جلسه چهل و هشتم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (خبر واحد)

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

بعضی از برادران مکررا فرموده اند و می فرمایند که اگر قرآن نور است و بیان است پس چرا اینقدر در دلالت آیات بر مراد حق سبحانه و تعالی، نفی و اثبات می کنید؟ در یک آیه نفی و اثبات و نفی و اثبات و نفی و اثبات و این نفی کردن ها و اثبات کردن ها و اینکه اهل نظر که علمای دین هستند تضاد دارد نظراتشون یا تناقض دارد نظراتشون، آیا این نمی تواند دلیل باشد بر این که آیه دلالت ظاهره ندارد؟ اگر آیات قرآن دلالت ظاهره دارد به ظهور، اهل ظاهر و اهل باطن تمسک می کنند. مثلا خورشید که در حس ما نور است، آیا کسانی که چشم دارند، در نورانی بودن خورشید تعارض دارند؟ نفی و اثبات دارند؟ نخیر.

حالا مطالبی را با چشم بصر انسان می بیند و ظاهر است، کسانی که چشم دارند، اختلاف ندارند و مطالبی را با چشم بصیرت، با چشم عقل، با چشم فکر انسان می بیند، اگر اون مطلب ظاهر باشد کالشمس فی رایئته النهار، بنابراین اختلافی ندارد، اشکال اینطوره. البته اشکال رو من قوی تر کردم. مطلب دیگه که برادران می فرمایند این است که شما احیانا حمله شدید می کنید به علماء. ما جواب این دو اشکال رو نه به عنوان دفاع، به عنوان بیان حقیقت عرض می کنم.

جواب از سوال دوم، ما در میان علمای بزرگوار اسلام کسانی اینگونه داریم، کسانی را که می شناسیم بر مبنای نظری که از حدیث یا از اجماع یا از اتفاق اتخاذ کردند، در مقابل مخالفینشون فریادها دارند، حتی تهمت ها دارند، حتی نسبت های بد دارند و حال آنکه نظر این بزرگوار خودش مطلق نیست. اگر نظر بر مبنای صریح و ظاهر صحیح قرآن باشد، این نظر مطلق است و یا مانند مطلق است. اما نظر شهید ثانی، مثلا در باب نماز جمعه که یک کتابی مستقلا راجع به وجوب تعیینی نماز جمعه تالیف کرده اند، این کتاب رو آقایون ببینید، در این کتاب اثبات کرده اند که نماز جمعه وجوب تعیینی دارد آیتا و روایتا، بعد شروع کردند داد و قال و فریاد نسبت به علمایی که چه قبل از خودشون بودند و چه در زمان خودشون بودند که این ها فاسق اند، این ها کافرند، واقعاها، من نقل بیخود نمی کنم، این ها کافرند، این ها فاسق اند، این ها نمی فهمند، این ها واجب بزرگی را کنار گذاشتند. خب اما با این مطالب در بحث علمی، شهید ثانی فاسق میشه؟ شهید ثانی که از بزرگترین و ابرز علمای سنتی ست در دوران فقه، شهید اول، شهید ثانی، علامه حلی، محقق حلی و و و . شهید ثانی قطعا از طراز اول فقهای سنتی ست، نمیخوایم بگیم کار درسته، اگر کار غلطه، اون غلط کرد ما هم غلط می کنیم. اگر کار درسته اون درست کرد ما هم درست می کنیم. در بحث فقهی و در بحث علمی احیانا زد و خورد هم میشه.

حالا نمونه ای عرض کنم، نمیخوام دفاع کنم، مرحوم آیت الله آقای آقا سید عبدالله شیرازی که چند سال است فوت کرده اند و با ایشون در نجف ما بسیار محشور بودیم و واقعا طراز بودند از نظر فقهی. ایشون می فرمودن در نجف که ما در درس مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی می رفتیم. آقا ضیاء الدین عراقی از درجه اول علمای اصول بودند. بعضی ها از مرحوم نایینی و مرحوم آخوند این رو ترجیح می دادند و بزرگان علمای اصول نوعا از شاگردای ایشون بودند. حالا، ایشون می فرمودند آقا ضیاء الدین عراقی در مسجد هندی درس اصول می دادند، می گفتند من اشکال کردم، جواب دادند، اشکال کردم جواب دادند، قضیه بالا شد، داد زدن داد زدم، فریاد زدن فریا زدم تا اینکه از منبر وسط درس اومد پایین شروع کرد دویدن دنبال من، من دوییدم اون دویید، من دوییدم اون دویید تا وسط بازار من رو گرفت زد تو سرم، عمامم اومد پایین، نمیگم کار خوبیه دارم نقل می کنم، کار ما به اینجاها نخواهد رسید ان شاء الله، از بحث تجاوز نمی کند.

