بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
بعضی از مطالب شرعیه هست که چون انحراف ممتد در طول تاریخ برش واقع شده است، ازاله اون مراتب با دلیل واحد یا کافی نیست یا کم است. هر قدر انحراف بیشتر باشد و هر قدر منحرفین عددشون و عُددشون و مقاماتشون و شخصیاتشون و شرع مداری هاشون زیادتر باشد، استدلال و برهان قوی برای از بین بردن اون ادعاها و اشتباهات که احیانا به حال ضرورت هم می رسد، زیادتر است.
از جمله مطالب ضد قرآن و ضد سنت و ضد عقیده و ضد علم که جا افتاده است در میان مسلمانان، مخصوصا گروه بسیاری از شیعیان و مخصوصا علما و شرع مدارانی از شیعیان بر حسب روایاتی که نقل شده است، این است که رسول الله (ص) مفوض است در بعض تشریع، در کل تشریع من ندیده ام کسی بگوید، در بعضی از تشریعات مفوض است. مانند: باب صلاه، دو رکعت اضافه بر دو رکعت قبلی صلاه و در باب زکات و در بعضی ابواب دیگر که آقایون فتوا هم می دهند و نظر هم می دهند و استناد به این روایات می کنند، برای از بین بردن این گمراهی بسیار خطرناک که حتی به ائمه (ع) نیز رسانده اند، چنانکه در روایت دومی که از نور الثقلین دیروز نقلی کردیم که خداوند تفویض کرده است امر دینش را به پیغمبر بزرگوار (ص) و پیغمبر هم امر دین را تفویض کرده اند به ائمه، امر تشریع و نه امر شریعت که بعد از اختتام وحی، مخول است و مفوض است امام معصوم که تشریع کند، آنچه را که احیانا خداوند واجب نکرده است واجب کند، آنچه را که احیانا حرام نکرده است حرام کند. اما حدود صد آیه و بیشتر با الحان گوناگون حصری و انحصاری و غیر حصری دلالت بر این نقطه درخشان دارد که وحی نبوت و وحی رسالت صددرصد در انحصار خداست.
البته این آیات در دلالت بر این نقطه درخشان گوناگون اند. بعضی آیات، آیات محوری هستند، آیه مادر هستند، آیه مرجع هستند که اگر در بعضی دیگر از آیات تشکیکی و تردیدی پیش بیاد و مثلا به اصطلاح متشابه باشد، ارجاع به محکم می شود. محکم ترین و دال ترین و حاضر ترین و منحصر ترین آیات قرآن در انحصار وحی رسالتی به رسول الله (ص)، آیه سوره نجم است ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى﴾ [نجم: آیات ۳ تا ۶] البته بحث هایی درباره این آیه شده است ولکن امروز که میخوایم دسته بندی کنیم، ادله صریحه و یا ظاهره قرآنیه که دلالت دارد بر انحصار تشریع به حضرت اقدس ربوبیت از این جهت برای دسته بندی عرض می کنیم.
﴿مَا يَنْطِقُ﴾ این تنطق پیغمبر، نطق یعنی اظهار، نطق، اظهار ما فی الضمیر است. لغت، اظهار ما فی الضمیر است، کلام اظهار ما فی الضمیر است و همچنین ذکر، ﴿مَا يَنْطِقُ﴾ نطق بهترین تعبیری ست که اظهارات ما فی الضمیر را لسانا، قلبا، عملا، ترکا، و ایجابا شامل است. ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ کی؟ ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ﴾ [نجم: آیات ۱ و ۲] این ﴿صَاحِبُكُمْ﴾ دارای دو بعد است. یک بعد بشری و یک بعد رسالی. ﴿صَاحِبُكُمْ﴾در بعد بشری در اینجا مراد اصلی و زیر بنایی نیست، بلکه ﴿صَاحِبُكُمْ﴾ بشری در بعد روبنایی ست و صحبت رسول الله نه در بعد بشری بلکه در بعد وحی مراد است. برای اینکه نسبت جنون به رسول الله (ص) میدن از نظر مادی نبود، از نظر جسمی نبود، از نظر عقلیت وحی بود، چون آنچه را که می فرمود اکثرا، بر خلاف هواها و خیالات مشرکین بود، از این جهت می گفتند ﴿إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ﴾ [القلم: آیه ۵۱].
﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ این ﴿صَاحِبُكُمْ﴾ این محمد (ص) که مصاحب با شماست ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ﴾ گمراه نشده است ﴿وَمَا غَوَى﴾ انحرافی هم پیدا نکرده است ﴿وَمَا يَنْطِقُ﴾ بعد اول، بعد سلبی ست و بعد دوم هم بعد ایجابی ست و هم بعد سلبی. همونطوری که کلمه لااله الا الله بعد سلبی اش مقدم است و بعد ایجابی اش موخر است، در اینجام کیان رسول الله (ص) اولا در بعد سلبی تثبیت می شود و بعدا در بعد مرکب از ایجابی و سلبی.
بعد سلبی ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى﴾ ضلالت، گمراهی، انحراف، کج فهمی و کجی در هیچ بعدی از ابعاد درونی و برونی ندارد، این بعد سلبی، لا اله ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ بعد سلبی دوم، ممکن است کسی گمراه نباشد چندان، ممکن است منحرف نباشد چندان، اما سخن از روی عقل می گوید، منهای شرع، اگر سخن از روی عقل می گوید عقل شخصی یا عقل شورایی، این گمراه مطلق نیست اما در نفی اول ضلالت و غوایت را از رسول الله نفی کرده است و در بعد دوم اطلاق نفی است. در بعد اول مطلق نفی است، نفی مطلق است و در بعد دوم مطلق نفی است یعنی نفی استغراقی ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ [نجم: آیه ۳] سخن گفتنش، عمل کردنش، تقریرش، ترکش، ایجابش در بعد محمدیت نه، در بعد رسالت، در بعد فرستادگی از جانب خدا ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾.
سوال، آیا مراد از ﴿هَوَى﴾ هوای نفس است، هوای عقل است؟ اگر هوای عقل است، هوای عقل فردی ست، هوای عقل شورایی ست که مثلا کل عقلا شرکت کنند در رایی منهای وحی ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ جوابش این است که هر دو را هر سه را شامل است. هم هوای نفس، هم هوای عقل فردی، هم هوای عقل اجتماعی، تمام عقلای عالم وجود در مثلث زمان اگر منهای وحی جمع شوند و نتیجه را به رسول الله بدهند باز ﴿مَا يَنْطِقُ﴾ چرا؟ ﴿إِنْ هُوَ﴾ حصره ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ ﴿هُوَ﴾ نطقه، تنطقات پیغمبر در دو بعد اول نیست، در بعد سومه. چون تنطق لفظی، کتبی، عملی، سلبی، ایجابی که اظهار حقایق است، که اظهار ما فی البطن است از حقایق، دارای سه بعده یا اظهار حقیقتی که باطل است در بعد هوای نفس یا در بعد حقیقتی که مطلق نیست، باطل و حق با هم مشوب اند در بعد عقل، بیشترش در بعد عقل شخصی و کمترش در بعد عقل شورایی، عقل شورایی هم در مطالبی که منحصر است به علم مطلق و علم محیط خطا می کند اما کمرنگ تر. دو بعد اول به طور کلی منفی ست ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ [نجم: آیه ۳]، ﴿الْهَوَى﴾ جنس هوی، استغراق هوی، هوای نفس، هوای عقل، فردی شورایی منهای وحی.
﴿إِنْ هُوَ﴾ حصره، نیست نطق رسول الله به عنوان رسالت، نه به عنوان بشریت، نه به عنوان محمدیت، کلمینی یا حمیراء وحی نیست، عایشه امروز آبگوشت درست کن وحی نیست، عایشه برو فلان جا لباس من رو بیار این وحی نیست، وحی مربوط به امور منزلی نیست، نزول وحی مربوط است به دعوت رسالتی کل مکلفین در مثلث زمان الی یوم الدین. این رسالتی را که حمل کرده است رسول الله (ص) از برای کل مکلفین ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ وحی نفس نیست، وحی عقل نیست، وحی یوحی نیست، وحی یتوحی نیست، ﴿وَحْيٌ يُوحَى﴾ معلم وحی کیه؟ ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾ ﴿شَدِيدُ الْقُوَى﴾ با ۱۰ دلیل، ۵ دلیل از خود این آیات سوره نجم و ۵ دلیل هم از روایات الله است، جبرییل معلم نیست، جبرییل متعلم است و من الدلیل علی ذلک ﴿فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ [نجم: آیه ۱۰] کی ﴿أَوْحَی﴾؟ ﴿شَدِيدُ الْقُوَى﴾. آیا پیغمبر عبد جبرئیل است؟ بگذریم.
