بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ [توبه: آیه ۱۲۲] در بحث لفظی و لغوی آیه، مطلب به اینجا رسید که تتمه اش رو عرض می کنم. رجوع ضمیر مونث به مرجع مونث، اگر مرجع مونث مجازی باشد این صددرصد اتفاق است بین ادب قرآن و سنت و اما اگر فاعل مونث متاخر باشد و فعل متقدم، قرآنا درصد بسیار بالایی باید فعل مونث باشد.
حالا ما مراحلی را در استدلال لغوی به این آیه طی می کنیم. مرحله اولی، اگر هم فعل قبل از فاعل مونث مجازی، احیانا هم مذکر باشد، احیان بسیار کمی ست و اگر موخر باشد صددرصد باید متحمل تانث فاعل مونث مجازی باشد. از این اگر هم تنزل می کنیم. اگر اتفاق لغت کتاب و سنت بر این مبنا نباشد که اگر فاعل مونث مجازی ست، فعل متاخر باید مونث باید مونث باشد، (سلام علیکم) اینجا فعل متاخر مذکر است. باز تنزل می کنیم، اگر هم جائز باشد فعل متاخر از مونث مجازی مونث نباشد، باز مرجوح است. باز تنزل می کنیم، اگر هم برابر باشد که فعلی که بعد از فاعل مونث است، مونث باشد یا مذکر که فاعل مونث مجازی قبل است و فعلی که متحمل ضمیر اوست، اگر هم مساوی باشد و برابر باشد در جواز اینکه فعل هم مونث باشد یا مذکر باشد باز اینجا اشکال است. چرا؟ برای اینکه اگر بر فرض رابع جایز باشد فعلی که بعد از مونث مجازی آمده است یا مذکر باشد یا مونث، در صورت امن از اشتباهه ولکن در اینجا امن از اشتباه نیست. چرا؟ برای اینکه ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا﴾ [توبه: آیه ۱۲۲] اگر این ضمیر ﴿لِيَتَفَقَّهُوا﴾ بر فرض جواز مذکر بودن ضمیر متاخر از فاعلی که مونث مجازیست، اینجا جایز نیست چون اشتباه میشه. آیا ﴿لِيَتَفَقَّهُوا﴾ ضمیرش به مومنون بر می گردد یا ضمیرش به طائفه بر می گردد؟ این اشتباه است و قرآن بیان اشتباه و بیان مردد هرگز ندارد. بنابراین مذکر آمدن این ضمیر دلیل قاطع صددرصد است در بعد رابع که به ﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾ بر می گردد.
حاج آقا
(صحبت حضار) مورد خدمت حضرتعالی عرض کردیم که همه بعد از
بله، جوابتون رو دادم، جوابتون رو دادم، بنابراین
(صحبت حضار)
جوابتون رو دادم جوابتون رو دادم
جوابتون رو دادم که ضمیر متاخر بحث است.
همین متاخر من تمام مواردی که آوردم متاخره
یکی بگید
الان همراهم نیست.
وقتی همراه آوردی، وقتی که همراه آوردی. ما ۱۲ آیه رو استدلال کردیم که حتی ضمیر متقدم هم متانث است، مونث است. شما بیارید فردا ان شاء الله.
حالا این اولا. ثانیا، فرق نمی کند از نظر عدم امکان استدلال
یه موردش رو الان عرض می کنم
بفرمایید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم اول طایفه دو تا طایفه وصل می شه حالا من طایفه دوم ﴿وَإِنْ كَانَ طَائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ﴾ [اعراف: آیه ۸۷] به حالا حضرتعالی فرمودید
قبلا بحث کردیم، قبلا بحث کردیم
(صحبت حضار)
و طائفه اون آیه که قابل بحث نیست
همینجا ﴿وَطَائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا﴾ [اعراف: آیه ۸۷]
اونم به بعض بر می گرده اینم جوابشو دادم، چون منهم بعضه، بعض
من دیگه نداره استاد،
عطفه عطف به مقدم است و عطف مقدم شامل مقدم خواهد بود.ش
حالا ما صرف نظر کردیم. اگر هم جائز باشد، اگر هم جائز باشد ضمیر مذکر و یا مونث به طور مساوی به مرجع مونث مجازی بگردد اینجا جاش نیست. چرا؟ برای اینکه اینجا امن از اشتباه نیست. این مرحله اولی. مرحله دوم، خب ﴿و مَاكَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ﴾ [توبه: آیه ۱۲۲] حالا این نافر، نافرین جهاد باشند ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾ یعنی نافرین جهاد باشند یا نخیر نافرین جهاد متفقه نیستند، بلکه المومنون متفقه اند، کما اینکه از لحاظ های متعدد معنوی، متفقه المومنون اند. چون المومنون که مورد اول نزول آیه مدینه منوره است، در نفری که می شود، گروهی نفر می کنند از برای جهاد و نفر از برای جهاد یا تفقه ندارد یا اگر تفقه دارد بسیار کمتر است از تفقه امت اسلام که در مدینه می مانند.
