم که شیء ولایت امر مطلقه است، مورد تنازع است بین شیعه و سنی، کما اینکه از اول بوده، حالا هم هست و بعد هم خواهد بود تا وقتی که امام زمان تشریف بیارن.

حالا پس شیء اول اصلی زیر بنایی در مرحله سوم طاعت مطلقه، اولی الامره. حالا ما با سنی ها اختلاف داریم. ما با سنی ها اختلاف داریم که آیا ﴿أُولِي الْأَمْرِ که شیء سوم است و مورد تنازع است، آیا حلی و چاره ای از برای تبیین اینکه ﴿أُولِي الْأَمْرِ معصومین اند یا مطلقا هست یا نه؟ پله دوم را ما طی کردیم که صددرصد دلالت دارد آیه و روایات از جهات مختلف بر اینکه ﴿أُولِي الْأَمْرِ شرع مداران معصوم اند. اگر به این اکتفا نشد ﴿فَإنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾ الی الله که رد می کنیم، آیاتی ست که من در کتاب الخفاء بین الکتاب والسنه که سی جلد تفسیر موضوعی ست، مستخرج است از سی جلد تفسیر مسلسل الفرقان که بحمدلله توفیق یافتیم و تالیف کردیم. یک جلدش الخلفاء، الخلفاء بین الکتاب والسنه از علی و الحاکمون که حدود ۲۵ سال پیش نوشتم بسیار قوی تره.

آیاتی که به طور دال و به طور قاطع و روایاتی که در حاشیه آیات است، صددرصد دلالت دارد بر اینکه ولایت امر معصومه بعد از رسول الله (ص) مستمر است و مستقر است، در کتاب الخلفاء بین الکتاب والسنه است که بعدا ان شاء الله چاپ خواهد شد در زندگی ما یا در وفات هر چه هست ما وظیفمون رو انجام می دیم فعلا.

حالا از جمله، از جمله آیه ای که دیروز عرض شد ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ [مائده: آیه ۵۵] و از جمله آیه مبارکه سوره فاطر است که خداوند قبلا انزال کتاب را بر رسول الله تبیین می کند بعد ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ [فاطر: آیه ۳۲] که حالا مجال بحثش عرض می شود که نیست.

عرض می شود که تتمه ای که ما وقت داریم عرض کنیم در همین آیه که آقایون روش فکر کنید ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ ایراث کتاب دارای چند بعد است. یک ایراث عام است که کل مکلفین، بعد رسول الله و بعد از رسالت قرآنی از نقطه اولی الی یوم القیامه الکبری قرآن مورد تکلیف کل مکلفینه، این ایراث عامه. یک ایراث خاصه، یعنی مسلمون ها ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ [فاطر: آیه ۳۲] که مراد از ﴿الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ کل مسلمون ها باشد ولکن اینطور نیست. آیا ﴿الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ که اصطفی و برگزیده الهی است کل مکلفین اند؟ نه، کل مسلمین اند؟ نه، کل عدول اند؟ نه، چون اصطفائه، اصطفاء در قرآن شریف فقط در مورد عصمت است ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ [آل عمران: آیه ۳۳] ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ [بقره: آیه ۱۳۲] مصطفی فرق می کند. یک مرتبه مصطفی غیر مطلق است، جاهل است، عالم غیر مطلق است، عالم منفصل از وحی است، اصطفاش اشتباه در میاد، ﴿وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا﴾ [اعراف: آیه ۱۵۵] اما اگر خدا مصطفی ست، علم مطلق است، قدرت مطلق است، رحمت مطلق است، در اصطفاش اشتباه نمی کند. همونطوری که خداوند در علمش اشتباه نیست، نقصان نیست، قصور نیست، تقصیر نیست و در قدرتش و در رحمت رحمانی و رحیمیه اش در اصطفی هم نیست. پس خدا وقتی می خواهد اصطفی کند، برگزیند، اون صاف ترین، زلالترین، بی غش ترین، بی کدورت ترین افراد را که حامل رسالت الهی  هستند، انتخاب کنه، آیا اشتباه می کند؟

بنابراین اصطفی در لغت، اصطفی در کل آیات قرآنی مربوط به معصومین است، حالا یا معصومین رسالتی یا معصومین رسولی. معصومین رسولی انبیاء هستند، معصومین رسالتی ائمه معصومین (ع) که به عقیده ما عصمت کبری و فوق العصم کلها دارند بعد از رسول الله (ص). بنابراین ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ ایراث کتاب، ایراث شرع مداری حاکمیت به کتاب و سنت است، نه ایراث اول که عموم مکلفین اند و نه ایراث دوم که علماء و عدول باشند، بلکه ایراث شرع مداری ست که اولا ﴿اصْطَفَيْنَا ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾.