حالا پس این آیه، آیه محوری محکمه ام است در ابعاد مختلف حدود صد آیه که دلالت دارد بر انحصار رسالت به وحی، رسالت در بعد قرآن معلوم، بحث در رسالت در بعد سنت است. رسالت در بعد سنت اکثرش معلوم ولکن حتی یک حکم از صدها و هزارها حکم، ایجابی و سلبی در ۵ بعد از رسول الله شخصا، منهای وحی نیست، توکیل نیست، تخویل نیست، تفویض نیست، بله تفویض به این معنا هست که خداوند تفویض کرد به رسول الله کل شرع را، چرا؟ برای اینکه در وحی مطلقه. اما تفویض در بعد تشریع، ولو یک در هزار، یک در میلیون، یک در هر چه، وجود ندارد.
حالا به طور اشاره ما ۷ بخش از آیات مفصلات قرآن داریم که نفی می کند تشریع را از رسول الله. یک، شرع آیه شرع، شارع خداست فقط، پیغمبر نیست، ائمه نیستند. این که در حوزه های ما میگن شارع چنین فرمود، روایت می خوانند، شارع پیغمبر نیست، امام صادق نیست، متشرع است. او شارع نیست، متشرع است، منتها متشرعی است که در علم به شریعت و عقیده و عمل به شریعت، مطلق است یعنی شارع نیستند، لفظ را درست کنید. شرع، دو حکم، سه دین، چهار امر، پنج طاعت، شش فریضه، هفت تحریم. تمام این جملات هفتگانه آیات انحصاری دارد که شارع بودن، حاکم بودن، دین، امر دین، طاعت، فریضه، تحریم، در اختصاص الله است.
مطالبی که قبلا نگفتیم و اشاره کردیم، حالا باید که مفصلا تبیین کنیم. اولا خداوند، خداوندیش، الوهیتش، ربوبیتش، صفات ذاتیه اش، صفات فعلیه اش انحصاری ست، یعنی حتی در صفات فعلیه هم شریک ندارد. در رازق بودن، در منعم بودن، در موفق بودن، در کل صفات فعلیه که اعم است از صفات ذاتیه، شریک ندارد ولو یک در بی نهایت ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ [شوری: آیه ۱۱] در مثلث ذات و صفات ذات و صفات فعل.
حالا خداوند که در الوهیت و کل درجات ربوبیت از نظر صفات ذات و صفات فعل شریک ندارد، شریک هم نمی شود قرار بگیرد کسی. همانطوری که انتقال الوهیت تحت هیچ قدرتی نیست، انتقال صفات ذات و انتقال صفات فعل هم تحت هیچ قدرتی نیست. علم ذاتی حق که علم مطلق است قابل انتقال نیست مگر اینکه بگیم بخشی از ربوبیت قابل انتقال است. قدرت ذاتی حق که قدرت مطلقه است قابل انتقال نیست مگر اینکه بگیم بخشی از ربوبیت صفت ذاتی حق قابل انتقال است و حتی رازقیت خدا، منعمیت خدا، مصیب بودن، منعم بودن، معاقب بودن که مربوط است به ربوبیت یوم التکلیف و یوم البرزخ و یوم الاخری که در دو یوم بعد بیشتر است، این هام در اختصاص رب است، قابل انتقال نیست.