بعد میگد که آقا سید عبدالله شیرازی می فرمایند که بعد از اینکه این کار رو کرد من برگشتم، دستش رو بوسیدم دنبالش آمدم کمی منبر نشستم درس گفت یا مرحوم شهید ثانی که بزرگ تر است از آقا ضیاء الدین عراقی، از آقا سید عبدالله شیرازی و از که و از که، طراز اول فقهای سنتی هستند می فرمودند که در نماز جمعه، کسانی که قائل به نماز، اصول نماز جمعه نیستند کافر اند، فاسق اند، محارب اند، فهم ندارند، شعور ندارند و. مرحوم آقای خمینی (رض) که در نجف تشریف آوردند، من یکسال قبل از ایشون رفتم، یکسال فرار کردم البته، فرار از کشته شدن چون شاه تصمیم قتل ما رو داشت. بعد یکسال بعد از اینکه که تشریف آورد، تشکیل جلسه درس دادن. البته من شخصا نیازی به درس ایشون نداشتم چون در درس آقای بروجردی اونچه را که لازم بود گرفته بودم. ولکن ایشون در طول چند سالی که اونجا بودند و ما اونجا بودیم، بحث ولایت فقیه را شروع کردند، چون بحث سیاسی بود، چون بحث ولایت فقیه، بحث سیاسی بود ما در این بحث سیاسی شرکت کردیم. درست یادمه در جمعیت درس ایشون افاضل بسیار زیادی بودند، از جمله برادر عزیزمون مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی که حقا از مجتهدین مبرز بود. همانطوری که امام فرمودند، این از اندوخته های اسلام بود درسته. ولکن حاج آقا مصطفی ایراد می کرد آقای خمینی گفتند که مصطفی برو امثله بخون، مصطفی برو امثله بخون یعنی سواد نداری.

و همچین مرحوم شیخ انصاری، شیخ انصاری که اونقدر زاهد بود، اونقدر زاهد بود، اونقدر زاهد بود که آبی که تو لیوان میخورد یا توی ظرف میخورد، بقیه رو میگفت دور نریزید یا وضو بگیرید یا بخورید یا بکارید و از عدد سهم مبارک امام اونقدر دقیق بود، اونقدر البته از نظر عقیدتی و از نظر عملی، از نظر علمی فاسق زیاد داریم، از نظر علمی فاسق زیاد داریم یا مقصر یا قاصر. همین شیخ انصاری در مکاسبشون، در کتاب های دیگرشون با استادشون صاحب جواهر ور میرن. سکلتک امک، سواد نداری؟ فهم نداری؟ برو درس بخون و از این حرف ها.

حالا ما میخوایم مقایسه کنیم، چون هم دفاع لازم است هم تبیین حقیقت لازم است. اگر آقای شیخ مرتضی انصاری، اگر مرحوم شهید ثانی، اگر آقای خمینی، اگر اگر اگر، اینطور حمله می کنند، اینطور دعوا می کنند، اینطور داد می زنند بر چه مبنا؟ بر مبنای اینکه بنده فکرم چنین است، خب بنده فکرم چنینه یعنی شهید ثانی، یعنی شیخ انصاری، آقای خمینی، آقای بروجردی فکرم چنین است، معمولا فکر بر مبنای فقه چیه؟ سنتی ست که قبول داریم که. قرآن صددرصد محوریت در بعد فقهی و غیر فقهی ندارد. حالا بنا بر مبنای فقه سنتی، آقای بروجردی که رجالی درجه اول بود، محدث درجه اول بود، فقیه درجه اول بود و از این قبیل ها، علامه حلی، محقق حلی، شهید اول، شهید ثانی، شیخ طوسی، شیخ مفید و و و ، این ها که فقهشون فقه سنتی ست با این حال، با اینکه فقه سنتی مادون فقه قرآنی ست خیلی، فقه قرآنی اگر صحیحا انجام شود و از روی دقت و مراعات و فکر زیاد منهای علائق، منهای پیش فرض ها، منهای خواسته ها، منهای تحمیل ها، اگر انجام شود، قریب به مقام عصمت است اما فقه سنتی خطا زیاد داره، تناقض، تضاد، خطا، زیاد داره چون فقه سنتی بر مبنای روایته. فلان کس فلان روایت رو صحیح می داند، فلان کس صحیح نمیدونه، فلان کل این اجماع رو حجت می داند فلان کس نه، با اینکه مبنای فقه سنتی مانند فقه قرآن محکم نیست مع ذلک شیخ طوسی ها، شیخ انصاری ها و این ها، این ها وقتی که نظری را مطمئن بر یک مطلبی دارند، مثل شهید ثانی، در اون زمان که نماز جمعه را واجب می دانست، مخصوصا مبنی بر روایات، به کتاب استدلالی نداشتند ایشان، مخصوصا مبنی بر روایات، استدلال می کنند نماز جمعه واجب است و مطمئن می شود واجب است، اون وقت حمله می کند به علما.

حالا، اگر کسی بر مبنای صریح قرآن و بر مبنای ظاهر کالنص قرآن، ۵۰۰ فتوا هم بر خلاف شیعه دارد، هم بر خلاف سنی، این باید از بس تحقیق میکنه، سکته کنه بمیره و ما نمردیم و نخواهیم مرد انشالله. البته (شقشقیه هدرت) و تکرار نخواهد شد چون استعدادها کمه. استعدادها و ظرفیت ها کمه. اگر به خدا اهانت شود مطلبی نیست، به قرآن اهانت شود مطلبی نیست، به رسول الله و ائمه اهانت شود مطلبی نیست، ولی به شیخ موسی اردبیلی اهانت شود این مطلبه چون قضیه چنین است، بنابراین ما ظرف را مراعات می کنیم و دیگر فریاد نمی کنیم، فریاد در دل می کنیم، این جواب سوال دوم.

جواب سوال اول که اگر قرآن بیّن است،

(صحبت حضار)

صبر کنید، اوضح واضحات است

(صحبت حضار)

مربوط به این سوال قبل است. مشکلی ندارد فریاد بکنید فریاد علمی باشد،

مرحوم شهید ثانی که میگد دیوانه است و سواد ندارد فریاد علمی ست؟

(صحبت حضار)

خیلی خب ما مثل شهید ثانی هستیم، ما مانند شهید ثانی و شیخ طوسی و شیخ هستیم. مثل اون ها از نظر عرض می شود که حالا این بحث اول.

اگر شکایت کرده بود از باب قانون وارد و قانونمند شده.