بنابراین کسانی که مامورند تفقیه کنند، آیا کسانی هستند که افقه اند و در مدینه مانده اند یا کسانی که فقهشون ضعیف تر است نفر کرده اند؟ و همچنین عرض کردم ۱۴ ایراد ما داریم. ما به تعداد کار نداریم، به طور مجمل عرض می کنیم و همچنین حالا فرض کنید مفقه (علیکم السلام) فرض کنید مفقه نافرین اند، آیا کسانی که نفر می کنند اصلا جهاد تفقه است؟ جهاد عمل به تفقه است. ما یک تفقه داریم و یک عمل به اونچه تفقه کرده ایم. به علم عمل نمی گویند و به عمل هم علم نمی گویند. تفقه و فقاهت فقط علم است، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، حج، صلاه، صوم، تولی، تبری، اینا تفقه نیست اینا نتیجه تفقه است.
وانگهی مرحله اخیره که زیاد طول ندیم ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا﴾ [توبه: آیه ۱۲۲] انذار کی؟ آیا تعلیم، انذار است؟ کسانی که وجوب چیزی را نمی دانند یا حرمت چیزی را نمی دانند اول باید به اونها تعلیم کرد یا انذار باید کرد؟ باید تعلیم کرد. اگر تعلیم کردیم یا علم پیدا می کنند یا علم پیدا نمی کنند. اگر علم پیدا کنند باز انذار نیست، اگر علم پیدا کردند و عمل نکردند جای انذاره. اگه علم پیدا کردند و عمل کردند که جای انذار نیست.
بنابراین اصولا انذار مرحله متاخره بعد از علم است. بعد از علم هم اگر عمل نکردند، ترک واجب کردند و فعل حرام کردند در این صورت انذار است. وانگهی مگر انذار امر به معروف و نهی از منکر نیست؟ انذار در کل مراحل بعد از تعلیم است. بعد از تعلیم است و بعد از عمل نکردن به واجب است و بعد از عمل نکردن به حرام است، انذاره. حالا در باب امر به معروف و نهی از منکر، دلیل قاطع کتاب و سنت است که باید واجب بداند طرفی که مامور است، حرام بداند که طرف من این است، نه حرام عادی، نه واجب عادی، معروف منکر و لذا بیان نکرده است که یامرون بالواجب و ینهون عن الحرام نه ﴿وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۴] واجبی که مسلم است و بعد تسلم اول واجب این است که شخصی که این واجب رو ترک کرده بداند واجب است، شخصی که حرام انجام داده بداند حرام است. پس دانستن محکم صددرصد به طور معروف بودن واجب و منکر بودن منکر و حرام بودن منکر باید بداند تا ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ [توبه: آیه ۱۲۲]
حالا آیا خبر واحد علم آور است؟ خبر واحد، متضافر، غیر واحد، غیر متضافر، اگر علم آور نیست جای امر و نهی نیست. جای امر و نهی صددرصد بلا خلاف در زمینه ای ست که طرفی که واجب رو ترک کرده بداند واجب است و طرفی که حرام را انجام داده بداند حرامه. بُعد اخیر ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ حذر در کجاست؟ ما که تحذیر می کنیم، تخویف می کنیم کسانی را، تحذیر و تخویف می کنیم از ترک محتمل الوجوب، از فعل محتمل الحرمه، از ترک مظنون الوجوب، از فعل مظنون الحرمه یا نخیر انذار و تحذیر در صورتی ست که واقعا واجب است، یقینا واجب است، او می داند واجب رو ترک کرده و می داند حرام است که انجام داده، آخر ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ انهم یحذرون نیست. بنابراین، این آیه به دلیل لغوی، به دلیل لفظی، به دلیل معنوی که یک دلیل از این ادله کافی ست، دلالت بر این اینکه خبر واحد حجت است ندارد.
وانگهی آیا نافرین واحدند؟ آیا امتی که مانده اند در مدینه واحدند که شما استدلال می کنید از برای حجیت خبر واحد، یعنی واحد عن القرائن القطعیه، آیا قرائن قطعیه در تفقیه گروه مانده در مدینه نیست؟ تنزل، آیا اگر تفقیه مال نافرین است بر خلاف علل لفظی و معنوی و ادله معنوی و لفظی، اگر نافرین جهاد می کنند و بر می گردند مفقه اند، روی اگر ها و اگر ها آیا وحد اند یا قرائن قطعیه است؟ گروهی هستند، این گروه تماما اینگونه می گویند. گروه مفقه چه گروه المومنین مانده باشند در مدینه و چه گروه نافرین. و روی این اصل است که شیخ بزرگوار انصاری (رض) در فرائض الاصول، رسائلشون می فرمایند به ۵ آیه استدلال شده و هیچ کدام را قبول نمی کنیم. البته عدم قبول با این طول و تفصیلی که ما عرض کردیم نیست، ولیکن اصولا میگن این آیات پنج گانه هرگز دلالت بر جواز و بالاتر وجوب عمل به خبر واحد ندارن.