حالا آیا حاکمیت چند قسمه؟ حاکمیت یکی حاکمیت تکوینیه است، ۲، صبر کنید، حاکمیت تشریعیه است، ۳ حاکمیت شرعیه است، ۴ حاکمیت حساب یوم الحساب است، ۵ حاکمیت جزا هست، توجه کنید، بعد من گوش میدم، صحبت می کنم یادم میره مطلب
(صحبت حضار)
و این انتقالی نیست. انتقالی یعنی حول و و قوه ای که ما داریم، متولد از حول و قوه خدا نیست. ﴿لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ﴾ [الاخلاص: آیه ۳] در ذات، در ربوبیت، در فعل، ایجاده ببینید، ایجاد لا من شیء است، نه ایجاد از شیء ربوبیت، بر خلاف نظریه فلاسفه که میگن فاقد شیء، معطی شیء نیست و سنخیت دارد موجودات با وجود حق، بر خلاف این مطلب که بر خلاف نصوص قرآن است و بر خلف منطق عقل موحدین است، میگیم خداوند چیزی را از خودش منتقل به کسی نمی کند، چرا؟ برای اینکه آنچه خدا دارد خدایی ست، خدایی منتقل به مخلوق نمی شود، چه ذات باشد، چه صفات ذات باشد و چه صفات فعل.
حالا در این احکام، حاکمیت که در قرآن شریف ۵ نوع یا ۶ نوع ذکر شده، ۵ نوع محوری و این حاکمیت ها در بعد ربوبیت است، چون رب است حاکم تکوین است، چون رب است حاکم تشریع است، چون رب است حاکم شریعت است، شریعت در اینجا تشریعه، چون رب است، حاکم حساب است، یوم الحساب برزخ و قیامت و چون رب است حاکم جزا هست. حالا چهار تا از این حاکمیت ها قابل انتقال نیست و یکی دیگر هم قابل انتقال نیست، قابل رسالت است. کسی رسول خدا باشد در تکوین، نخیر، در تشریع، نخیر، در حساب، نخیر، در جزا، نخیر، ولکن کسی رسول خدا باشد در نقل حکمی را، احکامی را که خداوند تشریع کرده است، بله، برای اینکه خداوند اگر تخویل کرده است به رسول الله (ص) که آنچه را من در کتاب و سنت وحی کرده ام به مکلفین برسان، خدا چیزی را منتقل نکرده است به رسول الله، اجازه داده است وفق رحمت رحیمیه لازمه هدایت مکلفین که تو آنچه را من وحی کرده ام از کتاب و سنت به مردم برسان، این تحویل نیست، یعنی حاکمیت شرعیه ای که خدا دارد، این حاکمیت شرعیه را منتقل نکرده است به رسول، رسول نائب خدا نیست در حاکمیت شرعیه، وکیل نیست، نائب نیست، معین نیست، معاون نیست، رسول است، رسول به تمام معنا. آیا خداوند خودش رسالت داشت که رسالت رو منتقل به رسول کرد؟ خیر، خدا مرسل است، خدا رسول نیست، خدا مرسل دیگری ندارد، خداوند انتقال نداده است چیزی را از این نوع ۵ حاکمیت به رسول، انتقال تکوین، انتقال ربوبیت تکوینی ست، انتقال تشریع، ربوبیت تشریعی ست، انتقال حساب، ربوبیت حساب است و انتقال جزا ربوبیت جزاست و این مقامات که حاکمیت مطلقه تکوینیه، تشریعیه و حساب و جزا، نتیجه چیه؟ نتیجه مطلق بودن است و مطلقی غیر از خدا نیست. مطلق نه قصور داشته باشد، نه تقصیر داشته باشد، نه مخول باشد، مطلق به ذات ازلا الوهیت را منتقل به کسی می کرد، ربوبیتش را نیز که مقتضی جزاست،
تکوین کل ابعاد تکوین رو شامله، تکوین ذوات موجودات، تکوین هدایت موجودات ﴿الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾ [طه: آیه ۵۰] یک، تکوین کل کائنات به طور مطلق. دو، هدایت بعد از تکوین کل کائنات به طور مطلق حتی هدایت جمادات که هدایت شدند که ﴿إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ [اسراء: آیه ۴۴] این هدایت اولی. هدایت اولی جزو تکوین است ولکن هدایت ثانی هم تلقی می گردد مخصوصا در مکلفانی مانند انسان، این تشریع است. در بعد تکوین منحصر است، در بعد تشریع هم منحصر است، در عالم دنیا و در بعد شرع، خداوند که می داند شرع را، آن دانستن ربانی شرع را منتقل به رسول نکرد، خودش نبوده، چون اگر این علم وحی برای خودش بود، بنابراین خدا هم مجموعی ست از حادث و از ازلی. ﴿لَمْ يَلِدْ﴾ ولادت و انتقال و ذات و صفات و افعال خداوند هرگز نیست.