دوم، دوم که جواب سوال اول است، که بعضی برادران که تشریف دارند دیروز فرمودند و بعضی دیگران تشریف ندارند که البته بحث علمی ست ها، بحث حاشیه نیست. اگر چنانچه قرآن بین است و ابین بینات است و افصح فصاحت هاست و ابلغ بلاغت هاست، بنابراین کالشمس فی رایئه النهار باید بین باشد، همون مثالی که عرض کردم. همونطوری که از نظر دید حسی و بصری کسانی که کور نیستند و چشم دارند، خورشید رو می بینند، اختلاف ندارند که نورانیست، اختلاف ندارند در اینکه خورشید احتیاج به ماه ندارد، احتیاج به زهره و زحل و اورانوس ندارد، احتیاج به اونایی که نورش کمتر است ندارد، این را قبول دارند در دو بعد، هم تمام نور است و هم در نورانیت احتیاج به غیر ندارد.

حالا اگر قرآن هم بمانند خورشید در بعد عقلی، در بعد معرفتی، لغتی، ادبی، منطقی، فلسفی، فقهی، اصولی، علم تجربی، اگر کالشمس فی رایئه النهار است، پس چرا علمای تفسیر حتی اختلاف دارند؟ علمایی که شغلشون تفسیره، به دست آوردن مرادات خداست از قرآن، چرا اختلاف دارند؟ تا چه رسد علمای فقه که نزدیک نیستند با قرآن، علمای اصول و علمای دیگر، این چرا؟ جواب، ببینید همون خورشید رو مثال زدیم، خورشید که مثال زدید البته با ملایمت عرض می کنم، فریاد ندارم، خورشیدی که مثال زدید دو حال داره. گاه حجاب هایی بین شما و خورشید وجود نداره، خب صاف می بینید. گاه هرچی سنگ و کلوخ و لجن و درخت و دیوار و پرده سیاه، جلوی خورشیده باز هم روشنه یا تاریکه؟ تاریکه. اگر (14:37)، اگر روزها را مانند شب ها کنند، کسانی شما را در حصری قرار بدهند که این حصر نورهای بیرون را منع می کند، نورهای بیرون را نمی توانید ببینید، آیا در میان چهار دیوار و شش ضلعی طاق و زمین و چهار دیوار، خورشید در نهایت درخشش است در ظهر، شما روشنی می بینید؟ نخیر.

حالا اگر در طول چهارده قرن، غبارهایی، حجاب هایی، تشکیک هایی، موانعی، احتمالاتی در مقابل قرآن قرار داده اند که حتی یکی از علمای بزرگ که صاحب معالم است می گد قرآن ظنی الدلاله است، بنابراین حوزه ها عادت می کنند. اگر مانعی در کار نبود بسم الله، ولی چون موانعی در کار است، این چشم های بیننده، این چشم هایی که نابینا نیست و روشن بین است، این موانعی که حالا موانع کیه؟ یک مرتبه موانعی که میارن حمال ها میارن، عمله ها میارن، آب حوض کش ها میارن، زارع ها میارن، گداها میارن مطلبی نیست، میذاریم کنار، نخیر، موانع مهندس ها، دکترها، علما، آیت الله ها میارن، حالا یا قصورا یا تقصیرا. چه قصورا چه تقصیرا، عادت بر این مطلب است، صرف دین چنین کردند ما نیز چنین می کنیم.

بین هلالین مطلبی عرض کنم. مرحوم استادنا الاعظم علی الاطلاق در فقه، فقه سنتی البته، مرحوم استادنا الاعظم آقای بروجردی (رض) مطالب خاص داشتند که شاگردان ایشون که گروهی هستند، گروهی نیستند و از گروهی که هستند که تقریبا همه مراجع اند، گروهی که نیستند مراجع بودند یا قریب مرجعیت بودن. ایشون اختصاصاتی در فکر داشتند که از نظر من بین شیخ مفید و شیخ طوسی و شیخ انصاری ایشون جمع کرده اند. یعنی هم شیخ مفید بودند، هم شیخ طوسی بودند، هم شیخ انصاری. جمع بین تحقیقات فقه سنتی متقدم و متاخر بودند. ایشون این طور بودند. ایشون می فرمودند علت اینکه شیخ طوسی که دارای هزار شاگرد بود، هزار شاگرد شوخی نیست در اون موقع، شیخ طوسی در بغداد، در کاظمین، بعد در نجف که دارای هزار شاگرد بود و اعلم علمای فقه سنتی علی الاطلاق بود، حتی علمای سنی هم به درسش می رفتند، ایشون می فرمودند که این هزار شاگرد نوعا مجتهد بودند، مجتهد خیلی مهمه. یادمه مرحوم آقای بروجردی بعضی بحث ها را تکرار می کردند، بعضی از علما که الان هستند و مرجع تقلیدند رسمی البته، مرجع تقلیدند و از افاضل بسیار بزرگند، گفتند آقا شما تکرار می کنید چرا؟ می فرمود من که الف ب درس نمیدم که، من مطالبی عمیق فقهی درس میدم، درست می کنم خراب می کنم، درست می کنم خراب می کنم، درست می کنم خراب می کنم، برای اینکه در این میان تبلور پیدا کند بحث و کسانی که دارای استعدادند رای بگیرند و الا اگر من صرفا ادله رو بیارم خراب نکنم، خب این ادله رو در اینها تاثیر می کنه و قانع میشن؟ نخیر. ادله میارم، خراب می کنم، اون ادله ای که مخالفین آورده اند میارم قوی می کنم، وقتی قوی کردم یخر علیهم، خراب می کنم، باز قوی می کنم، خراب می کنم، برای چی؟ پس تکرار. این تکرار، تکرار الف ب که نیستش که، شما مجتهدین هستید، مبرزین هستید سالیان دراز درس خوندین، درس علمای بزرگوار رفتین، تدریس کردید برای اینکه شما تبلور فقهی کامل پیدا کنید، ما این کار رو می کنم.