حالا من صفحه هاشو یادداشت کردم بهتون عرض می کنم. ایشون در، البته سه بحث دارند در فرائض. بحث اول بحث حجیت قطع است، بعد حجیت ظن است چه ظن، ظن عام باشد یا ظن خاص، بعد حجیت بعضی از شکوک. راجع به حجیت قطع ۲۴ صفحه بزرگ، یعنی از صفحات فعلی هر صفحه ای سه چهار صفحه میشه، ۲۴ صفحه قطع بزرگ رسائل قدیم سنگی، ۲۴ صفحه بحث کرده اند راجع به حجیت قطع که منم بحث داریم ما. بعد ۱۶۴ صفحه همون صفحات بزرگ بحث کرده اند در حجیت ظن. دلیل اشکال، دلیل اشکال، ادله اربعه و آیات خمسه و در ۳۱۰ صفحه باقی مونده بحث در حکم شک کرده اند. استحسحاب و برائت و اشتغال و ظاهر و چه و چه اون ها رو بحث نداریم.
حالا اولا در حجیت قطع که ما بحث داریم و بحث خواهیم کرد. بحث در این ۱۶۴ صفحه، حجیت ظن است که به ادله ای استدلال فرمودند احیانا جواب دادم. حالا ایشون از بزرگوارانی هستند که قائلند به حجیت ظن در احکام. مخصوصا ظن خاص، البته در ظن عام بحث دارند ولکن در ظن خاص، ظن کتابی، ظن سنت، ظن دلالی، ظن مدلولی، ظن سندی، هر ظنی از ظنون خاصه رو ایشون به ادله ای که ذکر می فرمایند حجت می دانند. به طور مختصر من کل این ۱۶۴ صفحه رو امروز عرض می کنم. کل مطلب که ۱۶۴ صفحه، هر صفحه ای دو روز بحثه، یک سال بیشتر وقت میگیره، من اینو به طور مختصر پیاده می کنم برای برادران.
اولا در باب ظن، چه ظن خاص و چه ظن عام مخصوصا ظن خاص می فرمایند که ادله اربعه بهش استدلال شده است. دلیل عقل، کتاب، سنت، اجماع. به ادله کتاب که می رسند به ۵ آیه تمسک می فرمایند، بعد هر ۵ تا را رد می کنند صددرصد. البته ردی که می فرمایند، رد بر مبنای شیخ انصاری اصولی فقیه است و ردی که ما می کنیم رد قرآنی است، رد ما شاید قوی تر است و بیشتر است. ولی با کمال احترام ایشون رد کردن. از جمله دو آیه ای ست که ما مورد بحث قرار دادیم. یکی آیه نفر است که اخیرا بحث کردیم، یکی آیه نباء است و سه آیه دیگر (17:18) این دو آیه رو کسانی که توجه ندارند و ظهور بدوی برشون هست، خب مطلبی نیست جواب داره. ولکن سه آیه دیگر، یک ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [نحل: آیه ۴۳] ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ [نحل: آیه ۴۴] استدلال، البته شیخ انصاری جواب میده همه رو، استدلال برای اینکه از کل ۶۶۶۶ آیه قرآن، به ۵ آیه تخیل استدلال شده است، ما سه آیه دیگر رو هم عرض می شود که بحث می کنیم مختصرا.
﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [نحل: آیه ۴۳] در قرآن شریف در دو جا ذکر شده. خب استدلال، اگر قبول، اگر واجب نباشد، قبول مورد سوال از ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ پس چرا ﴿فَاسْأَلُوا﴾؟ بنابراین مهمه، ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ اگر نمی دانید از اهل ذکر سوال کنید، کسانی که می دانند. از امام معصوم و بعدا از عالم اقوی اعلم اتقی سوال کنید. عالم اقوی اعلم خب ممکن است یقین داشته باشد، ممکن است یقین نداشته باشد، ولکن معصوم که امکان عدم یقین درش نیست. معصوم جمله ای را بلا تقیه و بلا منسوخ شدن فرمودند این علمه، علم مطلق است. ولکن اگر از عالم اعلم اتقی ازهد سوال کردید واجب است بپذیرید زیرا اگر واجب نباشد و یا جایز نباشد پذیرفتن بدون شرط پس چرا ﴿فَاسْأَلُوا﴾؟ جوابش بیّنه.