حالا این بعد اول که محال است خداوند مشرعیت را به کسی بدهد از دو جهت فعلا و از جهت سوم کتابا. دو جهت فعلا که مطلق فقط خداست و دیگری امکان مطلق شدن ندارد مگر امکان خدا شدن داشته باشد، این اولا. ثانیا مشرعیت مانند مکونیت، محاسبیت، مجیز بودن و مجازی بودن، این ها از صفات ربوبیت است و قابل تخویل و تفویض نیست و ثالثا آیاتی که اضافه بر آیاتی که قبلا براتون خوندیم، مثلا در شرع، شارع کیست؟ اولا ما یک دین داریم و یک شرع داریم. دین اصل طاعت الله است یوم الدنیا و جزای بر طاعت الله است بعد الدنیا، ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ [الفاتحه: آیه ۴] اصل دین طاعت است، منتها این اصلی که طاعت است، طاعت دو مرحله دارد. یک مرحله ظهور دارد و یک مرحله نتیجه و بطون. مرحله ظهور طاعت صلات است، صوم است، زکات است، حج است و چه و مرحله بطون، ملکوت طاعت که به حساب آیات زیادی نتیجه اعمال زشت و زیبا قرار دادی نیست، ملکوت ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ [تحریم: آیه ۷] خود عمل جزاست، نه به عمل جزا می دهد، خود عمل ملکوتش در عالم تکلیف ظاهر نیست، خداوند این ملکوت را منفجر می کند و ظاهر می کند، یوم الجزاء، اون مقداری که قابل توبه و مغفرت و شفاعت نیست، جزا می دهد، چه عصیان باشد و چه غیر عصیان باشد.
بنابراین دین یعنی طاعت،
(صحبت حضار)
سبب است، سبب خودی نه سبب غیری، سبب خودی، مثل کسی که ذات الریه دارد، اگر ذات الریه دارد میگن سرکه نخور، اگر سرکه بخوره بدتر می شود، بدتر شدنش جزای پزشک نیست، نتیجه کارش، نتیجه خود عمل، این بحث مفصلی است که بهش اشاره شد و حالام اشاره میشه.
حالا، بنابراین دین یک معنا دارد، یعنی طاعت منتها طاعت دو بعد دارد. یک بعد ظاهر که عمل طاعت است یوم التکلیف ﴿ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى﴾ [نجم: آیه ۴۱] قیامت، در اعمال ظهور و حقیقت عمل است که برای خدا انجام می شود و ظهور حقیقت عمل در برزخ است. این کل طاعت الله است که یک طاعت از نظر اصل و یک طاعت،
رودخانه ای که چند کیلومتر طول دارد و مقداری عرض دارد یک رودخانه است. ولکن جویبارهایی و نهرهایی، رودخانه دین است و جویبارها شرع اند ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ﴾ [شوری: آیه ۱۳] ساقه ای از طاعت را برای نوح، ﴿مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا﴾ [شوری: آیه ۱۳] ساقه دیگر و مداوم و ازلی از برای تو ﴿وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَی﴾ [شوری: آیه ۱۳] ۵ ساقه، ۵ راه از اصل دین خداوند مقرر کرده که این ۵ راه یکی ست و پنج تاست. یکی است در اصل طاعت الله، دین الله، اصول واجبات، اصول محرمات. پنج تاست بر حسب قشرها، بعضی از عبادات از نظر قشر و ظاهر کم یا زیاد می شوند. وقتش، مکانش که اصل اختلاف فرعی قشری در ادیان بسیار کم است، این محرفین هستند که در تورات تحریف کردند و در انجیل تحریف. اگر در تورات و انجیل تحریف نشده بود، بسیار بسیار کم بود اختلاف فرعی بین احکام خمسه و شرایع خمسه.