حالا بر گردیم. می فرمودن شیخ طوسی که در میان هزار شاگردش، اکثرشون مجتهد بودند، اینها مقلده هستند. یعنی چه؟ یعنی فلان کس فلان کس فلان کس اجتهاد می کرد، محقق حلی شاگرد شیخ طوسی بود، اجتهاد می کردند اجتهاد می کردند، ولیکن در مقابل فتوای شیخ طوسی سست میشدن، می گفتند ا استاد ما چنین فتوا میده، بنابراین نظری که من دارم اجتهاده ولی قابل قبول نیست و لذا مقلده اند یعنی در زمانی که شیخ طوسی استاد بود و بعد از اینکه فوت کرد تا مدت زمانی این تعداد زیاد شاگردان مجتهد بودن، اعلم زمان بودن، قوی بودند ولکن برای مراعات فتاوای شیخ طوسی که به نزدشون خیلی عزیز بود، فتوای خودشون رو کنار می گذاشتن. اینها تایید این مطلب است که این خورشید قرآن که خورشیدترین خورشیدهاست از نظر درخشش معنوی، درخشش لفظی، درخشش در تمام ابعاد بیانگر که نور است و برهان است و عرض می شود که همه روشنی ها در خورشید بیشتر از همه روشنی هاست، حجاب ها ایجاد شده. از طرف کفار، شیعه، سنی، علما، تقصیرا، قصورا، صرفیین چنین کردند، ما نیز چنین می کنیم. عادت شده است، عادت شده است و لذا وقتی که به آیه ای می رسند یا به روایتی می رسند که بر خلاف اجماع است یا بر خلاف ضرورت است، ضرورت که خیلی شجاعت می خواد، یکی از اعلام که اسمش رو نمی برم، الان زنده است از مراجع، می فرمود شما حالا بر خلاف اجماع، بر خلاف اطباق، بر خلاف شهرت، بر خلاف روایت، بله، ولی بر خلاف ضرورت چطور فتوا می دید؟ گفتم ضرورت، دو ضرورت داریم. یک ضرورت فوقی داریم، یک ضرورت مادون داریم. ضرورت فوقی قرآن است. من که میدونم به نص قرآن با این دلیل، این دلیل، این دلیل، این دلیل ﴿حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [نور: آیه ۳] خب، دیگه اگر ضرورت فقهی اجماعی داشته باشیم، کدام ضرورت رو قبول کنم؟ می گفت شما جرئت دارید. گفتم بی جرئتم. جرئت کسی دارد که کلام الله در یک طرف و ضرورت فقهی علما هم در طرف مخالف، اگر کلام الله را قبول کند و ضرورت فقهی فقها را کنار بگذارد، این ترسوست از خدا میترسه و اما بر عکس، اگر کلام الله را کنار بگذارد یا قصورا یا تقصیرا یا به عدم توجه، به حساب احترام به ضرورت فقهی این از فقها می ترسد، از خدا نمی ترسد، بنده خیال می کنم از خدا بترسم.

بنابراین آنچه را که نص قرآن یا ظاهر مستقر قرآن دلالت دارد اتخاذ می کنیم ولو تمام فقهای اسلام زنده شوند و کلا بر خلاف فتوا بدهند، چون خدا معصومه، کلام خدا معصومه، پیغمبر معصومه، ائمه معصوم اند، غیر معصوم نیستند حتی بالاتر، بالاتر ما با قرآن پیغمبر شناسیم، خدا شناسیم، پیغمبر شناسیم، معاد شناسیم، احکام شناسیم، اخلاق شناسیم، همه چیز را که خدا خواسته است به ما بشناسوند ما با قرآن میشناسیم. بنابراین اگر، البته چندتا لو بذارید ها بر فرض محال، مثل عرض می شود که ولو ﴿أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُ﴾ [زمر: آیه ۶۵] پیغمبر که مشرک نمیشه، ولی قرآن می گد اگر بر فرض محال مشرک شوی، عملت فانی و فاسده. ما به این مبنا می گیم اگر رسول الله (ص) تشریف داشتند و ما خدمتشون بودیم و آیه ﴿حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ که نسخ نشده است، اگر رسول الله می فرمودند که من نسخ می کنم، میگفتیم تو رسول نیستی، برای اینکه رسول که نمیتونه قرآن رو نسخ کنه، سنت که ناسخ قرآن نیست یا اگر رسول الله حرم ذلک علی ﴿حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [نور: آیه ۳] رو معنا کنم که أحلَّ، میگیم جنابعالی رسول نیستی، جنابعالی محمد بن عبدالله رسول الله و افضل خلق الله نیستی، تو الان مش ممدی میگیم، بر فرض محال تا چه رسد به کسانی که معصوم نیستند، اونم روی غبارها، موانع، حجاب هایی گذاشته.