اولا ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ در محور دلالی آیه معصومین اند. ثانیا، اگر هم غیر معصومین اند ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ است. ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [نحل: آیه ۴۳] ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ [نحل: آیه ۴۴] ﴿فَاسْأَلُوا﴾ ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ ﴿إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [نحل: آیه ۴۳] ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ ۵ تعلق دارد. حالا یه تعلق، یعنی بر مبنای بینات و الزبر که اصل البینات کتاب الله است و فرعش سنت قطعی رسول الله است، بر مبنای کتاب و سنت بپرسید، اگر موافق کتاب و سنت بود علم حاصل میشه، اگر مخالف بود قبول نکنید. حالا با صرف نظر از این، ما صرف نظر زیاد می کنیم ولکن با کل صرف نظر ها هیچ دلالتی در این آیات نیست.
حالا اگر سوال واجب است و کسی که ازش سوال می کنید معصوم نیست، پذیرش واجب است؟ بعضی وقت ها واجب است، بعضی وقت ها نه حرامه، اگر علم پیدا کنید واجب است، این حکم خداست یا حرام یا حلال. اگر علم پیدا نکنید، حرام است به دلیل آیه ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] اولا و آیاتی که نهی می کند از عمل به ظن در احکام.
آیه دوم، ﴿وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ استدلال کردن ﴿وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ [توبه: آیه ۶۱] میگن پیغمبر ﴿أُذُنٌ﴾ است،
اگر مراد از ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ ائمه باشند در زمان خود پیامبر مورد پیدا نمی کند آیه چرا (صحبت حضار)
ائمه مصداق دوم اند، مصداق اول رسول الله است. مصداق اول رسول الله، برای بیان مصداقه، مصداق دوم بعد از رسول الله کی اند؟ ائمه. مصداق اول رسول الله هستند
خود رسول الله رو اگر قبول نداشته باشند، (صحبت حضار)
آخه سوال رو کی کرده؟ مومنین، مسلمون ها، مسلمون هایی که نمی دانند مطلبی را بر مبنای اسلام، نقطه اولی رسول الله است نقطه بعد ائمه (ع).
این خطاب به مسلمونهاست ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾؟
در بعضی آیات، در یکی از این دو آیه خطاب به مسلمونهاست یکی از این دو آیه اعمه. خطاب به مسلمونهاست در یک آیه و در حالا در بحث اجتهاد تقلید بحث خواهیم کرد، اینکه من زود می گذرم برای اینکه بگیم دلیل بر حجیت خبر واحد نمیتونه باشه.
حالا پس این سوال دلیل نیست، وانگهی کسی که سوال می کند از اهل ذکر غیر معصوم یا مقلد است یا مجتهد است. اگر مجتهد است چرا سوال می کند؟ اگر مقلد است، اگر مقلد اون اهل الذکری است که از اون تقلید می کند، خب واجب است. اگر از اون تقلید نمی کند و مجتهد است که خب خودش مجتهد است. اگر نه مجتهد است و نه مقلد است، نه تقلید کرده تاکنون، نه اجتهاد کرده تا کنون، طبق آیاتی از قرآن شریف سوال واجب است، ولکن اگر علم پیدا کردی اتباع کنی، اگر علم پیدا نکردی نه. آیه ﴿أُذُنٌ﴾.
یعنی تخصیص زدید شما آیه رو؟
بله؟
تخصیص زدید که اگر علم پیدا کند برای اینکه
تخصیص نیست، تخصیص نیست
(صحبت حضار)
﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ که بحث تقلید اصلا نیست،
آیاتی که دلالت می کند بر اینکه اتباع غیر علم حرام است چیکارش کنیم؟
حرام است دیگه، اینجا میخواد (صحبت حضار)
اینجا اتباع نیست اصلا ﴿فَاسْأَلُوا﴾ است ﴿فَاسْأَلُوا﴾ یعنی اتباع کنید؟ ﴿فَاسْأَلُوا﴾ عزیزم، ﴿فَاسْأَلُوا﴾ یعنی اتباع
﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ اهل دانش هستند
می فهمم ﴿فَاسْأَلُوا﴾، ﴿فَاسْأَلُوا﴾ یعنی هرچی گفتند قبول کنید؟ یقین ندارید قبول کنید؟
بله وقتی من نمی دانم
صبر کنید
(صحبت حضار)
یقین می کنید یا نمی کنید ؟
فرض بر این است که ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾
جواب مختصره،
بحث یقین نیست بحث حجته حاج آقا
صبر کنید، علم پیدا می کنید یا نه؟ اگر علم پیدا می کنید که قبوله، اگر علم پیدا نمی کنید طبق آیاتی که نص است در حرمت اتباع غیر علم، نه تخصیص تخصیص
حجته، میگن قول اینها حجته (صحبت حضار)
قول خدا حجت نیست؟ خود خدا،
خدا خودش فرموده که از ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ بپرسید
خیلی خب، بسیار خب قلم به اینجا رسید سر قلم شما میشکنه، سر قلم ما نمیشکنه بله.