حالا این ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ﴾ که در سوره مبارکه شوری ست آیه ۱۳ و همچنین سوره مائده آیه ۴۸ ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا﴾ [مائده: آیه ۴۸] که در این آیه خدا اختلاف دارد با گروه زیادی از بندگانش. گروه زیادی از بندگان میگن که اینکه دین چندتاست به عنوان کلاس اول و دوم و سوم و چهارمه، نخیر اینطور نیست. اگر کلاسی بود خب کلاس ما که ۱۴ قرن از زمان نزول قرآن بر یک مشت عرب نادان می گذرد، کلاس ما کلاس شیش و هفت و صد باید باشه، این نیست این اجمال عرض می کنم ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ [مائده: آیه ۴۸] ﴿لِيَبْلُوَكُمْ﴾ غیر این است که مثلا کلاس اول است، کلاس دوم است. مگر در زمان لقمان، لقمان کلاس اول بود؟ لقمان ها که تابع شریعت موسی بودند مگه کلاس اول بودند یا فرض کنید که اون کلاس پنجم و شیشم بودند؟ صحبت کلاس نیست، اینو اشاره کردم.
حالا ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ [مائده: آیه ۴۸] همچنین سوره ۴۵ آیه ۱۸ ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾ [جاثیه: آیه ۱۸] جاعل کیه؟ جاعل اصل دین، الله است در سه بعدش و باز کننده ساقی ها و جویبارها از دین خداست، هم اصل دین خداست، مطاع خداست و طرز اطاعت را خدا باید بیان کنه از نظر کلی و هم از نظر ساقی ها و جویبارهایی که خداوند از اصل رودخانه بزرگ دین جدا کرده است خداست، شریک ندارد، هیچ شریک ندارد، صددرصد شریک از برای اصل طاعت و از برای فرع طاعت ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا﴾ [جاثیه: آیه ۱۸].
و همچنین در باره محرمات، ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ﴾ [الانعام: آیه ۱۴۵] ﴿فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ﴾ در آنچه به من وحی شد، البته بحث تفصیل دارد در جهات دیگر آیه، این جهاتی که، من نمی یابم در آنچه بر من وحی شد محرمی، یعنی اگر محرمی به من وحی نشد من حق تحریم ندارم. اگر حق تحریم داشته باشد ﴿لَا أَجِدُ﴾ نداره باید میگفت لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ أوْ مشرع، أوْ ندارد، این أوْ رو اضافه کرده اند، أوْ را در معنا و در فتوا در رای اضافه کرده اند، ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ﴾ [انعام: آیه ۱۴۵].
و همچنین آیه ۱۱۹ سوره انعام ﴿وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [انعام: آیه ۱۱۹] حرما نیست، حرمت و رسولی نیست، تحریم که تشریعی است مال خداست. در بعد تشریع آیات زیادی ست که نص است یا ظاهر مستقر مطلق است که محرم فقط الله است و در آیاتی ایجاب و و امر و فرع موجب الله است، فارض الله است، آمر الله است ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾ [آل عمران: آیه ۱۲۸] حداقل ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾ امر تکوین است و امر تشریع است.
(صحبت حضار)
همه این ها دلالت داره، اینقدر آیات زیاده که ما همه رو نمیخوایم بکنیم که بله ﴿إِلَّا رَسُولٌ﴾ [آل عمران: آیه ۱۴۴] ﴿إِلَّا رَسُولٌ﴾ رو چند مرتبه استدلال کردم شاید ۲۰ مرتبه، رسالت است صددرصد، رسالت و ربوبیت نیست، چه ربوبیت اصلی و چه ربوبیت فرعی. پیغمبر نه ربوبیت اصلی دارد، نه ربوبیت تفویضی. ربوبیت تفویضی در بعد تشریع یعنی فوض الله الی رسوله ان یشرع، ولو یک درصد.