من نمونه هایی عرض می کنم امروز بحث رو به دو حساب دنبال نمی کنم، شنبه ان شاء الله. یک حساب که برادران کلا تشریف ندارند و حساب دیگر برای دفاع از مطالبی که. مثلا در باب نجاست مشرکین، آقایون درصد خیلی بالایی می فرمایند که اهل کتاب نجس اند، نجس عینی و درصد بالاتر می فرمایند مشرکین نجس اند، البته به آیه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ [توبه: آیه ۲۸] استدلال نمی شود، ولکن چون این آیه بر حسب ظاهر غیر مستقر، چون ظاهر یا ظاهر مستقر است یا ظاهر غیر مسقر است، قرآن یا نص است یا ظاهر غیر مستقر است که غیر مستقر از ماست یا ظاهر مستقر است که با دقت و کاوش و کوشش زیاد در فهم آیه، چه از نظر دلالت خودی و چه از نظر سایر دلالات. حالا، این آقایون در حدائق، مرحوم آقای شاه آبادی فرمودند که آقای شاه آبادی که اولین استاد ما بودند و دو سه روز پیش سالشون بود، استاد امام بودند بر حسب تعبیر امام فرمود که اعلم فی الارض، اعلم فی الارض در کل علوم اسلامی حتی از سید ابوالحسن اصفهانی که ایشون مرجع بودند. آسید ابوالحسن اصفهانی مرجع بودند، زنده بودند، اعلم فی الارض، اینقدر عمیق بود مرحوم آقای شاه آبادی در نجف. آقای شاه آبادی  فرمودند که من در سن ۱۴ سالگی درس ایشون رفتم و از نظر معارف خب بد نبود، یعنی برای من بد نبود، برای ایشون که. ایشون فرمودند که در فقه شیعه، فقه سنتی، بهترین کتاب فقه شیعه چیه؟ بفرمایید آقایون؟ ایشون فرمودندحدائق، درست هم فرمودند. از جواهر بهتر است، از ریاض بهتر است، از از، از فقه های استدلالی حدائق بهتر است، چون نه اصولی صرف است، نه اخباری صرف است البته اگر از من سوال کنند قبول ندارما چون فقه سنتی، نه اصولی صرف است و نه اخباری، ما خارج الطرفینیم، چون نه اصولی صرف است و نه اخباری صرف است ایشون فرمودند، من تحقیق کردم، ایشون فرمودند که روایاتی که حدائق نقل می کند از معصومین (ع) از وسائل بیشتره و واقعا هم همینطوره. واقعا هم همینطوره، روایاتی که صاحب حدائق که در ۱۴۰ سال پیش فوت کردند، من کتاب حدائق رو به خط ایشون داشتم و اهداء کردم به مکتب مرحوم آقای حجت، به خط ایشون و عرض می شود که حاشیه مدظل داشت که خطی هم بود، چهار جلد داشت، خب روایتی که ایشون نقل کردند بیشتر است، خیلی بیشتر است از وسائل الشیعه که وسائل الشیعه، البته بعد از جامع الاحادیث شیعه، چون جامع الاحادیث شیعه آقای بروجردی هم از حدائق بیشتر روایت دارد، هم از وسائل، ولکن قبل از جامع الاحادیث، که ان شاء الله تمام خواهد شد و فتواهای سنتی را هم خیلی عوض خواهد کرد. جامع الاحادیث شیعه واقعا در طول تاریخ اسلام کتاب حدیثی که اینقدر دقت و اینقدر کثرت و اینقدر بررسی در بیان احادیث داشته باشد مانند جامع الاحادیث شیعه البته نیست. ایشون نظر داشتند که حالا حرف تو حرف میاریم، من نظرم هست منبرشون، نظرشون این بود که کل احادیث اسلام را سنتا و شیعتا جمع کند، ولی بعضیا نذاشتند، به آقا میگن سنی هستی، اگر روایت سنی رو بیاری در کتاب می گن سنیه، چون مجبور شد بیچاره، تقیتا مجبور شد که روایات را در انحصار روایات شیعه قرار بده و حساب ایشون چی بود؟ می فرمودند که چون روایات سنی کلا غلط نیست، صحیح هم داریم، روایات شیعه هم کلا صحیح نیست غلط هم داره، بنابراین ما غلط و صحیح روایات شیعه و روایات سنی رو جمع می کنیم و بر مبنای آیاتی که در جامع الاحادیث آوردن، یعنی کل آیات فقهی که مربوط است به هر بابی آوردن، دقت نشده کاری نداریم. خب می گد که ما برای اینکه نظرمون نظر مثنی باشد یا نظر مثلث، نظر مثنی یعنی فقیه میخواهد فتوا بدهد نظر کند به احادیث شیعه، سنی، سنی، شیعه، سر جمع فتوا بدهد و واقعا هم فتوا عوض میشه.

حالا حدائق رو آقای شاه آبادی می فرمودند بهترین کتاب فقه علی الاستدلال است و ملائم ترین کتاب فقه است. واقعا همینطوره، نه اخباریست نه اصولی، بین بینه. یادمه در بحرین یک سالی من رو دعوت کرده بودند ماه رمضان بود، وقتی بیروت بودیم، در شهر محرق به زبان فارسی صحبت می کردم، در شهر منامه به زبان عربی صحبت می کردم، در ماه رمضون وقت نبود که جلساتی تشکیل بدم برا دانشگاهیا ولی ماه تموم شد جلساتی تشکیل دادیم. شهرهای مختلفی داره که دو شهر مهمش محرق و منامه است و شهرهای کوچک، جلسات دانشگاهی تشکیل دادند، سوالی که ما کردیم این شد انت اخباری ان اصولیون؟ گفتم لا اخباریون و لا اصولیون انما انا قرآنیون، آخه اونا اخباری اند چون عرض می شود که شیخ یوسف بحرانی، بحرانی بحرینیه، بحرانی ها علمای بحرانی اخباری اند، علمای اصولی در بینشون نیست، گفتند شما اخباری هستید یا اصولی؟ گفتم لا اخباری و لا اصولیون انا قرآنیون محمدی و استدلال می کردیم. حرف تو حرف میاد.