و همچنین ﴿وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ [توبه: آیه ۶۱] بسم الله، میگد پیغمبر ﴿أُذُنٌ﴾ است، گوش است، پیغمبر گوش است و مسخره می کردند رسول الله (ص) رو. استدلال می کردند پیغمبر گوشه، هرچی میگی گوش میده ﴿قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ ما دوتا گوش داریم، یه گوشی است که دروغ را، راست را، قطعی را، ظنی را گوش میده و قبول می کنه این ﴿أُذُنٌ﴾ شره، ﴿أُذُنٌ﴾ شیطانه، یکی ﴿أُذُنٌ﴾ خیره ﴿أُذُنٌ﴾ خیر آنست که آنچه را را که صحیح است گوش دادنش و اعتراض نکردنش، گوش می دهد و آنچه را که سکوت برش صحیح نیست، اگر کسی دروغ بگوید، مطلبی بر خلاف کتاب الله و سنت رسول الله بگوید، مطلب مشکوکی بگوید، آنچه مشکوک است، آنچه بر خلاف کتاب و سنت است، اینجا ﴿أُذُنٌ﴾ خیر چیه؟ راهنمایی کردن است. پس چه ربطی داره؟
آیه پنجم، این اعجبه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ [بقره: آیه ۱۵۹] خیلی عجیبه استدلال به این، (24:58) حشیش، البته شیخ انصاری غریق نیست، جواب داده ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ﴾ کسانی که کتمان می کنند ﴿مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ﴾ [بقره: آیه ۱۵۹] یعنی کتمان واقع، کتمان بیّنا، کتمان واضح. اگر چیزی برای شما معلوم است و واضح است این معلوم را کتمان کنید ﴿أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ [بقره: آیه ۱۵۹]
حالا چیزی برای انسان معلوم هست ولکن برای شما هرچی میگن معلوم نمیشه چون خبر واحد نیست، این مشمول آیه است؟ نخیر، ﴿مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ﴾ خداوند در کتاب للناس بیان کرده و بیان الله للناس در کتاب یقینی الدلاله است ولکن کسانی این یقینیت را می دانند کتاب رو هم می زنند، میگن کتاب ظنی الدلاله است یا پنهان اصل است یا پنهان کیان قرآن، چه پنهان اصل قرآن و چه بدتر پنهان دلالت علمی قرآن ﴿أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ [بقره: آیه ۱۵۹] پس ملعون اند کسانی که تبعیت از ظن می کنند.
شیخ انصاری (رض) در رسائل در این ۱۰۰ و عرض می شود ۶۴ صفحه مقدار زیادی نقض و ابرام و استدلال و جواب در این پنج آیه می کنند، آخر سر میگن آیات دلالت ندارد بر حجیت خبر واحد. راس میگه، حالا اگر آیات دلالت ندارد ما برویم سراغ سه دلیل دیگر؟ عقل و سنت و عقل و اجماع یا نه؟ میگیم که چه بروید و چه نروید خبر واحد حجت نیست. چطور؟ برای اینکه آیا حجیت ظن مطلب ساده ای ست یا مطلب مهمی ست؟ حجیت ظن که خبر واحد را حجت می کند و اجماع منقول را حجت می کند تا چه رسد اجماع محصل را حجت می کند آیا این مطلب ساده ای است، عادی است یا مطلب مهمی ست؟ مهمه. چرا قرآن اشاره نکرده؟ اضافه بر اینکه قرآن بر این مطلب مهم اشاره نکرده، قرآن که تبیان لکل شیء است، حداقل کلیات احکام رو باید بیان کند، از کلیات بسیار محوری مسلم احکام این کلی است که ظن، ظن خاص در احکام حجت است، پس این کل شیء شامل این نیست، خب اضافه بر این، اضافه بر اینکه قرآن هرگز اشاره ای ندارد، دلالت خیلی مختصر غیر ندارد، بر اینکه ظن خاص حجت است آیاتی دارد بر اینکه ظن در احکام حجت نیست، بحث کردیم و اضافه بر آیاتی که لفظ ظن ندارد ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ [یونس: آیه ۳۶] ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶].
حالا، پس ما چرا سراغ دلیل عقل بریم؟ اگر دلیل عقل دلالت کرد قطعا، دلیل سنت دلالت کرد قطعا، دلیل اجماع دلالت کرد قطعا، اجماع منقول، اجماع محصل، اطباق و ضرورت، بالاتر از این که نیست، عقل، سنت، اجماع منقول، اجماع محصل، اطباق به تعبیر مرحوم استاد بزرگوار و ضرورت. اگر هر دلیلی از ادله ای که جهان شمول است و شامل کل علماست، کل عقلاست، کل مجمعین است، کل روات است دلالت کند بر جواز مطلبی و قرآن بگد جایز نیست، کدام مقدم است؟ قرآن مقدم است. پس چرا طلبه ها را معطل کنیم؟ در حدود ۴۰۰ صفحه استدلال به دلیل عقل، اجماع منقول، استرآبادی چنین فرموده است، دیگری چنین فرموده است، دلیل فلان خب خوبه برای جوال کردن اذهان طلاب خوب است ولکن جوالی که از محور دور نشن، محور کتاب الله است و محور که کتاب الله است به ادله قاطعه لا شک فیها دلالت دارد بر اینکه ظن در احکام حجت نیست و خلطی هم در رسائل شده.