حالا آیه صد و بله ﴿وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ﴾ [الانعام: آیه ۱۱۹] از فصل لکم مطلبی به دست میاریم و اون این است که بر خلاف آنچه گمان می شود احیانا که ما روش فکر کنید مطلب رو، روی همه مطالب البته که ما محرماتی داریم که در قرآن نیست، نخیر همه محرمات در قرآن هست. تمام محرمات، چه ظاهر جلی نصا چه ظاهر مستقر ظهورا، تمام محرمات چه مختصرا چه مفصلا کلا در قرآن وجود دارد و تمام واجبات کلا در قرآن وجود دارد بر حسب روایت کافی از امام صادق (ع) (ما من امر) حرف بسیار عالی است (ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فی کتاب الله ولکن لا تبلغه عقول الرجال) رجال کیا هستند؟ همین رجال حوزه. (لا تبلغه عقول الرجال) برای اینکه دنبال قرآن نمیرن و الا اگر رجال عقل و رجال علم نتوانند برسند و نتوانند بفهمند مطالبی را که قرآن رفع اختلاف می کند پس قرآن برای چیه اصلا؟ پس بیان لناس نیست، برهان نیست، نور نیست، هدی نیست، فصیح نیست، بلیغ نیست این (لا تبلغه الرجال) یعنی ابو حنیفه ها، اون کسانی که با قرآن رابطه ندارند یا به قرآن که می رسند تحمیل می کنند، افکار خودشون را و خیالات خودشون را فتاوا و اجتهادات و تقلیدات خودشون را تحمیل می کنند بر قرآن، پیش فرض های خود را که پر از مرض است و پر از میکروب است بر قرآن تحمیل می کنند و قرآن را حتی عنوان حاشیه هم براش قائل نیستند. از این آیه و آیات دیگر ﴿وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ﴾ ﴿فَصَّلَ﴾ یعنی چه؟ اگر خداوند بعضی از محرمات را در قرآن نفرموده باشد، ﴿فَصَّلَ﴾ است یا اجمله است؟ اجمله است، فصله نیست.
و همچنین سوره انعام آیه ۱۵۱ ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ [انعام: آیه ۱۵۱] خب ﴿رَبُّكُمْ﴾ ﴿رَبُّكُمْ﴾ قرآنه دیگه. آنچه را که رب شما که رب است در کل ابعاد ربوبیت و الان بحث در بعد تشریع است بیایید کیا بیان؟ ای همه مکلفین جهان هستی، چه اون کسانی که بوده اند یا حاضر یا غائب و چه اون کسایی که وجود نیافته اند الی یوم الدین ﴿قُلْ تَعَالَوْا﴾ این آیه دعوت می کند تمام مکلفین را که بیایند در محضر قرآن ﴿أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ آنچه را پروردگار تحریم کرده. پس کل محرماتی که در شریعت اسلام است و شریعتی ست که درست است، شریعتی ست از ۵ شریعت اما شریعتی است که کل دین را و کل شرایع را، هم آنچه منسوخ شده است و آنچه منسوخ نشده است کلا فی الکل به طور مطلق عرض می شود که بیان کرده است.
(صحبت حضار)
نخیر ﴿أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ [انعام: آیه ۱۵۱] سنت هم اگر میشه قولی در بر بگیرد آیات دیگر میگد که ﴿وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [انعام: آیه ۱۱۹] کی؟ خدا. ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا﴾ [الانعام: آیه ۱۴۵] سنت در بیان دیگه، ولی سنت تشریع نیست، سنت به وحی الله است و همچنین آیاتی که در باب فرضیه هست، سوره ۳۳ آیه ۵۰ ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ﴾ [احزاب: آیه ۵۰] فرضناست، فرضنا و محمد نیست، احدی در فارض بودن و در واجب کردن با خداوند هرگز شرکت ندارد.