در هر صورت، ببینید، اگر بر خلاف ضرورت فقهایی که آرائشون به ما رسیده است، قرآن نصی و یا ظاهر مستقری داشته باشد، باید چه کرد؟ اینجا ترس از خدا و حساب روشن موجب است که انسان مطابق حکم خدا فتوا بده. بعضی فقها بودند که مرحوم شدند، خدمتشون عرض می کردیم که مثلا شما راجع به دخان میگید مبطل صوم است یا نه؟ نمیگیم کیا چون مرد بسیار محترمیست، منافات هم نداره بگیم، فرمودند چون کسی نیست من میگم دود مبطل صوم نیست، دود مبطل صوم نیست. من به ایشون گفتم من هم حرام می دانم، هم مبطل صوم نمی دانم، چون حرام اعم است از مبطل و مستند من قرآنه. ایشون گفتند مستند من حدیثه، صحیحه زاره بن عوفی می گد که دخان مبطل نیست. گفتم خب بنابراین فتوای شما قطعا این است که دخان مبطل نیست، نظر من است که مبطل نیست و استناد به قرآن می کنم چون عرض می شود که این نه ماکول است و نه مشروب است، نه عمل جنسیست. عمل جنسی و ماکول و مشروب حرامه و دخان عرض می شود که مشروب نیست. ایشون یه اشکال عشقولی کردند، فرمودند که شرب التوتون چی؟ گفتم شرب التوتون، اگر به ظاهرش نگاه کنیم غلطه، ولی باطن داره، چون خودتون میدونید که توتون از هندی ها در میاد، توتون رو تو آب می ریختن، میذاشتن دهنشون، اینا میذاشتن دهنشون میمکیدن، شرب التوتون یعنی خوردن آب توتون، به هر حال این توتون شرب نداره، توتون تدخینه، شرب التوتون اصلا لغت عربیش غلطه، تدخین یعنی دود کشیدن یا دود کشیدن است یا خوردن است یا شرب. به ایشون عرض کردم شما در رساله چی مقرون فرمودین؟ گفت نوشتم که مبطل صومه، گفتم خب اینکه بر خلاف فتواست، گفتند تقیه از شیعه، گفتم بنابراین شما بر مبنای سه آیه قرآن در سوره مائده هم ظالم ترینید، هم کافر ترینید، هم فاسد ترین. می گفت چرا و من سه آیه گفتم ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾ [المائده: آیه ۴۴] ﴿أُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ [المائده: آیه ۴۵] ﴿أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ [المائده: آیه ۴۷] حالا ﴿لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّه [المائده: آیه ۴۴] چی میشه؟ (اولئک هم الاسلمون هم الاکفرون هم الافسدون) خندید و گفت چه کنیم از دست مردم؟ گفتم ائمه از سنی ها تقیه می کردند، شما از شیعه ها تقیه می کنید؟ ایشون فرمودند که خب دستگاهمون جمع میشه، گفتم دستگاه میخواید چیکار؟ دستگاهمون چون جمع میشه، مقاله تعطیل میشه، مرجعیت، رساله.

یادمه مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای حکیم وقتی که من رسیدم به نجف، از فرار از مکه

(صحبت حضار)

بله؟

مرحوم آقای حکیم (رض) که واقعا افقه فقهای زمان خودشون بودند از آقای خویی و آقای شاهرودی و غی،ر بعد از آقای بروجردی البته افقه بودند و در میان افقه کم پیدا میشه، ایشون من میخواستم در سال اول

(صحبت حضار)

بله؟

کم پیدا میشه چه عرض کنم، عجم ها استعدادشون بیشتره.

نشون داد، جریان ایشون داده. مخصوصا در علوم متاخره.

رفتم خدمت ایشون که میخواستم برم به خارج برای تبلیغ ضد شاهنشاهی، ایشون فرمودند با اهل کتاب چه می کنید؟ گفتم  اهل کتاب به نظرم پاک اند. بعد یه نفر اونجا بود نمیگم کیه فوت کرد، از مشاورین ایشون بود گفت آقا می فرمایند اهل کتاب نجس اند. گفتم و من می فرمایم اهل کتاب پاک اند. خلاصه رفتم، بعد برگشتم آقای حکیم فتواش عوض شد نه به حساب من، عوض شد فتواش، یعنی اهل کتاب رو تطهیر کرد و در تمام جا پخش شد که آقای حکیم اهل کتاب را نجس عینی نمی دانند، باور می کنید چقدر تلگراف و نامه و فحش به این مرجع تقلید زده شد؟ فحش، فحش، آخه جواب علم که فحش نیست عزیزم، جواب علم، علم است، جواب عقل، عقل است، جواب جهل هم عقله. با دیوانه اگر عاقلی برخورد کنه باید دیوانگی کنه؟ نخیر، عاقلانه باید از دیوانه فرار کنه. فحش، تلگراف، شاید اینقدر تلگراف، نامه، تلفن، تلفن مسلسل، فحش. ولی مطلب دو مطلبه. یک وقت اینه که من دنیای خودم رو حفظ کنم، شاگردام زیاد بشه، دست من نوعی، دست بوسیم زیاد بشه، سهم امام زیاد بشه، علم و کتل زیاد بشه، خب این مطلبیست.