مثلا ظن در احکام، ظن در موضوعات، شک در موضوعات، با هم خلط شده، باید جدا کرد، موضوعات با احکام فرق داره. مثلا از جمله ادله عقلیه شبیه به سنت و سنت شبیه به عقل که آورده اند در رسائل صفحاتی، انسداد باب علم، این تنزله، مثلا کسی بگوید که آقا ما ادله داریم، البته نگفته اند ولی، ما ادله داریم از کتاب الله که در بعد احکامی عمل به ظن جائز نیست ولکن ﴿إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ﴾ [انعام: آیه ۱۱۹] هست یا نه؟ واجب است ﴿إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ﴾ محرماتی محرمات است ﴿إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ﴾.
در اینجا اگر ما مضطر باشیم در به دست آوردن احکام که به ظن خاص، حالت اضطرار حالت استثناست، میگن اضطراره، چرا؟ برای اینکه اگر ما به ظن خاص عمل نکنیم با اطمینان و علم به اینکه خداونداحکام قطعی دارد منتها این احکامی که احکام قطعیه است و قطعا احکام خداست که یا واجب است یا حرام است مقداریش کالشمس فی رایئه النهار کتابا و سنتا ثابت است و مقداری غیر ثابت. جان استدلال اینه ها، مقداری از احکام فرضی و رفضی، واجب و حرام، در کتاب و سنت قطعی ست که شک ندارد، زنا، قتل و و و صلاه واجبات قطعیه و محرمات قطعیه داریم که اصلا تقلید لازم ندارد مگه در خصوصیاتش. ولکن شیخ انصاری می فرماید و دیگران که خب ما یک واجبات و محرماتی هم داریم که دلیل قطعی و علمی نه از کتاب و نه از سنت چیکار کنیم؟ ایت واجبات بمانه یا تنزل کنیم؟ از علم به ظن، اونوقت باب انسداد باب علم، کرتا واحده، انسداد باب علم به دلیل کتاب و سنت منسد است و انفتاح باب علم به دلیل کتاب و سنت،
اینجور نیست که خدا در قرآن در بعد اول و در سنت در بعد دوم بیان کرده علمی ست و احکامی هم که علمی نیست، احکام علمی نیست دو بعد دارد. سوال می کنیم، یا احکامی که علم آور نیست در کتاب و سنت است کتاب و سنت همش علمیه و سنت قطعی یا در کتاب و سنت نیست، اگر احکامی که علمی نیست در کتاب و سنت است این قابل قبول نیست، چون کتاب در لفظش، نصش، ظاهرش دلیل علمی است سنت قطعیه هم در بعد دوم اینطوره و اگر در کتاب و سنت نیست، واجبی که در کتاب و سنت نیست، حرامی که در کتاب و سنت نیست، اصلا واجبش واجب نیست حرامش هم حرام نیست. آیاتی از قرآن و روایات صریحه دلیل است بر اینکه خداوند آنچه خواسته است در کتاب اولا و در سنت ثانیا بیان کرده است.
در مقابل سنی ها که احتیاج به قیاس شما، استحسان شما، استصلاح شما، خیارات شما نداریم، یک جبهه مهمی گرفتند ائمه (ع) در مورد سنی ها که چرا شما قیاس می کنید؟ استحسان می کنید استصلاح؟ آیا گمان می کنید که خداوند آنچه را لازم بوده در کتاب و سنت بیان نکرده؟ سوال، خب در کتاب البته کم و زیاد نیست، ولکن در روایت کم و زیاده. ممکن است واجبی از واجبات بوده در سنت که از بین رفته، محرمی از محرمات بوده در سنت و از بین رفته. سوال، آیا خدا و در بعد دوم رسول و ائمه می دانستند که از بین رفته است و از بین قرار است برود یا نمی دونستند؟ نمی دانستند که (34:05) خداست. وقتی که می داند خداوند فلان حکم که در کتاب نیست و در روایت از بین می رود پس ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ [انعام: آیه ۱۴۹] کجا می ره؟ ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ حجت خدا رساست، مثل حجت های دیگران نیست، ممکن است من ها و ماها و شماها حجتی داشته باشیم ولکن دستگاه های ابلاغ و دستگاه های فرستنده به کسانی که میخوایم نداشته باشیم.