و همچنین آیه صدقات که تقریبا آخرین آیه است یا ماقبل آخرین آیه است که راجع به زکات نازل شده است، سوره توبه آیه ۶۰ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ [توبه: آیه ۶۰] و الی آخر، ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾ دیگه فریضه من الله و رسول نیست که بیان بگد که (عفا رسول الله اما سوی ذلک) صدقات که در ۳۰ آیه قرآن صدقه، زکات، ایتاء، اعطاء، انفاق، پنج شش لغت دارد اعطائات و انفاقات و صدقات و زکوات واجبه، این ها در کل ۳۰ آیه قرآن بر کل اموال تعلق می گیرن. بنابراین ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾. در مقابل ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾ می شود کسی فرضی انجام بده؟ فریضه من الله است. یا آیه ۱۱ سوره نساء ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾ [نساء: آیه ۱۱] شما چه میدونید، مطلق نیستید، بعد ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾ خداوند که ارث معین کرده، ارث ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾ است، غیر الله ولو رسول الله نمی تواند زیاد کند بر این فریضه و نه می تواند کم کند.
همچنین آیه منسک، آیات منسک، منسک یعنی شکل عبودیت، اصل عبودیت، شکل عبودیت، وقت عبودیت، قدر عبودیت که سر جمع شریعت الله است و طاعت الله است، مربوط است به الله، مثلا ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا﴾ [الحج: آیه ۶۷] نا کیه؟ نا خدا و پیغمبرن؟ نا خدا و پیغمبر و ائمه هستن؟ نا جمیع صفات است. ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ﴾ منسک را خداوند ناسک است و خداوند منسک است.
و همچنین آیه ۱۷ سوره ۴۵ ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾ [جاثیه: آیه ۱۷] بیناتی از امر که امر دین است ما دادیم، خدا داد. البته این آیات تقریبا فرق می کنند از نظر دلالتی، بعضیا صریح صددرصد اند، بعضی های صریح خیلی بالاتر از پنجاه شصت درصد اند، تمام این ها یا نص است در انحصار یا مطلق مستقر است در انحصار و ظاهر مستقر است در انحصار.
همچنین آیات دین، سوره ۷ آیه ۱۳۲ ﴿يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ﴾ [بقره: آیه ۱۳۲] دین به اصطفای الله است، به اصطفی موسی ها و نوح ها و ابرهیم ها و مصطفی ها نیست، به اصطفای صادق ها و باقرها (ع) نیست، اصطفای دین در انحصار الله است.
همچنین سوره ۹ آیه ۳۳ ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ﴾ [توبه: آیه ۳۳] ﴿أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ﴾ الهدی مطلقا ﴿وَدِينِ الْحَقِّ﴾ مطلقا مرسل من عندالله است و رسول حق زیاد کردن و کم کردن نداره و الا مرسل به دین حق نیست.
و همچنین آیه ۵۲ سوره نحل ﴿وَلَهُ الدِّينُ وَاصِبًا﴾ [نحل: آیه ۳۳] طاعت در انحصار خداست ﴿وَاصِبًا﴾ هم اصل طاعت، هم شکل طاعت، شکل طاعت، طاعت است، اصل طاعت، طاعت است، وقت طاعت، وضع طاعت، موقع طاعت، طاعت الله، کسی ممکن است خیال کند بله طاعت الله، طاعت الله است، رسول الله مطاع نیست، معبود نیست ولکن امکان دارد رسول را خداوند تفویض کند که شکلی از اشکال طاعت را خودش بدون وحی مقرر کند. مثل دو رکعت، هفت رکعتی که بعد ده رکعت نماز، ولیکن جوابش ﴿وَلَهُ الدِّينُ وَاصِبًا﴾ واصب خالص تر از خالصه. ما یک خالص داریم واصب، صددرصد، صددرصد دین ﴿لَهُ﴾ است، ﴿لَهُ﴾ که تقدم ظرف است دلیل بر حصره، ﴿وَاصِبًا﴾ در خود لغت دلیل بر حصره، پس دو حصر است در آیه که دین از نظر طاعت و مطاع بودن و از نظر شکل طاعت، نماز و چجور، روزه چجور، حج چجور، زکات چجور، خمس چجور، امر و نهی چجور، تمامش صددرصد در انحصار حق است.
(صحبت حضار)
بله؟
ما جواب دادیم مثل رسول، کسی که فرستاده من را اطاعت کند، فرستاده منه، اگر فرستاده بر مبنای فرستادگی امر کند امر خداست، اگر بر مبنای خود رسول نیست، رسالت نیست، که قبلا بحث کردیم و همچنین.