یه وقتی هست که نه، اگر من و ماها و من ها فهمیدم که قرآن میگد ﴿حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [نور: آیه ۳] باید قبول کنیم. یکی از فقهایی که رحمت الله علیه که واقعا تالی تلو عصمت بود، هم در بعد علم سنتی، سنتی ها، هم در بعد تقوای سنتی، مرحوم آقا سید احمد خونساری بودند که استاد من هم بودند یه موقعی در جواهر در سی و پنج و چند سال پیش، در جواهر می رسیدیم منزلشون و درس می خوندیم. بعد انقلاب ما خدمتشون رسیدیم. مطالبی عرض کردیم از جمله، نائب ایشون در نماز جماعت داشتن که اونم فوت کرد که وقتی ایشون نمیتونست نماز جماعت برود، می رفت.

به ایشون عرض کردم که من اعتراضاتی به فقه شما فقها دارم. فرمود بفرما، گفتم ﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [نور: آیه ۳] چیکار می کنید؟ فرمودند شاید ائمه به آیاتی برخورد کرده اند که اون آیات و یا آیه ناسخ و ﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾. من به ملاحظه اینکه اون شخص نشسته بود بحثی نکردم. فرداش مجدد رفتم گفتم آقا کسی رو راه ندید، خصوصی صحبت کنیم. گفتم به ایشون، این شاید شما درست نیست با کمال احترام، برای اینکه آیات نکاح و زنا در قرآن محدوده. نکاحش محدوده، زناش محدوده، حرم در باب نکاح محدوده، بینه، این حدیث نیستش که هر چی بگردی باز هم هست. قرآن ۶۶۶۶ آیه داره. البته ایشون اولا فرمودند چی؟ فرمودند احتیاط مطلق می کنم، احتیاط واجب، گفتم چرا احتیاط مطلق؟ فرمودند که زنی که ازدواج کنه باید مطمئن باشد که گیری نداره، شوهر ندارد، در عده نیست، ممنوع النکاح نیست و چون (لا یعلم ذلک الا من قبلها) بیان خبی هم هست، چون (لا یعلم ذلک الا من قبلها) زنی که زناکار است و زنا داده است و توبه نکرده است، حرفش قابل قبول نیست، چون حرفش قابل قبول نیست، بنابراین انسان اطمینان پیدا نمی کند که این زن قابل ازدواجه، بنابراین ما میگیم احتیاط مطلق.

من روز اول عرض کردم احتیاط مطلق درست نیست القوی القولا واحدا، فرمودند چرا؟ گفتم اولا دیروز فرمودید که آیاتی که در قرآن است ممکن است ائمه آیات ناسخه آیه نور را دیده اند و بر مبنای آیات یا آیه ناسخه آیه نور فتوا داده اند. گفتم، چند اشکاله، اولا روایت ائمه متعارض است. بعضی روایت میگد که حرام است، بعضی روایت می گد لا ینبغی است، لا ینبغی هم از نظر لغت قرآنی یعنی حرام، وانگهی امام رضا (ع) می فرماید لا ینبغی، (لان الله تعالی یقول و حرم ذلک علی المومنین) به ﴿حُرِّمَ﴾ استدلال کرده، لا ینبغی یا ﴿حُرِّمَ﴾ ﴿حُرِّمَ﴾ نیست، یا لا ینبغی لا ینبغی نیست؟ حالا بگذریم.

وانگهی در قرآن اگر آیاتی باشد که ناسخ آیه نور باشد، بین است. ولکن بعکسش بینه. فرمودند چی؟ گفتم آیه مائده، آیه مائده ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ [مائده: آیه ۵] محصن کیه؟ ﴿أُحِلَّ﴾  رو کی رفته؟ ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ زنان عفیفه مومنه ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ﴾ دو مرتبه احسان، ﴿مُحْصِنِينَ﴾ ﴿مُحْصَنَاتُ﴾ ﴿مُحْصِنِينَ﴾ هم زن باید عفیف باشه، هم شما با عفت باید ازدواج کنید.

بنابراین این آیه نور از دو بعد خارج نیست، یا این آیه نور تایید می کند، ببخشید یا آیه مائده تایید می کند آیه نور رو در حرمت ازدواج با زانیه یا بالاتره چرا؟ برای اینکه زانیه، کسی که شما بدانید زنا داده است و توبه نکرده است، اگر شما عفیف هستید، ازدواجتون با این زانیه درست نیست یا بعکس، اگر زن عفیفه ای بداند فلان مرد میخواهد ازدواج کند، این مرد زنا کرده است و توبه نکرده است این هم عرض می شود که حرامه. بدانی ولی سه بعد داره مطلب، یا می دانید زنا کار است یا می دانید زنا کار نیست یا بین بینه، سه بعده دیگه.

اگر میدانید زنا کار است، حرّمت، اگر می دانید زنا کار نیست احلَّت، اگر نمی دانید زنا کار است یا نه، می گویند زنا داده نمی دونید، اگر شما شاکید بین اینکه این مرد زنا کار است یا نه یا این زن زنا کار است یا نه، آیه نور حکمی بیان نکرده. آیه میگه ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ﴾ [نور: آیه ۳] پس یک بعد گفته، دو بعد مونده. یه بعد اونکه زنا کار نیست قطعا و محسن است خب معلومه، این معلوم. بعد وسط این است که معلوم نیست زنا کار است یا نه، اون مرد یا زنی که معلوم نیست زنا کار است یا نه آیه نور نه تحریم کرده است و نه تحلیل کرده، ولکن آیه مائده تحریم کرده ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ﴾ ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ﴾ چه بدانید زنا کار است و چه ندانید، ﴿مُحْصَنَاتُ﴾ باید احراز بشد احسانش یا نه؟ احراز بشود عفت این زن، بنابراین آیه مائده در یکی از دو احتمال که احتمال اول رو عرض می کنم، در یکی از دو احتمال که احتمال دوم است، آیه مائده بالاتر برده است قضیه را. اگر آیه نور می فرماید که زانیه حرام است، آیه مائده ندانی حرام است، بلکه باید احراز کنید محصنه است.