ولکن خداوند که حجتی را در کتابش یا در سنتش بیان کرده است، در کتاب که معلومه، اما اگر در روایات جوری شد که دست خوش حذف و دست خوش از بین رفتن و نابود کردن باشد، باید خداوند این حجت را در کتاب که از بین نرفتنی ست بیان کند یا در سنت چنانکه کتاب را حفظ کرده اند ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹] باید در سنت هم حفظ کند. اگر خداوند واجبی از واجباتش را و محرمی از محرماتش را در کتاب و در سنت حفظ نکند، عجز است، جهل است، خیانت است و حجت خدا حجت بالغه نیست. بنابراین باب انسداد باب علم منسد است، انفتاح باب، علم کما اینکه در زمان رسول الله (ص) انفتاح باب علم بود کتابا و سنتا، در زمان ائمه همچنین در زمانی که بعد از رحلت رسول و رحلت و غیاب ائمه است انفتاح باب علم اکثر است، چرا؟ برای اینکه آنچه را که رسول و ائمه فرمودند در دسترس است، منتها ما میتونیم بر مبنای کتاب بدونیم کدام درست است و کدام درست نیست. پس انسداد باب علم نیست و اگر، اگر بر فرض محال انسداد باب علم را شما ثابت کنید به غیر کتاب و سنت، این انسداد باب علم را که عقلا، اجماعا، اطباقا، ضرورتا، ثابت کردید بر خلاف نص کتاب، نصوص کتاب و نصوص سنت است.
بنابراین سر جمع قضیه این است که ما در اسلام کتاب داریم، سنت قطعیه داریم، محور اول کتاب است محور دوم سنت است و هیچ حکمی از احکام وجوبا یا حرمتا مجهول ما نداریم، همه معلوم است، منتها معلوم یا با علم صددرصد یا با اطمینان که متاخم به علم است. بنابراین تمام آنچه را مرقوم فرموده اند، اصولیین بزرگوار سنتا و شیعتا در باب حجیت ظن و ظن خاص در احکام قابل قبول نیست. در موضوعات بحث می کنیم، در موضوعات نمیشه حجیت علم فقط باشه، اگر در موضوعات علم حجت باشه اصلا کل زندگی فلج میشه، بله، در احکام هست، موضوعات مشمول احکام است، احکام شامل موضوعات است، در بحث موضوعی شاید بحث کنیم و شاید بحث نکنیم، در فقه بحث کنیم، در بحث موضوعات که شک یا ظن موضوع است. محور شک، محور ظن، استصحان برائت، ظاهر و و اصول دیگری که اصول عملیه است و اصول عملیه بر مبنای مقابل دلیله یا دلیل داریم یا اصل. دلیل کتاب و سنت، اجماع نه، شهرت نه، و غیره، اصل، اصل در کجاست؟ اصل در احکام نیست. کسانی که در باب استصحاب می فرمانید استصحاب حکمی درسته، اشتباهه. آقایون عده ای هستند زیاد، درصد بسیار زیادی از آقایون اصولیین می فرمایند که استصحاب حکمی درسته. ما مقداری که فرصت داریم در اینو بحث کنیم بد نیست.
استصحاب موضوعی معلومه که لا تنقض الا بالشک بر مبنای دلیل کتاب و دلیل سنت استصحاب موضوعی با شرایطش درسته، ولی استصحاب حکمی نه. شما میخواید استصحاب حکمی کنید؟ آیا حکم شریعت قبل از اسلام رو میخواید استصحاب کنید یا حکم قرآن رو استصحاب کنید و حکم سنت را؟ اگر در شریعت قبل از اسلام فلان چیز واجب بوده، فلان کار واجب بوده یا فلان کار حرام بوده و نمی دانید که در شریعت قرآن و سنت، استمرار دارد وجوب یا استمرار دارد حرمت استصحاب جاشه؟ نخیر، برای اینکه شک است. استصحاب در جایست که شک نیست.
برای اینکه مثلا در قرآن دارد راجع به سلیمان ﴿يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ﴾ [سبا: آیه ۱۳] خب، آنچه را که سلیمان می خواست از محاریب و تماثیل ﴿يَعْمَلُونَ﴾ بنابراین سلیمان که تابع شریعت تورات است و انجیل هم که تابع شریعت تورات است، در حکم مماس قبل از اسلام ساختن مجسمه حلال بوده، برای اینکه تماثیل دو بعد دارد. یک بعد، بعد خود آیه تمثال، مصادیق داره، اصدق مصادیق و یقین ترین و مسلم ترین مصادیقش صور مجسمه است، حیوان، انسان.
آیه دیگر عرض می شود که ﴿مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ﴾ [انبیاء: آیه ۵۲] ابراهیم که به آذر و سایر بت ﴿مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ﴾ تماثیل صورت درخته، درخت پرست بودند؟ تماثیل تمثال جنه، تمثال ملک است، تمثال حیوان است، تمثال انسان است. پس تمثال در بعد اول، اصدق مصادیقش در آیه مربوط به سلیمان تمثال حیوان است و تمثال انسان است و در بعد دوم صددرصد حیوان است برای اینکه هیچ کس شاخه درخت رو، عکسش رو یا مجسمه درست نمی کند که بپرستد.