سوال، مگر عباد تو یا رب چند جورند؟ سه جور، ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ﴾ [فاطر: آیه ۳۲]، ﴿ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ فاسق را می گیرد، افسق را هم می گیرد، اما عادل رو نمیگیره. بنابراین اون کسانی که مورد اصطفای الهی قرار گرفتند برای ایراث کتاب فاسق ها نیستند، ولو یک فسق در عمرش کرده باشد، ولو توبه کرده باشد ﴿وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ مقتصد کسانی هستند نه حد افراط دارند، نه حد تفریط، نه فاسقند نه معصوم، مقتصد، عادل، عادل ها، سلمان ها، بروجردی ها، علامه حلی ها، شیخ انصاری ها، خمینی ها و ها ها ها، هر کس هاست، مادون عصمت. ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ این ﴿سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ تعبیر دوم و تعبیر اعلایی است از ﴿اصْطَفَيْنَا چون اصطفی یعنی عصمت. عصمت دارای درجاتی ست، ولکن آیا ﴿الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ معصومین عادی هستند مانند آدم اند، هود اند، صالح اند، نوح اند، موسان، عیسان؟ نخیر، این اصطفی، اصطفای اعلاست، یعنی اصطفای در مثلث زمان، اصطفی و برگزیدگی بعد از منزل وحی که رسول الله است، تالی تلو منزل وحی که ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا [احزاب: آیه ۳۳] طهارت انمایی، اصطفی و عصمت انمایی که نوح ها و عیسی ها و موسی ها و عیسی ها تحت الشعاع اند.

﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ [فاطر: آیه ۳۲] در خیرات، در عمل خیرات، علم خیرات، عقیده خیرات، فردیت خیرات، اجتماعیت خیرات، در کل زمان ها از آغاز زمان تکلیف الی یوم القیامه متوسطینی داریم، ادنی داریم، دانی داریم، متوسط داریم، ﴿مِنْهُمْ سَابِقٌ ﴿سَابِقٌ بالْخَيْرَاتِ یعنی در کل خیرات علمی و عقیدتی و اخلاقی و عملی از همه جلو هستند، از همه یعنی از همه زمان رسول؟ نخیر، بنابراین ﴿سَابِقٌ بالْخَيْرَاتِ مقام ارث کتاب بعد از رسول الله به اون ها داده شده است، از تمام سابقین بالخیرات به جز رسول الله سبقت دارند. اینم از این آیه که باید بحث شه بعدا و این اشاره بود. بنابراین

(صحبت حضار)

بله.

(صحبت حضار)

نخیر، نخیر، ببینید ﴿مِنْ عِبَادِنَا ﴿مِنْ تبعیضه. ببینید ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا [فاطر: آیه ۳۲] نه عبادَنا، اگر عبادَنا بود مصطفی بودن همه، ﴿مِنْ عِبَادِنَا ﴿مِنْ تبعیضه، ببینید ﴿اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا ﴿اصْطَفَيْنَا خودش متعدی بنفسه، پس ﴿اصْطَفَيْنَا عِبَادِنَا باید باشه، ﴿مِنْ تبعیضه. پس این از مواردی است که باید بعد بحث شه حق دارید شما، ما هم حق داریم ﴿اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا یعنی بعض عبادنا مصطفی هستند.

سوال، آیا این بعض عبادنا مصطفی هستند، ظالم چنین هست؟ نخیر، معتدل چنین هست؟ نخیر، ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ ﴿مِنْهُمْ کیه؟ ﴿عِبَادِنَا نه ﴿مِنْ عِبَادِنَا، ﴿عِبَادِنَا ﴿مِنْهُمْ هم به ﴿عِبَادِنَا بر می گرده نه به ﴿مِنْ، به ﴿مِنْ که ضمیر بر نمی گرده ببینید،

(صحبت حضار)

ببینید، فا کجا؟ ﴿فَمِنْهُمْ جوابه، ﴿فَمِنْهُمْ جوابه که سوال میشه که آیا این ﴿عِبَادِنَا چند قسمند که اصطفی کرده است گروهی را که ایراث کتابند؟ میگه سه قسمند، ﴿فَمِنْهُمْ یعنی بعضی ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ یک دسته ﴿وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ پس سه تاست. این ﴿عِبَادِنَای مسلمان که مسلمان اند و مکلف بالفعل قرآن اند سه دسته اند. یک دسته ﴿ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ ظلم شرک رو نمیگیره، چون ﴿عِبَادِنَا مراده، ظلم کسانی که فسق می کنند، کم یا زیاد و ﴿وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ و بعضی از این ها معتدل اند، مقتصد اند، مقتصد نه اهل افراط اند، نه تفریط، نه فاسق اند و نه معصوم ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ این سابقون بالخیرات را خدا اصطفی می کند یا مقتصد را یا ظالم را؟ خدا که میخواد شرع مدار مطلق مطاع کلی از برای مسلمون ها الی یوم القیامه بعد از رسول الله معین کند ﴿ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ اصطفی می کند؟ اونی که ظلمش کمتره یا مقتصد اصطفی می کند، خدا اینقدر بد سلیقه است که از ظلم ها انتخاب می کند، از عادل ها انتخاب می کند؟ نخیر، از معصومین. از معصومین کل زمان ها و کل زمین ها و کل مراحل اصطفی کرده است این چند نفر را که میراث کتاب به اون ها شده است. به این مقدار ما اکتفا می کنیم و فردا دنباله مبحث رو انشاء الله اگر زنده موندیم.

 اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبوه و ترضی و جنبنا  ان ما لا تحبوه و لا ترضی والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته اللهم صل علی محمد و آل محمد