اینو که عرض کردم به ایشون تاملی فرمودند، فرمودند که رساله عوض بشه (القوی قول المائده). البته اینجوری فقیهی ما کم داریم. با فقهای بزرگوار من چون بحث به اینجا رسید، با فقهای بزرگوار از آقای بروجردی که من سنم بیست و پنج شیش سال بیشتر نبود، آقای بروجردی، آقای حجت کوه کمری، آقای خونساری، آقای سید احمد خونساری، آقای خویی، آقای حکیم، آقای شاهرودی، آقای و آقای و آقای با همه آقایون بحث کردم من، آخر سر سکوت بوده یا احیانا قبول بوده، خدا شاهد است اگر دروغ بگم همین الان بمیرم، خدا شاهد است یک مرتبه محکوم نشدم. چرا؟ برای اینکه قرآن محکوم نیست، قرآن همیشه حاکمه. ادعا نیست، چون روی قرآن ۵۷ سال کار کردم و کار مقلد شیخ نبوده که چون شیخ طوسی در تبیان چنین می فرمایند، من هم چنین بفرمایم، نخیر، حتی با آیت الله العظمی علامه طباطبایی که سالیان دراز پهلوشون درس خوندم ولی فرمایشاتشون رو درست قبول ندارم، با اینکه قرآن به قرآنه. تفسیر المیزان قرآن به قرآن است، ولی قرآن به قرآن نیست، چون ایشون فیلسوف بودند احیانا به طور ناخودآگاه تحمیل مطالب فلسفی کرده اند.

شیخ طوسی فقیه بودند، احیانا تحمیل مسائل فقهی کردند. شیخ طوسی که یک دوره تفسیر تبیان نوشته است که مبدأ مجمع است، صاحب مجمع البیان شیخ طبرسی (رض) میگد که میگد که این تفسیر رو من ننوشتم، این تفسیر ترتیب کلاسیکی است به تعبیر، ترتیبی است و تنظیمی است از کل تفسیر تبیان، من اضافه ندارم درسته؟

حالا شیخ طوسی به آیات احکام که می رسد بحث نداره یا در فقه خلاف در عرض می شود که فقه های دیگرش، فقه روایتی و فقه غیر روایتی، صریحا میگد که اگر ۱۰ نفر یک نفر را کشتند، می شود صاحبان دم به ۹ نفر از این ها که ۱۰ نفر که ۱۰ تا کشته نداریم که، به ۹ نفر از اینها خون بها رو بدن و هر ۱۰ نفر را بکشند، این فتوا که شهرت دارد بین علما بر خلاف نص دو آیه قرآن است. پس شیخ طوسی تعمد که نداشته، توجه نداشته، با توجه نداشتن و اینکه در تفسیر بنا نیست که روی قرآن بحث شود، بالاتر علامه حلی (رض) که اعلم علمای اسلام است علی الاطلاق در فقه و اصول و عرض می شود که فلسفه و عرفان سنتی، ایشون در تبصره الفقها ملاحظه کنید، در باب شهادت (اذا شهد الولد علی والده لا تقبل شهاده) کتاب فتواست دیگه، بنده هم که تبصره الفقها نوشتم بر مبنای تبصره علامه، به مشورت مرحوم آیت الله بزرگوار آقای نجفی بود که یک متنی رو دادم به ایشون، بهترین متن واقعا هم همینطوره، بهترین متن، مختصر ترین متن، دقیق ترین متن فقه سنتی و مختصر ترینش همین کتاب تبصره علامه حلیه. ایشون فرمودند در سن ۶۸ سالگی فوت کرد و در همون سنین آخر در رحلی مدرسیش این کتاب رو نوشت.

خب ایشون با این اتقان فقهی که در سن ۸، ۹ سالگی مجتهد شد، ۶۰ سال مجتهد بود، ۶۰ سال مجتهد بود اونم با اون قدرت، با اون نبوغ، در سنین آخر تبصره نوشت که خلاصه نظرات فقهی ۶۰ سال اجتهاد است، مع ذلک، نمونه عرض می کنم که (اذا شهد الولد علی والده لا تقبل شهاده) خب این متنه دیگه، این متن چیزی نداره، عرض می شود که استدلال نداره، ما مراجعه کردیم برای استدلال به کتب حدیث و حدیث پیدا نکردیم، فقط در خلاف شیخ طوسی، شیخ طوسی می فرماید که (روی انه عقوق) (روی) (روی عنه عقوق) خب ما اینجا دو آیه داریم در سوره مائده و در سوره نساء که نص است بر خلاف این فتوا.

(اذا شهد الولد علی والده لا تقبل شهاده) دو اشکال دارد حداقل، یه اشکال، اگر روی عقوق، عقوق پدر مهمتره یا عقوق مادر؟ عقوق مادر، حق مادر بیشتر است، زحمتش بیشتر است، دل رنج تر است، پس عقوق و نفرین مادر، نفرین تر است و عقوق تر است از عقوق پدر، پس چرا مشهور قریب به اتفاق فقها می گد که (اذا شهد الولد علی والده لا تقبل شهاده) اگر چهار فرزند عادل دیدند پدر زنا می کند (لا تقبل)؟ ولکن اگر دیدند مادر دارد زنا می دهد قبول شهادت؟ این اولا، دوم ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا [نساء: آیه ۱۳۵] در سوره نساء، در سوره مائده هم هست ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ﴾ [نساء: آیه ۱۳۵].