حالا در اینجا ما شک کنیم، در قرآن که این حکم را نقل کرده است و رد نکرده است ما شک می کنیم که قرآن رد کرده یا نه؟ خب رد نکرده. ببینید اگر عروه الوثقی رو من ها و شماها حاشیه می زنیم، این مشرک حاشیه می زنه، آن را که حاشیه زده است، خب رد کرده است، آنچه را با دیدن و بررسی حاشیه نزده است شک می کنید؟ آقا در فلان مسئله که نماز جمعه واجب تعیینی است، این مرجع شمام حاشیه نزده، شک می کنید تا استصحاب کنید؟ شک نیست. قرآن شریف که اگر بخواد نفی کند حکمی از احکام رو، نفی می کند صریحا، وانگهی اگر قرآن می فرماید ﴿يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ﴾ [سبا: آیه ۱۳] ذکر می کند از کارهای خوب سلیمان که می ساختند از براش تمثال ها، مجسمه های انسان، مجسمه های حیوان، نه به عنوان معبود، مجسمه حیوان به عنوان یادبود به عنوان معبود حرام است. هر وقت به عنوان یاد بود جایزه، به عنوان یاد بود مجسمه های حیوان و انسان را، جن و انس برای سلیمان می ساختند و ﴿مَا يَشَاءُ﴾ ﴿يَشَاءُ﴾ سلیمان، ﴿يَشَاءُ﴾ حرام است یا ﴿يَشَاءُ﴾ راجح است یا ﴿يَشَاءُ﴾ مباح است؟ میگیم مرجوح است، ﴿يَشَاءُ﴾حرام نیست. آنچه را سلیمان می خواسته بر مبنای شریعت تورات می خواسته و قرآن نقل کرده و نسخ نکرده.
سوال، آیا سنت می تواند قرآن را نسخ کند؟ قرآن یا حکم ساختن مجسمه را نه به عنوان عبودیت یا صریحا در قرآن حکم ساختن مجسمه را جائز است صریحا در قرآن یا نقل می کند از شریعت تورات و نسخ نمی کنه، در هر دو حال ساختن مجسمه از نظر شریعت قرآن جایز است نه از نظر معبود بودن بلکه از نظر چی؟ از نظر تذکار بودن، یادبود و سنت قطعا نمی تواند قرآن را نسخ کند. این استصحابه؟ پس حکم سابق را استصحاب کردن غلطه، حکم قرآن. آیا اگر در قرآن حکیم از احکام وارد است مثل چی؟ مثل فرض کنیم که ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا﴾ [نساء: آیه ۱۵] الی آخر، این حکم، حالا آیا ما بخوایم بدونیم که این حکم استمرار دارد یا نه، این حکم قبلا صادر شد در قرآن، آیا قرآن بعدا این حکم رو نقض کرد یا نه؟ شک می کنیم، شک مون رو آیه نور برطرف می کنه ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ﴾ [نور: آیه ۲] شک کنیم؟ استصحاب کنیم؟ نخیر. یا سنت اگر در سنت مطلبی هست، واجبی یا حرامی هست،این واجب یا حرام سنت یا موافق قرآن است یا مخالف قرآن است یا هیچکدوم. اگر موافق قرآن است شک ندارد، باید قبول کرد، اگر مخالف قرآن است شک ندارد باید رد کرد، اگر نه موافق است و نه مخالف، مثل تعداد رکعات ۱۷ گانه نماز واجب که نه موافق است و نه مخالف، شک کنیم که آیا این ۱۷ رکعت باقیست یا نه؟ چرا شک کنیم؟ برای اینکه حدیث هم نداریم، پس شک دلیل ندارد اصلا، پس شک که استصحاب باشد دلیل ندارد اولا.
(صحبت حضار) سنت یه مثالی میزنه گرچه اصل مثال را حضرتعالی قبول ندارید اما مصداق پیدا می کنه مثال می زنند به آب کری که قبلا نجس شده و بعد خودش بنفسه
اون موضوعه
نه اونجا استصحاب حکمیه،
موضوعه
نخیر حکمیه که میگن آیا نجاست باقی هست یا نه حکم به نجاست موضوعه
استصحاب موضوعه
بنفسه ظاهرش
استصحاب موضوعه
چرا موضوع؟
موضوع نجسه، این آب کر نجس شد، درسته؟ بعد نمیدونم که آب کر که نجس شد با زوال وصف نجاست، نجاست باقی است یا نه؟ این استصحاب موضوعه، اگر هم استصحاب حکم باشد قبول نداریم.
خب قبول ندارید منظور اینه که مصداق داره
بله مصداق دارد، مصداق زیاد دارد ولی قبول نداریم، مرحوم آقای